در تایید این مطلب، در زیارت غدیریه می خوانیم:
« … لَا تَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً، وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً، وَ لَوْ أَسْلَمَنِي النَّاسُ جَمِيعاً لَمْ أَكُنْ مُتَضَرِّعاً، اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْتَ، وَ آثَرْتَ الْآخِرَةَ عَلَى الْأُولَى فَزَهِدْتَ، وَ أَيَّدَكَ اللَّهُ وَ هَدَاكَ، وَ أَخْلَصَكَ وَ اجْتَبَاكَ. فَمَا تَنَاقَضَتْ أَفْعَالُكَ، وَ لَا اخْتَلَفَتْ أَقْوَالُكَ، وَ لَا تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُك…؛ … كثرت مردم در پيرامونم عزّتى به من نيفزايد و پراكنده شدنشان ترسى به من اضافه نكند،اگر همه مردم از من دست بردارند،نالان نشوم،پناهنده به خدا شدى و عزّت يافتى،آخرت را بر دنيا برگزيدى و پارسا گشتى، خدا تأييدت نمود و راهنمايى فرمود، و در گردونه خلوص قرار داد، و تو را برگزيد،كردارهايت ضد و نقيض نشد، گفتارهايت اختلاف نيافت، حالاتت زيرورو نگشت…».([1])
حضرت ابو الحسن علی بن موسی الرضا (ع) در سال 148 هجری قمری در روز یازدهم ذی قعده در مدینه دیده به جهان گشود(اصول كافي ج1ص286).
پدر بزرگوارش حضرت امام موسی بن جعفر(ع) و مادر مکرمه اش به نام های نجمه خاتون ، ام البنین ، سکینه نوبیه وتکتم نامیده می شود که بعد از تولد فرزندش ا زطرف امام کاظم (ع) (طاهره) نام گرفت.(بحارالانوارج49ص3)
آن حضرت در دوران امامت 20 ساله خویش (183 -203 ) با سه تن از حکمرانان مستبد عباسی یعنی هارون الرشید (ده سال) محمد امین (پنج سال) ومأمون (پنج سال آخرعمر) معاصر بود. امام رضا (ع) درآخر ماه صفر 203 هجری قمری در سن 55 سالگی بوسیله مأمون مسموم و در سناباد نوقان که امروزه یکی از محلات مشهد مقدس بحساب می آید به شهادت رسید و در محل مرقد فعلی به خاک سپرده شد.(ارشاد مفيدص304)هدف اصلی این یادداشت، بررسی جایگاه مقولهی استکبار در اندیشهی امام خامنه ای روحی فداه خواهد است. نگارنده بر این باور است که کلید درک اندیشهی ایشان در این باب، تعیین مؤلفهها و شاخصههای استکبار از سویی و سپس تعیین مصداق اصلی استکبار بر اساس همان مؤلفهها، از سوی دیگر است. در حقیقت، استکبار از نگاه ایشان دارای یک مصداق اصلی و عینی است که به طور عام، نظام سلطه و به طور خاص، ایالات متحدهی آمریکاست.
علاوه بر این، استکبار از نگاه ایشان دارای یک خط سیر تاریخی و منطقی است؛ یعنی دارای دورهی پیدایش، رشد و گسترش و سرانجام زوال است و این مسئله، یکی از نکات بارز و ثابت در چارچوب گفتمان رهبری در زمینهی استکبار است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
فهرست مطالب پیشگفتار 13 مقدمه 17 بخش اول: ولایت خدای متعال: 21 معنای لغوی و کاربرد ولی 23 مفهوم ولایت 24 جواب 25 ولایت تکوینی و ولایت تشریعی 26 مستندات قرآنی 27 ولایت به معنای نصرت 27 ولایت تشریعی خداوند 27 ولایت تشریعی خداوند 28 ولایت تشریعی رسول خدا 6 28 ولایت تشریعی امیرالمؤمنین علی7 28 تشریح ولایت […]
یادداشت روز: غایتمندی در اقتصادی ؛ رمز موفقیت و تکامل در زندگی دنیوی و اخروی/ اقتصاد و رابطه آن با فلسفه اخلاق/ از نفی اقتصاد مسرفانه تا اثبات اقتصاد میانه/ تأکید بر استقلال اقتصادی، خوداتکایی و خودکفایی/ نمی توان کشور را همزمان با اقتصاد مقاومتی و لیبرالی اداره کرد بی شک سیطرۀ فکری بر جوامع […]
