هجرت سیاسی امام رضا(علیه السلام)

قبل از ورود به بحث تحلیل هجرت امام رضا علیه السلام به مرو، تذکر این نکته ضروری است که رفتار و فعل هر یک از ائمه ی معصومین علیهم السلام در هر یک از شئون حیات شان در عالم دنیا، از فعل سایر معصومین علیهم السلام گسسته و جدا نیست؛ بلکه فعل هر معصومی هم چون حلقه های پیوسته ی یک زنجیر، با افعال سایر معصومین ارتباط دارد؛ و افعال معصومین، فعل یک دیگر را نقض نمی کند.

در تایید این مطلب، در زیارت غدیریه می خوانیم:
« … لَا تَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً، وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً، وَ لَوْ أَسْلَمَنِي النَّاسُ جَمِيعاً لَمْ أَكُنْ مُتَضَرِّعاً، اعْتَصَمْتَ‏ بِاللَّهِ‏ فَعَزَزْتَ‏، وَ آثَرْتَ الْآخِرَةَ عَلَى الْأُولَى فَزَهِدْتَ، وَ أَيَّدَكَ اللَّهُ وَ هَدَاكَ، وَ أَخْلَصَكَ وَ اجْتَبَاكَ. فَمَا تَنَاقَضَتْ أَفْعَالُكَ، وَ لَا اخْتَلَفَتْ أَقْوَالُكَ، وَ لَا تَقَلَّبَتْ أَحْوَالُك‏…؛‏ … كثرت مردم در پيرامونم عزّتى به من نيفزايد و پراكنده‏ شدنشان ترسى به من اضافه نكند،اگر همه مردم از من دست بردارند،نالان نشوم،پناهنده به خدا شدى و عزّت يافتى،آخرت را بر دنيا برگزيدى‏ و پارسا گشتى، خدا تأييدت نمود و راهنمايى فرمود، و در گردونه خلوص قرار داد، و تو را برگزيد،كردارهايت ضد و نقيض‏ نشد، گفتارهايت اختلاف نيافت، حالاتت زيرورو نگشت…».([1])

بنابراین؛ علاوه بر این که همه ی افعال امام معصوم علیه السلام در همه ی شئون با یک دیگر هماهنگ است؛ افعال هر یک از معصومین علیهم السلام نیز با افعال امام معصوم دیگر نیز هماهنگ و پیوسته است. فعل امیرالمومنین(ع) ادامه ی فعل رسول اکرم(ص) است و رسالت ایشان با حلقات افعال سایر اهل بیت (علیهم السلام) صورت می پذیرد. از همین روست که شما می توانید کلام امام هادی(ع) را قرینه ی کلام امیرالمومنین (ع) قرار بدهید. چنین هماهنگی ای را در کلام غیر معصوم نمی توان پیدا کرد.

در نتیجه‌ی هماهنگی افعال و اقوال معصومین است که فقهای عظیم الشأن شیعه توانسته اند به واسطه ی علم اصول، ادله ی ارائه شده در کلام معصوم را جمع بندی کنند؛ علم اصول که در کلام غیر معصوم به کار گرفته شدنی نیست. به گمان من، قواعد علم اصول، قواعد عرفی نیست؛ قواعد تخصصی فقهاست. عرف این ظرفیت را ندارد که کلام دویست سال قبل را بتواند با کلام دویست سال بعد قرینه کند.

اکنون با داشتن چنین توجهاتی، که لازمه ی تفقه در فعل معصوم است، می توان هجرت امام رضا علیه السلام از مدینه به مرو را تا حدّ توان تحلیل کرد.

