شفقت

« سُبْحانَكَ ما اَضْيَقَ الْطُّرُقُ عَلى مَنْ لَمْ تَكُنْ دَليلَهُ وَما اَوْضَحَ الْحَقُّ عِنْدَمَنْ هَدَيْتَهُ سَبيلَهُ اِلهى فَاسْلُكْ بِنا سُبُلَ الْوُصُولِ اِلَيْكَ وَسَيِّرْنا في اَقْرَبِالطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَيْكَ قَرِّبْ عَلَيْنَا الْبَعيدَ وَسَهِّلْ عَلَيْنَا الْعَسيرَ الشَّديدَوَاَلْحِقْنا بِعِبادِكَ الَّذينَ هُمْ بِالْبِدارِ اِلَيْكَ يُسارِعوُنَ وَبابَكَ عَلَى الدَّوامِيَطْرُقُونَ وَاِيّاكَ فِي اللَّيْلِ وَالنَّهارِ يَعْبُدُونَ وَهُمْ مِنْ هَيْبَتِكَ مُشْفِقُونَالَّذينَ صَفَّيْتَ لَهُمُ الْمَشارِبَ وَبَلَّغْتَهُمُ الرَّغاَّئِبَ وَاَنْجَحْتَ لَهُمُ الْمَطالِبَوَقَضَيْتَ لَهُمْ مِنْ فَضْلِكَ المأرب وَمَلاَْتَ لَهُمْ ضَمائِرَهُمْ مِنْ حُبِّكَ وَرَوَّيْتَهُمْمِنْ صافى شِرْبِكَ فَبِكَ إِلى لَذيذِ مُناجاتِكَ وَصَلُوا وَمِنْكَ اَقْصى مَقاصِدِهِمْحَصَّلُوا »[i] .

بارالها ! پاك و منزّهى تو ، چقدر تنگ است راهها بر آنكه تو راهنمايشنباشى ، و چقدر آشكار است حق پيش آنكه او را به راهش راهنمايى كرده‏اى ، خداوندا ! ما را در راههاى رسيدن به سويت قرار ده ، و رهسپار كن ما را در نزديكترين راهها براى ورود بر خودت ، نزديك كن بر ما دورى را و آسان كن برما دشوارى و سختى را و متّصل كن ما را به بندگانت آنان كه در رفتن به سويت مى‏شتابند ، و درب خانه ات را مدام مى‏كوبند و تو را در شب و روز عبادت مى‏كنند و آنان از هيبت تو هراسانند . آنان كه آبشخورهايشان را صاف و گوارا كردى و به آرزوهايشان رساندى و خواسته هايشان را روا ساختى و حاجتهاى آنان را از فضلت بر آوردى و نهادشان را از دوستيت لبريز كردى و آنان را از پاكيزه‏ترين سرچشمه‏ها سيراب كردى . آنان به وسيله تو ، به لذّت راز و نياز رسيدند و دورترين خواسته‏هايشان را به دست آوردند .

بندگان ، طالب هدايت ؛

در جلسات گذشته تأمّلى در فرازهاى آغازين مناجات مريدين نموديم و بيان كرديم كه اين نيايش زبان حال بندگانى است كه عزم خود را جزم كرده‏اند و براى وصول به سر منزل مقصود ، دست يارى به سوى بى نياز كريم دراز كرده‏اند و مى‏خواهند با راهنمايى و هدايت الهى به درگاه ذات اقدس ربوبى راه يابند .

همچنين بيان كرديم كه شاه بيت درخواست اين دسته از بندگانهدايت به سوى حضرت حقّ سبحانه و تعالى است . اكنون برآنيم كه با تأمّل در اين مناجات شريف برخى از صفات برجسته اهل اين درخواست را بشناسيم تا با تقويت اين صفات در خويش ، ما نيز توفيق راه يافتن به بارگاه حضرت حق جلّ و على را به دست آوريم . انشاء اللّه‏ .

