اطاعت پروردگار

«إلهى أذهلني عن إقامة شكرك تتابع طولك وأعجزني عن إحصاء ثنائك فيض فضلك وشغلني عن ذكر محامدك ترادف عوائدك‏ وأعيانى عن نشر عوارفك توالي أياديك وهذا مقام من اعترف ‏بسبوغ النّعماء وقابلها بالتّقصير، وشهد على نفسه بالإهمال والتّضييع ‏وأنت الرّؤوف الرّحيم البرّ الكريم، الّذي لا يخيّب قاصديه ولا يطردعن فنائه آمليه بساحتك تحطّ رحال الرّاجين وبعرصتك تقف آمال ‏المستردفين فلا تقابل آمالنا بالتخييب والإياس ولا تلبسنا سربال ‏القنوط والإبلاس»(1).بارالها! پى در پى بودن بخششت مرا از شكرگزارى غافل كرده، و بارش مدام ‏فضل تو مرا از شمردن ستايشت غافل كرده، و پشت سر هم بودن بركاتت مرا از يادآورى ستودنيهايت باز داشته، و دستگيريهاى متوالى تو مرا از پخش ونشر نيكوئيهايت ناتوان كرده است. و اين جايگاه كسى است كه اقرار مى‏كند به وفور نعمتهايت و كوتاهى كرده است در برابر نعمتهايت و گواهى مى‏دهد بر خودش به سستى كردن وضايع نمودن و توئى مهربانِ بخشنده نيكوكارِ احسان بخش، آنكه محروم نكند اراده كننده‏اش را، و رانده نشود آرزومندش‏ از آستانش به آستان تو فرود آيد بارهاى اميدواران و به ميدان تو مى‏ايستد اميدهاى عطا جويان پس روبرو مگردان آرزوهاى ما را به نوميدى و يأس ومپوشان بر ما لباس نا اميدى و يأس را.

اطاعت بهترين سپاس:

در جلسه گذشته به شرح بخشى از مناجات شريف شاكرين پرداختيم. در رابطه با شكر توضيحاتى داده شد. همچنين بيان نموديم كه از مجموع‏ آيات قرآن مجيد استفاده مى‏شود كه تنها عدّه خاصّ و محدودى از بندگان ‏خداوند قادر هستند شكر و سپاس خداوند منّان را به جاى آورند. به اين نكته‏ مهم نيز اشاره نموديم كه نخستين گام براى شكر و سپاس خداوند، شناخت‏نعمتهايى مى‏باشد كه خداوند به بندگان ارزانى داشته است و در سايه و پرتوى ‏شناخت نعمت، شناخت منعِم و محبّت به او حاصل مى‏گردد. انسان هنگامى‏كه نعمت را شناخت و دريافت كه سر چشمه و منشأ نعمتها در دست ذات ‏ذوالجلال ربوبى است دوست دار و محبّ منعم حقيقى مى‏شود. آنگاه به او عشق مى‏ورزد و در برابرش نافرمانى و عصيان نمى‏كند. چنين انسانى پاسخ ‏نيكى را با نيكى و احسان مى‏دهد و سعى مى‏كند مرتكب گناه و معصيت نشود. او نزد خود چنين مى‏پندارد كه:

«هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلاَّ الْإِحْسَانُ»(2).

آيا جزاى نيكى جز نيكى است؟!

اين آيه شريفه ناظر به همين جهت است؛ يعنى پاسخ خوبى را بايد بانيكى داد. بنابر اين شايسته است پاسخ ما در برابر نعمتهاى بى شمار خداوند متعال، اطاعت و بندگى باشد، نه معصيت و نافرمانى.

لزوم شكر منعم و پاسخ شايسته و مناسب به نعمتهاى او به حكم عقل‏ امرى بديهى و فطرى مى‏باشد؛ اين مطلب نه تنها در شكر بلكه در تمامى‏افعال جريان دارد؛ يعنى هر فعلى پاسخى مناسب و همانند را مى‏طلبد. خداوند متعال در چند آيه از قرآن مجيد به اين مطلب تصريح فرموده است.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» (3).

