يقين

توحيد و شناخت توحيدى داراى مراتبى است. همچنين تحصيل ‏معرفت و تلاش جهت خداشناسى به انسان كمك مى‏كند تا روح خويش را تعالى ببخشد. در پايان نيز گفتيم كه حاصل طى اين مراتب رسيدن به درجهٔ ‏بندگى خداوند است.

نيايش و آموزش

اين فراز قسمت پايانى دعا است كه اگر عزيزان توجّه كرده باشند امام ‏سجاد عليه السلام با مضامين بسيار دقيق و در عين حال شيوا ذات بارى تعالى را توصيف مى‏نمايند. اين توصيفات جداى از جنبه دعا و نيايش، داراى بعد آموزش براى پيروان مكتب اهل بيت ‏عليهم السلام نيز مى‏باشد. در واقع امام عليه السلام از ابتداى دعا تا كنون شيوه و روش دعا و طلب از خداوند را بيان مى‏فرمايند.نكته بعد در اين نيايش، آموزش و راهنمايى بندگان به سوى متاعى است كه‏ بايد از خداوند طلب نمود.

آغاز دعا سراسر توصيفات خداوند است. امام عليه السلام مى‏فرمايند: اى‏ خدايى كه بنده هر چه بخواهد به او عطا مى‏نمايى؛ اى خدايى كه بنده هر چه‏ به تو نزديك شد تو با گامهاى بلندترى به سوى او مى‏آيى؛ اى خداى مهربان ‏كه بر تمام گناهان بندگان سرپوش مى‏گذارى.

بعد از اتمام توصيفات و در هنگام طلب و نتيجه‏گيرى امام عليه السلام مى‏ فرمايند:

الف:

«اسئلك بكرمك أن تمنّ علىّ من عطائك بما تقرّبه عيني».

از خوان كرم تو مى‏خواهم كه بر من منت گذارى و به من هديه‏اى عنايت كنى‏كه موجب روشنايى چشمم گردد.

عطايا و نعمات الهى بى شمار هستند. اگر عنايت الهى به بندگان ‏لحظه‏اى قطع شود اين انقطاع مساوى نابودى مى‏باشد. امام عليه السلام در اولين ‏خواهش از خداوند  درخواست می کنند عطيه‏اى به من عنايت نما كه چشم مرا روشن‏كند.

ب:

«ومن رجائك بما تطمئن به نفسي».

خدايا آنقدر مرا به خود اميدوار كن كه در خود اطمينان و سكون احساس كنم.

امام عليه السلام سرمايهٔ اميدى از خداوند مى‏خواهند كه حاصل اين اميد آرامش قلبى و روحى باشد. امام عليه السلام اميدى را خواهان است كه باعث

حرص ‏و ولع نگردد بلكه اميدى كه در پى آن نعمت سكينه و آرامش قرار داشته ‏باشد. زيرا اميد بى قيد و شرط به حرص و يا آرزوهاى طولانى بدون ياد خدا منتهى مى‏گردد.

ج:

«ومن اليقين بما تُهوّن به عَلىّ مُصيبات الدُّنيا».

خدايا آنچنان يقينى به من عنايت كن كه همهٔ مصائب دنيا پيش چشم من ‏كوچك جلوه كند و تحمّل سختی ها آسان شود.

د:

«وَتجلو بِه عن بصيرتى غَشوات العَمى».

خدايا در سايهٔ اين يقين يك روشن بينى و بصيرتى به من بده كه پرده‏هاى ‏نا بينايى و كورى را از پيش چشمان من كنار بزند.

چهار خواهش كه هر يك داراى مطالب بسيار عميق و دقيق مى‏باشد.در اين فرصت كوتاه به اندازه توان اين مفاهيم را تبيين خواهيم كرد.

امام عليه السلام در فرازهاى آغازين دعا، پايه‏هاى اعتقادى را تحكيم‏ مى‏نمايند. ايشان با تأكيد بر مسئله توحيد و توضيح پيرامون آن و بيان اين‏ مسئله كه جز ذات اقدس ربوبى هيچ پناهى وجود ندارد چند عبارت اميدوار كننده نيز بيان مى‏نمايند و سپس خواهشهاى خود را آغاز مى‏ كنند.

