دعا و مناجات

« سُبْحانَكَ ما اَضْيَقَ الْطُّرُقُ عَلى مَنْ لَمْ تَكُنْ دَليلَهُ وَما اَوْضَحَ الْحَقُّ عِنْدَ مَنْ هَدَيْتَهُ سَبيلَهُ اِلهى فَاسْلُكْ بِنا سُبُلَ الْوُصُولِ اِلَيْكَ وَسَيِّرْنا في اَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَيْكَ قَرِّبْ عَلَيْنَا الْبَعيدَ وَسَهِّلْ عَلَيْنَا الْعَسيرَ الشَّديدَ وَاَلْحِقْنا بِعِبادِكَ الَّذينَ هُمْ بِالْبِدارِ اِلَيْكَ يُسارِعوُنَ وَبابَكَ عَلَى الدَّوامِ يَطْرُقُونَ وَاِيّاكَ فِي اللَّيْلِ وَالنَّهارِ يَعْبُدُونَ وَهُمْ مِنْ هَيْبَتِكَ مُشْفِقُونَ الَّذينَ صَفَّيْتَ لَهُمُ الْمَشارِبَ وَبَلَّغْتَهُمُ الرَّغاَّئِبَ وَاَنْجَحْتَ لَهُمُ الْمَطالِبَ وَقَضَيْتَ لَهُمْ مِنْ فَضْلِكَ المأرب وَمَلاَْتَ لَهُمْ ضَمائِرَهُمْ مِنْ حُبِّكَ وَرَوَّيْتَهُمْ مِنْ صافى شِرْبِكَ فَبِكَ إِلى لَذيذِ مُناجاتِكَ وَصَلُوا وَمِنْكَ اَقْصى مَقاصِدِهِمْحَصَّلُوا فَيا مَنْ هُوَ عَلَى الْمُقْبِلينَ عَلَيْهِ مُقْبِلٌ »[1] .

بارالها ! پاك و منزّهى تو ، چقدر تنگ است راهها بر آنكه تو راهنمايش نباشى ، و چقدر آشكار است حق پيش آنكه او را به راهش راهنمايى كرده‏اى ، خداوندا ! ما را در راههاى رسيدن به سويت قرار ده ، و رهسپار كن ما را در نزديكترين راهها براى ورود بر خودت ، نزديك كن بر ما دورى را و آسان كن برما دشوارى و سختى را و متّصل كن ما را به بندگانت آنان كه در رفتن به سويت مى‏شتابند ، و درب خانه ات را مدام مى‏كوبند و تو را در شب و روز عبادت مى‏كنند و آنان از هيبت تو هراسانند . آنان كه آبشخورهايشان را صاف و گوارا كردى و به آرزوهايشان رساندى و خواسته هايشان را روا ساختى و حاجتهاى آنان را از فضلت بر آوردى و نهادشان را از دوستى‏ات  لبريز كردى و آنان را از پاكيزه‏ترين سرچشمه‏ها سيراب كردى. آنان به وسيله تو ، به لذّت راز و نياز رسيدند و دورترين خواسته‏هايشان را به دست آوردند . اى آنكه روى آوراست بر روى آوران به سوى خود . بيم از گمراهى ؛

درسايه عنايات خداوند تبارك و تعالى در ادامه شرح مناجات خمسة عشر به مناجات المريدين رسيديم . در ادامه شرح دعا در جلسه گذشته در معنا و مفهوم « اشفاق » تأمّل نموديم و با دقّت در عبارات مناجات مريدين، اوصاف و نشانه‏هاى مشفقين را بيان كرديم .

مناجات مريدين ، زبان حال مريدِ مشفق و يا به عبارت ديگر ، طالبِ خائفى است كه اراده و عزم خود را جزم كرده است تا به سوى بارگاه قدس ربوبى حركت كند و در آنجا رحل اقامت افكند ، امّا در اين حركت و سير إلى اللّه‏ ، ترس و بيم آميخته با اميد ، سراپاى وجود او را فرا گرفته است . چنين شخصى دوست مى‏دارد كه از سر چشمه معرفت الهى سيراب گردد . او به دنبال اين است كه استحقاق دريافت عطاياى الهى را پيدا كند و به همه مطالبات درونى كه برخواسته از مودّت و محبّت خدا است ، دسترسى پيدا كند . امّا در عين حال از سرگشتگى و گمراهى نگران و بيمناك است .

