معناى شكر؛

«إلهي أذهلني عن إقامة شكرك تتابع طولك وأعجزني عن إحصاءثنائك فيض فضلك وشغلني عن ذكر محامدك ترادف عوائدك‏وأعياني عن نشر عوارفك توالى أياديك»(1).

بارالها! پى در پى بودن بخششت مرا از شكرگزارى غافل كرده، و بارش مدام‏فضل تو مرا از شمردن ستايشت غافل كرده، و پشت سر هم بودن بركاتت‏ مرا از يادآورى ستودنيهايت باز داشته، و دستگيريهايى متوالى تو مرا از پخش و نشر نيكوئيهايت ناتوان كرده است.

معناى شكر؛

مناجت ششم از مناجاتهاى پانزده گانه امام سجادعليه السلام مناجات شاكرين ‏نام دارد. بسيار مناسب است كه قبل از شروع بحث و شرح اين مناجات ‏عارفانه مطالبى را در مورد شكر و معناى آن بيان كنيم سپس به شرح دعابپردازيم.

شكر در لغت به معناى اظهار، نشر و اشاعه نعمت و احسان است(2)، در مقابل آن واژه كفر مى‏باشد كه به معناى فراموش كردن و پنهان كردن‏ است(3).

در رابطه با شكر و سپاسِ خداوند منّان روايتى بدين مضمون در كتب ‏روايى نقل شده است.

«كان رسول اللَّه‏ صلى الله عليه وآله وسلم عند عائشة ليلتها، فقالت: يا رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم‏لِم تتعب نفسك وقد غفر اللَّه ما تقدّم من ذنبك وما تأخّر؟ فقال‏ صلى الله عليه وآله وسلم: يا عائشة ألا أكون عبداً شكورا»(4).

شبى رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله وسلم نزد عايشه بودند، عايشه به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم عرض‏نمود: «چرا خود را اين قدر به زحمت مى‏اندازيد و عبادت مى‏كنيد، مگر خداوند نفرموده است كه گناهان گذشته و آينده تو را بخشيديم»؟ پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: آيا بنده‏اى سپاسگزار نباشم.

فقط انسانهايى نعمات الهى را سپاس و شكر مى‏كنند كه با تدبّر درآيات بى شمار خداوند نعمتهاى او را شناخته‏اند و قدر آن را مى‏دانند؛ به‏عبارت ديگر كمال عقل در شكرگزارى است و تنها انسانهايى كه از درجه ‏بالايى از عقل و خرد بهره‏مند هستند، شاكر و سپاس گزارند.

مرورى بر فرازهاى مناجات؛

امام سجادعليه السلام در اين مناجات، همچون مناجاتهاى گذشته، باعبارتهاى‏ زيبا و دلنشين روح عاشقان را نوازش داده و مى‏فرمايند،

«الهي أذهلني(5) عن إقامة شكرك تتابع طلولك».

خداوندا! پى در پى و مستمر بودن نعمتهايت، موجب غفلت و فراموشى ماشده است.

نعمتهاى بى شمار الهى، موجب غفلت و نسيان بندگان مى‏شود. اگر هميشه روز باشد ما ديگر قدر آفتاب و روشنايى را فراموش مى‏كنيم. انسانى‏كه هميشه سير باشد، گرسنگان را فراموش مى‏كند، انسانى كه در سلامت وامنيّت است قدر اين نعمت را نخواهد دانست و فقط زمانى قدر و ارزش اين‏ نعمات را مى‏داند كه آنها را از دست داده باشد.

پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايند:

«نعمتان مجهولتان، الأمن والعافية»(6).

امنيت و سلامت دو نعمت ناشناخته‏اند. [كسى ارزش آنها را نمى‏شناسد]

خداوندا! فيضهاى جارى و دائم تو ما را از شمارش نعمتهايت درمانده‏و ناتوان كرده است؛ به عنوان يك تشبيه ناقص و فقط براى تقريب به ذهن،رودخانه‏اى را در نظر آوريد كه آب فراوانى با سرعت زيادى درآن جريان‏دارد و نمى‏توان بدون ابزار فنى مقدار آب را اندازه‏گيرى نمود.

«وشغلني عن ذكر محامدك ترادف عوائدك».

پى در پى و مستمر بودن نعمات و عنايات خداوند ما را از يادآورى وسپاس آنها باز داشته است و قادر نيستيم كه حمد يكى را نيز به جاى آوريم.

«وأعياني عن نشر عوارفك توالي أياديك».

