معراج پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه واله وسلم

 

چکيده

پيامبر گرامي اسلام(ص) به فرمان خداوند در يک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصي آمد و از آن جا به آسمان ها عروج کرد و آيات الهي را مشاهده نمود. اين حادثه که در فرهنگ اسلامي تعبير به معراج گرديد از جمله رخدادهاي پر ارج زندگي پيغمبر اسلام(ص) مي باشد که از همان ابتداي وقوعش انديشه و ذهن دوست و دشمن را به خود معطوف گردانيد.

قرآن کريم در دو سوره ي اسرا و صراحتاً در اين باره سخن گفته است.

اين رويداد مهم مباحث و اختلاف نظرهايي را به همراه داشته است.اگرچه عدّه ای معراج را فقط روحانی دانسته اند,اما عده ای ديگر آنرا هم روحانی و هم جسمانی دانسته اند.

با توجه با آيات قرآن,هدف اصلی معراج نشان دادن آيات الهی به پيامبر (ص) بوده است.به عقيدة بعضی از صاحب نظران,تشريع وجوب نماز در اين سفر واقع شده است.

اين پايان نامه به روش کتابخانه اي به انجام رسيده است.

كليد واژه هاي استفاده شده عبارتند از: معراج ، اسرا، مسجدالحرام و مسجدالاقصي،رفرف،براق و سدرة المنتهي.

مقدمه

خداوند متعال در سال 610 م حضرت محمد(ص) را به پيامبري مبعوث کرد و ايشان را براي هدايت انسان به سوي مقصد اعلاي بشريت که همان قرب الهي است, به سوي جامعه ي انساني گسيل داشت.

تاريخ زندگاني آن حضرت گواه است که در جامعه اي که وحشيگري و قتل و غارت افتخار محسوب مي شد و جاهليت و فقر فرهنگي در اوج خود بود, وي از هيچ کوششي در جهت هدايت انسانها دريغ نورزيد. چه رنج ها و سختيهايي را متحمل گرديد و چه مشکلات طاقت فرسايي را به جان خريد.

بيست و سه سال دوران رسالت رسول الله(ص) سرشار ازحادثه هاي گوناگون و رخدادهاي شگفت انگيز و اعجاب آور بود.

از جمله ي اين حوادث شگرف و شگفت انگيز دوران رسالت پيامبر(ص) ,سير و سفر آسماني آن حضرت به ملکوت و مشاهده ي آثار عظمت الهي است که با نام معراج درتاريخ و فرهنگ ديني ثبت شده است.

 

در آن روزگار فشار مشرکان و سردمداران کفر در مکه بر ايشان و تازه مسلمانان در اوج بود و آنان براي جلوگيري از نشر حق و گسترش رسالت پيامبر(ص) از هيچ کوششي دريغ نمي ورزيدند, ياران او را زير شکنجه هاي وحشيانه قرار داده و يا به شهادت مي رساندند,تبليغات گسترده و دامنه داري را براي دور نمودن مردم از آن حضرت و نشنيدن کلام حق به راه انداخته بودند: نظير اطلاق تهمت ساحري,شاعري,جنون و… به ايشان.در اوج اين نامردميها, خداوند آخرين فرستاده ي خود را به ملکوت مي برد تا با ارائه ي شگفتي هاي جهان هستي و قدرت لايزال خويش و نيز نشان دادن جايگاه والاي آن حضرت در نزد خداوند, روح پر عظمت رسول الله(ص) تعالي بيشتري يافته و آمادگي لازم براي هدايت انسان ها را پيدا کند.

 

1-1- تبيين موضوع و تاريخچه ي آن

معراج پيشواي گرانقدر اسلام(ص) بدون ترديد يکي از وقايع بسيار مهم دوران رسالت آن بزرگوار مي باشد. اين رويداد محيرالعقول آن چنان شگفت انگيز بود که به گواهي تاريخ تاکنون هيچ حادثه تاريخي نتوانسته است از حيث اهميت و منزلت, مقام والاي آن را به دست آورد و از جهت شکوه و عظمت با آن برابري کند. معراج, صحنه ي پرهيجاني است که در آن قسمتي کوتاه از زندگاني افتخار آميز سرور و سالار پيامبران وبسياري از رموز عالم علوي تجسم يافته است.

از آنجا که پيامبر اسلام (ص)بر اساس دستور خداوند درآيه ي کريمه ي«لقَد کَانَ لَکُم فِي رَسُولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ»[1] اسوه و الگوي بشريت معرفي گرديده است, لذا بر هر مسلماني فرض است که سطر به سطر زندگي پيغمبراکرم(ص) را سرمشق و دستورالعمل زندگاني خود سازد. آگاهي و فراگيري وقايع معراج که بدون ترديد از برجسته ترين سطور سيره ي آن حضرت و بازگو کننده ي رويدادي پر ابهت در زندگاني آن بزرگوار مي باشد, نيز بر هر مسلماني لازم است.

قرآن کريم داستان معراج پيامبر اکرم(ص) را به صورت اجمال در دو سوره ي نجم و اسري[2] آورده است؛ بدين ترتيب که آن حضرت در يک شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصي و سپس از آنجا به آسمانها سير داده شد و پس از مشاهده ي آيات الهي دوباره به مکه بازگشت.

در روايات شيعه و سني, مطالب بسيار زيادي در خصوص معراج و کيفيت آن و ديده ها و شنيده هاي پيامبر(ص) در اين سفر آسماني آمده است که بعضاً اغراق آميز و دور از واقعيت مي باشد؛ آنچه مسلم است و آيات قرآني و اخبار متواتر دلالت بر اين معني دارد, اين است که رسول الله(ص) با همين بدن جسماني به همراه جبرئيل امين و سوار بر مرکب الهي خويش در يک شب آسمانهاي هفتگانه را درنورديد, سرادقات و حجب نور را پشت سر گذاشت و در عرش الهي با محبوب خويش سخن گفت و اين چيزي جز يک معجزه ي الهي نبود. عملي که انجام آن از قدرت بشري خارج است وحتي عقل و فکر بشر نيز به ساحت آن نمي رسد.

در رابطه با کيفيت معراج و اينکه معراج چندبار بوده,نقطه ي شروع آن از کجا و به کجا ختم شده است,هدف معراج و ديگر مسائل معراج ,اختلافاتي در روايات ديده مي شود که به خواست خداوند ضمن نقل, مورد نقد قرارگرفته ,وجوه اشتراک و افتراق آنها بيان گرديده و آنگاه نظر مشهور و مورد قبول اکثريت ارائه گرديده است.

1-2-ضرورت, اهميت و هدف از تحقيق

مسأله معراج پيامبر(ص) وسفر آسماني آن حضرت به ملکوت و جهان ماوراء طبيعت و ديده ها و شنيده هاي ايشان در فرهنگ اسلامي از جايگاه خاصي برخوردار است؛قرآن کريم در آيات خود با صراحت اين موضوع را بيان کرده است و منابع اسلامي چه شيعه وسني مملو از احاديثي است که در اين خصوص آمده است اين مسأله تا آنجا اهميت دارد که امامان معصوم اعتقاد به آن را يکي از شرايط شيعه بودن داشته اند, لذا درحديثي آمده است که القطان از سکري و از جوهري و از محمد بن عمار از پدرش نقل نموده که گفته است:

«امام صادق(ع) فرمودند هرکسي سه چيز را انکار کند, شيعه ما نيست معراج و سوال در قبر و شفاعت»[3]

معراج از جمله رخدادهاي پر ارج زندگاني پيغمبراسلام (ص) مي باشد که از همان ابتداي اعلام وقوعش, انديشه و ذهن دوست و دشمن را به خود معطوف داشت و در راستاي تاريخ پر فراز و نشيب اسلام چه در ميان دشمنان نبوت و چه در محافل علمي دوستان آن حضرت به يکي از مسائل حيرت زا و جنجال برانگيز تبديل گرديد.

