وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَﺋﻤﺔ يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ
و از آنان امامانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مىكردند چون شكيبايى نمودند و به آيات، يقين داشتند. كلمة امام يكى از كلمات متداول در زبان و زمان ما مىباشد. كلمهاى كه اهل ديانت و مؤمنين حداقل در روز چند مرتبه تكرار مىكنند. امّا گمان مىكنم كلمة امام از مظلومترين و مجهولترين كلمات باشد. اين كلمه نوعاً براى ما بطور تفصيلى روشن نيست و همه يك آگاهى اجمالى از كلمه امام داريم.در دعا می خوانیم: «اللّهم عرّفني نفسک فإنّك إن لم تعرّفني نفسك لم أعرف رسولك، اللّهم عرّفني رسولك فإنّك إن لم تعرّفني رسولك لم أعرف حجّتك، اللّهم عرّفني حجّتك فإنّك إن لم تعرّفني حجّتك ضللتُ عن ديني»(1).خداوندا! خودت را به من بشناسان كه براستى اگر خودت را به من نشناسانى پيامبرت را نشناسم خداوندا! پيامبرت را به من بشناسان كه به راستى اگر رسولت را به من نشناسانى حجّتت را نشناسم خداوندا! حجّت خود را به من بشناسان كه به راستى اگر حجت خود را به من نشناسانى در دين خود دچار گمراهى مىشوم. زراره ابن اعين كه يكى از معتبرترين و ارزشمندترين و موثقترين روات احاديث شيعه مىباشد، چنين مىگويد: روزى خدمت امام صادق u شرفياب شدم و سخن از امام موعود و معرفت او به ميان آمد. حضرت به من اين دعا را تعليم كردند، و فرمودند: اگر امام را درك نكردى اين دعا را بخوان تا خدا به تومعرفت دهد. مضمون دعا روشن مىكند كه معرفت امام u بايد از طريق خداوند باشد و از طریق غير خداوند نمىشود امام u را شناخت. امامت عظمى و حجّت كبرى را بايد از ناحية خدا بشناسيم. و غير از راهى كه خدا معرفى مىكند بقيّة راهها به ضلالت و گمراهى مىانجامد. حال ما براى اينكه امام را بشناسيم از قرآن يارى و استمداد مىجوييم. در قرآن آيات متعددى در رابطه با امامت و ولايت وجود دارد. آيهاى را كه در ابتداء اوردیم آية 24 سورة سجده بود. شبيه به اين آيه يك آيه ديگر در قرآن وجود دارد(2). براى فهم بيشتر آيه بايد به دو نكته توجّه نمود. نكته اول: مقام امامت نيازمند به جعل الهى است. با انتخاب سقيفه و با اجماع مردم و با گرايش يك گروه كسى كه قابليّت امامت ندارد امام نمىشود. از ديگر سوى كسى كه به جعل الهى قابليّت امامت دارد با اعراض و بی اعتنايى مردم از امامت ساقط نمىشود. امامت منصب و مقامى است كه نيازمند به جعل الهى و انتصاب و انتخاب ذات حضرت حق U مىباشد. اين امامتى كه خداوند مىفرمايد ما جعل و انتخاب مىكنيم مطلق اين مقام و منصب است. طايفهاى را كه خداوند مىفرمايد از ميان بنى اسرائيل امام قرار داديم بعضى از صالحان و مؤمنان بنىاسرائيل بودند. در بنى اسرائيل خداوند انبياء زيادى را انتخاب كرد و اينان در ميان بنى اسرائيل بهعنوان پيشوا بودند. امّا همه انبياء بنى اسرائيل جايگاه و مقام موسى بن عمران u را نداشتند و فقط او بود كه مقام و جايگاه امامت مطلقه را داشت. خداوند بعضى از صالحان و مؤمنان بنى اسرائيل را بعنوان امام انتخاب كرد كه اين مطلب با توجّه به آية قبل(3) معلوم مىشود. نكته اساسى، اين است كه مقام هر نوع امام محتاج به جعل الهى است، آن هم نه فقط كسى كه داراى امامت و ولايت مطلقه است بلكه كسى كه داراى مقام امامت و ولايت مطلقه مىباشد حساب جداگانهاى دارد كه بعداً به آن خواهيم پرداخت، آن كسى كه مىخواهد بعنوان امام، پيشوا و هدايت كننده يك جمعى باشد، منصب و قابليّت آن را خداوند بايد به او اعطا كند. نكته دوم: در آيه كلمة )منهم( ذكر شده است )من( در لغت به معناى بعض آمده است يعنى بعضى از بنى اسرائيل نه همه بنى اسرائيل، همه قابليّت امامت را نداشتند، حال چرا برخى قابليّت امامت را داشتند؟ بلا فاصله خداوند مىفرمايد: )لَمَّا صَبَرُوا( يعنى ريشه و اساس اين مقام و منصب صبراست. بنيان درخت تنومند امامت صبر و ميوه آن هدايت است و درختى مىتواند ميوه هدايت به بارآورد كه ريشه در صبر داشته باشد.صبر چيست؟
