در مقاله گذشته در مورد يكى از آياتى كه اهل سنّت براى اثبات عدالت صحابه به آن استناد م ىنمايند، بحث نموديم. با دقّت در خود آيه به اين نتيجه رسيديم كه خداوند متعال از همه مهاجرين و انصار راضى و خشنود نيست و اين آيه، عدالت، طهارت و صلاحيّت همه صحابه را اثبات نمىنمايد و تنها عدّه محدودى را در بر مىگيرد؛ زيرا در صدر آيه دو قيد «السابقون» و«الأوّلون» ذكر شده است؛ بنابر اين معناى آيه شريفه اين است كه مهاجرت و نصرتى داراى فضيلت مىباشد كه همراه دو قيد «سبقت و اوليّت» باشد. نه تنها سابقين، بلكه اوّلين از سابقين از مهاجران و انصار مورد رضايت پروردگار هستند كه البتّه گروه محدودى را تشكيل مىدهند. در نتيجه، آيه مورد نظر در دلالت قاصر است وتوان اثبات عدالت همه صحابه را ندارد. اگر اهل ادب و فنّ منصفانه در دلالت آيه تأمّل نمايند، نتيجه كلام به روشنى معلوم خواهد شد.
امّا اگر قائل به عدالت همه صحابه باشيم بين آيات قرآن مجيد تعارض به وجود مىآيد. در جلسه گذشته اجمالاً به حادثهاى مهم اشاره نموديم و آن واقعه نقشه ناموفّق ترور رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم در بازگشت از غزوه تبوك است كه تعدادى از موجّهين صحابه طرّاحان اين توطئه شوم بودند.
بررسى غزوه تبوك(2)؛
دقّت در ماجراى غزوه تبوك روشن مىسازد كه تمام صحابه شايستگى دارا بودن عنوان عدالت را ندارند.
منبع ما در نقل اين ماجرا، قرآن مجيد و مصادر معتبر اهل سنّت است.
غزوه تبوك آخرين غزوه سپاهيان اسلام به فرماندهى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم، در ماه رجب سال نهم هجرى رخ داد. اين غزوه بر خلاف غزوات ديگر، بدون جنگ و خونريزى پايان يافت و بركات و نتايج بسيارى براى سپاهيان اسلام در برداشت.
مسلمانان در اين جنگ بايد مسيرى طولانى را طى مىكردند تا به قلمرو روميان برسند. بدين منظور آنان جزيرة العرب و عراق را پشت سرگزاردند تا به شامات و قلمرو روميان رسيدند. در آن روزگار امپراطورى روم بزرگترين قدرت زمان خود بود و ابر قدرتى جهانى به شمار مىرفت. آنان چندى پيش توانسته بودند شكست سهمگين خود از ايرانيان را جبران كنند و بر آنان پيروز شوند. در همين رابطه خداوند متعال مىفرمايد:
«غُلِبَتِ الرُّومُ × فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ»(3).
روميان مغلوب شدند × و اين شكست در سرزمين نزديكى رخ داد، امّا آنان پس از اين مغلوبيّت به زودى غلبه خواهند كرد.
ماجرا از اين قرار بود كه روميان از اين كه به تازگى در نزديكى مرزهاى آنان گروهى قدرت گرفتهاند ناراضى بودند و هر از چندى شيطنتهايى مىكردند و براى مسلمانان مشكلاتى ايجاد كرده بودند. پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم هم براى آن كه آنان دست از كارهاى خود بردارند، در اواخر عمر شريفشان به مسلمانان دستور دادند كه براى جنگ با روميان آماده گردند، به همين منظور سپاه بزرگى براى جنگ با روميان آماده شد كه شامل ده هزار سواره نظام و بيست هزار پياده نظام بود. سپاه در منطقهاى در نزديكى مدينه به نام «ثنيّة الوداع»(4) اردو زد.
اين جنگ به عنوان معيار و سنگ محكى براى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و آيندگان بود تا مسلمانان واقعى از مدّعيان دروغگو باز شناخته شوند. عملكرد صحابه در اين غزوه ميزان دقيقى براى قضاوت تاريخ به شمار مىرود.