اين که دشمنان اسلام بويژه مشرکين قريش به شدت با آن مخالفت ورزيدند و درصدد انکار آن برآمدند, نشان از اهميت آن دارد؛ چرا که در اين سفر آسماني مسائلي مطرح شد که به هيچ وجه با مذاق آنان سازگاري نداشت.

مشاهده ي بهشت و دوزخ و خصوصيات هريک از بهشتيان و دوزخيان مسأله ولايت علي(ع) و فضايل آن حضرت,مسأله ي وجوب نماز و تشريع آن در معراج و…از جمله مسائلي مي باشد که اهميت اين موضوع را بيشتر روشن مي سازد.

1-3- کليد واژه هاي مرتبط با موضوع

معراج:ريشه ي اصلي آن “عرج” مي باشد که در فرهنگ لغات تعبيرات مختلفي درباره ي آن بيان گرديده است,مثل عرج (در درجه و نردبان[4]),بالا رفتن[5] ,نردبان[6], نردبان واره[7].

معراج:شبيه پلکان يا نردبان که ارواح وقتي قبض شدند, از آن بالا مي روند.[8] در اصطلاح ,معراج به عروج پيغمبر اسلام(ص) به آسمان معنا شده است.[9]

اسري:از ريشه ي السري به معناي سير در شب مي باشد و نيز شبانه کسي را بردن[10],واژه ي اسري به طور معمول با حرف “ب” آورده مي شود از اين رو بردن در شب را خواهد رساند.[11] بعضي لغت اسري را عربي دانسته اند و به معني”اَذهَبَ”سير داد و برد خداوند بنده ي خود را به آسمان ,معنا نموده اند.[12]

واژه ي اسري در اصطلاح به سير شبانه پيامبر اکرم(ص) از مسجدالحرام به مسجدالاقصي و ازآنجا به آسمانها در يک شب و مشاهده ي آيات الهي اطلاق شده است.

سدرةالمنتهي:در فرهنگ لغات سدر به معناي درخت کُنار,سرگردان,متحير,دريا آمده است و کلمه ي منتهی به معناي پايان وآخرين حد, معنا شده است.[13]

در اصطلاح به درختي گفته مي شود که در آسمان هفتم واقع شده است . آخرين جايي است که علم و اعمال مردم تا بدانجا مي رسد و نهايي ترين محلي است که جبرئيل مي تواند خود را بدانجا برساند و هيچ کس از آنجا نگذشته مگر پيغمبر ما.[14]

براق:در کتب لغت دو وجه تسميه براي براق آورده شده است :براق را از اين جهت براق ناميده اند که سرعتي همچون برق داشته است و ديگر اينکه چون در نهايت سفيدي و روشنايي مثل برق بوده است.[15] در اصطلاح نام موجود جانداري از سلسله ي جنبندگان که پيامبر اکرم(ص) در شب معراج بر آن سوار گرديد.[16]

مسجد الاقصي:در اصطلاح مفسران به تمام آنچه که در داخل محوطه برج و باروي بيت المقدس قرار دارد اطلاق شده ولي در زمان ما مسجدي است به اين نام که در ضلع جنوب شرقي حرم شريف واقع شده و تا صخره مقدس يکصد و پنجاه متر فاصله دارد.[17]

مسجد الحرام:يکي از امکنه مقدسي که در شهر مکه واقع شده و پيرامون خانه کعبه را فرا گرفته است. اين مسجد در دامنه ي کوه ابوقيس جايي که به “وادي غير ذي زرع”[18] مشهور بوده, بنيان شده است.

عده اي هم يک تعبير عرفاني از مسجدالحرام نموده اند و گفته اند:«مراد از مسجدالحرام عالم جسم و جسمانيات است و بالنسبه به عالم انفس مراد از مسجدالحرام قلب آن بزرگوار مي باشد.»[19]

ابطح:در کتب لغت, ابطح زميني سيلگه و وسيعي که در آن ريگ و سنگريزه است, معنا شده است.[20] همچنين لغويان از آن تعبير به مکه کرده اند که وادي بطحاء هم ناميده مي شود.[21]

رفرف: اين واژه از حيث اشتقاق و مفهوم در کتب لغت بدين گونه آورده شده است:« رفرف, يرفرف,رفرفه و رفراناً از باب دحرج , يدحرج , دحراجاً . به معني اين است که وقتي پرنده اي بال بگستراند, لباس سبزي که مجالس شادماني به آن آرايش مي شود, هر لباس نازک و لطيف و پهن از جنس ديبا, هر چيز گستردني مانند حصير و قالي»[22]

ابن منظور آن را به معني چيز گستردني مانند حصير دانسته, در اين باره مي گويد:

«قالوا رفرف في حديث المعراج البساط …»[23]

جوهري گويد:

« رفرف پارچه ي سبز رنگي است که از آن براي ملافه ي رختخواب و تشک و امثال آن استفاده مي کنند»[24]

در اصطلاح رفرف به پارچه ي سبز رنگي گفته مي شود که پيامبر(ص) را از سدرةالمنتهي تا عرش الهي بالا برد.

1-4- پيشينه ي تحقيق

موضوع تحقيق با عنوان مسائل معراج پيامبر(ص) در احاديث شيعه و سني با بررسي که انجام شد, مشاهده نگرديد اما مباحث متنوع و زيادي در مورد معراج پيامبر مطرح گرديده است که هر يک گوشه اي از اسرار معراج را در بر مي گيرد.

در قرآن کريم در دوسوره ي اسري و نجم به اين مسائل اشاره شده است و در کتب تفسير شيعه وسني در رابطه با اين حادثه ي تاريخي ومعجزه ي الهي, مطالبي به صورت پراکنده آمده است.

مرحوم علامه طباطبايي درتفسير الميزان جلد 1 و19 در تفسير آيه ي 1 اسري و آية 18-1 نجم يک بحث گستردة روايتي را پيرامون ديده ها و شنيده هاي پيامبر در معراج مطرح و سپس به بعضي از خصوصيات معراج با استناد به احاديث نقل شده ,پرداخته است مطالب اين کتابها نسبت به ساير کتب تفسيري از نظم و استحکام بيشتري برخوردار مي باشد.

در ساير کتب تفسيري نظير:تفسيرمجمع البيان شيخ طبرسي,کشاف زمحشري,تبيان شيخ طوسي,تفسير نمونه و… نيز مطالب جالب توجه و مفيدي در رابطه با معراج آمده است.

کتاب ها و مقالات نوشته شده در خصوص معراج بسيار زياد است که بطور خلاصه به چند مورد اشاره مي گردد.

مرحوم علامه مجلسي درکتاب شريف« بحارالانوار» جلد 18 باب اثبات المعراج ومعناه وکيفيته,احاديث مختلف در رابطه با معراج را که بعضاً با هم در تضاد و تناقص مي باشند, مطرح نموده است, بدون آنکه آنها را مورد نقد و بررسي قرار دهد و در واقع صرفاً به نقل روايات وارده در اين خصوص پرداخته است.

جناب آقاي عبدالعلي محمدي شاهرودي در کتاب «پرتويي از معراج» چاپ اول انتشارات اسوه که داراي536 صفحه مي باشدمطالب بسيار ارزنده اي در رابطه با جاذبه هاي معراج,سفرنامه ي معراج و وقايع بعد از معراج مطرح نموده است و در کتاب ديگري با نام «معراج در آينه ي استدلال»که داراي 616 صفحه مي باشد به اثبات آن با توجه به دلايل عقلي و نقلي پرداخته است که هر دو کتاب از لحاظ کمي و کيفي بسيار مفيد مي باشند.

آيت الله العظمي مکارم شيرازي در کتاب «معراج،شق القمر و عبادت در قطبين» انتشارات نسل جوان چاپ هفتم عقايد علماي حديث و دانشمندان اسلام را درباره ي معراج بيان کرده و سپس نظر قرآن را در اين خصوص مطرح و موانع و مشکلات معراج را برشمرده است.اين کتاب هرچند بسيار مختصر مي باشد, اما حاوي مطالب خوب و ارزنده اي است.

