بحث مناجات الراجين را جلسهٔ قبل شروع كرديم. مقدارى در خود عنوان مناجات كه رجا و اميدوارى است صحبت كرديم. در اين جلسه به توضيح ديگر فرازها خواهيم پرداخت و سوالاتى از قبيل سوالات ذيل را پاسخ خواهيم گفت.واقعاً چرا ما بايد به
خدا اميدوار باشيم؟ وجه اميد به خدا چيست؟ آيا اين اميدوارى به هر صورتى كه باشد و اميدوار هر كسى كه باشد به اميدش مىرسد؟ آنچه كه از اين عبارات زيبا و دلنشين امام سجاد عليه السلام استفاده مىشود اين است كه پاسخ گرفتن و رسيدن به اميد و آرزو، دست يابى به آنچه دل به آن بسته است، يك رمزى دارد. آن رمز عبارت از اين است كه امام عليه السلام مىفرمايند: «يا من إذا سأله عبدٌ» اگر كسى به مرتبهٔ عبوديت و بندگى رسيد و در اين مرتبه سؤال كرد آنگاه جواب مىگيرد. پس اين گونه نيست كه «إذا سأله انسانٌ، إذا سأله بشرٌ، إذا سأله رجلٌ، إذا سأله امراةٌ،إذا سأله خلق من الخلايق» بلكه فقط «إذا سأله عبدٌ» اگر عبوديّت محقق شد قطعاً اگر سؤال كند پاسخ سؤالش را مىگيرد و به آرزويش مىرسد. امام عليه السلام در اين فراز ازدعا مىفرمايند اگر كسى يك قدم به سمت خداوند بردارد او اين شخص را در آغوش مىگيرد و اگر گناه كار باشد خداوند گناهانش را مىپوشاند و آبرويش را حفظ مىكند و هنگامى كه به او توكّل كند خداوند تنهايش نمىگذارد. خداوند متعال مىفرمايد: «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»(1) هر كس به خداوند توكّل نمايد، كفايت امرش رامىكند.
معناى عبوديّت
در اين دعا امام عليه السلام بر مفهوم عبوديّت تأكيد دارند و تمام مفاهيمى را كه طرح مىنمايند بر اساس معناى عبوديّت است لذا به توضيح معنا و مفهوم عبوديّت در روايات اهل بيت عليهم السلام مىپردازيم.
در روايت معروف عنوان بصرى كه اغلب محدّثين نقل كردهاند مرحوم مجلسىرحمه الله سبط طبرسى در مشكاة الانوار نقل مىنمايد. عنوان بصرى ظاهراً شاگرد مالك بوده لذا حضرت او را به حضور نمىپذيرفته است. او نيز به خداوند متوسل شده و از خدا مىخواهد كه دل حضرت با او نرم شود (ظاهراً عدم پذيرش از طرف امام عليه السلام براى تأديب او صورت گرفته است) به هر حال به محضر امام عليه السلام رسيد. حضرت فرمودند:چه مىخواهى؟ عرض كرد مىخواهم مطلبى بياموزم. حضرت فرمودند: «ليس العلمبكثرة التعليم والتعلّم، انّما العلم نورٌ يقذفه اللَّه في
قلب من يشاء» اينها مقدّمه بود تا اينكه به او فرمودند: تو اگر مىخواهى علم بياموزى بايد عبد بشوى.
عنوان بصرى عرض كرد: حقيقت عبوديّت چيست؟ حضرت فرمودند:
«حقيقةالعبودية ثلاثة اشياء»
«أن لا يرى العبد لنفسه في ما خوّله اللَّه ملكاً لأن العبيد لايكون لهم ملك يرون المال مال اللَّه يضعونه حيث امرهم اللَّه به»(2)
امام عليه السلام در اين روايت نسبتاً طولانى به ذكر مراتب عبوديّت مىپردازند. امام عليه السلام مىفرمايند: حقيقت عبوديّت سه چيز است. اوّل آنكه عبد آنچه را كه خداوند به او عنايت نموده است،ملك تام خود نداند زيرا بندگان مالك چيزى نمىشوند و وقتى آنچه خدا به انسان عطا نموده است را ملك خداوند دانست، آنرا در جايى هزينه مىكند كه خداوند به او دستور داده است. در واقع امام عليه السلام در اين قسمت اين نكته را روشن مىسازند كه انسانى كه مىخواهد عبد و بنده خدا باشد و به مرتبهٔ عبوديّت نايل آيد، نبايد احساس مالكيّت مطلق نسبت به آنچه خدا مالك اصلى آن است و به طور امانت چند روز دنيا در اختيار او است داشته باشد. خداوند خانه ماشين و… به ما عنايت نموده،نبايد آنچه او در اختيار ما قرار داده است را ملك مطلق خود بدانيم. به عبارت ديگر امام عليه السلام مىفرمايند عبد بايد امانتدار و صندوقدار مولى باشد.