تشنه جام وصال ؛

شوق و طلب لقاى الهى كه هدف نهايى مريد است ، در اصطلاح اهل معرفت « عطش » ناميده مى‏شود[2] . اين تشنگى و شوق براى لقاى الهى به زيباترين وجه در قرآن كريم بيان شده است . خداوند سبحان مى‏فرمايد :

«وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ * فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَباً قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَآ أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»[3] .

و اين چنين ، ملكوت آسمانها و زمين (و حكومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهيم نشان داديم ، تا اهل يقين گردد * هنگامى كه تاريكى شب او را پوشاند ، ستاره‏اى مشاهده كرد ، گفت : اين خداى من است ؟ امّا هنگامى كه غروب كرد ، گفت : غروب كنندگان را دوست ندارم * و هنگامى كه ماه را ديد كه (سينه افق را) مى‏شكافد ، گفت : اين خداى من است ؟ امّا هنگامى كه آن هم غروب كرد ، گفت : اگر پروردگارم مرا راهنمايى نكند ، مسلّما از گروه گمراهان خواهم بود . * و هنگامى كه خورشيد را ديد (كه سينه افق را) مى‏شكافت ، گفت : اين خداى من است ؟ اين كه از همه بزرگتر است ، امّا هنگامى كه غروب كرد ، گفت : اى قوم ! من از شريكهايى كه شما براى خدا مى‏سازيد ، بيزارم * من روى خود را به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريده ، من در ايمان خود خالصم و از مشركان نيستم .

حضرت ابراهيم  عليه‏السلام ، چون در دل تاريك شب ، ستاره درخشان را ديد ، به ظاهر چنين پنداشت كه اين ستاره خداى اوست ، امّا چون ستاره ناپديد شد حضرت ابراهيم  عليه‏السلام گفت : هر چه كه ناقص و زائل شدنى باشد شايستگى عشق ورزيدن ندارد . حضرت ابراهيم  عليه‏السلام  سپس ماه را ديد و وانمود كرد كه ماه خداى اوست ، امّا همين كه ماه زائل شد ، گفت : اگر خداوند مرا هدايت نكند گمراه مى‏گردم . حضرت ابراهيم  عليه‏السلام ، با تمام وجود دريافت و اين يافته را به مردم اعلام كرد كه براى پيمودن مسير نياز به هدايت كننده و راهبر دارد . سپس نظر حضرت ابراهيم  عليه‏السلام به سوى خورشيد جلب شد و فرمود : اين از همه بزرگتر است پس اين خداى من است ؟ امّا باز خورشيد افول كرد و حضرت ابراهيم  عليه‏السلام با منطق خود كه : افول كنندگان ، شايسته
عشق ورزيدن نيستند ، خورشيد را نيز به خدايى نپذيرفت .

فرزندِ قرآن ناطق و تفسير مجسّم ، حضرت سيّد الساجدين  عليه‏السلام اين نياز را در فرازهاى آغازين مناجات مريدين به زيباترين صورت بيان فرموده است .

« سُبْحانَكَ ما اَضْيَقَ الْطُّرُقُ عَلى مَنْ لَمْ تَكُنْ دَليلَهُ وَما اَوْضَحَ الْحَقُّ عِنْدَ مَنْ هَدَيْتَهُ سَبيلَهُ » .

بارالها ! پاك و منزّهى تو ، چقدر تنگ است راهها بر آنكه تو راهنمايش نباشى ، و چقدر آشكار است حق پيش آنكه او را به راهش راهنمايى كرده‏اى .

خداوند متعال ، در آيات فوق مى‏فرمايد : ما ابراهيم  عليه‏السلام را هدايت كرديم ؛ زيرا از ما طلب كرد و چنين شايستگى و لياقتى داشت . همچنين ما باطن آسمانها و زمين را به او نشان داديم . نگريستن به ظاهر آسمان و زمين تفاوت اساسى با نگريستن به باطن آنها دارد ؛ نگاه نخستين موجب هدايت سطحى و ظاهرى مى‏گردد ، امّا نگاه دوم هدايتى راسخ و استوار به دنبال خود دارد وصاحب چنين ‏ديدى، همه هستى‏ را تحت قدرت مطلقه‏پروردگار مى‏بيند.