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر خدا را يارى كنيد، شما را يارى مى‏كند وگامهايتان را استوار مى‏دارد.

«فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُواْ لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ»(4).

پس به ياد من باشيد، تا به ياد شما باشم و شكر مرا گوييد و در برابر نعمتهايم ‏كفران نكنيد.

خداوند سبحان به رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايد:

«ما جزاء من أنعمتُ عليه بالتوحيد إلّا الجنة»(5).

پاداش كسى كه به او نعمت توحيد ]موحّد بودن[ ارزانى داشته‏ام جز بهشت نيست.

نكته مهمّى كه مى‏توان از فرازهاى نخست مناجات شاكرين آموخت‏ اين است كه شناخت نعمت، اوّلين گام براى دسترسى به مقام شكر است. لازمه اين مقام، محبّت و عشق به منعم است. همان‏گونه كه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم‏مى‏فرمايند:

«جبلّت القلوب على حبّ من أحسن إليها»(6).

طبيعت قلب به گونه‏اى است كه نيكى كننده (به خود) را دوست مى‏دارد.

تمامى انسانها بر اساس فطرت خداجو خلق شده‏اند و از لوازم اين ‏فطرت خداجو اين است كه منعم و ولى نعمت خويش را مى‏ستايد و دوست ‏مى‏دارد. هر چند در بسيارى از موارد مصداق منعم را گم مى‏كند بنابر اين‏ طبيعت و ساختار وجودى انسانى كه بر فطرت سليم باقى مانده باشد به‏گونه‏اى است كه از دستورهاى محبوب خود سرپيچى نمى‏نمايد و اگر بفهمد كه ‏محبوب و معشوق او از فعلى متنفّر و بيزار است آن را مرتكب نمى‏شود و هميشه با اطاعت كردن و گردن نهادن به او امر او در صدد جلب نظر و خشنودى او مى‏باشد.

نعمات الهى جارى و دائم:

با مقدّماتى كه تا به حال بيان نموديم به فرازهاى اوّليه مناجات توجّه‏ مى‏كنيم.

«إلهي أذهلني عن إقامة شكرك تتابع طلولك».

بارالها! پى در پى بودن بخششت، مرا از شكرگزارى غافل كرده است.

(ذهل) در لغت به معناى سر گرمى و كارى است كه موجب نگرانى، اندوه و فراموشى مى‏شود(7). انسان هنگامى كه مشغول و سرگرم به كارى باشد از امور ديگر خود غافل مى‏شود. امّا اگر اين فراموشى و غفلت همراه با حزن وغصّه باشد به آن «ذهل» مى‏گويند.

خداوند متعال هنگامى كه صحنه قيامت را به تصوير مى‏كشد مى‏فرمايد:

«يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ»(8).

روزى كه آن را مى‏بيند (آن چنان وحشت سرا پاى همه را فرا مى‏گيرد كه) هر مادر شير دهى، كودك شيرخوارش را فراموش مى‏كند.

گرفتارى‏هاى قيامت آن قدر فروان است كه مادر شيرده، طفل شيرخوارش را فراموش مى‏كند.

امام سجاد عليه السلام مى‏فرمايند: خداوندا! پى در پى و متوالى بودن نعمتها ومنّتهاى خاصّ تو نسبت به ما آن قدر فراوان است كه ما فراموش كرديم كه ‏بايد شاكر اين نعمتها باشيم. ما از اين غفلت خود بسيار ناراحت و غمگين‏ هستيم چرا، قادر نيستيم، حتّى شكر يكى از نعمتهاى بى‏شمارت را ادا كنيم.ما در هر لحظه بايد بى نهايت خداوند متعال را شكر گوييم. به عنوان نمونه،هر نفسى كه مى‏كشيم بايد شكرى به جاى آوريم.