عنايات، نعمات و محبّتهاى دائم و بى وقفه الهى، ما را از شمارش واحصاء آن عاجز و ناتوان كرده است. با توجّه به فرازهاى فوق مى‏توانيم دريك عبارت بگويم كه شكر و سپاس از آن كسانى است كه كثرت و استمرارنعمات مانع شناخت و درك او نگردد.

شاكرين در قرآن:

در قرآن مجيد واژه شكر و مشتقّات آن در حدود هفتاد و پنج مرتبه‏ذكر شده است،

«اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْراً وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ»(7).

اى آل داوود! شكر (اين همه نعمت را) به جا آوريد، ولى عدّه اندكى ازبندگان من شكرگزارند.

خداوند متعال در اين آيه امر به شكر و سپاس مى‏نمايد، امّا در ذيل‏ آيه مى‏فرمايد: بندگان اندكى از من سپاسگزار هستند با كنار هم گذاشتن اين‏آيه شريفه و جملات عارفانه سيّد الساجدين ‏عليه السلام شايد بتوان فهميد كه چرابندگان شكور خداوند كم هستند؛ علّت مهم آن همين مطلب است كه بندگان‏ آنچنان در نعمات الهى غوطه‏ور شده‏اند كه از درك آن عاجزند؛ درست مثل‏ ماهى كه چون همه عمر خود را در آب گذارنده است قدر آن را نمى‏داند.

خداوند سبحان، در اين آيه ناتوانى و عجز از سپاس را به بندگان‏ خاص خود (عبادى) نسبت مى‏دهد، و به همه مردم و به مومنين نسبت‏نمى‏دهد. اهميّت اين اختصاص هنگامى روشن مى‏گردد كه بدانيم عباداللَّه‏ جايگاهى بسيار والا و رفيع نزد خداوند دارند، از اين آيه به روشنى مى‏توان‏ دريافت كه وسعت و عظمت نِعَم الهى آن چنان است كه برخى از برگزيدگان وبندگان خاصّ نيز توانايى شكر و سپاس آنها را ندارند.

نشانه‏هاى عباداللَّه در كلام اللَّه؛

گفتيم كه نعمات الهى آنقدر عظيم و فراوان است كه گاه حتّى بندگان ‏خاص خداوند هم از شكر آن غافل مى‏شوند. براى اينكه به عظمت نعمات ‏الهى پى ببريم، اشاره‏اى كوتاه به برخى از ويژگيهاى عباداللَّه مى‏نماييم.

1 – عباد اللَّه از حيطه سلطنت شيطان خارج هستند.

هنگامى كه ابليس از فرمان خداوند سرپيچى نمود و برآدم‏عليه السلام سجده‏ نكرد و دريافت كه به زودى مورد خشم الهى قرار مى‏گيرد از خداوند خواست‏تا روز و وقت معلومى(8) به او مهلت دهد تا انسانها را گمراه نمايند امّا خودشيطان اعتراف مى‏كند كه بر بندگان خاص خداوند سلطنت و نفوذى ندارد وخداوند نيز اين گفته را تأييد مى‏كند.

«قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ× إِلاَّ عِبَادَكَ ‏مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ × قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ× إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ ‏سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ»(9).

گفت: پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من (نعمتهاى مادى را) در زمين‏ در نظر آنها زينت مى‏دهم و همگى را گمراه خواهم ساخت × مگر بندگان ‏مخلصت را × فرمود: اين راه مستقيمى است كه بر عهده من است × كه بربندگانم تسلّط نخواهى يافت، مگر گمراهانى كه از تو پيروى مى‏كنند.

2 – حاكميّت زمين از آن عباداللَّه است.

خداوند وعده داده است كه زمين به بندگان الهى به ارث مى‏رسد وحاكميّت زمين براى آنان خواهد شد. خداوند متعال در اين رابطه مى‏فرمايد:

«وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»(10).

در زبور بعد از ذكر (تورات) نوشتيم: بندگان شايسته‏ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد.

3 – استجابت دعاى عباداللَّه:

بندگان شايسته خداوند دعايشان در بارگاه الهى رد نمى‏گردد و به ‏اجابت مى‏رسد.

«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي‏ وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ».

و هنگامى كه بندگان من از تو درباره من سؤال كنند، (بگو): من نزديكم، دعاى دعا كننده را، به هنگامى كه مرا مى‏خواند، پاسخ مى‏گويم، پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا راه يابند (و به مقصد برسند).

4 – عباد اللَّه مستقر در جنّت:

كسانى كه به مرحله و مرتبه عبوديّت خاصّه رسيده‏اند در بهشت ‏خداوند متعال جاى دارند و مستقر مى‏گردند،

«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ × ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً × فَادْخُلِي فِي‏ عِبَادِي × وَادْخُلِي جَنَّتِي».

