عدالت صحابه و فتوحات اسلامى ؛

پس از آنكه نظريّه پردازان عدالت تمامى صحابه استناد به آيات و روايات موجود را براى اثبات ادّعاى خود خالى از اشكال نديدند ، براى اثبات نظر خود به ادلّه ديگرى استناد نموده‏اند . در واقع آنها مى‏خواهند با اتّكاء و اتّكال[1] به آن ادلّه فضيلت ، كرامت و عدالتِ صحابه را ثابت كنند .

اهل سنّت بر اين باورند كه صحابه پس از رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، زعامت و امامت دينى جامعه را به عهده گرفتند و با فتوحات اسلامى دين اسلام را در اقصى نقاط عالم منتشر ساختند . اين خود كارى سترگ ، قابل تحسين و ستايش است . اگر اين خدمت شايان توجّه صحابه و زمامداران اسلامى نمى‏بود امروزه شاهد جمعيّت ميلياردى مسلمين نبوديم . اگر خدمات و زحمات صحابه صدر اسلام نمى‏بود امروزه بخش عمده‏اى از جهان درآتش كفر و شرك مى‏سوخت ؛ بنابر اينبايد تلاشهاى آنان را ارج نهيم . اهل سنّت در نهايت از استدلال خود اينگونه نتيجه‏گيرى مى‏كنند كه كسانى كه دست به چنين خدمت ارزشمندى زدند نه تنها قابل تحسين و ستايش‏اند بلكه بايد لغزشها و گناهان كوچك و جزئى آنان را به ديده اغماض نگريست و از آن چشم پوشيد . به عبارت ديگر ، تاريخ گواه است كه فتوحات اسلامى و پيشروى مسلمانان در نقاط مختلف دنيا و گسترش اسلام به بيرون از مرزهاى جزيرة العرب در زمان خليفه دوم و سوم روى داد ؛ بنابر اين مسلمانان موظّف هستند در قبال اين خدمت بزرگ و كار عظيم تاريخى ـ گسترش اسلام ـ فاعلين ، مباشرين و مجاهدينى كه در اين راه جان فشانى كردند را تقديسو تكريم كنند و در نهايت آنان را عادل بدانند .

نقد استدلال اهل سنّت

1 ـ عملى صالح و كوله بارى از گناه ؛

استدلال فوق به ظاهر قوى و غير قابل رد مى‏باشد و از جاذبه خوبى برخوردار است . اين استدلال بر خلاف استدلال به آيات و روايات براى همگان قابل فهم و درك مى‏باشد . علاوه بر اينكه با لفّاظى و رنگ و لعاب دادن به استدلال فوق مى‏توان حتّى شيعيان متعصّب را نسبت به خدمات و زحمات صحابه قانع كرد . اين استدلال به خاطر قابل فهم بودن و جاذبه آن به طور وسيعى مورد استفاده و استناد وهّابيّون قرار گرفته است . به همين دليل بايد آن را با دقّت و تأمّل بيشترى مورد بررسى قرار دهيم . از طرف ديگر پاسخ نيز بايد به اندازه اشكال و حتّى بيشتر از آن جاذبه داشته باشد ؛ لذا نقد خود را با طرح پرسشى آغاز مى‏كنيم .

اگر انسانى در طول حيات خود مرتكب هزاران گناه و زشتى شده باشد و كارنامه سياهى از خود به جا گذاشته باشد امّا در كنار همه اعمال ناشايست خود ، يك عمل صالح و نيك انجام داده باشد . آيا عقل مى‏پذيرد كه به خاطر همين يك عمل صالح خلافكارى‏ها وزشتى‏هاى آن فرد پوشيده شود ؟ آيا مى‏توانيم به صرف انجام يك عمل صالح ، زندگى سراسر زشتى و گناه فردى را در نظر نگيريم و حكم به صحّت ، سلامت و عدالت وى دهيم ؟! يا اگر محصلّى در دوران تحصيل خود ، دانش آموزى كم كار و تنبل باشد امّا در پايان موفّق شود كه نمره خوبى از يك درس بگيرد ، آيا همين نمره ملاك با هوش بودن و درس خوان بودن وى است ؟

روشن و واضح است كه صرف انجام يك عمل صالح از فردى كه زندگى او با گناه عجين شده باشد ، براى اثبات سلامت و عدالت او كافى نخواهد بود . لذا چندان مشكل نيست تا به اين نتيجه برسيم كه بنابر اين فرض كه كشور گشايى و فتوحات اسلامى كارى صالح و شايسته باشد امّا اين كار هنگامى پذيرفتنى است و فاعلين آنها قابل تقدير و تحسين مى‏باشند كه در طول حيات خود از اوامر و دستورات الهى سرپيچى نكرده باشند . حال آنكه خداوند متعال بارها در قرآن كريم، صحابه را به خاطر اعمال ناشايستشان مورد ملامت ومذمّت قرار داده است.