شرایط سیاسی ائمه‌ی معصومین پیش از امام رضا(ع)
هجرت امام رضا(ع) ادامه ی سلسله رفتارهای نبی اکرم(ص)، امیرالمومنین(ع) و سایر معصومین علیهم السلام است؛ و بدون توجه به رویکردهای رفتار سیاسی این بزرگ‌واران، نمی توان این هجرت را تحلیل کرد. اگرچه با بعثت نبی اکرم(ص) تاریخ جهان اسلام آغاز می شود؛ اما برپا شدن دولت سقیفه، ادامه‌ی این مسیر را دچار چالش های می کند که با دوراندیشی و تدابیر امیرالمومنین و دیگر معصومین رسالت آن حضرت ادامه می یابد. یکی از مراحل تحقق این رسالت عظیم، هجرت امام رضا علیه السلام از مدینه به مرو است.

پس از رحلت نبی اکرم و شکل گیری آن حوادث، امیرالمومنین به طور مستقیم با شخص سران ظلم و نفاق درگیر نمی شوند؛ بلکه با اتخاد تدابیر بلندی که در شأن معصومیت و ولایت امام است، به جنگ با محصول آن ها، یعنی “نکث” و “قسط” و “مروق” می روند و چشم فتنه را کور می کنند. لذا؛ سرحلقه ی بصیرتی که محصول رویارویی های امیرالمومنین(ع) با ناکثین و قاسطین و مارقین است، ارزش مندترین و غنی ترین سرمایه ی شیعه در طول تاریخ بوده است. حضرت وقتی آماده ی شهادت شدند، ماموریت خودشان در کور کردن چشم «ظلماتٌ بعضها فوق بعض» را که همان ظلمات حاصل از آن حوادث است، تمام کرده بودند. شاهد این مطلب بخشی از زیارت غدیریه است که می خوانیم:

«وَ لَمَّا رَأَيْتَ قَدْ قَتَلَتْ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ، وَ صَدَّقَكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَعْدَهُ، فَأَوْفَيْتَ بِعَهْدِه‏؛ زمانى كه ديدى پيمان‏شكنان و ستم كاران و بيرون‏رفتگان از دين را كشتى، و رسول خدا كه درود خدا بر او و خاندانش باد وعده‏اش را به توراست گفته بود، تو هم به عهدش وفا كردى».([2])

پس از ایشان، امام حسن مجتبی و امام حسین (علیهما السلام) با تدابیری که اتخاذ کردند، دشمن را به جایی رساندند که در برابر نشر و پخش معارف اهل بیت سد ایجاد کند و مانع از گسترده تر شدن دامنه ی مخاطبان علوم اهل بیت عترت و طهارت شود. هر دو امام بزرگ وار در این مسیر به شهادت رسیدند و با شهادت خودشان، روح تازه ای در کالبد جامعه ی شیعه دمیدند. برای چگونگی خفقان سیاسی و فرهنگی دوره ی بنی امیه کافی ست در این کلام علامه طباطبایی رحمت الله علیه دقت کرد که ایشان می فرمودند:
«من همه ی وسائل الشیعه را که تتبع کردم، بیش از سه روایت فقهی از سیدالشهداء علیه السلام پیدا نکردم!»

این مطلب، خیلی عجیب است! زیرا عموم مسلمان ها بر سر این مساله اتفاق نظر دارند که علم نبی اکرم (ص) در میان خاندان ایشان است. یعنی حتی اگر دسته ای از مسلمانان، به خطا رفته؛ و مرجعیت و رهبری سیاسی امام معصوم در جامعه ی اسلامی را نیز قبول نداشته باشند؛ عموم مسلمانان، مرجعیت علمی اهل بیت را به رسمیت می شناسند. حال در جامعه ی اسلامی چه اتفاقی افتاده است که ابو حریره ها، مرجع روایت حدیث از نبی خاتم می شوند؛ اما از سیدالشهداء (ع) در جامع ترین کتاب فقهی و روایی شیعه، بیش تر از سه حدیث نقل نمی شود! این مساله حکایت از آن دارد که مردم در این دوره، حتی مسائل فقهی شان را هم از ائمه ی معصومین نمی پرسیدند.