نعمتهاى موجب روشنى چشم

اولين خواهش امام عليه السلام از بارى تعالى اين است كه عطيه‏اى عنايت‏ فرما كه نور چشم من باشد. حال بايد در مصادر روايى و آيات دقّت كنيم تا ببينم اهل بيت ‏عليهم السلام چه چيزى را به عنوان نور چشم «قرة العين» معرفى ‏نموده‏اند. كدام نعمت از نعمات الهى به اين صفت خوانده شده است.

خداوند در قرآن كريم در سورهٔ فرقان مى‏فرمايد:

«رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً»(1).

پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مايهٔ روشنى چشم ما قرار ده، و ما را براى پرهيزگاران پيشوا گردان.

معلوم مى‏شود يكى از مصاديق نعمت هايى كه موجب روشنايى چشم‏ بشر در دنيا و آخرت است، داشتن خانواده خوب، اهل و فرزند خوب است.در يك روايتى از رسول اكرم ‏صلى الله عليه وآله وسلم اينگونه نقل شده است:

«اطلبوا الولد والتمسوه فانّه قرة العين»(2).

فرزند پسر بخواهيد كه پسر، موجب روشنايى چشم است.

اين تعبيرات در كلمات معصومين‏ عليهم السلام زياد است. در كتاب اقبال، سيّد بن‏طاووس قدس سره دعايى را نقل مى‏كند كه مفصل است،

«اللهم و أعطني السعة في الرزق والأمن في الوطن، وقرة العين في‏الاهل والمال والولد»(3).

خدايا به من وسعت در روزى و امنيت در وطن و نور چشم در خانواده و مال‏و فرزند عنايت فرما».

معلوم مى‏شود كه مال، زن و فرزند هم موجب روشنايى چشم ‏مى‏شوند، اين نعماتى كه خداوند به انسان ارزانى مى‏كند اگر انسان در قبال ‏آنها شاكر نباشد و سوء تدبير كند در عوض نور چشم بودن، موجب گرفتارى‏ و يا سرافكندگى دنيا و آخرت مى‏گردد. مال و ثروتى كه خدا به انسان داده با سوء تدبير تبديل به گرفتارى شبانه روزى مى‏گردد. خداوند براى هر كسى ‏كُفوى در نظر گرفته است اگر انسان در مسير نادرست قدم بر دارد اين همسر كه نور چشم انسان است تبديل به مصيبت زندگى مى‏گردد. همچنين وقتى كه ‏همسر مناسب نباشد جز شقاوت براى انسان چيزى به دنبال نخواهد داشت.در مورد فرزند هم همينطور است به خصوص ما طلبه‏ها و اهل علم، گاهى ‏خداوند فرزند، آن هم فرزند پسر عنايت مى‏كند آن قدر خودمان را غرق در كارهاى جارى مى‏كنيم كه از خانواده و تربيت فرزند غافل مى‏شويم. گاهى هم ‏رفتار و سلوك ما در خانه به گونه‏ايى است كه فرزند از گرايش و حركت در مسير ما گريزان مى‏شود. من اين را عرض كنم كه اين گاهى از مشاكل‏ خانواده‏هاى ما اهل علم و روحانيّت است كه مى‏بينيم آقايى محترم، با فضيلت،صاحب عنوان، مؤثر در حوزه داراى فرزندى است كه حاضر به طلبه شدن ‏نمى‏باشد.

مقدارى از اين طرز تفكّر فرزندان و نگرش منفى آنان نسبت به‏ روحانيّت به مشكلات اجتماعى باز مى‏گردد. ولى مقدار عمدهٔ آن به سلوك ‏اين آقا در خانواده باز مى‏گردد. اگر سلوكش، مطابق با موازين اخلاقى و شرعى باشد قطعاً براى فرزند

جاذبه خواهد داشت و او نيز در اين مسيرحركت خواهد كرد. و الّا فرزند چه دختر و چه پسر گريزان خواهند شد. دخترحاضر به قبول خواستگار طلبه نيست پسر هم حتّى حاضر به‏ رعايت كوچكترين ‏ظواهر شرعى نمى‏باشد. لذا آقايان توجّه كنند سخت گيريها، زهد فروشى بى‏جهت، مشقت درست كردن براى خانواده، تبختر و تكبّر در خانه، به عوض ‏صميميّت و رفاقت با زن و فرزند و بى اعتنايى كردن، اينها ثمراتش چه خواهد بود؟ در هر حال رفتار ما در خانه و خانواده با همسر و نزديكان بايد به‏ گونه‏ايى باشد كه همگان را جذب كند و رفتار و سلوك ما در حكم تبليغ دين‏ باشد. ما كه منتسب به روحانيّت هستيم در جامعه حساسيّت بيشترى در مورد رفتار و افعال ما وجود دارد. هر گونه بى قيدى و بى توجهى به موازين شرعى‏ باعث گريز نزديكان و بستگان و كسانى كه با ما در ارتباط هستند مى‏گردد.

