توحيد و شناخت توحيدى داراى مراتبى است. همچنين تحصيل معرفت و تلاش جهت خداشناسى به انسان كمك مىكند تا روح خويش را تعالى ببخشد. در پايان نيز گفتيم كه حاصل طى اين مراتب رسيدن به درجهٔ بندگى خداوند است.
نيايش و آموزش
اين فراز قسمت پايانى دعا است كه اگر عزيزان توجّه كرده باشند امام سجاد عليه السلام با مضامين بسيار دقيق و در عين حال شيوا ذات بارى تعالى را توصيف مىنمايند. اين توصيفات جداى از جنبه دعا و نيايش، داراى بعد آموزش براى پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام نيز مىباشد. در واقع امام عليه السلام از ابتداى دعا تا كنون شيوه و روش دعا و طلب از خداوند را بيان مىفرمايند.نكته بعد در اين نيايش، آموزش و راهنمايى بندگان به سوى متاعى است كه بايد از خداوند طلب نمود.
آغاز دعا سراسر توصيفات خداوند است. امام عليه السلام مىفرمايند: اى خدايى كه بنده هر چه بخواهد به او عطا مىنمايى؛ اى خدايى كه بنده هر چه به تو نزديك شد تو با گامهاى بلندترى به سوى او مىآيى؛ اى خداى مهربان كه بر تمام گناهان بندگان سرپوش مىگذارى.
بعد از اتمام توصيفات و در هنگام طلب و نتيجهگيرى امام عليه السلام مى فرمايند:
الف:
«اسئلك بكرمك أن تمنّ علىّ من عطائك بما تقرّبه عيني».
از خوان كرم تو مىخواهم كه بر من منت گذارى و به من هديهاى عنايت كنىكه موجب روشنايى چشمم گردد.
عطايا و نعمات الهى بى شمار هستند. اگر عنايت الهى به بندگان لحظهاى قطع شود اين انقطاع مساوى نابودى مىباشد. امام عليه السلام در اولين خواهش از خداوند درخواست می کنند عطيهاى به من عنايت نما كه چشم مرا روشنكند.
ب:
«ومن رجائك بما تطمئن به نفسي».
خدايا آنقدر مرا به خود اميدوار كن كه در خود اطمينان و سكون احساس كنم.
امام عليه السلام سرمايهٔ اميدى از خداوند مىخواهند كه حاصل اين اميد آرامش قلبى و روحى باشد. امام عليه السلام اميدى را خواهان است كه باعث
حرص و ولع نگردد بلكه اميدى كه در پى آن نعمت سكينه و آرامش قرار داشته باشد. زيرا اميد بى قيد و شرط به حرص و يا آرزوهاى طولانى بدون ياد خدا منتهى مىگردد.
ج:
«ومن اليقين بما تُهوّن به عَلىّ مُصيبات الدُّنيا».
خدايا آنچنان يقينى به من عنايت كن كه همهٔ مصائب دنيا پيش چشم من كوچك جلوه كند و تحمّل سختی ها آسان شود.
د:
«وَتجلو بِه عن بصيرتى غَشوات العَمى».
خدايا در سايهٔ اين يقين يك روشن بينى و بصيرتى به من بده كه پردههاى نا بينايى و كورى را از پيش چشمان من كنار بزند.
چهار خواهش كه هر يك داراى مطالب بسيار عميق و دقيق مىباشد.در اين فرصت كوتاه به اندازه توان اين مفاهيم را تبيين خواهيم كرد.
امام عليه السلام در فرازهاى آغازين دعا، پايههاى اعتقادى را تحكيم مىنمايند. ايشان با تأكيد بر مسئله توحيد و توضيح پيرامون آن و بيان اين مسئله كه جز ذات اقدس ربوبى هيچ پناهى وجود ندارد چند عبارت اميدوار كننده نيز بيان مىنمايند و سپس خواهشهاى خود را آغاز مى كنند.
