تفاوت بسیار ميان صحابه و امامان‏ عليهم السلام

«وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ»(1).

و از  آنان امامانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى‏كردند چون شكيبايى نمودند و به آيات ما يقين داشتند.

علماى اهل سنّت معتقدند اصحاب پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم همگى عادلند و به اعمال و اقوال ايشان مى‏توان تمسّك كرد تا جايى كه تقريباً همهٔ فرق اهل سنّت، بسيارى از احكام شرعى خويش را به افعال و اقوال صحابه مستند مى‏كنند. براى اهل سنّت در ظاهر هيچ تفاوتى بين سلمان فارسى، يار صديق‏ پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم، و ابو هريره دروغ پرداز حاضر در جبههٔ مخالف پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم، وجود ندارد و هر يك از آنها كه مدّعى شود سخنى كه به زبان آورده، كلام رسول اللَّه ‏صلى الله عليه وآله وسلم است، نه تنها از او مى‏پذيرند كه در احكام شرعى به آن استناد هم‏ مى‏كنند؛ البته همان‏گونه كه بيان شد اينان فقط در ظاهر عدالت صحابه را پذيرفته‏اند و الّا در بسيارى از موارد از جمله مسألهٔ امامت و خلافت، لا اقل‏ موضوع اين بود كه چون دو گروه از صحابه، كه همگى عادلند، با هم تعارض‏ مى‏كنند كار به تساقُط و ترك نظر هر دو طرف منجر شود و بايد سراغ أدلّهٔ ديگر روند كه تاريخ چنين مسأله‏اى را گزارش نكرده است و همين مسأله ثابت مى‏كند كه اهل سنّت همه جا عدالت صحابه را قبول نكرده ‏اند.

در مقابل، مكتب شيعه با بهره‏گيرى از تعاليم رسول مكرّم اسلام صلى الله عليه وآله وسلم واهل بيت مطهّر ايشان‏ عليهم السلام صرف صحابه بودن را معيار و مناط عدالت صحابه ‏نمى‏داند بلكه عملكرد آنها و تعبّد ايشان به احكام شرع مقدّس اسلام و التزام به‏ اوامر نبى مكرّم صلى الله عليه وآله وسلم را ملاك عدالت صحابه مى‏داند؛ بنابر اين اگر يكى از صحابه مرتكب زنا شود يا شرابخوارى كند از دايرهٔ عدل خارج شده و قدم در وادى‏ فسق مى‏گذارد. به هر حال از ديدگاه شيعيان صحابهٔ رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم هر قدر عادل باشند و هر مقدار هم كه به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نزديك باشند تا مُهر عصمت وتأييد الهى در كارنامهٔ ايشان نباشد، كلامشان مستند حكم شرعى قرار نمى‏گيرد حتّى اگر گوينده سلمان فارسى، يا ابوذر غفارى باشد. خلاصه اينكه اگر روايتى ازطريق صحابه نقل شود ولى در نهايت به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نرسد، تنها به عنوان يك‏ خبر به آن مى‏نگرند و ارزش فتوايى ندارد. همين مسأله عيناً در مورد رواياتى كه ‏از ديگر معصومين ‏عليهم السلام به ما رسيده هم جارى است.

عدالت صحابه و ثمرات آن؛

آثار و ثمرات فراوانى بر مسألهٔ عدالت صحابه مترتّب مى‏شود كه به عنوان ‏مثال به چند نمونه از اين آثار و ثمرات اشاره مى‏كنيم.

الف – پذيرش شهادت صحابه؛

بر اساس پذيرش عدالت صحابه و قائل شدن به اين كه همهٔ اصحاب ‏پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم عادل هستند، بايد هر آن چه را كه به عنوان شهادت از ناحيهٔ‏ صحابه مطرح مى‏شود بدون هيچ شك و ترديدى پذيرفت؛ زيرا شهادت عادل درمحكمه و دادگاه مورد استناد قرار مى‏گيرد و پذيرفته مى‏شود؛ بنابر اين اگر صحابه ‏به موضوعى شهادت بدهند بايد آن شهادت را بى درنگ پذيرفت.

