اطاعت بهترين سپاس:
در جلسه گذشته به شرح بخشى از مناجات شريف شاكرين پرداختيم. در رابطه با شكر توضيحاتى داده شد. همچنين بيان نموديم كه از مجموع آيات قرآن مجيد استفاده مىشود كه تنها عدّه خاصّ و محدودى از بندگان خداوند قادر هستند شكر و سپاس خداوند منّان را به جاى آورند. به اين نكته مهم نيز اشاره نموديم كه نخستين گام براى شكر و سپاس خداوند، شناختنعمتهايى مىباشد كه خداوند به بندگان ارزانى داشته است و در سايه و پرتوى شناخت نعمت، شناخت منعِم و محبّت به او حاصل مىگردد. انسان هنگامىكه نعمت را شناخت و دريافت كه سر چشمه و منشأ نعمتها در دست ذات ذوالجلال ربوبى است دوست دار و محبّ منعم حقيقى مىشود. آنگاه به او عشق مىورزد و در برابرش نافرمانى و عصيان نمىكند. چنين انسانى پاسخ نيكى را با نيكى و احسان مىدهد و سعى مىكند مرتكب گناه و معصيت نشود. او نزد خود چنين مىپندارد كه:
«هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلاَّ الْإِحْسَانُ»(2).
آيا جزاى نيكى جز نيكى است؟!
اين آيه شريفه ناظر به همين جهت است؛ يعنى پاسخ خوبى را بايد بانيكى داد. بنابر اين شايسته است پاسخ ما در برابر نعمتهاى بى شمار خداوند متعال، اطاعت و بندگى باشد، نه معصيت و نافرمانى.
لزوم شكر منعم و پاسخ شايسته و مناسب به نعمتهاى او به حكم عقل امرى بديهى و فطرى مىباشد؛ اين مطلب نه تنها در شكر بلكه در تمامىافعال جريان دارد؛ يعنى هر فعلى پاسخى مناسب و همانند را مىطلبد. خداوند متعال در چند آيه از قرآن مجيد به اين مطلب تصريح فرموده است.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» (3).
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر خدا را يارى كنيد، شما را يارى مىكند وگامهايتان را استوار مىدارد.
«فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُواْ لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ»(4).
پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم و شكر مرا گوييد و در برابر نعمتهايم كفران نكنيد.
خداوند سبحان به رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايد:
«ما جزاء من أنعمتُ عليه بالتوحيد إلّا الجنة»(5).
پاداش كسى كه به او نعمت توحيد ]موحّد بودن[ ارزانى داشتهام جز بهشت نيست.
نكته مهمّى كه مىتوان از فرازهاى نخست مناجات شاكرين آموخت اين است كه شناخت نعمت، اوّلين گام براى دسترسى به مقام شكر است. لازمه اين مقام، محبّت و عشق به منعم است. همانگونه كه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلممىفرمايند:
«جبلّت القلوب على حبّ من أحسن إليها»(6).
طبيعت قلب به گونهاى است كه نيكى كننده (به خود) را دوست مىدارد.
تمامى انسانها بر اساس فطرت خداجو خلق شدهاند و از لوازم اين فطرت خداجو اين است كه منعم و ولى نعمت خويش را مىستايد و دوست مىدارد. هر چند در بسيارى از موارد مصداق منعم را گم مىكند بنابر اين طبيعت و ساختار وجودى انسانى كه بر فطرت سليم باقى مانده باشد بهگونهاى است كه از دستورهاى محبوب خود سرپيچى نمىنمايد و اگر بفهمد كه محبوب و معشوق او از فعلى متنفّر و بيزار است آن را مرتكب نمىشود و هميشه با اطاعت كردن و گردن نهادن به او امر او در صدد جلب نظر و خشنودى او مىباشد.
نعمات الهى جارى و دائم:
با مقدّماتى كه تا به حال بيان نموديم به فرازهاى اوّليه مناجات توجّه مىكنيم.
«إلهي أذهلني عن إقامة شكرك تتابع طلولك».
بارالها! پى در پى بودن بخششت، مرا از شكرگزارى غافل كرده است.
