سنّت پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله‏ و سلم وعدالت اصحاب

پس از بررسى و نقد استدلال اهل سنّت به قرآن مجيد ، منبع ديگرى كه مورد استناد آنها قرار گرفته است را طرح مى‏كنيم .نظريّه پردازان عدالت تمامى صحابه براى اثبات نظر خود به سنّت رسول اللّه‏  صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله ‏وسلم نيز استناد مى‏كنند . «سنّت» در اصطلاح عبارت است از فعل و قول پيامبر  صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله ‏وسلم يا عملى كه در حضور پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله‏ وسلم انجام شود و ايشان آن را تأييد
كنند[1] . به طور خلاصه سنّت پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏آله ‏وسلم يا معصومين  عليهم‏ السلام در سه مورد خلاصه مى‏شود ؛

1 ـ سخن و اقوال آنان ؛2 ـ رفتار ، افعال و روش آنان ؛3 ـ تقرير و تأييد آنان در مورد فعل و قول ديگران .

در اين قسمت از بحث سنّت ، بيشتر به سخنان پيامبر صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله ‏وسلم  مى‏پردازيم و رواياتى از رسول اللّه‏  صلی ‏الله ‏عليه‏ و‏آله‏ وسلم را مورد بررسى قرار مى‏دهيم كه اهل سنّت براى اثبات ادّعاى خود به آن استناد مى‏كنند .

اهل سنّت براى اثبات ادّعاى خود اقوال و رواياتى را به رسول اللّه‏  صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله‏ وسلم منتسب مى‏كنند . در مرحله نخست لازم است اعتبار و ارزش سخنان نسبت داده شده مورد بررسى و دقّت قرار گيرد . براى ورود به بحث احاديث مورد ادّعاى اهل سنّت ذكر مقدّمه زير خالى از لطف نيست . علماى علم حديث براى نقّادى و صرّافى روايات از دو روش بهره مى‏جويند ؛1 ـ بررسى سند روايت ؛ يعنى بايد اطمينان حاصل نمود كه رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله‏ وسلم چنين سخنى را بيان كرده‏اند ، براى اين كار آيد سند و سلسله راوياتی كه روايت را از رسول اللّه‏  صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله‏ وسلم نقل مى‏كنند مورد بررسى قرار گيرد

2 ـ بررسى محتوى و مضمون روايت ؛

در اين روش ، دلالتِ روايت مورد تأمّل قرار مى‏گيرد و بررسى مى‏شود كه آيا اين روايت مدّعاى مورد نظر را ثابت مى‏كند يا خير ؟ بنابر اين براى بررسى روايت اهل سنّت در رابطه با عدالت تمامى ‏صحابه بايد به دو نكته رسيدگى نمود :

1 ـ بررسى سند روايت ؛ 2 ـ بررسى محتوى و دلالتِ روايت .

صحابه چون ستارگان ؛

نخستين روايتى كه عموم استدلال كنندگان و اكثر نظريّه پردازان عدالت
تمامى ‏صحابه به آن استناد مى‏كنند و آن را به عنوان اصل مسلّم مى‏پذيرند، روايتى از رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏باشد . بنابر روايت آنان رسول اللّه‏  صلى ‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرموده‏اند :

« أصحابي كالنجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم » .

اصحاب من همانند ستارگان هستند ، از هر كدام كه پيروى كنيد ،
هدايت مى‏شويد .

بر اساس روايت فوق ، رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم اصحاب خود را مانند ستارگانى معرّفى مى‏نمايند كه در دل تاريك شب مى‏درخشند و راه را به گم شدگان نشان مى‏دهند؛بنابر اين پيروى هر يك از اصحاب براى ما هدايت و سعادت به ارمغان مى‏آورد. كيفيّت استدلال آنان بدين قرار است كه پيروى از انسانهاى فاسق، گناهكار و منحرف ، موجب رستگارى اخروى نمى‏گردد از طرف ديگر بنابر فرمايش رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم پيروى از صحابه مستلزم هدايت و راه يابى ما مى‏باشد؛ در نتيجه تمام
صحابه و همه كسانى كه شايسته پيروى هستند انسانهاى عادل، صالح و سالم مى‏باشند .