نظريّه پردازان عدالت صحابه ، بايد ملامتها و مذمّتهاى قرآن مجيد درمورد صحابه را بپذيرند ؛ چون در غير اين صورت ، قرآن مجيد را رمى به خلاف كرده و صحّت آن را مورد ترديد قرار داده‏اند . به عنوان نمونه ، در جنگ بدر برخى از صحابه مى‏خواستند مشركان را به اسارت بگيرند و در برابر آزادى آنان فديه بگيرند . خداوند متعال در قرآن مجيد به صراحت آنان را مورد مذمّت قرار مى‏دهد و مى‏فرمايد :

«مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَالدُّنْيَا وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ * لَّوْلاَ كِتَابٌ مِّنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»[2] .

هيچ پيامبرى حق ندارد اسيرانى از دشمن بگيرد تا كاملاً بر آنها پيروزگردد و جاى پاى خود را در زمين محكم كند . شما متاع ناپايدار دنيا را
مى‏خواهيد (و مايليد اسيران بيشترى بگيريد و در برابر گرفتن فديهآزاد كنيد .) ولى خداوند ، سراى ديگر را براى شما مى‏خواهد و
خداوند قادر و حكيم است *اگر فرمان سابق خدا نبود (كه بدون ابلاغ ، هيچ امّتى را كيفر ندهد) به خاطر چيزى [اسيرانى] كه گرفتيد
مجازاتى بزرگ به شما مى‏رسيد .

آرى ! صحابه به اصطلاح عادل با نافرمانى خود مستحقّ عذاب الهى شدند ، امّا وجود مبارك رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مانع نزول عذاب بر آنان بود ؛ چرا كه خداوند سبحان مى‏فرمايد :

«وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ»[3] .

ولى (اى پيامبر !) تا تو در ميان آنها هستى ، خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد .

بنابر اين ، صرف اينكه گروهى از صحابه در ركاب رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بودند و در جنگ پيروز شدند ، موجب نمى‏گردد كه اعمال زشت گذشته و نافرمانى‏هاى بعدى آنان ، فراموش شود و آنان به انسانهايى صالح و عادل تبديل شوند به عبارت ديگر ، هيچ تلازمى بين دور يك عمل صالح و حسن از يك شخص و صلاحيّت ، وارستگى و شايستگى او نسبت به تمام شئون زندگى وجود ندارد . در يك كلام ، صرف جنگيدن و پيروز شدن در ركاب رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، اثبات عدالت نمى‏كند و پشتوانه و امتيازى براى به دست گرفتن خلافت و امامت مسلمين نمى‏باشد .

2 ـ قصد قربت ، شرط پذيرش جهاد ؛

اكنون مناسب است مسأله فتوحات و كشورگشايى‏هاى صدر اسلام را از منظرى ديگر بررسى نماييم . بدين منظور نياز به بيان دو مقدّمه داريم .

الف : نيّت ، يا همان قصد تقرّب به درگاه الهى ، در عبادات حائز اهميّت است . بدين معنا كه عمل عبادىِ بدون قصد قربت ، مورد قبول خداوند سبحان قرار نمى‏گيرد . نماز ، روزه ، زكات و حجّ از جمله اعمال عبادى مى‏باشند كه قصد قربت در صحّت آنها دخيل است . نمازى كه براى ريا خوانده شود ، باطل است و بايد دوباره خوانده شود . همچنين ، روزه ، زكات و حجّ اگر به قصد قربت انجام نشود ، باطل است و بايد آن را تكرار كرد . جهاد نيز از جمله اعمال عبادى مى‏باشد كه بدون قصد قربت نزد خداوند متعال پشيزى ارزش ندارد .

ب : در فقه اسلامى دو نوع جهاد پيش بينى شده است ؛

1 ـ جهاد ابتدايى .                2 ـ جهاد تدافعى .

