شهوت‏پرستى و عفاف

اشاره
«شهوت‏» در لغت داراى مفهوم عامى است كه به هرگونه خواهش نفس و ميل و رغبت‏به لذات مادى اطلاق مى‏شود; گاهى علاقه شديد به يك امر مادى را نيز شهوت مى‏گويند.
مفهوم شهوت، علاوه بر مفهوم عام، در خصوص «شهوت جنسى‏» نيز به كار رفته است. واژه «شهوت‏» در قرآن كريم هم به معنى عام كلمه آمده است و هم به معنى خاص آن. در اين بحث، نظر ما بيشتر به معناى خاص آن است، زيرا آثار مخرب و زيانبار آن بيش از ساير كشش‏هاى مادى است.
«شهوت‏» نقطه مقابل «عفت‏» است. «عفت‏» نيز داراى مفهوم عام و خاص است. مفهوم عام آن، خويشتن دارى در برابر هر گونه تمايل افراطى نفسانى است و مفهوم خاص آن، خويشتن دارى در برابر تمايلات بى بند و بار جنسى است.
«عفت‏» يكى از فضايل مهم اخلاقى در رشد و پيشرفت و تكامل جوامع انسانى است; اما شهوت كه مقابل عفت قرار دارد، موجب سقوط فرد و جامعه مى‏شود.
مطالعات تاريخى نشان مى‏دهد كه اشخاص يا جوامعى كه بهره كافى از عفت داشته‏اند، از نيروهاى خداداد خود، بالاترين استفاده را در راه پيشرفت‏خود و جامعه خويش برده و در سطح بالايى از آرامش و امنيت زيسته‏اند، اما افراد يا جوامعى كه در «شهوت‏پرستى‏» غرق شده‏اند، نيروهاى خود را از دست داده و در معرض سقوط قرار گرفته‏اند.
طبق نظر كارشناسان حقوقى، «شهوت جنسى‏» در ايجاد جرم و جنايت نقش عمده را دارد تا جايى كه گفته شده است: «در هر جنايتى، شهوت جنسى نيز دخيل بوده است‏». شايد اين تعبير، مبالغه‏آميز باشد، ولى به يقين منشا بسيارى از جنايات و انحرافات، طغيان «غريزه جنسى‏» و شهوت‏پرستى است. خون‏هاى بسيارى در اين راه ريخته شده و اموال فراوانى برباد رفته، اسرار مهم كشورها به وسيله زنان جاسوسى كه سرمايه و ترفند كارشان استفاده از زيبايى و آلودگى‏يشان بوده، افشا شده و آبروى بسيارى از آبرومندان در اين راه ريخته شده است.
طبق بيان آيات و روايات در مى‏يابيم كه يكى از ابزارهاى مهم شيطان همين «شهوت جنسى‏» است. در قرآن كريم در موارد مختلف به «عفت‏» و «شهوت‏پرستى‏» اشاره شده است كه ما در ذيل به بررسى آنها مى‏پردازيم:
1 – فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوت فسوف يلقون غيا × الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون شيئا(سوره‏مريم،آيه‏59و60)
2 – والله يريد ان يتوب عليكم و يريد الذين يتبعون الشهوات ان تميلوا ميلا عظيما(سوره نساء،آيه‏27)
3 – و لوطا اذ قال لقومه انكم لتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين× ائنكم لتاتون الرجال و تقطعون السبيل و تاتون فى ناديكم المنكر فما كان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان كنت من الصادقين(سوره‏عنكبوت،آيه‏28و29)
4 – و لما جاءت رسلنا لوطا سى‏ء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا يوم عصيب × و جآءه قومه يهرعون اليه و من قبل كانوا يعملون السيئات قال يا قوم هؤلاء بناتى هن اطهرلكم فاتقوا الله و لاتخزون فى ضيفى اليس منكم رجل رشيد × قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتك من حق و انك لتعلم ما نريد × قال لو ان لى بكم قوة او ءاوى الى ركن شديد × قالوا يا لوط انا رسل ربك لن يصلوا اليك فاسر باهلك بقطع من اليل و لايلتفت منكم احد الا امراتك انه مصيبها مآ اصابهم ان موعدهم الصبح اليس الصبح بقريب × فلما جآء امرنا جعلنا عليها سافلها و امطرنا عليها حجارة من سجيل منضود × مسومة عند ربك و ما هى من الظالمين ببعيد (سوره‏هود، آيه‏77و83)
5 – كذبت قوم لوط بالنذر × انا ارسلنا عليهم حاصبا الا ءال لوط نجينا هم بسحر(سوره‏قمر، آيه‏33و34)
6 – و لوطا اذقال لقومه اتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العلمين × انكم لتاتون الرجال شهوة من دون النسآء بل انتم قوم مسرفون × و ما كان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قريتكم انهم اناس يتطهرون × فانجيناه و اهله الا امراته كانت من الغابرين – و امطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عاقبة المجرمين(سوره‏اعراف،آيه‏80و84)
ترجمه
1 – اما پس از آنان، فرزندان ناشايسته‏اى روى كار آمدند كه نماز را تباه كردند و از شهوات پيروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد!
مگر آنان كه توبه كنند و ايمان بياورند و كار شايسته انجام دهند; چنين كسانى داخل بهشت مى‏شوند و كمترين ستمى به آنان نخواهد شد.
2 – خدا مى‏خواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاك نمايد)، اما آنها كه پيرو شهواتند، مى‏خواهند شما به كلى منحرف شويد.
3 – و لوط را فرستاديم، هنگامى كه به قوم خود گفت: «شما عمل بسيار زشتى انجام مى‏دهيد كه هيچ يك از مردم جهان پيش از شما آن را انجام نداده است.
آيا شما به سراغ مردان مى‏رويد و راه (تداوم نسل انسان) را قطع مى‏كنيد و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مى‏دهيد؟!» اما پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مى‏گويى، عذاب الهى را براى ما بياور!»
4 – و هنگامى كه رسولان ما (فرشتگان عذاب) به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت‏شد و قلبش پريشان گشت و گفت: «امروز روز سختى است!» (زيرا آنها را نشناخت و ترسيد، قوم تبهكار مزاحم آنها شوند.)
قوم او (به قصد مزاحمت ميهمانان) به سرعت‏سراغ او آمدند – و قبلا كارهاى بد انجام مى‏دادند – گفت:«اى قوم من! اين‏ها دختران منند، براى شما پاكيزه ترند (با آنها ازدواج كنيد و از زشتكارى چشم بپوشيد!)، از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد. آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟!»
گفتند: «تو مى‏دانى ما تمايلى به دختران تو نداريم و خوب مى‏دانى ما چه مى‏خواهيم!»
گفت: «(افسوس!) اى كاش در برابر شما قدرتى داشتم، يا تكيه گاه و پشتيبان محكمى در اختيار من بود! (آن گاه مى‏دانستم با با شما زشت‏سيرتان ددمنش چه كنم!)»
(فرشتگان عذاب)گفتند:«اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توييم ; آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد! در دل شب، خانواده‏ات را (از اين شهر) حركت ده! و هيچ يك از شما شت‏سرش را نگاه نكند، مگر همسرت كه او هم به همان بلايى كه آنها گرفتار مى‏شوند، گرفتار خواهد شد! موعد آنها صبح است، آيا صبح نزديك نيست؟!
و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد، آن (شهر و ديار) را زير و رو كرديم و بارانى از سنگ (گلهاى متحجر) متراكم بر روى هم، بر آنها نازل نموديم.
(سنگ هايى كه) نزد پروردگارت نشاندار بود و آن از (ساير) ستمگران دور نيست!
5 – قوم لوط انذارها (و هشدارهاى پى در پى پيامبرشان) را تكذيب كردند.ما بر آنها تند بادى كه ريگ‏ها را به حركت در مى‏آورد فرستاديم (و همه را هلاك كرديم)، جز خاندان لوط را كه سحرگاهان نجاتشان داديم!
6 – (و به خاطر آوريد) لوط را، هنگامى كه به قوم خود گفت: «آيا عمل بسيار زشتى را انجام مى‏دهيد كه هيچ يك از جهانيان، پيش از شما انجام نداده است؟!
آيا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏رويد، نه زنان؟! شما گروه اسرافكار (و منحرفى) هستيد»
ولى پاسخ قومش چيزى جز اين نبود كه گفتند: «اين‏ها را از شهرتان بيرون كنيد كه اين‏ها مردمى هستند كه پاكدامنى را مى‏طلبند (و با ما هم صدا نيستند!)
(چون كار به اين‏جا رسيد) ما او و خاندانش را رهايى بخشيديم، جز همسرش كه از بازماندگان (در شهر) بود.
و (سپس چنان) بارانى (از سنگ) بر آنها فرستاديم (كه آنها را در هم كوبيد و نابود ساخت.) پس بنگر كه سرانجام كار مجرمان چه شد!
