وهابيون وتخريب اماكن مقدس مسلمانان:

 

(یا ایها الذین امنوا اتقوا الله وابتغوا الیه الوسیله وجاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون)[1]

ای کسانی که ایمان آورده اید ! از(مخالفت فرمان ) خدا بپرهیزید ووسیله ای برای تقرب به او بجویید ودرراه او جهاد کنید باشد که رستگار شوید .

بندگی از آن خداوند :

یکتا پرستی اساس دعوت پیامبران آسمانی در تمام ادوار، تشکیل میدهد یعنی همه انسان ها باید خدای یگانه را بپرستند واز پرستش موجودات دیگر بپرهیزند .

 

یکتاپرستی وشکستن زنجیره های دوگانه پرستی ، ازاساسی ترین دستورهای آسمانی است که درسرلوحه برنامه های تمام پیامبران الهی قرار گرفته است، گوئی تمام پیامبران برای هر یک ازهدف برگزیده شده اند وآن تثبیت یکتاپرستی ومبارزه با شرک به صورت مطلق وشرک در عبادت بالخصوص می باشد .

 

 

1- (ولقد بعثنا فی کل امه رسولاً ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت)[2]

درمیان هرامتی پیامبری برانگیختیم که خدا را بپرستند وازهرمعبودی جزخدا بپرهیزند.

2-«وماارسلنا من قبلک من رسول الا نوحی الیه انه لا اله انا فاعبدون»[3]

پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم ، مگر اینکه به او وحی کردیم که جزمن معبودی نیست ومرا بپرستید .

قرآن مجید یکتاپرستی را اصل مشترکی میان تما م شرایع آسمانی معرفی کرده ومی فرماید :

(قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا وبینکم الا نعبد الا الله ولا نشرک به شیئاً)[4]

بگو به اهل کتاب بیائید کلمه ای را که میان ما وشما یکسان است ، بپذیرید وآن اینکه جز خدای را نپرستیم و برای اوشرکت وانباز قرار ندهیم .

توحید درعبادت اصل مسلم واستواری است که درمیان مسلمانان احدی با آن مخالفت نکرده وتمام طوائف درباره آن نظر واحدی دارند ، اگر گروه معتزله در «توحید افعالی » اختلاف نظردارند، ویا گروه اشاعره در «توحید صفات » با اشاعره مخالفند ولی تمام طوائف اسلامی دراین اصل را منکر شود واگر اختلافی درمیان هست همگی مربوط به مصادیق است ، یعنی پاره ای ازمسلمانان برخی از افعال را عبادت می انگارند، درحای که طوائف دیگر، آنرا تکریم وتعظیم می دانند ، وبه اصطلاح هرچه نزاع است در «صغری» است که آیا این که عبادت است یا نه ، نه درکبری وآن اینکه «عبادت» غیرخدا شرک وحرام است، این جا است که باید معنی«عبادت » را ازنظر لغت وقرآن کاملاً روشن کنیم ، آنگاه تکلیف موارد ومصادیق مورد گفتگو خود به خود روشن خواهد شد .

روشن تر بگوئیم توحید درعبادت چیزی نیست که فقط گروه خاصی آن را به خود نسبت دهد بلکه تمام یکتاپرستان خصوصاً مسلمانان دراین مورد نظرواحدی دارند، چیزی که هست بحث وگفتگو درباره یک رشته اعمال است که گروهی آنها را عبادت تلقی می کنند ، درحالی که درنظر دیگران ارتباطی به عبادت ندارند ، از این جهت باید دراین بخش پیرامون آن بحث وگفتگو کنیم ، و «عبادت » رابه صورت منطقی تعریف کنیم وحد ومرزآنرا روشن سازیم ومحکمی به دست طرف بدهیم که درپرتو آن «عبادت » را از غیرآن به روشنی تمیز دهد .

توحید ، شعار اسلام وتمام ادیان اسلام وتمام ادیان الهی می باشد وخداوندمتعال به صراحت درقرآن می فرماید :

(قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا وبینکم الانعبد الا الله ولا نشرک به شیئاَ)[5]

بگو : ای اهل کتاب!بیایید به سوی سخنی که میان ما وشما یکسان است ، که جرخداوند یگانه را نپرستیم وچیزی را همتای او قرار ندهیم .

شرک منهی وممنوع که همه ادیان الهی برای نفی وریشه کنی آن آمده اند ، عبارت است از اعتقاد به دوگانگی وثنویت درمبدأ ، وعبودیت وبندگی غیرخداوند رانمودن وپذیرفتن متعدد درعالم خلقت که درعرض یکدیگرند .

خداوند متعال درسوره فرقان برخی ازنشانه های بندگان را ستین الهی را برمی شمارد :

(وعباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هوناً واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً )[6]

بندگان (خاص خداوند) رحمان کسانی هستند که با آرامش وبی تکبر برزمین راه می روند وهنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنانی نابخردانه گویند ) به آنها سلام می گویند (وبا بی اعتنایی وبزرگواری می گذرند.)

ودرادامه می فرماید: یکی دیگر ازعلائم آنان این است که هیچ موجودی جزخداوند متعال را به خدایی نمی خوانند .

(والذین لا یدعون مع الله الها آخر)

وکسانی که معبود دیگری را باخداوند نمی خوانند.

عبادت آن خضوع عملی ویا لفظی وزبانی است که از اعتقاد به «الوهیت »طرف سرچشمه گیرد .

اکنون باید دید «الوهیت » چیست ؟ ونقطه حساس بحث این است که معنی اوهیت را دقیقاً دریابیم ، «الوهیت » به معنی خدائی «واله » به معنی خدا است ، اگر احیاناَ لفظ «اله» به معبود تفسیر شده است تفسیربه لازم است نه اینکه معبود معنی واقعی اله است بلکه از آن جا که اله حقیقی ویا اله های پنداری درمیان ملل جهان ، معبود وموردپرستش بوده اند، تصور شده است که اله به معنی معبودمی باشد وگرنه معبودبودن ازلوازم «اله» بودن است نه معنی ابتدایی آن .

گواه روشن براین لفظ «اله »به معنی خداست نه معبود، همان کلمه اخلاص یعنی لا اله الله است ، اگرلفظ «اله» دراین جمله به معنی معبود باشد این کلمه دروغی بیش نخواهد بود ،زیرا روشن وبدیهی است که جز الله هزاران معبود دیگرنیزهست . ولذا گروهی برای نجات از اشکال، لفظ «بالحق »تقدیرگرفته تا ازاین طریق دروغ را برطرف کنندومعنی جمله این می شودکه «الا معبود الحق الا الله » ولی تقدیریک چنین کلمه جز تکلیف چیزی نیست .