نعمتهاى موجب روشنى چشم
اولين خواهش امام عليه السلام از بارى تعالى اين است كه عطيهاى عنايت فرما كه نور چشم من باشد. حال بايد در مصادر روايى و آيات دقّت كنيم تا ببينم اهل بيت عليهم السلام چه چيزى را به عنوان نور چشم «قرة العين» معرفى نمودهاند. كدام نعمت از نعمات الهى به اين صفت خوانده شده است.
خداوند در قرآن كريم در سورهٔ فرقان مىفرمايد:
«رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً»(1).
پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مايهٔ روشنى چشم ما قرار ده، و ما را براى پرهيزگاران پيشوا گردان.
معلوم مىشود يكى از مصاديق نعمت هايى كه موجب روشنايى چشم بشر در دنيا و آخرت است، داشتن خانواده خوب، اهل و فرزند خوب است.در يك روايتى از رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم اينگونه نقل شده است:
«اطلبوا الولد والتمسوه فانّه قرة العين»(2).
فرزند پسر بخواهيد كه پسر، موجب روشنايى چشم است.
اين تعبيرات در كلمات معصومين عليهم السلام زياد است. در كتاب اقبال، سيّد بنطاووس قدس سره دعايى را نقل مىكند كه مفصل است،
«اللهم و أعطني السعة في الرزق والأمن في الوطن، وقرة العين فيالاهل والمال والولد»(3).
خدايا به من وسعت در روزى و امنيت در وطن و نور چشم در خانواده و مالو فرزند عنايت فرما».
معلوم مىشود كه مال، زن و فرزند هم موجب روشنايى چشم مىشوند، اين نعماتى كه خداوند به انسان ارزانى مىكند اگر انسان در قبال آنها شاكر نباشد و سوء تدبير كند در عوض نور چشم بودن، موجب گرفتارى و يا سرافكندگى دنيا و آخرت مىگردد. مال و ثروتى كه خدا به انسان داده با سوء تدبير تبديل به گرفتارى شبانه روزى مىگردد. خداوند براى هر كسى كُفوى در نظر گرفته است اگر انسان در مسير نادرست قدم بر دارد اين همسر كه نور چشم انسان است تبديل به مصيبت زندگى مىگردد. همچنين وقتى كه همسر مناسب نباشد جز شقاوت براى انسان چيزى به دنبال نخواهد داشت.در مورد فرزند هم همينطور است به خصوص ما طلبهها و اهل علم، گاهى خداوند فرزند، آن هم فرزند پسر عنايت مىكند آن قدر خودمان را غرق در كارهاى جارى مىكنيم كه از خانواده و تربيت فرزند غافل مىشويم. گاهى هم رفتار و سلوك ما در خانه به گونهايى است كه فرزند از گرايش و حركت در مسير ما گريزان مىشود. من اين را عرض كنم كه اين گاهى از مشاكل خانوادههاى ما اهل علم و روحانيّت است كه مىبينيم آقايى محترم، با فضيلت،صاحب عنوان، مؤثر در حوزه داراى فرزندى است كه حاضر به طلبه شدن نمىباشد.
مقدارى از اين طرز تفكّر فرزندان و نگرش منفى آنان نسبت به روحانيّت به مشكلات اجتماعى باز مىگردد. ولى مقدار عمدهٔ آن به سلوك اين آقا در خانواده باز مىگردد. اگر سلوكش، مطابق با موازين اخلاقى و شرعى باشد قطعاً براى فرزند
جاذبه خواهد داشت و او نيز در اين مسيرحركت خواهد كرد. و الّا فرزند چه دختر و چه پسر گريزان خواهند شد. دخترحاضر به قبول خواستگار طلبه نيست پسر هم حتّى حاضر به رعايت كوچكترين ظواهر شرعى نمىباشد. لذا آقايان توجّه كنند سخت گيريها، زهد فروشى بىجهت، مشقت درست كردن براى خانواده، تبختر و تكبّر در خانه، به عوض صميميّت و رفاقت با زن و فرزند و بى اعتنايى كردن، اينها ثمراتش چه خواهد بود؟ در هر حال رفتار ما در خانه و خانواده با همسر و نزديكان بايد به گونهايى باشد كه همگان را جذب كند و رفتار و سلوك ما در حكم تبليغ دين باشد. ما كه منتسب به روحانيّت هستيم در جامعه حساسيّت بيشترى در مورد رفتار و افعال ما وجود دارد. هر گونه بى قيدى و بى توجهى به موازين شرعى باعث گريز نزديكان و بستگان و كسانى كه با ما در ارتباط هستند مىگردد.
