«وَعَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ»(1).به خداوند توكل كنيد اگر به خداوند ايمان داريد.
و در آيه ديگرى مى فرمايد:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْآيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»(2).
مؤمنان تنها كسانى هستند كه هرگاه نام خدا برده شود دلهاشان ترسان مىگردد و هنگامى كه آيات او بر آنها خوانده مىشود، ايمانشان فزونتر مىگردد، و تنها بر پروردگارشان توكّل دارند.
«إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ»(3).
اگر شما به خدا ايمان آوردهايد به او توكّل كنيد اگر تسليم فرمان او هستيد.
در آياتى كه ذكر شد؛ خداوند از بندگان مىخواهد به او توكّل كنند. در واقع خداوند مىفرمايد؛ توكّل ثمره و ميوه ايى است كه بر شاخسار ايمان مىنشيند و بار مىدهد.
مفهوم توكّل
براى آغاز بحث لازم است از اصل مفهوم توكل آغاز كنيم و به واكاوى اين مفهوم بپردازيم. بعد از آن نيز به ذكر رواياتى از اهل بيت عليهم السلام براى بررسى ابعاد مختلف آن بپردازيم.
توكّل؛ به زبان سادهٔ فارسى عبارت از واگذارى امور شخصى به كسى ديگر است. معمولاً بايد وكيل يك جنبه اقوائيت داشته باشد. در مشكلات و مسائل حقوقى و قضايى افراد براى حفظ منافع و دفاع از حقوق خود، وكيل انتخاب مىكنند. علّت آن است كه وكيل؛ به موازين حقوقى آشنا تر از موكّلاست و راههاى مختلف قانونى را مىشناسد، و اين آشنايى جنبه اقوائيّت اوست و او را براى انجام اين كار شايسته مىسازد. حاصل اين توكيل جلب منفعت براى موكّل است. يعنى وكيل به موكّل كمك مىكند تا بتواند در فلان معامله يا فلان دعواى حقوقى موفّق شود، و ضعف فرد و عدم آشنائى امور باعث از دست رفتن منافع و مصالح انسان نشود.
پس نكته ديگر در وكالت اين است كه موكّل به دليل عجز خود؛ اقدام به گرفتن وكيل مىكند. حال اين عجز يا بخاطر نداشتن تجربه و دانش خاص است؛ و يا به خاطر نداشتن وقت و زمان كافى براى انجام عمل، امّا در هرحال مسأله عجز (به هر دليلى) وجود دارد كه انسان شخص ديگرى را وكيل مىكند.
در خصوص توكّل به خدا نيز اين گونه است. يعنى انسان به خاطر عجز خود، امورش را به خداوند واگذار كند. اهل معرفت توكّل را اين طور معنا مىكنند.
«والتوكل إلى اللَّه يعنى انقطاع العبد إليه في جميع ما يعمله المخلوقين»(4).
توكّل به خداوند؛ يعنى در همهٔ كارهايى كه بندگان انجام مىدهند، عبد تنها رو به سوى خداوند داشته باشد (اميد به غير خداوند نداشته باشد).
اين بريدگى و جدايى بايد از هر آنچه مخلوق است و اصالت ندارد،باشد. به عبارت ديگر؛ اگر ما تمنّا و آرزويى داشته باشيم؛ و در ظاهر آن را نزد مخلوق و غير خدا مىبينيم؛ توكّل عبارتست از واگذارى مطلوبها به خداوند. توكّل يعنى خداوند را وكيل كنيم تا اين آرزوها و تمنيّات را براى ما تدارك كند.
هستى آفرينش از اوست
بنابر اين اساس بحث در توكّل، معرفت خالق و شناخت دستگاه آفرينش است. اگر بيشتر دقّت كنيم در مىيابيم كه ناموس خلقت و اساس آفرينش اين گونه است كه همهٔ وجود از آن خدا است. سر سلسهٔ هستى در دست خداوند است. انسان حتّى مالك نفس خود نمىباشد. تمام آنچه در اختيار انسان است بطور امانت به او واگذار شده است. لذا است كه در آخرت بايد در خصوص نحوهٔ استفاده و بهره بردارى از آن توضيح بدهد. مسئوليّتى كه در آخرت متوجّه انسان است ريشه در اين مسأله دارد كه انسان مالك حقيقى هيچ چيز نيست. كسى كه حتّى به كوچكترين عضو بدن خود آسيبى رسانده باشد؛ بايد پاسخگو باشد.