بنابراین با ریخته شدن خون سیدالشهداء(ع)، موجبات نابودی دستگاه شیطان و منزوی گشتن شیاطین انس و جن فراهم شد؛ و رجعتی به سمت شیعه پدید آمد و بستری فراهم گردید تا امام باقر و امام صادق انقلاب عظیمی در حوزه ی اندیشه ی جهان اسلام راه بیاندازند و زمینه ی تاسیس جغرافیای جدیدی را برای شیعه فراهم آورند.

اما آن چه خون سیدالشهداء(ع)را به انقلاب علمی امام باقر و امام صادق علیهماالسلام پیوند می دهد، تصرفات عظیمی است که امام سجاد(ع) با «احیای توحید و معنویت» از یک سو؛ و «احیای توجه به اهل بیت از طریق توجه به عاشورا» از سوی دیگر، قیام اباعبدالله را به بار نشاندند و حقیقت رسالت نبی اکرم (ص) را دیگر بار احیاء نمودند.

خلاصه کردن طریق مبارزه ی امام سجاد(ع) به دعا، در شأن تحلیل فعل معصوم و توصیف مقامات امام نیست! این تحلیل، بیش تر از آن که توصیف امام باشد، تحقیر امام است. صحیفه ی سجادیه، تجلّی احیاء توحید در جامعه ی مسلمان هاست. فعل اصلی ایشان در ایام امامت شان، احیاء دیگرباره ی معنویت حقیقی فراموش شده ای است که در خلاء این معنویت، مرجعیت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به فراموشی سپرده شده؛ و فرزند رسول خدا در این فراموشی به مسلخ رفته بود.

در نتیجه‌ی همین احیاء معنویت و مرجعیت اهل بیت علیهم السلام بود که وقتی در ایام حج، هشام لعنت الله علیه قصد طواف بیت الله الحرام کرد؛ و می خواست اعمال حج را به جای آورد؛ به خاطر ازدحام جمعیت نمی توانست به حجرالاسود نزدیک شود. اما هنگامی که سیدالساجدین(ع) تشریف آوردند؛ مردم محو جمال ایشان شده و خیره و حیران، حضرت را تماشا می کردند. آن ها راه را باز کردند و حضرت به سمت حجرالاسود رفته و آن را استلام نمودند. هشام تعجب کرد و با تجاهل پرسید: «او کیست؟» فرزدق، شاعر خاندان عترت و طهارت علیهم السلام، آن جا حاضر بود و در پاسخ با زبان شعر حضرت را این گونه معرفی کرد:

هَذَا الَّذِي تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ‏ وَ الْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ‏ يَكَادُ يُمْسِكُهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ‏ رُكْنُ الْحَطِيمِ إِذَا مَا جَاءَ يَسْتَلِمُ‏ يُغْضِي حَيَاءً وَ يُغْضَى مِنْ مَهَابَتِهِ‏ فَمَا يُكَلَّمُ إِلَّا حِينَ يَبْتَسِمُ‏([3])

این بازگشت و توجه به امام معصوم، محصول تصرفات امام سجاد(ع) برای اصلاح انحرافی است که پدر بزرگ وارشان نیز برای مبارزه ی با آن قیام کرده بودند. در نتیجه ی مشی امام سجاد(ع) مردم این امکان را پیدا کردند که معنویت و قداست امام معصوم را ببینند و سرچشمه ی توحید و بندگی را پیدا کنند. پس، این طور نیست که حضرت با دعا، به جنگ با بنی امیه رفته باشند؛ بلکه، دعا، یکی از شئون امامت ایشان بوده، که احیاء معنویت در آن منعکس گردیده است. به بیان دیگر؛ صحیفه، تجلی احیاء توحید در جامعه ی زمان امام سجاد علیه السلام است؛ نه ابزار مبارزه ی حضرت!