از مصاديق ديگر «قرة العين» كه در متون آمده روايتى است كه مرحوم مجلسى در بحار از امام صادق عليه السلام نقل مىكند.
«ان من قرة العين التسليم إلينا أن تقولوا لكلّ ما اختلف عنّا أن تردّوا الينا»(4).
امام صادق عليه السلام در اين روايت ارجاع موارد اختلافى به اهل بيت عليهم السلام و نيز تسليم شيعيان در برابر فرمان آنان را «قرة العين» مى دانند. «قرةالعين» در اين روايت هم چشم روشنى خود معصومين عليهم السلام و هم روشنايى چشم مؤمنان را بيان مىنمايد. به اين بيان كه از مصاديق روشنايى چشم اين است كه اولاً تسليم ما اهل بيت عليهم السلام باشيد شما وقتى تسليم ما شديد چشم ما به وجود شما شيعيان روشن مىشود و اگر چيزى از ما شنيديد كه مورد اختلاف است آنان را به اهل علم واگذاريد اگر چنين شيعيانى شديد چشم ما روشن مىشود و اگر خودتان هم چنين احساسى كرديد كه اوليايى داريد كه خود را كاملاً تسليم آنها كردهايد چشم شما هم روشن مىشود كه صاحب اختياران و اوليايى داريد كه در هر حال از شما حفاظت مىكنند. مصداق ديگر نیز از امام صادق عليه السلام است كه از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نقل فرمودهاند:
«الطاعة قُرّة العينِ»(5).
مطيع خدا بودن موجب روشنايى چشم است.
برخى آثار اطاعت از خداوند
اطاعت آثار بسيارى دارد. رواياتى از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده
«الطاعة عزّ المعسر»(6).
اطاعت از خداوند مايهٔ عزّت و سربلندى انسان گرفتار است.
آدم گرفتار اگر مىخواهد عزيز باشد بايد مطيع خدا باشد.
در روايت ديگرى امام مىفرمايند:
«الطاعة تدفع غضب الرّب»(7).
اطاعت از خداوند آتش خشم خداوند را خاموش مىكند.
بندهاى كه مطيع خداوند است چشمش در دنيا و آخرت روشن مىشود.
در روايت ديگرى رسول گرامى اسلام صلی الله علیه وآله وسلم مىفرمايند:
«حبب إليّ من دنياكم النساء والطيب وجُعل قرة عيني فيالصلاة»(8).
من از دنياى شما زنان و بوى خوش را دوست دارم و نور چشم من در نماز قرار داده شده است.
فراز مربوط به زنان و بوى خوش شايد تأكيدى بر عدم وجود رهبانيّت در اسلام می باشد.
همچنين تلاش آغازين حضرت براى بستن دكان دين فروشان و زهدفروشىهاى صوفى گرايانه را نشان مىدهد. فراز دوم جايگاه نماز نزد پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را نشان مىدهد. حالاتى كه از ايشان هنگام نماز نقل شده است شوق و ميل حضرت را به راز و نياز نشان مىدهد. در تكميل معناى «قرةالعين» در روايت ديگرى مىفرمايند: «لقاءك قرةُ عيني»(9) عبادت،نماز و ديدار با معبود نور چشم مؤمن است كسى كه براى لقاء خداوند لحظه شمارى مىكند مانند انسان عاشقى است كه تمام وجودش مشتاق وصال است، وصالى كه نه با چشم سر بلكه با چشم دل ديده مىشود. آخرين معنايى كه براى «قرة العين» از منظر روايات ذكر خواهيم كرد معنايى است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه فرمودهاند. ايشان رفيق راه، دوست و مصاحب خوب را «قرة العين» معرفى نمودهاند. كسى كه هدف خاصى را دنبال مىكند و به دنبال انجام كار مهمّى در اين دنيا است قطعاً همراه مىخواهد. وجود دوست خوب بر احتمال موفقيّت او خواهد افزود وجود دوست
خوب به معناى وجود انرژى مضاعف در كار و استفاده از مشورت و راهنمايى است كه بر ميزان موفقيّت هر كسى اثر گذار است.