واقعاً اگر شما امانتدار و صندوق دار شويد و كسى مالى را در اختيار شما بگذارد و بعد هم حواله كند كه اينگونه مصرف كن، اگر بخل كنيم تخلفكردهايم و امين و امانتدار مناسبى نبودايم و لذا اگر خدا به ما امر كرده، زكات و خمسمال را بدهيم و يا انفاق كنيم، اگر خدا به ما فرموده ايثار كنيم -ايثار مرتبهٔ اخص از همه است يعنى خودت هم اگر كم دارى ديگرى را ترجيح بده- در پى بيان اعمالى است كه محبوب خدا است و در واقع دستور داده تا از مالى كه خود او بطور امانت در اختيار ما قرار داده است هزينه كنيم. خدا دوست دارد اگر سائلى آمد و دست دراز كرد او را دست خالى رد نكنيم. اين يك وصف مطلوبى است كه خدا براى مسلمين صدر اسلام ذكر مىكند كه خود نداشتند و در تنگنا بودند، اما برادران خود را بر خود مقدم مىداشتند و خداوند اين رفتار را بعنوان يك امتياز براى مسلمانان ذكر مىكند.
امام عليه السلام دوّمين مرتبه عبوديّت را اينگونه بيان مىكنند كه «و لا يدبّر العبدلنفسه تدبيراً» گام دوّم در طى مراتب عبوديّت اين است كه براى خود تدبيرى ندارد مگر آنچه را كه رضاى الهى است. اين پله با پله اوّل خيلى فاصله دارد و خيلى بالاست. معناى اينكه عبد هيچ تدبيرى براى خود نمىكند چيست؟ يعنى در مقام رضاى مطلق باشد آنچه خدا مىپسندد همان مطلوب است اگر بلا، بيمارى يا مصيبتى بر او وارد شود اين را از باب اينكه همه از جانب اوست دوستدارد.
نقل شده: يكى از اوتاد را در خواب ديدند گفتند اوضاعت چگونه است؟گفت: اوضاعم خوب است ولى از اين خوبتر هم مىشد، پشيمانم. گفتند: چرا؟ گفت:خدا بلاهايى در زمان حيات مىفرستاد و من با دعا و توسّل اين بلاها را دفع مىكردم ولى الآن مىفهمم اگر تحمّل كرده بودم مرتبهام خيلى بالاتر بود.
اين مرتبه، مرتبهٔ راضى بودن به رضاى الهى است كه بنده آنچه كه خدا براى او مقدّر نموده و اراده كرده را مىپسندد اين مرتبه، رضاى مطلق است و اين را در روز عاشورا به وضوح مىتوان ديد امام حسين عليه السلام هنگامى كه تنها مانده بود تمام ياران را از دست داده و در حال شهادت بود صورت بر خاك گذارده فرموند: «الهى رضاًبرضائك تسليماً لأمرك لا معبود سواك» امام عليه السلام نمىفرمايند: «لا ربّ سواك يا لااله سواك» در واقع امام عليه السلام مىفرمايند: من عبد مطلق ام و تو معبود مطلق و اقتضاى عبوديّت اين است كه بگويد «رضاً برضائك» يعنى كسى در مقابل معبود مطلق عبد گرديد در اين مرتبه راضى است به رضاى الهى كه در رفتار امام حسين عليه السلام در روز عاشورا كاملاً اين عبوديّت و رضايتمندى متجلّى است.