کتاب «سفر فضايي و ملکوتي معراج» تاليف مهدي منصوري انتشارات همام که چاپ سوم آن در تابستان 85 انجام گرفته و داراي 174 صفحه مي باشد به ديده ها و شنيده هاي پيامبر در معراج پرداخته و در پايان احاديث عرشي و قدسي درباره ي معراج را بيان کرده است که در مجموع کتاب خوبي مي باشد.

کتاب «اسرار معراج پيامبر اسلام‌» تاليف حاج شيخ علي قرني گلپايگاني چاپخانه ي محجوب که نوبت چاپ دهم آن در سال 1384 بوده و داراي 376 صفحه مي باشد به تفسير آيه ي معراج[25] پرداخته اشکالات وارده در خصوص معراج را برشمرده و پاسخ داده است و سپس به بيان اسرار معراج پرداخته است.اين کتاب بيشتر جنبه ي نقلي داشته و کمتر به تجزيه و تحليل مسائل پرداخته است.

کتاب «معراج پيامبر(ص)» تأليف عليرضا زکي زاده انتشارات موعود اسلام که چاپ دوم آن در سال 1385 بوده و داراي 416 صفحه مي باشد به داستان هاي شنيدني معراج پرداخته و شبهاتي که در رابطه با معراج مطرح گرديده پاسخ داده است . اين کتاب نيز در مجموع کتاب مناسبي است.

هرچند کتاب هاي زيادي درباره ي معراج پيامبر(ص) به رشته ي تحرير در آمده است اما اين پايان نامه از اين جهت داراي نوآوري است که سعي شده است از منابع معتبر حديثي شيعه و سني, احاديث مربوط به مسائل مختلف معراج استخراج شده و سپس ضمن نقد و بررسي آنها نظر مشهور که بيشتر با دلايل عقلي و نقلي و آيات قرآن سازگاري دارد بيان گردد ؛همچنين بحثي تحت عنوان تبيين معراج روحاني مطرح شده که بحث نو و تازه اي است و در نهايت به بيان هدف معراج و درسهايي که مسلمانان مي توانند از اين سفر ملکوتي بگيرند ,پرداخته که اين مطلب کمتر در ساير کتب آمده است.

1-5- روش تحقيق

الف) گردآوري اطلاعات

ب) تحليل اطلاعات

چون هدف تحقيق مسائل معراج پيامبر اکرم(ص) در احاديث شيعه و سني بود در تدوين اين پايان نامه مراحل زير انجام گرفت:

1.ابتداکتب اوليه مرتبط باموضوع موردمطالعه قرارگرفت بويژه کتب تفسيري معروف شيعه وسني

2.در مرحله ي بعد ,از کتب مورد نظر طبق فصل بندي هايي که در آغاز صورت گرفته بود ,فيش برداري شد و احاديث و مطالب مربوط جمع آوري و ترجمه گرديد.

3. در مرحله ي آخر با تکيه بر منابع اصلي شيعه و سني و تفاسير موضوعي, مطالب مستند سازي شدند و سپس مورد تجزيه و تحليل قرار گرفتند. در اين تجزيه و تحليل در کتاب کتب تفسيري از ساير منابع همچون نهج البلاغه, اصول کافي,و صحيح بخاري و مسلم استفاده گرديد و در نهايت مطالب مورد نظر تدوين و تأليف گرديد.

همه ي اين مراحل با مراجعه به استاد راهنما جناب آقاي دکتر ايزدي و استاد مشاور جناب آقاي دکتر شکر و بر اساس روش تحليلي به انجام رسيد.

1-6- پيش فرض هاي تحقيق

1.دين اسلام آخرين دين آسماني است که به محمدبن عبدالله(ص)وحي شد.

2.کتاب آسماني دين اسلام قرآن است که به اتفاق اکثريت قريب به اتفاق مسلمانان قطعي السند وظني الدلاله است.

3.يکي از رويدادهاي قطعي ذکر شده در قرآن عبارت است از معراج پيامبراکرم(ص).

4. در روايات نقل شده از معصومين مسأله معراج مورد بررسي قرار گرفته است.

5.بعضي ازاحاديث نقل شده ظني الصدوراست و بايد راجع به سندآنها تحقيق شود.

6.در کم و کيف معراج بين مفسرين و دانشمندان اسلامي اختلاف نظرهايي وجود دارد.

1-7- فرضيات تحقيق

1.در مورد زمان معراج پيامبر بين مفسرين اختلاف نظر است,نظريه ي غالب اين است که معراج آن حضرت بين سال هاي سوم تا پنجم بعثت صورت گرفته است.

2.به نظر مي رسد كه روحاني بودن معراج پيامبر اکرم(ص) قطعي است اما در مورد جسماني بودن معراج، اختلاف نظرهايي وجود دارد.

3.در مورد عروج جسماني پيامبراز مسجدالحرام به مسجدالاقصي تقريباً اختلاف نظروجود دارد و در مورد ادله معراج جسماني پيامبر(ص)معتقدين به آن مکان اين عروج را آسمان ها مي دانند.

4.عده اي معراج جسماني پيامبر(ص) را با حقايق علمي و عقلي سازگار ندانستند اما معتقدين به معراج جسماني پيامبر به اين شبهات پاسخ گفته اند.

5.در طي معراج پيامبر (ص)وقايع مهمي نظير تشريع نمازهاي پنج گانه رخ داده است.

6.مهم ترين هدف معراج پيامبر(ص) به فرموده ي قرآن کريم عبارت است از نشان دادن آيات خداوند به پيامبر(ص).

7.از معراج پيامبر(ص) دروس متعددي مي توان اخذ نمود که در رأس آنها پيروي از پيامبر(ص) در بعدي معنوي و روحاني است.

1-8- سوالات اصلي و فرعي تحقيق

1.معراج پيامبر(ص) در چه زماني رخ داد؟

2.آيا معراج پيامبر(ص)فقط روحاني بوده است و يا هم روحاني و هم جسماني؟

3.در صورت جسماني بودن معراج پيامبر(ص) مکان آن کجا بوده؟

4.آيا در صورت جسماني بودن معراج پيامبر(ص) تعارضي با احکام عقلي و علمي پيدا نخواهد کرد؟

5.در معراج پيامبر(ص)چه وقايعي رخ داد؟

6.هدف و فلسفه ي معراج چه بوده است؟

7.مسلمانان چه درسي بايد از معراج پيامبر اخذ نمايند؟

1-9- محدوديت هاي تحقيق

1.نبود کتابخانه ي مجهز در شهرستان محل سکونت که همين امر باعث شد اينجانب چندين مسافرت به شيراز,قم و فسا داشته باشم و از کتابخانه هاي آنجا استفاده کنم.

2.نبود مطالب مهم و درخور توجه در سايت هاي اينترنتي.

3.با توجه به اسرار آميز بودن مسأله معراج به طور طبيعي اختلاف نظرهايي در اين موضوع وجود دارد و لذا تحقيق در اين مسأله و مشخص نمودن نظريه صائب با دشواري هاي زيادي همراه بود.

1-10- سير كلي مباحث

اين بررسي و پژوهش در پنج فصل تنظيم شده است:

در فصل اول ابتدا به تبيين موضوع پرداخته شده و ضرورت،اهميت و هدف از تحقيق بيان گرديده و معاني واژ‌‌ة معراج و ساير كليد واژه ها از نظر لغوي و اصطلاحي بررسي گرديده است،سپس پيشينة تحقيق و كتب و مقالاتي كه در اين خصوص نوشته شده آورده شده است.همچنين روش تحقيق،پيش فرضها و فرضيات تحقيق، اهميت طرح اين موضوع و سوالات اصلي و فرعي که در اين خصوص ذهن هر انساني را به خود مشغول مي کند,مطرح شده است.

در فصل دوم که عهده دار کيفيت معراج است, نظرات مختلف در مورد نحوه ي عروج آسماني پيامبر(ص)مطرح وسپس به نقد و بررسي آنها پرداخته شده است.

در فصل سوم, زمان , مکان و وسيله ي معراج ,با استناد به روايات وارده,بررسي و نظر مشهور بيان شده است.