صبر به معناى كفّ نفس و حبس نفس مىباشد، يعنى خود را نگه داشتن، در مشتهيّات، تمايلات، اميال و خواهشهاى دل و اساسىترين و اوّلين گام براى دستيابى به اين فضيلت بزرگ كم حرفى مىباشد. كسانى كه مدعى علوم غريبهاند و اهل رياضت مىباشند، يكى از كارهايى كه مىكنند صوم سكوت و سخن نگفتن است. حريف زبان خودشان مىشوند. مهم نيست كه انسان مؤمن باشد يا نباشد. يكى سرى از اعمال در دنيا آثار وضعى دارد. مثلاً اگر كسى از بالاى بام با سر سقوط بكند مىميرد، اثروضعى آن مرگ است اگر با پا سقوط كند پايش مىشكند اين يعنى اثر وضعى. اثر وضعى سكوت كردن وحرف نزدن يك سرى از قدرتها است. لذا اگر كسى بتواند اعمال عجيبى انجام بدهد، دلالت بر اين نمىكند كه اين شخص مؤمن و متّقى است. پس مهار كردن اميال جسمانى يك سرى آثار وضعى بههمراه دارد و باعث مىشود انسان برخى قدرتها را به دست بياورد. در روزگار ما كه مدعيان عرفان و…فراوانند بايد به اين نكته توجّه داشت. هر عضوى از اعضا بدن ميل به انجام كار خاصى دارد، مثلاً زبان ميل دارد كه زياد صحبت كند، به چند روایت در مورد زبان، اشاره می نماییم .«من كثر كلامهُ قَلّ عقله» (4). هر كس سخنش زياد شد، عقلش كم مىشود. در روايات داريم، «من صمت نجى» (5). هر كس ساكت باشد (از دنيا و آخرت) نجات يافته است. امام سجادعلیه السلام در مورد زبان می فرمایند:«واجمامه إلّا لموضع الحاجة والمنفعة للدين والدنيا» (6). از گشودن زبان جز به هنگام نياز و تحصيل منفعت دين و دنيا خوددارى كن.
انسان اگر چشم و گوش خود را مالك باشد و ساير تمنّيات و مشتهيّات و شهوات را به هنگام طغيان و غضب مالك باشد، اگر بر همه اينها صابر شد، يعنى بر همه امور دنيا، ماديات و تعلقات دنيا مسلّط گرديد، تازه در منزل اوّل صبر است. «الصبر ثلاثة: صبر عند المصيبة وصبر على الطاعة وصبر عن المعصية» (7). صبر سه گونه است: صبر در هنگام مصيبت، صبر بر طاعت خداوند و صبر از نافرمانى و گناه.
انسان باید بتواند در گناه خودش را حفظ بكند، يك مصيبت، يك خلاء در زندگى ایجاد می کند، انسان باید بتواند خودش را تحت هر شرایطی كنترل بكند، در مقام اطاعت الهى و انجام فرائض و فرمان الهى بتواند صبور باشد. روزه تابستان هفده ساعت در گرما كار مشكلى است. اما بايد صبر كرد. اينها همه صبر بر متعلّقات دنيا مىباشد. اما اين قدم اوّل صبر است، و كسى كه قرآن مىگويد به دليل صبور بودن امام مىشود نه بهدليل صبر بر اين امور است، اين امور كه سهل است، همه ما بايد بتوانيم تا اين حد صبور باشيم. صبرامامu ، صبر در خيالبافى است، ممكن است يك شخصى گناه نكند و هنگام ديدن نا محرم چشمش راببندد و به ناموس ديگران تجاوز نكند، نسبت به مؤمن، زبان به بدگويى باز نكند، غيبت و تهمت را استماع نكند، اما در قوّة خياليّه خودش، زيباترين زنها را مجسّم بكند، يا يك زنى، زيباترين مرد دنيا را در خيال خودش مجسّم بكند وبا او هم آغوش بشود. يا در قوه خياليّه و واهمه خودش به ديگران سوءظن پيدا بكند، در عالم خيال هزاران گناه بكند، ولى تجاهر به گناه ندارد و اقدام عملى هم به هيچ گناه نكند، امّا در واهمه و ذهن خويش خلاف مىكند.
