اخلاص

« فَيا مَنْ هُوَ عَلَى الْمُقْبِلينَ عَلَيْهِ مُقْبِلٌ وَبِالْعَطْفِ عَلَيْهِمْ عائِدٌ مُفْضِلٌ وَبِالْغافِلينَ عَنْ ذِكْرِهِ رَحيمٌ رَؤُوفٌ وَبِجَذْبِهِمْ إِلى بابِهِ وَدُودٌ عَطُوفٌ اَسْئَلُكَ أَنْ تَجْعَلَني مِنْ أَوْفَرِهِمْ مِنْكَ حَظّاً وَاَعْلاهُمْ عِنْدَكَ مَنْزِلاً وَاَجْزَلِهِمْ مِنْ وُدِّكَ قِسْماً وَاَفْضَلِهِمْ فى مَعْرِفَتِكَ نَصيباً فَقَدِ انْقَطَعَتْ اِلَيْكَ هِمَّتي وَانْصَرَفَتْ نَحْوَكَ رَغْبَتي فَاَنْتَ لا غَيْرُكَ مُرادي وَلَكَ لا لِسِواكَ سَهَري وَسُهادي وَلِقاؤكَ قُرَّةُ عَيْني وَوَصْلُكَ مُني نَفْسي وَاِلَيْكَ شَوْقي وَفي مَحَبَّتِكَ وَلَهى وَإِلى هَواكَ صَبابَتي وَرِضاكَ بُغْيَتي وَرُؤيَتُكَ حاجَتي وَجِوارُكَ طَلَبي وَقُرْبُكَ غايَةُ سُؤلى وَفي مُناجاتِكَ رَوْحي وَراحَتي وَعِنْدَكَ دَواءُ عِلَّتي وَشِفاءُ غُلَّتي وَبَرْدُ لَوْعَتي وَكَشْفُ كُرْبَتي فَكُنْ اَنيسي في وَحْشَتى وَمُقيلَ عَثْرَتي وَغافِرَ زَلَّتى وَقابِلَ تَوْبَتي وَمُجيبَ دَعْوَتي وَوَلِيَّ عِصْمَتي وَمُغْنِيَ فاقَتي وَلا تَقْطَعْني عَنْكَ وَلا تُبْعِدْني مِنْكَ يا نَعيمي وَجَنَّتي وَيا دُنْيايَ وَآخِرَتي يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ »[i] . اى خدايى كه هر كسى رو سوى تو آورد توجّه و اقبال كرده و با عطوفت و مهر ، فضل و احسان مى‏كنى . و با آنان كه از ياد تو غافلند نيز مهربان و دل‏سوزى ، و با عاطفه و لطف و جاذبه محبّت آنها را نيز به درگاهت مى‏كشانى ، و از تو اى خدا درخواست مى‏كنم كه بهره مرا از فضل خود بيشتر و منزلتم را نزد خويش بالاتر از همه آنان قرار دهى و قسمت‏ام را از دوستى ، عشق و محبّت خود بزرگتر و نصيب معرفتم را به خودت از ديگران بيشتر قرار دهى . اى خدا توجّهم از همه منقطع و به سوى توست و اشتياق و ميلم به سوى توست ، پس تويى نه ديگرى مرادم و براى توست نه ديگرى شب زنده دارى و بيدارى‏ام و ديدارت نور چشم من است ، و رسيدن به تو آرزوى دلم است . و به سوى توست شوقم و در محبّت توست شيفتگى‏ام و به سوى عشق توست دلدادگى‏ام و خشنودى توست آرزويم و ديدار توست نيازم و همسايگى توست خواهشم و نزديكى توست آخرين سؤالم . و در راز و نياز كردن با توست زنده دلى و آسودگى‏ام و در پيشگاه توست داروى دردم ، و بهبودى سوز جگرم و خنكى سوز دلم و بر طرف شدن گرفتاريم ، پس باش همدم من در هراسم ، و نا ديده گيرنده لغزشم و آمرزنده زشتيم ، و پذيراى توبه‏ام و پاسخگوى درخواستم و سرپرست پاك دامنى من و بى نياز كننده نداريم ، مرا از خود دور وجدا مگردان اى تو نعمت وبهشت ودنيا وآخرتم اى مهربانترين مهربانان.