در فصل چهارم هدف معراج و درسهايي که مسلمانان از آن اخذ مي نمايند, بيان گرديده است.

در فصل پنجم ,ديگر مسائل معراج, نظير مسأله وجوب نماز در معراج,سدرة المنتهي,فضائل علي(ع) در معراج و قرب و رؤيت خداوند به تفصيل بيان شده است و در نهايت نتيجه گيري و پيشنهادات مطرح گرديده است. اميد که اين رساله که در بردارنده ي گوشه اي از سفر آسماني نبي مکرم اسلام(ص) است, مرضي حق و عصاره ي خلقت, پيامبر اعظم(ص) واقع شود.

2-1- مقدمه

مهمترين و پيچيده ترين مبحث در موضوع معراج كيفيت اين سفر آسماني است .زيرا از يك سو تصوير واقعيت اين سفر براي خواننده وشنونده دشوار مي نمايد و از سوي ديگر ديدگاههاي متفاوت و آراء ونظرات گوناگون محدثين و متفكران اسلامي بر پيچيدگي آن افزوده است اين دشواري تا بدانجاست كه بعضي از دانشمندان اسلامي سكوت را بر اظهار نظر ترجيح داده يا اظهار نظرهاي خود را در قالب لفافه و بصورت مبهم وچند پهلو مطرح نموده اند . در اين ميان نيز گروهي از اين دشواريها نهراسيده و با دقت به اظهار نظر پرداخته اند .

در اين رابطه عده اي معراج را در رويا دانسته و برخي به روحاني بودن آن معتقد گشته اند. عده اي به جسماني و روحاني بودن آن،در كلّية طول سفر تأكيد كرده اند و بالاخره گروهي آن را تا مسجد الاقصي جسماني و بعد روحاني ذكر نموده اند.لذا در اين مبحث اظهار نظرهاي اين گروهها را به تفصيل بيان كرده و بررسي مي نماييم.

2-2- آيا معراج در خواب بوده است يا در بيداري؟

از جمله مسائلي که در رابطه با معراج پيامبر (ص)مطرح شده است, اين است که آن حضرت اين سفر آسماني رادر خواب و رويا طي نموده است يا در حالت بيداري؟

اکثر مفسرين وعلماي شيعه نظير علامه طباطبايي[26],شيخ صدوق[27],سيد عبدالله شبّر[28], شيخ طوسي[29],شيخ طبرسي[30],آيت الله مکارم شيرازي[31] ونيز اکثريت اکابرو علما اهل تسنن مثل سيوطي[32],ميبدي[33], زمخشري[34] و فخررازي[35] معتقد به عروج آن حضرت در حالت بيداري مي باشند.

مرحوم علامه طباطبايي در کتاب شريف الميزان ضمن بيان رواياتي که معراج پيامبر(ص)را در خواب و رويا مي دانند مثل روايتي که ابن اسحاق و ابن جرير از معاويه بن ابي سفيان روايت کرده اند که از وي هر وقت از مسأله معراج رسول خدا(ص) پرسش مي شد در جواب مي گفت روياي صادقانه از پيش خدا بود, مي نويسد:

«…ولي ظاهر آيه ي کريمه که مي فرمايد “سُبحَانَ الَّذي اَسرَي بِعَبدِهِ لَيلَاً مِنَ المَسجِدِالحَرامِ…”اين احتمال وگفته ي معاويه را رد مي کند و همچنين آيات اول سوره ي نجم .مثلاً در آن آيات اين جمله است:”مَا زاغَ البَصَرُ وَ مَاطغَي لَقَد رَأي مِن آياتِ الکُبري” چشم منحرف نشد وخطا نکرد او بزرگترين آيات پروردگار خود را ديد»[36]

همچنين مرحوم طبرسي در اين خصوص مي نويسد:

«…اين که عده اي مي گويند معراج در خواب بوده باطل است چون ديگر معجزه و برهاني نبود…»[37]

ونيز علامه سيد هاشم بحراني نظر اکثريت را سير آن حضرت با بدن شريفشان مي دانند:

«واختلف في انه کان في المنام او في يقظه بروحه او بجسده و الاکثر علي انه اسري بجسده الي بيت المقدس ثم عرج به الي السموات…»[38]ترجمه:« اختلاف نمودند در اين که آن در خواب بوده است يا در بيداري به روح بوده است يا با بدن و اکثريت معتقدند که سير داده شده با بدنش به سوي بيت المقدس سپس عروج نموده با آن به طرف آسمان…»

در تفسير شريف لاهيجي ضمن بيان اقوال مختلف مي نويسد:

«…وآنچه مطابق حق و موافق اعتقاد اکثر طوايف اسلام مي باشد اين است که معراج حضرت به جسد و روح در بيداري بوده و بعضي به روح گفته اند و بعضي در خواب و اگر هر دو فرقه از خواب غفلت برآيند دانند که معراج جسماني در هنگام بيداري ممکن است و مؤکدات بسيار دارد ,از جمله آوردن تخت بلقيس است از اقصاي يمن به اقصاي شام بمقدارچشم بر هم زدني و ديگر طلوع آفتابست در اندک مدتي با وجود آنکه در هندسه مقرر شده که قرص آفتاب چند مرتبه بزرگتر از زمين است…»[39]

در تفسير نمونه آمده است :

«علاوه بر اينکه مشهور ميان دانشمندان اسلام (اعم از شيعه و اهل تسنن) اين است که اين امردر بيداري صورت گرفته ظاهر خودآيات قرآن درآغاز سوره ي اسراءهمچنين سوره ي نجم نيز وقوع اين امر را در بيداري گواهي مي دهند .تاريخ اسلام نيز گواهي صادقي بر اين موضوع است…» [40]

مرحوم علامه مجلسي در کتاب بحارالانوار باب اثبات المعراج و کيفيته مي فرمايد:

«…و مي گويم بدان که عروج آن حضرت به طرف بيت المقدس و از آنجا به آسمان در يک شب با جسد شريف آن حضرت بوده است . با توجه به آياتي که بر اين مطلب دلالت مي کند وخبرهاي متواتراز شيعه و سني, و انکار چنين مطلبي و يا تأويل آن به عروج روحاني يا عروج در رويا نشأت مي گيرد از قلت تحقيق و جستجو در آثار ائمه اطهار و يا از کمي دينداري و ضعف يقين…»[41]

محمد بن جرير طبري مفسر و مورخ اهل سنت مي گويد:

«…اگر گوينده اي اظهار نمايد که مفهوم آن اين است که سير داده شد به روحش بدين گونه که در خواب ديد که سير داده شد به کالبدش بر براق ,چنين گفته اي دروغ پنداشتن مفهوم اخباري است که از پيامبر اکرم(ص) رسيده و در آن تصريح شده که جبرئيل او را بر براق نشانده و برده است…»[42]

مبيدي مي نويسد :

«…اما قومي در معراج خلاف کرده اند و گفته اند که آن در خواب بوده است نه در بيداري و اين خلاف اخبار صحاح است و خلاف مذهب اهل سنت و جماعت و بدان که اعتقاد درست و مذهب راست آن است که مصطفي(ص) را به بيداري و هوشياري شخص مبارک وي را بردند به شب از مسجد الحرام به مسجدالاقصي و از مسجدالاقصي به آسمان دنيا و از آسمان دنيا به سدرة المنتهي واز سدرةالمنتهي تا آنجا که رب العزه گفت: “فکان قاب قوسين او ادني” واخبارصحاح بدين ناطق است»[43]

وبالاخره ابوحيان اندلسي مي گويد:

«ظاهر اين است که ابن اسري به کالبد او بود ولذا موجب شد که قريش او را تکذيب نمايند و براو پرخاش کنند و هنگامي که آن را به ام هاني فرمود وي به آن حضرت گفت اين سخن را به مردم نگو که تو را تکذيب خواهند نمود و اگر در خواب مي بود هرگز کسي منکرش نمي شد و آن قول بيشتر علما مي باشد…»[44]