گواه روشن براین تعریف، آیاتی است که دراین زمینه وارد شده است، ازبررسی این آیات روشن می گردد که عبادت آن نوع گفتارورفتاری است که از اعتقاد به «الوهیت»[7] طرف سرچشمه می گیرد وتا چنین اعتقادی درباره موجودی نباشد خضوع وکرنش ویا تعظی وتکریم او عبادت وپرستش نخواهد بود ، به گواه این که قرآن ، وقتی دستور عبادت خدا را می دهد ، فوراً مدل می کند که جزاو الهی نیست ، چنانکه می فرماید :«یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره» (سوره اعراف ، آیه 59) ای قوم من خدا را بپرستید برای شما خدائی جز اونیست.

مضمون این آیه درنه (9) مورد یا بیشتر وارد شده است و خوانندگان گرامی می توانند به سوره اعراف آیات 65 و 73 58 و سوره هود آیات 5 و 61 و84 سوره انبیاء آیه 25 وسوره مومنون ،آیه 23 و32 وطه آیه 14 مراجعه کنند .

این تعیبرها می رساند که عبادت آن خضوع وتذللی است که ازاعتقاد به «الوهیت» سرچشمه می گیردواگر چنین اعتقادی درکارنباشد آن را عبادت نمی نامند .

نه تنها این آیه ومضمون آن براین مطلب گواهی میدهد ، بلکه آیاتی دیگر نیز براین حقیقت گواهی می دهد مانند :

(انهم کانوا اذا قیل لهم لا اله الله یستکبرون)[8]

آنان کسانی هستندکه هرموقع به آنان گفته می شود خدائی جز الله نیست ، کبرمی ورزند .

یعنی به این سخن اعتناء نمی کنند، چون به الوهیت موجودات دیگر معتقد می باشند .

الوهیت ، مخصوص خداوند :

الوهیت با سایراوصاف وویژگی های که به برای خداوند متعال بکار برده می شود ، متفاوت است .زیراکلمه الوهیت از اله یا الهه برگرفته شده است واین معنا را افاده می نماید که اله ذاتی است که مستجمع همه اوصاف کمالیه ، جمالیه و جلالیه می باشد . اله یعنی ذاتی که دارای همه خوبی های مطلق عالم خلقت است و هیچ زشتی وبدی دربارگاه اقدس او راه ندارد .بنابراین هیچ مخلوقی در الوهیت با خداوند متعال نمی تواند شریک باشد .

برخی ازموجودات ومخلوقات دربعضی ازاوصاف نه در ذات با خداوند متعال شریک هستند . خداوند متعال قادر برتکوین است ، آنان نیزبه اذن وی قدرت تصرف درعالم تکوین را دارند ذات اقدس ربوبی دارای همه فضایل وکمالات است، آنان نیز دارای بسیاری ازفضایل وکمالات می باشند.اما برخی از کمالات آنان اکتسابی وبرخی دیگرازجانب خداوند منان به آنان اعطاءوواگذار شده است .

قدرت های دیگردر طول قدرت الهی :

اینکه برخی موجودات دربعضی از اوصاف با خداوند متعال شبیه وشریکند، بدین معنا نیست که آنان درعرض ذات ذوالجلال ربوبی هستند .بلکه قدرت ودیگر ویژگی های آنا درطول قدرت الهی بوده ازجانب خداوندمنان به آنا اعطاءوهبه شده است. واگذاری قدرت از جانب خداوند به برخی از موجودات ، یک واقعیت [9] وحقیقت خارجی غیرقابل انکاراست، که خداوند در قرآن کریم به صراحت آن رابیان می نماید.

به عنوان نمونه خداوند متعال درقرآن می فرماید : درعالم خلفت «مدبرات»[10] و«مقسمات»[11] وجود دارد، که تدبیر امور آفرینش وتقسیم رزق وروزی را به آنان واگذار نموده ایم . همچنین ملکی را مأمور قبض روح قرار داده ایم .

(قل یتوفا کم ملک الموت الذی وکل بکم )[12]

بگوفرشته مرگ که برشما گماشته شده است ، روح شمارا می گیرد ، همچنین درمان برخی بیماریها را بدست بعضی از انبیاء همانند حضرت عیسی (ع) واگذار نموده ایم.[13]

وهابیون و تعمیر قبور اولیاء خدا :

ازمسائلی که وهابیون درباره آن حساسیت خاصی دارند مساله تعمیر قبور ، وساختن بنا برروی قبورپیامبران واولیاء الهی وصالحان است .

برای نخستن بار این مساله را «ابن تیمیه » وشاگرد معروف او «ابن القیم» عنوان کردوبرتحریم ساختن بناء ولزوم ویرانی آن ، فتوی داده اند.

«ابن القیم» که درکتاب «زاد المعاد فی هد خیر العباد»[14]

چنین می گوید :

«یحب هدم المشاهد التی بنیت علی القبور ، ولا یجوز انقاء ها بعد القدره علی هدمها وابطالها یوماً واحداً»

درسال 1344 هجری قمری که سعئدی ها برمکه ومدینه واطراف آن تسلط پیدا کردند ، به فکر افتادند که برای تخریب مشاهده بقیع وآثارخاندان رسالت وصحابه پیامبرمستمسکی به دست آورند وبا گرفتن فتوا ازعلماء مدینه ،راه را تخریب آن هموار نمایند . و افکارعمومی مردم حجازرا که هرگز با این اعمال موافق نبودند برای این کارآماده سازندو ازاین جهت قاضی قضات «نجد» «سلیمان بن بلیهد» را روانه مدینه کردند که وی مسائل مورد نظر آنان را از علماء آنجا استفاده کند . ازاین جهت او سوالها را آنچنان طرح کرد که پاسخ آنها (مطابق با نظریه «وهابیون») درخود سوال ها گنجانیده شده بود . وازاین طریق به مفتیان اعلام کردکه باید پاسخ سوال ها را مطابق جوابهای که درسوال های آمده است تهیه کنند ودرغیر این صورت محکوم به شرک گردیده واگر توبه نکنند به قتل خواهند رسید .

سخنان بی اساس وهابیون :

تابدین جا به این نتیجه مهم وروشن دست یافتیم که ما ملزم هستیم ،خداوندمتعال را آن گونه که خود بیان نموده است ومی پسندد عبادت وبندگی نمایی .بنابراین شفیع قراردادن، توسل کردن وحاجت خواستن ازکسانی که خداوند متعال به آنان امتیازات وقدرت هایی عطا فرموده است ، هیچ اشکالی ندارد ، زیارت مرقد های مطهرآنان ، سوگند خوردن وتبرک جستن درآثارآنان برای درمان بیمارها وبزرگداشت مناسبت های مربوط به آنان خالی ازاشکال است وشرک درعبادت محسوب نمی گردد ومنافقانی با توحید ویگانگی ذات اقدس ربوبی ندارد .

با توجه به آیات صریح قرآن کریم وروایاتی که اهل تسنن نیز به صحت آنها ملتزم ومعتقد هستند درمی یابیم ندایی که وهابیون دراین سه قرن اخیر[15] سرداده اند واشکالات وشبهاتی رابر توسل ، شفاعت و… وارد کرده اند، بی اساس وسخیف است . آنان تحت عنوان شرک، خون بسیاری از مسلمانان را مباح دانستند وخونهای فراوانی را ریختند درحالیکه نظرات آنان درتبادین وتضاد روشن با آیات صریح قرآن کریم می باشد .