تفسير ظاهرى آيات فوق اين گونه است كه چون شوق و طلب بر حضرت ابراهيم  عليه‏السلام غالب بود از فرط و شدّت عطش به لقاى پروردگار با ديدن هر چه نور و درخششى داشت ، مى‏گفت : آيا اين خداى من است ؟ مانند تشنه‏اى كه بر اثر غلبه عطش ، سراب را آب مى‏پندارد و به سوى آن روانه مى‏شود . امّا در واقع حضرت ابراهيم  عليه‏السلام قصد داشت مردم را به اين نكته آگاهى دهد كه آنچه نقص دارد و افول‏پذير است، شايسته آن نيست كه ربّ دانسته شود .

سيراب از معرفت الهى ؛

مريد ، اراده كمال كرده است و در جستجوى كمال مى‏باشد . او در آتش عطش مى‏سوزد و عطش چنين شخصى وقتى فرو مى‏نشيند و سيراب مى‏گردد كه از سرچشمه ، شراب وصل بنوشد . در فرازهاى انتهايى اين مناجات امام سجّاد  عليه‏السلام مى‏فرمايند :

« وَفي مُناجاتِكَ رَوْحي وَراحَتي وَعِنْدَكَ دَواءُ عِلَّتي وَشِفاءُ غُلَّتي وَبَرْدُ لَوْعَتي » .

و زنده دلى و آسودگيم در راز و نياز كردن با توست و داروى دردم ، و بهبودى سوز جگرم و خنكى سوز دلم در پيشگاه توست .

با بيان اين مقدّمه و نقل داستان حضرت ابراهيم  عليه‏السلام به اين نتيجه مى‏رسيم كه همه انسانها با هر آئين و نگرشى كه باشند تشنه كمال هستند و همگان افق اعلى را نظاره مى‏كنند . امّا بسيارى در تعيين مصداق به خطا رفته و آنچه را كه كمال واقعى نيست سرچشمه حقيقى مى‏پندارند و درست در همين نقطه است كه بشر ، نيازمند هدايت بيرونى و توفيق الهى است . لذا بايد گفت سيرابى و رهايى از عطش و التيامِ دردِ دورى جز با عطاياى خاصّ الهى قابل دسترس نمى‏باشد .

سالك و تقاضاى ثبات قدم ؛

مريد هنگامى كه قدم در راه مى‏گذارد و قصد پيمودن مسير كند ، « سالك » ناميده مى‏شود . در هدايتى كه سالك از خداوند متعال مى‏طلبد، تنها به راهنمايى بسنده نمى‏كند بلكه توقّع رساندن به مطلوب از ناحيه حضرت حقّ و ثبات و دوام بر اين ايصال را دارد . همانطور كه در جلسات گذشته بيان شد ، هدايت مورد نظر مؤمنان ، ثبات قدم در هدايت مى‏باشد .

كسى كه راه را يافته است و معشوق واقعى را شناخته از يك طرف گرفتار سوز و عطش است و از سوى ديگر نگرانى و ترس از درون او را
مى‏آزارد كه مبادا در راه بماند و از ادامه حركت باز ايستد يا گمراه شود و در كژ راهه‏ها گرفتار آيد .

وعده وصل چون شود نزديك

آتش عشق تندتر گردد

انسان سالك ، در مرحله نخست از خداوند متعال راه يابى و دست يافتن به مقصود را مى‏طلبد و در مرحله بعد از دست ندادن آن را . ترس ونگرانى سالك در اين مرحله بيشتر است و از اين بيم دارد كه شايستگى خود را از دست بدهد و از جوار محبوب رانده بشود . دوام و بقاء در منزل معشوق ، شايستگى و لياقت ويژه‏اى مى‏طلبد . در اين وادى با اندك سوء ادب و بى توجّهى بايد منزل محبوب را ترك كند و اى بسا اين بى توجّهى ، سالك را ناخواسته از درگاه براند .

امام سجّاد  عليه‏السلام در مناجات راغبين به اين نكته مهم اشاره داشتند و فرمودند :

« وَما وَهَبْتَ لي مِنْ كَرَمِكَ فَلا تَسْلُبْهُ » .

آنچه از كرمت بر من بخشيدى ، از من نگير .

مراقبتهاى سه گانه ؛

پس از آنكه دانستيم سالكين همواره در بيم و اميد قرار دارند ، و در مرتبه دوام هدايت بيش از مرحله قبل خائف هستند ، توجّه به اين نكته ضرورى مى‏نمايد كه بايد كرامت و نعماتى كه از طرف خداوند منّان به ما ارزانى مى‏شود را حفظ نماييم و آن را از دست ندهيم . بدين منظور بايد مواظب سه موضوع باشيم و در اين سه مرحله مراقبت ويژه داشته باشيم.