جهاد ابتدايى ، نياز به فرمان رسول خدا  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و يا امام معصوم  عليه‏السلام دارد و فقط با دستور آنان ، مسلمانان حق دارند كفّار و مشركين را مورد حمله قرار دهند . امّا جهاد تدافعى ، نياز به فرمان رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و يا امام معصوم  عليه‏السلامندارد ؛ زيرا هر گاه سرزمين‏هاى مسلمانان مورد تهاجم دشمنان قرار گيرد بر مسلمانان واجب است كه از سرزمين و نواميس خود دفاع كنند[4] .

پس از بيان دو مقدّمه فوق روشن مى‏شود كه ، در هر دو نوع از جهاد ، قصد قربت لازم است ، و جهاد بدون قصد قربت ، چيزى جز ماجراجويى ، خون‏ريزى و ارضاء شهوات نفسانى نيست . خداوند سبحان در مورد قصد تقرّب در جهاد ابتدايى مى‏فرمايد :

«وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»[5] .

و در راه خدا پيكار كنيد ، و بدانيد خداوند ، شنوا و دانا است .

همچنين در مورد قصد تقرّب در جهاد دفاعى در قرآن مجيد آمده است :

«وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبِّ الْمُعْتَدِينَ»[6] .

و در راه خدا ، با كسانى كه با شما مى‏جنگند نبرد كنيد ؛ و از حدّ تجاوزنكنيد ، كه خدا تعدّى كنندگان را دوست نمى‏دارد .

بنابر اين مجاهد بايد ، با قصد تقرّب به درگاه الهى جهاد كند . اگر كسى به قصد دريافت غنيمت و يا ريا جهاد كند و در ميدان جنگ كشته شود ، شهيد راه خدا محسوب نمى‏شود[7] . بنابر اين به نصّ صريح قرآن مجيد ، قيد في سبيل اللّه‏ شرط قبولى جهاد مى‏باشد .

انگيزه‏هاى مهمّ جهاد ؛

مطلب ديگرى كه از آيات قرآن مجيد استفاده مى‏شود ، اين است كه ، جهاد با كشورگشايى و قتل و غارت مردم بى‏گناه تفاوت دارد . خداوند متعال به صراحت مى‏فرمايد هدف و انگيزه جهاد ، قتل و غارت مردم نمى‏باشد .

«وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيِهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَيُحِبُّ الفَسَادَ»[8] .

و چون دست يابد مى‏كوشد كه در اين سرزمين فتنه و فساد برپا كند وزراعت و دام را نابود كند ، و خداوند فساد را دوست ندارد .

هدف از جهاد ، تسليم فتنه گران ، عبوديّت الهى و حكومت احكام الهى در جهان است . در مكتب الهى پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم جهادى كه براى باز گرداندن مردم به فطرت الهى مى‏باشد ، ارزش دارد .

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِاللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ»[9] .

پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن . اين فطرتى است كه خداوند ، انسانها را بر آن آفريده ؛ دگرگونى در آفرينش الهى
نيست . اين است آيين استوار ، ولى اكثر مردم نمى‏دانند .

در اين رابطه ، بررسى و دقّت در دعوت پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بسيار آموزنده مى‏باشد . رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در آغاز رسالت ، با صلح و صفا مردم را به اسلام دعوت كردند . در مراحل بعدى و در آن زمان كه حضرت صاحب قدرت بودند هم فقط هنگامى كه سركشى و پيمان شكنى كفّار را مى‏ديدند ، اقدام به لشكر كشى و جنگ كردند . ولى در لشكر كشى‏ها هم نهايت دقّت را در حفظ جان انسانها مى‏كردند تا جايى كه بدون خون ريزى مكّه را فتح كردند.

مردم بايد با ميل و رغبت اسلام بياورند نه اينكه با جبر و اكراه مردم را مسلمان كنيم . خداوند سبحان مى‏فرمايد :

«إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِأَفْوَاجاً»[10] .

هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد * و ببينى مردم گروه گروه وارد دين خدا مى‏شوند . جنگهاى ابتدايى نيز براى برداشتن موانع بود تا نداى آزادى بخش توحيد به گوش همه برسد . به همين دليل ، امروزه گذشته از اينكه مردم به امام معصوم عليه‏السلام دسترسى ندارند و با وجود ابزار و وسايل ارتباط جمعى كه اين امكان را به ما مى‏دهد صداى تشيّع را به گوش جهانيان برسانيم ، جهاد ابتدايى معنا ندارد . دين مبارك اسلام نيامده است كه خون مردم را بريزد و نسل بشريّت را از بين ببرد و سرمايه‏هاى عمومى مردم را نابود كند . مردم را نخست بايد با جاذبه‏هاى نيرومند دين آشنا كرد . از سوى ديگر فطرت انسانها به گونه‏اى است كه مجذوب دين مى‏شوند . امّا اگر گروهى پذيراى حق نشدند و براى رسيدن صداى حق به ديگران آغاز به مانع تراشى كردند آنگاه بايد با آنان به مبارزه برخاست . خداوند سبحان مى‏فرمايد :

«قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ»[11] .

با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا ، و نه به روز جزا ايمان دارند ، و نه آن چه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مى‏شمارند ، و نه آيين حق را مى‏پذيرند ، پيكار كنيد .

حاصل سخن آنكه در جنگهاى ابتدايى و دفاعى بايد نيّتى خالص داشته باشيم . به علاوه آن كه هدايت بندگان خدا ، نشر مبانى اسلام و برداشتن موانع انتشار هدايت ، اهداف نهايى ، جهاد مى‏باشد . در جهاد اسلامى ، انگيزه‏اى به نام كشور گشايى ، توسعه دايره حاكميّت ، جمع آورى ثروت و مكنت و به بردگى كشيدن زنان و مردان وجود ندارد . هدف اساسى جهاد در اسلام ، هدايت بندگان خدا و حاكميّت مبانى اسلام است . در اين زمينه خداوند متعال مى‏فرمايد :

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَىإِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌكَذَلِكَ كُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُواْ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً»[12].

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ! هنگامى كه در راه خدا گام مى‏زنيد وبراى سفرى براى جهاد مى‏رويد ، تحقيق كنيد ، و به خاطر اينكه
سرمايه نا پايدار دنيا و غنايمى به دست آوريد ، به كسى كه اظهار صلحو اسلام مى‏كند نگوييد : مسلمان نيستى ، زيرا غنيمتهاى فراوانى براىشما نزد خدا است . شما قبلاً چنين بوديد ، و خداوند بر شما منّت نهادو هدايت شديد ، پس تحقيق كنيد ، خداوند به آن چه انجام مى‏دهيد ، آگاه است .

بنا به تصريح آيه فوق ، اگر مجاهدان در راه خود به گروهى برخورد كردند كه آن گروه اظهار اسلام كردند ، ريختن خون آنان حرام مى‏باشد . آيا صحابه اين دستور صريح قرآن مجيد را عمل كردند ؟

پس از ارتحال رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، عدّه‏اى از طوايف جزيرة العرب ، اميرالمؤمنين  عليه‏السلام را خليفه و جانشين رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏دانستند و به همين دليل با ابوبكر بيعت نكردند و به نماينده او زكات خود را ندادند . خالد ابن وليد ، به بهانه تمرّد اين طايفه[13] على رغم اظهار اسلام آنان ، آن طايفه از جمله رئيس طايفه؛ مالك ابن نويره را به قتل رساند و همان شب با همسر وى همبستر شد[14].

حاكمان فاسد ؛

در گذشته كسب ثروت ، انگيزه عمده جنگها بود و در حال حاضر نيز اين انگيزه تغيير نكرده است و كشورهاى استعمارگر براى به دست آوردن ثروت به كشورهاى ديگر حمله مى‏كنند . خداوند سبحان از گروهى نام مى‏برد كه از دستورات پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم سرپيچى مى‏كنند . كسانى كه طاقت و تحمّل شنيدن نصايح ديگران را ندارند و خود را بر حق مى‏دانند و اگر بر جايى حكمرانى كنند نتيجه‏اى جز از بين بردن سرمايه‏هاى مردم به بار نمى‏آورند .

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيِهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الفَسَادَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ»[15] .

و از مردمان كسانى هستند كه سخنانشان درباره زندگى دنيا تو را بهشگفتى مى‏اندازد ، و خداوند را بر آن چه در دل دارند گواه مى‏گيرند و
حال آن كه بسيار كينه توز مى‏باشند *و چون دست يابد مى‏كوشد كهدر اين سرزمين فتنه و فساد بر پا كند و زراعت و دام را نابود كند و
خداوند فساد را دوست ندارد * و چون به او گفته شد از خداوند پرواكن ، لجاجت و تعصّب آنها را به گناه مى‏كشاند ، آتش دوزخ براى آنان
كافى است ، و چه بد جايگاهى است .