همگى، عالم به اين مسأله هستيم، و بارها آنرا براى خود و ديگران بازگو كردهايم كه هر چه هست از او است. امّا عليرغم تمام اين دانايى قادر به درك حقيقى دستگاه آفرينش و خلقت نمىباشيم. علّت اساسى اين است كه خواهشهاى نفسانى يك حجاب اكبر و اعظم است! و مانع درك بسيارى از حقايق دستگاه خلقت مىگردد. لذا پى در پى مىدويم و تلاش مىكنيم (البتهخود تلاش اشكال ندارد) از راههاى غير معمول و غير مشروع براى دستيابىبه هدف غير واقعى هزينههاى متفاوت مىنمائيم. چيزى را در جايى دنبال مىكنيم كه آنجا نهاده نشده است، و در واقع در پى كالايى هستيم كه در آن جا وجود ندارد. مثلاً براى دستيابى به عزّت به دنبال ثروت مىرويم. درحالى كه عزّت، ثروت، قدرت و شوكت نزد مخلوق نيست؛ نزد خالق است وبس! براى اينكه عزّتمند شويم خود را نزد صاحبان قدرت، ذليل مىكنيم.براى اينكه ثروتمند شويم نزد صاحبان ثروت تكدّى مىكنيم!!!
ثروت و قدرت و عزّت نزد مخلوق نيست كه آنجا آنرا جستجو كنيم.آنچه نزد اوست موقّتى است و زود گذر. در واقع آن ثروت و قدرت، غنا وبى نيازى براى صاحب خود به ارمغان نمىآورد. چون اين قدرت و ثروت بىاصالت است، و به سرچشمهٔ حقيقى متّصل نيست. براى بى نيازى بايد غنا را نزد بى نياز حقيقى، جستجو كرد. غنىّ يكى از اسماء الهى است. يا غنّى در ادعيه بسيار تكرار گرديد. غنىّ مطلق، كه همه سرمايهها و كمالات و خيرات نزد اوست، خداى متعال است.
مجدّداً تكرار مىكنم كه؛ ما ظاهراً به تمام اين معانى واقف هستيم؛ امّا اغلب در عمل ناتوانيم، و براى كوچكترين امور هم توانايى توكّل و واگذارى امور را به صاحب
اصلى آن نداريم. علّت، همان اميال نفسانى است. اين تمنيّات و خواهشها بين ما و حقيقت؛ حجابى ايجاد مىكند و اين پرده، عالِم و نادان را در عمل برابر مىسازد. اين حجاب توانايى نفس را در تحصيل يقين از بين مىبرد.
يكى از نكاتى كه در باب عصمت قبلاً گفتيم اين بود كه چون زشتى گناه، دنائت و پستى گناه، نزد معصوم عليه السلام مبرهن است، لذا هرگز مرتكب نمىشود. در مقام مثال گفتيم مانند اينكه ما اكنون به وجود سمّ مهلكى در غذا آگاهى داشته باشيم، هرگز حاضر به خوردن آن نمىباشيم. زيرا علم به حقيقت و واقعيّت آن غذا داريم كه موجب مرگ است. حقيقت و ماهيّت گناه،نزد معصوم عليه السلام مانند آگاهى ما به غذاى سمّى و خوردن سمّ نزد ما مىباشد.همانگونه كه ما هرگز تخيّل هم نمىكنيم كه تلّى از خبائث و نجاسات را يك جا جمع كنيم، و بعد استفاده كنيم. معصوم عليه السلام هم به علّت درك حقيقت و عدم وجود حجاب بين او و واقعيّت امور و كائنات، هرگز فكر معصيّت را هم نمىكند.
اگر كمى به حقيقت آفرينش توجّه كنيم، و آرام آرام خود را به منبع اصلى متّصل كنيم، آنگاه هر چه را كه تمنّا و آرزو مىكنيم از خدا مىخواهيم، و به راههاى انحرافي دچار نمىگرديم. هر چه در اين عالم خلقت وجود دارد از آن خداوند است. آيهٔ شريفه ظاهراً رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را كه اشرف مخلوقات است مخاطب مىسازد و مىفرمايد:
«لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ»(5).
هيچ گونه اختيارى براى تو نيست.
و در آيه ديگر مىفرمايد:
«قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ»(6).
بگو من (حتى) براى خودم سود و زيانى را مالك نيستم، مگر آنچه خدا بخواهد.