عيسى ابن مريم u خطاب به حوارييّن مىفرمايد: « إنَّ موسى أمركم أن لا تزنوا وانا آمركم أن لا تحدّثوا انفسكم بالزنا» (8). دستور موسى به شما اين بود كه زنا نكنيد اما دستور من آن است كه فكر زنا هم نكنيد.
فكر گناه نكنيد، فكر گناه مثل آتشى است كه در خانهاى روشن بكنيد و دود اين آتش ديوارهاىسفيد اين خانه را سياه بكند. « صيام القلب عن الفكر في الاثام أفضل من صيام البطن عن الطعام» (9). روزه دارى در فكر و انديشه يعنى فكر گناه نكردن خيلى والاتر و بالاتر از روزه دارى و خوددارى از خوردن غذا است.
ممكن است خيلى از افرادى را بشناسيم كه مرتكب فعل گناه نشوند، امّا چند نفر را مىشناسيم كه مالك قوّة خيال خود باشند و در ذهن، خيال و وهم خود خلاف و گناه نكنند، امام u بايد از اين مرحله عبور كرده باشد و اين مرحله براى امام u سخت و مشكل نمىباشد. زيرا وى به همه حقايق عالم آگاه و بينا مىباشد، لذا فكر گناه هم نمىكند، بعنوان مثال براى تقريب به ذهن عرض مىنماييم آيا تا به حال شده كسى فكر كند به چيزهايى كه آلوده و نجس ذاتى هستند نزديك بشود و آن را بخورد؟!
ما هرگز به خود اجازه نمىدهيم فكر خوردن قاذورات را بكنيم. براى اينكه پستى ودنائت وپليدى آن براى ما محرز است لذا فكر آن را هم نمىكنيم. زشتىها، پليديها و گناهان وامور نا مطلوب درعالم نزد حضرات معصومينG چنين وضعيتى دارند، و پليدى باطن امور براى آنان ظاهر است و لذا فكر گناه هم نمىكنند.
يك پله و مرحله از اين بالاتر صبر از نعيم بهشت مىباشد، جوىها و نهرهايى كه قرآن ذكرمىكند كه مملوّ از شراب و عسل مىباشد، يا حور العينها و… از اينها هم بايد بگذرند. يعنى عبادت خالص. شرك چگونه وارد عمل مىشود؟ و چگونه بايد آن را پيدا كرد؟ در روايت داريم كه، « الإشراك في الناس أخفى من دبيب النمل على المسح الأسود في الليلة المظلمة» (10). شرك مانند مورچهاى كه بر روى يك سنگ سياه در دل شب تاريك حركت بكند وارد عمل مىشود. آيا مىشود صداى پاى آن را شنيد؟ شرك اينگونه وارد عمل مىشود. ما نماز مىخوانيم كه جهنّم نرويم، يك درجه ترقى پيدا مىكنيم و مىگوييم نماز مىخوانيم كهبهشت برويم آيا اين شرك نيست؟ سيّد الشهداعلیه السلام كلامى دارند كه شبيه به آن از پدر بزرگوارشان نقل شده است: « إنّ قوما عبدوا اللَّه رغبةً فتلك عبادة التجار وإن قوما عبدوا اللَّه رهبةً فتلك عبادة العبيد وإنّّ قوما عبدوا اللَّه شكراً فتلك عبادة الأحرار» (11).
