1- زيبايي ايمان
درآيات وروايات فراواني به توصيف ايمان ونتيجههاي اثربخش آن توجه شده است.
يكي از ويژگيهاي مهم ايمان،زيبايي و آراسته شدن دلهايي است كه از ايمان برخوردار گشته اند. خداوند ميفرمايد:
«وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ»([1])
ولي خداوند متعال ايمان را به دل هايتان محبوب نمود و ايمان را در دلهاي شما با زيبايي بياراست وكفر وفسق ومعصيت را براي شما زشت وكراهت بار ساخت.
از آنجا كه خداوند داراي حكمت بي انتهاست، مي خواهد تكامل انساني را تحقق بخشد، زمينههاي آن را هم فراهم ساخته است؛ بدين معنا كه ايمان را كه سبب تكامل بشر است در قلبهاي انسان دوست داشتني قرار مي دهد، آتش عشق حق طلبي و حقيقت جويي را در درون جامعه شعله ور مي سازد و روح او را همگام با دستورهاي ديني پرورش مي دهد؛ بنابراين زيبايي خواهي انسان اورا به سوي پذيرش صفات وكارهاي زيبا پيش ميبرد؛ از اين رو ترسيم حقيقي و درست از خداوند ودستوراتش، هر انساني را كه غبار غفلت بر قلبش ننشسته باشد، به سوي خويش فرا مي خواند. در مقابل درك زشتي كفر وكارهاي آلوده ساز، با ضمير زيبا يابي انسان ناسازگار است وانسان را به نفرت نسبت به آنها دعوت ميكند.
2- عفو و اغماض
عفو وبخششي كه بدون منت و با وجود قدرت بر انتقام وبدون اينكه گذشت وعفو موجب طغيان گري ومهار گسيختگي شود. چنين عفو وچشم پوشي از خطاها وانحرافات نوعي تعليم وتربيت سازنده را در بردارد كه به اضافه تطابق با منطق وقواعد زندگي انساني، ذوق وشهود و احساس زيباجويي آدمي را نيز تحريك مي نمايد. آيا زيباتر از اين آرمان سراغ داريد كه اميرالمؤمنين(ع) فرمود: شما حق قصاص داريد ومي توانيد قاتل من ابن ملجم را به قتل برسانيد ومي توانيد اورا ببخشيد وعفو كنيد، آيا نمي خواهيد خدا شمارا ببخشد؟ اين همان زيبايي عفو وبخشش است.
قرآن ميفرمايد:
«وَإِنَّ السَّاعَةَ لآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ»([2])
روز رستاخيز قطعاً فرا خواهد رسيد، با عفو وبخشش زيبا از لغزشهاي مردم درگذر.
دراين آيه، به پيامبر فرمان داده ميشود كه دربرابر لجاجت، خطاكاري و مخالفتهاي پارهاي ازمردمان، ملايمت ومحبت نشان دهدو از گناهان ايشان صرف نظر كند وآنها را با بخشش زيبا كه توأم با سرزنش وملامت نباشد، مورد لطف خود قرار بدهد، بنابراين همان گونه كه امام رضا(عليه السلام) در تفسير اين آيه فرمود: عفو وبخشش زيبا آن گذشتني است كه همراه مؤاخذه وسرزنش نباشد وعفو وبخشش بدون سرزنش جميل است.([3])
3- شكيبايي و بردباري
يكي از زيباييهايي كه در عرفان اسلامي و جزءِ زيباييهاي معنوي است حلم و بردباري است.
امام حسين(ع) فرمود: «ان الحلم زينهً» ([4]) بردباري زيور است. هر چه علم و آگاهي انسان بالاتر برد حلم و بردباري او بيشتر ميشود و در مقابل عقايد ديگران و حتي مخالفان تحمل بيشتري دارد. اينجاست كه علي(ع) فرمود: «وجدت الحلم و الاحتمال انصرلي من شجعان الرجال»([5]) بردباري و تحمل را بيش از مردان شجاع ياور خود يافتم.
و در جملهاي ديگر فرمودند: «جمال الرجل حلمه»([6]) زيبايي مرد در بردباري اوست.
صفت حلم و بردباري در حقيقت مادر براي صفات ديگري چون حيا و شرم است، و حيا جلوهاي ديگر از حلم است.
پيامبر اكرم فرمود: «العلم امام العقل والعقل يلهمه الله السعداء وتحرمه الاشقياء وصفة العاقل عن يحلم عمن جهل عليه»([7]) يعني علم پيشواي عقل است وخداوند خرد را به سعادتمندان داده واز بدبختان دريغ داشته است. صفت عاقل اين است كه در برابر كساني كه با او ناداني كنند، بردبار باشد.
خداوند حليم بودن را ازصفات خود دانسته وجالب است كه علم وحلم را با هم آورده:
«وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا»([8])
خداوند به آنچه در قلبهاي شماست آگاه است وخدا عالمي حليم است.
حلم وبردباري همواره با علم وعقل همراه است. پيامبر اكرم فرمود: «العلم خديو المؤمن والحلم وزيره والعقل دليله»([9]) دانش پاداش مؤمن وحلم وزيرش وعقل راهنماي اوست.
بي اعتنايي، توهين، تحقير، خشونت ومبارزه با عقايد ديگران نشانه ناداني ومخالف با حلم است. اين روش ها آثار نادرست اجتماعي به بار ميآوردوتاريخ بشريت را سراسر پر از خون ريزي ميكند، از نظر فردي باعث مي گردد كه ديواري در اطراف افراد كشيده شود وخودرا در درون عقايد خويش زنداني كند واز نظر اجتماعي باعث جنگ هفتادو دوملت ميشود.
پيامبر اكرم فرمود: «فاما الحلم فمنه ركوب الجميل وصحبة الابرار ورفع من الضعه ورفع من الخساسة وتشهّي الخير، وتقرب صاحبه من معالي الدرجات والعفو والمهل والمعروف والصمت، فهذا ما يتشعّب للعاقل بحلمه»([10]) حاصل بردباري عبارت است از آراسته شدن به خوبي ها، همنشيني با نيكان، ارجمند شدن، عزيز گشتن، رغبت به نيكي، نزديك شدن بردبار به درجات عالي، گذشت، آرامش وتأني، احسان وخاموشي، اين هاثمره حلم وبردباري خردمند است.
در قرآن كريم درتوصيف صبر به زيبايي وفرمان به او مي خوانيم «وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا»([11]) بنابراين صبري زيبا پيشه كن. چه بزرگ وزيباست آن روح كه در برابر حوادث وانگيزههاي بي اساس وغيرمنطقي خودرا نمي بازد وتلخي صبرو بردباري قيافه اورا مانند پردهاي روي روحش كشيده است درهم وبرهم نكند وتبسم باعظمت اورا مبدل به گرفتگي عبوسانه ننمايد! تبسم در هنگام شكيبايي وگشادگي رواني در مقابل عوامل وانگيزههاي كوبنده همان زيبايي معقول است كه هيچ تماشاگري را هراندازه هم كه تماشايي طولاني بوده باشد، سير نميكند.