تواى روح آرم يافته × به سوى پروردگارت باز گرد در حالى كه هم تو از او خشنودى وهم او از تو خشنود است × پس در سلك بندگانم در آى × و در بهشتم وارد شو.

عباد اللَّه داراى چنين ويژگى‏هاى برجسته‏اى هستند كه به برخى از آنهااشاره نموديم، امّا به تعبير قرآن مجيد، برخى از آنان شاكر و سپاس‏گزار هستند.

دسترسى به مقام شكر، مستلزم معرفتِ نعمت است و نمى‏توانيم همه ‏نعمتهايى را كه خداوند متعال به ما ارزانى داشته است درك نماييم؛ به همه‏ آنها هم كه شناخت و معرفت نداريم و به همين دليل است كه نمى‏توانيم شاكر و سپاس‏گزار باشيم. بر فرض محال اگر بپذيريم كه تمام نعمات الهى براى ‏برخى قابل شناخت باشد بايد اين نكته را به يقين پذيرفت كه نعمات الهى‏براى هيچ كس قابل احصاء و شمارش نيست. در اين رابطه خداوند متعال ‏مى‏فرمايد:

«وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ»(11).

و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد، و هرگز آنها را شماره نتوانيد كرد، انسان‏ستمگر و ناسپاس است.

رواياتى در رابطه با شكر:

در حديث قدسى آمده است كه حضرت داوود عليه السلام به خداوند متعال ‏عرض نمود:

«يا ربّ كيف أشكرك والشكر من نعمتك تستحقّ عليه شكراً»؛

خداوندا! چگونه تو را شكر گويم؟ حال آنكه سپاس من، نعمتى از نعمتهايت ‏است كه بر آن نعمت نيز بايد شكر گويم.

خداوند متعال در پاسخ فرمود:

«إذا عرفت أنّ ذلك منّي فقد شكرتني» (12).

اگر بدانى كه آن نعمت از آن من است به راستى كه مرا شكر كرده‏اى.

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:

«من أنعم اللَّه عليه بنعمة فعرفها بقلبه فقد أدّى شكرها»(13).

هر كس كه نعمت خداوند را حقيقتاً (باقلب) بشناسد، به درستى كه شكر آن‏را به جا آورده است.

حضرت موسى‏ عليه السلام به خداوند متعال عرض نمود:

«يا ربّ كيف يستطيع آدم‏عليه السلام أن يؤدّى شكرما صنعته إليه؟ خلقته ‏بيدك ونفخت فيه من روحك وأسكنته جنّتك وأمرت الملائكة فسجدوا له؛

خداوندا! چگونه حضرت آدم‏عليه السلام مى‏تواند شكر تو را به جاى آورد؟ او را بادست (قدرت) خود آفريدى و در او روح خود را دميدى و در بهشت خودمنزلش دادى و به فرشتگان دستور دادى كه بر او سجده نمايند.

فقال: يا موسى! علم أنّ ذلك مني فحمدني عليه فكان ذلك شكراً لماصنعته إليه»(14).

خداوند متعال فرمود: اى موسى‏عليه السلام! دانست كه همه آنها از من است، مرا برآنها سپاس گفت و آن شكر كارهايى بود كه براى او انجام دادم.

اوّلين گام، معرفت:

همان گونه كه بيان كرديم نخستين گام در شكر، شناخت و معرفت‏نعمت است و در سايه شناخت نعمت، شناختن منعم ميسّر مى‏شود. منعم ‏حقيقى كيست؟ آيا خودش همه آنها را تحصيل كرده و به دست آورده‏است!؟ يا خداوند منّان و رحيمى وجود دارد كه همه نعمتها را خلق كرده و به‏ ما ارزانى داشته است؟

ما نبوديم و تقاضامان نبود

لطف تو ناگفته ما مى‏شنود(15)

فطرت انسانها به گونه‏اى است كه منعم و ولى نعمت خود را دوست ‏مى‏دارد.

رسول اللَّه ‏صلى الله عليه وآله وسلم در اين باره مى‏فرمايند:

«جبلّت القلوب على حبّ من أحسن إليها»(16).

طبيعت قلب (دل) بگونه‏اى است كه دوست مى‏دارد هر كه بر او نيكى مى‏كند را.

در نتيجه شناخت و معرفت نعمت ما را به محبّت منعم حقيقى كه ذات‏اقدس الهى است، رهنمون مى‏كند.

در روايتى از امام سجاد عليه السلام منقول است كه خداوند متعال به حضرت‏ موسى‏ عليه السلام فرمود:

«حبّبني إلى خلقي و حبّب خلقي إليّ»؛

مرا نزد بندگانم محبوب و بندگانم را نيز نزد من محبوب كن.