بررسى رفتار صحابه در غزوه تبوك
الف: مشتاقان و همراهان رسول اللَّهصلى الله عليه وآله وسلم؛
گروه فراوانى بلا فاصله پس از فرمان رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم لباس رزم بر تن نمودند و در لشكرگاه حاضر شدند. گروه ديگرى نيز براى حضور در جنگ اعلان آمادگى نمودند امّا مركب و وسيلهاى براى مبارزه نداشتند. خداوند سبحان در رابطه با اين عدّه و ناتوانان و بيماران مىفرمايد:
«لَّيْسَ عَلَى الضُّعَفَاء وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى وَلاَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ × وَلاَ عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّواْ وَّأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ»(5).
بر ضعيفان و بيماران و آنها كه وسيلهاى براى انفاق (در راه) جهاد ندارند، ايرادى نيست (كه در ميدان جنگ شركت نجويند)، هر گاه براى خدا و رسولش خير خواهى كنند (و از آنچه در توان دارند مضايقه ننمايند) بر نيكوكاران راه مؤاخذه نيست و خداوند آمرزنده و مهربان است × و (نيز) ايرادى نيست بر آنها كه وقتى نزد تو آمدند كه آنان را بر مركبى براى جهاد سوار كنى، گفتى: مركبى كه شما را بر آن سوار كنم، ندارم، (از نزد تو) باز گشتند، در حالى كه چشمانشان از اندوه اشكبار بود، زيرا چيزى نداشتند كه در راه خدا انفاق كنند (و با آن به ميدان بروند).
اين گروه، علاقمند و مشتاق به حضور در جنگ و همراهى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم بودند، امّا به خاطر نداشتن ساز و برگ جنگ موفّق به يارى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نشدند. اين گروه هم در اين آزمون پيروز شدند.
ب: بهانه جويان؛
در ميان صحابه، افراد ترسو و سست عنصرى بودند كه براى عدم حضور در جنگ بهانههاى واهى مىآوردند و عذر تراشى مىكردند. آنان خود به چند گروه تقسيم مىشدند.
1 – ترس از ارتكاب گناه؛
از جمله افرادى كه به بهانههاى واهى از يارى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم سر باززدند «جدّ ابن قيس» از بزرگان قبيله خزرج بود. بهانه وى اين بود كه من علاقه فراوانى به جنس مخالف دارم و مىترسم در جنگ با روميان فريب دختران زيباروى رومى را بخورم و خود را ببازم و جهاد – كه نوعى عبادت است – تحت الشعاع ميل جنسى من قرار گيرد.
«فقال: يا رسول اللَّه [صلى الله عليه وآله وسلم] أوتاذن لي ولا تفتنّي، فواللَّه لقد عرف قومي أنّه ما من رجل بأشد عجباً بالنساء منّي، وإنّي اُخشي إن رأيت نساء بني الأصفر أن لا أصبر»(6).
جدّ بن قيس گفت: اى رسول اللَّه [صلى الله عليه وآله وسلم] به من اجازه بده [در جنگ حاضر نشوم] و مرا به گناه ميفكن، به خدا سوگند كه خويشاوندانم مىدانند كه علاقه شديدى به زنان دارم، و مىترسم كه نتوانم در برابر دختران زرد روى [روميان] مقاومت كنم.
خداوند متعال در شأن او اين آيه را نازل فرمود.
«وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لِّي وَلاَ تَفْتِنِّي أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ» (7).
بعضى از آنها مىگويند: به ما اجازه ده تا در جهاد شركت نكنيم و ما رابه گناه نيفكن، آگاه باشيد آنها هم اكنون در گناه سقوط كردهاند و جهنّم كافران را احاطه كرده است.
اين فرد و افرادى همچون وى در اين امتحان، سرافكنده شدند. آنان به بهانه فرار از گناه، از حضور در جنگ امتناع ورزيدند، امّا نمىدانستند كه گناه بزرگترى مرتكب شدند و آن نافرمانى و سرپيچى از دستور رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم بود.
2 – دنيا دوستانِ توبه كننده؛
گروه ديگرى از صحابه در عين علاقه به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و دينداريشان، دنيارا نيز دوست مىداشتند. بهانه آنان اين بود كه الآن فصل شدّت گرما و برداشت محصول (خرما) مىباشد. اگر به جنگ برويم زحمات يك ساله ما از بين مىرود و تمام محصولات ضايع مىگردد، لذا ما در مدينه مىمانيم و پس از برداشت محصول به سپاهيان اسلام ملحق مىشويم. سر كرده اين گروه افرادى چون كعب ابن مالك، مرارة ابن ربيع و هلال ابن اُميّة بودند.
