امیر مومنان(ع) در رویارویی با جامعه تحت مدیریت خلفا در دو جهت اساسی شروع به فعالیت نمود: 1- پاسداری از جامعه اسلامی 2- پایه گذاری سازمان شیعه
پاسداری از جامعه اسلامی
نخست باید بر حالت عمومی اجتماع نظارت شود تا فاصله از اسلام گسترش نیابد و به رغم همه آن انحرافات، اسلام محفوظ بماند. به همین سبب سعی آن حضرت بر این بود که در نزدیک ترین زمان، در اجتماع حضور یابد. برخی روایات، حضور امام (ع) در جامعه را، مربوط به پس از شهادت حضرت زهرا(س) می دانند، ولی طبق برخی دیگر از روایات، امیر مومنان(ع) حتی در زمانی که درگیری فدک مطرح بود، در نماز غاصبان شرکت می کرد.
در محاجه ای که فاطمه(س) درباره فدک با ابوبکر داشت، علی (ع) با اثبات مردود بودن شاهد خواستن ابوبکر از حضرت زهرا(س)، موجبات رسوایی آنها را فراهم ساخت. پس از این جریان بود که برنامه قتل امیر مومنان(ع) طراحی شد و خالدبن ولید مامور شد روز بعد علی(ع) را بعد از سلام نماز، ترور کند. از آنجا که ابوبکر سیاس تر و زیرک تر از عمر بود، در نماز به پیامد حرکتحرکتش فکر می کرد. مطابق روایت، او ترسید که اگر خالد در کشتن علی(ع)، موفق نشود و مردم صحنه را ببینند، عملیات ترورافشا شده، جمع کردن این رسوایی بسیار دشوار خواهد بود و نیز در صورت موفقیت، قطعا ابوبکر از این صحنه زنده بیرون نخواهد رفت و در غوغا او را خواهند کشت. از آن طرف به خالد گفته بود وقتی سلام نماز را دادم، کار را تمام کن. به همین دلیل، مدتی در حال تشهد ساکت ماند. به گونه ای که مردم گمان کردند که خوابش برده و یا بی هوش شده تا اینکه بالاخره متوجه خالد شد و گفت: «خالد آنچه را به تو امر کرده بودم انجام نده»، سپس سلام نماز را گفت. علی(ع) از خالد که در کنارش نشسته بود پرسید: این چه کار واجبی بود که ابوبکر پیش از اتمام نماز، دستور لغو آن را صادر کرد؟ خالد هم که سری پر باد داشت، گفت: قرار قبود تو را بکشم. حضرت با شنیدن این سخن گستاخانه، او را از جا گستاخانه، او را از جا بلند کرده به زمین کوبید و و فرمود: اگر امر پیامبر به سکوت نبود، می دیدید که روشی غیر از این داشتم.
از همین نکته می توان دریافت که علی(ع) در همین ایام نیز از خانه بیرون آمده و در جماعتهای آنان شرکت می جست و به آنها مشورت می داد تا شکافی که آنها مسی خواستند در دین ایجاد کنند، زیاد نشود و مجبور باشند نام اسلام را نگه دارند.
خانه نشین شدن علی(ع)، چیزی بود که حاکمان آن را می خواستند؛ چرا که اگر علی(ع) در مسائل جامعه دخالت نکند، از اذهان عموم کاملا پاک می شود. اینکه می بینیم خانه نشینی حضرت، یک حالت التهاب و بحران را در بیرون از خانه زنده نگه داشته، متاثر از فعالیت مجموعه ای از یاران علی است؛ چرا که مردم مدینه با تلاش این افراد، خواهان رفع این التهاب اند. به همین سبب، به ابوبکر فشار آوردند که مشکل بین خود و علی را حل کند و او را برای بیعت فراخواند. از اینجا روشن می شود علی(ع) واسطه هایی داشت که زمینه را برای خروج از خانه و رفع مشکل با غاصبان فراهم می کردند.
از آنجا که در این مدت قدرت غاصبان استوار شده بود، دیگر چندان میلی به بیعت علی(ع) نداشتند. زیرا نتیجه آن، خروج وی از انزوا بود.