توجّه خداوند به مقبلين و غافلين ؛

در جلسات گذشته با تأمّل در « مناجات المريدين » به زبانِ حال مريد مشفق از لسان مبارك امام سجّاد  عليه‏السلام گوش جان سپرديم . آنها كسانى بودند كه ثبات قدم در هدايت ، نخستين و مهم‏ترين خواسته آنان است . كسانى كه خداوند متعال ، دور را بر آنان نزديك و سختى را آسان نموده است . آنان شب و روز در عبادت و نيايش پروردگار يكتا هستند و هميشه در آستان و درگاه خداوند مقيم اند و با حالت اشتياق و بيم در آرزوى نوشيدن شراب وصال هستند . در ادامه اين مناجات شريف ، امام سجّاد  عليه‏السلام از زبان مريد مشفق ، خداوند سبحان را اين گونه نيايش مى‏كنند ؛

« فَيا مَنْ هُوَ عَلَى الْمُقْبِلينَ عَلَيْهِ مُقْبِلٌ وَبِالْعَطْفِ عَلَيْهِمْ عائِدٌ مُفْضِلٌ » .

اى خدايى كه به هر كسى رو سوى تو آورد توجّه و اقبال كرده ، و با عطوفت و مهر ، فضل و احسانى مى‏كنى .

« وَبِالْغافِلينَ عَنْ ذِكْرِهِ رَحيمٌ رَؤفٌ وَبِجَذْبِهِمْ إِلى بابِهِ وَدُودٌ عَطُوفٌ » .

و با آنان كه از ياد تو غافل اند نيز مهربان و دل سوزى ، و با عاطفه و لطف و جاذبه محبّت آنها را نيز به درگاهت مى‏كشانى .

امام سجّاد  عليه‏السلام در اين قسمت به برخى از ويژگيهاى خداوند متعال اشاره مى‏كنند و مى‏فرمايند : خداوندا ! تو به سوى هر كس كه به سويت اقبال و توجّه كند روى مى‏آورى ، و با مهربانى ، تفضّل و بخشش به سوى كسانى كه ادب بندگى را رعايت نكردند رخ مى‏نمايى و توبه آنان را مى‏پذيرى و به سويشان گام بر مى‏دارى . خداوندا ! آن هنگام هم كه طالبين و مشتاقانت دچار غفلت و فراموشى مى‏شوند باز تو آنان را فراموش نمى‏كنى و با آنان مهربانانه و دل سوزانه رفتار مى‏كنى و آنان را به سوى خود مى‏كشانى و جذب مى‏كنى .

پيرامون آدميان جاذبه‏هاى گوناگونى وجود دارد . آدميان گاه مجذوب افرادى مى‏شوند كه داراى قدرت ، ثروت و شهرت هستند . در اين صورت فرد مجذوب در حقيقت جذب ثروت شده است ، واى بسا به صاحب ثروت هيچ علاقه و محبّتى نداشته باشد . در بسيارى از موارد هم در صورت از بين رفتن ثروت ، علاقه بين آنان قطع مى‏گردد . امّا جاذبه خداوند متعال ، جاذبه محبّت ومودّت است وآدميان جذب اين نيروى قدرتمند خداوند متعال مى‏شوند.
خداوند سبحان با مهربانى و محبّت آدميان را به سوى خود جذب مى‏كند .

اهميّت معرفت به خداوند متعال ؛

حال اين انسان مشتاق ، كه امام زين العابدين  عليه‏السلام كاملترين نمونه چنين انسانى مى‏باشند ، دستها را به سوى آسمان بلند مى‏كند و خواسته‏هاى بسيارى مهمّى را از بارگاه احديّت درخواست مى‏كند ،

« أَسْئَلُكَ أَنْ تَجْعَلَني مِنْ أَوْفَرِهِمْ مِنْكَ حَظّاً وَاَعْلاهُمْ عِنْدَكَ مَنْزِلاً وَاَجْزَلِهِمْ مِنْ وُدِّكَ قِسْماً وَاَفْضَلِهِمْ فى مَعْرِفَتِكَ نَصيباً » .

و از تو اى خدا درخواست مى‏كنم كه بهره مرا از فضل خود بيشتر و منزلتم را نزد خويش بالاتر از همه آنان قرار دهى و قسمت‏ام را از دوستى ، عشق و محبّت بزرگتر و نصيب معرفتم را به تو از ديگران بيشتر قرار دهى .