پس از بازگشت سپاهيان اسلام به مدينه، رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم گفتگو و معاشرت با آنان را تحريم نمودند. همه مسلمانان حتّى خانواده آنان با اين سه نفر قطع رابطه كردند و زندگى براى آنان بسيار سخت شد. به همين دليل آنان براى مدّتى به اطراف مدينه رفتند و از مردم كناره گرفتند و به عبادت و توبه پرداختند تا اينكه توبه آنان پذيرفته شد(8).
خداوند سبحان در رابطه با اين گروه مىفرمايد:
«وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»(9).
و (همچنين) آن سه نفر كه (از شركت در جنگ تبوك) باز ماندند (ومسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند)، تا آن حدّ كه زمين با همه وسعتش بر آنها تنگ شد، (حتّى) در وجود خويش، جايى براى خود نمىيافتند، (در آن هنگام) دانستند پناهگاهى از خدا جز به سوى او نيست، سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود و (به آنان توفيق داد) تا توبه كنند، خداوند بسيار توبهپذير و مهربان است.
اين گروه كه مىخواستند دنيا و آخرت را با هم داشته باشند، آدمى را به ياد سخنى از حضرت عيسى عليه السلام مىاندازند كه فرمودند:
«مثل الدنيا والآخرة كمثل رجل له ضرّتان»(10).
مثل دنيا و آخرت مثل مردى است كه دو زن دارد.
آرى! جمع دنيا و آخرت بسيار سخت مىباشد. چگونه مىتوان دل به دنيا بست و چشم به آخرت دوخت؟
3 – منافقان توطئهگر؛
گروه ديگر از صحابه افرادى بودند كه خود را به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نزديك كرده بودند و تمام مسلمانان به خاطر جايگاه ويژه و ممتازشان به آنان احترام مىگذاشتند، امّا آنان در واقع نه مسلمان بودند و نه به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ايمان داشتند. آنها فقط بسيار خوب ايفاى نقش مىكردند و هيچ كس فكر نمىكرد كه آنان منافق باشند و نقشههاى ديگرى در سر بپرورانند. به دليل همين جايگاه ويژه، آنان نمىتوانستند از حضور در جنگ طفره بروند، لذا به تضعيف روحيه سپاهيان مىپرداختند و شايعه مىكردند كه جنگ سخت و مسير طولانى در پيشرو داريد و احتمالاً از شدّت گرسنگى و تشنگى تلف مىشويد و…. به خاطر سختيها و مشكلات فراوان، اين غزوه به (جيش العسرة) «سپاه سختى» معروف شد(11).
خداوند متعال در رابطه با اين گروه مىفرمايد:
«فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ وَكَرِهُواْ أَن يُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَالُواْ لاَ تَنفِرُواْ فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَّوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ»(12).
بازماندگان از جنگ تبوك از مخالفت با رسول خدا [صلى الله عليه وآله وسلم] خوشحال شدند، و كراهت داشتند كه با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد كنند و به يكديگر و مؤمنان گفتند، در اين گرما به سوى ميدان حركت نكنيد به آنان بگو آتش دوزخ از اين هم گرمتر است اگر مىدانستند.
يكى از مورّخين اهل سنّت در رابطه با بهانه، بهانه جويان مىگويد آنان به تضعيف روحيه سپاهيان اسلامى پرداختند و مىگفتند روميان بسيار قدرتمند هستند و عاقبت جنگ با آنان يا كشته شدن است و يا اسارت و هيچ راه فرارى نخواهيد داشت و هرگز پيروز نمىشويد(13).
منافقان و روشهاى تضعيف روحيّه
الف: گوشزد كردن خطر كم آبى؛
برخى از صحابه كه مجبور به همراهى با رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم شده بودند از هر فرصتى براى تضعيف روحيّه و اخلال در ميان سپاهيان اسلام استفاده مىكردند. در يكى از اين موارد، سپاهيان با كمبود آب روبرو شدند و خطر تشنگى آنان را تهديد مىكرد تا جايى كه مجبور شدند شترهاى خود را بكشند و از آب ذخيره شده در بدن آنان استفاده كنند. منافقان در اين هنگام بهانه بى آبى را مطرح كردند تا رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم از جنگ منصرف گردند، امّا پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم دعا كردند و خداوند متعال ابرى فرستاد و باران آمد و سپاهيان سيراب شدند(14).