از مصاديق ديگر «قرة العين» كه در متون آمده روايتى است كه ‏مرحوم مجلسى در بحار از امام صادق عليه السلام نقل مى‏كند.

«ان من قرة العين التسليم إلينا أن تقولوا لكلّ ما اختلف عنّا أن تردّوا الينا»(4).

امام صادق عليه السلام در اين روايت ارجاع موارد اختلافى به اهل بيت عليهم السلام ‏و نيز تسليم شيعيان در برابر فرمان آنان را «قرة العين» مى‏ دانند. «قرةالعين» در اين روايت هم چشم روشنى خود معصومين ‏عليهم السلام و هم ‏روشنايى چشم مؤمنان را بيان مى‏نمايد. به اين بيان كه از مصاديق روشنايى ‏چشم اين است كه اولاً تسليم ما اهل بيت ‏عليهم السلام باشيد شما وقتى تسليم ما شديد چشم ما به وجود شما شيعيان روشن مى‏شود و اگر چيزى از ما شنيديد كه ‏مورد اختلاف است آنان را به اهل علم واگذاريد اگر چنين شيعيانى شديد چشم ما روشن مى‏شود و اگر خودتان هم چنين احساسى كرديد كه اوليايى ‏داريد كه خود را كاملاً تسليم آنها كرده‏ايد چشم شما هم روشن مى‏شود كه ‏صاحب اختياران و اوليايى داريد كه در هر حال از شما حفاظت مى‏كنند. ‏مصداق ديگر نیز از امام صادق عليه السلام است كه از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نقل ‏فرموده‏اند:

«الطاعة قُرّة العينِ»(5).

مطيع خدا بودن موجب روشنايى چشم است.

برخى آثار اطاعت از خداوند

اطاعت آثار بسيارى دارد. رواياتى از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده

«الطاعة عزّ المعسر»(6).

اطاعت از خداوند مايهٔ عزّت و سربلندى انسان گرفتار است.

آدم گرفتار اگر مى‏خواهد عزيز باشد بايد مطيع خدا باشد.

در روايت ديگرى امام مى‏فرمايند:

«الطاعة تدفع غضب الرّب»(7).

اطاعت از خداوند آتش خشم خداوند را خاموش مى‏كند.

بنده‏اى كه مطيع خداوند است چشمش در دنيا و آخرت روشن مى‏شود.

در روايت ديگرى رسول گرامى اسلام صلی الله علیه وآله وسلم مى‏فرمايند:

«حبب إليّ من دنياكم النساء والطيب وجُعل قرة عيني في‏الصلاة»(8).

من از دنياى شما زنان و بوى خوش را دوست دارم و نور چشم من در نماز قرار داده شده است.

فراز مربوط به زنان و بوى خوش شايد تأكيدى بر عدم ‏وجود رهبانيّت در اسلام می باشد.

همچنين تلاش آغازين حضرت براى بستن دكان دين فروشان و زهدفروشى‏هاى صوفى گرايانه را نشان مى‏دهد. فراز دوم جايگاه نماز نزد پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را نشان مى‏دهد. حالاتى كه از ايشان هنگام نماز نقل شده است‏ شوق و ميل حضرت را به راز و نياز نشان مى‏دهد. در تكميل معناى «قرةالعين» در روايت ديگرى مى‏فرمايند: «لقاءك قرةُ عيني»(9) عبادت،نماز و ديدار با معبود نور چشم مؤمن است كسى كه براى لقاء خداوند لحظه ‏شمارى مى‏كند مانند انسان عاشقى است كه تمام وجودش مشتاق وصال است، وصالى كه نه با چشم سر بلكه با چشم دل ديده مى‏شود. آخرين معنايى كه ‏براى «قرة العين» از منظر روايات ذكر خواهيم كرد معنايى است كه ‏اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه فرموده‏اند. ايشان رفيق راه، دوست و مصاحب خوب را «قرة العين» معرفى نموده‏اند. كسى كه هدف خاصى را دنبال مى‏كند و به دنبال انجام كار مهمّى در اين دنيا است قطعاً همراه ‏مى‏خواهد. وجود دوست خوب بر احتمال موفقيّت او خواهد افزود وجود دوست

خوب به معناى وجود انرژى مضاعف در كار و استفاده از مشورت و راهنمايى است كه بر ميزان موفقيّت هر كسى اثر گذار است.