با دقّت در اين فراز دعا در مى‏يابيم چهار خواهش مهمّى كه در اين فراز مطرح مى‏شوند عبارتند از 1 ـ حظّ و بهره فراوان ؛ 2 ـ جايگاه و منزلگاهى والا ؛ 3 ـ دوستى مستمر و بى پايان ؛ 4 ـ معرفت و شناختى افزون و فراوان .

با تأمّل در اين چهار تقاضا مى‏توان به اين نكته مهمّ پى برد كه سه خواهش نخستين در سايه و پرتوى معرفت الهى حاصل مى‏شود ؛ به عبارت روشن‏تر هر اندازه كه معرفت و شناخت ما به خداوند متعال بيشتر و عميق‏تر باشد از خداوند سبحان بيشتر بهره‏مند مى‏شويم و جايگاه ما بالاتر مى‏رود و دوستى و محبّت ما به خداوند بيشتر مى‏شود . معرفت و شناخت همانند خورشيد مى‏باشد و تمام فضايل و كمالات ديگر پيرامون معرفت در حركت هستند .

جامعه سالم در گرو عالمانى صالح ؛

پذيرش حقّ و انكار آن مرهون عوامل مختلفى چون بيان صحيح از جانب گوينده ، زمينه مناسب در شنونده ، تناسب موضوع با فهم مخاطب و عوامل بسيارى از اين دست مى‏باشد . از جمله عوامل پذيرش حق ـ كه حاصل آن بهره مندى عمومى از جامعه سالم مى‏باشد ـ وجود عالمان حق‏پذير و متفكّر در جامعه مى‏باشد . به تصريح قرآن كريم مشركان و يهوديان از سر سخت‏ترين دشمنان مسلمانان به حساب مى‏آيند و در مقابل از نصارى (مسيحيان) به عنوان نزديكترين دوستان مؤمنان ياد شده است . قرآن كريم علّت نزديكى نصارى به مسلمانان را وجود عالمان پاك سيرت بيان مى‏كند كه با شنيدن حق به سوى آن تمايل پيدا مى‏كنند . همين تعليل مى‏تواند دليل عناد مشركان و يهوديان را بر ما روشن نمايد ؛ زيرا ايشان از عالمان پاك نهادِ حق‏پذير بى بهره بودند در نتيجه در مقابل سخن حقِ پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم گردن كشى مى‏كردند . لذا خداوند متعال در رابطه با عناد مشركان و يهوديان و ايمان آوردن مسيحيان و معرفت و شناخت آنان به رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرمايد :

«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَاناً وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ * وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ»[ii] .

به طور مسلّم ، دشمن‏ترين مردم نسبت به مؤمنان را يهود و مشركان خواهى يافت ، و نزديك‏ترين دوستان به مؤمنان را كسانى مى‏يابى كه مى‏گويند : ما نصارى هستيم . اين به خاطر آن است كه در ميان آنها ، افرادى عالم و تارك دنيا هستند ، و آنها در برابر حق ، تكبّر نمى‏ورزند * و هر زمانى آياتى را كه بر پيامبر اسلام نازل شده بشنوند ، چشمهاى آنها را مى‏بينى كه از شوق ، اشك مى‏ريزد . به خاطر حقيقتى كه در يافته‏اند ، آنها مى‏گويند : پروردگارا ايمان آورديم پس ما را با گواهان [و شاهدان حق ، در زمره ياران محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ]بنويس .  دو نكته بسيار مهمّ در اين آيه شريف وجود دارد ، كه اشاره به آن خالى از لطف نيست .

1 ـ علّت مهم ايمان مسيحيان وجود عالمانِ تارك دنيا و حق‏پذير بود كه آنان از آن برخوردار بودند . اكثر انسانها از عالمان خود پيروى مى‏كنند . در آن مقطع زمانى برخى از عالمان مسيحيّت ، انسانهاى وارسته‏اى بودند و در برابر حق تكبّر نورزيدند و ايمان آوردند ، در نتيجه ، پيروان آنان نيز ايمان آوردند .