علامه محمدتقي جعفري درباره زيبايي بردباري مي نويسد:
اگرچه زيبايي تحمل وشكيبايي نمود نقاشي وترسيمي ومنظر طبيعي ندارد، ولي ازآن زيبايي برخوردار است كه هرگونه زيبايي را مفهوم ومحتوا مي بخشد. انسان بردبار وشكيبا كه دروني آرام وواقع نگر دارد واز آن اضطراب وتلاطم ها كه در ارتباط با نمودهاي جهان عيني تأثير ناهنجار مي گذارد به دوراست. در اين حالت است كه زيبايي ها، زيبايي خود را به بهترين وجه براي انسان نمودار مي سازند.([12])
بنابراين دستيابي به روحي زيبا، دستاورد انجام كارهاي زيبا وبهره گيري از ويژگيهاي زيباست. براين اساس همچنين«صبر زيبا» آن است كه انسان ازحوادث دشوار زندگي نهراسد وپيمانه صبرش لبريز نگردد وسخني كه نشان دهنده ناسپاسي، كفران، بي تابي وجزع اوست برزبان جاري نسازد، زيرا در سايه چنين صبري آن حوادث نيز اسباب تكامل اورا فراهم مي سازد. درتاريخ زندگي سراسر نوراني ائمه معصومين(ع) بسيار از اين نمونه صبرها ديده ميشود.
4- جدايي و مفارقت
در آن هنگام كه آدمي مطابق منطق از مردم منحرف وتبهكار جدا ميشود ودر اين جدايي، نه تنها از اصول وقواعد انساني تعدي نميكند ودردي به دردهاي خود وانسان يا گروهي كه ازآن جدا ميشود ودوري مي گزيند، نمي افزايد،بلكه اين كار را براي آگاه ساختن وتحصيل اعتدال روحي براي آن انسان ياگروه انجام مي دهد؛ روح چنين شخصي از نوعي زيبايي برخوردار است كه خود بيش ازهمه از آن لذت ميبرد. اين آرمان معقول نشان دهنده آن كمال زيبا است كه با وجود آمدن يك عامل نفرت وانزجار بهار روح خود را مبدل به خزان نميكند كه طراوت وسرسبزي وشاخسارهاي روح خود وهم روح آن كس را كه از اوجدا شده است از بين ببرد و فروغ انسانيت درون خود وطرف مقابلش را مبدل به تاريكي نمايد. چه زيباست آن روحي كه خصومت با يك فرد يا يك گروه، عدالت را از اوسلب نميكند؛ قرآن ميفرمايد:
«وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»([13])
وعدالت گروهي شما را وادار به ارتكاب جرم نكند كه عدالت نورزيد، عدالت بورزيد، همانا عدالت به تقوي نزديك تر است.
به دست آوردن اين زيبايي بسيار دشوار است ومي توان گفت كمتر كسي توانايي به دست آوردن اين زيبايي ملكوتي را دارد. خيلي از افراد را مي بينيم كه به دليل ناراحتي از شخصي يا گروهي، نه تنها نتوانستهاند با آن شخص يا گروه جدايي ومفارقت زيبا داشته باشند، بلكه همه انسان ها را متهم كرده وبه نوعي بدبيني شديد، دچار شده اند.
همه مي دانيم كه هيچ رهبر جامعهاي مانند علي ابن ابيطالب(ع)، اين شخصيت الهي از جامعه دوران خود زجر وشكنجه نديده است. سه گروه نابكار در مقابل اين شخصيت، چنان خصومت وعداوت نشان دادند كه به جرأت مي توان گفت كه تاريخ بشريت نظيرش را نديده است. اين سه گروه عبارتند از: ناكثين، قاسطين ومارقين. ناكثين عبارتند از اصحاب جمل كه در راه به دست آوردن قدرت و غوطه ور شدن در جاه ومقام وثروت، بيعت با آن مرد الهي راشكستند ونظم جامعه را به هم ريختند و كارزاري خونين به وجود آوردند. قاسطين معاويه وهواخواهان او بودند كه در راه رسيدن به قدرت و شهرت و شهوات وتمايلات حيواني بزرگترين موانع را در مسير حركت الهي آن حضرت به وجود آوردند. مارقين گروه خوارجي بودند كه از كج انديشي آنها ضربههاي فراوان به پيكره اسلام وارد آمد. اين سه گروه به اضافه سست عنصريهاي برخي از اطرافيان خود حضرت علي(ع)، باعث شد كه اين مرد بزرگ منزوي شود وبالاخره فردي از اشقيا به نام ابن ملجم ضربتي بر تارك آن تاريخ انسانيت وارد آورد كه زندگي دنيوي او را پايان دهد. در آخرين ساعات واپسين حيات خود اين مرد كامل، به جاي ابراز بدبيني به انسان ها وبه جاي تحقير واهانت به آنان، با جملات مختلف نهايت احترام وتعظيم را به مقام انسانيت به جاي گذاشت، از آن جمله فرمود: «لا الفينّكم يا بني عبدالمطلب تخوضون في دماء المسلمين تقولون قُتل عليٌ، قُتل عليٌ»([14]) نبينم يا نيابم شما رااي فرزندان عبدالمطلب كه در خونهاي مسلمانان فرو رويد وكشته شدن مرا بهانه بياوريد وبگوييد علي كشته شد، علي كشته شد.
قاتل من يك نفر است، اگر از اين ضربت نجات پيدا كنم خودم مي دانم واگر از اين ضربت از دنيا بروم، شما حق قصاص داريد، ولي او را عفو كنيد، مگر نمي خواهيد خدا شما راعفوكند؟
آيا زيباشناسان اجازه نخواهند داد كه كلمه زيبا وجمال را درباره اين روح به كار ببريم؟ انسان در هنگام تصور و دريافت چنين روحي پر از حشمت وجلال، عاليترين شهود وذوق زيبايابي ما نيز تحريك ميشود وحتي جهان هستي نيز كه چنين روحي را در آن پروريده شده است براي ما، زيبا مي نمايد.
5- علم
يكي از مظاهر و نمود زيبايي، زيبايي علم است.
تمام شاهكارهاي شگفت انگيز رفتاري و تمام هنر آفريني ها از بركت علم است. علم لباس زيبايي است كه بر اندام هر انساني كشيده شود اعمال او را زيبا ميكند و زندگي حيات بخش به او عطا ميكند. علم دانستن و شناختن چيزي همان طور كه هست و اين از صفات خداوند است و دانستن هر چيزي از ندانستن آن بهتر است، قرآن ميفرمايد: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»([15]) بگوآيا آنان كه ميدانند و آنان كه نميدانند برابرند؟ پس معلوم ميشود كه دانستن هر علمي از جهل و ناداني بهتر است بقدري علم فضيلت و زيبايي دارد كه در اصول كافي بابي تحت عنوان كتاب فضل العلم آمده است.
در روايت آمده است كه شخصي به نام معاويه بن عمار به امام صادق عرض كرد مردي است كه از شما روايت بسيار نقل ميكند و ميان مردم انتشار ميدهد و آن را در دل مردم و دل شيعيان شما استوار ميكند و شايد عابدي از شيعيان شما باشد كه در روايت مانند او نباشد كداميك بالاتر و بهتر است؟ امام صادق فرمود: «الرواية لحديثنا يسدد به قلوبَ شيعتنا اَفضَلُ مِن ألفِ عابدٍ»([16]) آنكه احاديث ما را روايت كند و دلهاي شيعيان را استوار سازد از هزار عابد بهتر است.