بررسى سند روايت ؛

همانطور كه بيان نموديم ، براى بررسى صحّت و سقم روايت فوق،
نخست بايد سند روايت را مورد بررسى قرار دهيم و از صحّت انتساب آن به
رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مطمئن گرديم . حال سؤال اين است كه چگونه مى‏توان به صدور روايتى اطمينان حاصل نمود كه در حدود 1400 سال پيش بيان شده است؟ امروزه با تمام پيشرفت و توسعه وسايل ارتباط جمعى ، يك سخن پس از ايراد به صورتهاى مختلفى گزارش مى‏شود كه گاهى با اصل آن تفاوت اساسى پيدا كرده و گوينده مجبور به تكذيبِ سخن خواهد شد . حال چه تضمينى وجود دارد كه اين كلمات عينا و بدون هيچ كم و كاستى از لبان مبارك رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم
بيرون آمده و به ما رسيده باشد ؟

براى اينكه به چنين وثوق و يقينى دست يابيم كه گوينده روايت فوق
رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏باشند بايد سلسله و سند روايت مورد بررسى قرار گيرد. به عبارت ديگر، سلسله رجالِ روايت، از شخصى كه ادّعا مى‏كند اين روايت را از زبان رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم شنيده است تا آخرين فردى كه در سلسله حديث قرار دارد بايد
مورد دقّت و ارزيابى قرار گيرد . همچنين با مراجعه به منابع معتبر بايد وجود
خارجى آنان و صادق يا كاذب بودن اخبارشان را مورد رسيدگى قرار دهيم .

در بررسى سند روايت فوق مهمترين مطلبى كه به آن برخورد مى‏كنيم
«مرفوعه» بودن اين روايت است. توضيح بيشتر آنكه هر روايتى كه از
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم يا از امام معصوم  عليه‏السلام نقل مى‏شود بايد سلسله رجال آن كامل باشد و در ميان اين حلقه گسستگى و پارگى وجود نداشته باشد . به عنوان مثال ، اگر شيخ صدوق  قدس‏سره روايتى را با سندى خاصّ از امام  عليه‏السلامذكر نمايد امّا در سند مذكور آخرين
شخص بگويد من اين روايت را مستقيما و بدون واسطه از امام  عليه‏السلام نشنيدم ، و واسطه‏اى كه نمى‏دانم چه كسى است حديث را از امام  عليه‏السلام شنيده است و او اين روايت را به امام  عليه‏السلام منتسب مى‏كند حديث به اصطلاح علماء رجال مرفوعه مى‏شود كه خود عامل ضعف حديث و كاهش درجه اعتبار روايت است .

حالِ حديث مورد بحث نيز چنين است ، يعنى تمام كسانى كه روايت
«أصحابي كالنجوم …» را نقل كرده‏اند ، بر اين نظر اتّفاق دارند كه اين روايت مرفوعه است . آخرين فردى كه اين روايت را از پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نقل مى‏كند، مى‏گويد: من بدون واسطه اين سخن را از رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمنشنيدم و معلوم نيست كه چه كسى آن را بدون واسطه شنيده است . خلاصه سخن آنكه روايت مورد استشهاد اهل سنّت مرفوعه است . چنين رواياتى ارزش و اعتبارى ندارند و نمى‏توان بر طبق آنها فتوا داد .

داستانى از ابو ريّه ؛

«شيخ محمود ابو ريّه» از دانشمندان معاصر ، زحمت كش و منصف اهل
سنّت است . دو كتاب مهم او عبارت است از :

1 ـ شيخ المضيرة أبو هريرة[2] ؛ 2 ـ أضواء على السنة المحمديّة صلى ‏الله ‏عليه ‏و‏آله‏ وسلم .