تفسير و جمع بندى
بلاى شهوت‏پرستى در طول تاريخ
در نخستين آيه، بعد از ذكر نام گروهى از پيامبران الهى و صفات برجسته و والاى آن بزرگواران، مى‏فرمايد: «ولى بعد از آنها، فرزندان ناشايسته‏اى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند و از شهوات پيروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد; فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا» (1)
و بلافاصله بعد از آن – به عنوان يك استثناء – مى‏فرمايد: «مگر آنها كه توبه كردند و ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، چنين كسانى داخل بهشت مى‏شوند و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد; الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون شيئا» (2)
شايان توجه اين كه بعد از مساله ضايع كردن نماز، سخن از پيروى «شهوات‏» و به دنبال آن، گمراهى به ميان آمده است. اين تعبير حساب شده از يك سو اشاره به آن است كه نماز، عامل مهمى براى شكستن «شهوات‏» و خود كامگى‏ها و هواپرستى‏هاست ; همان طور كه در آيه 45 سوره عنكبوت آمده: «…ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر» و از سوى ديگر نشان مى‏دهد كه سرانجام «شهوت‏پرستى‏»، گمراهى و ضلالت است، همان گونه كه در آيه 10 سوره روم آمده است: «ثم كان عاقبة الذين اسائوا السوء ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزئون; سپس سرانجام كار كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به اين‏جا رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به مسخره گرفتند!»
آرى! آنها گمراه مى‏شوند و به كيفر گمراهى خود ; يعنى، آتش قهر و غضب الهى گرفتار خواهند شد.
روشن است كه «شهوات‏» در اين‏جا مفهوم وسيعى دارد و منحصر به «شهوت‏جنسى‏»نيست، بلكه هر گونه تمايل افراطى نفسانى و هواپرستى را شامل مى‏شود. البته كسانى كه توبه كنند و ايمان خود را كه به خاطر گناه ضربه ديده است تجديد نموده و به سراغ اعمال صالح بروند، اهل بهشت‏خواهند بود و آثار تضييع نماز و پيروى شهوات از وجودشان برچيده خواهد شد.
در دومين آيه، ضمن بيان مقابله آشكار ميان «بازگشت‏به سوى خدا» و «پيروى از شهوات‏»، و اشاره به اين كه اين دو موضوع در دو جهت مخالف، حركت مى‏كنند، مى‏فرمايد:«خدا مى‏خواهد توبه شما را بپذيرد و شما را ببخشد و از آلودگى پاك سازد ; اما آنها كه پيرو شهواتند، مى‏خواهند شما به كلى (از راه حق) منحرف شود ; و الله يريد ان يتوب عليكم و يريد الذين يتبعون الشهوات ان تميلوا ميلا عظيما» (3)
آرى! آنها كه غرق گناه و شهوتند، مى‏خواهند ديگران را نيز هم‏رنگ خود سازند و از سر تا پا آلوده گناه كنند ; در حالى كه خداوند مى‏خواهد مردم با ترك شهوات به سوى او بازگردند و غرق معرفت و نور و صفاى تقوا و قرين سعادت و خوشبختى شوند.
به گفته مفسران بزرگ، منظور از «ميل عظيم‏»، هتك حدود الهى و آلوده شدن به انواع گناهان است. بعضى نيز آن را به معنى ازدواج با محارم و مانند آن – كه در آيات قبل، از آن نهى شده است – تفسير كرده‏اند كه در واقع يكى از مصاديق مفهوم بالاست.
لازم به يادآورى است كه پيروى از شهوات در اين آيه، ممكن است داراى همان مفهوم عام باشد و نيز ممكن است اشاره به «شهوت جنسى‏» باشد ; زيرا اين آيه بعد از آياتى قرار گرفته كه حرمت ازدواج با محارم و زنان شوهردار و كنيزان (آلوده به اعمال منافى عفت) را بيان كرده است. به هر حال اين آيه، گواه روشنى است‏به اين كه راه «شهوت‏پرستى‏» از راه «خداپرستى‏» جدا بوده و اين دو در مقابل هم قرار دارند.
آيات سوم، چهارم، پنجم و ششم، از آيات مورد بحث، ناظر به داستان قوم لوط و «شهوت‏پرستى‏» آنهاست ; شهوتى آميخته با انحرافات جنسى كه در تمام تاريخ آمده است. هر بخش از اين آيات، نكته خاصى را تعقيب مى‏كند كه ما به طور اجمال به آنها اشاره مى‏كنيم:
سومين آيه، گفتار حضرت لوط(ع) را بيان مى‏كند كه قوم خود را مورد سرزنش شديد قرار داد: «لوط را فرستاديم، در آن هنگام كه به قوم خود گفت: شما كار بسيار شنيعى انجام مى‏دهيد كه هيچ كس از جهانيان، قبل از شما آن را انجام نداده است ; و لوطا اذ قال لقومه انكم لتاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين‏» (4)
«فاحشه‏» واژه‏ايست كه به هر كار بسيار زشت اطلاق مى‏شود، هر چند در تعبيرات متعارف بيشتر به «فحشاء جنسى‏» اطلاق مى‏گردد. تعبير آيه فوق، نشان مى‏دهد كه در جامعه بشرى «هم جنس گرايى‏» از قوم لوط(ع) شروع شد و تا آن زمان سابقه نداشت.
در ادامه آمده است: «آيا شما به سراغ مردان مى‏رويد و راه تداوم نسل انسان را قطع مى‏كنيد و در مجلس خود، اعمال زشت (ديگر نيز) انجام مى‏دهيد؟! ; ائنكم لتاتون الرجال و تقطعون السبيل و تاتون فى ناديكم المنكر…» (5)
در اين تعبير يكى از علت‏هاى مهم تحريم «هم جنس گرايى‏» را قطع نسل بشر مى‏داند; زيرا هنگامى كه اين عمل زشت اخلاقى به شكل فراگير درآيد، خطر انقطاع نسل بشر، جامعه بشرى را تهديد مى‏كند.
بعضى از مفسران، جمله «و تقطعون السبيل‏» آيه فوق را، اشاره به راهزنى و دزدى قوم لوط دانسته‏اند و بعضى اشاره به مزاحمت‏هاى جنسى مى‏دانند كه به عمد براى راهگذران به وجود مى‏آوردند!
«نادى‏» از ماده «ندا» به معنى مجلس عمومى يا مجلس تفريح است ; زيرا در آن‏جا افراد يكديگر را «ندا» مى‏كنند.
گرچه قرآن كريم، در اين‏جا شرح نداده كه آنها در جلسات تفريحى خود، چه منكرات ديگرى را انجام مى‏دادند، ولى پيداست كه اعمالى متناسب با همان عمل شنيعشان بوده است. در روايات آمده است، آنها در حضور جمع بدن‏هاى خود را برهنه مى‏كردند، فحش‏هاى ركيك مى‏دادند و كلمات زشت و بسيار زننده رد و بدل مى‏نمودند و حركات ناشايست ديگرى داشتند كه قلم از ذكر آنها شرم دارد.
آنها چنان، غرق در شهوت بودند كه خدا و همه ارزش‏هاى اخلاقى و انسانى را به باد مسخره مى‏گرفتند ; به همين دليل، هنگامى كه پيامبرشان حضرت لوط(ع) از روى تعجب و انكار سؤالى از عمل شنيعشان نمود، «پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: اگر راست مى‏گويى، عذاب الهى را براى ما بياور! ;…فما كان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان كنت من الصادقين. (6)
و به اين ترتيب عذاب الهى را نيز به سخريه گرفتند.
در چهارمين بخش از اين آيات به گوشه ديگرى از داستان قوم لوط اشاره مى‏كند:«وآن زمانى است كه فرشتگان الهى(كه مامور عذاب قوم لوط بودند در چهره جوانان زيبايى)به‏سراغ حضرت لوط عليه السلام آمدند و او(كه آنها را نمى‏شناخت)از مشاهده آنان سخت ناراحت‏شد وقلبش پريشان گشت و(پيش خود گفت:)امروز روز سختى است،زيرا ممكن است،اين قوم‏زشت‏سيرت،حرمت ميهمان‏هاى مرا نشناسند و قصد تجاوز به آنان را داشته باشند!، و لماجاءت رسلنا لوطا سى‏ء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا يوم عصيب » (7)
(و در اين هنگام،اشرار قوم با خبر شدند«و به سرعت‏به سراغ او آمدند(و قصد سويى‏نسبت‏به ميهمان او داشتند)و پيش از آن نيز اعمال بدى انجام مى‏دادند(و اين كار،يعنى،تجاوز به ميهمانان از آنها بعيد نبود!، و جاءه قومه يهرعون اليه و من قبل كانوا يعملون‏السيئات… » (8)
«حضرت لوط عليه السلام(بسيار ناراحت‏شد و با ايثار و فداكارى عجيب و يا به خاطر اتمام‏حجت)به آنها گفت:اين دختران منند كه براى شما پاكيزه‏ترند(بياييد با آنها ازدواج كنيد و ازاعمال شنيع خود دست‏برداريد.از خدا بترسيد و مرا در برابر ميهمانانم رسوا نسازيد، آيا يك‏انسان رشيد(و عاقل و با غيرت)در ميان شما نيست؟، قال يا قوم هؤلاء بناتى هن اطهرلكم فاتقوا الله و لا تخزون فى ضيفى ا ليس منكم رجل رشيد » (9)
ولى آن قوم كثيف و زشت‏سيرت،نه تنها در برابر اين همه بزرگوارى حضرت‏لوط عليه السلام حياء نكردند،بلكه بى‏شرمانه پاسخ گفتند:«تو خود مى‏دانى،ما را به دختران توحقى نيست(و به جنس زن علاقه‏اى نداريم!)تو به خوبى مى‏دانى كه ما چه چيز مى‏خواهيم!، قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتك من حق و انك لتعلم و ما نريد » (10)
هنگامى كه قوم لوط،وقاحت را به آخرين درجه رساندند،حضرت لوط عليه السلام فريادزد و گفت:«اى كاش!قوت و قدرتى داشتم(تا شما خيره‏سران را مجازات مى‏كردم)و اى‏كاش! تكيه‏گاه محكمى از قوم و عشيره و پيروان نيرومندى در اختيار من بود(تا به كمك آنهاشما منحرفان را سخت كيفر مى‏دادم، قال لو ان لى بكم قوة او ءاوى الى ركن شديد » (11)
همان گونه كه در ادامه اين آيات آمده است‏حضرت لوط عليه السلام متوجه شد كه آنهافرستادگان پروردگارند،هيچ كس نمى‏تواند كمترين آسيبى به آنها برساند.فرشتگان به‏حضرت لوط عليه السلام خبر دادند كه فردا صبح عذاب هولناكى به سراغ اين قوم مى‏آيد وشهرهاى آنها به كلى زير و رو مى‏شود و بارانى از سنگ‏هاى آسمانى بر آنها فرومى‏ريزد،به حضرت لوط عليه السلام دستور دادند كه شبانه به اتفاق خانواده‏اش-به استثناى‏همسرش كه از تقوا بى‏بهره بود-آن شهرها را ترك كنند كه صبحگاهان عذاب الهى فرامى‏رسد.