در رابطه با جايگاه و اهميّت عالمان روايات فراوانى وجود دارد . به عنوان نمونه ، رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرمايند :

« صنفان من اُمّتي إذا صلحا ، صلحت اُمّتي وإذا فسدا ، فسدت اُمّتي . قيل يا رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ومن هما ؟ قال : الفقهاء والاُمراء »[iii] .

دو گروه از امّتم اگر صالح باشند ، امّتم صلاح خواهد يافت و اگر فاسد باشند ، امّتم فساد خواهد پذيرفت . پرسيدند اى پيامبر خدا  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم آن دو گروه چه كسانى هستند ؟ رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند : فقيهان و حاكمان .

2 ـ اشك مسيحيانى كه به اسلام گرويدند اشك شوق و محبّت بود كه سرچشمه در معرفت دارد . در برابر اشك شوق ، اشك ترس و اندوه نيز وجود دارد . خداوند متعال در رابطه با مسلمانانى كه نمى‏توانستند پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را در جنگها يارى كنند ، مى‏فرمايد :

«وَلاَ عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّواْ وَّأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ»[iv] .

و ايرادى نيست بر آنها كه وقتى نزد تو آمدند كه آنان را بر مركبى سوار كنى ، گفتى : مركبى كه شما را بر آن سوار كنم ، ندارم . از نزد تو باز گشتند در حالى كه چشمانشان از اندوه اشكبار بود زيرا چيزى نداشتند كه در راه خدا انفاق كنند.

خلاصه سخن آنكه معرفت و عرفان به خداوند سبحان امرى مطلوب است و تمام مراتب و مقامات ، بر معرفت الهى متوقّف مى‏باشد . هر چه معرفت افزونتر ، دست يابى و بهره مندى از مقامات ديگر بيشتر .

خلوص ثمره معرفت ؛

در رابطه با جايگاه و اهميّت معرفت ، روايات فراوانى وجود دارد . اميرالمؤمنين  عليه‏السلام در اين رابطه مى‏فرمايند :

« أوّل الدين معرفته وكمالُ معرفته التّصديق به وكمال التّصديق به توحيده وكمال توحيده الأخلاص له »[v] .

آغاز و اساس دين معرفت خدا است و كمال معرفت او تصديقش و غايت تصديق او توحيدش و و حدّ اعلاى توحيد او اخلاص يافتن براى او مى‏باشد .

از فرمايش اميرالمؤمنين  عليه‏السلام روشن مى‏شود هنگامى كه معرفت به خداوند كامل شود اخلاص انسان نيز بيشتر مى‏شود ؛ به عبارت ديگر ، ميوه و ثمره معرفت الهى ، اخلاص در عمل است . بنابر اين مى‏توان بيان كرد كه يكى از موانع اصلى و اساسى معرفت و عرفان الهى ، خود بينى است . چرا كه خدا بينى با خود بينى قابل جمع نيست . در روايتى ديگر رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرمايند :

« من عرف نفسه فقد عرف ربّه »[vi] .

هر كس خود را بشناسد ، به درستى كه خدا را شناخته است .

تمام گرفتارى‏ها و مشكلاتى كه امروزه بشريّت با آن دست به گريبان است ريشه در خود بينى انسانها دارد . اگر آدميان خود را بشناسند و در يابند كه چه موجودات ضعيف و ناتوانى هستند ، و آغاز و سرانجام آنان چيست ، دست از زياده خواهى‏هاى خود بر خواهند داشت و بسيارى از مشكلات به آسانى حل خواهد شد . طغيان و سركشى انسانها و آرزوى حكومت و قدرت بى كران ريشه در عدم شناخت انسانها به خويشتن دارد .

خداوند متعال مى‏فرمايد :

«كَلاَّ إِنَّ الاْءِنسَانَ لَيَطْغَى * أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى»[vii] .

چنين نيست كه شما مى‏پنداريد ، به يقين انسان طغيان مى‏كند * از اينكه خود را بى نياز ببيند .

براى دست يابى به معرفتى كامل كه به اخلاص و خلوص بيا نجامد بايد انسانها، خود بينى، خود خواهى ونفس پرستى را كنار بگذارند. اميرالمؤمنين عليه‏السلام در پاسخ به پرسش ،

« أيّ الخلق أعمى ؟ ؛

انسان‏هاى كور چه كسانى هستند ؟

مى‏فرمايند :

« الّذي عمل لغير اللّه‏ »[viii] .