(ذهل) در لغت به معناى سر گرمى و كارى است كه موجب نگرانى، اندوه و فراموشى مىشود(7). انسان هنگامى كه مشغول و سرگرم به كارى باشد از امور ديگر خود غافل مىشود. امّا اگر اين فراموشى و غفلت همراه با حزن وغصّه باشد به آن «ذهل» مىگويند.
خداوند متعال هنگامى كه صحنه قيامت را به تصوير مىكشد مىفرمايد:
«يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ»(8).
روزى كه آن را مىبيند (آن چنان وحشت سرا پاى همه را فرا مىگيرد كه) هر مادر شير دهى، كودك شيرخوارش را فراموش مىكند.
گرفتارىهاى قيامت آن قدر فروان است كه مادر شيرده، طفل شيرخوارش را فراموش مىكند.
امام سجاد عليه السلام مىفرمايند: خداوندا! پى در پى و متوالى بودن نعمتها ومنّتهاى خاصّ تو نسبت به ما آن قدر فراوان است كه ما فراموش كرديم كه بايد شاكر اين نعمتها باشيم. ما از اين غفلت خود بسيار ناراحت و غمگين هستيم چرا، قادر نيستيم، حتّى شكر يكى از نعمتهاى بىشمارت را ادا كنيم.ما در هر لحظه بايد بى نهايت خداوند متعال را شكر گوييم. به عنوان نمونه،هر نفسى كه مىكشيم بايد شكرى به جاى آوريم.
در اين زمينه امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«فى كلّ نفس من أنفاسك شكر لازم لك بل ألف أو أكثر»(9).
بر هر نفسى شكرى لازم است، بلكه هزار و بيشتر از آن نياز است.
سعدى نيز با استفاده از متون دينى است كه مىگويد: منّت خداى را عزّوجلّ كه طاعتش موجب قربتست و به شكر اندرش مزيد نعمت، هر نفسى كه فرو مىرود ممدّ حياتست و چون بر مىآيد مفرّح ذات، پس در هر نفسى دو نعمت موجود است و بر هر نعمتى شكرى واجب.
از دست و زبان كه بر آيد
كز عهده شكرش به در آيد(10)
و در جاى ديگر مىگويد:
نفس مى نيارم زد از شكر دوست
كه شكرى ندانم كه در خورد اوست
عطائيست هر موى از و بر تنم
چگونه به هر موى شكرى كنم؟(11)
ناتوانى شمارش نعمات:
«وأعجزني عن إحصاء ثنائك فيض فضلك».
پروردگارا! نعمتهاى پى در پى و هميشه جارى تو مرا از شمارش ناتوان ساخته است.
در زبان فارسى (عجز) به معناى ناتوانى و عدم قدرت است، امّا در لغت عرب به معناى عقب افتادن و تأخير در كار يا امرى مىباشد(12).
(ثنا) در لغت به معناى سخنانى است كه در مورد خوبىهاى مردم به زبان جارى مىشود(13). و ثناء الهى، كلامى است كه پس از ديدن و مشاهده جمال و جلال الهى به زبان مىآوريم. مثلاً هنگامى كه منظره و چشم انداز زيبايى مىبينيم، بى اختيار زبان به مدح و ثناء مىگشاييم. انسانى كه داراى چشم بصيرت باشد و قادر به درك زيباييهاى خداوند بايد حمد و ثناء الهى رابه زبان آورد. امّا با توجّه به تعبير امام سجاد عليه السلام چون نعمتها و زيباييهاى الهى هميشه جارى و دائم است، ما قادر به درك آن نيستيم؛ زيرا چشم ماهميشه به ديدن زيباييها روشن بوده است. هنگامى مىتوانيم زيبايى منظرهاىرا درك كنيم، كه در برابر آن منظرهاى زشت و كريه ديده باشيم. اگر هميشه مناظر زيبا و چشم اندازهاى دلربا در برابر ديدگانمان قرار داشته باشد، ديگر قادر به درك و تشخيص زيباييها نخواهيم بود(14). از همين جا لطف وجود بلايا و مصايب براى ما كاملاً روشن مىشود؛ زيرا بدون وجود بلايا (مصائب) شناختن را حتّى و نعمت ميسّر نيست.