در پنجمين بخش از آيات،ضمن اشاره به مجازات شديد اين قوم ننگين شت‏سيرت‏مى‏فرمايد:«قوم لوط،انذارها و هشدارهاى مكرر(پيامبرشان)را تكذيب كردند.ما بر آنها تندبادى كه ريگ‏ها را به حركت در مى‏آورد،فرستاديم(و همه را زير آن مدفون ساختيم)، جزخاندان لوط كه آنها را سحرگاهان نجات داديم،(به استثناى همسرش كه مشمول مجازات‏قوم گنه‏كار شد)، كذبت قوم لوط بالنذر×انا ارسلنا عليهم حاصبا الا آل لوط نجيناهم‏بسحر » (12) ).
البته اين بخشى از مجازات دردناك آنها بود،زيرا در قرآن آمده است كه:«نخست‏زلزله‏اى-به امر ما-آمد و سرزمين آنها را زير و رو كرد،آن چنان كه قسمت‏هاى بالا در پايين‏و قسمت‏هاى پايين در بالا قرار گرفت، فلما جاء امرنا جعلنا عاليها سافلها… (13) )»
«و بارانى از سنگ بر آنها فرو فرستاديم، …و امطرنا عاليها حجارة من سجيل منضود » (14)
اين باران سنگ،ممكن است‏بخشى از سنگ‏هاى سرگردان آسمانى بوده كه به‏فرمان پروردگار الهى بر فراز آسمان شهر آنها ظاهر گشته و بر ويرانه‏ها و اجساد بى‏جان آنان باريده است.
احتمال ديگر اين است كه‏«حاصب‏»به معناى‏«طوفان شن‏»باشد.اين طوفان گاهى‏تپه‏هايى را از يك گوشه بيابان برداشته و به آسمان مى‏برد،سپس در نقطه‏اى ديگر،مانندبارانى فرو مى‏ريزاند،به طورى كه گاهى قافله‏ها،زير انبوهى از شن و ماسه مدفون‏مى‏گشت!
حال اين نكته قابل تامل است كه هر چند،گاهى طوفان‏هاى شن يا باران‏هاى سنگ‏در جهان طبيعت روى مى‏دهد،ولى خداوند متعال فرمان داده بود كه اين حوادث درآن ساعت مخصوص و معين-كه فرشتگان حضرت لوط عليه السلام را خبر داده بودند-واقع‏گردد.
احتمال ديگرى نيز وجود دارد كه ممكن است،نخست زلزله‏اى سهمگين،شهرهاى‏آنها را زير و رو كرده و سپس بارانى از سنگ‏هاى آسمانى بر سرشان فرو ريخته و آنگاه‏طوفانى از شن،آثار آنها را محو و نابود كرده باشد كه اين عذاب‏هاى سه گانه،بيانگرشدت خشم الهى،نسبت‏به اين قوم رو سياه است.
در ششمين و آخرين بخش از آيات،ضمن اشاره فشرده و مختصر به تمام ماجراى‏قوم لوط-از آغاز تا پايان-مى‏فرمايد:«به خاطر آوريد«لوط‏»را،هنگامى كه به قوم خودگفت:آيا عمل شنيعى انجام مى‏دهيد كه هيچ كس از جهانيان پيش از شما آن را انجام نداده‏بود؟!، و لوطا اذ قال لقومه ا تاتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين » (15)
آرى!شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏رويد،نه زنان،شما جمعيت‏تجاوزكارى هستيد، زيرا قوانين و سنت‏هاى الهى را رها كرده و راه انحراف را پيش‏گرفته‏ايد،راهى كه سبب نابودى نسل و شيوع انواع بيمارى‏هاى و مفاسد ديگر اجتماعى‏مى‏شود.
گر چه بيمارى وحشتناك‏«ايدز»يكى از هولناكترين بيمارى‏هاى عصر ما شناخته‏شده،ولى بعيد نيست كه اين بيمارى در آن زمان نيز وجود داشته و گروهى از قوم لوط به‏آن گرفتار شده بودند.به همين علت‏خداوند حكيم و رحيم،اجساد آنها را زير خروارها سنگ و شن دفن كرد تا اين امر،هم درس عبرتى براى ديگران بوده و هم مايه نعمتى كه‏همان جلوگيرى از انتشار و سرايت اين بيمارى به ديگران بوده است.
به هر حال،آن قوم آلوده،به قدرى بى‏شرم بودند كه نه تنها به سخن حضرت‏لوط عليه السلام گوش ندادند،بلكه خواستار اخراج او و خاندانش-به جرم پاكى از آلودگى‏هاى‏شايع در ميانشان-از آبادى‏ها شدند.قرآن كريم در ادامه اين آيات به آن اشاره دارد: وما كان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قريتكم انهم اناث يتطهرون ». (16)
خداوند در ادامه اين آيات مى‏فرمايد:
«ما لوط و خاندانش را-به جز همسرش كه از بازماندگان(در شهر)بود،نجات بخشيديم، سپس بارانى(از سنگ)بر آنها فرو فرستاديم(و همه را نابود كرديم و مدفون ساختيم). اكنون‏بنگر،سرانجام كار مجرمان چگونه بود، فانجيناه و اهله الا امراته كانت من الغابرين-وامطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عاقبة المجرمين » (17)
آرى!آنها چنان آلوده بودند كه بى‏گناهى و پاكدامنى را گناه مى‏دانستند!و پاكان رابه جرم پاكى محكوم به تبعيد و راندن از خانه و زندگيشان مى‏كردند.هر چند قبل ازانجام اين كار،به غضب الهى گرفتار و نابود شدند.
بخش مهمى از اين آيات،ضمن بيان عواقب هوسبازى و هوا پرستى و شهوترانى-به‏مفهوم عام و خاصش-،اين عمل ناشايسته و پست اخلاقى را كه سرچشمه گناهان واثرات مخرب اجتماعى بى‏شمارى است،سخت نكوهش مى‏نمايد.
شهوت پرستى در روايات اسلامى
اين مساله در منابع روايى اسلام،مورد توجه فراوان قرار گرفته است كه بيشتر آنهابيانگر هشدار،درباره پيامدهاى خطرناك آن است.اين احاديث تكان دهنده،هرخواننده‏اى را تحت تاثير عميق قرار داده و روشن مى‏سازد كه آلودگى به‏«شهوت‏»-خواه‏به مفهوم عام و خواه به مفهوم خاص آن-از موانع اصلى سعادت و كمال انسان‏ها و از اسباب مهم گسترش گناه و جنايت در جامعه بشرى است كه در ذيل،به بعضى از آن‏احاديث اشاره مى‏شود:
1-پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‏فرمايند:«ما تحت ظل السماء من اله يعيد من دون الله اعظم‏عند الله من هوى متبع،در زير آسمان معبودى جز خدا پرستيده نشده است كه در پيشگاه‏خدا،بدتر از هوا و هوسى باشد كه انسان را به دنبال خود مى‏كشاند.» (18)
به اين ترتيب،روشن مى‏شود كه‏«شهوت‏»و هواى نفس از خطرناكترين عوامل‏انحراف انسان به سوى زشتى‏هاست.
2-امام امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام مى‏فرمايند:«الشهوات سموم قاتلات، شهوت‏ها،زهرهاى كشنده است‏» (19) (كه شخصيت و ايمان و مروت و اعتبار انسان را نابودمى‏سازد).