در رابطه با ثمرهٔ فوق مى‏توان به اين مثال اشاره نمود كه اگر كتب تاريخى ‏را مورد جستجو قرار دهيم و بيابيم كه دو نفراز صحابه به امامت اميرالمؤمنين عليه السلام‏در روز غدير به وسيلهٔ رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم شهادت داده باشند، بايد اين شهادت و گواهى را بدون هيچ عذرى پذيرفت و هيچ بهانه‏اى براى تخلّف از اين فرمان ‏وجود ندارد. ولى با مراجعه به تاريخ مى‏بينيم با وجود اينكه تعداد قابل توجّهى ازصحابه بر اين امر شهادت داده‏اند امّا داعيه داران عدالت صحابه به اين شهادت‏ها توجّه نمى‏كنند و بر خلاف آن عمل مى‏كنند.

ب – عدم بررسى روايات صحابه؛

ثمرهٔ ديگر پذيرفتن عدالت صحابه اين است كه بايد روايتهايى را كه ‏صحابه از رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم نقل مى‏كنند بدون اندك درنگى پذيرفت و هيچ فحص ‏و بررسى در رابطه با صحّت و سقم آنها ننمود؛ زيرا همهٔ عقلاء خبر عادل را مى‏پذيرند. بر اين مبنا بايد حدود پنج هزار روايتى كه ابو هريره از رسول اللَّه ‏صلى الله عليه وآله وسلم‏ نقل مى‏نمايد را بدون هيچ تأمّلى پذيرفت!!

ج – چشم پوشى از اعمال خلاف شرع صحابه؛

پذيرش عدالت صحابه به طور مطلق مستلزم اين است كه تمام افعال و اعمال صحابه موافق شرع باشد و هيچ فعل مخالف شرعى از آنان صادر نشده ‏باشد؛ زيرا آنان عادل هستند و از انسانهاى عادل هيچ عمل خلاف شرعى صادر نمى‏شود.

بر اين مبنا اگر كتب تاريخى را مورد بررسى قرار دهيم و دريابيم كه درميان صحابه افرادى بودند كه مرتكب زنا شدند يا شرابخوارى و قمار مى‏كردند ناگزير بايد يكى از سه گزينهٔ زير را پذيرفت؛

1 – اعمال خلاف شرع آنان با عدالت منافات ندارد!!

2 – اين اعمال، نسبتهاى ناروايى است كه به آنان داده‏اند.

3 – هر كس كه عمل خلاف شرع انجام دهد، عادل نخواهد بود كه ظاهراً اين بهترين گزينه است و اعتقاد شيعه هم بر اين مبنا استوار است.

ثمرات ديگرى نيز بر مسأله عدالت صحابه مترتّب مى‏شود كه انشاء اللَّه درفرصتهاى ديگر آنها را مورد بحث و بررسى قرار مى‏دهيم.

تبليغات مسموم وهابيّان:

امروزه شيعيانى كه براى انجام مناسك حج به مكّه مكرّمه و مدينه منوّره ‏مشرّف مى‏شوند با جزوه‏هاى فارسى روانى مواجه مى‏شوند كه در آنها شبهاتى را در رابطه با عقايد حقّه شيعه القاء مى‏كنند؛ يكى از شبهاتى كه در اين جزوات‏ مطرح مى‏شود و در رابطه با آن بسيار مفصّل سخن گفته‏اند مسأله عدالت صحابه ‏مى‏باشد. در اين جزوات به شيعيان اعتراض مى‏كنند كه چرا شما عدالت صحابه را نمى‏پذيريد؟ چرا قائل به فسق آنها هستيد و آنان را لعن و نفرين مى‏كنيد؟

پاسخگويى به اين شبهات نياز به بيان مقدّماتى دارد كه انشاء اللَّه پس از ذكر اين مقدّمات در آينده به صورت اساسى و مفصّل اين موضوعات را مورد بحث ‏و بررسى قرار مى‏دهيم.

مقدمات بحث؛

براى اينكه بهتر بتوانيم موضوع عدالت صحابه را مورد بررسى قرار دهيم، اشاره‏اى گذرا به مباحث جلسات گذشته مى‏نماييم.

الف – تأمل در آيات ولايت؛

در جلسات گذشته از آيهٔ شريفهٔ «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّاصَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ»(2).

به نتايجى دست يافتيم از جمله اين كه:

1 – منصب، مقام و جايگاه امامت محتاج به جعل و نصب الهى است، و با انتخاب گروهى اين منصب به كسى تعلّق نمى‏گيرد.