درخواست اميد
دومين خواهش امام عليه السلام از ذات اقدس ربوبى در پايان اين مناجات اين است:
«ومن رجائك بما تطمئنّ به نفسي».
خدايا آنچنان اميدى به من عنايت كن كه من در سايهٔ اين اميد در دل به طمأنينه و سكون دست يابم.
در اول اين مناجات در مورد اصلِ اميد و رجاء صحبت كرديم. اميد نيرومندترين وسيلهاى است كه مىتواند صعود و دسترسى به هدف و كمال را براى انسان تسهيل كند.
مهم اين است كه اين اميد به چه نقطهاى بايد باشد؟ اميد بايد به جايى باشد كه قادر مطلق و واحد بى چون و چراست. اميد به كسى يا چيزى كه خود ناتوان و نيازمند است عين بى خردى است.
خدايا اين قوّه اميد را آنچنان در من تقويت كن كه دل و نفس از آرامش و طمأنينه و سكون برخوردار شود. وقتى دل آرام گرفت و سكون محقق شد نتيجه اين مىشود كه انسان مىتواند به وظايفى كه برايش مقرّر شده عمل نمايد و آن مسيرى كه بايد طى كند را با موفقيّت پشت سر بگذارد.اگر انسان مطمئن باشد و آن آرامش و سكونى كه در نظر امام عليه السلام است بر دل و جان او حاكم شود طبعاً او ديگر دچار اضطراب براى رزق نيست دچار دلشوره براى معيشت نيست، گرفتار وسوسههاى نفسانى براى رسيدن به قدرت نيست، دچار هواها، هوسها و اميال زود گذر نخواهد بود، وقتى دل مطمئن و آرام شد ديگر انسان هيچ دغدغهاى و هيچ مشكل و مصيبتى در زندگى احساس نخواهد كرد يعنى چيزى به اسم مشكل براى او وجود ندارد.لذا در دعاى مكارم الاخلاق امام سجاد عليه السلام مىفرمايند:
«واكفني ما يشغلني الاهتمام به واستعملني بما تسألني غداً عنه واستفرغ ايامي في ما خلقتني له واغنني واوسع عليّ في رزقي».
خدايا آنچه كه ذهن مرا مشغول مىكند خود، كفايت نما. و مرا به كارى بگمار كه فردايم از آن پرسش مىكنى و روزگارم را در راه هدفى كه مرا برايش خلقت فرمودهاى خالى دار و مرا بى نياز فرموده وسعت روزى عنايت فرما.
به طور طبيعى انسان در هر مرحلهايى از زندگى دل مشغولى خاصّى دارد. امام عليه السلام در تمام اين گرفتارىها و مشكلات از خدا كمك مىخواهد و او را به عنوان كافى(10) مهمّاتش مىخواند. امام عليه السلام در اين دعا به ما آموزش مىدهند كه اميدى طلب كنيد كه آرامش قلب به همراه داشته باشد. اگر كسى فاقد اين اميد و آرامش باشد و مرتب اضطراب و ترس از مشاكل دنيا بر او حاكم باشد در واقع تكليف خود را در زندگى انجام نخواهد داد. چنين انسانى نمىداند در زندگى بايد چه كارى انجام دهد. خداوند مىفرمايد:
«ألا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(11).
آگاه باشید، تنها با یاد خداوند دلها آرامش می یابد.
ايمان مشتق از مادهٔ امن است مؤمن يعنى كسى كه دلش سرشار از آرامش است، دلش مالا مال از سكون و اطمينان است. لذا وقتى اعراب آمدند و عرض كردند: «آمَنَّا» دستور آمد كه،
«قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ»(12).
اى رسول خدا به آنان بگو همانا ايمان نياوردهايد بلكه بگوييد اسلام آوردهايم و ايمان در قلوبتان وارد نشده است.