امروزه نيز با اينكه حكومتِ حاكمان محدود و موقّت شده است، امّا باز هم حاكمانى يافت مى‏شوند كه به محض حكمرانى ، منابع و سرمايه‏هاى كشور را نابود مى‏كنند ، آبروى مؤمنان را مى‏ريزند ، سرمايه‏هاى بشرى را به باد فنا مى‏دهند و در برابر نصايح دلسوزان ، بى تفاوت مى‏باشند .

نشانه‏هاى مهمّ بيماردلان در سوره محمّد  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ؛

در سوره مبارك محمّد  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بسيارى از نشانه‏هاى بيماردلان ذكر شده است كه تأمّل و دقّت در آن آيات بسيار راه گشا مى‏باشد .

خداوند متعال در آن سوره مى‏فرمايد :

«وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَفِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ
مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ * طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَّعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَلَكَانَ خَيْراً لَّهُمْ * فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا
أَرْحَامَكُمْ * أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ * أَفَلاَيَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا * إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن
بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ * ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوالِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ * ذَلِكَ بِأَنَّهُماتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ * أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ
فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ * وَلَوْ نَشَاء لَأَرَيْنَاكَهُمْفَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ»[16] .

كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏گويند : چرا سوره‏اى نازل نمى‏شود كه درآن فرمان جهاد باشد ؟ امّا هنگامى كه سوره واضح و روشنى نازل
مى‏گردد كه در آن سخنى از جنگ است ، منافقان بيماردل را مى‏بينى كههمچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مى‏كنند ؛ پس مرگ و نابودى براى آنان سزاوارتر است ! * (ولى) اطاعت و سخنسنجيده براى آنان بهتر است ؛ و اگر هنگامى كه فرمان جهاد قطعى
مى‏شود به خدا راست گويند و از درِ صدق و صفا در آيند براى آنهابهتر مى‏باشد . * اگر از اين دستورها رويگردان شويد ، جز اين انتظار مى‏رود كه در زمين فساد و قطع پيوند خويشاوندى كنيد ؟! * آنهاكسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته ،
گوشهايشان را كر و چشمهايشان را كور كرده است . * آيا آنها در قرآنتدبّر نمى‏كنند ، يا بر دلهايشان قفل نهاده شده است ؟! * كسانى كه بعداز روشن شدن هدايت براى آنها ، پشت به حق كردند ، شيطان اعمالزشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فريفته
است . *اين بخاطر آن است كه آنان به كسانى كه نزول وحى الهى راكراهت داشتند گفتند : ما در بعضى از امور از شما پيروى مى‏كنيم . در
حالى كه خداوند پنهانكارى آنان را مى‏داند . * حال آنها چگونه خواهد بود هنگامى كه فرشتگان مرگ بر صورت و پشت آنان مى‏زنند
(و جانشان را مى‏گيرند ؟! * اين به خاطر آن است كه آنها از آنچه خداوند را به خشم مى‏آورد پيروى كردند ، و آنچه را موجب
خشنودى اوست كراهت داشتند ؛ از اين رو (خداوند) اعمالشان رانابود كرد . * آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردند خدا
كينه هايشان را آشكار نمى‏كند ؟! * و اگر ما بخواهيم آنها را به تو نشانمى‏دهيم تا آنان را با قيافه هايشان بشناسى ، هر چند مى‏توانى آنها را ازطرز سخنانشان بشناسى ؛ و خداوند اعمال شما را مى‏داند .

ثروت اندرزى صحابه مجاهد ؛

اكنون وقت آن رسيده است كسانى كه پس از رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم زحمت كشيدند ! و اسلام را در پرتو فتوحاتشان به جهانيان معرّفى كرده‏اند را ، بهتر بشناسيم و دريابيم آيا هدف آنان از كشور گشايى ، قصد تقرّب به درگاه الهى بود يا زراندوزى و جاه‏طلبى ؟ علاّمه امينى  قدس‏سره مؤلّف كتاب گران سنگ الغدير در اين زمينه تحقيق دقيقى انجام داده‏اند . در منابع اهل سنّت در مورد ثروت و دارايى عبداللّه‏ ابن زبير آمده است :

« خلّف إحدى عشرة دارا بالمدينة ودارين بالبصرة ودارا بالكوفة ودارابمصر ، وكان له أربع نسوة فأصاب كلَّ إمرأة بعد رفع الثلث ألف ألف
ومائتا ألف … أنّ جميع ماله حسبما فرض : تسعة وخمسون ألف ألفوثمانمائة ألف »[17] .