2 – امامت مجعول به جعل الهى است و ثمرهٔ آن هدايت تكوينى مى‏باشد.

3 – تفويض و واگذارى اين مقام، منحصراً در دست ذات اقدس پروردگار است و آن را به خواصّى از بندگان شايسته خود اعطا مى‏نمايد، خداوند متعال مقام‏ امامت را به همهٔ بندگان و حتّى به همهٔ شايستگان هم نمى‏دهد.

4 – كسانى كه به اين مقام مى‏رسند، قادر به هدايت تكوينى عالم خلقت ‏هستند، و خداوند سبحان امور تكوينى آفرينش را به آنان تفويض نموده است؛ به‏ عبارت ديگر، آنان قيّوم، نگهبان و تأثير گذاران عالم آفرينش هستند و آنان ‏كسانى نيستند جز حضرات معصومين‏ عليهم السلام.

ب – عصمت ائمّهٔ اطهارعليهم السلام؛

نكتهٔ ديگرى كه نبايد آن را از نظر دور داشت اين است كه ائمّهٔ اطهار عليهم السلام ‏داراى مقام عصمت هستند و از هر گونه لغزش، خطا و انحراف مصونيّت دارند.

ج – شناخت صحيح از مقام امامت؛

مقدمهٔ ديگرى كه براى ورود به موضوع فعلى به آن نياز داريم اين است‏كه، بايد اطلاّع درست و صحيحى از مقام و جايگاه امام عليه السلام و امامت داشته‏ باشيم؛ يعنى بايد بدانيم علما و متكلّمين برجستهٔ شيعه بر اساس آيات و روايات‏ چه برداشتى از مقام امام عليه السلام داشتند و آنان را داراى چه ويژگى‏هاى مى‏دانستند.اگر اين مطلب كاملاً براى ما روشن گردد مى‏توانيم بهتر به نقد و بررسى آراء و نظرات مخالفان بپردازيم.

د – مقام ائمّه‏عليهم السلام در بيان ثامن الحُجج عليه السلام؛

ريشهٔ تمام اختلافات بين مسلمانان به اين مسأله باز مى‏گردد كه عدّه‏اى ‏در برابر نصّ قطعى رسول اللَّه ‏صلى الله عليه وآله وسلم ايستادگى كردند و آن را نپذيرفتند و پيروان ‏آنها در دوران بعد از آنان مى‏خواستند تمام اشتباهات و انحرافات صحابهٔ صدر اسلام را توجيه و تصحيح نمايند؛ بنابر اين ما بايد نخست به جايگاه، شأن و مقام ‏ائمّه اطهار عليهم السلام آگاه گرديم. بدين منظور به قسمتهايى از روايتى مفصّل كه بسيارمهمّ است اشاره مى‏نماييم.

«كنّا مع الرّضا عليه السلام بمروٍ فاجتمعنا في الجامع يوم الجمعة في بدء مقدمنا فأداروا أمر الإمامة وذكروا كثرة اختلاف الناس فيها فدخلت على ‏سيّدي ‏عليه السلام فأعلمته خوض النّاس فيه فتبسّم عليه السلام؛

همراه امام رضا عليه السلام در مرو بوديم، در آغاز ورود خود، روز جمعه درمسجد جامع گرد آمديم و دربارهٔ امر امامت كه مورد اختلاف فراوان‏ مردم بود گفتگو كرديم و من به حضور مولاى خود امام رضا عليه السلام‏ شرفياب، شدم و نظرات مردم در امر امامت را به عرض ايشان‏ رساندم، ايشان تبسّمى كردند.

ثمّ قال: يا عبد العزيز جهل القوم و خدعوا عن آرائهم، إنّ اللَّه عزّوجلّ لم‏ يقبض نبيّه صلى الله عليه وآله وسلم حتّى أكمل له الدّين وأنزل عليه القرآن فيه تبيان كلّ‏شي‏ء، بيّن فيه الحلال و الحرام والحُدود و الأحكام و جميع ما يحتاج إليه ‏النّاس كمّلاً فقال عزّوجلّ: «مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْ‏ءٍ»(3)؛

سپس فرمودند: اى عبدالعزيز! اين مردم نادانند و در رأى و دين خود فريب خورده‏اند. به راستى خداوند عزّوجل جان پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم خود را نگرفت تا دين را براى او كامل كرد و قرآنى بر او نازل كرد كه شرح ‏هر چيزى در آن است؛ حلال و حرام و حدود و احكام و آن چه مردم‏ بدان نياز دارند همه را در آن بيان كرده و فرموده: (ما در اين كتاب  ‏چيزى را فرو گذار نكرديم).