دوآیه دررد وهابیت :

درقرآن مجید آیاتی وجود دارد که می توان با استناد به آنها آراء وعقاید وهابیون را نقد ورد نمود. دراین جا به دونمونه اشاره می نماییم :

1-(یا ایها الذین آمنوا اتقواالله وابتغوا الیه الوسیله)[16]

ای کسانیکه ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهیزی ووسیله ای برای تقرب به و بجویید.

قرآن کریم دراین آیه به مومنان دستور میدهدکه باید برای راه یابی به درگاه خداوندازابزارووسایل استفاده نمایند .

2-(اولئک الذین یدعون یبتغون الی ربهم الوسیله)[17]

وکسانی راکه آنان می خوانند ، خودشان وسیله ای برای تقرب به پروردگارشان می جویند .

قرآن مجید دراین آیه انسانهای مومن راستایش می نماید . زیرا آنان کسانی هستند که خداوند رامی خوانند وبرای راه یابی به بارگاه الهی به وسیله تمسک می کنند .تمسک وچنگ زدن به اسباب ، وسایل ووسایط نه تنها مذموم نیست ، بلکه ممدوح وسفارش قرآن کریم است .

توسل به اولیای الهی :

توسل به عزیزان درگاه الهی از جمله مسائلی است که میان مسلمانان جهان رواج کامل دارد، واز روزی که شریعت اسلام به وسیله پیامبر(صلی الله علیه وآله ) ابلاغ شد ازطریق احادیث اسلامی مشروعیت آن نیز ، اعلام گردید .

تنها درقرن هشتم اسلامی بوسیله «ابن تیمیه» مورد انکارقرارگرفت وپس ازدوقرن بعد ، وسیله «محمد بن عبدالوهاب » این جریان تشدید شد ، وتوسل به اولیاء الهی نامشروع وبدعت معرفی گردید واحیاناً عبادت اولیاء خوانده شد .وجای گفتگونیست که عبادت غیرخدا شرک وحرام خواهدبود.

ما درباره معنی عبادت بحث جداگانه ای خواهیم داشت و یادآور خواهیم شد که توسل به اولیاء به یک صورت«عبادت» و «شرک» محسوب شده وبه صورت دیگر، مطلوب ومستحب خواهد بود وبویی از عبادت نخواهد داشت . ودراین جا فعلا به توضیح آن نمی پردازیم ، چیزی که مهم هست بدانیم اینکه توسل به اولیاء الهی به صورت انجام می گیرد :

1- توسل به ذات آنان مثل اینکه بگوئیم :

(اللهم انی اتوسل الیک بنبیک محمد (صلی الله علیه وآله ) ان تقضی حاجتی)

بارالها من به پیامبرت محمد (صلی الله علیه وآله ) توسل می جویم که حاجت مرا روا فرما

2- توسل به مقام وقرب آنان دردرگاه الهی وحقوق آنها مثل اینکه بگوییم:

«اللهم انی اتوسل الیک بجاه محمد (صلی الله علیه وآله ) و حرمته وحقه ان تقضی حاجتی »

بارالها من مقام واحترام آنان را که درنزد تو دارندوسیله خود قرار می دهم که حاجت مرا اداء فرمائی .

ازطرف «.وهابی» ها هردوصورت ممنوع اعلام شده است .درحالیکه احادیث اسلامی وسیره مسلمین برخلاف نظریه «وهابی » ها گواهی می دهند وتوسل به اولیاء را به هردوصورت تجویز می کنند.

انواع توسل :

با توجه به روایات درمی یابیم که توسل دارای دونوع می باشد که اهل سنت نیز آنها را درکتب معتبرخود درقالب نیایش آورده اند .

1- توسل جستن به ذات اشخاص:

«اللهم انی اسالک واتوجه الیک بمحمد »[18]

بارالها تو را می خوانم وبه توروی می آوریم بوسیله محمد (ص)

2- توسل به مرتبه ، جایگاه ومقام افراد:

«اللهم انی اسالک بجاه محمد (ص)»[19]

بارالها تو را سوگند می دهم به مقام وجایگاهی که محمد (ص) در نزد تو دارد .

وهابیون از عصر ابن تیمیه [20] تاکنون به بهانه شرک، هردونوع توسل راممنوع نموده اند .

روایاتی در رد وهانیت :

علاوه بر آیات قرآن کریم ، روایات فراونی درکتب اهل تسنن درنقد ورد تفکرات بی اساس وهابیون وجوددارد .

توسل جستن به رسول الله (ص) درهنگام حیات شریفشان کاری متداول بوده است که نه تنها مورد انکار پیامبر (ص) قرارنگرفته ، بلکه به تایید رسیده وبالاتراز اینکه به دستور ایشان انجام می شده است .

بخش احادیث :

احادیث فراوانی در کتب حدیثی وتاریخی است که گواهی برصحت واستواری توسل به ذوات ویا مقامات اولیاء الهی می دهند ،وما دراینجا بخش کوچکی ازآنها را منعکس می کنیم :

حدیث یکم ، حدیث عثمان بن حنیف :

«ان رجلاً ضربراً اتی الی النبی (صلی الله علیه واله) فقال ادع الله ان یعافینی فقال ان شئت دعوت وان شئت صبرت وهو خیر قال فادعه ، فامره ان یتوضاً فیحسن وضوه ویصلی رکعتین و یدعو بهذا الدعا اللهم انی اسالک واتوجه الیک بنبیک محمد نبی الرحمه یا محمد انی اتوجه بک الی ربی فی حاجتی لتقضی ، اللهم شفعه فی قال ابن حنیف فوالله ما تقرقنا وطال بنا الحدیث حتی دخل علینا کان لم یکن به ضر»

مرد نابینایی حضورپیامبر آمد ، وگفت از خداوند بخواه به من عافیت بخشد ، پیامبر فرمود :اگرمایل هستی دعا کنم ، واگر مایل هستی صبرکن که این بهتراست ، مرد نابینا گفت ، دعا بفرمائید . پیامبر به اودستور داد وضو بگیردودر وضوی خود دقت کند ودو رکعت نماز بگزارد واین چنین دعا کند :

پروردگارا من از تودرخواست می کنم وبه وسیله پیامبرت محمد ، پیامبر رحمت به تو متوجه می شوم، ای محمد من درباره حاجتم به وسیله توبه خدایم متوجه می شوم تا حاجتم را برآورده بفرمائی ، پروردگارا شفاعت او را دباره من بپذیر…..

الف – مرد نابینا وتوسل به پیامبر (ص) :

ابتدا روایاتی را ذکرمی کنیم که احمد ابن حنبل [21]، ابن ماجه[22] وحاکم نیشابوری[23] (دانشمندان مطرح اهل سنت ) درکتب خود ذکرنموده اند . جالب اینکه دانشمندان معاصر وهابی نیز این حدیث را صحیح دانسته اند. اما هنوزبر خلاف آن حکم می کنند .