در روايتي ديگر رسول خدا فرمود:
كسي كه در راهي رود كه در آن دانشي جويد خدا او را به راه بهشت ببرد، همانا، فرشتگان با خرسندي با لهاي خويش را براي دانشجو فرو نهند و اهل زمين و آسمان تا برسد به ماهيان دريا براي دانشجو آمرزش طلبند و برتري عالم بر عابد مانند برتري ماه شب چهارده است بر ستارگان ديگر و علماء وارث پيغمبرانند. زيرا پيغمبران پول، طلا و نقره از خود به جا نگذاشتند، بلكه دانش به جاي گذاشتند،هر كه از دانش ايشان برگيردبهره فراواني گرفته است.([17])
امير المؤمنين علي(ع) خطاب به عالم فرمودند:
علم امتيازات بسياري دارد( اگر به انسان كاملي تشبيه شود) سرش تواضع، چشمش بي رشكي، گوشش فهميدن، زبانش راست گفتن، حافظه اش كنجكاوي،دلش حسن نيت، خردش شناخت اشياء و امور، دستش رحمت، پايش ديدار علماء، همتش سلامت، حكمتش پرهيزگاري، قرارگاهش رستگاري، جلودارش عافيت، مركبش وفا، اسلحه اش نرم زباني، شمشيرش رضا، كمانش مدارا، لشكرش گفتگو با علماء ثروتش ادب، پس اندازش دوري از گناه،توشه اش نيكي، آشاميدنش سازگاري، رهبري اش هدايت، رفيقش دوستي نيكان.([18])
علي(ع) چه تشبيه خوبي از علم كردهاند كه اگر واقعاً به صورت انسان در آيد يك انسان زيبا ميباشد.
در روايتي از پيامبر آمده است که: «جمال العلم نشره»([19]) زيبايي علم نشر آن است يا «جمال العالم عمله بعلمه»([20]) زيبايي دانشمند عمل کردن به دانشش است
6- نيت
انديشه و نيت زيبا در اعمال و رفتار انسان نسبت به خدا و هستي، يكي ديگر از زيباييهاي معنوي است.
نيت زيبا حاكي از ديد مثبت و زيبا گرايانه به جهان اطراف انسان است.
علي(ع) ميفرمايد:«حسن النية جمال السرائر»([21]) نيت خوب، زيبايي سيرت هاست.
علي(ع) فرمود: «جميل النية سبب لبلوغ الامنية» ([22]) نيت نيکو سبب رسيدن به آرمان و آرزو است.
انسان با نيت نيکو و اخلاق خوش به تمام آنچه در جستجوي آن است،از زندگي خوش و امنيت محيط و گشادهگي در روزي در تمام تکاملات دست مي يابد در همين رابطه باز از علي(ع) حديث داريم که فرمودند: «عود نفسک حسن النيه و جميل المقصد، تدرک في مباغيک النجاح»([23]) خويشتن را به داشتن نيتي نيکو و مقصد زيبا عادت بده تا در اهدافت کامياب شوي.
نيت، اساس و شالوده کار است. امام صادق فرمود: «دوزخيان در حقيقت بدان جهت در آتش جاويدان مي شوند که نيت آنها اين بوده است که اگر در دنيا براي هميشه جاويدان باشند، براي هميشه خدا را نافرماني کنند و بهشتيان در حقيقت بدان جهت در بهشت جاويدان مي مانند که نيتهاي آنها در دنيا اين بوده است که اگر در دنيا باقي بمانند تا ابد خدا را اطاعت کنند. پس جاودانگي هر دو گروه به سبب نيت هاست. سپس حضرت آيه «قُل کُلُ يَعمَلُ عَلي شاکِلَتِهِ» را تلاوت نمود و فرمود بر پايه نيت خود.»([24])
اينجا مشخص ميشود که نيت از عمل برتر است و مردم مطابق با نيتهاي خود روز قيامت محشور مي شوند و به بهشت يا جهنم مي روند.
پيامبر اکرم در هنگام بازگشت از جنگ تبوک فرمودند «افرادي در مدينه با ما نيامدند اما هيچ درّه و واديي را نپيموديم مگر اينکه آنها با ما بودند، عذر بيماري آنها را در مدينه نگهداشت([25]).
در زيارت جامعه ائمةالمومنين مي خوانيم: «فنحن نشهد الله انا قد شارکنا اولياءکم و انصارکم المتقدمين في اراقه دماء الناکثين و القاسطين و المارقين و قتله ابي عبدالله سيد شباب اهل الجنه يوم کربلا با لنيات والقلوب و التاسف علي فوت تلک المواقف التي حضروا لنصرتکم»([26]) خدا را گواه مي گيرم که در ريختن خون ناکثين و مارقين و قاسطين و قاتلان ابا عبدالله آن سرور جوانان بهشتي در کربلا، ما نيز با نيتها و دلهايمان و تاسف خوردن براي از دست دادن آن صحنههايي که يارانتان براي ياري شما حضور داشتند، در کنار دوستان و ياران وقت شما شرکت داشتيم.
روز قيامت وقتي کارنامه اعمال را دست افراد مي دهند تعجب ميکنند که ما فلان کار را انجام نداده ايم اما در کارنامه اعمال ما ثبت شده است ندا مي رسد که نيت آن عمل را داشته ايد.
روايات زيادي از ائمه معصومين در رابطه با حسن و زيبايي نيت وارد شده است که به همين چند نمونه اکتفا مي کنيم.
خلاصه مطلب اين است که نيت نيکو و زيبا موجب پاداش، رسيدن به آرزوها و آرمانها و زياد شدن رزق و روزي ميشود در مقابل بدنيتي دردي پنهان و نهفته است که عمل را تباه ميكند و سبب محروم شدن از روزي ميشود.
7- گفتار
از آنجايي كه گفتار به وسيله ي زبان اداء ميشود. اهميت و نقش به سزايي در ميان اعضاء انسان دارد. زبان با وجود كوچكي حجم و بزرگي جرمش، مسئوليت سنگيني براي انسان ايجاد ميكند و حتي بزرگترين وظيفه و سنگين ترين كه همان كفر و ايمان است تنها به زبان آشكار ميشود زبان داراي خاصيتي است كه در ساير اعضاء يافت نميشود زيرا هر عضوي از اعضاء و هر قوهاي از قوا قلمرو خاص و محدودي دارد، اما زبان داراي حد و حصري نيست.
زبان وسيله ظهور پيشرفت، ترقي و تكامل تمام علوم است و موجب برتري انسان بر ساير موجودات است و خداوند وقتي انسان را خلق كرد،نطق و بيان را به او تعليم داد.
زبان ملاك و ترازوي عقل است با تمام اين اهميت و جايگاهي كه از زبان گفتيم، اگر گفتار و بيان انسان زيبا باشد دو چندان يا حتي چند برابر در ديگران اثر مثبت دارد.
گفتار زيبا به قدري مهم است كه يكي از دلايل اين كه حضرت موسي از خداوند خواست برادرش هارون را وزير او قرار دهد به خاطر اين كه در گفتار و بيان فصيح وزيبا سخن مي گفت.
امام سجاد(ع) در رساله حقوق ميفرمايد:
«واما حق اللسان فاكرمه عن الخفي و هويده علي الخير و حمله علي الادب اجمامه الا لموضع الحاجه و المنفعة للدين و الدنيا و اعفاؤه عن الفضول الشنعة القليله الفائدة التي لا يؤمن ضررها مع قلة عائدتها و يعد شاهد العقل و الدليل عليه و تزين العقل بِعَقله حُسنُ سيرته في لسانه»([27])
همانا حق زبان اين است كه از دشنام ارجمندتر بداني و زبان را به گفتن سخنان خوب عادت دهي و زبان را مهار كني و افسار آن را جز در موقع حاجت رها نسازي از پر حرفي و ياوه گوئي آن را معاف بداري زبان را گواه و دليل بر عقل بداني. همانازينت عقل تو گفتار زيبا ميباشد.