عبداللّه‏ ابن زبير به جا گذاشت يازده خانه در مدينه ، دو خانه در بصره ،يك خانه در كوفه و مصر ، و چهار زن داشت و پس از كنار گذاشتن
يك سوم مالش به هر يك از همسرانش دو ميليون و دويست هزار ،داد . بنابر اين طبق محاسبه تمام اموال او پنجاه و نه مليون و هشتصد
هزار مى‏باشد .

همچنين در مورد وى آمده است :

« خلّف ألف فرس وألف عبدِ وألف أمة وخططا »[18] .

هزار اسب، هزار بنده، هزار كنيز وسرزمينهاى فراوانى به جا گذاشت.

در مورد دارايى طلحة ابن عبيداللّه‏ التيمي در منابع اهل سنّت آمده است :

« كانت غلّته من العراق كلّ يوم ألف دينار وقيل أكثر من ذلك »[19] .

در آمد طلحه از زمين هايش در عراق روزانه بيش از هزار دينار بود وگفته مى‏شود بيش از اين نيز بود .

« قتل طلحة وفي يد خازنه ألفان ألف درهم ومائتا ألف درهم »[20] .

طلحه كشته شد در حالى كه در دست خزانه دار او دو ميليون ودويست هزار درهم بود .

در مورد عبدالرّحمن ابن عوف آمده است :

« ترك عبدالرّحمن ألف بعير وثلاثة آلاف شاة ومائة فرس وكان يزرع بالجرف على عشرين ناضجا »[21] .

عبدالرحمن به جا گذاشت ، هزار شتر ، و سه هزار گوسفند و صد اسب و بيست چاه كه چراگاه او را آبيارى مى‏كرد .

همچنين در مورد او آمده است :

« وكان فيما خلّفه ذهب قطّع بالفؤوس حتّى مجلت أيدي الرجال منه وتركأربع نسوة فأصاب كلّ إمرأة ثمانون ألفا »[22] .

آن قدر شمش طلا به جا گذاشت كه با تبر آن را خرد كردند به گونه‏اىكه دست كارگران از خرد كردن آنها ورم كرد و چهار زن داشت و به هر
كدام هشتاد هزار دينار رسيد .

امّا در مورد دارايى و ثروت سعد ابن ابي وقّاص آمده است :

« ترك سعد يوم مات مائتي ألف وخمسين ألف درهم ومات في قصره بالعقيق »[23] .

سعد هنگام مرگ دويست و پنجاه هزار درهم داشت و در قصرى كه ازعقيق ساخته بود مرد .

بخشى از دارايى عثمان (خليفه سوم) هنگام مرگ عبارت بود از :

« كان لعثمان عند خازنه يوم قتل ثلاثون ألف ألف درهم و خمسمائة ألفدرهم »[24] .

هنگامى كه عثمان به قتل رسيد در دست كليد دار او سى ميليون وپانصد هزار درهم بود .

همچنين در مورد عثمان آمده است كه ، علاوه بر اموال فراوان هزار بنده نيزداشت[25] .

حال نگاهى اجمالى به برخى از هداياى عثمان به نزديكان و وستانش مى‏افكنيم[26] .

مروان 000/500 دينار ، ابن أبي سرح[27] 000/100 دينار ، طلحة000/200 دينار ، يعلى بن اميّة 000/500 دينار ، زيد بن ثابت 000/100 دينار ، طلحة 000/32200 درهم ، عبداللّه‏ 000/900 درهم ، زبير 000/59800 درهم.

ابوذر رحمه‏الله باديدن اين‏حجم گسترده از فساد مالى تاب نياورد وفرياد برآوردكه:

« بشرّ الكانزين بعذاب أليم ويتلو قول اللّه‏ عزّوجلّ : «وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَالذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ»[28] ؛

به زراندوزان بشارت عذابى دردناك بده و آيه ذيل را از قرآن مى‏خواند : و كسانى كه طلا و نقره را گنجينه مى‏سازند ودر راه خدا
انفاق نمى‏كنند ، به مجازات دردناكى بشارت ده .