در اين زمينه امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:

«فى كلّ نفس من أنفاسك شكر لازم لك بل ألف أو أكثر»(9).

بر هر نفسى شكرى لازم است، بلكه هزار و بيشتر از آن نياز است.

سعدى نيز با استفاده از متون دينى است كه مى‏گويد: منّت خداى را عزّوجلّ كه طاعتش موجب قربتست و به شكر اندرش مزيد نعمت، هر نفسى ‏كه فرو مى‏رود ممدّ حياتست و چون بر مى‏آيد مفرّح ذات، پس در هر نفسى ‏دو نعمت موجود است و بر هر نعمتى شكرى واجب.

از دست و زبان كه بر آيد

كز عهده شكرش به در آيد(10)

و در جاى ديگر مى‏گويد:

نفس مى نيارم زد از شكر دوست

كه شكرى ندانم كه در خورد اوست

عطائيست هر موى از و بر تنم

چگونه به هر موى شكرى كنم؟(11)

ناتوانى شمارش نعمات:

«وأعجزني عن إحصاء ثنائك فيض فضلك».

پروردگارا! نعمتهاى پى در پى و هميشه جارى تو مرا از شمارش ناتوان ‏ساخته است.

در زبان فارسى (عجز) به معناى ناتوانى و عدم قدرت است، امّا در لغت عرب به معناى عقب افتادن و تأخير در كار يا امرى مى‏باشد(12).

(ثنا) در لغت به معناى سخنانى است كه در مورد خوبى‏هاى مردم به ‏زبان جارى مى‏شود(13). و ثناء الهى، كلامى است كه پس از ديدن و مشاهده‏ جمال و جلال الهى به زبان مى‏آوريم. مثلاً هنگامى كه منظره و چشم انداز زيبايى مى‏بينيم، بى اختيار زبان به مدح و ثناء مى‏گشاييم. انسانى كه داراى‏ چشم بصيرت باشد و قادر به درك زيباييهاى خداوند بايد حمد و ثناء الهى رابه زبان آورد. امّا با توجّه به تعبير امام سجاد عليه السلام چون نعمتها و زيباييهاى‏ الهى هميشه جارى و دائم است، ما قادر به درك آن نيستيم؛ زيرا چشم ماهميشه به ديدن زيباييها روشن بوده است. هنگامى مى‏توانيم زيبايى منظره‏اى‏را درك كنيم، كه در برابر آن منظره‏اى زشت و كريه ديده باشيم. اگر هميشه‏ مناظر زيبا و چشم اندازهاى دلربا در برابر ديدگانمان قرار داشته باشد، ديگر قادر به درك و تشخيص زيباييها نخواهيم بود(14). از همين جا لطف وجود بلايا و مصايب براى ما كاملاً روشن مى‏شود؛ زيرا بدون وجود بلايا (مصائب) شناختن را حتّى و نعمت ميسّر نيست.

از ديدگاه بندگان صالح خدا هر چه از او (سبحانه وتعالى) مى‏بينيم زيبا است؛ همان‏طور كه حضرت زينب‏عليها السلام در پاسخ به طعنه ابن زياد (لعنةاللَّه‏عليه)،فرمودند:

«ما رأيت إلّا جميلاً»(15).

به جز زيبايى چيز ديگرى نديدم.

«وشغلني عن ذكر محامدك ترادف عوائدك».

گوناگونى احسان تو مرا از ذكر، حمد و ستايش تو باز داشته است.

(عائدة) در لغت به معناى فائده و احسان است(16).