همچنين علي(ع) در وصيت به فرزندش محمد بن حنفيه فرمود: «ما خلق الله عزوجل شيأً اَحسَنً مِن الكلام و لا اقبحُ منه بالكلام ابيضت الوجوه و بالكلام اسودت الوجوه»([28]) خداوند هيچ چيز را زيباتر و زشت تر از كلام نيافريده است و در قيامت صورتهاي انسان به وسيله ي كلام سفيد يا سياه ميشود.
از اين حديث علي(ع) اين برداشت ميشود كه اگر سخن و گفتار زيبا داشته باشيم در قيامت صورت انسان سفيد و بهشتي ميشود و اگر گفتار انسان زشت و نازيبا باشد، صورتش زشت و جهنمي ميشود.
در روايتي رسول خدا فرمود: «جمالُ المَرءِ فصاحةُ لسانهِ»([29]) زيبايي هر كس شيوايي زبان اوست.
در روايتي ديگر پيامبر فرمود: «ان الله عزوجل جعل صورة المرءِ في وجهها و صورة الرجل في منطقة»([30]) خداوند عزوجل زيبايي زن را در چهره او و زيبايي مرد را در گفتارش قرار داده است.
8- عقل
عقل يكي از مصاديق زيبايي معنوي است كه صاحب آن از جمال و زيبايي معقول برخوردار است.
امام حسن عسكري(عليه السلام) ميفرمايد: «حسن الصورة جمال الظاهر وحسن السيرة جمال الباطن»([31]) يعني زيبايي صورت جمال ظاهري است و زيبايي عقل جمال باطن است.
اميرالمؤمنين علي(ع) ميفرمايد: «لا جمال ازْين من العقل»([32]) هيچ جمالي زيباتر از عقل نيست. فهم وبينش كامل از موهبتهاي زيباي خداوندي است كه موجب سعادت وخير ورسيدن به حقيقت وجذب زيبايي ها ميشود.
امام صادق(عليه السلام) فرمودند:«ان الله جلّ ثنائه خلق العقل وهو اوّل خلقٍ خلقه من الروحانيّين عن يمين العرش من نوره…ثم جعل للعقل خمسة وسبعين جنداً…»
امام صادق(ع)فرمودند: به راستي كه خداوند متعال عقل را آفريد وآن نخستين آفريدهاي است كه آن را از روحانيين از سمت راست عرش از نور خودش آفريد، امام ادامه دادند: سپس براي عقل هفتادوپنج لشكر قرار داد. وقتي جهل وناداني اين بزرگداشت ازطرف خداوند نسبت به عقل را ديد، با لشكري كه در اختيارش قرار گرفته بود، كينه عقل را به دل گرفت.
شخصي از امام صادق(ع) پرسيد: «ما العقل؟»قال:«ما عُبد به الرحمان واكتُسب به الجنان» قال:قلتُ فالّذي كان في معاويه؟ فقال: «تلك النَّكراءُ تلك الشّيْطنة وهي شبيهةٌ بالعقل وليست بالعقل»([33])
شخصي از امام صادق پرسيد: عقل چيست؟ فرمود: چيزي است كه به وسيله آن خدا پرستش ميشودو بهشت به دست مي آيد. آن شخص گويد: گفتم پس آنچه معاويه داشت چه بود؟ فرمود: آن نيرنگ است، آن شيطنت است، آن نمايش عقل است ولي عقل نيست.
به قدري عقل مهم است كه اگر كسي از اين موهبت الهي بهرهاي نداشته باشد درحقيقت تكليفي ندارد.
امام صادق(ع) فرمودند: «اذا بلغكم عن رجلٍ حسن حالٍ فانظروا في حسن عقله، فانما يجازي بعقله»([34]) چون خوبي حال مردي به شما رسيد، در خوبي عقلش بنگريد، زيرا به ميزان عقلش به او پاداش مي دهند. واز آنجايي كه پيامبران عقل كل بودند وعقل ديگران به اندازه عقل آنان راه نداشت، پس به اندازه عقل مردم با آنان تكلم ميكردند وخداوند هم به اندازه عقل افراد آنان را مؤاخذه ميكند يا پاداش مي دهد، چراكه بهشت وجهنم براساس عقل متصور است.
9- جواني
انسان در طول زندگي مراحل مختلفي را طي ميكند، بهترين و زيباترين مرحله از زندگي جواني است. انسان در کودکي هنوز به درجه تکامل نرسيده است در دوران پيري هم دوره خمودگي و شکستن ميباشد. پس بهترين مرحله زندگي، جواني است به طوري که معمولا انسان قدر آن را هم نمي داند امام صادق(ع) نقل ميكند که ورقه بن نوفل هرگاه نزد خديجه بنت خويلد مي رفت به او چنين سفارش مي کرد: «بدان که جوان نيک خوي کليد خير و قفل شر است و جوان زشت خوي قفل خير و کليد شر است.»([35])
بهترين سن براي تربيت و آموختن سن جواني است پيامبر اکرم فرمود: «من تعلم في شبابه کان بمنزله الرسم في الحجر، و من تعلم و هو کبير کان بمنزله الکتاب علي وجه الماء»([36]) يعني هركسي در جواني دانش آموزد علم او همچون نقشي است که بر سنگ حک شود و هر که در بزرگسالي بياموزد کارش همچون نوشتن بر روي آب است.
بهترين سن براي عبادت سن جواني است چون زمان فوران تمام شهوات است و اگر انسان در اين سن و با اين شرايط خدا را بندگي کند لذت عبادت او چند برابر است رسول اکرم فرمود: «ان الله تعالي يباهي با لشاب العابد الملائکه، يقول: انظروا الي عبدي ترک شهوته من اجلي»([37]) يعني خداي تعالي به وجود جوان عبادت پيشه بر فرشتگان مي نازد و ميگويد بنگريد اين بنده من را به خاطر من از شهوت خويش دست کشيده است.
در ورايتي ديگر پيامبر اکرم فرمود: «فضل الشاب العابد الذي تعبد في صباه علي الشيخ الذي تعبد بعد ما کبرت سنه کفضل المرسلين علي سائر الناس»([38]) برتري جوان عابدي که در جواني خدا را بندگي کرده است بر پيري که در بزرگسالي به عبادت روي آورده، همچون برتري فرشتگان الهي بر ديگر مردمان است.
پيامبر اکرم فرمود: «محبوبترين خلايق نزد خداي عزوجل جوان نورسته خوش سيمايي است که جواني و زيبايي خود را براي خدا و در راه اطاعت او بگذارد خداوند رحمان به وجود چنين جواني بر فرشتگان خود مي نازد و ميفرمايد: اين است بنده راستين من.» ([39])
امام صادق(ع) به سليمان بن جعفر نهدي فرمود: «اي سليمان فتي کيست او ميگويد: عرض کردم ما به جوان فتي مي گوييم حضرت فرمود: مگر نمي داني که اصحاب کهف همگي ميانسال بودند اما خداوند به سبب ايمانشان آنان را ( فتيه ) جوان ناميد ؟اي سليمان هر که به خدا ايمان آورد و با تقوي باشد او فتي ( جوان، جوانمرد ) است ([40])
10- حسن معاشرت
آنقدر که در قرآن و روايات اسلامي به مسئله تواضع وحسن خلق وملاطفت دربرخورد ها و ترک خشونت در معاشرت ها اهميت داده شده به کمتر چيزي اهميت داده شده است.قرآن در رابطه با پيامبر اکرم ميفرمايد:
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ»([41])
به سبب رحمت خداست که تو با آنان اينچنين خوشخوي ومهربان هستي.اگر تند خو و سخت دل مي بودي از گرد تو پراکنده مي شدند.پس بر آن ها ببخشا وبرايشان امرزش بخواه ودر کارها با ايشان مشورت کن وچون قصد داري بر خداي توکل کن که خدا توکل کنند گان را دوست دارد.
