بارالها ! پاك و منزّهى تو ، چقدر تنگ است راهها بر آنكه تو راهنمايش نباشى ، و چقدر آشكار است حق پيش آنكه او را به راهش راهنمايى كردهاى ، خداوندا ! ما را در راههاى رسيدن به سويت قرار ده ، و رهسپار كن ما را در نزديكترين راهها براى ورود بر خودت ، نزديك كن بر ما دورى را و آسان كن برما دشوارى و سختى را و متّصل كن ما را به بندگانت آنان كه در رفتن به سويت مىشتابند ، و درب خانه ات را مدام مىكوبند و تو را در شب و روز عبادت مىكنند و آنان از هيبت تو هراسانند . آنان كه آبشخورهايشان را صاف و گوارا كردى و به آرزوهايشان رساندى و خواسته هايشان را روا ساختى و حاجتهاى آنان را از فضلت بر آوردى و نهادشان را از دوستىات لبريز كردى و آنان را از پاكيزهترين سرچشمهها سيراب كردى. آنان به وسيله تو ، به لذّت راز و نياز رسيدند و دورترين خواستههايشان را به دست آوردند . اى آنكه روى آوراست بر روى آوران به سوى خود . بيم از گمراهى ؛
درسايه عنايات خداوند تبارك و تعالى در ادامه شرح مناجات خمسة عشر به مناجات المريدين رسيديم . در ادامه شرح دعا در جلسه گذشته در معنا و مفهوم « اشفاق » تأمّل نموديم و با دقّت در عبارات مناجات مريدين، اوصاف و نشانههاى مشفقين را بيان كرديم .
مناجات مريدين ، زبان حال مريدِ مشفق و يا به عبارت ديگر ، طالبِ خائفى است كه اراده و عزم خود را جزم كرده است تا به سوى بارگاه قدس ربوبى حركت كند و در آنجا رحل اقامت افكند ، امّا در اين حركت و سير إلى اللّه ، ترس و بيم آميخته با اميد ، سراپاى وجود او را فرا گرفته است . چنين شخصى دوست مىدارد كه از سر چشمه معرفت الهى سيراب گردد . او به دنبال اين است كه استحقاق دريافت عطاياى الهى را پيدا كند و به همه مطالبات درونى كه برخواسته از مودّت و محبّت خدا است ، دسترسى پيدا كند . امّا در عين حال از سرگشتگى و گمراهى نگران و بيمناك است .
تشنه جام وصال ؛
شوق و طلب لقاى الهى كه هدف نهايى مريد است ، در اصطلاح اهل معرفت « عطش » ناميده مىشود[2] . اين تشنگى و شوق براى لقاى الهى به زيباترين وجه در قرآن كريم بيان شده است . خداوند سبحان مىفرمايد :
«وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ * فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَباً قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَآ أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»[3] .
و اين چنين ، ملكوت آسمانها و زمين (و حكومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهيم نشان داديم ، تا اهل يقين گردد * هنگامى كه تاريكى شب او را پوشاند ، ستارهاى مشاهده كرد ، گفت : اين خداى من است ؟ امّا هنگامى كه غروب كرد ، گفت : غروب كنندگان را دوست ندارم * و هنگامى كه ماه را ديد كه (سينه افق را) مىشكافد ، گفت : اين خداى من است ؟ امّا هنگامى كه آن هم غروب كرد ، گفت : اگر پروردگارم مرا راهنمايى نكند ، مسلّما از گروه گمراهان خواهم بود . * و هنگامى كه خورشيد را ديد (كه سينه افق را) مىشكافت ، گفت : اين خداى من است ؟ اين كه از همه بزرگتر است ، امّا هنگامى كه غروب كرد ، گفت : اى قوم ! من از شريكهايى كه شما براى خدا مىسازيد ، بيزارم * من روى خود را به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريده ، من در ايمان خود خالصم و از مشركان نيستم .