وقتی حضرت پس از شهادت حضرت زهرا(س) و بعد از مدتی طولانی حاضر به بیعت می شود، نشان از بیعت اکراهی دارد. علی(ع) در هنگام بیعت با این سخن به ابوبکر که: بیعت نکردن ما با تو به این دلیل بود که در این امر برای خود حقی می دیدیم، آنها را در این خواسته ناکام گذاشت. بیعت حضرت ، نه تنها امضای آنها نبود، بلکه بهترین دلیل بر رد آنها و پیامی برای رسوایی آنها در تاریخ شد.
پایه گذاری سازمان ایمان
کار اصلی تر علی(ع) پایه گذاری سازمان شیعه بود. سازمان شیعه، یعنی کسانی که علی بن ابی طالب(ع) را همان گونه که حق اوست، بشناسد.
این سازمان مامور به ثقیه بود؛ یعنی باید به گونه ای کار می کرد که دستگاه ابوبکر متوجه آنها نشود؛ در غیر اینصورت، اثری از این سازمان و افراد آن باقی نمی ماند. کشتن آنها از سوی جناح حاکم که در ترور کارآزموده بودند، کاری آسان بود. در پرونده آنها، شهادت فاطمه (س) و قتل مالک بن نویره و ترور سعدبن عباده وجود داشت که بعضا بدون تنش در جامعه اجرا شد؛ همچنان که مخالفان درون سیستمی خود را ترور می کردند،هر کس که در درون سیستم سر برون می آورد و ممکن بود مشکل ساز شود، به طاعون یا بهانه دیگر می مرد.
علی بن ابی طالب(ع) به سلمان و ابوذر و مقداد و دیگر یاران خاصش، دستور ثقیه داده بود و بنابراین می بینیم در حکومت عمر، سلمان و حذیفه به فرمانداری مدائن منصوب می شوند و عمار در جنگهای آنها شرکت می کرد.
در واقع حضرت آنها را با ثقیه در درون سیستم مقابل نفوذ داده تا با تلاش آنها سرعت فاصله حکومت با اسلام کم شده عقاید ناب تا حد ممکن منتشر شود.
بیعت علی بن ابی طالب(ع) نتایج دیگری هم برای او داشت؛ از انجا که او باید همواره از درون سازمان حکومت آگاه باشد، باید با آنان همراه بشود تا بتواند با انحراف بیشتر اسلام از مسیر خود مبارزه کند.
دلیل دیگر بیعت علی بن ابی طالب(ع) جذب یاران جدید است. بسیاری از کسانی که با ابوبکر همکاری می کردند، افرادی نفاق زده بودند. اگر موضوع برای آنان تشریح می شد، بیدار می شدند و حقیقت را در می یافتند. حضرت با این بیعت در کنار آنان قرار می گرفت و راه را به آنان می نمایاند.
دلیل دیگر حضرت(ع) از این بیعت، حضور در مناطق جدید بود؛ چرا که با فتوحات مسلمانان، اسلام به مناطق جدید راه می یابد و اگر کسی از یاران علی(ع) در آنجا نباشد، علی بن ابی طالب در آنجا ناشناخته باقی خواهد ماند؛ ولی اگر یاران حضرت در آنجا حاضر باشند، عناصر مستعد را شناسایی کرده و با آنها ارتباط برقرار می سازند.
اصلی ترین اقدام علی(ع) طی 25 سال فاصله به قدرت رسیدن ابوبکر تا به قدرت رسیدن خود، بسط و توسعه سازمان شیعه است که کاملا در آن موفق بود. البته ظهور و بروز این موفقیت پس از 25 سال نمایان شد.
همچنین علی بن ابی طالب(ع) در این مدت به افشاگری نیز می پردازند. بنابراین جریان مقابل همواره به تنشی سخت گرفتار می آمد. در نتیجه ابوبکر بایستی تغییر یابد.
با روی کار آمدن ابوبکر، مسلمانان به دلیل ظاهرسازیهای او گمان می کردند او نیز علم و تقوا و عصمت و قدرت و شجاعت پیامبر را دارد و آنان را با راهنماییهای خویش، در تمام زمینه های فردی و اجتماعی رهنمون خواهد ساخت؛ اما به واقع این گونه نیست. اوضاع جامعه مسلمانان از لحاظ اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و… بر هم ریخت و به تدریج ماهیت او افشا شد.