ابو ريّه در كتاب «شيخ المضيره ابو هريره» در رابطه با حديث مورد
استشهاد اهل سنّت واقعه‏اى را نقل مى‏كند . ابو ريّه مى‏نويسد : در رابطه با حديث « أصحابي كالنجوم … » ميان من و محبّ الدين الخطيب كه از علماى ناصبى است گفتگويى روى داد . هنگامى‏كه كتاب الاضواء على السنة المحمديّة  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم منتشر شد ، محبّ الدين فصل عدالت صحابه آن را خواند و با من برخوردى تند كرد و گفت : چگونه چنين مطالبى را به صحابه نسبت مى‏دهى ، پس از آنكه رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمدرباره آنان مى‏فرمايند : اصحابم مانند ستارگان هستند … ؟ در پاسخ به او گفتم شما ذيل اين روايت در تعليقات[3] خود بر كتاب ذهبى به نام المنتقى صفحه 71 نوشته‏اى : « اين حديث صحيح است و بسيارى آن را مورد طعن و خدشه قرار داده‏اند . و از بزرگانى كه آن را مورد طعن قرار داده است ، ابن تيميّه[4] مى‏باشد» .

محبّ الدين از پاسخ من بسيار عصبانى شد و گفت: «در كجا چنين چيزى نقل كرده‏ام ؟» در پاسخ گفتم : «در كتاب المنتقى». وى در حالى كه از شدّت عصبانيّت قادر بر كنترل خود نبود گفت : «در چه صفحه‏اى؟» به او گفتم : «در صفحه 551 ، نوشته‏اى ابن تيميّه نقل مى‏كند كه اين حديث ضعيف است و بزرگان علم حديث آن را تضعيف كرده‏اند ، لذا اعتبارى ندارد». محبّ الدين سخنان خود را كه در كتاب المنتقى نوشته و آن را منتشر كرده بود مى‏خواند و تكرار مى‏كرد در حالى كه مبهوت و زرد روى بود . من پيش از آنكه او را ترك گويم به او گفتم: «تاب المنتقى ، اين نادانى و برچسب را تا روز قيامت براى تو ثبت مى‏كند »[5] .

تحقيق مير حامد حسين  قدس‏ سره ؛

بحث و تحقيق در رابطه با سند روايت و رسيدگى به تك تك افرادى كه
در سلسله روايت واقع شده‏اند خارج از حوصله بحث حاضر مى‏باشد . مرحوم ميرحامد حسين هندى  قدس‏سره[6] در زمينه سند روايت « أصحابي كالنجوم … » تحقيق درخور ستايشى انجام داده است . وى در كتاب شريف و گران سنگ « عبقات الأنوار » 34 نفر از علماى اهل سنّت را با ذكر مشخّصات نام برده است كه صحّت روايت « أصحابي كالنجوم … » را قبول ندارند و از لحاظ سندى آن را ضعيف و قابل خدشه و مناقشه مى‏دانند[7] . ما به عنوان نمونه به برخى از علماى اهل سنّت كه روايت مذكور را نمى‏پذيرند اشاره مى‏نماييم . ابن تيميّه در كتاب منهاج السنّة مى‏نويسد :

« هذا الحديث ضعيف ، ضعفّه أئمّة الحديث »[8] .

اين حديث ضعيف است ، علماى علم حديث آن را تضعيف مى‏كنند .

بزّار ـ يكى از علماى رجال اهل سنّت ـ مى‏نويسد :

« هذا الكلام لا يصحّ عن النبي  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم »[9] .

رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم اين سخن را بيان نكرده‏اند .

بخارى در كتاب صحيح خود حدود نه هزار روايت صحيح و مورد اعتماد جمع
آورى كرده است و مسلم نيز در كتاب صحيح خود حدود هفت هزار روايت نقل كرده است ، امّا در هيچ يك از اين دو منبع مهم ، روايت « أصحابي كالنجوم … » ذكر نشده است . عدم نقل اين روايت به روشنى بيانگر اين مطلب است كه محدّثين معتبر اهل سنّت به صحّت آن وثوق و اطمينان ندارند . همچنين ذهبى كه از نقّادين علم رجال و حديث اهل سنّت است در سه موضع از كتاب خود به نام ميزان الاعتدال ، روايت مورد بحث را تضعيف كرده است[10] . او با اميرالمؤمنين عليه‏السلام دشمنى و كينه خاصّى دارد و از هيچ تلاشى براى تضعيف رواياتى كه در فضيلت اميرالمؤمنين  عليه‏السلام ذكر شده است ، فروگذار نكرده است .