امام زين العابدين  عليه‏السلام در مناجات مريدين برخى از صفات برجسته راهيان كوى دوست را بيان مى‏كنند . يكى از نشانه‏هاى آنان «شفقت» مى‏باشد . امام سجّاد  عليه‏السلام در اين باره مى‏فرمايند :« وَهُمْ مِنْ هَيْبَتِكَ مُشْفِقُونَ » .

آنان از هيبت تو هراسانند .

تأمّل در معنا و مفهوم شفقت ؛

براى درك بهتر اين صفت ، لازم است نخست اندكى در رابطه با معنا و مفهوم شفقت تدبّر نماييم . در تعريف واژه شفقت آمده است :

« الإشفاق عناية مختلطة بخوف ، لأنّ المشفق يحبّ المشفق عليهويخاف ما يلحقه »[ii] .

اشفاق توجّه و ميل همراه با ترس مى‏باشد ؛ زيرا مشفق مطلوب خود رادوست مى‏دارد و از عاقبت آن مى‏هراسد .

براى تقريب به ذهن مى‏توان بيان كرد كه شفقت لذّت آميخته با دردمى‏باشد ؛ به عبارت ديگر شفقت يعنى ، ميل ، رغبت و رأفت نسبت به امرى كه با ترس و خوف همراه باشد . بعضى از اهل معرفت ، اشفاق و شفقت را مخصوص اولياى الهى مى‏دانند و مى‏گويند ، شفقت مقامى است كه بالاتر از درك و تحمّل عامه مردم مى‏باشد ، لذا تنها اولياى الهى و بندگان مقرّب از آن بهره‏مند هستند .

شفقت در قرآن كريم ؛

قرآن كريم نيز شفقت را مخصوص انبياء  عليهم‏السلام و اولياء معرّفى نموده است . به آياتى چند در اين زمينه اشاره مى‏نماييم .

«وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَاء وَذِكْراً لِّلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يَخْشَوْنَرَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ»[iii] .

ما به موسى و هارون فرقان (وسيله جدا كردن حق از باطل) و نور و آنچه مايه يادآورى براى پرهيزگاران است ، داديم * همانان كه از پروردگارشان در نهان مى‏ترسند و از قيامت بيم دارند .

توجّه به آيه فوق روشن مى‏سازد كه منظور از پرهيزگاران و مشفقين انبياء  عليهم‏السلام مى‏باشند .

«يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ»[iv] .

او اعمال امروز و آينده و اعمال گذشته آنها را مى‏داند و آنها جز براى كسى كه خدا راضى است شفاعت نمى‏كنند و از ترس او بيمناكند .

خداوند سبحان در اين آيه نيز ، شفقت را مخصوص انبياء  عليهم‏السلام مى‏داند . آنان در مقام اشفقاق هستند ؛ يعنى در عين حالى كه خداوند را دوست مى‏دارند از او مى‏ترسند . واضح است كه وصول به اين مقام به لحاظ شرايط خاصّ دو طرف آن ؛ يعنى حبّ و ترس براى همگان امكان‏پذير نمى‏باشد چرا كه عموم مردم توان جمع بين حبّ و ترس در شى‏ء واحد را ندارند و احيانا بسيارى حتّى از تحليل عقلى اين مقوله نيز عاجزند . در آيه‏اى ديگر خداوند سبحان مى‏فرمايد :

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * أَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَيْنَيَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»[v] .

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ! هنگامى كه مى‏خواهيد با رسول خدا نجواكنيد ، قبل از آن صدقه‏اى بدهيد ، اين براى شما بهتر و پاكيزه‏تر است و اگر توانايى نداشته باشيد ، خداوند آمرزنده و مهربان است * آيا ترسيديد فقيرشويد كه از دادن صدقات قبل از نجوا خود دارى كرديد ؟ اكنون كه اين كار رانكرديد و خداوند توبه شما را پذيرفت ، نماز را برپا داريد و زكات را ادا كنيد وخدا و پيامبرش را اطاعت نماييد و بدانيد خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد باخبر است .