هنگامى كه به او گفتند : به خليفه اعتراض نكن در پاسخ گفت :

« فواللّه‏ لإن اُرضي اللّه‏ بسخط عثمان أحبّ إليّ وخير لي من أن اُسخط اللّه‏ برضاه »[29] .

به خدا سوگند اگر خداوند را با به خشم آوردن عثمان خشنود سازم ، براى من دوست داشتنى‏تر و بهتر است تا اينكه خدا را با خشنودى
عثمان به خشم آورم .

كسانى كه باعث و بانى فتوحات اسلامى بودند و كشور گشايى‏ها در عصر و دوران آنان انجام گرفت ، اين چنين ثروت و سرمايه‏اى اندوختند ، در حالى كه اكثر مردم در نهايت فقر و تنگ دستى مى‏زيستند . در عصرى كه مسلمانان درهم و دينارى نداشتند تا با آن گرسنگى خود و فرزندانشان را علاج كنند ، آنها ميليونها درهم و دينار داشتند و كاخهايى از سنگهاى گرانبها مى‏ساختند و جامه‏هايى از بهترين پارچه‏ها به تن مى‏كردند . آيا فتوحات اسلامى ، خدمت به اسلام بود يا جمع آورى ثروت و مكنت ؟

[1] ـ اتّكال : اعتماد كردند . فرهنگ معين

[2] ـ سوره انفال ، آيات 68 و 67 .

[3] ـ سوره انفال ، آيه 33 .

[4] ـ كتاب الخلاف ، جلد 5 صفحه 517 و جواهر الكلام ، جلد 21 صفحه 16 ـ 11 ، از منابع اهل سنّت : سراج الوهّاج ، صفحه 540 .

[5] ـ سوره بقره ، آيه 246 .

[6] ـ سوره بقره ، آيه 190 .

[7] ـ روزى رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به فردى اشاره كردند و فرمودند : اين شخص اهل جهنّم است . پس از چندى جهادى روى داد و يكى از مسلمانان آن فرد را ديد كه با مشركى مى‏جنگد . آن مسلمان به فكر فرو رفت كه چرا رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند : اين فرد جهنّمى است ، لذا نزد او رفت و گفت : خوب مى‏جنگى . آن فرد در پاسخ گفت : آن مشرك مركب خوبى دارد و براى به دست آوردن آن مى‏جنگم . امّا در نهايت آن فرد نتوانست مركب را به دست آورد و در ميدان جنگ ، جان باخت و به «قتيل الحمار» معروف شد . جامع السعادات، جلد3 صفحه 89 .

[8] ـ سوره بقره ، آيه 205 .

[9] ـ سوره روم ، آيه 30 .

[10] ـ سوره نصر ، آيات 2 و 1 .

[11] ـ سوره توبه ، آيه 29 .

[12] ـ سوره نساء ، آيه 94 .

[13] ـ از سوى حكومت به اين قوم لقب « ردّه » داده شد ، يعنى كسانى كه پس از رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم از اسلام برگشتند .

[14] ـ از منابع اهل سنّت : البداية والنهاية ، جلد 6 صفحه 354 .

[15] ـ سوره بقره ، آيات 206 ـ 204 .

[16] ـ سوره محمّد  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، آيات 30 ـ 20 .

[17] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 282 ، از منابع اهل سنّت : صحيح بخارى ، جلد 6 صفحه 163 .

[18] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 283 ، از منابع اهل سنّت : مروج الذهب ، جلد 1 صفحه 434 .

[19] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 283 ، از منابع اهل سنّت : مروج الذهب ، جلد 1 صفحه 433 .

[20] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 283 ، از منابع اهل ست : تهذيب الكمال ، جلد 12 صفحه 423 .

[21] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 284 ، از منابع اهل سنّت : الطبقات الكبرى ، جلد 3 صفحه 136 .

[22] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 384 ، از منابع اهل سنّت : الطبقات الكبرى ، جلد 3 صفحه 136 .

[23] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 284 ، از منابع اهل سنّت : الطبقات الكبرى ، جلد 3 صفحه 105 .

[24] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 285 ، از منابع اهل سنّت : الطبقات الكبرى ، جلد 3 صفحه 76 .

[25] ـ الغدير ، جلد 8 صفحه 285 ، از منابع اهل سنّت : دول الاسلام ، جلد 1 صفحه 12 .

 


جستجو