ابن حزم يكى ديگر از علماى رجال اهل سنّت مى‏گويد :

« هذا خبر مكذوب موضوع باطل لم يصحّ قطّ »[11] .

اين روايت دروغ و نسبت داده شده است و به هيچ وجه درست نمى‏باشد.

دار قطنى در مورد سند روايت مى‏نويسد :

« رواته مجهولون »[12] .

راويان حديث نا شناخته‏اند .

ابن قيّم يكى از بزرگان حديث اهل سنّت نيز مى‏گويد :

« هذا الكلام لا يصحّ عن النبي  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم »[13] .

سند چنين سخنى از پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نا صواب است .

يكى از راويان حديث مورد نظر « عبدالرحيم ابن زيد » مى‏باشد . بخارى او
را تضعيف كرده است و درباره او مى‏گويد :

« متروك »[14] .

روايات عبدالرحيم متروك است .

يكى ديگر از راويان حديث « حمزة الجزرى » است . او نيز مورد تضعيف علماى اهل سنّت قرار گرفته است . نسايى[15] ، بخارى[16] و دار قطنى[17] او را تضعيف مى‏كنند . ابن معين درباره او مى‏گويد :

« لا يساوي فلسا »[18] .

روايات حمزة پشيزى نمى‏ ارزد .

ابن عدى مى‏گويد :

« عامّة رواياته موضوعة »[19] .

تمام روايات حمزه دروغ است .

از مجموع مطالب فوق اين نتيجه به راحتى به دست مى‏آيد كه روايت
منسوب به رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلماز نظر اعتبار و صحّت سند ، نزد اهل سنّت قابل اعتماد و اطمينان نمى‏باشد . امّا نكته جالب اينكه بر خلاف محدّثين معتبر عامّه ، علماى كلام اهل سنّت ، اين روايت را به عنوان روايتى مسلّم و قطعى پذيرفته‏اند و براى اثبات عدالت صحابه به آن استناد مى‏كنند .

اكنون كه روشن شد روايت فوق علاوه بر اينكه به لحاظ سندى مرفوعه
مى‏باشد ، در سلسله رجال نيز با مشكل مواجه است لذا از دو جهت فاقد ارزش و اعتبار است ، از بحث در خصوص سند به همين مقدار بسنده مى‏كنيم تا ببينيم آيا روايت مذكور به لحاظ دلالت تمام هست يا خير ؟

بررسى دلالتِ روايت ؛

همانطور كه بيان كرديم علاوه بر بررسى سند بايد دلالت روايت را نيز
مورد رسيدگى قرار داد . در اين قسمت نيز مناسب است به سخنان علماى اهل سنّت استناد نماييم . برخى از علماى عامّه در دلالتِ روايت نيز تشكيك كرده‏اند و بر اين نظرند كه نمى‏توان از تمام صحابه رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم پيروى نمود و همه آنان داراى چنين شايستگى و لياقتى نمى‏باشند . به عنوان نمونه ابن حزم در كتاب « الأحكام » چنين نظرى دارد و براى اثبات عقيده خود به آياتى از قرآن كريم استناد نموده است . استدلال وى اين گونه مى‏باشد : مى‏دانيم كه خداوند
متعال تمام سخنان پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را وحى و بر حق  مى‏داند و مى‏فرمايد :

«وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى»[20] .

و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد * آنچه مى‏گويد چيزى
جز وحى كه بر او نازل شده نيست .

و نيز مى‏دانيم كه در قرآن كريم هيچ اختلاف و تناقضى وجود ندارد .

«أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً»[21] .

آيا درباره قرآن نمى‏انديشند ؟! اگر از سوى غير خدا بود ، اختلاف
فراوانى در آن مى‏يافتند .

همچنين خداوند متعال دستور مى‏دهد كه از پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم اطاعت نماييم :

«وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»[22] .

و فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد و نزاع و كشمكش نكنيد ، كه
سست شويد و قدرت شما از ميان برود ! و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است .

وى سپس استدلال خود را اين گونه سامان مى‏دهد كه از يك سو در قرآن كريم هيچ تناقض و تعارضى وجود ندارد و از سوى ديگر ، سخن پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و‏آله‏وسلم همانند وحى است و در آن نيز هيچ اختلاف و تضادّى وجود ندارد . و از سوى سوم خداوند متعال به مسلمانان دستور داده است كه از پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم پيروى كنند ؛ بنابر اين محال است كه پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم دستور به پيروى از صحابه‏اى بدهد كه در تمام موارد با هم تعارض دارند . كسى كه سخن او سخن خداوند است پيروى از افرادى را تأييد نمى‏كند كه با هم اختلاف داشته باشند[23] .

صحابه در بسيارى از امور و احكام شرعى با يكديگر اختلاف نظر داشتند .
پيروى از كلام كدام يك از آنان موجب هدايت و سعادت مى‏گردد ؟ آيا صحابه‏اى كه با يكديگر اختلاف عقيده دارند ، مى‏توانند همگى عادل و نيك نظر باشند و ما را به راه راست راهنمايى كنند ؟

برخى از صحابه در زمان حيات رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم با هم اختلاف نظر داشتند . در اين موارد پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم هر دو گروه را تأييد نمى‏كردند . لذا پس از وفات پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ما نمى‏توانيم هر دو گروه را تأييد كنيم[24] .

اختلاف نظر در ميان صحابه ؛

اكنون كه دانستيم پيروى از صحابه به نحو مطلق به جهت تعارضات و
تناقضاتى كه با هم دارند امكان ندارد و عاقلانه نيست، جا دارد كه به برخى از
اختلاف نظرهايى كه در ميان صحابه وجود دارد اشاره نماييم و از نظريّه پردازان عدالت تمامى صحابه بپرسيم پيروى از كدام يك موجب هدايت است ؟ به راستى آيا عقل سليم مى‏پذيرد ، پيروى از هر دو نظرى كه با هم در تعارض اند اشكال نداشته باشد ؟!

1 ـ بسيارى از صحابه بر اين نظراند كه خريد و فروش خمر حرام است
ولى « سمرة ابن جندب » كه از صحابه مى‏باشد ، معامله خمر را حلال مى‏داند[25] .

2 ـ در مورد غسل پس از عمل زنا شويى كه منجر به خروج منى نگردد
صحابه اختلاف نظر داشتند .

« ترك الغسل من الاكسال واجبا اقتداء بعليّ وعثمان وطلحة وأبي أيّوب
وابيّ ابن كعب وحراما إقتداء بعائشة وابن عمر »[26] .

ترك غسل پس از عمل زنا شويى به شرط اينكه منى خارج نگردد واجب است بنا به نظر على  عليه‏السلام ، عثمان ، طلحه و ابو ايّوب و ابىّ ابن كعب و حرام است بنا به نظر عايشه و فرزند عمر .

3 ـ « فتيا أبي السنابل ، لسبيعة ، بأنّ عليها في العدة آخر الأجلين
فأنكر عليه‏السلام ذلك وأخبر أنَّ فتياه باطل »[27] .

در فتوايى ، ابن سنابل به سبيعة گفت : پايان عدّه دورترين زمان است ،
رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بر او ايراد گرفتند ، پس ابن سنابل نادرستى فتواى خود را اعلام كرد .

4 ـ طلحه در حضور عمر ، معامله نسيه طلا با نقره را جايز مى‏داند ، امّا
عمر اين كار را حرام مى‏داند و مى‏گويد :

« إنّ النبيّ  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم حرّم ذلك »[28] .

پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم چنين معامله‏اى را تحريم كردند .

5 ـ سمرة ابن جندب بر خلاف نظر تمام صحابه بر اين عقيده است كه
زنان بايد نمازهايى كه در ايّام عادت ماهيانه خود نخوانده‏اند را قضاء كنند[29] .