3-در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار عليه السلام آمده است:«الشهوات مصائدالشيطان، شهوات دام‏هاى شيطان است.» (20) (كه انسان‏ها را به وسيله آن در هر سن و سال‏و در هر زمان و مكان صيد مى‏كند.)
4-همان حضرت عليه السلام در جاى ديگر مى‏فرمايند:«امنع نفسك من الشهوات تسلم‏من الآفات،اگر مى‏خواهيد از آفات در امان باشيد،خويشتن را از تسليم شدن در برابر شهوات‏بازداريد.» (21)
5-در حديث ديگرى نيز از همان پيشواى پرهيزكاران جهان آمده است:«ترك‏الشهوات افضل عبادة و اجمل عادة،ترك شهوت‏ها،برترين عبادت و زيباترين عادت‏است.» (22)
6-امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:«من ملك نفسه اذا غضب و اذا رغب و اذا رهب و اذااشتهى،حرم الله جسده على النار،كسى كه به هنگام غضب و تمايل و ترس و شهوت،ملك نفس خويش باشد،خداوند جسد او را بر آتش دوزخ حرام مى‏كند.» (23)
7-امير مؤمنان على عليه السلام در حديث ديگرى مى‏فرمايند:«ضادوا الشهوة مضادة‏الضد ضده و حاربوها محاربة العدو العدو،با خواهش‏هاى نفسانى در تضاد باشيد،همچون تضاد دو ضد با يكديگر و با آن به پيكار برخيزيد(مانند)پيكار دشمن با دشمن.» (24)
اين سخن با صراحت،اين حقيقت را بازگو مى‏كند كه‏«شهوت پرستى‏»درست مقابل‏«سعادت‏»و خوشبختى انسان قرار گرفته است.
پيامدهاى شهوت‏پرستى در كلام امير مؤمنان على عليه السلام
درباره پيامدهاى شهوت پرستى و پيروى از هواى نفس،تعبيرات دقيق،حساب شده‏و تكان دهنده‏اى در احاديث اسلامى ديده مى‏شود كه در اين بحث تنها به كلام پيشواى‏متقيان حضرت على عليه السلام اشاره مى‏شود:
1-امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:«اهجروا الشهوات فانها تقودكم الى ركوب‏الذنوب و التهجم على السيئات،از شهوات سركش بپرهيزيد كه شما را به ارتكاب انواع‏گناهان و هجوم بر معاصى مى‏كشاند.» (25)
2-اين مساله گاهى به قدرى شديد مى‏شود كه به كلى دين انسان را بر باد مى‏دهد،چنان كه در حديث ديگرى مى‏فرمايند:«طاعة الشهوة تفسد الدين،فرمانبردارى ازشهوات نفسانى،دين انسان را فاسد مى‏كند.» (26)
3-آن حضرت در تعبير ديگرى مى‏فرمايند:«طاعة الهوى تفسد العقل،هوا پرستى عقل انسان را فاسد مى‏كند.» (27)
4-در جاى ديگر مى‏فرمايند:«الجاهل عبد شهوته،انسان نادان بنده شهوت خويش‏است‏» (28) ، يعنى،انسان جاهل مثل برده خوار و ذليلى است كه در برابر شهوت خويش،هيچ اختيارى از خود ندارد.
5-در تعبير ديگر مى‏فرمايند:«عبد الشهوة اسير لا ينفك اسره،برده شهوت چنان اسير است كه هرگز روى آزادى را نخواهد ديد.» (29)
6-آن حضرت عليه السلام در اين كه سرانجام‏«شهوت پرستى‏»،رسوايى است،مى‏فرمايند: «حلاوة الشهوة ينغصها عار الفضيحة،شيرينى شهوت را ننگ رسوايى از ميان‏مى‏برد.» (30)
7-در تعبير ديگرى،شهوت پرستى را كليد انواع شرها مى‏دانند:«سبب الشر غلبة‏الشهوة (31) سبب شر،غلبه شهوت است.»
با توجه به اين كه‏«الشر»با الف و لام جنس و به صورت مطلق ذكر شده است،معناى‏عموم را مى‏رساند كه اين امر بيانگر آن است كه‏«شهوت پرستى‏»،سرچشمه تمام شرها وبدبختى‏هاست.
8-در جاى ديگر ضمن اشاره به اين نكته كه غلبه هوا و هوس،سبب بسته شدن‏راه‏هاى سعادت بشرى شده و او را در گمراهى نگاه مى‏دارد،مى‏فرمايند:«كيف يستطيع‏الهدى من يغلبها الهوى،چگونه مى‏تواند انسان به هدايت‏برسد،در حالى كه هواى نفس براو غالب گرديده است.» (32)
9-آن حضرت در سخن ديگرى،غلبه شهوات را باعث تضعيف شخصيت انسان‏مى‏دانند:«من زادت شهوته قلت مروته،كسى كه شهوات او فزونى يابد،شخصيت انسانى‏او كم مى‏شود.» (33)
10-در بيان ديگرى به اين حقيقت اشاره مى‏كند كه راه بهشت،راه‏«شهوت پرستان‏»
نيست:«من اشتاق الى الجنة سلا عن الشهوات،كسى كه مشتاق بهشت‏باشد بايدشهوت پرستى را فراموش كند» (34)
11-در جاى ديگر اين نكته را گوشزد مى‏كند كه حكمت و آگاهى با شهوت پرستى‏سازگار نيست:«لا تسكن الحكمة قلبا مع شهوة،حكمت و دانش در قلبى كه جاى‏شهوت پرستى است، ساكن نمى‏شود.» (35)
آثار زيانبار شهوت پرستى
از بحث‏هاى قبل روشن شد كه‏«شهوت‏»داراى مفهوم عام و وسيعى بوده و شامل‏هر گونه دوست داشتن،تمايل و رغبت‏به درك لذت و خواهش نفس مى‏شود.بدون اين‏كه اختصاص به شهوت جنسى داشته باشد،گرچه گاهى در خصوص شهوت جنسى نيز به‏كار رفته است.
در قرآن مجيد نيز اين مفهوم در يازده مورد به صورت عام استفاده شده است و تنهادر دو مورد در معنى خاص آن به كار رفته است.در روايات اسلامى و كلمات علماى‏اخلاق نيز اغلب در مفهوم عام به كار رفته كه در مقابل آن واژه‏«عفت‏»به معنى خويشتن‏دارى و چشم پوشى از لذايذ گناه آلوده مادى به كار مى‏رود.
اين مفهوم بيشتر در موارد منفى به كار مى‏رود،اما گاهى در موارد مثبت نيز به كاررفته است، مانند،آن جايى كه خداوند خطاب به بهشتيان مى‏فرمايد:«… و لكم فيها ماتشتهى انفسكم …، هر چه را دوست‏بداريد و به آن تمايل داشته باشيد،در بهشت‏براى شمافراهم است‏» (36) يا آن جايى كه مى‏فرمايند:«… فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين …،دربهشت آنچه دل‏ها مى‏خواهد و چشم از آن لذت مى‏برد،موجود است.» (37)
به هر حال اين واژه،بيشتر داراى بار منفى بوده و در مواردى كه هوا و هوس افراطى‏بر انسان چيره گشته و تمايلات ويرانگر و گناه آلود بر تمام وجودش مستولى گردد به‏كار مى‏رود.
اين واژه و مشتقات آن،در قرآن مجيد،سيزده مورد به كار رفته كه شش مورد آن‏داراى مفهوم مثبت و هفت مورد آن داراى مفهوم منفى است.
به هر حال‏«شهوت‏»به هر معنى كه باشد،هرگاه مفهوم خاص آن كه همان‏خواست‏هاى افراطى و شهوانى است مورد نظر باشد،آثار زيانبارى به دنبال خواهدداشت كه به وضوح قابل مشاهده است كه ضمن توجه به رواياتى كه در فصل قبل‏آورديم،بايد اذعان داشت كه سر تا سر تاريخ نيز مملو از پيامدهاى نامطلوب‏شهوت پرستى‏هاست كه به طور خلاصه مى‏توان به عناوين زير،اشاره كرد:
1-آلودگى به گناه
شهوت پرستى انسان را به سوى انواع گناهان مى‏كشاند و در واقع يكى ازسرچشمه‏هاى اصلى گناه و معصيت و نافرمانى خدا محسوب مى‏گردد،زيرا چشم وگوش انسان را بسته و به مصداق حديث نبوى‏«حبك للشى‏ء يعمى و يصم (38) »آدمى راكور و كر كرده و قدرت درك واقعيت‏ها را از او مى‏گيرد و در چنين حال،زشتى‏ها درنظر او زيبا و زيبايى‏ها در نظر او زشت و بى‏رنگ مى‏شود.
به همين دليل،در روايات سابق(روايت هشتم)خوانديم كه امير مؤمنان عليه السلام درباره‏پيروى از شهوات هشدار داده و مى‏فرمايد:«از شهوات سركش بپرهيزيد كه شما را به‏ارتكاب انواع گناهان مى‏كشاند.»