كسانى كه براى غير خداوند كارى انجام مى‏دهند .

مرحوم شوشترى[ix] سخن زيبايى دارد . ايشان روزى بالاى منبر گفتند : اى مردم ! همه مى‏گويند توحيد داشته باشيد من مى‏گويم شرك بورزيد و چون تعجّب مردم را ديد منظور خود را اين‏گونه بيان كرد كه بد نيست در كارهايمان قدرى هم خدا را شريك كنيم .

متأسّفانه افعال عبادى ما نيز ، تنها صورت عبادت دارد و داراى شكل ظاهرى است ، امّا از روح و باطن عبادت در آنها هيچ اثرى وجود ندارد .

حكايتى از گلستان ؛

سعدى در اين باره حكايت جالبى نقل كرده است ، وى مى‏گويد :

زاهدى مهمان پادشاهى بود ، چون به طعام بنشستند كمتر از آن خورد كه ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بيش از آن كرد كه عادت او ، تا ظنّ صلاحيّت در حقّ او زيادت كنند .

چون به مقام خويش آمد سفره خواست تا تناولى كند . پسرى صاحب فراست داشت ، گفت : اى پدر بارى به مجلس سلطان در طعام نخوردى ؟ گفت : در نظر ايشان چيزى نخوردم كه به كار آيد ، گفت : نماز را هم قضا كن كه چيزى نكردى كه به كار آيد[x] .

خداوند ، سزاوار عبادت ؛

از آنچه تا كنون بيان كرديم مى‏توان اين نتيجه را گرفت كه در صورتى شناخت و معرفت به خداوند متعال كامل مى‏گردد كه عبادات خالص‏تر شود. عبادتى كه براى گريز از جهنّم يا به دست آوردن بهشت انجام شود ، محصول عدم معرفت و عرفان به بارگاه قدس ربوبى است . اميرالمؤمنين  عليه‏السلام در اين زمينه مى‏فرمايند :

« ما عبدتك خوفا من نارك ولا طمعا في جنّتك لكن وجدتك أهلاً للعبادة فعبدتك »[xi] .

خداوندا تو را از ترس جهنّم و طمع به بهشت عبادت نكردم ، من تو را شايسته عبادت يافتم و عبادتت كردم .

سيّد الشهدا  عليه‏السلام مى‏فرمايند :

« إنّ قوما عبدوا اللّه‏ رغبة فتلك عبادة التّجار وإنّ قوما عبد واللّه‏ رهبةً فتلك عبادة العبيد وإنّ قوما عبدواللّه‏ شكرا فتلك عبادة الأحرار »[xii] .

تاجر پيشگان خداوند را به طمع بهشت عبادت مى‏كنند و برده منشان عبادتشان از ترس آتش است ولى آزاد مردان براى شكر خداوند را عبادت مى‏كنند .

عبادت خائفانه و طمّاعانه ، تفاوت بسيار با عبادتى دارد كه از معرفت و محبّت سر چشمه يافته باشد . بنابر فرمايش ائمّه اطهار  عليهم‏السلام مى‏توان بيان كرد به دست آوردن دنيا و آخرت (بهشت) نبايد هدف نهايى انسان باشد ، و آدميان ارزشى بسيار بالاتر و والاتر از بهشت دارند .

حضرت آدم ابوالبشر  عليه‏السلام مى‏فرمايد :

« لا تركنوا إلى الدّنيا الفانية فإنّي ركنت إلى الجنّة الباقية فما صحب لي واخرجت منها »[xiii] .

بر دنياى فانى تكيه ننمايد ، زيرا من به بهشت جاودان تكيه كردم و همراه‏ام نشد و از آن بيرون رانده شدم .

دنيا همانند زن زيبا رويى است كه شوهر خود را مى‏كشد و شوهر ديگرى بر مى‏گزيند و هزار تأسّف به كسانى كه اين عروس هزار داماد را مى‏بينند و درس عبرت نمى‏گيرند .

محبّت الهى ، هدف نهايى ؛

امام سجّاد  عليه‏السلام در فرازهاى پايانى اين نيايش ، بسيار دلنشين و جان‏سوز با خداوند متعال مناجات مى‏كنند ، تأمّل در اين فرازهاى بسيار عميق و زلال ، آموزنده و مفيد مى‏باشد و به بهترين وجه كيفيّت مناجات با ربّ العالمين را آموزش مى‏دهد .