در مقابل عده اي که البته تعداد آنان بسيار اندک است معتقدند که معراج پيامبر(ص) در خواب و رويا بوده است.اين گروه استناد نموده اند به حديث منقول از عايشه که«والله ما فقد جسد رسول الله(ص) ولکن اسري بروحه»[45]ترجمه:«جسد پيامبر مفقود نشد اما روح وي را به معراج بردند» و نيز حديث منقول از معاويه که مي گويد:«معراج خوابي درست بودکه حق تعالي پيغمبرخود را بنمود»[46]

همچنين استدلال نموده اند به اين آيه ي قرآن«…وَ مَا جَعَلنَا الرُّويا الَّتي اَرَيناکَ إلّا فِتنَةً لِلنّاسِ»[47] ترجمه«…وآنچه درخواب به تو نشان داديم جز آزمايش مردم نبود»

صاحب کتاب معراج از ديدگاه قرآن و روايات معتقد است معتزله چنين اعتقادي را دارند[48] اما در کتاب مناقب آل ابي طالب آن را به جهميه نسبت داده است. آن جا که مي نويسد:

«مردم در مسأله معراج با هم اختلاف دارند خوارج آن را انکار مي نمايند,جهميه معتقد عروج با روح بدون جسم از طريق رويا بوده است و اماميه و زيديه ومعتزله معتقدند که عروج با روح و جسم بطرف بيت المقدس بوده است…»[49]

2-3- دلايل قائلين به معراج پيامبر(ص) در بيداري

صاحب کتاب تفسير نمونه در تفسير آيه” سُبحَانَ الَّذي اَسرَي بِعَبدِهِ…”مي نويسد:

«تعبيربه عبد نشان مي دهد که اين سفردر بيداري واقع شده و اين سير جسماني بوده است نه روحاني زيرا سيرروحاني معني معقولي جزمسأله خواب ياحالتي شبيه خواب ندارد ولي کلمه ي عبد نشان مي دهدکه جسم وجان پيامبر(ص)هم دراين سفر شرکت داشته منتها کساني که نتوانسته اند اين اعجاز را درست در فکر خود هضم کنند, احتمال روحاني بودن را به عنوان توجيهي براي آيه ذکر کرده اند در حالي که مي دانيم اگر کسي به ديگري بگويد من فلان شخص را به فلان نقطه بردم مفهومش اين نيست که درعالم خواب يا خيال بوده يا تفکر و انديشه او به چنين سيري پرداخته است.»[50]

مرحوم علامه طباطبايي در رابطه با اين که معراج پيامبر(ص) نمي تواند در خواب و رويا باشد, چنين استدلال مي نمايد:

«ظاهر آيه ي کريمه ي” سُبحَانَ الَّذي اَسرَي بِعَبدِهِ…”ونيز آيات سوره ي نجم از قبيل” مَا زاغَ البَصَرُ وَ مَاطغَي لَقَد رَأي مِن آياتِ الکُبري ” اين ادعا را نفي مي کند که معراج در خواب و رويا باشد بنابر اينکه آيات در مقام منت نهادن است و در آن ها به واسطه ي يادآوري چنين پيشامد بي سابقه و قدرت نمايي عجيبي ثناي خداوند سبحان است و از ضروريات است که چنين حادثه اي با رويايي که پيامبر اکرم(ص)ديده باشند و يا خوابي که صالح و طالح مي بيند منافات داشته باشد و بسا شخص فاسق و فاجر خوابي را ببيند که از خواب يک مومن عجيب تر باشد»[51]

استدلال پيامبر(ص)براي اثبات واقعه ي معراج و بيان وقايعي که در بين راه ديده بود نيز دليل براين است که اين مسأله در بيداري اتفاق افتاده است نه درخواب:

«قال:فانظروا فاذا هي قد طلعت و اخبرهم انه قدمر بابي سفيان وان ابله نفرت في بغض الليل وانه نادي غلامهً له في اول العير يا فلان: ان الابل قد نفرت و ان فلانة قد القت حملها وانکسر يدها»[52]

ترجمه«…و در هنگام طلوع خورشيد پيامبر(ص) فرمودند: به درستي که از کاروان ابوسفيان عبور کرده که شترش در قسمتي از شب رم کرده و غلامش را که در پيشاپيش کاروان بود صدا زد که اي فلاني شتر فرار کرد و فلان شتر محموله اش را انداخته و دستش شکسته شده است»

که بعد از بيان اين وقايع توسط آن حضرت قريش و اهل مکه صحت خبر را از کاروان جويا شدند.آنگاه ديدند آن چه را که پيامبر فرموده اند,روي داده است .قدر مسلم در صورتي که معراج آن حضرت در خواب و رويا بوده باشد,فرار شتر و انداختن محموله و شکسته شدن دست شتر به واسطه ي حرکت براق چگونه قابل تبيين است؟آيا مي توان وقوع چنين حادثه اي را به خواب نسبت داد و در نهايت اگر معراج پيامبر(ص) در خواب و رويا بوده, ديگر معجزه و کار خارق العاده ای نبود و معنا نداشت که قرآن اين همه درباره ي آن سخن بگويد ومشرکين نيز بشدت آن را انکارکنند و بهانه اي براي کوبيدن پيامبر(ص) بدانند.

2-4-نقد و بررسي و نتيجه گيري

گفتيم يکي از دلائل کساني که قائل به معراج پيامبر در خواب و رويا مي باشند,استناد به آيه ي شريفه ي«وَ مَا جَعَلنَا الرُّويَا الَّتي اَرَيناکَ الّا فِتنَةً لِلنّاسِ» [53]بوده و معتقدندکه اين رويا و آنچه درآن به پيامبر نشان داده شده است,همان معراج است ,پس معراج پيامبر(ص)سيري بوده است درعالم خواب ورويا.

علامه طباطبايي مفسر بزرگ قرآن در رابطه با تفسير اين آيه فرموده اند:

«…خداوند متعال بيان نفرموده که رويايي که به پيامبرش عرضه داشته اند چه بوده است و در ديگر آيات آنچه که اين تفسير کند وجود نداردو روياهايي که در آيات “إذ يُريکَهُمُ اللهُ في مَنامِکَ قَليلَاً وَ لو اَرائکَهُم کَثيرَاً لَفَشِلتُم…”[54] ونيز”لَقَد صَدَقَ اللهُ وَ رَسوُلُه الرُّويا بِالحَقِّ لَنُدخِلَنَّ المَسجِدَالحرامِ”[55] وجود دارد به حوادث پس از هجرت ارتباط دارد و حال آن که آيه ي “وما جعلنا الرويا التي…”در مکه نازل شده است.بنابرين به يکديگر ربطي ندارند وبا اين آيه نمي توان به اثبات وقوع معراج در خواب پرداخت»[56]

و سپس تفسير اين آيه را چنين بيان مي کند:

«بنابرآنچه گذشت معناي آيه ي “وَ مَا جَعَلنَا الرُّويَا الَّتي …”اين است که:شجره ي ممنوعه اي که در خواب آن را به تو شناسانديم آن را فتنه و آزمايش براي مردم قرار داديم تا بدين وسيله آنان را امتحان کنيم که بطور تحقيق ما بر همه ي آنان احاطه داريم…»[57]

امام فخر رازي نيز در تفسير آيه ي« وَ مَا جَعَلنَا الرُّويَا الَّتي…» مي نويسد:

«…چهارمين نظريه و تفسير که صحيح هم هست اينکه مقصود از رويا در آيه ,آن چيزي است که خداوند متعال در شب معراج به پيامبر(ص) نشان دادند که در اين زمينه بين مفسران اختلاف است. غالباً معتقدند که بين”رويه”و”رويا”در لغت فرقي نيست در اين صورت تفسير رويا به خواب صحيح نيست و اندکي از آنان به خواب معنا کرده اند که اين کلام ضعيف و باطلي است.»[58]

در تفسير شريف لاهيجي آمده است که:

«محمد بن مسعود عياشي از عبدالرحيم قصير روايت کرده که: امام ابي جعفر باقر(ع) در تفسيرآيه”و ما جعلنا الرويا التي…” چنين فرمودند که حضرت رسالت پناه(ص) را در خواب نمودند که مرداني از بني تميم و بني عدي بر منابر برمي آيند وبر مي گردانند مردم را از صراط مستقيم که دين اسلام است به برگردانيدن به عقب بطرف قهقري.»[59]

نظير همين مطلب در تفسير صافي ذيل آيه ي شريفه “وَ مَا جَعَلنَا الرُّويا الَّتي…”به نقل ازعياشي از امام باقر(ع) و نيز به نقل از امام صادق(ع)با اندکي تفاوت آمده است.[60]

لذا باتوجه به شأن نزول اين آيه و تفسيرهاي وارده در خصوص آن بر فرض آن که آيه اثبات خواب و رويا براي پيامبر بنمايد, نمي تواند هيچ ارتباطي با مسأله معراج پيامبر(ص) داشته باشد ويک تفسير به راي بي پايه بيش نيست.