ب: شايعه پراكنى؛
يكى ديگر از روشهاى منافقان براى تضعيف روحيّه سپاهيان اين بود كه دست به شايعه پراكنى مىزدند. آنها هر لحظه خبر مىدادند كه عدّهاى از رزمندگان به مدينه باز گشتند و از جنگ گريختند و پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم هر بار مىفرمودند: اگر خيرى در آنان باشد به شما ملحق مىشود و اگر خيرى در آنان نباشد خداوند متعال شما را از شرّ آنان نجات داده است. يكى از شايعات منافقان اين بود كه ابوذر در ميان سپاهيان نيست و حتماً گريخته و به مدينه بازگشته است. پس از چندى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم شبحى را ديدند كه از دور به سمت سپاهيان مىآيد. ايشان فرمودند:
«كن أبا ذر».
ابوذر باش.
پس از مدّتى سپاهيان ديدند كه ابوذر با مشكى پر از آب به سمت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم آمد و از فرط خستگى بى هوش بر زمين افتاد. پس از آنكه به هوش آمد گفت: در ميان راه آبى خوشگوار و زلال يافتم، مشكم را پر از آب نمودم و با خود گفتم تا حبيبم رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم از آن ننوشد از آن نخواهم نوشيد. سپس پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در حقّ وى فرمودند:
«رحم اللَّه أباذر، يمشي وحده ويموت وحده ويبعث وحده»(15).
خداوند ابوذر را بيامرزد، وى تنها راه مىرود و تنها مىميرد و تنها در قيامت برانگيخته مىشود.
پيش بينى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم در مورد ابوذر به وقوع پيوست. هنگامى كه عثمان وى را به ربذه – منطقهاى در نزديكى مدينه – تبعيد كرد كسى به جز دخترش – و بر اساس برخى از منقولات همسرش – همراه او نبود. اين صحابى مظلوم و تنهاى پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم در واپسين لحظات عمر خود به همراهش گفت:پس از مرگ من سر راه بايستيد، و به كاروانى كه براى رفتن به مكّه از اينجا عبور مىكند، بگوييد يكى از صحابه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم فوت كرده است. آنان مرا غسل مىدهند و به خاك مىسپارند(16).
ج: شك در نبوّت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم؛
يكى ديگر از كار شكنىهاى منافقان هنگامى بود كه شتر رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم گم شد. آنان گفتند: اين شخص چگونه ادّعا مىكند كه فرستاده خدا است در حالى كه نمىداند شترش كجا است؟ رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم در پاسخ به آنان فرمودند:
«إنّي واللَّه ما أعلم إلّا ما علّمني اللَّه وقد دلّني اللَّه عليها… قد حبستها شجرة بزمامها»(17).
به خدا سوگند من چيزى نمىدانم جز آن چه كه خداوند به من بياموزد، و خداوند مرا از جاى شتر آگاه نمود… الان افسار شتر به درختى در فلان مكانگير كرده است.
گروهى رفتند و شتر رسول اللَّه صلى الله عليه وآله را در همان منطقه يافتند و آن را آوردند(18).
سرانجام غزوه تبوك؛
سپاهيان اسلام پس از پشت سر گذاشتن همه سختيها به منطقه تبوك رسيدند و در آنجا حدود ده روز اقامت كردند. روميان چون روحيّه و قدرت سپاهيان اسلام را ديدند و از طرف ديگر هنوز داغ شكست در جنگ موته(19) بر جانشان التيام نيافته بود و تلخى آن را در خاطر داشتند حاضر به درگيرى با مسلمين نشدند و فرار كردند. برخى از امير نشينان منطقه با پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم پيمان صلح امضا كردند و برخى نيز مسلمان شدند و بدين ترتيب امنيّت در مرزهاى كشور اسلامى برقرار شد و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم پس از مشورت با اصحاب به مدينه باز گشتند.
توطئه قتل رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم؛
عدّهاى از صحابه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم كه چارهاى جز حضور در جنگ نداشتند و نظريّه پردازان عدالت صحابه، حكم به عدالت آنان كردهاند، پس از بازگشت از غزوه تبوك توطئهاى بسيار شوم و ننگين عليه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم در سر داشتند و نقشهاى ريختند كه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را به قتل برسانند. خداوند متعال پرده از توطئه شوم آنان بر مىدارد و در رابطه با آنان مىفرمايد:
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ × يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ يَنَالُواْ»(20).