1 ـ رعايت اعمال ؛ يعنى با نا چيز شمردن كارهاى خود ، عمل خود را فراوان سازد ؛ يعنى بى آنكه نظر و توجّهى به اعمال خود داشته باشد آنها را انجام دهد و براى آن وزن و اعتبارى قائل نشود و چشم داشتى به پاداش اعمال خود نداشته باشد . ابليس مراعات اعمال خود را نكرد و با يك سوء ادب از درگاه خداوند متعال رانده شد . او پس از آنكه از مقرّبان الهى گشت در پيشگاه خداوند عصيان و نافرمانى كرد و نه تنها رانده شد كه مورد لعنت خداوند نيز قرار گرفت . خداوند متعال در مورد ابليس مى‏فرمايد :

«فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ * وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ»[4] .

فرمود : از صف آنها (فرشتگان) بيرون رو ، كه رانده شده‏اى * و لعنت و دورى از رحمت حق تا روز قيامت بر تو خواهد بود .

همان گونه كه امام سجّاد  عليه‏السلام در اين مناجات در رابطه با مشفقان مى‏فرمايند كه ايشان لحظه‏اى از ياد خدا غافل نيستند و شب و روز خداوند را عبادت مى‏كنند ، بايد لحظه‏اى از خداوند متعال غافل نشد و در ضمن تمام اعمال صالح خود را كم و نا چيز به شمار آورد و همه را از الطاف و توفيقات خداوند سبحان دانست .

2 ـ رعايت احوال ؛ يعنى رها شدن از سستى و كاهلى و خلاص كردن قلب از تصرّفات شيطان .

مراقبت از احوال و مراعات بدين معنا است كه كسالت و تنبلى در انسان راه نيابد و او را از عبادت باز ندارد . هنگامى كه مريد متوجّه اين مطلب شود كه قرب الهى مقوله‏اى مشكّك است و براى هر مرحله‏اى از قرب ، مرحله‏اى بالاتر و نزديك‏تر نيز وجود دارد ، از حركت و تلاش براى دست يابى به مراحل و منازل بالاتر و قريب‏تر دست بر نمى‏دارد ؛ به عبارت ديگر تنبلى و سستى در چنين انسانى جاى ندارد . او هميشه در تلاش و كوشش است (عبادت و مجاهده با نفس) تا به منازل بالاتر برسد .

3 ـ رعايت اوقات ؛ يعنى در هر گام و كار خود درنگ كند و نيّت خود را خالص سازد . توضيح بيشتر آنكه ، آدميان در زندگى روز مرّه ، ساعات عمر خود را صرف كار و تلاش ، عبادت و استراحت مى‏كنند . منظور از رعايت اوقات آن است كه فرد هنگام كسب و كار و يا تحصيل علم و يا پرداختن به امور مباح ، نيّتى خالص داشته باشد و اعمالش را براى تقرّب به بارگاه الهى انجام دهد .

خداوند و توجّه به مقبلين ؛

امام سجّاد  عليه‏السلام در اين مناجات مى‏فرمايند : بارالها بندگان راستين تو كسانى هستند كه به سرعت به سوى تو مى‏شتابند و تو را روز و شب عبادت مى‏كنند و از هيبت و جلال تو مى‏هراسند . كسانى كه تو آبشخور آنان را پاكيزه كردى و هداياى ويژه‏اى به آنان دادى و آرزوها و آمال آنان را بر آوردى . سپس امام سجّاد  عليه‏السلام مى‏فرمايند : حركت بندگان راستين به سوى خداوند متعال بى پاسخ نمى‏ماند و خداوند سبحان به بهترين وجه از آنان پذيرايى مى‏كند . امام زين العابدين  عليه‏السلام در ادامه مناجات مى‏فرمايند :

« فَيا مَنْ هُوَ عَلَى الْمُقْبِلينَ عَلَيْهِ مُقْبِلٌ » .

اى آنكه روى آور است به روى آوران به سوى خود .

خداوندا ! اگر ما يك گام به سوى تو برداريم تو نه تنها چند گام به سوى ما حركت مى‏كنى كه علاوه بر آن دست ما را مى‏گيرى و به مقصود و مطلوب مى‏رسانى .

[1] ـ مناجات خمس عشرة ، مناجات المريدين .

[2] ـ منازل السائرين ، صفحه 49 .

[3] ـ سوره انعام ، آيات 79 ـ 75 .

[4] ـ سوره حجر ، آيات 35 ـ 34 .


جستجو