در حديثي از پيامبر مي خوانيم: «مايوضع في ميزان امرءيوم القيامه افضل من حسن الخلق([42])» در روزقيامت چيزي بر تر وبا لاتر از حسن خلق در ترازوي عمل کسي نهاده نميشود.
فلسفه بعثت پيامبر اکرم مکارم وفضائل اخلاقي است.
پيامبر اکرم فرموده: «انما المومن ليدرک بحسن خلقه درجه قائم الليل وصائم النهار»([43]) مومن با حسن خلق خود به درجهاي مي رسد که شبها به عبادت مي ايستد و روزها روزه دار است.
در روايتي ديگر پيامبر مي فرمايد:« احبکم الي الله احسنکم اخلاقا الموطون اکنافا الذين يا لفون ويالفون وابغضکم الي الله المشاون با لنميمه المفرقون بين الا خوان الملتمسون للبراءالعثرات»([44]) از همه شما محبوبتر نزد خدا کسي است که اخلاقش از همه بهتر باشد همان کساني که متواضعند با يکديگر مي جوشند ومردم نيز با آن ها مي جوشند واز همه شما مبغوض تر نزد خدا افراد سخن چيني هستند که در ميان برادران جدائي مي افکنند وبراي افراد بي گناه در جستجوي لغزشند.
از مجموع روايا ت به خوبي استفاده ميشود که حسن خلق کليد بهشت، وسيله جلب رضاي خدا، نشانه قدرت ايمان وهمطراز با عبادتهاي شبانه وروزانه است.
11- همت
يکي از زيباييهاي معنوي همت والا ميباشد همت همان نيرو يا اهرمي است که انسان را به انجام کاري تشويق ميكند به عبارت ديگر تلاش وکوشش انسان ها براي اماده کردن زادو توشه همراه با پويايي، هدفمندي وپيشرفت.
امام سجاد(ع) در صحيفه سجاديه به خدا عرض ميكند: «واجعلنا من الذين اسرعت وارواحهم في العلي وخطت همتهم في عزالوري فلم تزل قلوبهم والهه طاهره حتي انا خوا في رياض النعيم»([45]) خدا يا ما را از کساني قرار ده که جان هايشان را به بلندي شتاباندي وهمتهاي آنان را از جستن عزت در ميان مردم فرود آوردي واز اين رو دل هايشان همواره سر گشته ودر پرواز بود تا اين که سرانجام در باغهاي پر نعمت بهشت فرود آمدند.
روايات فراواني در رابطه با بلندي همت از معصومين براي ما رسيده است.که در اين جا به چند نمونه اکتفا مي کنيم.
علي(ع)فرمود: «خير الهمم اعلاها»([46])بهترين همت ها، بلند ترين آن هاست.
يا در رواياتي ديگر فرمود:«الشرف بالهمم العاليه لا بالرمم البا ليه»([47]) شرافت وکرامت انسان به همتهاي والاست نه به استخوانهاي پوسيده.
امام باقر(ع)فرمود: ابوذر که خدايش رحمت کند از خوف خداي عزوجل چندان گريست که به چشم درد مبتلا شد.
به اوگفته شد:اي ابوذر خوب است دعا کني خداوند چشمانت را شفا بخشد. ابوذر گفت:من در اين کار غافلم واهميت چنداني هم به آن نمي دهم.گفتند:چه چيز تو را از آن غافل کرده است ؟گفت دو امر بزرگ بهشت وجهنم».([48])
آري هر كس همت او بالاتر باشد ارزش ومقام او هم زياد تر است.
عاليترين همت ها
امام سجاد(ع) ميفرمايد: «اسالک من الشهاده اقسطها ومن العباده انسطها ومن الهمم اعلا ها»([49]) خدايا از گواهي وشهادت، عادلانه ترين آن را از تو مسالت دارم واز عبادت با نشاط ترين آن را،… واز همت عالي ترين آن را.
در دنباله همين دعا حضرت ميفرمايد: «وهب لي جسما روحانيا وقلبا سما ويا وهمة متصله بک ويقينا صادقا في حبک».([50]) خدايا:مرا پيکري روحاني بخش ودلي آسماني وهمتي پيوسته به تو ويقيني صادق در محبت به تو.
علي(ع) فرمود: «بهترين همت ها پايبندي به پيمان ووفا کردن به وعده است.»([51])
چه چيز سزاوار همت است:
از روايات معصومين اينچنين استفاده ميشود که چيزي سزاوار همت است که ارزش واعتباري جاودانگي داشته باشد واز طرف ديگر رهايي از جايگاهي که اندوه وکيفرش جاودانگي است.
علي(ع) فرمود: «اجعل کل همک وسعيک للخلاص من محل الشفا والعقاب و النجاه من مقام البلا والعذاب».([52]) تمام همت وکوشش خود را براي رهايي از جايگاه بد بختي وکيفر ونجات از سراي بلاي عذاب قرار ده.
«از جمله سخنان نجواآميز خداوند به حضرت موسي اين که چگونه همت تو متوجه آن چه نزد من است نباشد در حالي که لاجرم به سوي من بر مي گردي»([53])
کوته همتي
يک از چيزهايي که در اسلام مذموم شده است واز نشانههاي انسانهاي حقير ميباشد کوتاهي همت است واسلام سفارش کرده است که با کساني که کوته همت هستند همنشيني ومشورت مکن وهمين صفت است که انسان را از رفتن
در پي مقامات عاليه واهداف بلند باز مي دارد.
علي(ع) فرمود: «لا مروه لمن لا همه له»([54]) کسي که همت ندارد انسانيت ندارد.
امام باقر(ع)نقل ميكند: «پيامبر اکرم پيش از ظهور اسلام در طائف بر مردي وارد شد وان مرداز حضرت با احترام پذيرايي کرد.پس از آن که خداوند محمد(ص) را به سوي مردم فرستاد به آن مرد گفته شد:ايا مي داني آن کسي که خداوند عزوجل به سوي مردم فرستاده است، کيست؟گفتند:نه،گفتند:او محمد بن عبدالله،يتيم ابوطالب وهمان کسي که در فلان وبهمان روز در طائف ميهمان تو شد واو را گرامي داشتي امام با قر(ع)فرمود: پس آن مرد خدمت رسول خدا آمده وسلام کرد و مسلمان شد آن گاه عرض کرد:اي رسول خدا آيا مرا مي شناسي ؟حضرت فرمود:تو کيستي؟عرض کرد:من صاحب همان منزلي هستم که شما در جاهليت در فلان وبهمان روز وارد آن شديد ومن با احترام از شما پذيرايي کردم.رسول خدا فرمود: خوش آمدي.حاجتت را بخواه.
عرض کرد:دويست گوسفند با چوپانان آن به من عطا فرماييد.حضرت دستور داد وبه او دادند.ان گاه به اصحاب خود فرمود: اين مرد همت آن را نداشت از من همان چيزي را بخواهد که پيرزن بني اسرائيل از موسي(ع) خواست. اصحاب عرض کردند مگر پيرزن بني اسرائيل از موسي چه خواست ؟فرمود:خداوندعزوجل به سوي موسي وحي فرمود که پيش از آن که مصر را به قصد سرزمين مقدس در شام ترک گويي استخوانهاي يوسف را با خود ببر. موسي از قبر يوسف جويا شد پيرمردي آمد وگفت:اگر کسي جاي قبر او رابلد باشد آن کس فلان پير زن است.