تاجر پيشگان خداوند را به طمع بهشت عبادت مىكنند و برده منشان عبادتشان از ترس آتش است ولىآزاد مردان براى شكر خداوند را عبادت مىكنند. صبر حتى بر نعيم آخرت و وعدههاى محقّق الهى. يعنى، خدايا نماز نمىخوانم كه به بهشت بروم، خدايا اگر نماز مىخوانم چون قرب تو است آن را مىخوانم. اگر بهشت مىخواهم براى اينكه لقاءتو در آنجا ميسر است آن را مىخواهم. « رضا اللَّه رضانا أهل البيت» (12). هر چه رضاى خداوند است رضاى ما اهل بيت مىباشد. چند نفر را مىشناسيم كه اينگونه باشند؟ غير از چهارده نفر نداريم. و لذا صبر بر دنيا و مشتهيّات و تمنيّات دنيا خيلى كار مشكلى است مگر از دنيا گذشتن كار سادهاى است، مگر از پول گذشتن كار راحتى است؟ واقعاً كار مشكلى است. ممكن است كسى از پول، فرزند، تمنّيات و شهوات بگذرد. امّا از جاه پرستى و مقام نتواند دست بر دارد و دل بكند. عبارت عجيبى در اين زمينه داريم، « آخر ما يخرج عن قلوب الصدّيقين حبّ الجاه» (13). جاه پرستى و مقام پرستى آخرين چيزى است كه از قلوب صدّيقين خارج مىشود. صدّيقين چه كسانى هستند؟ پايينتر از معصومينG، صدّيقين هستند. از پول و شهوت گذشته است بر قوّة غضب غالب شده بر قوّة واهمه مسلّط شده بر همه چيز تسلط پيدا كرده. امّا مىگويد چه كنم؟ مقام را مىخواهم. گاهى انسانهايى هستند كه هشتاد، نود سال از خدا عمر گرفتهاند، وقتى پست ومقام پيش مىآيد پايشان مىلغزد. يا اگر ببينند ذرّهاى جايگاه و مقامشان ضربه مىخورد، مىلرزند.اينجا مزالّ اقدام است. پس از دنيا و تعلّقات دنيا و برزخ و نعيم آخرت و همه اينها بايد عبور كند، حال كه از همه اينهاعبور كرد مىشود عبد مطلق. اگر شد عبد مطلق، مىشود ربّ مطلق در زيارت آل ياسين مىخوانيم، « السّلام عليك يا داعي اللَّه ورباني آياته» (14). سلام بر تو اى دعوت كننده به سوى خدا و پرورش يافتگان آيات او.
امام عصرعلیه السلام به اين مقام رسيده، و ربّ گرديده است. اين كفر نيست، وقتى عبداللَّه شدى رب مىشوى. در زيارت جامعه مىخوانيم، « وذلّ كلّ شيء لكم وأشرقت الأرض بنوركم وفاز الفائزون بولايتكم» (15). و خوار است هر چيزى براى شما، و روشن گشته زمين به نور شما و رستگار شدند رستگاران.
همه چيز ذليل امام u است هر چيزى كه مصداق شيء است. آيا انسانها چيز هستند؟ هستند. ملائكه وجنّ چيز هستند؟ جبرئيل و اسرافيل و ميكايل مصداق چيز هستند يا نيستند؟ همه چيز ذليلدرگاه امامu است. همه خاضع درگاه اماماند هيچ وقت عزرائيل براى قبض روح اجازه نمىگيرد، ولىبراى قبض روح پيامبرr دق الباب كرد و اجازه خواست. حضرت زهراJ در را باز كرد و فرمودند: «من بالباب» چه كسى در را مىزند. عرض کرد: مردى هستم كه از راه دور آمدهام، حضرت فاطمهJ فرمودند: پيامبرr در حال استراحت است برگرد، او برگشت و دوباره دق الباب كرد و برگشت، دفعه سوم كه دق الباب كرد، پيامبرr چشمانش را باز كردند و فرمودند: دخترم كيست؟ فاطمهJ پاسخ داد شخصى است كه مىگويد از راه دور آمدهام. پيامبر4 فرمودند: فاطمه در را باز كن اين عزرائيل است، او از هيچ كس اجازه نمىگيرد(16).
همه چيز و همه كس ذليل پيشگاه درگاه امامu است، اگر كسى به اين مرتبه رسيد، يعنى عبد مطلق شد، ربّ ّمطلق مىشود. امام صادقu می فرمایند:« العبودية جوهرة كنهها الربوبيّة» (17). عبوديّت يك گوهر گرانبهايى است كه اساس و عمق آن ربوبيّت است. اينكه خداوند دعوت به عبوديّت و بندگى مىكند، در اصل دعوت به ربوبيّت مىكند.