مرتبهٔ سوم و گام سوم در عبوديّت به تعبير امام صادق عليه السلام در ادامهٔ روايت اين است كه «و جملة اشتغاله في ما أمره اللَّه تعالى به و نهاهُ عنه» امام عليه السلاممىفرمايند در مرتبهٔ سوم عبوديّت تمام اشتغال و همّ و غمّ عبد آن است كه خود را مشغول اطاعت و امتثال اوامر و نواهى الهى نمايد. اگر بنده مىخوابد يا در حال استراحت است و يا به ساير اشتغالات جسمى مشغول است به حكم اينكه امرخداست عمل مىكند و از آنچه خدا فرموده پرهيز مىكند. تمام لحظات عمرش صرف در اتيان اوامر الهى و پرهيز از محرمات خداست.
امام عليه السلام در توضيح اين سه پله، كه دخل تام در عبودّيت دارند بيان خاصى دادند كه طى آن به تكميل و توضيح و تعليل سه مرحلهٔ ياد شده مىپردازند. «فإذا لم يرى العبد لنفسه فيما خولّه اللَّه تعالى ملكاً هان عليه الإنفاق في ما أمره اللَّه تعالى أن ينفق فيه» اگر در مرحلهٔ اوّل عبد آنچه را در اختيار دارد ملك تام و تمام خود نداند بلكه آنرا امانت الهى بداند آنگاه انفاق و بخشش آن در راه رضاى خدا براى او آسان و سهل مىگردد. در واقع در اين قسمت امام عليه السلام نتيجه و حاصل التزامات اوّليه را بيان مىفرمايند «وإذا فوّض العبد تدبير نفسه على مدبّره هان عليه مصائب الدنيا» دراين مرحله عبد اگر تمام تدبير امور خود را به خداوند واگذار كرد آنگاه تحمّل مصائب دنيا كه بر او وارد شده است، آسان مىگردد.
اگر كسى گفت خدايا من راضى به رضاى تو هستم و هر چه تو دوست دارى همان محبوب من است، آنگاه تحمّل تمام سختىها لذّت بخش مىگردد. اگر تو دوست دارى من مريض باشم من هم دوست دارم مانند حضرت ايّوب عليه السلام.
اگر به اين مرتبه رسيد همهٔ مصيبتهاى دنيا برايش سهل مىشود. خدايا تو دوست دارى من در زندگى دچار مشكلات اقتصادى باشم، من اين فقرى را كه تو برمن پسنديدهاى مىپسندم. رسيدن به اين مراتب كار مشكلى است. ولى ما در حال بيان حقيقت عبوديّت هستيم.
حاصل سومين مرحله اين است كه «إذا اشتغل العبد بما أمره اللَّه تعالى و نهاه لايتفرّغ منها إلى المراء والمباهات مع الناس» اگر اوقات خود را اينگونه تنظيم نمود كه تمام لحظات و آنات عمرش يا صرف اطاعت باشد و يا در مقام تورّع و پرهيز از منهيّات الهى، آنگاه ديگر وقت اينكه دنبال فخر فروشى وكبر و مباهات نسبت به ساير بندگان خدا باشد را نخواهد داشت. زيرا همهٔ اينها ممنوع است و فرض اين است كه او اوقاتش را به گونهايى تنظيم كرده است كه يا اتيان واجبات يا پرهيز از محرمات كند پس ديگر مراء و مجادله با مردم، لباس پوشيدن، خانه خريدن، وسيله فراهم كردن براى فخر فروختن بى معنا خواهد بود چون سقوط ازمرحله عبوديّت است «فإذا اكرم اللَّه العبد بهذه الثلاث هان عليه الدنيا وابليسوالخلق» اگر واقعاً اين سه پله را طى كرد و اين سه موهبت كه تحصيل آن بسيارسخت مىباشد به انسان عطا شد، آنگاه دنيا براى او كوچك و بى ارزش مىشود شيطان ديگر حريف اين
آدم نمىشود. كسى كه هر چه رضاى الهى است رضاى اوست، كسى كه همهٔ آنچه كه دارد را از آن خدا مىداند و كسى كه تمام آناتش صرف اطاعت خدا و تورّع از محرمات است؛ شيطان از كدام راه مىخواهد وارد شود.شيطان ذليل مىشود خلق خدا هم پيشش قيمتى ندارد مگر از باب ارتباط با خدا.