آيه شريفه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم كه بندهٔ برگزيدهٔ خداوند متعال است را مخاطب مىسازد و به او مىفرمايد كه: تو هيچ گونه اختيارى ندارى. در اين حالت حساب ديگر بندگان كه از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در مراتب پائينترى هستند،روشن خواهد بود. بنابر اين معناى توكّل اين است كه انسان هيچ چيز را از آن خود نداند، و در نتيجه ادارهٔ تمام امور را به صاحب اصلى آن واگذار كند.
نكته ديگر در مسأله توكّل به خداوند سبحان در مقايسه با مسأله توكيل در روابط انسانى وجود دارد. هنگامى كه ما فردى را وكيل مىنمائيم، در واقع ما سيطره و سلطان و مالكيّت خود را به شخص ديگرى واگذار مىكنيم،در حالى كه مفهوم واقعى توكّل به خداوند اين است كه واقعاً بپذيرد كه ما هيچ اختيارى نسبت به آنچه در دستمان هست، نداريم. و هر چه هست از آن خداست.
در تبيين مفهوم توكّل از امام صادق عليه السلام منقول است كه:
«قال عليه السلام: ليس شيءٌ إلّا وله حدٌ قال: قلت: جُعلتُ فداك فما حدُّ التوكّل؟ قال: اليقين، قلت: فما حدُّ اليقين؟ قال: ألّا تخاف مع اللَّه شيئاً»(7).
حضرت فرمودند: هيچ مفهومى نيست مگر آنكه داراى تعريف و حدود مشخص مىباشد. راوى سوال مىكند: فدايت شوم! تعريفِ توكّل چيست؟حضرت پاسخ مىدهند: توكّل به معناى يقين است. راوى مجدداً سوال مىكند، تعريف يقين چيست؟ حضرت مىفرمايند: يقين اين است كه از هيچ چيز جز خداوند ترسى نداشته باشى!
اگر كسى به اين مرتبه از معرفت رسيده باشد كه جز خدا را نبيند، در واقع به معناى تمام كلمه مفهوم توكّل را درك كرده؛ و به آن عمل نموده است. به عنوان مثال عمل اميرالمؤمنين عليه السلام در ليلة المبيت نمونهٔ عالى از دست يافتن به درجه يقين است. حضرت كاملاً مىدانستند كه چهل نفر از قبايل مختلف قصد دارند شبانه به خانه رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم حمله كنند، و او را در بستر قطعه قطعه كنند. اما ايشان با ايمان و يقين كامل در بستر حضرت خوابيدند.
نمونهٔ ديگر مادر حضرت موسى عليه السلام است. او فرزند خود را در نيل رها كرد. در واقع او با توكّل به خدا و يقين به مساعدت او اين عمل را انجام داد. البتّه خداوند هم اين توكّل را با حفاظت از موسى عليه السلام و باز گرداندن او به مادرش به طور شايستهايى پاسخ داد. اين گونه رفتار، نشان از ايمان راسخ و رسيدن به درجهٔ بالاى يقين و توكّل تامّ و تمام به ربّ العالمين است.
عزيزانى كه در محضرشان هستيم، اينان كه سالها قبل مسير خاصّى را براى زندگى انتخاب كردهاند. بعضى ده سال و بعضى ديگر بيشتر، سرمايهٔ عمر را براى آموختن معارف اهل بيت عليهم السلام هزينه كردهاند. اگر توكّل را در خود تقويت كنند، قطعاً به آفاتى كه اكنون حوزه و حوزويان به آن گرفتار هستند، دچار نخواهند
شد. افرادى كه سالها در حوزه تحصيل كردهاند و زمان ثمر دهى آنان فرا رسيده است به يك باره به جايى ديگر مىرود و مشغول فعاليّت غير علمى و غير حوزوى مىگردند. وقتى از اين افراد سوال مىكنيم كه چرا تحصيل و فعاليّت دينى را رها كرديد؟ مىگويند هزينهها و مخارجمان سنگين بود.
اگر قرار به تلاش مضاعف مىباشد، چرا اين تلاش در كنار خوان كرم حضرت بقية اللَّه عليه السلام نباشد؟ واقعاً رزقى كه انسان از اين راه تحصيل مىكند،جوابگوى نيازها نمىباشد؟ نفرمائيد كه شما به مشكلات وقوف نداريد! همگى مىدانيد كه به تمامى مسائل و مشاكل شما واقف هستم. اما نكتهٔ اساسى اين است كه اگر از صميم قلب به آيهٔ شريفه،
«وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ »(8).