اما درخصوص روايتي که ازقول عايشه نقل شده که«والله ما فقدت جسد رسول الله»جناب آقاي عبدالعلي شاهرودي آن را ضعيف دانسته مي نويسد:

«اين اثر سند درستي ندارد و معلوم نيست آن فردي که اين سخن را از او نقل کرده است چه کسي بوده است»[61]

همچنين قاضي عياض يکي از اکابر اهل سنت در رابطه با سخن عايشه مي گويد:

«و اما قول عايشه”ما فقدت جسده..”فعايشه لم تحدث به عن مشاهده لانها لم تکن حينئذٍ زوجه ولا في سن من يضبط و لعلها لم تکن ولدت بعد علي الخلاف في الاسرا متي کان….»ترجمه«و اما سخن عايشه که گفته باشدبدن پيامبر ازمن مفقود نگرديددراين صورت عايشه مشاهده ي خود را بيان نکرده زيرا در آن زمان وي نه همسر پيامبر بود نه در سن و سالي بود که بتواند حديث ضبط کرده و به خاطر بسپارد و شايد درهنگام آن واقعه به دنيا نيامده بود بنابر اختلافي که در هنگام وقوع اسرا وجود دارد…»[62]

علامه طباطبايي ضمن بيان روايت عايشه از قول ابي اسحاق وابن جرير مي گويد:

«…علاوه بر اين که در سقوط اين روايت از درجه اعتبار همين بس که تمام راويان حديث و تاريخ نويسان اتفاق کلمه دارند بر اين که معراج قبل از هجرت به مدينه واقع شده است و ازدواج رسول خدا و عايشه بعد از هجرت و در مدينه اتفاق افتاده آن هم بعد از گذشتن مدتي از هجرت و حتي دو نفر هم از راويان در اين مطلب اختلاف نکرده اند .خود آيه نيز صريح است در اين که معراج آنجناب از مکه و مسجدالحرام بوده…»[63]

در ارتباط با روايتي که ازقول معاويه نقل شده و در پاسخ به مسأله معراج آن را روياي صادقانه قلمداد مي کرده است«کانت رويا من الله صادقه»بايد گفت: اولاً طبق روايات مشهوري که نقل شده(چه ازشيعه وسني)زمان معراج پيامبر(ص) قبل از هجرت بود [64]و در آن زمان معاويه مشرک بوده است و به گفته ي مورخاني مثل ابن اثير ,روز فتح مکه چون ناگزير شد ,اسلام را پذيرفت(اسلم هو وابوه…في الفتح)[65] و لذا سخن و کلام يک مشرک نمي تواند قابل قبول باشد؛ ثانياً با توجه به کينه و عداوت معاويه که سوگند ياد کرده بود نام و ياد پيامبر اکرم(ص) را مدفون کند ,خصوصاً عداوتي که با علي(ع)داشت روشن است که مي خواسته با اين کلام اصل و اساس معراج را به زير سوال ببرد تا بدين وسيله جلوي ادعاي شيعيان آن حضرت که ولايت حضرت علي(ع)راتأييد شده ازناحيه ي خداوند درسفر آسماني پيامبر با توجه به احاديث وسخنان مکررپيامبر(ص) مي دانستند, گرفته ,آن را بي اساس جلوه دهند.

2-5- روحاني يا جسماني بودن معراج پيامبر(ص)

اختلاف ديگري که بين محدثين در کيفيت معراج مي باشد, روحاني يا جسماني بودن معراج است.عده اي قائل به روحاني بودن معراج بوده و عده اي معتقدند معراج هم روحاني و هم جسماني است و بعضي ديگر معتقدند از مسجدالحرام تا بيت المقدس(مسجدالاقصي)جسماني و از آن جا به طرف آسمانها روحاني(با روح شريف آن حضرت)بوده است.

2-5-1- معراج روحاني

از جمله کساني که معتقد به معراج روحاني پيامبر(ص)است و معراج جسماني را رد مي کند, شيخ الرئيس ابو علي سينا مي باشد. وي در معراج نامه در اين خصوص چنين نوشته است:

«…اگر کسي پندارد که جسم آدمي جايي رسد که عقل رسد محال باشد زيرا که چون عقل به معقول رسد نه به مدت بود ونه به آلت رسد و جسم آدمي به واسطه ي زمان به جايي نرود زيرا که عقل نه اندر موضع بوَد و مکان بدو محيط نشود… جسم جوهري کثيف است و قصد بالا ندارد اگر سفر کند به بالا جز عرضي و قهري نبود و اگر خواهد که به تعجيل مسافتي که به تأني رفته باشد قطع کند نتواند که کند…بر شدن دو گونه بود يا جسم را به بالاي محسوس يا روح را به مدارج معقول,چون حرکت جسم به مقصد عالي جز به انتقال و قطع مکاني و انتقال زماني نتواند بود و چون اندر مدرج معقول بود حرکت روح را بود به عقل, نه جسم را به قدم.پس جسم اندر موضع بود و قوت ادراک بر مرکب عقل به مقصود خود مي شود و سفر ا و سريع بود زيرا که به مرکز خويش مي شود و هر چيزي به مرکز خود گرائيده است….پس معراج دو گونه است يا جسمي به قوت حرکتي به بالا بر شود يا روحي به قوت فکري به معقول برشود و چون احوال پيامبر(ص)نه در عالم محسوس بوده است معلوم شد که نه به جسم رفت زيرا که جسم به يکي لحظه مسافت دور قطع نتواند کرد.پس معراج جسماني نبوده زيرا که مقصود حسي نبود بلکه معراج روحاني بود زيرا که مقصود عقلي بود»[66]

آنطور که از کلام ابن سينا برداشت مي شود,استدلال ايشان در رابطه با روحاني بودن معراج اين است که چون عالم آسمانها عالم عقول است و در اين عالم زمان و مکان مطرح نيست, از طرفي جسم بخاطر داشتن ابعاد ,محصور در زمان و مکان است, لذا امکان سير در آسمانها با آن نمي باشد.

ديگر از کساني که اين عقيده را پذيرفته است, ابو عبد الله زنجاني مي باشد.[67]

از نظر روايي, قائلين به معراج روحاني, همانند کساني که معراج را در خواب و رويا مي دانند, استناد نموده اند به سخنان نقل شده از عايشه و معاويه که قبلاً بيان شد و نيز جمله”…عرجت بروحه الي سمائک” در دعاي ندبه که در بعضي از کتاب ها نقل شده است و نيز احاديثي که در آنها آمده است, پيغمبر(ص) در معراج ارواح انبيا مثل حضرت موسي و ادريس و… را ديدند و يا احاديثي که در خصوص ديدن فرشتگان و عوالم ملکوت,حجب نور,درخت سدرةالمنتهي,ملکي که هزار دست داشت,صحبت با عزرائيل و خازن دوزخ و… آمده است و نيز چيزهايي که پيامبر(ص)در فاصله بين مکه تا بيت المقدس مشاهده نمود مثل پيرزن که در مثل دنيا بود و… لذا مي گويند:هريک از اينها نياز به آن دارد که شخص با ديد کامل روحي همه ي عوامل ملکوت را زير نظر داشته باشد ,چون بدون آن مسلم نمي شود.