از ديدگاه بندگان صالح خدا هر چه از او (سبحانه وتعالى) مىبينيم زيبا است؛ همانطور كه حضرت زينبعليها السلام در پاسخ به طعنه ابن زياد (لعنةاللَّهعليه)،فرمودند:
«ما رأيت إلّا جميلاً»(15).
به جز زيبايى چيز ديگرى نديدم.
«وشغلني عن ذكر محامدك ترادف عوائدك».
گوناگونى احسان تو مرا از ذكر، حمد و ستايش تو باز داشته است.
(عائدة) در لغت به معناى فائده و احسان است(16).
امام سجاد عليه السلام در اين فراز از مناجات توجّه شاگردانشان را به اين مطلب جلب مىكنند كه نعمات الهى نسبت به بندگان، هميشه و لا ينقطع مىباشد و ما قادر نيستيم حمد و سپاس يكى از بى نهايت را هم به جاى آوريم؛ اگر دوستى به ما خدمتى كرد ما از او تشكّر مىكنيم ولى اگر كسى هر لحظه و هر آن به ما لطف و احسان كند نه تنها نمىتوانيم به نيكىهاى او پاسخ دهيم و آنها را جبران نماييم بلكه نمىتوانيم به صورت زبانى و گفتارى نيز از او تشكّر نماييم. حتّى ممكن است خداى نا كرده حالت طلبكارى در ما ايجادشود و توقّعى نابجا و بى مورد در ما بر انگيخته شود كه بايد و حتماً آن شخص به ما لطف و احسان نمايد و اگر لحظهاى در توالى نعمتها خللى ايجاد شود صداى جزعها بلند مىشود كه از ناحيه منعم كوتاهى صورت گرفته و او به وظيفه خود عمل ننموده است! در فرازهايى از دعاى شريف افتتاح مىتوان اشاره اهل بيت عليهم السلام را به اين نوع رفتار بندگان مشاهد كرد آنجا كه مىفرمايد:
«اللّهم إنّ عفوك عن ذنبي وتجاوزك عن خطيئتي… أطمعني في أن أسألك ما لا أستوجبه ومنك… فإن أبطأ عنّي عتبتك بجهلي».
خداوندا! بخشش تو بر گناهانم و گذشت تو از خطاهايم… مرا به طمع انداخت كه از تو چيزى بخواهم كه استحقاق آن را ندارم… و اگر قدرى دير ]نعمتها[ بهمن برسد از روى جهالت تو را مورد عتاب قرار مىدهم.
«وأعياني عن نشر عوارفك توالي أياديك».
(أعياني) در لغت به معناى ناتوانى و درمانده شدن است و يا ناتوانى در سخن گفتن و اداره امور(17).
امام سجاد عليه السلام در اين فراز از دعا مىفرمايند: بارالها! آن قدر نعمتهايت افزون و پى در پى است كه زبان ما قاصر و ناتوان از بيان آنهاست.
اعتراف به كوتاهى:
«وهذا مقام من اعترف بسبوغ النّعماء وقابلها بالتّقصير».
امام عليه السلام پس از بيان عجز از شكر خداوند در اين فراز از نيايش به تقصير و كوتاهى خود اعتراف مىكنند.
(سبوغ) در لغت به معناى تماميّت و گستردگى است(18).
خداوندا! نعمتهاى تو كامل، تمام و گسترده است و هر چه كوتاهى وكمى وجود دارد از جانب ما مىباشد.
عذر تقصير آوردن، خود يك نوع شكر مىباشد. خدايا! نمىتوانيم شكر خوبيها و نعماتت را به جاى آوريم، نعمات تو اندك و ناقص نيست بلكه كامل و تام است، امّا ما در مقابل شكر نعمتهايت كوتاهى و تقصير داريم.