6 ـ عمر بر خلاف صحابه بر اين نظر است كه :

« المجنب في السفر ألاّ يصلّي شهرا بالتيمم ولكن يترك الصلاة حتّى يجد
الماء »[30] .

انسان جنب در سفر نبايد يك ماه نماز را با تيمم بخواند ، او تا يافتن
آب مى‏تواند نماز نخواند .

اهل سنّت با اين فضاحت در فتاوى و بضاعت اندك ، چگونه مى‏خواهند
در محافل علمى عرض اندام كنند ؟ ابن قيّم مى‏گويد : « لازمه پذيرش روايت « أصحابي كالنجوم … » اين است كه شارع مقدّس ما را مأمور و ملزم كرده باشد كه از دو ضد و نقيض پيروى كنيم ! » .

ما همچنان منتظر پاسخ علماى اهل سنّت هستيم ؛ آيا معامله خمر حلال
است يا خير ؟ معامله نسيه طلا با نقره جايز است يا نه ؟ جنب در سفر نماز بخواند يا نخواند ؟ پيروى كدام يك از صحابه صحيح مى‏باشد ؟ ناگزير بايد يك حكم صحيح باشد و ديگرى باطل . آيا مى‏توان قائل به صحّت دو حكم متعارض شد ؟!

دورى از خاندان وحى عليهم‏السلام ؛

كشف و اصلاح تعارض بين قوانين از وظايف مهمّ مجالس قانون گذارى
است . اهل سنّت چگونه مى‏خواهند تعارض موجود در بين صحابه را توجيه كنند ؟ ولى ما راه را براى اهل سنّت كوتاه مى‏كنيم تا يك بار ديگر حجّت بر آنها تمام شود . آنچه امروزه گلوى اهل سنّت را در مناظره‏ها مى‏فشارد و مبانى فكرى آنان را در آستانه خفگى قرار داده است دورى از خزّان علم پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم است .

آرى ، معضل اهل سنّت گسست از سر چشمه وحى مى‏باشد . اگر معارف و احكام را از سر چشمه وحى بر گيريم در آن هيچ تضادّى نخواهيم يافت . انحراف ، گمراهى و در نتيجه رسوايى علمى هنگامى‏روى مى‏دهد كه از سر چشمه روى برگردانيم و بخواهيم با تكيه بر دانسته‏هاى خود فتوا و حكم دهيم .

برخى از اهل سنّت چون نتوانستند تعارض ميان فتاواى صحابه را حلّ و
چاره جويى كنند ، ناچار روايت منسوب به رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را تأويل كردند و گفتند : پيروى از هر فتوا و حكمى مدّ نظر نمى‏باشد بلكه منظور از اقتداء و پيروى، پذيرفتن رواياتى است كه صحابه نقل كرده‏اند و پيمودن روشى است كه آنان طىّ كرده‏اند . در پاسخ به آنان بيان مى‏كنيم كه مهم نيست در چه موضوعى از صحابه
پيروى كنيم ـ فتوا ، روايت يا روش ـ بلكه مهم آن است كه صحابه داراى اختلافات فراوانى با يكديگر بودند ، لذا نمى‏توان همه آنان را صائب و بر حقّ
دانست .

پرسشهايى از اهل سنّت ؛

اهل سنّت بر اين نظراند كه صحابه رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم همه خوب ، عادل و صالح مى‏باشند ، از آنان مى‏پرسيم :

گروهى از صحابه ، خانه عثمان را محاصره كردند و كمر به قتل او بستند ،
گروهى ديگر نيز به دفاع از عثمان بر خواستند و گروهى از صحابه نيز سكوت اختيار كردند . آيا عقل سليم مى‏پذيرد كه هر سه گروه صائب و درستكار باشند ؟! آيا مى‏توان پذيرفت قاتلين عثمان و حاميان او ـ عثمان و پيروانش ـ بر حق باشند ؟

پرسش ديگر ما اين است كه ، مگر نه آنكه عثمان از صحابه بود ، چرا او را
بيرون از بقيع به خاك سپرديد ؟ چرا او را به يهودى بودن متّهم مى‏كنيد[31] ؟

اگر دو طرف يك تناقض بر حق باشند در نتيجه نبايد هيچ خطا كار و گناه
كارى يافت شود و اين به بداهت عقلى محال است ؛ زيرا هيچ گاه نور و ظلمت با هم جمع نمى‏شوند .

