اين جملات از فرمايشات امام سجاد عليه السلام در مناجات ثالثه «مناجاتالخائفين» مىباشد. گاهى امام سجاد عليه السلام از زبان يك تائب پشيمان سخن مىگويد؛مناجات التائبين، گاهى از جانب يك شاكى پريشان حرف مىزند؛ مناجات الشاكين، گاهى از زبان خائفى وحشت زده با خدا راز و نياز مىكند؛ مناجات الخائفين و گاهى از زبان اميدوارى مصرّ و طمّاع سخن مىگويد؛ مناجات الراجين.
همانگونه كه جسم ما براى بقا، رشد و كمال به غذا محتاج است، روح هم براى زنده ماندن و طى كردن مسير كمال به تغذيه محتاج است. پيوند با ذات اقدس ربوبى، مناجات و گفتگو با خدا باعث تقريب به ذات اقدس الهى و غذاى روح است.گاهى غذا، غذاى لذيذ است ؛ گاهى سفره، سفرهاى رنگين و مشتمل بر اغذيه رنگين و واقعاً مفيد است. گاهى هم يك شِبه غذاهايى داخل سفره مىگذارند كه فقط شكمپر كن است.
روايتى از امام صادق عليه السلام ذيل آيه شريفه
«فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ»(1)
نقل شده است امام صادق عليه السلام فرمودهاند:
«فلينظر الإنسان إلى طعامه قال: قلت ما طعامه؟ قال عليه السلام: علمه الذي يأخذه، عمن يأخذه»(2)
يعنى منظور از آيهٔ شريفه كه مىفرمايد: بايد انسان به غذاى خود توجّه كند، اين است كه توجّه كندعلمى را كه بدست مىآورد از چه طريقى مىباشد. بايد ببيند از دست چه كسى غذا را دريافت مىكند؟ آيا دستى كه از آن علم و غذاى روح خود را دريافت مىكند آلوده نمىباشد؟
چگونه در مورد غذاى جسم دقّت مىكنيم و اگر از سلامتى غذا مطمئن نباشيم از آن استفاده نمىكنيم. ما موظّف به توجّه فوق العاده در خصوص غذاى روح خود مىباشيم، زيرا منشأ انحراف همين بى توجّهى مىباشد .
با كمال تأسّف در حال حاضر بازار تغذيه روحى از غير درِ خانه وحى آن هم درحوزهٔ علميّه بسيار داغ شده است. در حالى كه فلسفه وجودى حوزه ، تبيين معارف اهل بيت عليهم السلام است اما عدّهايى در حوزه به جاهايى مىروند كه فقط شِبه غذا است.غذاهايى است كه شكم را پر مىكند. اينگونه غذاها مغذّى، تقويت كننده و كمالآفرين نمىباشد بلكه مضرّ و فاسد كننده روح است. دو نفر محضر امام باقر عليه السلام رسيدند. حضرت فرمودند:
«شرّقا وغرّبا فلا تجدان علماً صحيحاً إلّا شيئاً خرج من عندنا أهل البيت»(3)
اگر شرق و غرب عالم را جستجو كنى علمى صحيح جزآنچه از خانه اهل بيت منتشر شده، پيدا نمىكنيد. اين كلام امام عليه السلام مفهوم دارد.يعنى هر علمى از منبعى جز اهل بيتعليهم السلام غير صحيح است.
وقتى به جاى مكتب اهل بيتعليهم السلام به منبع ديگرى مرتبط و متّصل شد، درنتيجه حتّى در مورد فرعون خواهد گفت: فقبضه (أي الحقّ) طاهراً مطهّراً(ليس فيه شيء من الخبث لأنّه قبضه عند إيمانه قبل أن يكتسب شيئاً منالآثام والإسلام يجبّ ما قبله)(4) خداوند او را پاك و پاكيزه قبض روح كرد. به راستى اين فرعونِ پاك و پاكيزه! در قرآن و ديگر نصوص چگونه توصيف شده است؟
آيات محكمات و روايات صحيحه بسيارى در لعن و مذمّت فرعون وجود دارد. كسى كه
«مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي»(5)
(هيچ خدايى جزخود، براى شما نمىشناسم).
«أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى»(6)
(و گفت من پروردگار برتر شما هستم)
نتيجهاش هم اينكهخداوند در مورد او فرمود:
«فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى»(7)
(از اين روخداوند او را به عذاب آخرت و دنيا گرفتار ساخت).