درخواست اميد

دومين خواهش امام عليه السلام از ذات اقدس ربوبى در پايان اين مناجات ‏اين است:

«ومن رجائك بما تطمئنّ به نفسي».

خدايا آنچنان اميدى به من عنايت كن كه من در سايهٔ اين اميد در دل به طمأنينه و سكون دست يابم.

در اول اين مناجات در مورد اصلِ اميد و رجاء صحبت كرديم. اميد نيرومندترين وسيله‏اى است كه مى‏تواند صعود و دسترسى به هدف و كمال را براى انسان تسهيل كند.

مهم اين است كه اين اميد به چه نقطه‏اى بايد باشد؟ اميد بايد به جايى باشد كه قادر مطلق و واحد بى چون و چراست. اميد به كسى يا چيزى كه خود ناتوان و نيازمند است عين بى خردى است.

خدايا اين قوّه اميد را آنچنان در من تقويت كن كه دل و نفس از آرامش و طمأنينه و سكون برخوردار شود. وقتى دل آرام گرفت و سكون ‏محقق شد نتيجه اين مى‏شود كه انسان مى‏تواند به وظايفى كه برايش مقرّر شده عمل نمايد و آن مسيرى كه بايد طى كند را با موفقيّت پشت سر بگذارد.اگر انسان مطمئن باشد و آن آرامش و سكونى كه در نظر امام عليه السلام است بر دل‏ و جان او حاكم شود طبعاً او ديگر دچار اضطراب براى رزق نيست دچار دلشوره براى معيشت نيست، گرفتار وسوسه‏هاى نفسانى براى رسيدن به قدرت نيست، دچار هواها، هوسها و اميال زود گذر نخواهد بود، وقتى دل ‏مطمئن و آرام شد ديگر انسان هيچ دغدغه‏اى و هيچ مشكل و مصيبتى در زندگى احساس نخواهد كرد يعنى چيزى به اسم مشكل براى او وجود ندارد.لذا در دعاى مكارم الاخلاق امام سجاد عليه السلام مى‏فرمايند:

«واكفني ما يشغلني الاهتمام به واستعملني بما تسألني غداً عنه‏ واستفرغ ايامي في ما خلقتني له واغنني واوسع عليّ في رزقي».

خدايا آنچه كه ذهن مرا مشغول مى‏كند خود، كفايت نما. و مرا به كارى‏ بگمار كه فردايم از آن پرسش مى‏كنى و روزگارم را در راه هدفى كه مرا برايش ‏خلقت فرموده‏اى خالى دار و مرا بى نياز فرموده وسعت روزى عنايت فرما.

به طور طبيعى انسان در هر مرحله‏ايى از زندگى دل مشغولى خاصّى‏ دارد. امام عليه السلام در تمام اين گرفتارى‏ها و مشكلات از خدا كمك مى‏خواهد و او را به عنوان كافى(10) مهمّاتش مى‏خواند. امام عليه السلام در اين دعا به ما آموزش ‏مى‏دهند كه اميدى طلب كنيد كه آرامش قلب به همراه داشته باشد. اگر كسى ‏فاقد اين اميد و آرامش باشد و مرتب اضطراب و ترس از مشاكل دنيا بر او حاكم باشد در واقع تكليف خود را در زندگى انجام نخواهد داد. چنين انسانى‏ نمى‏داند در زندگى بايد چه كارى انجام دهد. خداوند مى‏فرمايد:

«ألا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(11).

آگاه باشید، تنها با یاد خداوند دلها آرامش می یابد.

ايمان مشتق از مادهٔ امن است مؤمن يعنى كسى كه دلش سرشار از آرامش است، دلش مالا مال از سكون و اطمينان است. لذا وقتى اعراب ‏آمدند و عرض كردند: «آمَنَّا» دستور آمد كه،

«قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ»(12).

اى رسول خدا به آنان بگو همانا ايمان نياورده‏ايد بلكه بگوييد اسلام‏ آورده‏ايم و ايمان در قلوبتان وارد نشده است.