حضرت موسى‏ عليه السلام عرض كرد: چگونه؟ خداوند متعال در پاسخ‏ فرمود:

«ذكّرهم آلائي و نعمائي ليحبّوني»(17).

نعمتهاى مرا به آنان يادآورى نما تا مرا دوست بدارند.

شناخت و معرفت نعمت اوّلين گام براى رسيدن به مقام شكر و درزمره شاكرين قرار گرفتن است؛ كسى كه نعمت را درك نكند و به آن شناختى ‏نداشته باشد نمى‏تواند از شاكرين باشد.

هنگامى كه دل به نور معرفت نعمت منوّر گردد و منعم را بشناسد، نورانيّت‏ مضاعف پيدا مى‏كند و هرگز در آن دل جايى براى كفر باقى نخواهد ماند.

شكر در برابر كفر:

همان طور كه در ابتداى سخن بيان كرديم، كفر نقطه مقابل شكر مى‏باشد و در آيات متعددى اين دو واژه در كنار يكديگر ذكر شده‏اند.

«وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن ‏كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ»(18).

ما به لقمان حكمت داديم، (و به او گفتيم)J شكر خدا را به جاى آور. هر كس‏شكرگزارى كند تنها به سود خويش شكر كرده و آن كس كه كفران كند (زيانى ‏به خدا نمى‏رساند) چرا كه خداوند بى نياز و ستوده است.

خداوند متعال در اين آيه مى‏فرمايد: شكر نعمت حكمتى است كه ما به ‏لقمان آموزش داديم.

و بنابر آيه‏اى ديگر حضرت سليمان عليه السلام هنگامى كه تخت بلقيس را نزد خودديد فرمود:

«هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن ‏كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ»(19).

اين از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را به جا مى‏آورم‏ يا كفران مى‏كنم؟! و هر كس شكر كند به نفع خود شكر مى‏كند و هر كس كفران‏نمايد (به زيان خويش نموده است كه) پروردگار من غنّى و كريم است.

حضرت سليمان عليه السلام بر خلاف آنچه سعدى در شعرش مى‏گويد از عهده شكر خداوند بر آمد:

از دست و زبان كه برآيد

كز عهده شكرش بدر آيد(20)

شكر مقامى عالى است و براى همگان قابل دسترسى نيست. ساحتى‏ بالا و بلند مى‏باشد كه برخى از عباد اللَّه به آن دست يافته‏اند. گام اوّل براى ما اين است كه نعمتهاى الهى را بشناسيم و آنها را سپاس گوييم. انسانهايى كه در برابر نعمتهاى الهى كفران مى‏كنند، جز پستى و دنائت چيز ديگرى را نمى‏توان ‏در مورد آنها تصوّر كرد. محبّت را بايد با محبّت پاسخ گفت، نه با آزار و اذيّت يا نافرمانى؛ حال هر كس كه به ما نعمتى ارزانى داشته است فرق‏ نمى‏كند، انسان باشد يا ذات ذوالجلال ربوبى، در برابر نعمات والطاف الهى ‏نبايد نافرمانى كرد؛ زيرا نافرمانى ما را به ساحت شكر نمى رساند بلكه ما را ازآن جايگاه دورتر مى‏كند.

1) مناجات خمسة عشر مناجات الشاكرين.

2) تاج العروس، جلد 3، صفحهٔ  312.

3) تاج العروس، جلد 3، صفحهٔ 524.

4) كافى، جلد 2، صفحهٔ 95،  مسند احمد، جلد 4، صفحهٔ 451 (با اندكى تفاوت)

5) ذهل: غفلت و فراموشى (صحاح جوهرى، جلد 4، صفحه 1702)

6) روضة الواعظين، صفحه 472.

7) سورهٔ سباء، آيه 13.

8) از ظاهر آيه نمى‏توان گفت كه آن روز معلوم، قيامت است هر چند مفسّران احتمالاتى را مطرح كرده‏اند.

9) سورهٔٔ حجر، آيات 39-42.

10) سورهٔ انبياء، آيه 105.

11) سورهٔ ابراهيم، آيه 34.

12) رسائل شهيدثاني، صفحهٔ 157.

13) كافى، جلد 2، صفحهٔ 96.

14) الشكرللَّه، صفحهٔ 70.

15) مثنوى معنوى دفتر اول بيت 610.

16) تحف العقول، صفحهٔ 37.

17) مستدرك وسايل الشيعه، جلد 12 صفحهٔ 240.

18) سوره لقمان، آيهٔ 12.

19) سوره نمل، آيهٔ 40.

20) مقدمهٔ گلستان سعدى


جستجو