یادداشت روز: روش شناسی امام سجاد علیه السلام در احیای نهضت عاشورا از منظر معظم له فصاحت و بلاغت امام سجاد علیه السلام/ قاطعیت و شجاعت امام سجاد علیه السلام/ اقرار گرفتن از طرف مقابل و الزام او به نتایج آن اقرار/ سخن آخر:اتمام حجت؛ شیوه اقناعی بزرگ مبلّغ قیام عاشورا قیام عاشورا علاوه بر […]
خداى متعال، مراسم با عظمت ماه رمضان را اینگونه مقرّر فرموده است که به آسانى و سادگى پایان نپذیرد. در پایان این ماه – که ماه عبادت است – روزى را قرار داده است که روز عید باشد، روز اجتماع باشد، روز بزرگى باشد؛ برادران مسلمان به هم تهنیت بگویند؛ موفقیّتهاى ماه رمضان را قدر بدانند؛ میان خود و خدا محاسبه کنند؛ آنچه را که در این ماه شریف ذخیره آنها شده است، براى خودشان حفظ کنند. آن روز، روز عید فطر است. لذا روز عید فطر هم اگرچه عید است؛ اما روز عبادت و توسّل و تذکّر و تقرّب به خداست که با نماز شروع مىشود و با دعا و توسّل و ذکر پایان مىپذیرد. این روز را قدر بدانید؛ ذخیره تقوا را مغتنم بشمارید و عید فطر را بزرگ بدانید.
امروز در قنوت نماز، نُه مرتبه به خدا عرض کردید: «اللّهم انى اسألک خیر ما سألک منه عبادک الصّالحون؛ یعنى بهترین چیزى را که بندگان صالح خدا از او طلب مىکنند، به ما عطا کن. «و اعوذ بک مما استعاذ منه عبادک المخلصون»؛(1) و از آنچه که بندگان مخلص خدا، به خدا پناه مىبرند، ما نیز به خدا پناه مىبریم. آنچه که شما خواستهاید، رضاى خداست، تقرّب به خداست، توفیق عمل براى خدا و توفیق عبودیّت الهى است. آنچه که شما از آن به خدا پناه بردهاید، بندگى نفس است، بندگى هوى است، بندگى غیر خداست، شرک به پروردگار است. 28/10/1377
امام كاظم عليه السلام : كانَ يُعرَفُ مَوضِعُ سُجُودِ أبي عَبدِاللَّهِ بِطيبِ رِيحِهِ سجده گاه امام صادق عليه السلام از بوي خوش آن شناخته مي شد الكافي ، ج 6 ، ص 511 . مالك بن أنس (فقيه المدينة) : كانَ الصادقُ عليه السلام رَجُلاً لايَخلُو مِن إحدي ثَلاثِ خِصالٍ : إمّا صائماً و إمّا […]
« وقال في صفتهم : «وَالَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ»[1] وذكر الآيتين ثمّ أخبر : «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِي التَّوْرَاةِvوَالإِنجِيلِ»[2] . ثمّ ذكر وفاءهم له بعهده ومبايعته فقال : «وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»[3] . فلمّا نزلت هذه الآية : «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ» قام رجل إلى رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم فقال : أرأيتك يا نبيّ اللّه الرجل يأخذ سيفه فيقاتل حتّى يقتل إلاّ أنّه يقترف من هذه المحارم ، أشهيد هو ؟ فأنزل اللّه عزّوجلّ على رسوله : «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»[4] . وقال : التائبون من الذنوب ، العابدون الذين لا يعبدون إلاّ اللّه ولا يشركون به شيئا الحامدون الذين يحمدون اللّه على كلّ حال في الشدّة والرخاء السائحون وهم الصائمون الراكعون الساجدون وهم الّذين يواظبون على الصلوات الخمس والحافظون لها والمحافظون عليها في ركوعها وسجودها وفي الخشوع فيها وفي أوقاتها . الآمرون بالمعروف بعد ذلك والعاملون به والناهون عن المنكر والمنتهون عنه . قال : فبشّر من قتل وهو قائم بهذه الشروط بالشهادة والجنّة ثم أخبر تبارك وتعالى أنّه لم يأمر بالقتال إلاّ أصحاب هذه الشروط فقال عزّوجل : «أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ»[5] » ؛
واژه «صداقت» از «صدق» در اصل به این معنا است که گفتار و یا خبرى که داده مىشود، مطابق خارج باشد، و کسی را که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد، «صادق» و «راستگو» مىگویند.