حضرت ابراهيم عليهالسلام ، چون در دل تاريك شب ، ستاره درخشان را ديد ، به ظاهر چنين پنداشت كه اين ستاره خداى اوست ، امّا چون ستاره ناپديد شد حضرت ابراهيم عليهالسلام گفت : هر چه كه ناقص و زائل شدنى باشد شايستگى عشق ورزيدن ندارد . حضرت ابراهيم عليهالسلام سپس ماه را ديد و وانمود كرد كه ماه خداى اوست ، امّا همين كه ماه زائل شد ، گفت : اگر خداوند مرا هدايت نكند گمراه مىگردم . حضرت ابراهيم عليهالسلام ، با تمام وجود دريافت و اين يافته را به مردم اعلام كرد كه براى پيمودن مسير نياز به هدايت كننده و راهبر دارد . سپس نظر حضرت ابراهيم عليهالسلام به سوى خورشيد جلب شد و فرمود : اين از همه بزرگتر است پس اين خداى من است ؟ امّا باز خورشيد افول كرد و حضرت ابراهيم عليهالسلام با منطق خود كه : افول كنندگان ، شايسته
عشق ورزيدن نيستند ، خورشيد را نيز به خدايى نپذيرفت .
فرزندِ قرآن ناطق و تفسير مجسّم ، حضرت سيّد الساجدين عليهالسلام اين نياز را در فرازهاى آغازين مناجات مريدين به زيباترين صورت بيان فرموده است .
« سُبْحانَكَ ما اَضْيَقَ الْطُّرُقُ عَلى مَنْ لَمْ تَكُنْ دَليلَهُ وَما اَوْضَحَ الْحَقُّ عِنْدَ مَنْ هَدَيْتَهُ سَبيلَهُ » .
بارالها ! پاك و منزّهى تو ، چقدر تنگ است راهها بر آنكه تو راهنمايش نباشى ، و چقدر آشكار است حق پيش آنكه او را به راهش راهنمايى كردهاى .
خداوند متعال ، در آيات فوق مىفرمايد : ما ابراهيم عليهالسلام را هدايت كرديم ؛ زيرا از ما طلب كرد و چنين شايستگى و لياقتى داشت . همچنين ما باطن آسمانها و زمين را به او نشان داديم . نگريستن به ظاهر آسمان و زمين تفاوت اساسى با نگريستن به باطن آنها دارد ؛ نگاه نخستين موجب هدايت سطحى و ظاهرى مىگردد ، امّا نگاه دوم هدايتى راسخ و استوار به دنبال خود دارد وصاحب چنين ديدى، همه هستى را تحت قدرت مطلقهپروردگار مىبيند.
تفسير ظاهرى آيات فوق اين گونه است كه چون شوق و طلب بر حضرت ابراهيم عليهالسلام غالب بود از فرط و شدّت عطش به لقاى پروردگار با ديدن هر چه نور و درخششى داشت ، مىگفت : آيا اين خداى من است ؟ مانند تشنهاى كه بر اثر غلبه عطش ، سراب را آب مىپندارد و به سوى آن روانه مىشود . امّا در واقع حضرت ابراهيم عليهالسلام قصد داشت مردم را به اين نكته آگاهى دهد كه آنچه نقص دارد و افولپذير است، شايسته آن نيست كه ربّ دانسته شود .
سيراب از معرفت الهى ؛
مريد ، اراده كمال كرده است و در جستجوى كمال مىباشد . او در آتش عطش مىسوزد و عطش چنين شخصى وقتى فرو مىنشيند و سيراب مىگردد كه از سرچشمه ، شراب وصل بنوشد . در فرازهاى انتهايى اين مناجات امام سجّاد عليهالسلام مىفرمايند :
« وَفي مُناجاتِكَ رَوْحي وَراحَتي وَعِنْدَكَ دَواءُ عِلَّتي وَشِفاءُ غُلَّتي وَبَرْدُ لَوْعَتي » .