اما متعلّق اين ايمان و رجاء چيست؟ ممكن است كسى به خالقيّت و يا واحديّت مؤمن باشد كه قطعاً اين دو لازم هستند اما كافى نيستند. بايد انسان ‏به خالقِ واحدِ رزاقِ رحمانِ رحيمِ مدبّرِ وكيل و كسى كه همهٔ شئون انسان را عهده دار است، مؤمن باشد. كه اين ايمان، ثمرهٔ اميد و آرامش است. ايمان‏ بايد تمام قلب را مال آمال و آكنده سازد به گونه‏اى كه جايى براى ورود اغيارنباشد. قلبى كه سرشار از آرامش و ايمان گرديد در اين دل ديگر جايى براى ‏اضطراب و حبّ مقام و رياست باقى نخواهد ماند.

لذا حضرت رضا عليه السلام مى‏فرمايند:

«قلوبٌ خلت عن ذكر اللَّه فاذاقها اللَّه حبّ غيره»(13).

قلوبى كه از ياد خدا تهى گردند خداوند طعم دوستى غير خدا را به آنها مى‏چشاند.

قلب انسان نمى‏تواند خالى بماند دل بايد به نور ايمان و محبّت به خدا و اميد به او و اطمينان و توكّل به او سرشار شود و الاّ محل اضطراب و نگرانى و دلشوره مى‏شود.

سومين خواهش امام عليه السلام از خداوند اين است:

«ومن اليقين بما تهوّن به علىّ مصيبات الدنيا».

خدايا يقينى به من عنايت فرما كه به وسيلهٔ آن تحمل مشكلات دنيا بر من ‏آسان گردد.

يقين چيست؟ اهل لغت يقين را از اوصاف علم گرفته‏اند راغب ‏مى‏گويد: «سكون الفهم مع ثبات الحكم»(14). رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايند:

«خير ما القى في القلب اليقين»(15).

بهترين موهبتى كه در قلب جاى مى‏گيرد يقين است.

روايت جالبى را جابر بن يزيد جعفى نقل مى‏كند. ايشان از اجلاّى ‏اصحاب امام باقر و امام صادق‏ عليهما السلام مى‏باشد او كسى است كه در حالاتش ‏نوشته‏اند كه گفت:

«حدّثني أبو جعفر عليه السلام تسعين ألف حديثاً لم احدّث بها أحد قطّ»(16).

امام باقر عليه السلام نود هزار حديث را برايم بازگو نمود كه احدى را از اين احاديث‏ مطلّع ننمودم.

با توجّه به اين روايت ايشان كه از اصحاب سرّ امام عليه السلام بوده‏اند از امام‏ صادق عليه السلام نقل مى‏كنند كه حضرت فرمودند:

«قال يا أخا جعفي: انّ اليقين أفضل من الأيمان وما من شي‏ءٍ أعَزُّمن اليقين»(17).

يقين از ايمان برتر است و هيچ چيزى گرانبهاتر از يقين نيست.

ايمان خيلى خوب و لازم است اما آنچه برتر از ايمان است يقين است.معمولاً هر شى ارزشمند خيلى كم است اصولاً علت ارزش اشياء عزّت ‏وجودشان است شما ببينيد ما فلز در عالم خيلى داريم چرا از همهٔ فلزات به‏حسب متعارف طلا از همه گرانتر است براى اينكه عزيزتر و كمياب‏تر است ‏چرا صدف گرانبهاست براى اينكه به سختى بدست مى‏آيد. در مورد يقين هم‏ فرمودند:

«ما من شي‏ءٍ اعزّ من اليقين»

از طرف دیگر فرموده اند: «إذا أراد اللَّه بعبد خيراً فقّهه في‏الدين والهَمَهُ اليقين»(18).

اگر خداوند براى بنده‏اى نيكويى بخواهد او را در دين عالم مى‏نمايد و به او يقين عنايت مى‏كند.

اگر شى نادر و كميابى را هم خدا بخواهد به دلى بيفكند، مى‏افكند اما بايد دل را آماده و مستعدّ براى پذيرش نمود. دل سياه، دل آلوده و گناهكار وسوء ظنّى و دلى كه هميشه براى ديگران بدى مى‏خواهد، اين قلب مهبطِ هبوط و نزول اين گوهر گرانبهاى دستگاه آفرينش نيست. اين دل نمى‏تواند نگهدارندهٔ يقين باشد.