اما متعلّق اين ايمان و رجاء چيست؟ ممكن است كسى به خالقيّت و يا واحديّت مؤمن باشد كه قطعاً اين دو لازم هستند اما كافى نيستند. بايد انسان به خالقِ واحدِ رزاقِ رحمانِ رحيمِ مدبّرِ وكيل و كسى كه همهٔ شئون انسان را عهده دار است، مؤمن باشد. كه اين ايمان، ثمرهٔ اميد و آرامش است. ايمان بايد تمام قلب را مال آمال و آكنده سازد به گونهاى كه جايى براى ورود اغيارنباشد. قلبى كه سرشار از آرامش و ايمان گرديد در اين دل ديگر جايى براى اضطراب و حبّ مقام و رياست باقى نخواهد ماند.
لذا حضرت رضا عليه السلام مىفرمايند:
«قلوبٌ خلت عن ذكر اللَّه فاذاقها اللَّه حبّ غيره»(13).
قلوبى كه از ياد خدا تهى گردند خداوند طعم دوستى غير خدا را به آنها مىچشاند.
قلب انسان نمىتواند خالى بماند دل بايد به نور ايمان و محبّت به خدا و اميد به او و اطمينان و توكّل به او سرشار شود و الاّ محل اضطراب و نگرانى و دلشوره مىشود.
سومين خواهش امام عليه السلام از خداوند اين است:
«ومن اليقين بما تهوّن به علىّ مصيبات الدنيا».
خدايا يقينى به من عنايت فرما كه به وسيلهٔ آن تحمل مشكلات دنيا بر من آسان گردد.
يقين چيست؟ اهل لغت يقين را از اوصاف علم گرفتهاند راغب مىگويد: «سكون الفهم مع ثبات الحكم»(14). رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
«خير ما القى في القلب اليقين»(15).
بهترين موهبتى كه در قلب جاى مىگيرد يقين است.
روايت جالبى را جابر بن يزيد جعفى نقل مىكند. ايشان از اجلاّى اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام مىباشد او كسى است كه در حالاتش نوشتهاند كه گفت:
«حدّثني أبو جعفر عليه السلام تسعين ألف حديثاً لم احدّث بها أحد قطّ»(16).
امام باقر عليه السلام نود هزار حديث را برايم بازگو نمود كه احدى را از اين احاديث مطلّع ننمودم.
با توجّه به اين روايت ايشان كه از اصحاب سرّ امام عليه السلام بودهاند از امام صادق عليه السلام نقل مىكنند كه حضرت فرمودند:
«قال يا أخا جعفي: انّ اليقين أفضل من الأيمان وما من شيءٍ أعَزُّمن اليقين»(17).
يقين از ايمان برتر است و هيچ چيزى گرانبهاتر از يقين نيست.
ايمان خيلى خوب و لازم است اما آنچه برتر از ايمان است يقين است.معمولاً هر شى ارزشمند خيلى كم است اصولاً علت ارزش اشياء عزّت وجودشان است شما ببينيد ما فلز در عالم خيلى داريم چرا از همهٔ فلزات بهحسب متعارف طلا از همه گرانتر است براى اينكه عزيزتر و كميابتر است چرا صدف گرانبهاست براى اينكه به سختى بدست مىآيد. در مورد يقين هم فرمودند:
«ما من شيءٍ اعزّ من اليقين»
از طرف دیگر فرموده اند: «إذا أراد اللَّه بعبد خيراً فقّهه فيالدين والهَمَهُ اليقين»(18).
اگر خداوند براى بندهاى نيكويى بخواهد او را در دين عالم مىنمايد و به او يقين عنايت مىكند.
اگر شى نادر و كميابى را هم خدا بخواهد به دلى بيفكند، مىافكند اما بايد دل را آماده و مستعدّ براى پذيرش نمود. دل سياه، دل آلوده و گناهكار وسوء ظنّى و دلى كه هميشه براى ديگران بدى مىخواهد، اين قلب مهبطِ هبوط و نزول اين گوهر گرانبهاى دستگاه آفرينش نيست. اين دل نمىتواند نگهدارندهٔ يقين باشد.