تنها پرسشى كه باقى مى‏ماند اين است كه راه صحيح كدام است و چگونه بايد آن را شناخت ؟ در فتنه و حوادث بايد چه كرد ؟

طلحه ، زبير و عايشه كه همسر پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏باشد و قامى‏ بالاتر و والاتر از صحابه دارد با اميرالمؤمنين  عليه‏السلام به جنگ برخاستند . كدام يك بر حق مى‏باشند ؟ آيا طرفين جنگ بر حق مى‏باشند ؟! در ميدان جنگ شخصى مهار اسب اميرالمؤمنين  عليه‏السلام را گرفت و پرسيد :

« أيمكن أن يجتمع الزبير وطلحة وعائشة على باطل ؟ »[32] .

آيا امكان دارد كه طلحه ، زبير و عايشه بر باطل باشند ؟

اين پرسش از اميرالمؤمنين  عليه‏السلام نشان مى‏دهد كه تلقّى عرفِ عقلا اين است كه طرفين جنگ و نزاع نمى‏توانند بر حق باشند .

دو حق با هم تعارض ندارند و بين آنان جنگ و نزاع در نمى‏گيرد . ناچار در
هر تعارضى بايد يكى بر حق و ديگرى باطل باشند ، هر چند كه ما توان تشخيص نداشته باشيم . در جنگهايى چون جمل ، صفّين و نهروان كه بين دو گروه از صحابه روى داد ، آيا هر دو گروه بر حق مى‏باشند ؟ « مالك ابن نويره » از صحابه پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بود ، و نبايد او را به قتل مى‏رساندند هر چند كه حاضر به بيعت نشد و از پرداخت زكات سر باز زد[33].

اگر حديث « أصحابي كالنجوم … » را بپذيريم ، فتنه و آشوب اجتماع را فرا
مى‏گيرد و توان اداره جامعه از دست مى‏رود . در يك كلام ، به هيچ وجه نمى‏توان به اين روايت استناد كرد . در مورد سند و دلالت اين روايت مطالب فراوان ديگرى وجود دارد ، امّا به همين مقدار بسنده و اكتفاء مى‏كنيم .

[1] ـ فرائد الاصول ، جلد 1 صفحه 238 ، از منابع اهل سنّت ، اضواء على السنة المحمّدية صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، صفحه 39 .

[2] ـ مضيره ، غذاى چرب و شيرينى است كه عربها ميل مى‏كنند ، ابو هريره اين غذا را فوق العاده دوست مى‏داشت .

[3] ـ اهل سنّت حتّى كتابهاى بى ارزش كه بار علمى و فنّى چندانى نداشته باشند را ، بسيار زيبا و دل پسند و با تحقيق به زيور طبع مى‏آرايند ، امّا متأسفانه بسيارى از كتب با ارزش علماى شيعه به صورت خطى در گوشه كتابخانه‏ها متروك شده است و غبار مى‏خورد .

[4] ـ ابن تيميّه از دانشمندان بزرگ ناصبى است ، او نسبت به صحابه بسيار متعصّب مى‏باشد و عناد و دشمنى ويژه‏اى با اهل بيت عليهم‏السلام دارد . اين عالم اهل سنّت تعصّب خاصى عليه اهل بيت عليهم‏السلام و شيعيان دارد . حال اگر اين شخصيّت حديثى را كه اهل سنّت با استناد به آن قصد دارند صحابه را تطهير كنند زير سؤال ببرد تكليف حديث و استدلال ناخوانده روشن است .