امام سجاد عليه السلام در اين فراز از مناجات توجّه شاگردانشان را به اين‏ مطلب جلب مى‏كنند كه نعمات الهى نسبت به بندگان، هميشه و لا ينقطع ‏مى‏باشد و ما قادر نيستيم حمد و سپاس يكى از بى نهايت را هم به جاى ‏آوريم؛ اگر دوستى به ما خدمتى كرد ما از او تشكّر مى‏كنيم ولى اگر كسى هر لحظه و هر آن به ما لطف و احسان كند نه تنها نمى‏توانيم به نيكى‏هاى او پاسخ‏ دهيم و آنها را جبران نماييم بلكه نمى‏توانيم به صورت زبانى و گفتارى نيز از او تشكّر نماييم. حتّى ممكن است خداى نا كرده حالت طلبكارى در ما ايجادشود و توقّعى نابجا و بى مورد در ما بر انگيخته شود كه بايد و حتماً آن شخص ‏به ما لطف و احسان نمايد و اگر لحظه‏اى در توالى نعمتها خللى ايجاد شود صداى جزع‏ها بلند مى‏شود كه از ناحيه منعم كوتاهى صورت گرفته و او به ‏وظيفه خود عمل ننموده است! در فرازهايى از دعاى شريف افتتاح مى‏توان‏ اشاره اهل بيت ‏عليهم السلام را به اين نوع رفتار بندگان مشاهد كرد آنجا كه ‏مى‏فرمايد:

«اللّهم إنّ عفوك عن ذنبي وتجاوزك عن خطيئتي… أطمعني في أن‏ أسألك ما لا أستوجبه ومنك… فإن أبطأ عنّي عتبتك بجهلي».

خداوندا! بخشش تو بر گناهانم و گذشت تو از خطاهايم… مرا به طمع انداخت ‏كه از تو چيزى بخواهم كه استحقاق آن را ندارم… و اگر قدرى دير ]نعمتها[ به‏من برسد از روى جهالت تو را مورد عتاب قرار مى‏دهم.

«وأعياني عن نشر عوارفك توالي أياديك».

(أعياني) در لغت به معناى ناتوانى و درمانده شدن است و يا ناتوانى ‏در سخن گفتن و اداره امور(17).

امام سجاد عليه السلام در اين فراز از دعا مى‏فرمايند: بارالها! آن قدر نعمتهايت افزون و پى در پى است كه زبان ما قاصر و ناتوان از بيان آنهاست.

اعتراف به كوتاهى:

«وهذا مقام من اعترف بسبوغ النّعماء وقابلها بالتّقصير».

امام عليه السلام پس از بيان عجز از شكر خداوند در اين فراز از نيايش به‏ تقصير و كوتاهى خود اعتراف مى‏كنند.

(سبوغ) در لغت به معناى تماميّت و گستردگى است(18).

خداوندا! نعمتهاى تو كامل، تمام و گسترده است و هر چه كوتاهى وكمى وجود دارد از جانب ما مى‏باشد.

عذر تقصير آوردن، خود يك نوع شكر مى‏باشد. خدايا! نمى‏توانيم‏ شكر خوبيها و نعماتت را به جاى آوريم، نعمات تو اندك و ناقص نيست بلكه ‏كامل و تام است، امّا ما در مقابل شكر نعمتهايت كوتاهى و تقصير داريم.

اگر اندكى به ظاهر جملات دقّت نماييم، از اين همه زيبايى و بلاغت ‏شگفت زده خواهيم شد، كدام اديب و سخنورى مى‏تواند به اين زيبايى، بلاغت و فصاحت سخن بگويد؟ و در برابر ذات ذوالجلال ربوبى سر تعظيم ‏فرو آورد، و به سستى و كوتاهى خود اعتراف نمايد؟

آرى، نيايش و سخن گفتن با خداوند متعال را نيز بايد در مكتب ‏اهل‏بيت‏عليهم السلام آموخت و از آنان فرا گرفت.

«وشهد على نفسه بالإهمال والتّضييع وأنت الرّؤوف الرّحيم البرّالكريم».

خدايا! اين جايگاه انسان مقصّرى است كه اعتراف به ضايع نمودن و معطّل كردن نعمت‏ها مى‏كند، امّا تو داراى صفات پسنديده هستى.