در پی ارجاء مردم به خانه ی اهل بیت که نتیجه ی تلاش های امام سجاد(ع) بود، امام باقر و امام صادق علیهماالسلام جایگاه مرجعیت علمی امام معصوم را نیز در جامعه ی اسلامی احیاء نمودند؛ و معادله ی مراجعه ی مردم برای حل و فصل مسائل فقهی را عوض کردند. پیش تر، جامعه ی شیعه مسائل فقهی اش را از اهل سنت اخذ می کرد؛ اما در این دوره با احیاء مرجعیت علمی امام معصوم، کار به جایی رسید که بزرگان هر چهار مذهب اهل سنت، در مکتب تدریس امام صادق(ع) حضور پیدا می کردند و از شاگردان آن حضرت به شمار می آمدند.

اگر تتبعی صورت بگیرد که ببینیم فقه اهل سنت بعد از امام صادق(ع) چقدر قوی تر از پیش شده؛ کلام و عرفان اهل سنت چقدر قدرت پیدا کرده؛ آن گاه مشخص می شود که این امام بزرگ وار چگونه عمل کردند تا جهان اسلام را از پرتگاه خطرناکی که پیش آمده بود، حفظ کنند!

این کار، تحقیق چندان پیچیده و سنگینی هم نمی خواهد؛ آدم با ورق زدن توحید صدوق رحمت الله علیه و مرور سوال هایی که به امام باقر و امام صادق علیهما السلام ارجاء داده می شد، می تواند متوجه شود که کار مسلمان ها به جایی رسیده بود که درباره ی توحید و معرفت خداوند متعال، حرف هایی بدتر از یهود می زدند! این انحطاط که تصادفی نیست. فرقه سازی، ایجاد بدعت، راه اندازی نهضت ترجمه و پدیدآوردن جریان های انحرافی، همه و همه، کارهای مدیریت شده و توام با برنامه ریزی ای بوده است که دستگاه نفاق، با دوراندیشی و نگاه تاریخی، آن را راه انداخته؛ تا اسلام و معنویت حاصل از آن را سرنگون کند.

این برنامه ریزی تا امروز هم ادامه دارد و ادامه ی همان شیطنتی است که دستگاه ظلم آن را پایه گذاری کرده است. اگر در عصر حاضر، فراعنه ی دنیا با اقامه ی اخلاق و عرفان مادی، برای زمینی و غیر قدسی کردن و به تعبیر خودشان سکولاریزه کردن زندگی بشر تلاش و برنامه ریزی می کنند؛ هیچ یک از این ها تصادفی نیست. این حوادث ادامه ی ظلمت و کیدی است که سران ظلم آن را پایه ریزی کردند و فتنه های گوناگونی را راه انداختند. خود این مطلب محتاج بحث جداگانه ای است و توجه به آن اهمیت زیادی دارد.

به هر حال؛ در چنین شرایطی بود که امام باقر و امام صادق علیهماالسلام با ایجاد پایگاه مرجعیت علمی در جهان اسلام، نه تنها شیعیان که حتی اهل سنت را از افتادن در ورطه ی انحطاط فکری نجات دادند و چارچوب های مقننی را در معارف اسلامی بنا نهادند. ایشان ضمن اتخاذ تدابیر بلند، با تربیت شاگردان فقهی در بدنه ی اهل سنت، در برابر پدید آمدن انحراف های خطرناک تر که می توانست به فروپاشی جامعه ی اسلامی منتهی شود، و نام اسلام و مسلمانی را یک سره در تاریخ به فراموشی بسپارد، ایستادند. اگر امروزه، عموم مسلمانان به جای داشتن معنویت مبهم، وارث معارف متقن و مستدلی هستند؛ همه ی این ها مدیون تدابیر این دو امام بزرگ وار و عظیم الشأن است.