و زنده دلى و آسودگيم در راز و نياز كردن با توست و داروى دردم ، و بهبودى سوز جگرم و خنكى سوز دلم در پيشگاه توست .
با بيان اين مقدّمه و نقل داستان حضرت ابراهيم عليهالسلام به اين نتيجه مىرسيم كه همه انسانها با هر آئين و نگرشى كه باشند تشنه كمال هستند و همگان افق اعلى را نظاره مىكنند . امّا بسيارى در تعيين مصداق به خطا رفته و آنچه را كه كمال واقعى نيست سرچشمه حقيقى مىپندارند و درست در همين نقطه است كه بشر ، نيازمند هدايت بيرونى و توفيق الهى است . لذا بايد گفت سيرابى و رهايى از عطش و التيامِ دردِ دورى جز با عطاياى خاصّ الهى قابل دسترس نمىباشد .
سالك و تقاضاى ثبات قدم ؛
مريد هنگامى كه قدم در راه مىگذارد و قصد پيمودن مسير كند ، « سالك » ناميده مىشود . در هدايتى كه سالك از خداوند متعال مىطلبد، تنها به راهنمايى بسنده نمىكند بلكه توقّع رساندن به مطلوب از ناحيه حضرت حقّ و ثبات و دوام بر اين ايصال را دارد . همانطور كه در جلسات گذشته بيان شد ، هدايت مورد نظر مؤمنان ، ثبات قدم در هدايت مىباشد .
كسى كه راه را يافته است و معشوق واقعى را شناخته از يك طرف گرفتار سوز و عطش است و از سوى ديگر نگرانى و ترس از درون او را
مىآزارد كه مبادا در راه بماند و از ادامه حركت باز ايستد يا گمراه شود و در كژ راههها گرفتار آيد .
وعده وصل چون شود نزديك
آتش عشق تندتر گردد
انسان سالك ، در مرحله نخست از خداوند متعال راه يابى و دست يافتن به مقصود را مىطلبد و در مرحله بعد از دست ندادن آن را . ترس ونگرانى سالك در اين مرحله بيشتر است و از اين بيم دارد كه شايستگى خود را از دست بدهد و از جوار محبوب رانده بشود . دوام و بقاء در منزل معشوق ، شايستگى و لياقت ويژهاى مىطلبد . در اين وادى با اندك سوء ادب و بى توجّهى بايد منزل محبوب را ترك كند و اى بسا اين بى توجّهى ، سالك را ناخواسته از درگاه براند .
امام سجّاد عليهالسلام در مناجات راغبين به اين نكته مهم اشاره داشتند و فرمودند :
« وَما وَهَبْتَ لي مِنْ كَرَمِكَ فَلا تَسْلُبْهُ » .
آنچه از كرمت بر من بخشيدى ، از من نگير .
مراقبتهاى سه گانه ؛
پس از آنكه دانستيم سالكين همواره در بيم و اميد قرار دارند ، و در مرتبه دوام هدايت بيش از مرحله قبل خائف هستند ، توجّه به اين نكته ضرورى مىنمايد كه بايد كرامت و نعماتى كه از طرف خداوند منّان به ما ارزانى مىشود را حفظ نماييم و آن را از دست ندهيم . بدين منظور بايد مواظب سه موضوع باشيم و در اين سه مرحله مراقبت ويژه داشته باشيم.
1 ـ رعايت اعمال ؛ يعنى با نا چيز شمردن كارهاى خود ، عمل خود را فراوان سازد ؛ يعنى بى آنكه نظر و توجّهى به اعمال خود داشته باشد آنها را انجام دهد و براى آن وزن و اعتبارى قائل نشود و چشم داشتى به پاداش اعمال خود نداشته باشد . ابليس مراعات اعمال خود را نكرد و با يك سوء ادب از درگاه خداوند متعال رانده شد . او پس از آنكه از مقرّبان الهى گشت در پيشگاه خداوند عصيان و نافرمانى كرد و نه تنها رانده شد كه مورد لعنت خداوند نيز قرار گرفت . خداوند متعال در مورد ابليس مىفرمايد :
«فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ * وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ»[4] .