وأنزل في حجّة الوداع و هي آخر عمره صلى الله عليه وآله وسلم: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ‏ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً»(4) وأمر الإمامة من‏ تمام الدّين… وأقام لهم عليّاً عليه السلام عَلَماً وإماماً وما ترك لهم شيئاً يحتاج ‏إليه الاُمّة إلّا بيّنه، فمن زعم أنّ اللَّه عزّوجلّ لم يكمل دينه فقد ردّ كتاب اللَّه ‏ومن ردّ كتاب اللَّه فهو كافر به؛

در سفر حجّة الوداع كه آخر عمر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم بود [خداوند اين آيه را] نازل فرمود: (امروز دين را بر شما كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را براى شما پسنديدم) [پس] امر امامت از كمال وتمام دين است… پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم على عليه السلام را براى آنها رهبر و پيشوا ساخت و از چيزى كه مورد نياز امّت باشد صرف نظر نكرد تا آن را بيان نمود، پس هر كه گمان برد كه خدا دينش را كامل نكرده است‏ كتاب خدا را رد كرده است و هر كه كتاب خدا را رد كند كافر است.

هل يعرفون قدر الإمامة ومحلّها من الاُمّة فيجوز فيها اختيارهم!؟ إنّ‏ الإمامة أجلُّ قدراً وأعظم شأناً وأعلى مكاناً و أمنع جانباً وأبعدُ غوراً من‏ أن يبلغها الناس بعقولهم أو ينالوها بآرائهم أو يقيموا إماماً باختيارهم؛

آيا قدر و موقعيّت امامت را در ميان امّت مى‏دانند تا اختيار و انتخاب‏ آنان در آن روا باشد!؟ به راستى امامت اندازه‏اى فراتر و مقامى والاتر و موقعى بالاتر و آستانى منيع‏تر و عمقى بيشتر از آن دارد كه مردم با عقل خود بدان رسند يا با رأى و نظر خود آن را درك كنند يا به انتخاب ‏خود امامى بگمارند.

امام رضا عليه السلام در اين فراز از روايت، امامت را به امرى موزون كه قابل وزن‏ كردن است تشبيه مى‏نمايند و مى‏فرمايند، امر امامت آن قدر سنگين است كه ‏كسى ياراى حمل و وزن كردن آن را ندارد چه رسد به اينكه بتواند كنه مقام آن را درك كند و يا در مورد انتخاب و انتصاب آن تصميم بگيرد. سپس منزلگاه و جايگاه امام عليه السلام را بسيار بالا (طولى) و بسيار دور از دسترس (عرضى) بيان‏ مى‏كنند، كه غير قابل دسترسى است. امامت همچون اقيانوس بى كرانى است كه ‏انتها و عمق آن براى ما روشن نيست مى‏باشد، و هر چه در آن حركت كنيم ‏عظمت و گستردگى آن بيشتر ما را به وحشت مى‏افكند و هر چه در اعماق آن غوركنيم در مى‏يابيم كه هرگز نمى‏توانيم به عمق آن دست يابيم.

«إنّ الإمامة خصّ اللَّه عزّوجلّ بها إبراهيم الخليل بعد النبوّة والخلّة مرتبة ثالثة وفضيلةً شرّفه بها وأشاد بها ذكره… ثمّ أكرمه اللَّه تعالى بأن جعلها في‏ ذرّيّته أهل الصّفوة والطّهارة… فصارت في ذرّيّته الأصفياء الّذين آتاهم‏اللَّه العلم والإيمان؛

امامت مقامى است كه حضرت ابراهيم عليه السلام پس از آنكه مقام نبوّت و دوستى خدا را پشت سر گذارد بدان رسيد؛ اين امامت سوّمين درجه ‏و فضيلتى بود كه خدا [ابراهيم عليه السلام را] بدان مشرّف كرد و نامش را به‏وسيلهٔ آن بلند نمود… سپس خداى (عزّوجلّ) او را گرامى داشت و امامت را در ذريّه و نژاد برگزيده او نهاد… سپس در ذرّيهٔ برگزيده او به‏كسانى منتقل گرديد كه خداوند به آنها علم و ايمان داده است.