در حديث قدسى آمده:« عبدي اطعني تكن مثلي» (18).بنده من! مرا اطاعت كن تا تو را همانند خود قرار دهم. اگر يك نفر واقعاً مطيع شد، مىشود مثل خدا، يعنى بر عالم كون مىتواند فرمان براند. اينكه پيامبرr شق القمر مىكند، يا امير المؤمنينu خورشيد را بر مىگرداند چيز عجيبى نيست. ربّ يعنى كسى كه بر همه كون مسلّط است، كسى كه قدرت پرورش وتربيت همه موجودات را پيدا مىكند،وقتى حضرت رضاu پاى يك درخت وضو مىگيرند، آن درخت در زمستان سبز مىشود و به بار مىنشيند، در نيشابور اين اتفاق افتاد، و تا سالها در تابستان و زمستان اين درخت ميوه مىداد.
بياييم كمى خودمان را امتحان بكنيم، در ماه مبارك رمضان كه يك كمى مقيّدتر مىشويم، مالك زبان و خوراك مىشويم، آيا احساس نمىكنيد كمى فرق كردهايد؟ معمولاً احساس مىكنيم كه كمى فرق كردهايم. همين مقدار كه انسان مواظب است و قدرت كنترل در خودش ايجاد مىكند، آثار دارد.
امروز روز شهادت امام سجادu است، در مورد امام سجادu مطالب زيادى بيان شده است، بنده هم مطالبى خدمت شما عرض مىكنم، ذهبى يكى از علما اهل سنّت مىباشد. او يك عالم رجالى ومورّخ است و يك خصوصيّت دارد: هر راوى كه به معصومين علیهم السلام نزديك باشد او را تضعيف مىكند حتى اگر سنّى باشد ولى در مورد امام سجادu می گوید: « وكان أهلاً للإمامة العظمى» (19). تنها كسىكه در مدينه مىشناسم كه صلاحيت براى امامت عظمى را داشته باشد على ابن الحسينH است.
نقل شده در سفرى امام سجادu همراه با كاروانى بطور ناشناس به مكه مىرفتند، خشك سالى بود و باران نمىآمد، و مردم گرفتار عطش بودند و نزديك بود كه همه از بين بروند همه اهل كاروان نماز باران خوانده دعا كردند اما يك قطره باران نيامد. ديدند يك جوانى تنها و دورادور همراه كاروان مىباشد، گفتند به اين جوان بگويیم دعا كند، شايد دعايش مستجاب بشود، گفتند اى شيخ شما هم يك دعا كنيد. دستها را بلند كردند و فرمودند:
« سيّدي بحبّك لي إلّا سقيتهم الغيث» (20).مولاى من تو را به حق صحبت و دوستىات نسبت به من، اينها را با بارش باران سيراب كن. نفرمودند به اندازهاى كه من تو را دوست دارم به اينها باران بده، تا اين دعا را كردند ابر سياهى ظاهر شد و باران آمد همه سيراب شدند و آب برداشتند، اهل كاروان به وى عرض کردند: آقا شما كيستى؟ فرمودند: چكار داريد، شما دعا خواستيد و من دعا كردم. آنها اصرار كردند، فرمودند: من على ابن الحسين هستم، عرض کردند: شما فرزند پيغمبرى، فرمودند: آرى، من فرزند كسى هستم كه او را در كربلا با لب تشنه سر بريدند. هيجده نفر از اين خاندان كرامت را در كربلا لب تشنه سر بريدند اما اين آقا براى اينكه يك نفر از تشنگى تلف نشود آبرويش را به درگاه الهى مايه گذاشتند و برايشان آب طلب كرد. خداوند معرفت مقام، جايگاه، شأن و قدرت همه ائمهعلیهم السلام را به ما كرامت بفرمايد.
پی نوشتها:
1) بحار الانوار، جلد 77، صفحهٔ 23، حديث 6، مستدرك الوسايل، جلد 16، صفحه 212، حديث19628.
2) يكى از ويژگى هاى برجسته اصل دنيا را اين گونه بيان نموده است.
3) كسالت را نقطه برابر شجاعت؛ و عبادت را نقطه برابر اشتياق دانسته اند، و خلاصه كسالت و شجاعت داير مدار محبوبيت و كراهتاند.
4) سورهٔ نساء، آيه 142.
5) سورهٔ توبه، آيه 54.
6) سورهٔ توبه، آيه 54.
7) سورهٔ بقره، آيه 155.
8) سورهٔ بقره، آيه 156.
9) سورهٔ بقره، آيه 157.
10) كافى، جلد 2، صفحه 83حديث 3.
11) مستدرك الوسايل، جلد 4، صفحه 95، حديث 4220.
12) كافى، جلد 1، صفحه 46، حديث 4.
13) عدة الداعى، صفحه 78.