از طرفي مسلم است که پيغمبر در اين سفر بر همه چيز احاطه پيدا کرد,بيش از احاطه اي که قبلاً بر عوالم ملکوت داشت؛ آن چنان که توانست آن همه صحنة مهيج را ببيند و آن همه اعداد را شمارش کند و بخاطر سپارد و چنين کاري براي هيچ کس امکان نداشت و اگر ديگري همراه او مي بود بدون ترديد آن چه را او ديد, نمي ديد و آن چه به گوش او رسيد ,ديگري نمي شنيد ,پس معراج روحاني بوده است.

2-5-2-معراج جسماني

اکثر مفسران شيعه و سني اعتقاد دارند که معراج پيامبر(ص) با همين بدن جسماني صورت گرفته است مثل طبري,شيخ صدوق,شيخ طوسي,قاضي عياض,طبرسي,محي الدين عربي,فخر رازي,ابن کثير,بيضاوي,تفتازاني,علامه مجلسي…که براي نمونه نظر چند تن از اين بزرگان را ذکر مي نماييم.

2-5-2-1- شيعه

در تفسير شريف لاهيجي آمده است :

«…و آنچه مطابق حق و موافق اعتقاد اکثر طوايف اسلام است اين است که معراج حضرت به جسد و روح در بيداري بوده است.»[68]

صاحب تفسير منهج الصادقين چنين مي نويسد:

«و بايد دانست جمع علماي ما و اکثر جمهور از مخالفان (اهل سنت) متفق اند که عروج آن حضرت(ص) به آسمان با روح و جسد بود نه به روح فقط…»[69]

همچنين مرحوم طبرسي در مجمع البيان مي گويد:

«… و قال الاکثرون و هو ظاهر من مذهب اصحابنا و المشهور في اخبارهم ان الله صعد بجسمه الي السماء حياً سليما حتي رأي من ملکوت السماوات بعينه…»[70]

ترجمه: «…و اکثريت مي گويند و آن در دين ياران ما آشکار و در اخبارشان شهرت دارد اين است که خداوند او را با جسمش به آسمان صعود نمود در حالي که زنده و سالم بود و ملکوت آسمانها را با چشمش ديد…»

مرحوم علامه طباطبايي نيز اين قول را به اکثريت نسبت داده مي گويند:

«باز اختلاف ديگري کرده اند در کيفيت معراج بعضي گفته اند هم روحاني و هم جسماني بوده است ,رسول خدا(ص) با بدن خاکي خود از مسجدالحرام به بيت المقدس و از آن جا نيز با جسد و روحش به آسمان ها عروج نموده است و اين قول بيشتر مفسرين است…»[71]

در تفسير نمونه ذيل تفسير آيه ي “سبحان الذي اسري بعبده…” مي نويسد:

«همچنين تفسير بعبد نشان مي دهد که اين سفر در بيداري واقع شده و اين سير جسماني بوده است نه روحاني .زيرا سير روحاني معني معقولي جز مسأله ي خواب يا حالت شبيه خواب ندارد و لي کلمه ي عبد نشان مي دهد که جسم و جان پيامبر(ص) در اين سفر شرکت داشته؛منتها کساني که نتوانسته اند اين اعجاز را درست در فکر خود هضم کنند, احتمال روحاني بودن را به عنوان توجيهي براي آيه ذکر کرده اند. در حالي که مي دانيم اگر کسي به ديگري بگويد من فلان شخص را به فلان نقطه بردم مفهومش اين نيست که در عالم خواب يا خيال بوده يا تفکر و انديشه ي او به چنين سيري پرداخته است.»[72]

2-5-2-2- اهل سنت

محمد بن جريرطبري در تفسير جامع البيان مي نويسد:

«به نظر ما سخن درست در مسأله ي معراج آن است که قطعا خداوند بنده ي خود محمد(ص) از مسجدالحرام تا مسجدالاقصي برد چنان که خداوند آن را در آيه ي اول سوره ي اسري به بندگان خود خبر داده است و بر طبق اخباري که از پيامبر(ص) رسيده روشن گرديده است که ايزد متعال پيغمبر(ص) را به وسيله ي براق بدان جا رسانيده و در آن جا براي جمعي از پيامبران نماز جماعت گزارده و از نشانه هاي عظمت خود آن چه را مي بايد به او نشان دهد و گفتار شخصي که قائل شده بر اين که روح او برده شده نه کالبدش بي معناست و ارزشي ندارد…»[73]

و نيز فخر رازي صاحب تفسير الکبير مي گويد:

«اختلاف مسلمانان در چگونگي اين اسري مي باشد و بيشتر از طوايف مسلمين اتفاق دارندبر اين که جسد پيامبر خدا سير داده شد …»[74]

ملا سعد تفتازاني هروي نيز اين عقيده را قول اکثريت دانسته منکر آن را بدعت گزار مي داند وي در اين خصوص مي نويسد:

«معراج پيامبر(ص) با آن چه در کتاب سنت و اجماع امت است ثابت شده و تنها اختلاف در اين است که آيا واقعه در خواب بوده يا در بيداري و فقط با روح بوده يا روح به همراه جسد و فقط تا مسجد الاقصي بوده يا تا آسمان هم برده شده است. حق اين است که در حال بيداري و با جسد شريف برده شده از حيث دليل هم سير او از مکه تا مسجدالاقصي به شهادت قرآن و اجماع قرن دوم از آن جا به آسمان به احاديث مشهوره ثابت شده و منکر آن بدعت گذار است»[75]

ابوحيان اندلسي متوفي سنه ي هفتصد و چهل و پنجم هجري قمري دراين باره مي گويد:

«ظاهر اين است که اين اسرار به کالبد او بوده و لذا موجب شد که قريش او را تکذيب نمايند و بر او پرخاش کنند.و هنگامي که آن را به ام هاني فرمود وي به آن حضرت گفت اين سخن را به مردم نگو که تورا تکذيب خواهند نمود…»[76]

خازن بغدادي گويد:

«عقيده ي درستي که بيش تر مردم به معظم پيشينيان و عموم دانشمندان اين زمان از فقها و محدثان و متکلمان بر آن معتقدند آن است که پيغمبر قطعاً به روح و جسدش به معراج برده شده آيه ي”سبحان الذي اسري بعبده ليلا” بر آن دلالت مي کند و لفظ عبد عبارت است از مجموع روح و جسد و احاديث صحيح هم دلالت دارند بر درستي و صحت اين قول.»[77]

لذا از آن چه بيان شد اين معنا دريافت مي شود که قاطبه اکابر و محدثين اهل سنت قائل به معراج جسماني پيامبر و عروج آن حضرت به آسمان ها با همين بدن جسماني مي باشد.

2-5-3- دلائل قائلين به معراج جسماني روحاني

معتقدان به معراج جسماني و روحاني براي اثبات ادعاي خود دلايل زيادي از قرآن و روايت آورده اند که به جهت اختصار به چند مورد اشاره مي گردد:

1.آمدن کلمه ي« بعبده» در آيه ي اسري”سُبحَانَ الَّذي اَسرَي بِعَبدِهِ” که عبارت از مجموع روح و بدن مي باشد.

2.در سوره ي نجم در خصوص ديدني هاي پيامبر فرموده است”مَا زاغَ البَصَرُ وَ مَا طَغَي”[78]ترجمه “چشم او نه به کجي گراييده بود ونه در ديدن طغيان کرده بود” و چشم از آلات بدن است نه از آلات روح.

3.در اخبار آمده است که آن حضرت بر براق سوار شد و اين کار به بدن نسبت داده مي شود, نه روح چون روح براي حرکت نياز به مرکب ندارد.

4.نماز خواندن پيامبر در سفر معراج در مدينه,طورسينا,بيت الحم و بيت المقدس[79] که نماز خواندن پيامبر با معراج روحاني قابل جمع نمي باشد.

5.جزئيات آمده در سفر و گزارش پيامبر مثل”برخاستن و خارج شدن از منزل,سوار شدن بر براق,عبور از کاروان و نوشيدن آب و پوشانيدن ظرف آب,رم نمودن شتر در اثر حرکت براق و شکسته شدن دست و…”[80] اين ها همه گوياي اين حقيقت است که معراج جسماني و با بدن معمولي بوده است.