نمونهاى از يقين را مىتوان در داستان حضرت ابراهيم عليه السلام ديد،حضرت ابراهيم عليه السلام از خداوند خواست تا نحوهٔ زنده شدن مردگان را به او نشان دهد. خداوند فرمود آيا ايمان ندارى؟ حضرت ابراهيم عليه السلام عرض کرد:ايمان دارم اما مىخواهم قلبم اطمينان يابد. در رواياتى كه ذيل اين آيات از اهل بيتعليهم السلام بدست ما رسيده اين گفتار حضرت ابراهيم عليه السلام را درخواستى ازطرف ايشان براى افزايش يقين دانستهاند. حضرت ابراهيم عليه السلام به درجهاى از يقين مىرسند كه وقتى فرمان مىرسد بايد تنها فرزند خود را قربانى كنى لحظهاى در اجراى فرمان الهى ترديد نكرد. اين تصميم در اجراى فرمان الهى و عدم تزلزل حتّی براى لحظاتى ناشى از يقين است. اين همان يقينى است كه امام سجاد عليه السلام از خداوند طلب مىكند كه با كمك آن مصائب دنيا قابل تحمّل می گردد. در واقع اولين ثمرهٔ عينى يقين همين است كه مصائب دنيا در نظر انسان كوچك جلو مىكند زيرا دل در گرو محبّت وجود لا يتناهى است و اين دل ديگر غصهٔ كمبودها و مصائب را نمىخورد. درآمد اندك ، بيمارى، نداشتن اجارهٔ خانه و… ذهن او را مشغول نمىكند و او را از هدف اصلى زندگى كه دستيابى به كمال است باز نمىدارد.
نمونهٔ كامل اين يقين و آرامش و طمأنينه را انسان در روز عاشورا در رفتار حضرت سيّد الشهدا عليه السلام به خوبى مىبيند. ايشان در يك روز در مقابل ديدگان خود تمام عزيزان خود را قربانى كرد. با وفاترين اصحاب يك به يك به ميدان رفتند و به شهادت رسيدند. از جوان برومندش حضرت علىاكبر عليه السلام گرفته تا طفل شير خوارش در مقابل چشمان مباركش در خون غلطيدند و در پايان كار كه بر روى زمين كربلا افتاده بود جز ذكر خدا و اعلام رضايت نسبت به آنچه اتفاق افتاده است كسى
از ايشان چيزى نشنيد. اين مرحله تمام و كمال يقين است كه مصائب دنيا را در مقابل انسان خوار مىنمايد.
در پايان سخن با توجّه به اينكه در پايان سال تحصيلى هستيم و تعطيلات طولانى در پيش روى عزيزان است از همهٔ عزيزان مىخواهم دراين فرصت نسبت به اندوختن ذخيره علمى و جدا نشدن از فضاى علمى و مباحثه دقّت داشته باشند. همچنين كسانى كه به محل سكونت خود بازمىگردند از اين فرصت براى نشر معارف اهل بيت عليهم السلام و ارشاد مؤمنيناستفاده نمايند.
1) سورهٔ فرقان، آيه 74.
2) مكارم الاخلاق، صفحهٔ 224.
3) اقبال الأعمال، صفحهٔ 171.
4) بحار الانوار، جلد 2، صفحهٔ 204.
5) مستدرك الوسائل، جلد 11، صفحهٔ 257.
6) بحار الانوار، جلد 73، صفحهٔ 141.
7) غرر الحكم، صفحهٔ 184، حديث 3494.
8) غررالحكم صفحهٔ 182، حديث 3427.
9) ميزان الحكمة، صفحهٔ 1907.
10) كفايت كننده، بى نياز كننده.
11) سورهٔ رعد، آيه 28.
12) سورهٔ حجرات، آيه 14.
13) بحار الانوار جلد 7، صفحهٔ 158.
14) مفردات غريب القرآن صفحهٔ 522 .
15) بحار الانوار جلد 6 صفحهٔ 173.
16) مستدرك الوسائل، صفحهٔ 299.
) مستدرك الوسائل جلد11 صفحهٔ 197.
18) مستدرك الوسائل جلد11، صفحهٔ 199.