امامت بالاترين درجه حضرت ابراهيم عليه السلام؛

بسيار مناسب است كه در اين فراز از روايت كمى تأمّل نماييم. امام ‏رضا عليه السلام براى بيان شأن و مقام امامت مى‏فرمايند خداوند هنگامى ابراهيم عليه السلام رابه مقام امامت نائل فرمود كه او مرحلهٔ نبوّت و خلّت را پس از گذشتن از آزمونهاى ‏سخت پشت سر گذاشت.

قرآن كريم در اين باره مى‏فرمايد: حضرت ابراهيم نخست به نبوّت مبعوث گرديد و باطن و واقع اشياء را مشاهده نمود.

«وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ‏الْمُوقِنِينَ»(5).

و بدين سان ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم عليه السلام مى‏نمايانيم تا ازاصحاب يقين گردد.

سپس به مقام خليل الّهى دست يافت و پس از طى اين دو مرحله به مقام‏امامت مشرّف شد.

امام رضا عليه السلام در اين روايت واژهٔ مشرّف شدن را فقط در رابطه با امامت‏ بكار مى‏برند و اين نشان از علوّ مقام و درجه امامت نسبت به مقام و مناصب ديگرمى‏باشد.

به طور خلاصه حضرت ابراهيم عليه السلام به مقام امامت مشرّف شد و اين مقام ‏موجب پر آوازه گرديدن نام و تحكيم جايگاه او گرديد و در نهايت خداوند متعال‏ اين مقام را در برخى از برگزيدگان از فرزندان وى قرار داد. در ادامهٔ روايت، امام ‏رضا عليه السلام سير انتقال امامت از حضرت ابراهيم عليه السلام به خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله وسلم و از ايشان به ائمّهٔ اطهار عليهم السلام را بيان مى‏فرمايند:

… إنّ الإمامة هي منزلة الأنبياء وإرثُ الأوصياء، إنّ الإمامة خلافة اللَّه‏ وخلافة الرّسول صلى الله عليه وآله وسلم ومقامُ أميرالمؤمنين عليه السلام وميراث الحسن ‏والحسين عليهما السلام؛

به راستى امامت مقام انبياء وارث اوصياء است، امامت خلافت از طرف خدا و رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و مقام اميرالمؤمنين عليه السلام و ميراث ‏حسن و حسين عليهما السلام است.

إنّ الإمامة زمام الدّين ونظام المسلمين وصلاح الدّنيا وعزّ المؤمنين، إنّ ‏الإمامة اُسّ الإسلام النّامي وفرعه السّامي، بالإمام تمام الصّلاة والزّكاة والصيّام والحجّ والجهاد وتوفير الفي‏ء والصّدقات وإمضاء الحدود والأحكام ومنع الثغور والأطراف؛

به راستى امامت زمام دين و نظام مسلمين و عزّت مؤمنين است،امامت بنياد پاك اسلام و شاخه با بركت آن است. به يُمن وجود امام‏عليه السلام نماز و روزه و زكات و حجّ و جهاد درست مى‏شوند، غنيمت ‏و صدقات بسيار مى‏گردند، حدود و احكام اجرا مى‏شوند، مرزها ونواحى كشور مصون مى‏شوند.

ولايت تشريعى ائمّهٔ اطهارعليهم السلام؛

در اين قسمت از روايت امام رضا عليه السلام به ولايت تشريعى ائمّهٔ اطهار عليهم السلام‏اشاره مى‏كنند و بيان مى‏فرمايند كه امام عليه السلام همانند نخى است كه تمام دانه‏هاى ‏تسبيح را نگه داشته است؛ سپس مى‏فرمايند، امامت ريشهٔ درخت تنومند اسلام و ميوه و ثمره آن مى‏باشد، به عبارت ديگر ميوهٔ هدايتِ امامت بر شاخسار درخت‏ نبوّت مى‏رويد.