عثمان بن حنیف راوی این حدیث می گوید :

«ان رجلاً ضریر البصر اتی النبی (ص)فقال : ادع الله ان یعافینی ،»

مرد نابینایی به محضر پیامبر مشرف شد وبه ایشان عرض نمود: از خداوندبخواهد مرا شفا دهد .

فقال: ان شئت اخرت لک وهوخیر وان شئت دعوت ،

پیامبر (ص) فرمودند : خیر وصلاح تو درآن است که صبر نمایی واگرمی خواهی برایت دعا نمایم .

فقال : ادعه ، فامره ان یتوصا فیحسن وضوء ویصلی رکعتین ویدعو بهذا الدعاء

نابینا عرض کرد : دعا فرمایید پیامبر (ص) به او دستور داد وضوی نیکویی بگیردودورکعت نماز بگزارد واین دعا را بخواند :

«اللهم انی اسالک واتوجه الیک بمحمد (ص) نبی الرحمه ، یا محمد (ص) انی قد توجهت بک الی فی حاجتی هذه لتقضی ، اللهم شفعه فی:»

بارالها بوسیله محمد (ص) پیامبررحمت ، تو را می خوانم وبه تو روی می آورم، یا محمد (ص) من بوسیله شما به سوی خدا روی آورده ام تا حاجتم را روا گر دانی ، بارالها اوراشفیع من قرار ده .

پیامبر (ص) به این نابینا ، شفاعت وچگونگی توسل را آموزش می دهد .

نکته قابل توجه اینکه درروایت کلمه لتقضی به صورت فعل مجهور نیامده تا به معنی برآورده شدن حاجت باشد بلکه به صورت فعل معلوم خطاب به رسول (ص) است به این معنی که ای پیامبر (ص) شما حاجت مرا رواگردانید .

«قال ابن حنیف : فلم یطل بنا الحدیث حتی دخل الرجل کان لم یکن به ضرقط»[24]

ابن حنیف می گوید: درنزد پیامبر (ص) بودیم وگفتگو به درازانکشیده بود که آن مرد بگونه ای وارد شد که گویی هرگزنابینا نبوده است .

این روایت ثابت می کند که درعصر رسول الله (ص) مردم هنگامی که ازخداوند متعال خواسته ای داشتند ،به دستور پیامبر(ص) ایشان را واسطه قرار می دادند تا حاجتشان برآورده شود .همچنین درموارد بسیاری، افرادبه خود رسول الله (ص) متوسل می شدند تا خواسته هایشان را برآورده فرمایند .

هنگامی که حضرت عیسی (ع) می فرماید :

(ونابری ءالاکمه ولابرص واحیی الموتی باذن الله )[25]

به اذن الهی نابینایی مادرزاد ومبتلا به بیماری پیسی رابهبود می بخشم ومردگان رازنده می کنم.

حال درمی یابیم که انبیاء (ع) قدرت تصرف درتکوین دارند وقدرت آنان به اذن خداوند متعال ودرطول قدرت الهی است نه درعرض آن وهابیون درابطه با این روایت که درکتب معتبر شان ذکر شده است واین آیه صریح قرآن چه پاسخی دارند ؟ آیا می توانند اتهام شک را به منادی بزرگ توحید (ص) متوجه کنند؟

با اندکی تامل به این نتیجه دست می یابیم که نظرات وهابیون برخلاف سنت متعارف وجاری درعصر رسول الله (ص) می باشد .

هنگامی که فاطمه دختر اسد ، درگذشت ،رسول خدا پس از اطلاع ازمرگ وی بربالین او نشست وفرمود : ای مادرم پس از مادرم ، خدا ترارحمت کند ، سپس اسامه و ابوایوب وعمربن الخطاب وغلام سیاهی را خواست که قبری آماده سازند ، وقتی قبر آماده شد ، پیامبر خدا با دست خود لحدی ساخت وخاک آن را با دست خود درآورد ودرقبر رو به پهلو دراز کشید واین چنین دعا کرد :

خدائی که زنده می کند ومی میراند واو زنده است ونمی میرد ، مادرم فاطمه دختر اسد را بیامرزوجایگاه او را وسیع قرارده ، به حق پیامبرت وپیامبرانی که پیش ازمن بودند .

مولف «خلاصه الکلام » می گوید :

«رواه الطبرانی فی الکبیر والاوسط وابن حبان والحاکم صححوه ….» [26]

این حدیث راطبرانی درمعجم کبیر وواسط خود وابن حبان وحاکم نقل کرده وصحت آن را تصدیق کرده اند .

ب : داستان درگذشت فاطمه بنت اسد :

این روایت را ابن حبان درمسند وطبرانی درمعجم[27] نقل کرده اند :

«لما ما تت فاطمه بنت اسد بن هاشم ام علی بن ابی طالب (ع) دخل علیها رسول الله (ص) فجلس عند راسها فقال : رحمک الله یا امی ، کنت امی بعد امی »

هنگامی که فاطمه بنت اسد مادرامیرالمومنین (ع) وفات نمود . پیامبر(ص) به خانه آنان رفتند وبربالین وی نشستند واز خدای برای او طلب رحمت ومغفرت کرده فرمودند : ای مادر من، توپس از مادرم، مادرمن بودی .

ثم دعا رسول الله (ص) اسامه بن زید وابا ایوب الانصاری وعمر بن الخطاب وغلاماً اسود یحفرون وحفروا قبرها فلما بلغو اللحد

سپس پیامبر(ص) از اسامه بن زید ، ابا ایوب انصاری ، عمر(علیه ما علیه )وبرده ای خواستند که قبر را حفر نمایند . هنگامی که آنان قبر را به اندازه کافی حفرکرده وبه لحد رسیدند .

حفره رسول الله (ص) بیده واخرج ترابه بیده فلما فرغ دخل رسول الله (ص) فاضطجع فیه

پیامبر (ص) با دست خود آن را حفرکردند وخاک آن را بیرون آوردند سپس داخل قبررفتند ودرآن به پهلو خوابیدند .

ثم قال : الله الذی یحیی ویمیت وهو حی لایموت ،اغفرلامی فاطمه بنت اسد ولقنها حجتها ووسع مدخلها بحق نبیک والانبیا ء الذین من قبلی فانک ارحم الراحمین [28]

سپس فرمودند : خدا است که زنده می کند ومیمیراند واوست زنده ای که هرگز نمی میرد. بارالها مادرم فاطمه بنت اسد را بیامرز وحجتش (تلقین ) را روشن وجایگاهش را فراخ گردان بحق پیامبرت وپیامبرانی که پیش ازمن بودند ، بدرستیکه تو ارحم الراحمین هستی .

براساس این روایت پیامبر (ص) خود وپیامبرانی پیش از خود را برای آمرزش فاطمه بنت اسد واسطه وشفیع به درگاه الهی قرارمی دهند . حال آنکه وهابیون هرنوع توسل وشفاعت به غیرخدا متعال را شرک قلمداد می نمایند لذا باید برمبنای آنان پیامبر خاتم (ص) ، نخستین مشرک باشند! پناه برخدا ومنزه است رسول الله (ص) از ترهات ولاطلائلات[29] وهابیون .