در اين آيه واژه اشفقاق درباره كسانى به كار رفته است كه على رغم اينكه دوست دارند با رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم گفتگو كند ولى از فقر مى‏ترسند ، لذا از انجام شرط گفتگو با رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كه دادن پولى به عنوان صدقه است سر باز
مى‏زنند . در آيه‏اى ديگر خداوند متعال مى‏فرمايد :

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الاْءِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً»[vi] .

ما امانت (تعهّد ، تكليف و ولايت الهى) را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضهداشتيم ، آنها از حمل آن سر بر تافتند ، و از آن هراسيدند ، امّا انسان آن را بر دوش كشيد ، او بسيار ظالم و جاهل بود .

در اين آيه نيز خداوند سبحان مى‏فرمايد : آسمان و زمين دوست داشتند كه بار امانت را به دوش بكشند و در عين علاقمندى ترسيدند و ازتحمّل كردن آن سرباز زدند .

در آياتى ديگر نيز اشفاق و شفقت در مورد مجرمين و ستمكاران بهكار رفته است . چنين افرادى على رغم اينكه از نتايج و دستاوردهاى اعمال خود هراسانند ، امّا اعمال و افعال زشت خود را دوست مى‏دارند و حاضر نيستند از آن دست بردارند .

«تَرَى الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا وَهُوَ وَاقِعٌ بِهِمْ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُواالصَّالِحَاتِ فِي رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُم مَّا يَشَاؤُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ
الكَبِيرُ»[vii] .

در آن روز ستمگران را مى‏بينى كه از اعمالى كه انجام داده‏اند سختبيمناكند ، ولى آنها را فرا مى‏گيرد . امّا كسانى كه ايمان آورده و كارهاى
شايسته انجام داده‏اند در باغهاى بهشتند و هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است ، اين است فضل و بخشش بزرگ .

و در آيه‏اى ديگر خداوند متعال مى‏فرمايد :

«وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَذَاالْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَلاَ
يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً»[viii] .

و كتاب (كتابى كه نامه اعمال همه انسانهاست) در آنجا گذارده مى‏شود ، پس گناهكاران را مى‏بينى كه از آنچه در آن است ترسان و هراسانند ، و مى‏گويند : اى واى بر ما اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته مگر اينكه آن را به شمار آورده است ؟! اين در حالى است كه همه اعمال خود را حاضر مى‏بينند و پروردگارت به هيچ كس ستم نمى‏كند .

به طور خلاصه شفقت به معناى استمرار ترس ، همراه با دوستى و محبّت مى‏باشد . اولياى الهى و انبياء  عليهم‏السلام اين شفقت را نسبت به خداوند سبحان دارند ؛ يعنى على رغم اينكه از جلال و جبروت او مى‏ترسند ، از شدّت علاقه به او عشق مى‏ورزند . همانند كودكى كه در عين حال ترس از پدر او را دوست مى‏دارد . اين روحيّه و مقام ، خاصّ اولياى الهى است و همگان نمى‏توانند به اين مقام راه يابند .

امّا اشفاق و شفقتى كه درباره مجرمين به كار رفته است به اين معنا است كه آنان از سرانجام اعمال و افعال خود در هراسند و مى‏دانند سرانجامى جز عذاب و عقاب الهى در انتظارشان نيست امّا با اين وجود افعال ناپسند خود را دوست مى‏دارند و نمى‏خواهند از آن دست بردارند .

ارتباط اراده و اشفاق ؛

در اين سلسله از مناجاتها اين نخستين بار است كه از واژه اشفاقاستفاده مى‏شود و مى‏توان به اين نكته ظريف دست يافت كه ارتباطى خاصّ بين مريدين و مشفقين وجود دارد . براى روشن شدن اين ارتباط بايد گفت مريدين عزم خود را جزم كرده‏اند كه به سوى خداوند سبحان حركت كنند . اين افراد علاوه بر اراده بايد علاقه و حبّ شديدى داشته باشند كه آنان را به سوى مقصود و مطلوب به حركت در آورد و در عين حال ترس از خداوند سبحان نيز عامل باز دارنده‏اى در برابر خطاهايشان است و باعث مى‏شود كه همواره اعمال خود را ـ هر چند كامل و با اخلاص ـ در برابر عظمت حضرت حقّ نا چيز ببينند و در نتيجه براى رسيدن به مقصود تلاش مضاعفى مبذول دارند .