اى پيامبر [صلى الله عليه وآله وسلم] با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنها سخت بگير! جايگاهشان جهنّم است و چه بد سر نوشتى است! × به خدا سوگند مىخورند كه در غياب پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم سخنان نادرست نگفتهاند درحالى كه قطعاً سخنان كفرآميز گفتهاند و پس از اسلام آورد نشان، كافر شدهاند و تصميم به كار خطرناكى گرفتند، كه به آن نرسيدند.
واقعه عقبه تبوك از اين قرار است كه هنگام بازگشت به مدينه، رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به سپاهيان دستور دادند كه از بيابان عبور كنند، امّا خود ايشان مسير كوتاه ترى را انتخاب نمودند. اين مسير تنگ و باريك بود و گردنهاى نيز در آن قرار داشت. رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به حذيفة ابن يمان و عمّار ياسر دستور دادند كه همراه ايشان باشند. عمّار افسار شتر رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را در دست داشت و حذيفه در پشت شتر حركت مىكرد، ناگهان صدايى شنيدند و دريافتند كه گروهى ازدستور رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم سرپيچى كردهاند و با فاصله اندكى از آنان حركت مىكنند.
فغضب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم و أمر حذيفة أن يراهم، فرجع ومعه محجن فاستقبل وجوه رواحلهم وضربها ضرباً بالمحجن وأبصر القوم وهم متلثّمون»(21).
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم هنگامى كه از نافرمانى آنان آگاه گشتند عصبانى شدند وبه حذيفه دستور دادند كه آنان را ببيند، وى با چوب دستى به طرف آنان رفت و مركبهاى آنان را زد و آنان را ديد در حالى كه نقاب به چهره داشتند.
آنان دوازده نفر، هشت نفر از قريش و چهار نفر ديگر از غير قريش بودند و قصد داشتند با استفاده از تاريكى شب، شتر رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را رم دهند و آن رابه دره بيندازند. امّا هنگامىكه حذيفه به آنان حملهور شد، از ترس اينكه مبادا شناخته شوند سريع برگشتند و در ميان سپاهيان پنهان شدند.
هنگامىكه حذيفه به نزد رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم بازگشت، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به وى فرمودند: آيا آنان را شناختى؟ وى در پاسخ عرض كرد: علاوه بر تاريكى شب آنان نقاب بر چهره داشتند امّا مركب فلان و فلان را شناختم.
سپس رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم به حذيفه و عمّار فرمودند آنان قصد ترور مرا داشتند و نام آنان را به حذيفه و عمّار گفتند و قرار گذاشتند كه اسم آنان فاش نشود(22).
نتيجه سخن؛
سخن ما با نظريّه پردازان عدالت همه صحابه اين است كه اگر آيه 100سوره توبه، عدالت همه صحابه را ثابت مىكنند، با آيه 75 سوره توبه چه مىكنيد؟ مگر نه آن است كه مىگوييد همه صحابه عادلاند؟ آيا صحابهاى كه قصد ترور رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را داشتند عادل اند؟ آيا اين افراد كه قرآن مجيد وكتب مورد اعتماد شما از قصد شوم آنان پرده برداشتهاند، مىتوانند عادل باشند؟ آيا نفاقى از اين روشنتر در تاريخ يافت مىشود؟
نظريّه پردازان عدالت صحابه دو راه بيشتر در پيش رو ندارند؛ يا بايد منكر صحابى بودن آن دوازده نفر بشوند، كه ظاهراً طبق مبانى آنان اين كار شدنى نيست و يا بايد آيه 75 سوره توبه را حذف و قرآن را تحريف كنند!
تحريف حقايق، حربهاى پوشالى؛
متأسّفانه مدّتى است كه در كتب روايى اهل سنّت تحريفاتى صورت مىگيرد. در اين تريبون عمومى، كه در سراسر دنيا منتشر مىشود به صراحت اعلام مىكنم كه برخى علما وانديشمندان اهل سنّت مدّتى است كه به يك خيانت و جنايت بزرگ علمى دست زدهاند و آن تحريف، حذف و جابه جايى در رواياتى است كه در كتب صحاح آنان درج شده است. مىتوان به طور دقيق اين دست بردن و تحريف را به دانشمندان آنان اثبات كرد، كه در چه كتابى از كدام چاپ و انتشارات چه روايتى را حذف و يا تحريف كردهاند. آيا شايسته است كه به خاطر تعصّبات بىجا كتابى چون صحيح بخارى كه عدّهاى آن را همچون قرآن مجيد مقدّس مىشمارند را تحريف كرد؟!