گويا فرعون هم قائل به وحدت وجود بوده! زيرا كلام فرعون همان كلام وحدت وجودىها مىباشد. وقتى حالات و كلمات وحدت وجودىها و يا حلاّج وخرقانى و ديگر متفلسفين را مطالعه نمانيد ، چيزى جز اينگونه اباطيل نمىيابيد. لذاهر معرفتى جز آنچه از مكتب اهل بيتعليهم السلام باشد، ضلالت است. زيرا با توجّه به روايات نقطه برابر هدايت، ضلالت است.
هدايت، تنها شأن اهل بيت عليهم السلام
«أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ»(8)
آيا كسى كه هدايت به سوى حق مىكند براى پيروى شايستهتر است يا آن كس كهخود هدايت نمىشود، مگر هدايتش كنند؟!
بر اساس مبانى همين مكاتب ضالّهمعطى شىء نمىتواند فاقد شىء باشد. هدايت شده، توانايى هدايتگرى دارد. امام باقر عليه السلام فرمودند: ما هم اگر مىخواستيم از پيش خودمان حرف بزنيم اباطيل بود.
«قل هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»(9).
بگو: آیا به شما خبر دهیم زیانکار ترین (مردم) و در کارها چه کسانی هستند؟ * آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (ونابود) شده با این حال می پندارند کار نیک انجام می دهند
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند: نماز مىخوانند، روزه مىگيرند، اما مسيرى كه براى معرفت مىروند مسير اشتباهى است. اينچگونه مسلكى است كه مىخواهيم با خدا ارتباط برقرار كنيم ولى حاصل حرفآقايان اين مىشود كه:
مسلمان گر بدانستى كه بت چيست
بدانستى كه دين در بت پرستىاست
آيا اين توحيدى است كه از خانه اهل بيت عليهم السلام بيرون مىآيد؟ امامصادقعليه السلام فرمودند:
«من زعم أنّ اللَّه عزّوجلّ في شيء أو من شيء أو علی شيء فقد كفر»(10).
هر كس تصوّر نمود كه خداوند تبارك و تعالى داخل در چيزى است يا از چيزى است و يا بر چيزى است همانا مشرك شده است.
با دقّت در اين روايت،چگونه مىتوان حلول را پذيرفت؟ به نظر مىرسد اصل مسلك و بنيانگذار آن همان فرعون است.
امام سجاد عليه السلام مىفرمايد:
«إلهي أتراك بعد الإيمان بك تعذّبني»
ايشاناز زبان يك خائف وحشت زده اينگونه به محضر خداوند عرضه مىدارد،
خدايا! آيا بعد از آنكه به تو ايمان آوردم ، مرا عذاب مىنمايى؟ مگر نه آنكه عذاب مخصوص كفّاراست. من كه به تو ايمان دارم و با تمام وجود لا اله إلّا اللَّه مىگويم.
به اين آيات دقّت نمائيد؛
«فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً»(11)،
«لِلْكَافِرِينَ عَذَاباً مُّهِيناً»(12)،
«بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً»(13)
خداوند در اين آيات صريحاًعذاب را مختصّ به كفّار و منافقين مىشمارد. آنانكه يا صريحاً مىگويند كه ما كافرهستيم، يا آنكه به دروغ اظهار ايمان مىنمايند و وقتى به نزد كفّار مىروند ، مىگويند ما با شما هستيم
«وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ»(14).
اين معارفى كه از فرمايشات امام سجاد عليه السلام استفاده مىشود ريشه در وحى دارد. زيرا اينان اهل بيت وحى مىباشند
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»(15)
«إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»(16)
مؤمنِ عالم خوف دارد ومىترسد. حالا ثمره اين ترس چيست؟ و چرا مىترسد؟
«وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً»(17)
«إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً»(18)
با توجه به اين آيات ثمرهٔ اين ترس گشايش و بصيرت مىباشد.گشايش در سايهٔ بصيرت حاصل مىگردد. انسان جاهل و بى بصيرت قطعاً توانايى عمل صحيح ندارد. كسى هم كه توانايى عمل صواب نداشته باشد خطا مىكند و گرفتار مىگردد.