اگر حکومت ابوبکر بیش از این به طول می انجامید، با یارانی که علی(ع) بین مردم داشت، بازگشت به سمت علی بن ابی طالب بسیار پر شتاب شکل می گرفت. وقتی مردم به ناتوانی ابوبکر پی می بردند، دوستداران و شیعیان علی(ع) در میان لایه های اجتماع شروع به بیان شخصیت علی بن ابی طالب می کردند که او می تواند این مشکلات را حل کند و پیامبر(ص) او را دانشمندترین و صالح ترین فرد دانسته اند. در نتیجه این افشاگریها، ابوبکر دو سال و اندی بیشتر حکومت نکرد و با خربزه مسموم کشته شد و عمر بر سر کار آمد. در زمان ابوبکر،چون مردم نزدیک به عصر پیامبر هستند، رویدادها را با عصر پیامبر(ص) می سنجند، اما هر چه فاصله بیشتر شود، معیار تغییر می کند. دوران ابوبکر برای این سازمان بسیار مشکل بود. ابوبکر بسیار توانمند بود که توانست دو سال و اندی را تحمل کند.
با روی کار آمدن عمر، مردم از حق سوال محروم شدند. فضای بازی که باعث شکست ابوبکر شده بود، در زمان عمر بسته شد. این سیاست نیز نمی توانست در عمل، فهم عمومی مردم را محدود سازد و علی بن ابی طالب(ع) را از تلاش باز دارد. عمر نیز نمی توانست یارانی را که علی بن ابی طالب در حال تربیت آنهاست، درک کند.
در این دوران، خطاگیری و تصریح بر خطایا از سوی علی بن ابی طالب(ع) و یاران او فراون می شود. عمر هم برای پوشش دادن به این قضایا و حل این معضل، مرتب اعتراف می کرد که اگر علی (ع) نبود، عمر هلاک می شد. او با این کار، سعی در عادی سازی رویدادها داشت و در واقع اعتراف می کرد که: ما در اجتهاد خطا کار بودیم، و علی(ع) ما را به خطای اجتهادی خودمان واقف کرد. وی با بیان این جمله، از حدت شکنندگیها می کاست. اگر عمر لب به اعتراف نمی گشود، توضیحات علی بن ابی طالب(ع) برای آنان خرد کننده بود.
عمر نیز نتوانست بیش از ده سال در این وضعیت دوام آورد. در این مدت ده ساله، یهود، از درون حاکمیت عمر، دیوار امنیت خود را به پا کرد. این دیوار امنیتی، بنی امیه هستند. بنی امیه ابزار کار سیستم یهودند که در پوشش معاویه فعالیت می کنند. معاو.یه، با حکم عمر، در اصلی ترین نقطه مربوط به یهود، یعنی شام و فلسطین مستقر می شود.
پی نوشتها:
حارالانوار،ج29،ص133.
. تفسیر القمی،ج2،ص156 تا 159؛ الیضاح 155 و156.
.تاریخ الطبری،ج2،ص448؛ شرح نهج البلاغه،ج6،ص46؛ صحیح البخاری،ج5ص83؛ بحار الانوار،ج28،ص353.
.ر.ک:بحار الانوار،ج30.ص494؛الطبقات الکبری،ج3،ص617؛تاریخ مدینه دمشق،ج20،ص269.
.تاریخ مدینه دمشق،ج25،ص489.
.تاریخ الطبری،ج3،ص146؛جواهر الکلام،ج21،ص161.
.بحارالانوار،ج46،ص136.
. تاریخ خلیفه بن خیاط،ص81؛تاریخ مدینه دمشق،ج30،ص25؛بحارالانوار،ج29،ص521.
. بحارالانوار، ج30،ص522.
.بحارالانوار،ج10،ص230؛الغدیر،ج6،ص93،مسند زیدبن علی،ص335.
.تاریخ مدینه دمشق، ج44،ص465؛تاریخ الطبری،ج3،ص226؛اسد الغابه،ج4،ص77؛البدایه و النهایه،ج7،ص155.