ج: سخن رسول الله (ص) دررابطه با فاطمه بنت اسد :

حاکم نیشابوری در کتاب مستدرک [30] روایاتی را نقل می نمایدکه با مباحث بیان شده تناسب دارد ، به همین دلیل آن را بیان می نماییم .

«لما ماتت فاطمه بنت اسد بن هاشم کفنها رسول الله (ص) فی قمیصه وصلی علیها وکبر علیها سبعین تکبیره »

هنگامی که فاطمه بنت اسد وفات نمود ، رسول الله (ص) با پیراهن خویش وی راکفن نمود وبراو نمازی گزارد با هفتاد تکبیر .

پیامبر (ص) هنگام درگذشت فاطمه بنت اسد کارهای عجیبی انجام دادند ، ازجمله اینکه پیراهن خود را کفن او قرار دادند ونمازی با هفتاد تکبیر براو خواندند ، درحالیکه نماز میت طبق فتوای شیعیان پنج تکبیردارد وبنا به نظر اهل تسنن چهار تکبیر[31]

ونزل فی قبرها فجعل یومی فی نواحی القبر کانه یوسعه ویسوی علیها وخرج من قبرها وعیناه تزرفان وحثا فی قبرها :

ایشان به داخل قبر وی رفتند وبه اطراف قبر اشاره می کردند، گویی می خواهند آن را پهن هموار نمایند سپس از قبر بیرون آمدند در حالیکه اشک ازچشمانشان جاری بود وپس ازدفن ، درقبر خاک ریختند .

فلما ذهب قال له عمربن الخطاب یارسول الله (ص) رایتک فعلت علی هذه المراه شیالم تفعله علی احد

هنگامی که کاردفن تمام شد وپیامبر (ص) به راه افتادند عمر(علیه ماعلیه) عرض کرد: یارسول الله (ص) برای این زن کارهایی انجام دادی که تابه حال برای کسی انجام نداده بود .

فقال : یا عمر ان هذه المراه کانت امی التی ولدتنی [32]

پیامبر (ص) درپاسخ فرمودند : ای عمر این خانم مادرمن است که از اوبه دنیا آمده ام.

چرا پیامبر (ص) با صراحت بیان می فرمایند : فاطمه بنت اسد مادر واقعیشان است ؟ درحالیکه مادرواقعی ایشان ، آمنه بنت وهب (ع) می باشد ودایه ایشان حلیمه سعدیه ست وحاضنه ایشان که کفالت وسرپرستی پیامبر(ص) را برعهده داشت ام ایمن بود[33] چرا پیامبر (ص) می فرمایند : این خانم مادرمن است که ازوی متولد شده ام ؟

رسول الله وامیر المومنین (ع) آیینه یکدیگر:

برای پاسخ به پرسش فوق از چند روایت وآیه استفاده می کنیم .

پیامبر(ص) خطاب به امیرالمومنین (ع) فرموده اند :

«انت منی وانا منک»

ای علی (ع) تو را منی ومن از توهستم .

این روایت ر ا بخاری[34] ، احمد ابن حنبل[35] ، ابن ماجه درفضایل الصحابه[36] ، ترمذی[37] ، نسایی[38] ، ومتقی هندی درکنز العمال[39] نقل نموده اند .

تحلیل کلام پیامبر (ص) :

حرف (من) درلغت عربی دارای چند معنا می باشد [40]. ازجمله ، 1- تبعیضیه2-نشویه (ابتدا)3- بیانیه .

احتمال اول :

اگر (من) به معنای بعض باشد ، یعنی امیرالمومنین (ع) پاره ای از پیامبر (ص) می باشند واشکالی وارد نیست ، اما عکس قضیه دارای ایراد است زیرا پیامبر (ص) بعض امیرالمومنین (ع) نیستند پس ازاین احتمال مستلزم نقصان دروجود مبارک رسول الله (ص)ی گردد ومردود است .

احتمال دوم :

اگر(من) به معنای ابتدا باشد ، یک طرف قضیه درست می باشد . یعنی امیرالمومنی(ع) ابتدا ومنشا یافته از رسول الله (ص) می باشند که بی اشکال است . ولی طرف دیگر قضیه نادرست است . زیرا رسول الله (ص) از امیرالمومنین (ع) منشا نیافته اند .

الزاماً احتمال سوم درست بوده (من) بیانیه می باشد . امیرالمومنین (ع) آیینه تمام نمای رسول الله (ص) هستند یعنی ایشان (ع) تمام فضایل پیامبر(ص) رادارند ، وپیامبر (ص) نیزهمچنین ، این دو بزرگوار مبین شخصیت یکدیگرمی باشند.

حال روشن می گردد که چرا پیامبر (ص) می فرمایند : فاطمه بنت اسد مادرمن است که ازاو به دنیا آمده ام.

امیرالمومنین (ع) درجایگاه رسول الله (ص) :

برای روشنتر شدن مطلب به روایت دیگری اشاره می نماییم که برخی از عامه نیزدرکتب خود[41] ذکر نموده اند .

«لما صعد ابوبکر المنبر نزل مرقاه ، فلما صعد عمر نزل مرقاه ، فلما صعد عثمان نزل مرقاه »

بعد از ارتحال پیامبر (ص) ابوبکر (علیه ماعلیه) برمنبر رسول الله (ص) نشست اما بر پله ای پایین تر، وهنگامی که عمر (علیه ما علیه ) برجای اولی آمد دوپله پایین تر نشست وهنگامی که عثمان (علیه ماعلیه ) برجای دومی آمد سه پله پایین تر نشست.

فلما صعد علی (ع)صعد الی موضع یجلس علیه رسول الله (ص) فسمع من الناس ضوضاء

هنگامی که امیرالمومنین (ع) به خلافت رسیدند ، به جای تکیه دادندکه رسول الله (ص) تکیه می دادند . دراین هنگام در بین مردم همهمه ای شد .

فقال : ما هذه الذی اسمعها ؟ قالوا: لصعودک الی موضع رسول الله (ص) الذی لم یصعده الذی تقدمک .

امیرالمومنین (ع) فرمودند : این سروصدابرای چیست مردم عرض کردند: برای اینکه شما به جای پیامبر (ص) نشستید و پیشینیان ننشستند .

فقال : سمعت رسول الله (ص)یقول: من قام مقامی ولم یعمل بعملی اکبه الله فی الناروانا الله العامل بعمله الممتثل قوله الحاکم بحکمه فلذلک قمت هنا [42]

امیرالمومنین (ع) درپاسخ فرمودند :شنیدم پیامبر (ص) فرمودند : هرکس به جای من بنشیند وهمانند من عمل نکند ، خداوند او را در آتش واژگون می کند ، سوگند به خداوند من برطبق او امر ایشان عمل می کنم وگفتارشان را اجرا می نمایم وبراساس حکم ایشان حکم می نمایم ، به همین دلیل به جای ایشان نشستم .