«من كان باللَّه أعرف كان من اللَّه أخوف»(19)
هر چه معرفت بالا برود خوف بيشتر مىشود. هر چه شناخت به ذاتاقدس ربوبى عميقتر شود خوف هم بيشتر مىشود.
يكى از مواعظ لقمان به فرزندش اين است كه
«خف اللَّه خيفة لو جئته ببّر الثقلين لعذّبك»(20)
يعنى اگر سرمايه خوبىهاى جن و انس در پرونده تو باشد وقتى درپيشگاه خدا قرار مىگيرى اينگونه حساب كن كه ممكن است تو را عذاب كند.
«وارجُ اللَّه رجاءً لو جئتهُ بذنوب الثقلين لَرَحمك»(21)
يعنى طورى به رحمتخداوند ايمان داشته باش كه اگر در پرونده تو گناه جن و انس باشد باز هم تو را خواهد بخشيد.
«ليس من عبدٍ مؤمن إلّا وفي قلبه نوران، نور خيفةٍ ورجاء»
در واقع خوف و رجاء، بيم و اميد دو نيرويى هستند كه براى كمال جويى به هر دوى آنها نيازمىباشد و هر يك بدون ديگرى باعث تباهى مىشود. اگر ترس بيشتر شود، يأس حاكم مىشود و اگر رجا زيادتر شود، طغيان مىكنيم.
«من خاف اللَّه أخاف اللَّه منه كلّ شيء»(22)
هر كس خدا ترس باشد، آنگاه خداوند به او نيرويى عطا مىكند كه همه كسانى كه از خدا پروايى ندارند، از او خوف داشته باشند. لذا يك روحانى دستِ خالىِ مؤمنِ متديّنِ خائفِ از خدا مىتواند قدرتمندترين قدرتها را متزلزل كند. عكس اين مسئله هم صادق است.
«من لم يخف اللَّه أخافه اللَّه من كل شيء»(23)
يعنى اگركسى از خداوند نترسد و پرواى الهى نداشته باشد، آنگاه از هر كوچك و بزرگى مىترسد. اگر از خدا نترسد از سايهٔ خودش هم مىترسد. ولى اگر از خدا خائف شد، ازهيچ چيز نخواهد ترسيد. سرگذشتهاى فراوان در حالات اهل معرفت و بزرگان وعلماء و فقهاى شيعه مويّد اين مطلب است. دستگاههاى حاكم هر عصر از آنها متوحّش بوده در مقابلشان خاضع بودند. مرحوم حاج ملا على كنى با يك پيغام دستگاه قاجاريه را متزلزل مىكرد.
«الخوف سجن النفس و رادعها عن المعاصي»(24)
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»
وجل، خوف، ترس، وحشت به معناى حبس كردن آن طاغيه داخل نفس انسانى است. ترس از خدا توانايى به انسان مىدهد كه انسان قادر به كنترل نفس مىگردد. اگر اين نفس را حبس كرد آن وقت زمام نفس رابه دست مىگيرد. بنابر اين خوف در آيه شريفه و فرمايش امام سجاد عليه السلام و رواياتى كه بيان شد اساساً بازگشت به كنترل و مهار كردن اين طاغيه درونى دارد و الّا خدا رحيم، رحمان، غفار و كريم است. همهٔ اوصاف جماليّه از آنِ ذات اقدس ربوبىاست. خدا يك موجود موحش و ترسناك نيست. خداوند يك ديو سركش نيست.ترس به اين نفس امّاره درونى باز مىگردد. اين نفس امّاره مبادره به خطيئه وعلاقمند به طغيان و سركشى و گناه، اين با وصف خوف مهار مىشود هر كس ترس وخوفش از خداوند كم شد گناهان او بسيار مىگردد:
«من قلّت مخافته كثرت آفته»(25).
امام صادق عليه السلام در آن روايت فرمودند:
«إنّ الإيمان له عشر درجات بمنزلة السُلَّم»(26)
ايمان مانند نردبان داراى ده مرتبه است.
خوف هم داراى مراتب است هر چه ايمان بيشتر باشد، خوف هم بيشتر خواهد بود. هر چه ايمان ضعيفترباشد، خوف كمتر است. رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم آمدند داخل مسجد، جوانى را ديدند آنقدر اشك ريخته، نماز خوانده و با خدا مناجات كرده كه آثار ضعف بر او كاملاً نماياناست. حضرت به او فرمودند: «كيف أصبحت»
گفت: «يا رسول اللَّه! اصبحت موقنا»
پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند: علامت اين يقين چيست؟ گفت: مثل آنكه بهشت را درحالى كه نيكان در حال بهره بردارى از نعمات الهى هستند مىبينم و همچنين جهنّم را مىبينم، در حالى كه گناهكاران در آن به عذاب الهى گرفتار هستند(27).