و هر كس بر خدا توكل كند كفايت امرش را مىكند؛ و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مىدهد.
ايمان داشته باشيم، هرگز به اين سفرهٔ با بركت حضرت بقية اللَّه عليه السلام پشت نخواهيم كرد. شخصى از اميرالمؤمنين عليه السلام سوال نمود:
«لو سُدّ على رجلٍ باب بيت وترك فيه من أين كان يأتيه رزقه؟فقالعليه السلام: من حيث يأتيه أجله»(9).
اگر در خانه كسى بر او بسته شود و در خانه تنها رها شود؛ از كجا، رزق و روزى او فراهم مىگردد؟ حضرت فرمودند: رزق او از همان جايى مىآيد كه اجل و مرگ او وارد مىگردد!
امام عليه السلام در اين روايت تأكيد مىكند كه خداوند متكفّل رزق و روزى افراد است. همگى ما مشكلات مالى را تجربه كردهايم و همگى هم بارها و بارها ديدهايم كه چگونه از مسيرهايى كه هرگز فكر نمىكرديم، مسائل حل شده است. لذا بايد بكوشيم ايمان و معرفت را در خود، تقويت كنيم و الّا با كوچكترين حادثهاى به اين سو و آن سو خواهيم رفت.
عزيزان بايد توجّه داشته باشند كه اكنون ميراث دار بزرگانى هستند كه حوزه را از طوفانهاى بسيار سخت نجات دادهاند. در دوره رضاخان طلاّب لباس خود را عوض مىكردند و براى مباحثه شبانه به باغات اطراف قم مىرفتند. عليرغم سختىهاى بسيار زياد تحصيل را رها نكردند. رضا خان مرحوم بافقى رضوان اللَّه تعالى عليه را در صحن مطهّر حضرت معصومه عليها السلام با چكمه لگد مال كرد. آنچه امروز در اختيار
ماست ميراث بزرگانى چون حاجشيخ(10) است، بايد بكوشيم ميراث داران شايستهاى براى آنان باشيم. آنان مشاكل اقتصادى بسيار سختتر و مصائب بسيار دردناكترى را تحمل كردندو تسليم ماديّات نشدند و سفره بقيّة اللَّه عليه السلام را رها نكردند.
كسى كه به اين نعمت پشت كند و يا به نا حق از اين نعمت بهرمند گردد دچار عقوبت سختى خواهد شد. صرف نظر از عقوبت اخروى در اين دنيا هم دچار گرفتارىهاى خاصى مىگردند. كسى كه به اين سفره پشت كند،بهره معنوى و شيرينى عبادت و لذّت مناجات و توسّل از او گرفته مىشود.ديگر نه از اتيان واجبات لذّت مىبرند و نه از به جا آوردن مستحبّات بهرمند مىگردند. خداوند وعده داده بندهاى كه به علم خود عمل نكند در دنيا و آخرت گرفتار انتخاب نادرست خود گردد.
«وأوحى اللَّه تعالى إلى داوود عليه السلام أن أهون ما أنا صانعٌ بعبدٍ غير عامل بعلمه، من بعد سبعين عقوبةٍ باطنيّة أن أخرج من قلبه حلاوة ذكرى»(11).
خداوند به داوود عليه السلام وحى نمود كه كمترين كارى كه من با بندهاى كه به علم خود عمل نمىكند انجام مىدهم اين است كه بعد از كيفر كردن او به هفتاد نوع عقوبت باطنى. شيرينى نيايش و عبادت خود را از او مىگيرم.
1) سورهٔ مائده، آيه 23.
2) سورهٔ انفال، آيه 2.
3) سورهٔ يونس، آيه 84.
4) اين تعريف از معارف اهل بيتعليهم السلام و احاديث گرفته شده است. بعنوان نمونه مىتوانيدبراى تحقيق بيشتر به، اصول كافى جلد 2 صفحه 65 – 63، مراجعه فرمائيد.
5) سورهٔ آل عمران، آيه 128.
6) سورهٔ يونس، آيه 49.
7) اصول كافى، جلد 2 صفحهٔ 57.
8) سورهٔ طلاق، آيه 3.
9) بحار الأنوار جلد 67، صفحهٔ 146.
10) مرحوم آية اللَّه العظمى آقاى حاج شيخ عبدالكريم حائرى مؤسس حوزه علميه قم.
11) عدة الداعى صفحهٔ 78.