معنا و درجه شفقت نزد اهل معرفت ؛

اهل معرفت براى اشفاق تعريف و منازل خاصّى در نظر دارند . آنان درتعريف اشفاق مى‏گويند :

« الإشفاق دوام الحذر مقرونا بالترحّم »[ix] .

اشفاق يعنى ، استمرار حذر و پرهيز همراه با ترحّم [دلسوزى] .

تعريف فوق از اشفاق به زيباترين وجه در سوره طور بيان شده است .

خداوند متعال در اين سوره نخست از نعمات بهشتى كه در انتظارمشفقان است ، سخن مى‏گويد :

«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَعِيمٍ * فَاكِهِينَ بِمَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَوَقَاهُمْ رَبُّهُمْ عَذَابَالْجَحِيمِ * كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئاً بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ * مُتَّكِئِينَ عَلَى سُرُرٍ مَّصْفُوفَةٍوَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ»[x] .

ولى پرهيزگاران در ميان باغهاى بهشت و نعمتهاى فراوان جاى دارند * و ازآنچه پروردگارشان به آنها داده و آنان را از عذاب دوزخ نگاه داشته است شاد و مسرورند * به آنها گفته مى‏شود : بخوريد و بياشاميد گوارا ، اينها در برابر اعمالى است كه انجام مى‏داديد * اين در حالى است كه بر تختهاى صف كشيده در كنار هم تكيه مى‏زنند و حور العين را به همسرى آنها در مى‏آوريم .

پس از آنكه طى آياتى پاداش پرهيزكاران بيان مى‏گردد ، آيات بعد به روشنكردن وجه و علّت چنين جزايى مى‏پردازد . بيان آيات بعد اينگونه است ؛سپس از آنان سؤال مى‏شود كه شما چه عملى را انجام داديد كه مستحقّ اين همه پاداش شديد ؟

«وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَسَاءلُونَ»[xi] .

در اين هنگام رو به يكديگر كرده از گذشته سؤال مى‏نمايند .

آنان در پاسخ مى‏گويند :

«قَالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ»[xii] .

مى‏گويند : ما در ميان خانواده خود مشفق (اميدوار و نگران) بوديم .

بر اساس آيات فوق در مى‏يابيم كه رمز دست‏يابى به نعمات بهشتى اشفاق و شفقت مى‏باشد امّا براى رسيدن به اين ويژگى بايد مراحلى را طى كنيم . نخست بايد از به دام افتادن در دامن گناه هراسناك و خائف باشيم . سپس بايد ، با مردم و اجتماعى كه در آن زندگى مى‏كنيم با شفقت رفتار كنيم و مهربان باشيم ؛ در يك كلام ، رمز سكونت در فردوس برين ، مشفقانه زندگى كردن است .

اهل معرفت براى اشفاق سه درجه و براى هر در درجه مراتبى ذكركرده‏اند كه مطالعه دقيق در اين درجات و مراتب به پويندگان راه كمك
مى‏كند تا خود را به مقصود برسانند . هر چند كه خطرات راه به حدّى است كه گام نهادن در آن بدون راهنما و استاد ممكن است باعث ظلالت و گمراهى شود .

درجه نخست ؛

اين درجه داراى دو مرتبه است ؛

1 ـ اشفاق بر نفس است كه مبادا به سوى عناد و دشمنى با حق تعالى گرايش شديد يابد . در اين مرحله بايد نفس سركش را مهار كرد و بر آن لگام نهاد . نفس همانند مركب چموشى است كه با سرعت و بدون مهابا به سوى جهنّم در حركت است و اگر مهار نشود ، به طور حتم و يقين صاحب خود را به جهنّم خواهد افكند . بهترين شيوه براى مهار نفس انجام واجبات و مستحبّات و حسن معاشرت با ديگران است . انسانى كه در دنيا با ديگران با شفقت معاشرت نكند ، در آخرت مورد باز خواست اطرافيان خود قرار مى‏گيرد .