اگر اندكى به ظاهر جملات دقّت نماييم، از اين همه زيبايى و بلاغت شگفت زده خواهيم شد، كدام اديب و سخنورى مىتواند به اين زيبايى، بلاغت و فصاحت سخن بگويد؟ و در برابر ذات ذوالجلال ربوبى سر تعظيم فرو آورد، و به سستى و كوتاهى خود اعتراف نمايد؟
آرى، نيايش و سخن گفتن با خداوند متعال را نيز بايد در مكتب اهلبيتعليهم السلام آموخت و از آنان فرا گرفت.
«وشهد على نفسه بالإهمال والتّضييع وأنت الرّؤوف الرّحيم البرّالكريم».
خدايا! اين جايگاه انسان مقصّرى است كه اعتراف به ضايع نمودن و معطّل كردن نعمتها مىكند، امّا تو داراى صفات پسنديده هستى.
خداوند متعال، در هر مقامى به نوعى خاصّ به ما لطف و عنايت دارد. خداوند در مقام رئوفيّت به نوعى به ما نيكى مىكند و در مقام رحيميّت به روشى ديگر، الطاف و عنايات پروردگار در مقام برّ و كرم نيز متفاوت است.
بارگاه الهى، اميد آرزومندان:
«الّذي لا يخيّب قاصديه».
خداوندا! كسانى كه تو را طلب نمودهاند و به سوى تو در حركت اند را نا اميد نمىكنى.
(تخييب) در لغت معناى به مطلوب نرسيدن و از دست دادن آن را دارد(19).
خداوند منّان مطالبات و خواستههاى انسان را از بين نمىبرد و به آنها پاسخ مىدهد. ما انسانها هر مقدار هم كه براى يكديگر احترام قائل باشيم امّاممكن است به خواهشهاى يكديگر پاسخ منفى بدهيم امّا خداوند سبحان هيچگاه با بندگان خود اينگونه رفتار نمىكند و آنان را دست خالى از درب خانه خود بر نمىگرداند.
«لا يطرد عن فنائه آمليه».
خداوند سبحان آرزومندان را از درب خانه خود نمىراند و آرزومندان نيز مىدانند به درب خانه و به ساحت و محضر كسى آمدهاند كه آنان را نوميد و مأيوس نمىكند.
«بساحتك تحطّ رحال الرّاجين».
(حطّ) در لغت به معناى فرود آوردن بار مىباشد(20).
در آستان و خانه تو اميدواران بارهاى اميد خود را فرود مىآورند، ودر آن جا رحل اقامت مىافكنند، چرا كه مىدانند در اين خانه است كه گره مشكلاتشان باز مىگردد.
«وبعرصتك تقف آمال المستردفين».
كسانى كه خواهان الطاف و عنايات ويژه تو هستند به درگاه تو روى مىآورند. نيازمندان، درب خانه تو را مىكوبند؛ چرا كه مىدانند، اين در بى است كه به روى همگان باز است. كسى تا به حال نوميد و تهى دست از اين خانه باز نگشته است.
«فلا تقابل آمالنا بالتخييب والإياس».
خداوندا! آرزوها و آمال ما را بى پاسخ مگذار و ما را نوميد و مأيوس نفرما و خواهشها و دعاهاى ما را مستجاب بگردان.
«ولا تلبسنا سربال القنوط والإبلاس».
بارالها! لباس و پيراهن يأس، سر افكندگى و حزن را بر تن ما مپوشان.
اندوه و حزن از جهات مختلفى به انسان هجوم مىآورد. يكى از آن جهات، ترس مىباشد. همانطور كه خداوند متعال در رابطه با روز قيامت مىفرمايد:
«وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ»(21).
آن روز كه قيامت برپا مىشود، مجرمان در نوميدى و غم و اندوه فرو مىروند.
و در آيهاى ديگر مىفرمايد:
«حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ» (22).
تا كاملاً خوشحال شدند و دل به آن بستند، ناگهان آنها را گرفتيم و سخت مجازات كرديم در اين هنگام همگى مأيوس شدند، و درهاى اميد به روى آنها بسته شد.
هنگامى كه وحشت و حزن فراگير مىشود، انسان به گوشهاى پناه مىبرد.