« فَقَدِ انْقَطَعَتْ اِلَيْكَ هِمَّتي وَانْصَرَفَتْ نَحْوَكَ رَغْبَتي » .

اى خدا توجّهم از همه منقطع و به سوى توست و اشتياق و ميلم به سوى توست .

« فَاَنْتَ لا غَيْرُكَ مُرادي وَلَكَ لا لِسِواكَ سَهَري وَسُهادي » .

پس تويى نه ديگرى مرادم و براى توست نه ديگر شب زنده دارى و بيدارى‏ام .

عبادت و تمام رنجهايى كه در راه عبادت چون بى خوابى، روزه دارى و.. متحمّل مى‏شويم بايد فقط براى كسب معرفت و محبّت الهى باشد . هر چند اگر براى فرار از جهنّم يا ورود به بهشت عبادت كنيم به مطلوب دست خواهيم يافت ، امّا بايد بدانيم كه خود را به بهايى بسيار نازل‏تر از قيمت نفس آدمى فروخته‏ايم .

هر عملى بايد هم داراى حسن فعلى و هم حسن فاعلى باشد. افعال صالح و خوبى كه براى خداوند انجام نگيرد هر چند حُسن فعلى دارند، امّا حسن فاعلى ندارند ، در نتيجه براى صاحب عمل مثمر ثمر نخواهد بود[xiv] . عمل صالح (حسن فعلى) همانند پوسته‏اى است كه مغز و لُبّ آن ، نيّت (حسن فاعلى) است . و تنها اعمالى كه خالصانه در راه خداوند متعال انجام شده باشد ، مى‏تواند ، رستگارى و سعادت اخروى را براى فاعل آن به ارمغان آورد . امام صادق  عليه‏السلام از زبان خداوند مى‏فرمايند :

« أنا خير شريك من اُشرك معي غيري في عمل عمله لم اُقبله إلاّ ما كان لي خالصا »[xv] .

من بهترين شريك اعمال شما هستم ، هر كس به غير از من كسى را در اعمالى كه انجام مى‏دهد شريك قرار دهد ، آن اعمال را نمى‏پذيرم و تنها اعمالى كه خالصانه براى من انجام گيرد را مى‏پذيرم .

اين روايت بدين معنا است كه بايد هميشه تنها خداوند سبحان را در تمام اعمال وافعالمان مدّنظر داشته باشيم. در روايتى ديگر امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند:

«من عمل لغيراللّه‏ وكلّه اللّه‏ إلى عمله يوم القيامة »[xvi] .

اگر كسى كارى را براى غير خدا انجام دهد ، خداوند در روز قيامت او را به عملش واگذار مى‏كند .

رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به اميرالمؤمنين  عليه‏السلام مى‏فرمايند :

« يا عليّ ! إنّ الدّنيا لو عدلت عنداللّه‏ تبارك وتعالى جناح بعوضة لما سقي الكافر منها شربة ماء » .

اى على  عليه‏السلام ! اگر دنيا در نزد خداوند متعال به مقدار بال مگس ارزش داشت خداوند از دنيا به اندازه جرعه‏اى آب به كافر نمى‏داد .

حال كه دنيا به اين اندازه بى ارزش است آيا عاقلانه است كه تمام همّ و غم ما به دست آوردن مادّيات باشد و تمام اعمالمان را براى منافع دنيوى انجام دهيم تا جايى كه حتّى در عباداتمان به نحوى دنيا را در نظر داشته باشيم ؟ به اين معنا كه يا به خاطر شهرت ، عملى را انجام دهيم كه جز خسران سرانجامى نخواهد داشت ، زيرا اعمالى كه براى ريا انجام شود هيچ بهره اخروى براى فرد ندارد ؛ يا اينكه در عبادتمان ، از واجبات تا مستحبات و حتّى در نماز شب رسيدن به ثروت و ماديات را از خداوند متعال درخواست نماييم . سيّد الشهدا  عليه‏السلام مى‏فرمايند :

« لو بقيت الدّنيا لأحد وبقى عليها أحد كانت الأنبياء أحقّ بها » .