خداوند متعال، در هر مقامى به نوعى خاصّ به ما لطف و عنايت دارد. خداوند در مقام رئوفيّت به نوعى به ما نيكى مى‏كند و در مقام رحيميّت به‏ روشى ديگر، الطاف و عنايات پروردگار در مقام برّ و كرم نيز متفاوت است.

بارگاه الهى، اميد آرزومندان:

«الّذي لا يخيّب قاصديه».

خداوندا! كسانى كه تو را طلب نموده‏اند و به سوى تو در حركت اند را نا اميد نمى‏كنى.

(تخييب) در لغت معناى به مطلوب نرسيدن و از دست دادن آن را دارد(19).

خداوند منّان مطالبات و خواسته‏هاى انسان را از بين نمى‏برد و به آنها پاسخ مى‏دهد. ما انسانها هر مقدار هم كه براى يكديگر احترام قائل باشيم امّاممكن است به خواهش‏هاى يكديگر پاسخ منفى بدهيم امّا خداوند سبحان‏ هيچگاه با بندگان خود اينگونه رفتار نمى‏كند و آنان را دست خالى از درب ‏خانه خود بر نمى‏گرداند.

«لا يطرد عن فنائه آمليه».

خداوند سبحان آرزومندان را از درب خانه خود نمى‏راند و آرزومندان‏ نيز مى‏دانند به درب خانه و به ساحت و محضر كسى آمده‏اند كه آنان را نوميد و مأيوس نمى‏كند.

«بساحتك تحطّ رحال الرّاجين».

(حطّ) در لغت به معناى فرود آوردن بار مى‏باشد(20).

در آستان و خانه تو اميدواران بارهاى اميد خود را فرود مى‏آورند، ودر آن جا رحل اقامت مى‏افكنند، چرا كه مى‏دانند در اين خانه است كه گره‏ مشكلاتشان باز مى‏گردد.

«وبعرصتك تقف آمال المستردفين».

كسانى كه خواهان الطاف و عنايات ويژه تو هستند به درگاه تو روى ‏مى‏آورند. نيازمندان، درب خانه تو را مى‏كوبند؛ چرا كه مى‏دانند، اين در بى ‏است كه به روى همگان باز است. كسى تا به حال نوميد و تهى دست از اين ‏خانه باز نگشته است.

«فلا تقابل آمالنا بالتخييب والإياس».

خداوندا! آرزوها و آمال ما را بى پاسخ مگذار و ما را نوميد و مأيوس ‏نفرما و خواهشها و دعاهاى ما را مستجاب بگردان.

«ولا تلبسنا سربال القنوط والإبلاس».

بارالها! لباس و پيراهن يأس، سر افكندگى و حزن را بر تن ما مپوشان.

اندوه و حزن از جهات مختلفى به انسان هجوم مى‏آورد. يكى از آن‏ جهات، ترس مى‏باشد. همان‏طور كه خداوند متعال در رابطه با روز قيامت ‏مى‏فرمايد:

«وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ»(21).

آن روز كه قيامت برپا مى‏شود، مجرمان در نوميدى و غم و اندوه فرو مى‏روند.

و در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد:

«حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ» (22).

تا كاملاً خوشحال شدند و دل به آن بستند، ناگهان آنها را گرفتيم و سخت ‏مجازات كرديم در اين هنگام همگى مأيوس شدند، و درهاى اميد به روى آنها بسته شد.

هنگامى كه وحشت و حزن فراگير مى‏شود، انسان به گوشه‏اى پناه‏ مى‏برد.

خداوندا! ما نمى‏توانيم شكر نعمتهايت را به جاى آوريم. به اين ناتوانى‏ و كوتاهى نيز معترف هستيم. امّا به رحمت بى‏كران تو اميد بسته‏ايم.