آری امیرالمومنین (ع) از مسیر رسول الله (ص) به هیج وجه منحرف نشدند ، لذا هنگامی که درشورا خلیفه شدن ایشان را مشروط به عمل برطبق کتاب خداوند ، سنت پیامبر (ص) وسیره شیخین کردند ، امیرالمومنین (ع) خلافت را نپذیرفتند .[43]

اگرسیره شیخین همان سنت رسول الله (ص) ودستورات کتاب خداوند است دیگرنیازبه ذکرآن به عنوان شرط خلافت نیست واگر غیر آن دو می باشد،انحراف محض بوده امیرالمومنین (ع) هرگز آن را نمی پذیرند .

امیرالمومنین (ع) بنیانگذاراسلام :

امیرالمومنین (ع) درادامه به مردمی که درمسجد بودند، فرمودند :

«معاشر الناس : قمت مقام اخی وابن عمی الانه اعلمنی بسری ومایکون منی …. انا الذی وضعت قدمی علی خاتم النبوه فما هذه الاعواد»

ای مردم من به جای برادرم وپسرعمویم نشسته ام ، ایشان مرا به حقیقتم آگاه کرده استوبه من گفته که چه کسی هستم . …. این سروصداست چیست ؟ من پایم را هنگام شکستن بتهای داخل کعبه برروی مهر نبوت گذارده ام (بردوش پیامبر(ص) ایساده ام ).

انا من محمد (ص)ومحمد (ص) منی ….. انا کسرت الاصنام ، انا رفعت الاعلام ، انا بنیت الاسلام[44]

من از محمد (ص) هستم ومحمد (ص) ازمن است ….. من بتها را شکستم ، من پرچم اسلام را برافراشتم ، من اسلام را بنیانگذاری کردم .

امیرالمومنین (ع) می فرمایند : من پرچمهای توحید را به اهتراز درآوردم و سنگ بنای اسلام را گذاردم .

همه می دانیم رسول الله (ص) اسلام را پایه گذاری کردند ، اما امیرالمومنین (ع) این کاررا به خود نسبت می دهند ، زیرا تفاوتی بین رسول الله (ص)وامیرالمومنین (ع) وجود ندارد.

شکستن بت ها به دست امیرالمومنین :

پس از فتح مکه ، امیرالمومنین (ع) برای شکستن بتی که بر بام کعبه بود ، از دوش پیامبر(ص)بالا رفتند وآن بت را سرنگون نموده وخود رابه پایین پرتاب کردند .

«فلما سقط ضحک ، فقال النبی (ص)ما یضحکک یا علی اضحک الله سنک»

هنگامی که امیرالمومنین (ع) خود را به پایین پرتاب کردند خندیدند پیامبر(ص)فرمودند : یا علی (ع) خداوند همیشه تو را خندان بدارد ، چرا می خندی ؟

قال : ضحک یا رسول الله (ص) تعجباً من انی رمیت بنفسی من فوق البیت الی الارض فلما المت ولا اصابنی وجع

امیرالمومنین در پاسخ فرمودند : یا رسول الله (ص) خنده ام از روی تعجب بو دزیرا خود را ازبالای بام کعبه به زمین انداختم اما آسیبی ندیدم ودردی احساس ننمودم .

فقال : کیف تالمم یا اباالحسن او یصیبک وجع ؟ انما رفعک محمد (ص) وانزلک جبرئیل .[45]

پیامبرص فرمودند: ای اباالحسن ! چگونه آسیب ببینی ودردی احساس نمای ؟ بدرستیکه تو را محمد (ص) بالا برد وجبرئیل فرود آورد.

داستان مباهله :

درواقعه مباهله ، هنگامی که قرار شد پیامبر (ص) با مسیحیان مباهله کرده یکدیگر رانفرین نمایند .پیامبر (ص)درروز موعود به همراه اما م حسن (ع) وامام حسین (ع) که خردسال بودند ، حضرت زهرا (س) وامیرالمومنین (ع) به مکان مقرر رفتند بزرگ مسیحیان هنگامی که این افراد مشاهده کرد ازمباهله کردن منصرف گشت وبه پیروان خود گفت : اگرآنان زبان به نفرین گشایند ، کوه هااز جای کنده خواهد شد وهیچ مسیحی درزمین نخواهد ماند .[46]

روزی مامون (علیه ما علیه )به امام رضا (ع) عرض کرد : بالاترین فضیلت امیرالمومنین چیست ؟ حضرت (ع) در پاسخ آیه مباهله را قرائت نمودند.

فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناء نا وابناءکم ونساء نا ونساءکم وانفسنا وانفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علی الکاذبین [47]

هرگاه بعد از علم ودانشی که (درباره مسیح ) به تورسیده (باز) کسانی با توجه به محاجه وستیز برخیزند ، به آنها بگو :بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم شما هم فرزندان خود را ، ما زنان خویش را دعوت می نماییم ، شما هم زنان خود را ازما ازنفوس خود دعوت کنیم ، شما هم از نفوس خود ، آنگاه مباهله کنیم ولعنت خدا را بر دروغگویان قراردهیم .

مامون عرض کرد : درکجای این آیه امیرالمومنین (ع) وجود دارد، امام (ع) درپاسخ فرمودند : در(انفسنا )[48]

حال به وضوح روشن می گردد که چرا پیامبر (ص) می فرمایند : من از فاطمه بنت اسد متولد شده ام ، زیرا امیرالمومنین (ع) وپیامبر(ص)باهم تفاوتی ندارند . اگر فاطمه بنت اسد مادر امیرالمومنین (ع) باشد ، مادر پیامبر(ص) نیز می باشد.

پیامبر(ص) می فرمایند :

(یا علی انا منک وانت منی)[49]

یا علی(ع) من از تو هستم وتو ازمن .

وامیرالمومنین (ع) می فرمایند :

(انا من محمد (ص) ومحمد (ص) منی )[50]

من از محمد (ص) و محمد(ص) از من است .

توسل سنت متعارف :

روش شد که مردم در صدر اسلام به دستور وآمرزش پیامبر (ص) به ایشان متوسل می شدندوبرای برآورده شدن خواسته هایشان ایشان را به درگاه الهی شفیع وواسطه قرار می دادند . اکنون به روایت دیگری دراین زمینه توجه فرمایید :

سید الشهدا (ع) دردعای عرفه به درگاه الهی عرضه می دارند :

(اللهم انا نتوجه الیک فی هذه العشیه التی شرفتها وعظمتها بمحمد نبیک ورسولک وخیرتک من خلقک )[51]

بارالها ! براستی ما روی آوردیم به درگاهت دراین شامگاهی که آن را شریف داشتی وعظمت بخشیدی بوسیله محمد (ص) پیامبرو فرستاده ات وبرگزیده ات از میان آفریدگانت .