اينعاليترين مرتبه ايمان است. اگر به اين مرتبه برسيم كه هر لحظه بهشت و جهنّم را ببينيم، ديگر امكان تخطّى و تخلّف نيست. اما اگر مخافه ضعيف شد، آفات زندگى ايمانى انسان فراوان خواهد بود.
در دعاى ابو حمزه مىخوانيم
«إذا رأيت مولاى ذنوبي فزعتُ»
خداوندا!به اعمال خود نگاه مىكنم، به فزع در مىآيم. فزع نهايت تأثّر است، يعنى فرياد مىكشم. آنقدر خلاف و گناه كردهام كه خود نيز توانايى روبه رو شدن با آنها را ندارم.
«إذا رأيت كرمك طمعت »
امّا گناهانى كه انجام دادهام، در مقابل يك كريم بودهاست لذا مأيوس نمىشوم. نه تنها مأيوس نمىشوم، بلكه طمعم هم زياد مىشود.چون نه تنها او مىبخشد بلكه پاداش هم مىدهد.
«يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ»(28)
كسى كه توبه نمود خداوند گناهان او را به حسنات تبديل مىكنند.
خدايا ما تو را دوست داريم دوستدار و محبّ در مقام نزديك شدن به محبوب است. محبوب مگر سنگدل باشد كه دست رد به سينهٔ او بزند، اما خدايا تو كه رحيمى، تو سنگدل و قسىّ نيستى، «أم بعد حبّي إيّاك تبعدّني» خدايا ما تو را دوست داريم، واقعاً هم راست مىگوييم، اما عالم به آداب دوستى و مهر ورزى نيستيم. خطا مىكنيم و سر قرار خوابمان مىبرد. به جاى اينكه يك ساعت به اذان بلند شويم، از صميم دل استغفار كنيم، العفو بگوييم، ادعيه و قرآن بخوانيم و فرمان تو را اجابت كنيم؛ كه گفتى
«يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلاً * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْمِنْهُ قَلِيلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً»(29)
به خواب غفلت فرو رفتيم. خدايا اين خطا و نسيان ما را, با رحمت و مغفرت فراگيرت به نيكويى پاسخ بده.
«وفّقنا اللَّه وإيّاكم إنشاء اللَّه»
——————————————————————————–
1) سورهٔ عبس، آيه 24.
2) كافي جلد1، صفحهٔ 49 و50، حديث 8.
3) كافي جلد 1، صفحهٔ 399، حديث 4.
4) ممدّالهمم في شرح فصوص الحكم، فص موسوى، ص546.
5) سورهٔ القصص، آيه 38.
6) سورهٔ النازعات، آيه 24.
7) سورهٔ النازعات، آيه 25.
8) سورهٔ يونس، آيه 35.
9) سورهٔ كهف، آيه 103 و104.
10) كافي، جلد 1، صفحهٔ 128، حديث 9.
11) سورهٔ آل عمران، آيه 56.
12) سورهٔ نساء آيه 37.
13) سورهٔ نساء، آيه 138.
14) سورهٔ بقره، آيه 14.
15) سورهٔ انفال، آيه 2.
16) سورهٔ فاطر، آيه 28.
17) سورهٔ طلاق، آيه 2.
18) سورهٔ انفال، آيه 29.
19) بحار الأنوار، جلد 67، صفحهٔ 393، حديث 64.
20) وسائل الشيعه، جلد 15، صفحهٔ 216، حديث 20311.
21) وسائل الشيعه، جلد 15، صفحهٔ 216، حديث 20311.
22) كافى جلد 2، صفحهٔ 68، حديث 3.
23) همان.
24) غرر الحكم، صفحهٔ 190، حديث 3682.
25) غرر الحكم، صفحهٔ 190، حديث 3693.
26) اُصول كافي، جلد 2، صفحهٔ 44.
27) اُصول كافي، جلد 2، صفحهٔ 53.
28) سورهٔ فرقان، آيه 71.
29) سورهٔ مزمل، آيه 1.