نكات اساسى مناجات:

دو نكته اساسى تا بدين جا از مناجات آموختيم؛ نخست اينكه شكر نعمت، وجوب عقلى دارد و انسان بايد ولى نعمت خود را سپاس گويد. اين ‏وجوب، امرى بديهى و فطرى مى‏باشد. ولى براى شكر نعمت، بايد به‏ نعمت‏ها شناخت و معرفت داشته باشيم. توالى و پى در پى بودن نعمتها نبايدما را از اصل و اساس غافل كند. در ضمن همين بحث دريافتيم كه درك و معرفتِ نعمت، ما را به سوى محبّت منعم مى‏كشاند و در دل نسبت به كسى ‏كه اين همه به ما لطف و عنايت نموده است ارادت و محبّت پيدا خواهيم كرد.به طور طبيعى هنگامى كه محبّت ايجاد شود، ديگر عملى بر خلاف رضاى ‏محبوب از فرد صادر نمى‏شود. محبّت راه عصيان، معصيت و سر پيچى راخواهد گرفت.

در روايتى از امام سجاد عليه السلام منقول است كه خداوند متعال به حضرت‏ موسى‏عليه السلام فرمود:

«حبّبني إلى خلقي و حبّب خلقي إليّ»؛

مرا نزد بندگانم محبوب و بندگانم را نيز نزد من محبوب كن.

حضرت موسى‏عليه السلام عرض كرد: چگونه؟ خداوند متعال در پاسخ ‏فرمود:

«ذكرهم آلائي ونعمائي ليحبّوني»(23).

نعمتهاى مرا به آنان يادآورى نما تا مرا دوست بدارند.

بر اساس اين روايت حضرت موسى عليه السلام با ياد آورى نعمتهاى الهى به ‏دو نتيجه دست مى‏يابد؛ از يك طرف محبّت خداوند سبحان را در دل بندگان‏جاى مى‏دهد و از طرف ديگر باعث مى‏شود كه بندگان از اوامر و نواهى الهى‏ سرپيچى نكنند.

نكته دوم اينكه يكى از راههاى شكر، نشر آن مى‏باشد. خداوند سبحان ‏در اين باره مى‏فرمايد:

«وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»(24).

و نعمتهاى پروردگارت را بازگو كن.

امام سجاد عليه السلام از نعمت به »عارفه« تعبير نموده‏اند؛ يعنى نعمت ‏امرى است كه بايد شناخته بشود. و شناخت و معرفت با طىّ منازل و تأمّل به‏دست مى‏آيد.

1) مناجات خمسة عشر مناجات الشاكرين.

2) سورهٔ الرحمن، آيه 60.

3) سورهٔ محمد صلى الله عليه وآله وسلم، آيه 7.

4) سورهٔ بقره، آيه 152.

5) الجواهر السَنيّة، صفحهٔ 139.

6) تحف العقول، صفحهٔ 37.

7) مفردات غريب القرآن، صفحهٔ 182.

8) سورهٔ حج، آيه 2.

9) مصباح الشريعة، صفحهٔ 24.

10) مقدمه گلستان سعدى.

11) بوستان سعدى باب هشتم.

12) مفردات غريب القرآن، صفحهٔ 322.

13) مفردات غريب القرآن، صفحهٔ 82.

14) علماء علم منطق به اين گونه مفاهيم كه شناختن آنها جز با شناختن ضدّ آنها ممكن نيست «متضادّين» مى‏گويند.

15) لواعج الاشجان، صفحهٔ 209.

16) مجمع البحرين، جلد 3 صفحهٔ 273.

17) مفردات غريب القرآن، صفحهٔ 356.

18) مفردات غريب القرآن، صفحهٔ 222.

19) مفردات غريب القرآن، صفحه 122.

20) مفردات غريب القرآن، صفحهٔ 160.

21) سورهٔ روم، آيه 12.

22) سورهٔ انعام، آيه 44.

23) مستدرك وسايل الشيعة، جلد 12 صفحهٔ 240.

24) سورهٔ ضحى، آيه 11.


جستجو