دوره‌ی حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه نیز دوره ی فوق العاده ای ست و پایه های توسعه ی جغرافیایی شیعه با تدابیر ایشان اتفاق می افتد. ایشان با وجود این که جمعیت شیعیان، فراوان، اما متفرق در اطراف دنیای اسلام بودند؛ کاری کردند که بنی العباس مجبور شدند مسیر خودشان را تغییر دهند و برای مهار شیعه، سیاست دیگری را اتخاذ کنند. این تغییر، به ویژه، در دوران حاکمیت مامون کاملا هویداست.

ویژگی های دوران امامت حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثناء
مامون که یکی از باهوش ترین خلفای عباسی بود، بر آن شد تا با شریک کردن امام رضا(ع) در امر حکومت، این چرخش سیاسی را به شیعیان آن حضرت نشان دهد. وی با شریک کردن امام رضا(ع) در حکومت خود، این هدف را دنبال می کرد که به همه نشان دهد مساله ی حکومت، قدسی و زمینی و آسمانی ندارد و حتی اگر امام شیعه نیز در این مسند بنشیند و دست او به حکومت باز شود، همان کاری را انجام می دهد و سیاستی را در پیش می گیرد که ما انجام می دهیم! اما برعکس؛ امام رضا(ع) نیز بر آن بودند تا با پذیرفتن ولایت عهدی این مساله را نشان دهند که خلافت الهی، امر دیگری ست و اگر امام بر مسند حکومت بنشیند، به گونه ی دیگری رفتار خواهد کرد.

آن چه ما می توانیم در مورد تحولات عظیم جامعه ی شیعه در عصر امام رضا(ع) که با تدابیر آن حضرت صورت گرفته بود، صحبت کنیم؛ تنها وجه ظاهری و مُلکی آن هاست. باطن تحولات و آن حقیقت ملکوتی ای که با تصرفات ایشان صورت پذیرفت، از دسترس ما خارج است.

ـ رواج گفتمان ولایت و امامت
یکی از تغییرات جدی ای که در عصر امام رضا(ع) واقع شد، این بود که گفتمان امامت و گفت وگو در باب ولایت ائمه ی معصومین به طور جدی در جامعه رواج یافت؛ و تقیه در موضوع ولایت نسبت به زمان های قبل برداشته شد؛ این موضوع را در احتجاجات آن حضرت می توان مشاهده کرد.

از همین روست که اکثر معارف سنگین حول مقامات ائمه در دوره ی ایشان آشکار شد و زمینه ای پدید آمد تا معارف بیش تری در این حوزه، هم چون زیارت جامعه ی کبیره و زیارت ائمه المومنین، در زمان امام هادی(ع) بیان شود و بستر معرفی امام و امامت از نو احیاء گردد.

ـ بلوغ جامعه ی شیعه برای امتحان های پیچیده تر
در پی نشر و احیای چنین معارف نابی بود که جامعه ی شیعه این قابلیت را پیدا کرد تا برای اولین بار به امام خردسال امتحان شود و از این آزمایش سخت، سربلند بیرون آید. شیعه در زمان امام رضا(ع) آن قدر بالغ شده بود که پس از ایشان، انشعاب جدی دیگری در میان شیعیان پدیدار نشد؛ در حالی که سه تن از امامان پس از ایشان _ امام جواد، امام هادی و امام عصر علیهم السلام _ از نظر سن، خردسال بودند.

در نقل آمده است:
«روزی جناب علی بن جعفر علیه الرحمه، عموی ثامن الائمه علیه السلام، در میان شاگردان خود در مسجد نبوی نشسته؛ و مشغول تدریس بود. در همین حال، امام جواد(ع) که به حسب ظاهر خردسال بودند، وارد شدند. جناب علی بن جعفر به احترام ایشان، تمام قد بلند شده؛ به استقبال حضرت رفته؛ با تحت الهنک خود، غبار کفش حضرت را پاک کرده؛ و دست حضرت را بوسید.

شاگردان که از این کار ایشان تعجب کرده بودند، پرسیدند: این کار شایسته ی شما نیست! سن و سالی از شما گذشته و عالم بزرگی شده اید! چند تن از امامان را درک کرده اید!