«ولا يطلب الدنيا تكاثراً وتفاخراً» كسى كه به مرحلهٔ عبوديّت رسيده است اهل دنيا طلبى و زياده خواهى و زراندوزى و فخر فروشى با دنيا نيست اگر دنيا مىخواهد به اندازهٔ نياز و آنقدر كه زندگى عزّت مندانه داشته باشد، مىخواهد. از زرق و برق دنيا براى به دست آوردن عزّت ظاهرى دنيا استفاده نمىكند. امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«من أراد عزّاً بلا عشيره وغناً بلا مال وهيبةً بلاسلطان فليخرج من ذل معصية اللَّه إلی عزّ طاعته»(3)
هر كس بدون قوم و قبيله عزّت مىخواهد، بى نيازى مىخواهد بدون مال و ثروت و هيبت مىخواهد بدون قدرت و غلبه بايد از ذلّت معصيت خداوند خارج و به عزّت طاعت الهى وارد شود. اگر عزّت هم مىخواهد با طاعت الهى است نه با جمع آورى مال و ثروت و مقامات موهوم. مقاماتى كه خيالى است رئيس كجا شدن، مسئول فلان قسمت شدن اينها تو هّمات وتخيّلات است.
«ولا يطلب عند الناس عزّاً و علوّاً ولا يدع ايامه باطلاً»(4)
لحظهاى از لحظات عمرش را به بطالت نمىگذارند حتّى اگر به تفريح مشغول است از ذكر خدا غافل نمىباشد و سعى او بر اين است كه از خلاف شرع در هر حال پرهيز كند.
«هذا أول درجة المتقين»
«قَالَ اللَّهُ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الْأَرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»(5)
امام عليه السلام طى اين سه مرحله، عبوديّت را اوۀليندرجهٔ متقين مىدانند و بعد از آن به قول خداوند استشهاد مىكنند كه مىفرمايد: اينسراى آخرت را تنها براى كسانى قرار مىدهيم كه اراده برترى جويى در زمين و فساد را ندارند و عاقبت نيك براى پرهيز كاران است. بنابر اين براى رسيدن به اوّلين مرحله متقين بايداز
خوانهاى عبوديّت گذشت. آنچه ارزشمند است و در سراى آخرت مفيد فايده،تقوى الهى است. آنچه كه آنسوى عالم باعث مالكيّت سعادت ابدى مىگردد اصل و اساس آن عبوديّت است. طبعاً از آنچه بيان شد استفاده مىشود كه براى عبوديّت بايد سرزمين دل آماده باشد و آنچه خريدنى و پر بها است دلى است كه از پاكى لياقت اين عطيه الهى را پيدا كرده است.
در پايان سخن جهت روشنتر شدن مرتبه عبوديّت به ذكر يك روايت و مقايسه مقام نبوّت و رسالت با عبوديّت مىپردازيم پيامبر گرامى اسلام صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند: «ان اللَّه بعث اليّ ملكاً من الملائكة و معه جبرئيل» فقال: ان اللَّه يخيرك بينأن تكون عبداً نبياً، وبين أن تكون ملكاً فالتفت رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم، إلى جبرئيلكالمستشير؟ فأشار بيده أن تواضع فقال رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم:
«لا، بل أكون عبداًنبياً»(6)
رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم طبق اين روايت، عبوديّت را انتخاب نمود. عبوديّت مقام و درجهايى است كه از نبوّت و رسالت بالاتر است زيرا عبوديّت رابطه ايى است بين انسان و خداوند و نبوّت رابطه نبى و خداوند است و رسالت رابطه پيامبر و نبى و خدا با امّت است.
و شاهد قرآنى كه بتوان بر آن اقامه نمود اين است كه خداوند مىفرمايد:
«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ»(7).
پاك و منزه است خدايى كه بندهاش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجدالاقصى برد.
يعنى معراج كه تجلى يكى از كمالات پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم بود به خاطر رسيدن او به اعلىدرجه عبوديّت بود زيرا خداوند نفرمود أسرى بنبيّه يا رسوله، بلكه عبوديّت را علّت معراج ذكر كرده است.
1) سورهٔ طلاق، آيه 2.
2) بحار الانوار، جلد 1 صفحهٔ 224
3) بحار الانوار، جلد 68 صفحهٔ 178.
4) مشكات الانوار، صفحهٔ 325.
5) سورهٔ قصص، آيه83.
6) عوالى اللئالى، جلد 1 صفحه 185.
7) سورهٔ اسراء آيه1.