2 ـ اشفاق بر عمل و كردار به اين معنى كه مراقب باشيم اعمال بهسوى تباهى و ضايع شدن ، نرود . در اين مرحله بايد نيّت براى خداوند متعال خالص گردد . تا از احباط و تباهى اعمال جلوگيرى شود .

درجه دوم ؛

اين درجه داراى سه مرتبه است ؛

1 ـ اشفاق بر وقت ؛ نبايد تفرّق و پراكندگى كه در اثر نظر و التفات به غير حق حاصل مى‏شود ، وقت انسان را مشوب گرداند . در اين مرحله بايد مراقب اوقاتمان باشيم و دقّت كنيم كه اين گوهر ارزشمند را به چه نحوى صرف كنيم . وقت را بايد صرف كارهايى كرد كه موجب تعالى و ترقّى دنيوى و اخروى ما گردد ، همانند به جا آوردن واجبات ، مستحبّات ، مطالعه و تحقيق .

از جمله مواردى كه بُخل نه تنها مذموم نيست بلكه ممدوح مى‏باشد بخل در صرف وقت است ؛ بايد در صرف وقت بسيار بخيل باشيم، و آن را به ثمن بخس و انجام كارهاى بى ارزش و بى فائده از دست ندهيم. امام سجّاد عليه‏السلام مى‏فرمايند :

« واكفني ما يشغلني الاهتمام به واستعملني بما تسألني غدا عنه واستفرغ أيّامي فيما خلقتني له »[xiii] .

امورى كه باعث اشتغال همّت و كوشش من به آنها مى‏شود كفايت فرما ، و مرا به كارى كه فرداى قيامت از آن باز خواست مى‏كنى وادار ، و روزگار عمرم را در امرى كه براى آن آفريده شده‏ام مصروف دار .

لُبّ و گوهر اين قسمت از دعاى امام زين العابدين  عليه‏السلام اين است ؛ ما بايد از خداوند متعال درخواست نماييم كه توفيق بهترين وجه استفاده از اوقات گرانبهاى عمرمان را عنايت بفرمايد . همّت و تلاش ما براى زراندوزى و فكر و ذكر ما انباشت سرمايه نباشد . بايد به خداوند سبحان توكّل كنيم و به وحى الهى باور داشته باشيم ؛ چرا كه خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد :

«وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْعَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[xiv] .

و هر كس تقواى الهى پيشه كند ، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى‏كند * و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى‏دهد ، و هر كس بر خدا توكّل كند ، كفايت امرش را مى‏كند .

2 ـ اشفاق بر قلب ؛ مبادا چيزى كه معارض با صفاى قلب است و مانع از ترقّى مى‏شود با آن مزاحمت كند . در اين مرحله بايد مواظب و مراقب بود كه غير از دوست در دل راه نيابد . بايد دل را خانه تكانى‏ كنيم و تمام اغيار و بيگانگان را بيرون بريزيم تا جز حبّ خداوند متعال در آن جاى نگيرد ، امام صادق  عليه‏السلام مى‏فرمايند :

« قلوب خلت عن ذكر اللّه‏ فأذاقها اللّه‏ حبّ غيره »[xv] .

دلهايى كه از ياد خدا تهى باشد ، خداوند دوستى و محبّت غير خود را در آن جاى مى‏دهد .

كسى كه در مرحله اشفاق بر قلب است هميشه بيمناك است كه مبادا دوستى و محبّت غير خدا در دل جاى گيرد . غير خدا مى‏تواند بتهاى چوبى و سنگى دست ساخت بشر باشد يا بتهاى ذهنى چون شهرت ، ثروت و رياست .