موسي به او فرمود:تو جاي قبر يوسف را ميداني ؟عرض کرد: آري، موسي گفت:پس آن را به من نشان بده هر چه بخواهي به تو مي دهم.پيرزن گفت:آن را نشانت مي دهم، مگر اين که هر چه بگويم همان را به من بدهي. موسي فرمود:بهشت از آن تو باشد.پيرزن گفت:نه من تعيين مي کنم.خداوند عزوجل به موسي فرمود که نگران نباش، بگذار او تعيين کند موسي به او فرمود: تعيين با تو. عرض کرد ميخواهم روز قيامت در بهشت با تو هم درجه باشم. رسول خدا فرمود: اين مرد همت آن را نداشت تا از من همان چيزي را بخواهد كه آن پيرزن بني اسرائيلي از موسي خواست.»([55])
12- حجاب
پوشيدن يک زن خود را از مرد بيگانه يکي از مظاهر لزوم حريم ميان مردان وزنان اجنبي است.از آنجايي که زن در قبل از اسلام وحتي الان در کشورهاي غربي به عنوان کالا معرفي ميشود وارزش انسانيت به اوقائل نيستند اسلام با بحث حجاب در حقيقت به زن مانند مرد ارزش قائل شده است.
وقتي زني خود را به وسيله حجاب زينت دهد اولاً آرامش رواني وروحي در جامعه زياد ميشود قرآن ميفرمايد:
« قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ * وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا»([56])
به مردان مومن بگو که چشمان خويش فرو گيرند وشرمگاه خود را نگه دارنداين برايشان پاکيزه تر است زيراخدا به کارهايي که ميکنند آگاه است وبه زنان مومن بگو که چشمان خويش را فرو گيرند وشرمگاه خود را نگه دارند وزينتهاي خود را جز آن مقدار که پيداست آشکار نکنند.
زن ومرد نبايد به يکديگر خيره شوند، نبايد چشم چراني کنند، نبايد نگاههاي مملو از شهوت به يکديگر داشته باشند ونبايد به قصد لذت به يکديگر نگاه کنند چرا که اولاً روح بشر تحريک ميشود وموجبات فساد در جامعه ميشود.
ثانياً استحکام پيوند خانوادگي بين زوجين كم كم از بين مي رود. يکي از فلسفههاي حجاب وپوشش اين است که همسر قانوني از لحاظ رواني عامل خوشبخت کردن او باشد، در حالي که در غرب همسر قانوني رقيب هم دارد در نتيجه کانون خانواده بر اساس نفرت ودشمني پايه گذاري ميشود.
موقعي که زيبايي حجاب در جامعه محسوس وقابل لمس باشد، آن جامعه استوارتر ميباشد کشانيدن تمتعات جنسي از محيط خانه به اجتماع نيروي کار وفعاليت اجتماع را ضعيف ميكند.
از همه اين عوامل بالاتر اين است که داشتن حجاب به زن ارزش واحترام ميآورد.
مرد از نظر جسماني بر زن بر تري دارد زن از اين لحاظ در برابر مرد قدرت مقاومت ندارد اما زن از طريق عاطفي وقلبي بر مرد بر تري دارد شهيد مطهري مينويسد: «حريم نگه داشتن زن ميان خود ومرد يکي از وسائل مرموزي بوده است که زن براي حفظ مقام وموقعيت خود در برابر مرد از آن استفاده کرده است.»([57])
اسلام به زن توصيه كرده است که با حفظ حجاب از اين وسيله استفاده کند زن هر اندازه متين تر، با وقار تر وعفيف تر حرکت کند وخود را در معرض نمايش براي مرد نگذارد بر احترامش افزوده ميشود.
وقتي زن خود را از ابزار حجاب زينت کند موجب کرامت واحترام بيشتري است زيرا او را از تعرض افراد بي بند وبار محفوظ نگه مي دارد.زني که حجاب ندارد در حقيقت با پوشش وزينت معني دار خود مردان نامحرم را به سوي خود دعوت ميكند.
چرا پوشش اختصاص به زن دارد؟
چون ملاک آن مخصوص زن است زن جمال ومرد مظهر شيفتگي است قهرا بايد به زن بگويند خود را در معرض نمايش قرار ندهد نه به مرد با اين که دستور پوشيدن براي مردان مقرر نشده است عملا مردان پوشيده تر از زنان از منزل بيرون مي روند زيرا تمايل مرد به نگاه کردن وچشم چراني است نه به خود نمايي وبر عکس تمايل زن بيشتر به خود نمايي است نه به چشم چراني.
13- فرشتگان
در قرآن کريم در سوره نور، در آيه نور مي خوانيم که خدا نور آسمانها و زمين است در روايات معصومين هم وارد شده است که ملائکه از نور هستند از جمله اين روايات پيامبر اکرم فرمود: «خلق الملائکه من نور»([58]) خداوند ملائکه را از نور آفريده است. يا در روايتي امام صادق(ع) فرمود: «ان الله عز و جل خلق الملائکه من النور»([59]) خداوند عز و جل فرشتگان را از نور آفريد.
در بحثهاي گذشته يادآور شديم که خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد پس ملائکه که از نور خدا يعني نور الانوار خلق شدهاند زيبايند.
علي(ع) در وصف فرشتگان فرمود:
خداوند فرشتگان را آفريد و در آسمان خود جايشان داد که در آنها نه سستي است و نه غفلتي و نه نافرماني و معصيتي آنان داناترين آفريدگانت نسبت به تو هستند و ترسانترين مخلوقاتت از تو و تزديکترين افريدگانت به تو و عمل کننده ترين آنها به اطاعت تو، نه خواب چشمها آنان را فرو ميگيرد و نه سهو و اشتباه خردها و نه سستي بدنها.([60])
خداوند در قرآن در چندين جا سوگند به فرشتگان ياد ميكند:
«وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا * فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا»([61])
سوگند به فرستادگان پي در پي که سخت توفندهاند
«وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا* وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا*وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا *فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا»([62])
سوگند به فرشتگاني که (از کافران) به سختي جان بستانند و به فرشتگاني که جان (مومنان) را به آرامي مي گيرند و به فرشتگاني که (در دريايي بي مانند) شنا کنان شناورند پس در پيشي گرفتن (در فرمان خدا) سبقت گيرندهاند و کار (بندگان) را تدبير مي کنند.
امير المومنين علي(ع) در خطبه 91 نهج البلاغه ميفرمايد: «وانشاهم علي صور مختلفات و اقدار متفاوتات اولي اجنحه، تسبح جلال عزته لا ينتحلون ما ظهر في الخلق من صنعه»([63]) خداوند فرشتگان را در شکلهاي گوناگون واندازههاي متفاوت بيافريد وانان بالداراني هستند که شکوه و عظمت و قدرت او را مي ستايند و آنچه از صنع پروردگار در آفريدگان آشکار است به خود نمي بندند.
در قرآن کريم از ميان فرشتگان فقط از جبرئيل و ميکائيل نا م برده شده است و از بقيه با اوصافشان ياد شده است مانند کرام الکاتبين، السفره الکرام البرره، رقيب و عتيد و امثال اينها آنچه از آيات قرآن و روايات بر مي آيد اين است که اولاً فرشتگان موجودات گرامي وزيبا نزد خداوند هستند چرا که هر حادثهاي در عالم اتفاق بيفتد فرشتگان در آن دستي دارند.