علی بن جعفر در پاسخ به پرسش آن ها گفتند: این گونه نیست. خدای متعال، محاسن سفید من را لایق امامت ندانسته اند و در عوض این آقازاده را لایق چنین مقامی دیده اند».

چنین فهمی، تصادفی نیست؛ بلکه از رشد جامعه ی شیعه در درک عمیق تری از معناي امامت و ظرفیت بالاتری از تحمل ولایت حکایت دارد. این بلوغ، محصول تصرفات و معارفی است که امام رضا (ع) ضمن هجرت خودشان از مدینه به مرو، در اختیار جامعه ی شیعه قرار دادند و ظرفیت شیعیان را تا حد اطاعت از امام خردسال ارتقاء بخشیدند. عجیب تر این که، کسانی در برابر امامت امام جواد(ع) تسلیم شده بودند که از علمای بزرگ شیعه محسوب می شدند و شاگردی امام صادق(ع) را تجربه کرده بودند.

ـ شکل گیری مرکزیت در جهان شیعه
اگرچه جمعیت جامعه ی شیعه در زمان ولایت امام رضا(ع) از کثرت قابل توجهی برخوردار شده بودند، اما متفرق در دنیای اسلام بوده و مرکزیت خاصی نداشتند. در چنین شرایطی بود که امام رضا(ع) به مرو هجرت فرمودند و تدابیری اندیشیدند که مامون مجبور شد به بغداد کوچ کند. بخش دیگری از تدابیر تاریخی ثامن الحجج فراخواندن امام زاده ها به سمت خراسان بود؛ هجرت این بزرگ واران موجب شد تا مدنیت شیعه در ایران، حول امام زاده ها شکل بگیرد.

شهرسازی در ایران، حول بیوت نور ائمه ی اطهار علیهم السلام توسعه یافته است. یعنی، مردم به جای آن که حول آب و مرتع و علف زار خوب _مانند سایر اقوام و ملل_ جمع شوند؛ حول نسل نورانی نبی اکرم(ص) گردآمده اند. از این روست که «بنیان جامعه ی شیعه، علی التقواست».

به نظر من، این که کسی هنگام صبح رو به حرم مطهر می کند و می گوید: «السلام علیک یابن رسول الله»؛ این که هنگام عبور از کنار حرم از ماشین پیاده می شود و عرض ادب و احترام می کند؛ این سلام و احترام، کفاره ی گناهان او از صبح تا شب است. این سلام، صلوات بر محمد و آل محمد است. مگر این گونه نیست که در زیارت جامعه می گوییم:

«وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا؛ درودهاى ما را بر شما قرار داد، و آن چه ما را از ولايت شما به آن‏ مخصوص داشت، مايه پاكى براى خلقت ما، و طهارت براى جان ما، و تزكيه براى وجود ما، و كفاره گناهان ماست».

تعظیم در برابر امام زاده، که تعظیم بندگی و تعبد ایشان نیست؛ این احترام و تعظیم یعنی تبعیت از معصوم در بندگی خدا. امام رضا علیه السلام در کلامی نورانی می فرمایند:

«بَلَغَنِي أَنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَّا نَزْعُمُ أَنَّ النَّاسَ عَبِيدٌ لَنَا لَا وَ قَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا قُلْتُهُ قَطُّ وَ لَا سَمِعْتُهُ مِنْ آبَائِي قَالَهُ وَ لَا بَلَغَنِي عَنْ أَحَدٍ مِنْ آبَائِي قَالَهُ وَ لَكِنِّي أَقُولُ النَّاسُ عَبِيدٌ لَنَا فِي الطَّاعَةِ مَوَالٍ لَنَا فِي الدِّينِ فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ؛ شنيده ‏ام كه بعضی از مردم می گويند ما عقيده داريم كه مردم بندگان ما هستند؛ نه، سوگند به قرابت و خويشاوندى ما كه با رسول داريم اين چنين عقيده‏اى نداريم و نه گفته‏ ايم، و نه از پدران و اجداد گرامى‏ خود چنين شنيده ایم! بلكه مي گويم مردم، بندگان ما هستند در اطاعت خدا، و پیرو ما هستند در ادای وظايف دينى؛ اين مطلب را حاضران به غائبان برسانند».([4])