توسل عمر(علیه ما علیه) به عباس ابن عبدالمطلب :

درکتاب اسد الغابه که دربیان احوال اصحاب رسول الله (ص) می باشد ، آمده است

(استسقی عمربن اخطاب بالعباس عام الرماده لما اشتد القحط فسقاهم الله تعالی به واخصبت الارض)

درسالی که قحطی وخشک سالی فراگیرشده بود عمر(علیه ما علیه) ازعباس عمری پیامبر (ص)درخواست کرد که از خداوند طلب باران نماید. خداوند نیز با دعای عباس به آنان باران نازل نمود وزمین سرسبز گشت .

فقال عمر : هذا والله الوسیله الی الله والمکان منه :

عمر (علیه ماعلیه ) گفت : بخدا سوگند عباس وسیله ای به سوی خداست وجایگاهی برای رسیدن به او می باشد .

ولما سقی الناس طفقوا یتمسحون بالعباس ویقولون هیناً لک ساقی الحرمین[52]

هنگامی که مردم سیراب گشتند . (به جهت تبرک) دست به بدن عباس می کشیدند وبه او می گفتند : خوشا به حالت ای ساقی مکه ومدینه[53]

توسل به حق پیامبر (ص) :

حضرت آدم (ع) پس از نافرمانی خدا [54]در پرتو کلمات که ازخدا تلقی کرده بود ، توبه نمود ، چنانچه درقرآن مجید می فرماید:

فتلقی ادم من ربه کلمات فتاب علیه ، انه هوالتواب الرحیم.[55]

آدم از خدای خود کلماتی رابا خضوع وطاعت اخذ نمود، وروی آن توبه کرد ، حقا که او توبه پذیراست .

گروهی از مفسران ومحدثا ن اسلامی، درتفسیر کلماتی که درآیه آورده شده است ، به استناد روایت زیر ، نظری دارند که با توجه به متن آن روشن می گردد .

«طبرانی » در «المعجم الصغیر» و«حاکم نیشابوری» در«مستدرک صحاح»و«ابونعیم اصفهانی » و «بیهقی » درکتاب «دلائل النبوه» و«ابن عسا کرشامی » درتاریخ خود و«سیوطی» در «الدر المنثور» و«آلوسی » و «روح المعانی»[56] با ستدی از عمربن الخطاب نقل کرده اند ، که «پیامبرگرامی » (ص) فرمودند:

«لما اذنب آدم الذی اذنبه رفع راسه الی السماء فقال اسئلک بحق محمد الا غفرت لی فاوحی الله الیه ومن محمد ؟ فقال تبارک اسمک ، لما خلقک رفعت راسی الی عرشک فاذا فیه مکتوب لا الا اله الله ومحمد رسول الله فقلت انه لیس احد اعظم عندک فدراً : ممن جعلت اسمه مع اسمک فاوحی الیه انه آخر النبیین من ذریتک ولولا هولما خلقتک »[57]

وقتی آدم مرتکب گناهی شد، سربه سرآسمان بلند کردو گفت : خدایا ترابه حق محمد سوال می کنم که مرا ببخشی ، خدا به اووحی نمود که محمد کیست؟ آدم پاسخ داد ؟وقتی مرا آفریدی ، سربه عرش بلند نمودم در این هنگام دیدم درآن نوشته است «معبودی خدا نیست ومحمد پیامبر خدا است » با خود گفتم که محمد بزرگترین مخلوق اوست که خدا نام اورا کنار خود آورده است ، دراین موقع به او وحی شد که او آخرین پیامبراز ذریه تواست ، واگر او نبود ، ترا خلق نمی کردم .

نظر ما پیرامون این حدیث :

1- درقرآن مجید برخلاف آنچه که میان مارواج دارد، لفظ کلمات برذوات وشخصیت ها اطلاق گردیده است ، مانند :

الف – «ان الله یبشرکتبی حیی مصدقاً بکلمه من الله »[58]

ب –«یا مریم ان الله یبشرکت بکلمه منه اسمه المسیح عیسی بن مریم »[59]

2- با مراجعه به کتابهای تاریخ و حدیث روشن می گردد که توسل حضرت آدم به پیامبر یک مطلب معروف ومشهوربوده است ، زیرا «امام مالک» به منصور دوانیقی درحرم پیامبر چنین گفت :

«هو وسیلتک ووسیه ابیک آدم»[60]

پیامبر وسیله توو وسیله پدرت آدم است.

اهل بیت شفیعان حضرت آدم :

حضرت آدم هنگامی که نافرمانی نمود واز بهشت رانده شد ، برای اینکه توبه کردوپیامبر (ص) واهل بیت (ع) متوسل شدوآنان را شفیع خود قرارداد.خداوند متعال درقرآن می فرماید :

(فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم )[61]

سپس آدم (ع) از پروردگارش کلماتی دریافت داشت . وبا آنها توبه کرد وخداوند توبه اورا پذیرفت ، چرا که خداوند توبه پذیر مهربان است .

روایات فراوانی وجود دارد که بیان می کند منظوراز«کلمات»رسول الله (ص) واهل بیت ایشان (ع) می باشند . وخداوند متعال با شفاعت آنان ، توبه حضرت آدم (ع ) را پذیرفت .[62]

دراین رابطه سمهودی در کتاب وفاه الوفا می گوید : درروزگاری که مالک مفتی مدینه بود .منصور دوانیقی از بغداد به مدینه آمد واز مالک پرسید :آیا برای خواندن دعا به سوی قبله بایستم یا به طرف روضه مبارکه رسول الله (ص) ؟ مالک درپاسخ گفت :

«لم تصرف وجهک عنه وهو وسیلتک ووسیله ابیک آدم (ع)الی الله تعالی یوم القیامه»[63]

روی خود را از روضه رسول الله (ص) بازنگردان زیرا او به وسیله تو وسیله پدرت حضرت آدم (ع)درروز قیامت نزد خداوند متعال می باشد .

مالک ابن انس (علیه وما علیه ) آنقدر نسبت به امیرالمومنین (ع) کینه داشت که به دستور منصور کتاب (الموطا) رانوشت ودرآن حتی یک حدیث ازامیرالمومنین نقل نکرد تا نام مبارک امیرالمومنین (ع) واهل بیت (ع) زنده نگرددوبه فراموشی سپرده شود .


[1] -سوره مائده ، آیه 35 .

[2] – سوره نحل ، آیه 36.

[3] – سوره انبیاء ، آیه 35 .

[4] – سوره آل عمران ، آیه 64 .

[5] – سوره آل عمران ، آیه 64.

[6] – سوره فرقان ، آیه 63.

[7] – معنی خدابودنبت ها این نیست که حتما خالق وآفریننده ومدیر ومدبر جهان وانسان باشند ، بلکه خدا بودن معنی وسیعی دارد که شامل خدایان واقعی وخدانمایان نیز می شود هرگاه موجودیرا مبدا کارهای خدایی بدانیم وتصورکنیم که برخی ازکارهای خدا مانند شفاعت ومغفرت به آنان سپرده شده است ،اورا خداپنداشته ایم، البته خدائی کوچک دربرابرخدائی بزرگ !