… الإمام كالشّمس الطالعة المجلّلة بنورها للعالَم وهي في الاُفق بحيث لاتنالها الأيدي والأبصار، الإمام البدر المنير والسرّاج الزّاهر والنّور السّاطع والنّجم الهادي في غياهب الدّجى وأجواز البلدان والقفار ولجج‏ البحار، الإمام الماء العذب على الظّماء والدّال على الهدى والمنجي من ‏الرّدى، الإمام النّار على اليفاع، الحارّ لمن اصطلى به والدّليل في ‏المهالك من فارقه فهالك؛

امام ‏عليه السلام مانند آفتاب در عالم طلوع مى‏كند، و بر افق قرار مى‏گيرد ودست و ديدهٔ مردم به آن نمى‏رسد. امام‏عليه السلام ماه تابنده، چراغ فروزنده،نور برافروخته و ستارهٔ راهنما در تاريكى شبها و بيابانهاى تنها وگرداب درياهاست. امام عليه السلام آب گورائى است براى تشنگان، رهبر به ‏حق و نجات بخش از نابودى است. امام عليه السلام چون آتشى است بر مناره ‏و حرارتى است براى سرما زدگان و دليلى است در تاريكى‏ها، كه هركس از آن جدا شود نابود و هلاك مى‏گردد.

ولايت تكوينى حضرات معصومين‏عليهم السلام؛

در اين فراز از روايت امام رضا عليه السلام بر حيثيّت ولايت تكوينى ائمّهٔ ‏اطهارعليهم السلام اشاره مى‏كنند و با تشبيهات بسيار زيبا و تشبيهات معقول به محسوس‏ مطالب عرشى را به اندازهٔ فهم ما بيان مى‏كنند. ايشان امام عليه السلام را همچون ‏خورشيدى توصيف مى‏نمايند كه همه جا را روشن مى‏كند و قواى پنهان زمين را به فعليّت مى‏رساند؛ آفتابى كه به همه عالم مى‏تابد و تمام مخلوقات و موجودات‏ از نور و حرارت آن بهره‏مند مى‏گردند.

تابش خورشيد نيروهاى بالقوّه معادن را به فعليّت مى‏رساند. هر معدنى كه ‏بيشتر و بهتر در معرض تابش خورشيد قرار گيرد، ارزشمندتر و گرانبهاتر خواهد شد، بى جهت يك سنگ، طلا، نقره و… نمى‏شود، بايد قرنها و سالهاى متمادى ‏از خورشيد بهره گيرند تا به فعليّت برسند و قابل استفاده گردند.

سالها بايد كه تا يك سنگ اصلى زآفتاب

لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن

بنا به فرمودهٔ امام عليه السلام انسانها همانند معادن مى‏باشند و بايد در معرض‏ نور امامت و ولايت قرار بگيرند تا قدرتها و نيروهاى بالقوّه آنان به منصّه ظهور برسد. اگر تابش نور ولايت و امامت، ارواح انسانها را نوازش كند و بر قلبهاى آنان ‏بتابد، اندرون انسانها همچون گوهرى تابناك مى‏گردد.

در تشبيهى ديگر امام رضا عليه السلام ائمّهٔ اطهارعليهم السلام را به ستارهٔ درخشان ‏توصيف مى‏كنند كه در بيابانهاى تاريك و درياها، انسانها را از گمراهى نجات‏مى‏دهند(6).

در توصيفى ديگر، امام رضا عليه السلام ائمّهٔ اطهارعليهم السلام را به آتش روى مناره‏ تشبيه مى‏كنند كه موجب هدايت در راه ماندگان مى‏گردند(7).

… الإمام واحد دهره لا يدانيه أحد ولا يعادله عالم ولا يوجد منه بدل ولا له مثل ولا نظير، مخصوص بالفضل كلّه من غير طلب منه له ولا اكتساب،بل اختصاص من المفضّل الوهّاب فمن ذا الّذي يبلغ معرفة الإمام أو يمكنه ‏اختياره؛

امام‏عليه السلام يگانه روزگاران خود است، كسى با او برابر نيست و دانشمندى با او همسنگ نيست [جهان با او همسان نيست] ،جايگزين، مانند و نظير ندارد، بدون تحصيل و درخواستِ فضل، ازطرف مفضِّل منّان اين فضيلتها به او اختصاص داده شده است. كيست‏كه به حق شناسايى امام عليه السلام برسد؟ يا بتواند او را انتخاب كند؟

ائمّهٔ اطهارعليهم السلام داراى همه فضايل:

همهٔ فضايل از آن خداوند است، و خداوند متعال همهٔ فضايل را به ائمّه ‏اطهارعليهم السلام عطا فرموده است. دانش، بينش، قدرت، عزّت، كمال، جمال و ديگر فضايل را خداوند منّان بدون كوشش و تلاش به حضرات معصومين‏ عليهم السلام ارزانى ‏داشته است. امّا متأسّفانه برخى كه هيچ فضيلتى ندارند بلكه سرشار از رذيلت ‏هستند اين جايگاه والا و بالا را غصب كردند. آنان حتّى نمى‏توانستند به‏پرسشهاى سادهٔ مراجعين پاسخ بدهند و در گِل مى‏ماندند و همواره دست به دامن‏ اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏شدند و شگفت از پيروان آنان كه فضايل ائمّه اطهارعليهم السلام را مى‏ديدند امّا باز هم بر عناد و لجاجت خود پاى مى‏فشردند.

هيهات هيهات! ضلّت العقول وتاهت الحلوم و حارت الألباب وخسئت‏ العيون وتصاغرت العظماء وتحيّرت الحكماء وتقاصرت الحلماء وحصرت الخطباء وجهلت الالبّاء وكلّت الشّعراء وعجزت الادباء وعيبت‏ البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضيلة من فضائله وأقرّت بالعجز والتّفصير»(8).

هيهات هيهات! خردها درباره اش گمراهند و خاطرها ناپيدا، عقلها سرگردان و چشمها بى ديد، بزرگان در اين جا كوچكند و حكيمان درحيرت و برد باران بى شكيب و هوشمندان گيج و نادان و شُعرا لال وگنگ و ادباء درمانده و سخندانان بى زبان مى‏شوند و شرح يك ‏مقامش نتوانند و وصف يكى از فضايلش ندانند همه به عجز و كوتاهى خود معترف‏اند.

اين روايت مفصّل را به عنوان مقدّمه‏اى براى ورود به بحث عدالت ‏صحابه مطرح نموديم، ضرورت بيان اين روايت در جلسهٔ بعد روشن مى‏گردد.

به عنوان نمونه‏اى ديگر از عظمت شأن و مقام ائمّه اطهارعليهم السلام به اين‏روايت توجّه بفرماييد؛

جابر بن يزيد جعفى قدس سره مى‏گويد: هجده سال در خدمت امام باقر عليه السلام‏ بودم، هنگامى كه مى‏خواستم از حضور ايشان مرخّص شوم به ايشان عرض‏نمودم «به من نصيحتى بنماييد» ايشان فرمودند: «آيا پس از هجده سال باز هم‏نصيحت مى‏خواهى»؟ و من در پاسخ عرض كردم:

«نعم! إنّكم بحر لا ينزف ولا يبلغ قعره»(9).

آرى! شما، اقيانوس بى كرانى هستيد كه ساحل و عمق آن ناپيدا است.

ما به عنوان يك فرقه از فرق اسلامى معتقد به امامان دوازده گانه‏ عليهم السلام ‏هستيم كه نخستين آنها اميرالمؤمنين عليه السلام و آخرين آنها حضرت بقيّة اللَّه عجّل‏اللَّه فرجه الشريف مى‏باشد، و بر اين نظر هستيم كه حضرات معصومين‏ عليهم السلام با انتخاب خداوند سبحان، به مقام امامت رسيده‏اند و در رابطه با شأن و جايگاه ائمّهٔ ‏اطهارعليهم السلام بيانات ثامن الحجج عليه السلام را كه در اين جلسه بيان نموديم، بدون هيچ ‏كم و كاستى مى‏پذيريم.

1) سورهٔ سجده، آيه 24.

2) و از آنان امامانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى‏كردند چون شكيبايى نمودند و به‏ آيات ما يقين داشتند. سورهٔ سجده، آيه 24.

3) سورهٔ انعام، آيه 38.

4) سورهٔ مائده، آيه 3.

5) سورهٔ انعام، آيه 75.

6) در گذشته انسانها بوسيله ستارگان راه را تشخيص مى‏دادند، و مى‏توان از روى ستاره ‏جدى قبله را پيدا كرد.

7) در گذشته در هنگام شب در شهرها بر روى مناره‏ها آتش بر مى‏افروختند تا كاروانها راه راتشخيص دهند و بتوانند سريعتر خود را به شهر برسانند.

8) كافى، جلد 1 صفحهٔ 199.

9) امالى شيخ طوسى قدس سره، صفحهٔ 296.


جستجو