فرمود : از صف آنها (فرشتگان) بيرون رو ، كه رانده شدهاى * و لعنت و دورى از رحمت حق تا روز قيامت بر تو خواهد بود .
همان گونه كه امام سجّاد عليهالسلام در اين مناجات در رابطه با مشفقان مىفرمايند كه ايشان لحظهاى از ياد خدا غافل نيستند و شب و روز خداوند را عبادت مىكنند ، بايد لحظهاى از خداوند متعال غافل نشد و در ضمن تمام اعمال صالح خود را كم و نا چيز به شمار آورد و همه را از الطاف و توفيقات خداوند سبحان دانست .
2 ـ رعايت احوال ؛ يعنى رها شدن از سستى و كاهلى و خلاص كردن قلب از تصرّفات شيطان .
مراقبت از احوال و مراعات بدين معنا است كه كسالت و تنبلى در انسان راه نيابد و او را از عبادت باز ندارد . هنگامى كه مريد متوجّه اين مطلب شود كه قرب الهى مقولهاى مشكّك است و براى هر مرحلهاى از قرب ، مرحلهاى بالاتر و نزديكتر نيز وجود دارد ، از حركت و تلاش براى دست يابى به مراحل و منازل بالاتر و قريبتر دست بر نمىدارد ؛ به عبارت ديگر تنبلى و سستى در چنين انسانى جاى ندارد . او هميشه در تلاش و كوشش است (عبادت و مجاهده با نفس) تا به منازل بالاتر برسد .
3 ـ رعايت اوقات ؛ يعنى در هر گام و كار خود درنگ كند و نيّت خود را خالص سازد . توضيح بيشتر آنكه ، آدميان در زندگى روز مرّه ، ساعات عمر خود را صرف كار و تلاش ، عبادت و استراحت مىكنند . منظور از رعايت اوقات آن است كه فرد هنگام كسب و كار و يا تحصيل علم و يا پرداختن به امور مباح ، نيّتى خالص داشته باشد و اعمالش را براى تقرّب به بارگاه الهى انجام دهد .
خداوند و توجّه به مقبلين ؛
امام سجّاد عليهالسلام در اين مناجات مىفرمايند : بارالها بندگان راستين تو كسانى هستند كه به سرعت به سوى تو مىشتابند و تو را روز و شب عبادت مىكنند و از هيبت و جلال تو مىهراسند . كسانى كه تو آبشخور آنان را پاكيزه كردى و هداياى ويژهاى به آنان دادى و آرزوها و آمال آنان را بر آوردى . سپس امام سجّاد عليهالسلام مىفرمايند : حركت بندگان راستين به سوى خداوند متعال بى پاسخ نمىماند و خداوند سبحان به بهترين وجه از آنان پذيرايى مىكند . امام زين العابدين عليهالسلام در ادامه مناجات مىفرمايند :
« فَيا مَنْ هُوَ عَلَى الْمُقْبِلينَ عَلَيْهِ مُقْبِلٌ » .
اى آنكه روى آور است به روى آوران به سوى خود .
خداوندا ! اگر ما يك گام به سوى تو برداريم تو نه تنها چند گام به سوى ما حركت مىكنى كه علاوه بر آن دست ما را مىگيرى و به مقصود و مطلوب مىرسانى .
[1] ـ مناجات خمس عشرة ، مناجات المريدين .
[2] ـ منازل السائرين ، صفحه 49 .
[3] ـ سوره انعام ، آيات 79 ـ 75 .
[4] ـ سوره حجر ، آيات 35 ـ 34 .