اگر آیه ی مبارکه ی «عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ»([5]) تنها یک مصداق داشته باشد، این مصداق، امام معصوم است. این که وهابی ها به اذن دخول خواندن شیعیان اعتراض می کنند، از بی سوادی آن ها در فهم قرآن است؛ و الا کسی که احکام عبید و امام قرآن را بلد باشد، می داند که این عبد بودن، عبد بودن در اطاعت از خداست؛ نه پرستش امام. خداوند، ازلاً و ابداً، حلقه ی بندگی اش را به گوش ما انداخته است؛ کسی که این حلقه را در گوشش نیندازد، حلقه ی بندگی شیطان به گوشش می افتد.

حضرت در هجرتی که به خراسان داشتند، ضمن ایجاد مرکزیت برای شیعیان، حقیقت ولایت و امامت را احیاء نمودند و شأن امام را به جامعه ی اسلامی معرفی کردند. تلقی من از این که می گویند: «ثواب زیارت امام رضا(ع) از ثواب زیارت جدشان بیش تر است» از این مساله نشأت می گیرد که ثواب زیارت امام رضا علیه السلام «ثواب اقامه» است.

بارگاه ایشان، زیارت گاه شیعیان دوازده امامی است و تنها کسانی به زیارت ایشان نایل می شوند که شیعه ی تام باشند. زیارت امام رضا(ع) به معنای اقامه ی ولایت دوازده امام معصوم است؛ ثواب هر قدمی که برای زیارت ایشان برداشته می شود، معادل یک حج عمره ی مقبوله محاسبه می شود.

این هجرت پربرکت، زمینه ای فراهم آورد تا دولت و پادشاه شیعی در ایران مستقر شود و این پادشاهی مقدمه ای گردد تا رسیدن به حکومت ولایت فقیه و ان شاءالله، عصر ظهور.

پی نوشت:
[۱]. المزار الكبير (لابن المشهدي)، زيارة اخرى لمولانا أمير المؤمنين علي بن ابي طالب صلوات الله عليه مختصة بيوم الغدير، ص۲۶۸.
[۲]. المزار الكبير (لابن المشهدي)، زيارة اخرى لمولانا أمير المؤمنين علي بن ابي طالب صلوات الله عليه مختصة بيوم الغدير، ص۲۸۱.
[۳]. اين كسى است كه می شناسد بطحا راه رفتن او را(«بطحا» بيابانى است در مكه معظّمه) و كعبه و حلّ و حرم مى‏شناسند وى را.
چون حجر الاسود می‏شناسد كف دست وى را نزديك است كه بگيرد او را وقتى كه او می‏آيد كه استلام كند آن را. (استلام به معنى دست ماليدن است و استلام حجر سنّت است در شرع).
از روى حياء چشم را ی ‏پوشاند و مردم نيز از هيبت وى چشم را برهم می ‏گذارند، و حرف نمی ‏زند با كسى مگر بعد از تبسّم (تا آنكه زايل شود في الجمله هيبت وى و قادر شود مخاطب بر استماع كلام وى و بفهمد آن را). (الإختصاص، حديث قصيدة الفرزدق لعلي بن الحسين، ص۱۹۱).
[۴]. الكافي، چاپ اسلامي، ج‏۱، بَابُ فَرْضِ طَاعَةِ الْأَئِمَّةِ، ص۱۸۷.
[۵]. ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ؛ (سوره ی مبارکه ی نحل، آیه ی شریفه ی۷۵).

جستجو