ثانياً فرشتگان از فرمان خداوند سرپيچي نمي کنند چرا که فرشتگان از خود اراده و اختياري ندارند.
ثالثاً در اين عالم مغلوب نمي شوند و شکست نمي خورند چون به فرمان و خواست خداوند کار مي کنند.
فرشتگان هم در اين دنيا و هم در جهان آخرت واسطه ميان خداي متعال و موجودات هستند به اين معنا که پيش از فرا رسيدن مرگ و انتقال به عالم ديگر و پس از آن، فرشتگان واسطهاي براي حوادث هستند به عبارت ديگر فرشتگان از گرفتن جان انسان تا سوال کردن در قبر، زنده کردن دوباره انسانها و دادن نامه اعمال به دست انسان و به سوي جهنم و بهشت بردن، از مأموريت فرشتگان است.
يکي از زيبايي فرشتگان اين است که کريم و بخشنده هستند قرآن ميفرمايد:
«وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ * كِرَامًا كَاتِبِينَ * يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ»([64])
قطعا بر شما نگهباناني گماشتهاند که با بزرگواري (اعمال شما را) مي نويسند آن چه را انجام مي دهيد ميدانند
امام صادق در پاسخ به زنديقي که پرسيد چرا خداوند که خود داناي نهان است فرشتگان را گماشته است ؟ حضرت فرمود:
خداوند با اين کار فرشتگان را به بندگي گرفته و آنان را گواه بر خلق خويش قرار داده است تا بندگان به خاطر همراه بودن فرشتگان با آنان نسبت به طاعت خداوند مواظبت بيشتري نشان دهند و از نافرماني او بيشتر خودداري و اجتناب کنند.اي بسا بندهاي که قصد گناه ميكند اما به ياد آن دو فرشته موکل بر خود مي افتد و در نتيجه از گناه خودداري مي ورزد و خويشتن را نگه مي دارد. زيرا ميگويد: پروردگارم من را ميبيند و فرشتگان مراقب من به اين گناه من گواهي خواهند داد.([65])
خلاصه اين بحث اين كه سيرو سلوك جمالي مراحلي دارد كه بايد پله به پله طي شود و يكي از اصول مكتب جمال اين است كه زيبايي ها چه مادي و چه معنوي و چه حقيقي و مجازي نه تنها سزاوار عشق نيستند، بلكه اگر كسي از اين پل ها عبور نكند، به مقصد حقيقي نخواهد رسيد؛ يعني زيبايي مراتبي دارد. و اين عشقهاي محسوس و مادي در نهايت به عشق معنوي و به مرحله عشق حقيقي و الهي صعود مي كننند. از نظر قرآن تمام زيباييهايي كه در نمايشگاه طبيعت موجود است و زيباييهايي كه محصول فكر و ذوق انسان است اگر فاسد نباشد به يك نقطه ختم مي شوند. تمام اين جلوههاي زيبايي در اطراف يك مركز مي چرخد.يوسف و زليخا هر دو طالب جمالند، اما يوسف طالب جمال عقلي است و زليخا خواستار جمال حسي. زليخا در آغاز راه فقط همان جمال صوري را ميبيند و يوسف در پايان راه در حسن صورت قبول مي نگرد.
14- واژههاي قرآن
14-1- بلاغت
قرآن نه تنها از جهت مصونيت از تحريف بر ديگر کتابها بر تري وبر جستگي دارد بلکه بلاغتي که در اين کتاب به نظر مي رسد خود يکي از زيبايي آن است.
پيوستگي قرآن با علوم بلاغي در حد ي است که محققان را وادار به آشنايي با بلاغت ميكند.
در قرآن خداوند با زمينيان سخن ميگويد لذا با محدود ه فهم انسان ومقتضاي حال شنونده بحث ميكند زيرا براي ارتباط با انسان مي بايست از واژه ها وتصاوير انسان به کار رود.
14-2- سبک قرآن
سبک وسياق ومتن قرآن از نظر زيبايي با تمام کتابها متفاوت است «نظمي که در قرآن است بر خلاف نوشتاري ما يعني مقدمه، شروع ونتيجه ندارد ونظم آن را اهنگ آيه ها راهنمايي و هدايت ميكند.»([66])
از همين جا مشخص ميشود که کدام آيات يا سوره ها مکي يا مدني است.
با اين که نوشتار ها به دوگونه شعر و نثر تقسيم ميشود؛ اما «قرآن نه شعر است ونه نثر.اما شعر نيست براي اينكه وزن وقافيه ندارد به علاوه شعر معمولا با نوعي تخيل شاعرانه همراه است قوام شعر به مبالغه واغراق است که نوعي کذب است در قرآن تخيلا ت شعري وتشبيهات خيالي وجود ندارد در عين حال نثر معمولي هم نيست زيرا از نوعي انسجام واهنگ وموسيقي بر خوردار است که در هيچ سخن نثري تا کنون ديده نشده است([67])»
هندسه قرآن بي نظير است نه کسي توانسته يک کلمه قرآن را پس وپيش کند ونه کسي توانسته است مانند آن را بياورد سبک واسلوب قرآن طوري است که نه کسي قبلا ونه در اينده مي تواند به اين شيوه سخن بگويد.
از نظر فصاحت وبلاغت قرآن مجيد را خداوند طوري نازل کرده است که قابل تحريف نيست وبه دليل رسايي و زيبايي بيان و آهنگين بودن زود حفظ ميشود.
شيوههاي سوال وجواب،خطا بها وبحثهاي عرفاني وفشرده صحبت کردن همه اين ها از زيباييهاي قرآن به شمار مي آيد.
14-3- مثل
يکي از زيباترين ويژگيهاي قرآن ويژگي مثل است، چون قرآن کتاب هدايت است مثالهاي آن هم به اغراض ارشادي ميباشد وبه جاي اين که مستقيم به افراد امر ونهي کند به صورت تلويحي وضمني به آنان امر ونهي ميكند حتي در موضوعات وپديدههاي طبيعي با غرض ارشادي وتربيتي سخن ميگويد مثلاً قرآن ميفرمايد:
«وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيمًا تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُّقْتَدِرًا»([68])
براي آنان زندگي دنيا را مثل بزن که چون باراني است که از آسمان ببارد وبا آن گياهان گوناگون به فراواني برويد نا گاه خشک شود وبا د بر هر سو پراکنده اش سازد وخدا بر هر کاري توانا ست.
در اين آيه گياه، اول سبز وخرم وبعد خشک وپژمرده ميشود وباد او را متفرق ميكند پس حيات دنيا مانند گياه است.
14-4- استعاره
يکي ديگر از جلوههاي ظاهري قرآن استعاره است يعني سخن غير مستقيمي که با مجاز بيان شود. استعاره قرآن چنان زيباست که روح مخاطب را تسخير ودرکلا م او تاثير ونقش تعيين کنندهاي در جان او دارد .بيان کردن زيباترين داستان ها ودر آميختن با شيوههاي پند واندرز زيباترين پاسخ قرآن در برابر استکبار ميباشد.
«تعدادي از آيات، بهشت را چونان بخشي از يک تابلوي نقاشي در برابر ديد گان ما به نمايش مي گذارد وهمين تابلو است که زمينههاي ايمان را فراهم ميكند تابلوي ديگري نيز در مقابل تابلوي پيشين است كه فرا روي ما به نمايش گذاشته ميشود و آن دوزخ است([69])»
يکي از ويژگيهاي بر جسته بلاغت قرآن نمايان سازي مقولههاي معنوي ونامشهود است که نه تنها در باره قيامت وبهشت، بلکه در تمام جنبه ها در قرآن وجود دارد مانند داستان وبرهان حضرت ابراهيم نسبت به خداوند.