در حديث دهم،از همان حضرت نيز به اين نكته اشاره شد كه:«هواپرستى عقل‏انسان را فاسد مى‏كند»و در حديث نهم نيز فرمودند(اگر شهوت پرستى تشديد شود):«دين‏انسان را بر باد مى‏دهد و حتى انسان را به بت پرستى مى‏كشاند.»در اين رابطه مفسران وارباب حديث،در ذيل آيات 16 و 17 سوره حشر،داستانى درباره عابدى از قوم‏بنى اسرائيل به نام‏«برصيصا»آورده‏اند كه شاهد زنده‏اى براى اين مدعاست،داستان‏گر چه معروف است،اما تكرارش خالى از صواب نيست:
…مرد عابد بنى اسرائيلى به خاطر سال‏ها عبادتش،به آن حد از مقام قرب الهى‏رسيده بود كه بيماران با دعاى او سلامت‏خود را باز مى‏يافتند و به اصطلاح مستجاب‏الدعوة شده بود.
روزى،زن جوان زيبايى را كه بيمار بود،نزد او آوردند و به اميد شفاء در عبادتگاه‏او گذاردند و رفتند.
شيطان به وسوسه آن عابد مشغول شد و آن قدر صحنه گناه را در نظرش زينت داد كه‏عنان اختيار را از كف او ربود،آن چنان كه گويا عابد كر و كور گشته و همه چيز را به‏دست فراموشى سپرده است.ديرى نپاييد كه آن عابد دامان‏«عفت‏»خويش را به گناه‏بيالود.پس ارتكاب گناه به خاطر اين كه احتمال داشت آن زن باردار شود و موجب رسوايى او گردد،باز شيطان و هواى نفس به او پيشنهاد كرد كه زن را به قتل رسانده و درگوشه‏اى از آن بيابان وسيع دفن كند.
هنگامى كه برادران دختر،به سراغ خواهر بيمار خويش آمدند و عابد اظهاربى‏اطلاعى كرد، آنان نسبت‏به عابد مشكوك گشته و به جستجو برخاستند و پس ازمدتى،سرانجام جسد خونين خواهر خويش را در گوشه بيابان از زير خاك بيرون‏كشيدند.
اين خبر در شهر پيچيد و به گوش امير رسيد.او با گروه زيادى از مردم به سوى‏عبادتگاه آن عابد حركت كرد تا علت اين قتل را بيابد.هنگامى كه جنايات آن عابدروشن شد،او را از عبادتگاهش فرو كشيدند تا بر دار بياويزند.
در ادامه اين حكايت آمده است:هنگامى كه عابد در كنار چوبه دار قرار گرفت،شيطان در نظرش مجسم شد و گفت:من بودم كه با وسوسه‏هاى خويش تو را به اين روزانداختم،حال اگر آنچه را كه من مى‏گويم،اطاعت كنى،تو را نجات خواهم داد.
عابد گفت:چه كنم؟
شيطان گفت:تنها يك سجده براى من كافى است.
عابد گفت:مى‏بينى كه طناب دار را بر گردن من افكنده‏اند و من در اين حال توانايى‏سجده بر تو را ندارم.
شيطان گفت:اشاره‏اى هم كفايت مى‏كند.
عابد بيچاره نادان،پس از اين كه با اشاره،سجده‏اى بر شيطان كرد،طناب دار گلويش‏را فشرد و او در دم جان سپرد.
آرى!شهوت پرستى باعث‏شد تا آن عابد،ابتدا به زنا آلوده شود و سپس قتل نفس‏انجام دهد و بعد دروغ بگويد و سرانجام مشرك گردد و بدين ترتيب محصول سال‏هاعبادت او بر باد رفته و نزد خاص و عام رسوا شود.
همه رنج جهان از شهوت آيد كه آدم زان برون از جنت آيد (39)
2-فساد عقل
شهوت پرستى،پرده‏هاى ضخيمى بر عقل و فكر انسان مى‏اندازد،حق را در نظر اوباطل و باطل را در نظر او،حق جلوه مى‏دهد.در روايات گذشته نيز بيان داشتيم كه:
«طاعة الهوى تفسد العقل،هوا پرستى عقل را فاسد مى‏كند.» (40) به همين دليل بسيارى ازشهوت پرستان به هنگام غلبه شهوت،كارهايى انجام مى‏دهند كه بعد از فرو نشستن آتش‏شهوت،از آن عمل خويش سخت پشيمان شده و گاه تعجب مى‏كنند كه چگونه ست‏به‏انجام آن كار احمقانه و غلط زده‏اند.
در حديث ديگرى امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:«اذا ابصرت العين الشهوة عمى‏القلب عن العاقبة،هنگامى كه چشم،مظاهر شهوت را ببيند،عقل از مشاهده عاقبت كارباز مى‏ماند» (41)
3-تضعيف شخصيت اجتماعى انسان
شهوت پرستى،شخصيت و احترام اجتماعى انسان را در هم مى‏شكند و او را به ذلت‏مى‏كشاند، زيرا براى كاميابى‏هاى شهوانى بايد تمام قيد و بندهاى اجتماعى را شكست وتن به هر پستى داد.بديهى است كه انسان با شخصيت،در كشاكش شهوات،بر سردو راهى قرار مى‏گيرد كه يا بايد به خواست‏هاى شهوانى دل خويش برسد،يا شخصيت واحترام اجتماعى خود را حفظ نمايد كه اغلب جمع ميان اين دو غير ممكن است!
در حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام آمده است:«زيادة الشهوة تزرى بالمروة، افزون‏شدن شهوت،شخصيت انسان را لكه دار مى‏كند.» (42)
4-اسارت نفس
اسارت و بندگى در برابر خواست‏هاى نفسانى،يكى ديگر از پيامدهاى شهوت پرستى است، زيرا انسان شهوت پرست چنان اسير شهوات خود مى‏شود كه‏بازگشت و دورى جستن از آنها، برايش مشكل و گاهى نيز غير ممكن مى‏گردد.
نمونه بارز آن،زندگى خفت‏بار معتادان به مواد مخدر است كه در ظاهر آزادند،ولى از هر اسيرى،اسيرترند.زنجير اعتياد ناشى از شهوت پرستى نيز آن چنان دست وپاى انسان را مى‏بندد كه گويا هر گونه حركت و تلاش براى دورى جستن از خواست‏هاى‏رذيله،بسيار مشكل مى‏گردد،مخصوصا اگر هوا پرستى،به سر حد عشق‏هاى جنون آميزجنسى برسد كه در اين حال اسارت انسان به اوج خود مى‏رسد.
حضرت امير مؤمنان على عليه السلام در اين رابطه مى‏فرمايند:«عبد الشهوة اسير لا ينفك‏اسره،بنده شهوت چنان اسير است كه هرگز روى آزادى را نخواهد ديد.» (43)
آن حضرت در تعبير ديگرى نيز مى‏فرمايند:«و كم من عقل اسير تحت هوى امير،چه بسيار عقلها و خردها كه شهوات بر آن حكومت مى‏كند.» (44)
باز در حديث ديگرى مى‏فرمايند:«الشهوات تسترق الجهول،شهوت‏ها،افراد نادان‏را برده خود مى‏سازند.» (45)
5-رسوايى و بى‏آبرويى
رسوايى،يكى ديگر از پيامدهاى شهوت پرستى است.تاريخ بشر مملو از شرح‏زندگى كسانى است كه در جامعه داراى مقام و موقعيت ممتاز بودند،ولى هنگامى كه‏اسير«شهوت‏»و هواى نفس شدند،كارشان به رسوايى كشيد.
در اشعار شعرا نيز رابطه‏«عشق‏»و«رسوايى‏»يك رابطه معروف و مشهور است. (46)
(رسواى عالمى شدم از فرط عاشقى)
در داستان يوسف و همسر عزيز مصر نشان مى‏دهد كه چگونه همسر عزيز مصر با وجود احترام فراوان-به علت هواپرستى-رسواى خاص و عام شديوسف به صبر خويش پيمبر شد رسوا شتاب كرد زليخا را (47)
و به گفته شاعر عرب:
ان الهواى هو الهوان قلب اسمه فاذا هويت فقد لقيت هوانا (48)
هوا پرستى همان پستى است كه نام آن تغيير يافته،به همين دليل هر هوا پرستى پست‏مى‏شود.
عوامل و اسباب شهوت پرستى
بارها در مباحث مشابه گفته‏ايم كه براى درمان مفاسد اخلاقى،بايد نخست علل وريشه‏ها و اسباب آن را بيابيم.بزرگان علم اخلاق نيز،در مباحث اين علم،به بحث ازانگيزه‏ها،اهميت فوق العاده‏اى داده‏اند،به همين دليل لازم است‏بحث دقيقى در موردعوامل شهوت پرستى داشته باشيم.
اميال و خواسته‏هاى درونى كه از آن به شهوات تعبير مى‏شود،-مخصوصا شهوت‏جنسى-يك امر طبيعى و خدادادى بوده و از عوامل حركت انسان،براى پيشرفت‏زندگى بشمار مى‏آيد.به همين دليل،گر چه نمى‏توان آنها را از ميان برد،اما هرگز نبايدبراى سركوبى آنها نيز تلاش كرد،زيرا اگر اين شهوات در حد اعتدال باشند،نه تنهامشكلى ايجاد نمى‏كنند،بلكه يكى از اسرار تكامل و تقدم انسان نيز محسوب مى‏گردند.