نمونه‏اى از يقين را مى‏توان در داستان حضرت ابراهيم عليه السلام ديد،حضرت ابراهيم عليه السلام از خداوند خواست تا نحوهٔ زنده شدن مردگان را به او نشان دهد. خداوند فرمود آيا ايمان ندارى؟ حضرت ابراهيم عليه السلام عرض کرد:ايمان دارم اما مى‏خواهم قلبم اطمينان يابد. در رواياتى كه ذيل اين آيات از اهل بيت‏عليهم السلام بدست ما رسيده اين گفتار حضرت ابراهيم عليه السلام را درخواستى ازطرف ايشان براى افزايش يقين دانسته‏اند. حضرت ابراهيم عليه السلام به درجه‏اى از يقين مى‏رسند كه وقتى فرمان مى‏رسد بايد تنها فرزند خود را قربانى كنى ‏لحظه‏اى در اجراى فرمان الهى ترديد نكرد. اين تصميم در اجراى فرمان الهى ‏و عدم تزلزل حتّی براى لحظاتى ناشى از يقين است. اين همان يقينى است كه ‏امام سجاد عليه السلام از خداوند طلب مى‏كند كه با كمك آن مصائب دنيا قابل تحمّل می ‏گردد. در واقع اولين ثمرهٔ عينى يقين همين است كه مصائب دنيا در نظر انسان كوچك جلو مى‏كند زيرا دل در گرو محبّت وجود لا يتناهى است و اين‏ دل ديگر غصهٔ كمبودها و مصائب را نمى‏خورد. درآمد اندك ، بيمارى، نداشتن ‏اجارهٔ خانه و… ذهن او را مشغول نمى‏كند و او را از هدف اصلى زندگى كه ‏دستيابى به كمال است باز نمى‏دارد.

نمونهٔ كامل اين يقين و آرامش و طمأنينه را انسان در روز عاشورا در رفتار حضرت سيّد الشهدا عليه السلام به خوبى مى‏بيند. ايشان در يك روز در مقابل ‏ديدگان خود تمام عزيزان خود را قربانى كرد. با وفاترين اصحاب يك به يك ‏به ميدان رفتند و به شهادت رسيدند. از جوان برومندش حضرت على‏اكبر عليه السلام گرفته تا طفل شير خوارش در مقابل چشمان مباركش در خون ‏غلطيدند و در پايان كار كه بر روى زمين كربلا افتاده بود جز ذكر خدا و اعلام‏ رضايت نسبت به آنچه اتفاق افتاده است كسى

از ايشان چيزى نشنيد. اين ‏مرحله تمام و كمال يقين است كه مصائب دنيا را در مقابل انسان خوار مى‏نمايد.

در پايان سخن با توجّه به اينكه در پايان سال تحصيلى هستيم و تعطيلات طولانى در پيش روى عزيزان است از همهٔ عزيزان مى‏خواهم دراين فرصت نسبت به اندوختن ذخيره علمى و جدا نشدن از فضاى علمى و مباحثه دقّت داشته باشند. همچنين كسانى كه به محل سكونت خود بازمى‏گردند از اين فرصت براى نشر معارف اهل بيت ‏عليهم السلام و ارشاد مؤمنين‏استفاده نمايند.

1) سورهٔ فرقان، آيه 74.

2) مكارم الاخلاق، صفحهٔ 224.

3) اقبال الأعمال، صفحهٔ 171.

4) بحار الانوار، جلد 2، صفحهٔ 204.

5) مستدرك الوسائل، جلد 11، صفحهٔ 257.

6) بحار الانوار، جلد 73، صفحهٔ 141.

7) غرر الحكم، صفحهٔ 184، حديث 3494.

8) غررالحكم صفحهٔ 182، حديث 3427.

9) ميزان الحكمة، صفحهٔ 1907.

10) كفايت كننده، بى نياز كننده.

11) سورهٔ رعد، آيه 28.

12) سورهٔ حجرات، آيه 14.

13) بحار الانوار جلد 7، صفحهٔ 158.

14) مفردات غريب القرآن صفحهٔ 522 .

15) بحار الانوار جلد 6 صفحهٔ 173.

16) مستدرك الوسائل، صفحهٔ 299.

) مستدرك الوسائل جلد11 صفحهٔ 197.

18) مستدرك الوسائل جلد11، صفحهٔ 199.

 


جستجو