3 ـ اشفاق بر يقين ؛ مبادا سببى در يقين مداخله نمايد . صاحب يقين كسى است كه در رزق و روزى و حوايج خود بر خدا توكّل كرده و چشم به اسباب و وسايط ندوخته است . در اين مرحله بايد به مسبّب الاسباب ، كه ذات بارى تعالى است يقين داشته باشيم و بدانيم تمام كارها با خواست و اراده او انجام مى‏گيرد . انسانِ داراى يقين روحى متعالى دارد و از هيچ چيز نمى‏ترسد . امام صادق  عليه‏السلام مى‏فرمايد:

« ما من شيء أعزّ من اليقين »[xvi] .

چيزى كمياب‏تر از يقين يافت نمى‏شود .

بر اساس اين روايت يقين گوهر كميابى است . به دست آوردن چنين گوهرى مستلزم تلاش فراوان و خستگى ناپذيرى است كه نتيجه شيرين آن متّصل شدن به منبعى تمام نشدنى خواهد بود .

درجه سوم ؛

اشفاقى است كه سعى و تلاشِ بنده را از عُجب حفظ مى‏كند ؛ بدين صورت كه بنده تمام سعى و تلاش خود را نشأت يافته از توفيق الهى مى‏انگارد و براى خود در آن نقشى نمى‏بيند ، و شخص مشفق را از دشمنى و خصومت با مردم باز مى‏دارد و او را از طغيان وسركشى و تجاوز به حدود ديگران منع كند . در اين مرحله بايد تمام اعمال خوب را به خداوند متعال نسبت داد و براى خود هيچ جايگاهى در نظر نگرفت . اگر نماز اول وقت و نماز شبى خوانديم ، روزه واجب يا مستحبى گرفتيم موجب عُجب و از خود راضى شدن ما نشود و همه را از توفيقات الهى بدانيم كه شامل حال ما شده است . امام صادق  عليه‏السلام مى‏فرمايند :

« من أعجب بنفسه هلك ومن أعجب برأيه هلك »[xvii] .

هر كس از خود و از آراء و نظرات خود راضى باشد هلاك مى‏گردد .

گاهى اوقات عُجب باعث از بين رفتن ايمان مى‏گردد .

در اين زمينه امام صادق  عليه‏السلام مى‏فرمايند : دو نفر وارد مسجد مى‏شوند ؛ يكى مؤمن و ديگرى گناهكار ، امّا پس از خروج از مسجد فرد مؤمن دچار عجب مى‏گردد و به اعمال صالح خود مى‏بالد و در نتيجه دينش را از دست مى‏دهد و شخص گناهكار چون از اعمال خود شرمسار است با ايمان از مسجد خارج مى‏شود[xviii] .

انشاء اللّه‏ خداوند زمينه‏اى فراهم نمايد تا وارد اين مسير شويم وهمواره بين خوف و رجا باشيم ؛ يعنى در همان حال كه خداوند را دوست
مى‏داريم از او بترسيم و همه دست‏آوردهايمان را از توفيقات الهى بدانيم .

« والسّلام عليكم ورحمة

[i] ـ مناجات خمسة عشر ، مناجات المريدين .

[ii] ـ مفردات غريب القرآن ، صفحه 264 .

[iii] ـ سوره انبياء ، آيات 49 ـ 48 .

[iv] ـ سوره انبياء ، آيه 28 .

[v] ـ سوره مجادله ، آيات 13 ـ 12 .

[vi] ـ سوره احزاب ، آيه 72 .

[vii] ـ سوره شورى ، آيه 22 .

[viii] ـ سوره كهف ، آيه 49 .

[ix] ـ منازل السائرين ، صفحه 20 .

[x] ـ سوره طور ، آيات 20 ـ 17 .

[xi] ـ سوره طور ، آيه 25 .

[xii] ـ سوره طور ، آيه 26 .

[xiii] ـ صحيفه سجّاديه ، دعاى مكارم الاخلاق ، صفحه 99 .

[xiv] ـ سوره اطلاق ، آيات 3 ـ 2 .

[xv] ـ بحار الانوار ، جلد 70 صفحه 158 .

[xvi] ـ كافى ، جلد 2 صفحه 51 .

[xvii] ـ مستدرك الوسايل ، جلد 1 صفحه 138 .

[xviii] ـ كافى ، جلد 2 صفحه 314 .


جستجو