خداوندا! ما نمىتوانيم شكر نعمتهايت را به جاى آوريم. به اين ناتوانى و كوتاهى نيز معترف هستيم. امّا به رحمت بىكران تو اميد بستهايم.
نكات اساسى مناجات:
دو نكته اساسى تا بدين جا از مناجات آموختيم؛ نخست اينكه شكر نعمت، وجوب عقلى دارد و انسان بايد ولى نعمت خود را سپاس گويد. اين وجوب، امرى بديهى و فطرى مىباشد. ولى براى شكر نعمت، بايد به نعمتها شناخت و معرفت داشته باشيم. توالى و پى در پى بودن نعمتها نبايدما را از اصل و اساس غافل كند. در ضمن همين بحث دريافتيم كه درك و معرفتِ نعمت، ما را به سوى محبّت منعم مىكشاند و در دل نسبت به كسى كه اين همه به ما لطف و عنايت نموده است ارادت و محبّت پيدا خواهيم كرد.به طور طبيعى هنگامى كه محبّت ايجاد شود، ديگر عملى بر خلاف رضاى محبوب از فرد صادر نمىشود. محبّت راه عصيان، معصيت و سر پيچى راخواهد گرفت.
در روايتى از امام سجاد عليه السلام منقول است كه خداوند متعال به حضرت موسىعليه السلام فرمود:
«حبّبني إلى خلقي و حبّب خلقي إليّ»؛
مرا نزد بندگانم محبوب و بندگانم را نيز نزد من محبوب كن.
حضرت موسىعليه السلام عرض كرد: چگونه؟ خداوند متعال در پاسخ فرمود:
«ذكرهم آلائي ونعمائي ليحبّوني»(23).
نعمتهاى مرا به آنان يادآورى نما تا مرا دوست بدارند.
بر اساس اين روايت حضرت موسى عليه السلام با ياد آورى نعمتهاى الهى به دو نتيجه دست مىيابد؛ از يك طرف محبّت خداوند سبحان را در دل بندگانجاى مىدهد و از طرف ديگر باعث مىشود كه بندگان از اوامر و نواهى الهى سرپيچى نكنند.
نكته دوم اينكه يكى از راههاى شكر، نشر آن مىباشد. خداوند سبحان در اين باره مىفرمايد:
«وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»(24).
و نعمتهاى پروردگارت را بازگو كن.
امام سجاد عليه السلام از نعمت به »عارفه« تعبير نمودهاند؛ يعنى نعمت امرى است كه بايد شناخته بشود. و شناخت و معرفت با طىّ منازل و تأمّل بهدست مىآيد.
1) مناجات خمسة عشر مناجات الشاكرين.
2) سورهٔ الرحمن، آيه 60.
3) سورهٔ محمد صلى الله عليه وآله وسلم، آيه 7.
4) سورهٔ بقره، آيه 152.
5) الجواهر السَنيّة، صفحهٔ 139.
6) تحف العقول، صفحهٔ 37.
7) مفردات غريب القرآن، صفحهٔ 182.
8) سورهٔ حج، آيه 2.
9) مصباح الشريعة، صفحهٔ 24.
10) مقدمه گلستان سعدى.
11) بوستان سعدى باب هشتم.
12) مفردات غريب القرآن، صفحهٔ 322.
13) مفردات غريب القرآن، صفحهٔ 82.
14) علماء علم منطق به اين گونه مفاهيم كه شناختن آنها جز با شناختن ضدّ آنها ممكن نيست «متضادّين» مىگويند.
15) لواعج الاشجان، صفحهٔ 209.
16) مجمع البحرين، جلد 3 صفحهٔ 273.
17) مفردات غريب القرآن، صفحهٔ 356.
18) مفردات غريب القرآن، صفحهٔ 222.
19) مفردات غريب القرآن، صفحه 122.
20) مفردات غريب القرآن، صفحهٔ 160.
21) سورهٔ روم، آيه 12.
22) سورهٔ انعام، آيه 44.
23) مستدرك وسايل الشيعة، جلد 12 صفحهٔ 240.
24) سورهٔ ضحى، آيه 11.