اگر دنيا براى كسى باقى مى‏ماند و كسى در دنيا وجود مى‏داشت ، پيامبران سزاوارتر بودند كه در دنيا باشند .

در ادامه نيايش مريدين امام سجّاد  عليه‏السلام مى‏فرمايند :

« وَلِقاؤكَ قُرَّةُ عَيْني وَوَصْلُكَ مُنى نَفْسي وَاِلَيْكَ شَوْقي وَفي مَحَبَّتِكَ وَلَهى وَإِلى هَواكَ صَبابَتي » .

و ديدارت نور چشم من است ، و رسيدن به تو آرزوى دلم است . و به سوى توست شوقم و در محبّت توست شيفتگيم و به سوى عشق توست دلدادگى‏ام .

« وَرِضاكَ بُغْيَتي وَرُؤيَتُكَ حاجَتي وَجِوارُكَ طَلَبي وَقُرْبُكَ غايَةُ سُؤلى » .

و خشنودى توست آرزويم و ديدار توست نيازم و همسايگى توست خواهشم و نزديكى توست آخرين سؤالم .

« وَفي مُناجاتِكَ رَوْحي وَراحَتي وَعِنْدَكَ دَواءُ عِلَّتي وَشِفاَّءُ غُلَّتي وَبَرْدُ لَوْعَتي وَكَشْفُ كُرْبَتي » .  و در راز و نياز كردن با توست زنده دلى و آسودگى‏ام و در پيشگاه توست داروى دردم ، و بهبودى سوز جگرم و خنكى سوز دلم و بر طرف شدن گرفتاريم .

فَكُنْ اَنيسي في وَحْشَتى وَمُقيلَ عَثْرَتي وَغافِرَ زَلَّتى وَقابِلَ تَوْبَتي وَمُجيبَ دَعْوَتي » .

پس باش همدم من در هراسم ، و نا ديده گيرنده لغزشم و آمرزنده زشتى‏ام ، و پذيراى توبه‏ام و پاسخگوى درخواستم .

« وَوَلِيَّ عِصْمَتي وَمُغْنِيَ فاقَتي وَلا تَقْطَعْني عَنْكَ وَلا تُبْعِدْني مِنْكَ يا نَعيمي وَجَنَّتي وَيا دُنْيايَ وَآخِرَتي يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ » .

و سرپرست پاك دامنى من و بى نياز كننده نداريم ، مرا از خود دور و جدا مگردان اى تو نعمت و بهشت و دنيا و آخرتم اى مهربانترين مهربانان .

[i] ـ مناجات خمسة عشر ، مناجات مريدين .

[ii] ـ سوره مائده ، آيات 83 ـ 82 .

[iii] ـ خصال ، صفحه 37 .

[iv] ـ سوره توبه ، آيه 92 .

[v] ـ نهج البلاغة ، خطبه شماره 1 .

[vi] ـ بحار الأنوار ، جلد 2 صفحه 33 .

[vii] ـ سوره علق ، آيات 7 ـ 6 .

[viii] ـ من لا يحضره الفقيه ، جلد 4 صفحه 313 .

[ix] ـ متأسّفانه علم و فقاهت مرحوم شيخ جعفر شوشترى  قدس‏سره فراموش شده و بيشتر ايشان عالم به مقتل و منبرى شناخته مى‏شوند ، در حاليكه رساله عمليّه ايشان در سطحى است كه مرحوم آخوند خراسانى قدس‏سره بر آن حاشيه نگاشته است .

[x] ـ گلستان سعدى ، باب دوم در اخلاق درويشان ، حكايت ششم . 

[xi] ـ بحار الانوار ، جلد 67 صفحه 186 .

[xii] ـ تحف العقول ، صفحه 246 .

[xiii] ـ بحار الانوار ، جلد 75 صفحه 452 .

[xiv] ـ اختراعات و اكتشافات بسيار سودمند غير مسلمانان ، هر چند حسن فعلى دارند ، امّا اگر براى كسب ثروت و شهرت و منافع دنيوى صورت گرفته باشد ، حسن فاعلى ندارد و مخترع و مكتشف از كرده خود حظّ اخروى نمى‏برد .

[xv] ـ كافى ، جلد 2 صفحه 295 .

[xvi] ـ المحاسن ، جلد 1 صفحه 254 .

 


جستجو