وقايع غزوه تبوك در صحيح بخارى(23) و صحيح مسلم(24) ثبت شده است، آيا اگر آنها را حذف و تحريف كرديد واقعيّت خارجى را نيز مىتوانيد تغيير دهيد؟ آيا مىتوانيد قرآن مجيد را نيز تحريف كنيد؟!
نخستين كسانى كه از حذف و تحريف منابع مورد اعتماد اهل سنّت صدمه و لطمه مى بينند خود آنان هستند و هيچ زيانى متوجّه ديگران نخواهد شد؛ چراكه با اين كار اعتبارى براى آنان و كتابهايشان باقى نخواهد ماند و دير يا زود در مجامع علمى جهانى رسوا خواهند شد همانطور كه رسوا و رو سياه نيز شدهاند. ازاين پس ديگر محافل علمى به سخنان و استدلالات آنان هيچ وقعى نمىنهد چرا كه استناد و استدلال مبتنى بر كتب تحريف شده در هيچ نهاد علمى پذيرفتنى نمىباشد.
1) سوره توبه، آيه 100.
2) تبوك سرزمين قضاعه شام، در سلطه روم بود ولى اكنون جزء حجاز است و فاصلهاش تامدينه 778 كيلو متر است و در شمال مدينه واقع شده است. (معجم معالم الجغرافية في السيرة النبوية، صفحه 59)
3) سوره روم، آيات 2 – 3.
4) منطقهاى در نزديكى مدينه، پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در اين منطقه هنگام خروج از مدينه با افراد وداع مىكردند. (معجم البلدان، جلد 2 صفحه 86)
5) سوره توبه، آيات 91 – 92.
6) سيره ابن هشام، جلد 4 صفحه 159 – بحار الانوار، جلد 21 صفحه 193.
7) سوره توبه، آيه 49.
8) سيره ابن هشام، جلد 4 صفحه 175 – بحار الانوار، جلد 21 صفحه 202.
9) سوره توبه، آيه 118.
10) بحار الانوار، جلد 70 صفحه 122، ضرّة: هوو.
11) سيره ابن هشام، جلد 4 صفحه 160.
12) سوره توبه، آيه 81.
13) سيره ابن هشام، جلد 4 صفحه 168.
14) سيره ابن هشام، جلد 4 صفحه 165، تاريخ اسلام ذهبى، جلد 5 صفحه 625.
15) سيره ابن هشام، جلد 4 صفحه 167، بحار الانوار، جلد 21 صفحه215.
16) سيره ابن هشام، جلد 4 صفحه 168.
17) سيره ابن هشام، جلد 4 صفحه 168.
18) سيره ابن هشام، جلد 4 صفحه 167، بحار الانوار، جلد 21 صفحه234.
19) جنگ موته در سال هشتم هجرى با روميان در سرزمينى به همين نام در نزديكى شام به وقوع پيوست و علّت بروز اين جنگ تنبيه اميران دست نشانده روم و ملوك وابسته در آن سرزمين بود، آنها سفير پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به نام حارث بن عمير را دو ماه پيش از فتح مكه كشته بودند و مبلغان اسلام را به قتل مىرساندند. (سيره ابن هشام، جلد 4 صفحه 15)
20) سوره توبه، آيات 73 – 74.
21) البداية والنهاية، جلد 5 صفحه 24، بحار الانوار، جلد 21 صفحه 247.
22) مغازى، جلد 2 صفحه 1062، البداية والنهاية، جلد 5 صفحه 26، بحار الانوار، جلد 21صفحه 247. براى مطالعه بيشتر بنگريد به البداية والهاية، جلد 5 صفحه 5، تاريخ اسلام ذهبي جلد 1 صفحه 627 و الكامل في التاريخ جلد 2 صفحه 276. و از منابع فارسى بنگريد به فروغ ابديت، جلد 2 صفحه 385 و تاريخ روضة الصفا، جلد 4 صفحه 1566.
23) صحيح بخارى، جلد 5 صفحه 128.
24) شرح صحيح مسلم، جلد 17 صفحه 120.