[5] ـ شيخ المضيرة أبو هريرة ، صفحه 200 . براى كسانى كه با زبان عربى آشنا هستند اصل واقعه را از آن كتاب نقل مى‏كنيم . « ولهذا الحديث قصة جرت بيني وبين الناصبي محب الدّين الخطيب ، فإنّه عندما ظهر كتابي «الأضواء» واطّلع فيه على فصل عدالة الصحابة قابلني غاضبا وقال : كيف تذكّر ذلك بعد أن قال فيهم النبي  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم أصحابي كالنجوم … فقلت له إنّك قد أوردت هذا الحديث في تعليقاتك على كتاب المنتقى للذهبي ، ص 71 على أنّه صحيح وقد طعنوا فيه ومن كبار الطاعنين ابن تيميّة فاشتدّ غضبه وقال : في أيّ موضع هذا الطعن ؟ فقلت له في نفس كتابك المنتقى فكاد يتميّز من الغيظ وقال في أيّة صفحة؟ فقلت له في صفحة 551 وفيها يقول ابن تيميّة : وحديث أصحابي كالنجوم ضعّفه أئمّة الحديث فلا حجّة فيه . وما كاد يقراء هذا الكلام الّذي أثبته هو بنفسه في كتاب حقّقه ونشره بين الناس حتّى بهت واصفّر وجهه وقد قلت له قبل أن اغادر مجلسه أنّ كتاب المنتقى هذا سيسجّل عليك هذا الجهل و هذه الوصمة إلى يوم القيامة » .

[6] ـ مرحوم ميرحامد حسين هندى از علماى به نام و زحمت كشى است كه با سختى در هند روزگار مى‏گذراند ، ايشان تأليفات فراوانى به زبان عربى و اُردو در زمينه اثبات خلافت بلا فصل اميرالمؤمنين  عليه‏السلام دارد ، امّا متأسّفانه تا كنون كتابهاى ايشان به فارسى ترجمه نشده است .

[7] ـ عبقات الأنوار ، جلد 3 صفحات 168 ـ 123 .

[8] ـ منهاج السنة ، جلد 4 صفحه 239 والمنتقى ، صفحه 551 .

[9] ـ جامع بيان العلم ، جلد 2 صفحه 90 .

[10] ـ ميزان الاعتدال ، جلد 1 صفحه 413 ، جلد 2 صفحه 102 و 605 .

[11] ـ فواتح الرحموت ، جلد 2 صفحه 510 و البحر المحيط ، جلد 5 صفحه 528 .

[12] ـ لسان الميزان ، جلد 2 صفحه 127 .

[13] ـ إعلام الموقّعين ، جلد 2 صفحه 223 .

[14] ـ البحر المحيط ، جلد 5 صفحه 527 و ارشاد الفحول ، صفحه 82 .

[15] ـ الضعفاء للنسائي ، صفحه 32 .

[16] ـ الضعفاء للبخارى ، صفحه 36 .

[17] ـ ميزان الاعتدال ، جلد 1 صفحه 606 .

[18] ـ الموضوعات ، جلد 3 صفحه 34 و ميزان الاعتدال ، جلد 1 صفحه 606 .

[19] ـ ميزان الاعتدال ، جلد 1 صفحه 606 .

[20] ـ سوره نجم ، آيات 4 ـ 3 .

[21] ـ سوره نساء ، آيه 82 .

[22] ـ سوره انفال ، آيه 46 .

[23] ـ الاحكام ، جلد 6 صفحه 810 .

[24] ـ الأحكام ، جلد 6 صفحه 811 .

[25] ـ الأحكام، جلد 6 صفحه 811 .

[26] – همان .

[27] – همان .

[28] ـ همان .

[29] ـ الأحكام، جلد 6 صفحه 811 .

[30] ـ همان .

[31] ـ بحار الانوار ، جلد 31 صفحه 296 ، از منابع اهل سنّت بنگريد به شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد ، جلد 6 صفحه 215 ، الكامل فى التاريخ ، جلد 3 صفحه 206  الامامة والسياسة ، جلد 1 صفحه 51 .

[32] ـ بحار الانوار ، جلد 22 صفحه 105 ، از منابع اهل سنّت بنگريد به فيض القدير ، جلد 1 صفحه 272 .

[33] ـ البداية والنهاية ، جلد 6 صفحه 354 .

 


جستجو