آنچه كه به صورت مفسده اخلاقى ظاهر مى‏شود،همان طغيان شهوات و خارج شدن‏آنها از كنترل نيروى عقل و خرد است.
حال بايد ملاحظه كرد كه چه عواملى سبب خارج شدن اميال و خواست‏هاى درونى‏از تحت كنترل عقل گشته و به صورت نيرويى ويرانگر در مى‏آيد.به يقين،امور زير تاثيرزيادى در اين مساله دارد:
1-ضعف ايمان
ضعف ايمان،علت اصلى ناديده گرفتن فرمان‏هاى الهى است.اگر انسان،خدا راحاضر و ناظر بداند و دادگاه بزرگ الهى را در قيامت‏با چشمان قلب خويش مجسم‏نمايد،هرگز حدود الهى را نمى‏شكند و از مرزها تجاوز نكرده و آلوده شهوات و مفاسداخلاقى نمى‏گردد.
اين همان برهان الهى است كه در بدترين شرايط زندگى حضرت يوسف عليه السلام به‏سراغش آمد و او را از آلودگى به فحشاء-كه تمام زمينه‏هاى ارتكاب،موجود وموانعش مفقود بود-حفظ كرد.
اگر ايمان ضعيف گشته و توجه به مبدا و معاد كم گردد،زمينه طغيان شهوات كاملافراهم مى‏شود كه انسان در چنين شرايطى مثل حيوان درنده‏اى كه از قفس خارج شده‏باشد و هيچ گونه مانعى در برابر خود نبيند،به همه جا حمله مى‏كند و اگر كسى دربرابرش ظاهر شود، مى‏درد.
در اين رابطه در حديث علوى آمده است:«من اشتاق الى الجنة سلا عن الشهوات،كسى كه مشتاق به بهشت(و معتقد به آن)باشد،شهوات سركش را به فراموشى مى‏سپارد.» (49)
گاهى نيز انسان براى بهره‏گيرى از شهوات بدون قيد و شرط،سد ايمان را در هم‏مى‏شكند تا در شهوت پرستى آزاد باشد،قرآن مجيد مى‏فرمايد:« بل يريد الانسان‏ليفجر امامه-يسئل ايان يوم القيامة (50) ،…بلكه انسان مى‏خواهد(آزاد باشد و بدون ترس ازدادگاه قيامت)در تمام عمر، گناه كند،(از اين رو)مى‏پرسد:قيامت كى خواهد بود؟(سؤالى كه‏نشانه انكار يا ترديد است).»
2-بى اعتنايى به حيثيت اجتماعى و شخصيت انسانى
بى‏اعتنايى به آبرو و حيثيت اجتماعى و ضعف شخصيت انسانى،اغلب سبب آلودگى‏به انواع شهوات مى‏شود،در حالى كه آبرو و شخصيت انسانى و توجه به حيثيت‏اجتماعى،انسان را-هر چند كه ايمان به خدا نيز نداشته باشد-در برابر طغيان شهوات، كنترل مى‏كند.
به همين دليل،در جوامع غير دينى،افراد آبرومند و با شخصيت،كمتر تسليم طغيان‏شهوات گشته و به‏«شكم پرستى‏»و شهوات بى قيد و شرط جنسى روى مى‏آورند،زيراآبرو و حيثيت اجتماعى و شخصيت انسانى آنها،سدى است در برابر طغيان شهوات.
بنابراين هميشه تنها افراد رذل و بى‏شخصيت،در چنگال اين امور گرفتار مى‏گردند.
3-غفلت و بى‏خبرى
غفلت و بى‏خبرى از پيامدهاى شهوت پرستى،عامل ديگر آلودگى به اين رذيله‏اخلاقى است، زيرا بيشتر رذايل اخلاقى،آثار سوء جسمانى و بهداشتى دارد،مثلا،شكم پرستى،انسان را به انواع بيمارى‏ها مبتلا مى‏سازد و يا افراط در شهوت جنسى،نيروو توان انسان را كاهش داده، اعصاب را در هم مى‏كوبد و عمر را كوتاه نموده و در نهايت‏سلامت جسمى و روحى انسان را مختل مى‏سازد.
به همين دليل،در جوامع غير مذهبى،افراد زيادى مقيد به رعايت اعتدال در خوردن‏و مسايل جنسى هستند،زيرا توصيه پزشكان را در اين زمينه پذيرفته و نتايج آن را درك‏كرده‏اند.
مشكلات اجتماعى ناشى از شهوت پرستى نيز قابل انكار نيست.به يقين‏«شكم پرستى‏»گروهى از مردم سبب گرسنگى گروه‏هاى ديگرى خواهد شد.
بى‏بند و بارى در مسائل جنسى نيز سبب ناامنى زن و فرزند اين افراد مى‏شود و چه بسا كه‏آلودگى به عمق خانه آنها نيز نفوذ كند.
بنابراين هر كس كه به اين امور توجه كند،به يقين در كنترل شهوات خويش‏مى‏كوشد.
4-معاشرت‏هاى نامناسب و محيطهاى آلوده
معاشرت‏هاى نامناسب،دوستان ناباب،محيطهاى آلوده و فساد وسائل ارتباطجمعى يكى از عوامل ديگر آلودگى به شهوت پرستى است.اغلب انسان‏هاى ناباب،دوستان خود را به گناه سوق داده و آنها را غرق گناه مى‏سازند و راه‏هاى مختلف ارتكاب گناه را به آنها مى‏آموزند،به گونه‏اى كه مى‏توان گفت:رايج‏ترين اسباب آلودگى‏به شهوت پرستى،معاشرت با انسان‏هاى گناهكار و آلوده است.
بد آموزى ناشى از وسائل ارتباط جمعى و محيطهاى آلوده نيز از عوامل مهم اين‏آلودگى است. در اين زمينه در بحث‏هاى مربوط به امور«زمينه ساز مفاسد اخلاقى‏»درجلد اول به قدر كافى صحبت كرديم و به طور مشروح بيان داشتيم كه معاشرتهاى آلوده،نه تنها انسان را آلوده گناه و مفاسد اخلاقى مى‏كند،بلكه تا سر حد كفر نيز پيش مى‏برد.
قرآن مجيد نيز درباره بعضى از دوزخيان مى‏گويد:« و يوم يعض الظالم على يديه يقول‏يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا-يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا-لقد اضلنى عن‏الذكر بعد اذ جائنى و كان الشيطان للانسان خذولا (51) ،و به خاطر بياور روزى كه ظالم دست‏خويش را از شدت حسرت به دندان مى‏گزد و مى‏گويد:اى كاش!با رسول خدا صلى الله عليه و آله راهى‏برگزيده بودم.اى واى بر من!كاش فلان(شخص گمراه)را دوست‏خود انتخاب نكرده بودم!اومرا از ذكر خدا گمراه ساخت،بعد از آن كه(ياد حق)به سراغ من آمده بود و شيطان هميشه‏خوار كننده انسان است.(او را گمراه مى‏سازد،سپس در بيراهه رهايش مى‏كند.)»
محيطهاى آلوده،پدران و مادران فاسد و منحرف،از ديگر عوامل مؤثر آلودگى به‏شهوت پرستى است كه تاثير مخرب آنها قابل انكار نيست.به همين دليل،هنگامى كه‏بيشتر افراد پاك وارد چنين محيطهايى شوند،دل و ايمان خود را از دست داده و آلوده‏شهوات و مفاسد اخلاقى مى‏شوند.
چون در جلد اول،در بحث‏«كليات مسايل اخلاقى‏»اين امور را به عنوان زمينه‏سازهاى اخلاقى، به طور مشروح مورد بحث قرار داده‏ايم،در اين جا به همين مقداربسنده مى‏كنيم.
راه‏هاى درمان شهوت پرستى
راه‏هاى درمان مفاسد اخلاقى به صورت اصولى تقريبا همه جا يكى است كه به طور كلى در دو راه علمى و عملى خلاصه مى‏شود.
الف-راه علمى
منظور از راه علمى،اين است كه انسان در آثار و پيامدهاى شهوت پرستى بينديشد وببيند كه چگونه تسليم شدن در برابر شهوات،انسان را به ذلت،بدبختى،اسارت،تضعيف‏ شخصيت اجتماعى و دورى از خدا مى‏كشاند كه زندگى خفت‏بار افرادى كه آلوده‏شهوت شده‏اند،بيانگر اين واقعيت است.
بنابراين تامل در امور مذكور و انديشه پيرامون شرح حال‏«اولياء الله‏»و پيروان‏راستين آنها كه بر اثر مبارزه با شهوات به مقامات بالا در دنيا و نزد خدا رسيده‏اند،انسان‏را از شهوت پرستى باز خواهد داشت.