14-5- مجاز
يکي ديگر از استعدادهاي هر زبان کار برد واژگان در معاني مجاز ي به خاطر تبديل کردن به حقيقت به خاطر کثرت استعمال وکاربرداست. گاهي کاربرد واژه مجاز در معاني حقيقي ميباشد که قرآن از اين زيبايي هم برخودار است. نمونهاي از مجاز قرآن: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ* عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ»([70]) در آن روز، چهرههايي زبوناند که تلاش کردهاند، رنج (بيهوده) بردهاند که ميتوان از وجوه يعني چهره ها، تمام بدن و همه وجود را اراده کرد.
14-6- کنايه
يکي ديگر از زيبايي قرآن کنايه است دکتر محمود فضيلت مي نويسد:«کنايه مظهري از مظاهر بلاغت وغايتي است که هر کس به آن نمي رسد مگر اين که طبعي لطيف وقريحهاي زلال داشته باشد. و راز بلاغت کنايه اين است که با نشانه هايش حقيقت پوشيدهاي را در صورتهاي گونا گون به نمايش مي گذارد.»([71])
در قرآن نمونههاي فراواني از کنايه وجود دارد که به دو نمونه در اينجا اکتفا مي کنيم.
نمونه اول: قرآن ميفرمايد: «رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي»([72]) خداوندا همانا استخوانم سست گرديه است.سستي استخوان ملازم پيري وکنايه از آن است.
نمونه دوم: «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى»([73])پاي پوش خويش رابيرون اور که تو در وادي مقدس طوي هستي.
بيرون آوردن نعلين ملازم وکنايه از ترک تعلقات وعلايق است.
14-7- بديع
بخش گستردهاي از آرايههاي ادبي در علم بديع بررسي ميشود ومفسران که درحقيقت کاشف معاني قرآن هستند از اين ويژگي وزيبايي بيشتر استفاده مي کنند البته در بحث علم بديع زير شاخههاي خيلي ظريف وحساس از قبيل جناس آرايههاي معنوي ولفظي و… وجود دارد که بحث آن در اين مقوله نمي گنجد.
در اين جا به چند مثال اکتفا مي کنيم: نمونهاي از تکرار کلمه: «هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ» ([74]) و چه دور است آنچه وعده داده مي شويد. که واژه هيهات در کنار هم تکرار شده است
نمونهاي از ردالصدر الي العروض: «فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى»([75]) آنگاه به بندهاش آنچه بايد وحي کند وحي فرمود .
نمونهاي از رد الصدر الي العجز:«لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ»([76])، آنچه مي پرستيد، نمي پرستم و آنچه مي پرستم شما نمي پرستيد.
نمونهاي از رد العروض الي العجز: «قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا»،([77]) شبها را به نماز و اطاعت خداوند برخيز مگر کمي از نصف يا کمتر از نصف باشد.
[1] – حجرات، 7.
[2] – حجر، 85.
[3] – الهويزي پيشين، ج3، ص27.
[4] – محمدي ري شهري، پيشين، جلد 3 ص1291.
[5] – همان،ص1291.
[6] – همان، ص1291.
[7] – ابو محمدحسن حراني، تحف العقول،(تهران: كتاب فروشي اسلامي، 1398ق)ص 301
[8] – احزاب، 51
[9] – حراني، پيشين، ص45
[10] – محمدي ري شهري، پيشين، ص1291
[11] – مزمل، 10.
[12] – محمدتقي جعفري،، زيبايي وهنر از ديدگاه اسلام، تهران: انتشارات شركت سهامي چاپخانه وزارت ارشاد اسلامي بي تا، ص128.
[13] – مائده، 8
[14] – دشتي، پيشين، نامه 48، ص 560
[15]– زمر 9.
[16] – كليني، پيشين، ص 41.
[17] –همان،ص 42.
[18]–همان، ص60.
[19] – محمدي ري شهري، پيشين، ج2، ص 776
[20] – همان، ص 776
[21] – آمدي، پيشين، ص 376
[22] – محمدي ري شهري، پيشين، جلد 13، ص 6580
[23] – همان، ص 6580
[24] – همان، ص 6561
[25] – همان، 6573
[26] – شيخ عباس قمي،پيشين ص 874
[27] – محمدي ري شهري، پيشين، ج2، ص 776
[28] –همان، ص 776
[29] – همان،،ص776.
[30] –همان، جلد2،ص776.
[31] – مجلسي، پيشين، جلد1، ص 84
[32]– آمدي، پيشين، ص 598
[33] – صدوق ابن بابويه، الخصال، مترجم يعقوب جعفري، ج2 (قم: انتشارات نسيم كوثر، 1382)، ص407
[34] – كليني، پيشين، جلد 1 ص 25
[35]– همان، جلد 6 ص 2649
[36]– مجلسي، پيشين، جلد 13 ص 224
[37]– محمدي ري شهري، پيشين، جلد 6، ص 2651
[38]– همان، ص 2650
[39]– همان، ص 2652
[40]– محمد بن مسعود العياشي، تفسير العياشي، تصحيح و تعليق هاشم رسولي محلاتي، جلد2، (بيروت، موسسه الاعلمي، بي تا)، ص 323
[41]– آل عمران، 159.
[42]– کليني، پيشين، جلد 2، ص 81
[43]– مکارم شيرازي و همکاران، پيشين، جلد 24، ص 379
[44]– همان، جلد 24، ص 380
[45]– صحيفيه السجاديه الجامعه، پيشين، ص 471، دعاي 200
[46]– محمدي ري شهري، پيشين، جلد 14، ص 6677
[47]– همان،جلد 14، ص 6678
[48]– همان، جلد 14، ص 6678
[49]– الصحيفه السجاديه الجامعه، پيشين، ص 439، دعاي 199
[50]– همان، دعاي 199، ص 439
[51]– محمدي ري شهري، پيشين، جلد 14، ص 6678
[52]– همان، جلد 14، ص 6678
[53]– همان، جلد 14، ص 6679
[54]– همان جلد 14، ص 6683
[55]– همان، ص 6685
[56]– نور، 31- 30.
[57]– مرتضي مطهري، فلسفه حجاب، (انتشارات صدرا، بي تا) ص 95
[58]– محمدي ري شهري، پيشين، جلد 12، ص 5612
[59]– همان، جلد 12، ص 5612
[60]– علي بن ابراهيم قمي، تفسير القمي، تصحيح و تعليق موسوي جزايري، جلد 2 (نجف: مکتبه الهدي، بي تا) ص 206
[61]– مرسلات، 1 و2
[62]– نازعات، 1 الي 4
[63]– دشتي، پيشين، ص 160
[64]– انفطار، 10 تا 12
[65]– محمدي ري شهري، پيشين، جلد 12، ص 5629
[66]– محمود فضيلت، زيبا شناسي قرآن، (تهران: سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاهها، 1386) ص 28
[67]– مرتضي مطهري، سير تحول قرآن، (قم: انتشارات صدرا، 1382) ص 197
[68]– کهف 45
[69]– فضيلت، پيشين، ص 95
[70]– غاشيه، آيه 2 و 3
[71]– فضيلت، پيشين، ص 141
[72]– مريم، 4
[73]– طه، 12
[74]– مومنون، 36
[75]– نجم، 10
[76]– کافرون، 2 و 3
[77]– مضمل، 2و3