[8] – سوره صافات ، آیه 35.

[9] – واقعیت ، هرگزاره ای که با خارج ونفس الامر مطابقت داشته باشد (فرهنگ علوم عقلی )

[10] – سوره النازعات ،آیه 5.

[11] – سوره الذارعات ، آیه 3.

[12] – سوره سجده ، آیه 11.

[13] – سوره آل عمران ، آیه 49 .

[14] – زاد المعاد ص 661

[15] – عقاید وهابیون ریشه در آرا ابن تیمیه دارد که درحدود هفت قرن پیش می زیسته است .

[16] – سوره مائده ، آیه 35.

[17] – سوره اسراء ، آیه 57.

[18] – سنن ابن ماجه ، جلد 1صفحه 441 .

[19] – درالمنثورر، جلد 1صفحه 60.

[20] – ابن تیمیه درگذشته به سال : 728 هجری قمری .

[21] – مسند احمد ، جلد 4 ، صفحه 138.

[22] -سنن ابن ماجه ، جلد 1 صفحه 441.

[23] – مستدرک حاکم، جلد 1 صفحه 526.

[24] -ازمنابع شیعه بنگرید به الخرایج والجرایح ؛ جلد 1 صفحه 55 بجارالانوار ، جلد 18 صفحه 13 ازمنابع تسنن علاوه بر منابع ذکر شده درصفحه 10 بنگرید به اسد الغابه جلد 3 صفحه 371.

[25] -سوره آل عمران ، آیه 49 .

[26] – ـکشف الارتیاب ، صفحه 312 ، نقل از خلاصه الکلام

[27] – المعجم الکبیر، جلد 24 ،صفحه 351 .

[28] – علاوه برمنابع یاد شده ، مجمع الزوائد ، جلد 9 صفحه 256 .

[29] – لا طائلات ، بی فایده ها ، ترهات : بیهوده ها ، یاوه ها ، (فرهنگ معین)

[30] – مستدرک الحاکم ، جلد 3 ، صفحه 108.

[31] – کتاب الام ، جلد 1 صفحه 283 .

[32] – علاوه برمنبع یاد شده ، کنز العمال ، جلد 13 صفحه 635.

[33] – مدینه المعاجز ، جلد 2 صفحه 252 .

[34] – صحیح بخاری، جلد 3 صفحه 168.

[35] – مسند احمد، جلد 5 صفحه 204.

[36] – سنن ابن ماجه باب فضایل الصحابه ، جلد 1 صفحه 44.

[37] – کتاب مناقب ترمذی باب مناقب علی (ع) حدیث 3717 .

[38] – سنن کبری،جلد 5 صفحه 127.

[39] – کنز العمال ، جلد 11 صفحه 599 .

[40] – البهجه المرضیه، جلد 1 صفحه 246.

[41] – نهج البلاغه ابن حبر ، صفحه 610 .

[42] – مناقب شهر آشوب، جلد 2 صفحه 155 ، بحارالانوار ، جلد 38 صفحه 77.

[43] – شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، جلد 1 ، صفحه 194 وجلد 12 صفحه 274 .

[44] – مناقب شهرآشوب ، چلد 2 صفحه 155- بحارالانوار جلد 38 صفحه 78.

[45] – مناقب شهر آشوب ، فد 2 صفحه 161 ، بحارالانوار ، جلد 38 صفحه 78.

[46] – بحارالانوار ، جلدی 21 صفحه346 ، ازمنابع اهل تسنن بنگرید به درالمثور ، جلد 2 صفه 69 ، سنن ترمذی ، جلد 5 صفحه 210

[47] – سوره آل عمران ، آیه 61

[48] – بحار الانوار ، جلد 35 ، صفحه 257

[49] – علاوه برمصادرذکر شده در صفحه 17 ، بنگرید به بحارالانوار ، جلد 40 صفحه 16 .

[50] – بحار الانوار، جلد 38 صفحه 78.

[51] – مفاتیح الجنان دعای عرفه .

[52] – اسد الغابه ، جلد 3 صفحه 111.

[53] – لقب عباس عبدالمطلب که درمکه پست سقایت حجاچ راداشت وبا دعایی که برا اهل مدینه کرد وباران نا زل شد ساقی اهل مدینه نیزگردید .

[54] -فرمانی که درآیه( ولا تقربا هذه الشجره ) (سوره بقره آیه 35) آمده است فرمان ، مولوی نیست ، بلکه دستور ارشادی است وبه اصطلاح ، جنبه نصیحت وپند دارد ومخالفت با چنین دستوری نمی تواند موجب عقاب ومواخذه گردد بلکه نتیجه آن فقط روبروشدن با اثر وضعی خود عمل می باشد .

اگر پزشکی به بیماری دستوردهدکه درحالت سرماخوردگی ف، ترشی وخربزه نخورد ، مخالفت با آن اثری جز شدت بیماری ندارد . درقرآن مجید آیاتی گواهی می دهند که تهی الهی یک تهی ارشادی بوده ونتیجه آن جزخروج از بهشت که اگر وضعی عمل به شمار می رود چیز دیگری نبوده است . لطفاً به آیه های 118و119 سوره طه وبه کتاب «تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن» مطلب دهم از صفحه 73 تا 82 مراجعه بفرمائید .

[55] – سوره بقره ، آیه 37.

[56] -(مستدرک حاکم ) جلد 2 صفحه 615 «روح المعانی»جلد 1 ، صفحه 217 «الدارالمثور» جلد 1 ، صفحه 59- به نقل از طبرانی وابونعیم اصفهانی و بیهقی

[57] – متن حدیث از «الدارالمنثور» گرفته شده ، ومتنی که حاکم درمستدرک نقل کرده است با این متن اندک تفاوتی دارد هرچند از نظر مضمون هردویکی است .

[58] – سوره آل عمران ، آیه 39 .

[59] – سوره آل عمران ، آیه 45 .

[60] -«سید احمد زینی دحلان»درکتاب «الدارار السنیه»صفحه 10 می نویسد قاضی عیاض این جریانرابا سندصحیح نقل کرده امام سبکی آن را درکتاب «شفا المقام» سید سمهودی در «خلاصه الوفاء»علامه قسطلانی در «المواهب اللدنیه» ابن حجر در «الجوهر المنظم» می گوید : این جریان با سند صحیح نقل شده وعلامه زرقانی در شرح «مواهب» می نویسد ابن فهد آن را باسند خوب نقل کرده وقاضی عیاض آن را با سند صحیح نقل نموده است. ومتن مذاکره منصور با امام مالک درآینده خواهدآمد .

[62] – ازمنافع شیعه بنگیرید به معانی الاخبار ، صفحه 125 وسایل الشیعه ، جلد 7 صفحه 100 ازمنابع اهل تسنن بنگرید به شواهد التنزیل ، جلد 1 صفحه 103.

[63] – وفا ء الوفا< ، جلد 4 صفحه 1376 .

 


جستجو