علاوه بر اين كه تحكيم پايه‏هاى عقل و ايمان،انسان را قادر به كنترل شهوات‏مى‏كند،در اين رابطه امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:«من كمل عقله استهان بالشهوات،كسى كه عقلش كامل شود،شهوت‏ها را كوچك و بى‏ارزش مى‏شمرد.» (52)
در جاى ديگر نيز مى‏فرمايند:«من غلب شهوته ظهر عقله،كسى كه بر شهوات خودغالب شود، عقل و خرد او ظاهر مى‏گردد» (53)
همچنين فرموده‏اند:«كلما قويت الحكمة ضعفت الشهوة،هر قدر حكمت و دانش‏انسان قويت‏شود،شهوات و تمايلات سركش او ضعيف مى‏گردد.» (54)
آن حضرت در پيام پر معناى ديگرى نيز مى‏فرمايند:«اذكر مع كل لذة زوالها و مع‏كل نعمة انتقالها و مع كل بلية كشفها،فان ذلك ابقى للنعمة،و انفى للشهوة،و اذهب‏للبطر،و اقرب الى الفرج و اجدر بكشف الغمة و درك المامول،هرگاه در لذت(حرامى)
باشى،به ياد بياور كه روزى زايل مى‏شود،و اگر در هر نعمتى هستى،به خاطر داشته باش كه‏روزى سلب خواهد شد.در بلاها نيز انتظار بر طرف شدن آن را داشته باش،زيرا اين‏يادآوريها،نعمت را پايدارتر مى‏كند و شهوات را دور مى‏سازد و مستى و غرور نعمت را زايل ‏مى‏كند و به فرج و گشايش امور نزديكتر و در از ميان رفتن اندوه و رسيدن به مقصود، نزديكتر و شايسته است.» (55)
به اين ترتيب انديشه در پيامدها،اثر عميقى در بازدارندگى از آلودگى به شهوت‏هادارد،تمام تلاش رهبران الهى نيز اين بوده است تا عواقب شوم گرفتارى در چنگال‏ شهوات را به انسان‏ها گوشزد نموده و آنها را از كام شهوات نجات دهند.
اين حديث از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله،بيانگر اين معنى است:«خمس ان ادركتموهن فتعوذوابالله منهن:لم تظهر الفاحشة فى قوم قط حتى يعلنوها،الا ظهر فيهم الطاعون و الاوجاع‏التى لم تكن فى اسلافهم الذين مضوا و لم ينقصوا المكيال و الميزان الا اخذوا بالسنين‏و شدة المؤنة و جور السلطان،و لم يمنعوا الزكاة الا منعوا المطر من السماء،و لو لاالبهائم لم يمطروا و لم ينقضوا عهد الله و عهد رسوله الا سلط الله عليهم عدوهم واخذوا بعض ما فى ايديهم،و لم يحكموا بغير ما انزل الله الا جعل الله عز و جل باسهم‏بينهم
پنج چيز است كه اگر با آنها روبرو شديد،از آنها به خدا پناه ببريد،اعمال زشت و آشكاردر هيچ قومى ظاهر نمى‏شود،مگر اين كه گرفتار طاعون و بيمارى‏هايى مى‏شوند كه در ميان‏پيشينيان آنها نبوده است و هيچ قومى كم فروشى نمى‏كنند مگر اين كه گرفتار قحطى وسختى زندگى و ظلم حاكمان مى‏شوند و هيچ قومى منع زكات نكردند مگر اين كه،از باران‏رحمت الهى محروم شدند و اگر به خاطر حيوانات نبود،بارانى به آنها نازل نمى‏شد و هيچ‏جمعيتى،پيمان خدا و رسولش را نمى‏شكستند،مگر اين كه خداوند دشمنانشان را بر آنهامسلط كرد و قسمتى از آنچه را كه آنها داشتند،از آنان گرفتند و هيچ گروهى به غير احكام‏الهى حكم نكردند،مگر اين كه خداوند اختلاف در ميان آنها افكند و با هم درگير شدند.» (56)
بى‏شك،تامل و تدبر در اين پيامدها،تاثير مستمر و يا موقت در بازداشتن اعمال غيراخلاقى دارد.
ب-راه عملى
از نظر عملى راه‏هاى مختلفى براى درمان‏«شهوت پرستى‏»وجود دارد از جمله:
1-يكى از بهترين راه‏هاى عملى براى نجات از گرداب شهوت،اشباع صحيح اميال‏و خواست‏هاى جنسى است،زيرا اگر خواست‏ها و اميالى كه در درون انسان وجوددارند از راه‏هاى صحيح،اشباع گردند،ديگر زيانبار و مخرب نخواهند بود،به تعبيرديگر،اين خواست‏ها را نمى‏توان و نبايد سركوب كرد،بلكه بايد از آنها در كانال‏هاى‏صحيح و سازنده استفاده كرد، در غير اين صورت ممكن است تبديل به سيلاب‏ويرانگرى شود كه حرث و نسل انسان را با خود خواهد برد.
به همين دليل،اسلام نه تنها تفريحات سالم و بهره‏گيرى معتدل از خواست‏هاى‏درونى را مجاز شمرده،بلكه نسبت‏به آن تشويق نيز نموده است.خطبه معروفى كه ازامام جواد عليه السلام در مورد عقد همسرش نقل شده است،شاهد گوياى اين مدعاست.آن‏حضرت در اين خطبه مى‏فرمايند:«اما بعد فقد كان من فضل الله على الانام ان اغناهم‏بالحلال عن الحرام، يكى از نعمت‏هاى الهى بر بندگان اين است كه آنها را به وسيله حلال ‏از حرام بى‏نياز ساخته است.» (57)
اين حديث معروف نيز بر همين نكته اشاره دارد:«للمؤمن ثلاث ساعات،فساعة‏يناجى فيها ربه، و ساعة يرم معاشه،و ساعة يخلى بين نفسه و بين لذتها فيما يحل ويجمل،انسان با ايمان ساعات زندگيش را به سه بخش تقسيم مى‏كند،قسمتى را صرف‏مناجات با پروردگارش مى‏كند و قسمت ديگر را در راه اصلاح معاش و بندگيش به كار مى‏گيردو قسمت‏سوم را به بهره‏گيرى از لذت‏هاى حلال و دلپسند اختصاص مى‏دهد.» (58)
2-يكى ديگر از راه‏هاى نجات از شهوت پرستى،برنامه‏ريزى دقيق براى برنامه‏هاى‏زندگى است،زيرا،هرگاه انسان،براى تمام اوقات خود برنامه داشته باشد(هر چند برنامه‏او در پاره‏اى از موارد جنبه تفريحى و ورزشى داشته باشد)،ديگر مجالى براى كشيده‏شدن به آلودگى‏هاى شهوانى باقى نمى‏ماند.
3-برچيدن عوامل آلودگى نيز يكى از راه‏هاى درمان و يا پيشگيرى است،زيراامكان آلودگى به شهوات در محيطهاى آلوده فراوان است،يعنى،اگر محيط،آلوده‏شهوت شود و اسباب آن در دسترس همه قرار گيرد و آزادى نسبى نيز وجود داشته‏باشد،نجات از آلودگى،مخصوصا براى قشر جوان يا كسانى كه در سطح پايينى از«معرفت‏»دينى قرار دارند،بسيار دشوار خواهد شد.
4-احياى شخصيت معنوى و انسانى افراد جامعه نيز،از راه‏هاى مهم درمان ياپيشگيرى از آلودگى‏هاى شهوانى است،زيرا انسان،هنگامى كه از ارزش وجود وشخصيت‏خود،آگاه شود و دريابد كه او عصاره جهان آفرينش و گل سر سبد جهان‏خلقت و خليفه خدا در روى زمين است،به اين سادگى خود را به شهوات نمى‏فروشد.
امير مؤمنان على عليه السلام در اين رابطه مى‏فرمايند:«من كرمت عليه نفسه هانت عليه‏شهوته،كسى كه به ارزش وجود خويش پى‏برد،شهوات در برابر او بى‏ارزش مى‏شوند» (59) ودر حديث ديگرى از آن حضرت عليه السلام آمده است:«من عرف شرف معناه صائه عن دنائة‏شهوته…،كسى كه شرافت ذاتى خود را بشناسد،او را از پستى شهوت مصون مى‏دارد!…» (60)
آخرين نكته‏اى كه ذكر آن لازم به نظر مى‏رسد،اين است كه نه تنها در مساله مبارزه‏با شهوات، بلكه در تمام موارد مبارزه با مفاسد اخلاقى،بايد به مساله مبارزه عملى‏اهميت داد،به اين معنى كه هر قدر انسان با خلق و خوى بد به مبارزه برخيزد و در جهت‏مخالف آن حركت كند، آن خلق و خوها كم رنگ و ضعيف مى‏شود و اين مبارزه ازصورت فعلى به صورت حالت و از صورت حالت‏به صورت عادت و از صورت عادت‏به صورت ملكه در مى‏آيد و خلق و خوى ثانوى در جهت مقابل شكل مى‏گيرد،مثلا،اگر انسان بخيل بذل و بخشش را تكرار كند،آتش بخل به تدريج در درون او فروكش‏كرده و خاموش مى‏شود.
اگر شهوت پرستان نيز در برابر طغيان شهوات،مقاومت و ايستادگى نمايند،طغيان‏شهوت فرو نشسته و روح عفت جايگزين آن مى‏شود.
اين نكته در سخن پرمعنايى از امير مؤمنان على عليه السلام نقل شده است:«قاوم الشهوة‏بالقمع لها تظفر،در برابر شهوت و اميال نفسانى،به قصد قلع و قمع مقاومت كن تا پيروزشوى. (61) »
شكم پرستى و شهوت جنسى
بزرگان علم اخلاق همچون فيض كاشانى در«المحجة البيضاء»و محقق نراقى در«معراج السعادة‏»و مرحوم شبر در كتاب‏«الاخلاق‏»شكم پرستى و شهوت جنسى را به‏صورت مستقل، مورد بحث قرار داده‏اند.در واقع از روايات اسلامى و اشاراتى كه درآيات قرآن مجيد است، پيروى نموده و براى اين دو بخش اهميت ويژه‏اى قايل شده‏اند.
مرحوم فيض كاشانى در كتاب‏«المحجة البيضاء»مى‏گويد:«بزرگترين عوامل هلاكت‏انسان، شهوت شكم است،همان بود كه آدم و حوا را از بهشتى كه دار القرار بود به دنيا كه دارنياز و افتقار است فرستاد…،در حقيقت‏شكم سرچشمه شهوات و منشا دردها و آفات است،زيرا حتى شهوت جنسى نيز پيرو آن است و به دنبال اين دو،شهوت در جمع آورى مال و مقام‏است كه وسيله‏اى براى سفره‏هاى رنگين‏تر و زنان بيشتر محسوب مى‏شود و به دنبال آنها،تنازع در دسترسى به مال و مقام و كشمكش‏ها به وجود مى‏آيد و آفت ريا و خودنمايى و تفاخرو تكاثر و خود برتر بينى از آن متولد مى‏گردد،سپس اين امور عاملى براى حسد،كينه،عداوت‏و دشمنى مى‏شود و دارنده آن را به ارتكاب انواع ظلم‏ها و منكرات و فحشاء مى‏كشاند…،حال‏كه چنين است،لازم است‏به شرح آفات آن پرداخته شود و طرق مبارزه با آن روشن گردد (62) »
از اين خطرناكتر آن است كه انسان‏هاى شكم پرست و شهوت پرست،دين و ايمان‏خود را در راه آن از دست داده‏اند.در ذيل آيه: و آمنوا بما انزلت مصدقا لما معكم ولا تكونوا اول كافر به و لا تشتروا بآياتى ثمنا قليلا و اياى فاتقون (63) كه خداوند در آن‏يهود را به خاطر فروختن آيات الهى به بهاى ناچيز،مذمت مى‏كند،آمده است:جمعى‏از علماى بزرگ يهود،به خاطر تشكيل مجالس ميهمانى پر زرق و برقى از سوى‏يهوديان براى آنها،ايات الهى را تحريف كردند و عملا آنها را به بهاى ناچيزى‏فروختند(و پيامبرى را كه تورات وعده ظهورش را داده بود و آنها سالها در انتظارش‏بودند،انكار كردند.)
در روايات اسلامى نيز بحث گسترده‏اى درباره خطرهاى اين دو نوع از شهوت ديده‏مى‏شود كه در ادامه به برخى موارد اشاره مى‏شود:
1-رسول خدا صلى الله عليه و اله مى‏فرمايند:«ثلاث اخافهن بعدى على امتى الضلالة بعد المعرفة‏و مضلات الفتن و شهوة البطن و الفرج،سه چيز است كه از آنها بر امتم بعد از خودم‏مى‏ترسم،گمراهى بعد از آگاهى و آزمايشهاى گمراه كننده و شهوت شكم و شهوت جنسى.» (64)
منظور از گمراهى بعد از آگاهى،اين است كه انسان بر اثر وسوسه‏هاى منحرفان وايجاد شبهات گوناگون،راه راستى را كه شناخته،رها كند و در راه انحراف در آيد كه اين‏موضوع در هر زمان-مخصوصا در زمان ما-وجود داشته و دارد.
منظور از«مضلات فتن‏»امتحاناتى است كه خداوند براى بندگانش پيش مى‏آورد كه‏گاهى انسان‏ها به خاطر پيروى هواى نفس از عهده آن بر نمى‏آيند،و منظور از«شهوت بطن و فرج‏»شكم پرستى و افراط در شهوت جنسى است.
مفهوم حديث نشان مى‏دهد،خطرى كه از ناحيه اين سه امر،مردم را تهديد مى‏كند،بسيار جدى است.
2- پيامبر اكرم صلى الله عليه و اله در جاى ديگر مى‏فرمايند:«اكثر ما تلج‏به امتى النار الا جوفان‏البطن و الفرج،بيشترين چيزى كه سبب دوزخى شدن امت من مى‏شود،دو چيز ميان تهى‏است،شكم و فرج‏» (65)
3- امام باقر عليه السلام نيز در اين رابطه مى‏فرمايند:«اذا شبع البطن طغى،هنگامى كه شكم‏سير شود،طغيان مى‏كند.» (66)
4- آن حضرت در جاى ديگر مى‏فرمايند:«ما من شى‏ء ابغض الى الله عز و جل من‏بطن مملوء، هيچ چيزى نزد خداوند،منفورتر از شكم پر(و بيش از اندازه خوردن)نيست.» (67)
5- امير مؤمنان على عليه السلام مى‏فرمايند:«لا يفسد التقوى الا بغلبة الشهوة،تقوا وپرهيزكارى را چيزى جز غلبه شهوت از بين نمى‏برد.» (68)
6- حديث ديگرى از همان حضرت عليه السلام نقل شده است:«لا تجتمع الحكمة والشهوة، دانش و حكمت‏با شهوت پرستى جمع نمى‏شود» (69) .
7- همان حضرت عليه السلام در جاى ديگر فرموده‏اند:«ما رفع امرءا كهمته و لا وضعه كشهوته،هيچ چيز مانند همت،انسان را بالا نمى‏برد و هيچ چيز مانند شهوت،انسان رابر زمين نمى‏زند.» (70)
پى‏نوشتها:
1- مريم/ 59.
2- مريم/ 60.
3- نساء/ 27.
4- عنكبوت‏28/ .
5- عنكبوت/ 29.
6- عنكبوت/ 29.
7- هود/ 77.
8- هود/ 78.
9- هود/ 78.
10- هود/ 79
11- هود/ 80.
12- قمر/ 34 و 35.
13- هود/ 82.
14- هود/ 82.
15- اعراف/ 80.
16- اعراف/ 82.
17- اعراف/ 83 و 84.
18- الدر المنثور،ج‏6،ص 261 به نقل از ميزان الحكمة،ج 4،ص 3478،شماره 21400
19- غرر الحكم،حديث‏876.
20- غرر الحكم،حديث 2121.
21- غرر الحكم،حديث 2440.
22- همان،حديث‏4527.
23- بحار الانوار،ج 75،ص‏243.
24- شرح غرر الحكم،حديث 5934.
25- غرر الحكم،حديث 2505.
26- شرح غرر الحكم،حديث 5985.
27- همان،حديث‏5983.
28- غرر الحكم،حديث‏449.
29- غرر الحكم،حديث 6300.
30- غرر الحكم،حديث 4885.
31- شرح غرر الحكم،حديث‏5533.
32- همان،حديث 7001،ص‏566 غرر الحكم.
33- همان،حديث 8022.
34- همان،حديث 8591.
35- همان،حديث 10915.
36- فصلت/ 31.
37- زخرف/ 71.
38- بحار الانوار ج 74،ص 165.
39- ناصر خسرو
40- شرح غرر الحكم،حديث‏5983.
41- همان مدرك،حديث‏4063.
42- همان،حديث‏5507.
43- غرر الحكم،حديث 6300
44- نهج البلاغه،كلمات قصار،حديث 211.
45- نهج البلاغه،حديث 922.
46- بر سر ميدان رسوايى عشق عالمى را همچو شيدايى ببين(عطار) عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست يا غم دوست‏خورد يا غم رسوايى را(سعدى)
47- ناصر خسرو.
48- ادب الدنيا و الدين.
49- شرح فارسى غرر الحكم حديث 8591.نهج البلاغه،كلمات قصار،حديث 31
50- قيامت/ 5 و6.
51- فرقان/ 27 تا29.
52- شرح فارسى غرر،حديث‏8226.
53- همان،حديث‏7953.
54- همان،حديث 7205.
55- ميزان الحكمة،جلد 4،ص 3484،حديث‏21507.
56- اصول كافى،جلد 2،ص‏373.
57- بحار الانوار،ج 50،ص‏76.
58- نهج البلاغه،كلمات قصار،جمله 390.
59- بحار الانوار،ج 78،ص 71.
60- غرر الحكم،شماره‏9069.
61- شرح فارسى غرر الحكم،ج 4،ص 514،ح‏6803.
62- المحجة البيضاء،ج 5،ص 145.
63- بقره/ 41.
64- اصول كافى،ج 2،ص‏79.
65- همان.
66- كافى،ج‏6،ص 270،حديث 10.
67- ؟
68- شرح غرر الحكم،رقم‏10606.
69- غرر الحكم،رقم‏10573.
70- همان،ج 6،ص 114،رقم 9707.


جستجو