6.پيراهني که به فرمايش امام صادق(ع)در شب معراج بر تن مبارک آن حضرت بودن است و تحويل آن در هنگام وفات به علي(ع).[81]

7.مخالفت شديد مشرکان با پيامبر پس از روبه رو شدن با اين مساله که اين خود دليل آن است که پيامبر مدعي خواب يا مکاشفه ي روحاني نبوده وگرنه اين همه مخالفت و سر و صدا ايجاد نمي کرد.

2-6- معراج و قوانين طبيعي و علمي روز

يکي از اشکالاتي که در رابطه با معراج جسماني پيامبر(ص) مطرح شده اين است که معراج جسماني پيامبر(ص) با قوانين طبيعي و علمي امروز سازگاري ندارد و دلائل زير در اين مورد آورده شده است:

1- براي دور شدن از زمين بايد جاذبه ي زمين را خنثي نمود و اين نياز به سرعت بسيار زياد (معادل چهل هزار کيلومتر در ساعت)جهت غلبه برجاذبه ي زمين دارد.

2- هواي قابل استنشاق در بالاتر از جو زمين وجود ندارد و هرچه بالاتر رويم,هوا رقيق تر و غير قابل استنشاق مي شود تا جايي که اصلاً اکسيژن وجود ندارد.

3- با وجود فشار کم و اشعه ي کيهاني و سنگ هاي آسماني چه وسيله اي پيامبر را از اين ها مصون داشته است.

4- مانع ديگر گرماي سوزان آفتاب و سرماي کشنده اي است که در قسمتي که آفتاب مستقيم مي تابد و قسمتي که نمي تابد وجود دارد.

5- با توجه به اين مسافت طولاني که پيامبر طي نموده است قطعاً سرعت انسان بيش تر از نور بوده در حالي که طبق قوانين علمي به اثبات رسيده هيچ جسمي نمي تواند با سرعتي بيش تر از سرعت نور حرکت کند.

6- از جمله موانع مهم اشعه هاي خطرناکي است که در ماوراء جو وجود دارد مانند اشعه ي کيهاني و اشعه ي ماوراء بنفش و ايکس. اين پرتو ها هرگاه به مقدار کم به بدن انسان بتابد زياني برارگانيسم بدن او ندارد ولي در بيرون جو زمين اين پرتو ها فوق العاده زياد است و کشنده و مرگبار.

7- مشکل بي وزني است که اگرچه انسان تدريجاً مي تواند به بي وزني عادت کند ولي براي ما ساکنان زمين اگر بي مقدمه به بيرون جو منتقل شويم و حالت بي وزني دست دهد تحمل آن بسيار مشکل يا غير ممکن است

در پاسخ بايدگفت:

1.اين مسأله يعني معراج پيامبر يک معجزه الهي بوده است و معجزه اسباب و علل عادي نمي خواهد بلکه برعکس خرق عادت است خداوندي که علت العلل بوده و همه ي اسباب و علل به دست اوست قطعاً قادر است بنده ي خود را در يک چشم بر هم زدن از يک نقطه به نقطه ي ديگر برد بدون آن که کوچکترين گزندي به وي رسد.در تاريخ نيز از اين نمونه ها زياد به چشم مي خورد:آوردن تخت ملکه ي بلقيس توسط آصف برخيا در يک چشم بر هم زدن,زنده ماندن يوسف در شکم ماهي, رفتن حضرت عيسي(ع) و حضرت ادريس(ع) به آسمان ها و…همه نمونه هايي از قدرت الهي مي باشد.

2. ما مي دانيم که با آن همه مشکلاتي که در سفر فضايي است بالاخره انسان توانسته است با نيروي علم بر آن پيروز گردد و غير از مشکل زمان همه ي مشکلات حل شده است.

لذا اين مسأله از نظر علمي همان عقلي نمي باشدزيرا محال عقلي آن است که شخصي بخواهد کاري راکه با يک اصل مسلم مخالف و ناسازگار باشد انجام دهد مثل اجتماع ضدين, اجتماع و ارتفاع نقيضين و…لذا هم دليل محکم عقلي اثبات ننموده است که هيچ جسمي چنين سرعتي را نداشته باشد يا نتواند در خلاء زندگي کند.

هنگامي که بشر با پيشرفت علم توانايي پيدا کند که وسايلي پر سرعت بسازد ,آن چنان که از حوزه ي جاذبه ي زمين بيرون رود ,سفينه هايي بسازد که اشعه ي مرگبار بيرون جو را تحمل کند,لباسهايي بپوشد که او را در برابر گرما و سرماي فوق العاده حفظ کند, با تمرين به بي وزني عادت کند, آيا با استمداد از نيروي الهي چنين کاري شدني نيست.

ما يقين داريم خداوند مرکبي سريع السيري که متناسب اين سفر فضايي بوده باشد, در اختيار پيامبرش گذارده است و او را از نظر خطراتي که در اين سفر وجود داشته زير پوشش حمايت خود گرفته اين مرکب چگونه بوده است و چه نام داشته براق يا رفرف يا مرکب ديگر در هر حال مرکب مرموز و ناساخته اي است از نظر ما.از همه ي اين ها گذشته فرضيه ي حداکثر سرعت که قبلاً بيان شد امروز در ميان دانشمندان متزلزل شده هرچه انيشتين در فرضيه ي معروف خودش سخت معتقد به آن بوده است.

دانشمندان امروز مي گويند امواج جاذبه بدون نياز به زمان در آن واحد از يک سوي جهان به سوي ديگر منتقل شده اثر مي گذارند و حتي اين احتمال وجود دارد که در حرکات مربوط به گستردگي جهان منظومه هايي وجود داشته باشند که با سرعتي بيش از سرعت نور از مرکز جهان دور مي شوند.

لذا مشکلاتي که بيان شد هيچ يک بعنوان يک مانع عقلي نمي تواند سد راه باشد مانعي که معراج را به صورت يک محال عقلي در آورد بلکه مشکلاتي است که با استفاده از وسايل و ابزارهاي لازم قابل حل است .

اين مسأله نه از نظر استدلالات عقلي غير ممکن است و نه از نظر موازين علمي روز و خارق العاده بودن آن را همه قبول دارند بنابراين هرگاه با دليل قاطع نقلي ثابت شود بايد آن را پذيرفت.

لذا فخر رازي يکي از محدثين اهل سنت در اين خصوص مي گويد:

«اين حرکت سريع در اين حد و اندازه جواز عقلي دارد چون سرعت سير بخودي خود ممکن است و به اعتقاد ما قدرت خداوند بر همه ي ممکنات برتري دارد و همين دلالت دارد که حصول حرکت در اين حد از سرعت ممتنع نيست»[82]

همچنين آيت الله جعفر سبحاني در پاسخ به شبهه هاي مطرح شده مي گويد :

« هرگاه ما بخواهيم پاي قوانين طبيعي را به اينجا بکشيم شماره ي اشکال از حد تجاوز مي کند ولي ما در پاسخ اين گروه مي گوييم که منظور از توضيح اين نواميس طبيعي چيست؟ آيا مي خواهند بفرمايند که سير در عوالم بالا امکان نداردو ممتنع ذاتي و يک امر محالي است ؟ در پاسخ بايد گفت که خوشبختانه کاوش هاي علمي دانشمندان فضايي بلوک هاي شرق و غرب اين مطلب را به صورت يک امر عادي و ممکن در آورده است زيرا با فرستادن نخستين ماه مصنوعي در سال 1957.م به آسمان که فضاشناسان بدان لقب اسپوتينيک داده بودندروشن بود که مي توان نيروي جاذبه را بوسيله ي موشک خنثي کرد. چنان که با فرستادن سفينه هاي فضايي حامل انسان هاي فضانورد بوسيله ي موشک واضح شد که آن چه را بشر براي خود مانع از سير در عالم بالا و فوق جو مي شمارد بوسيله ي پنجه ي علم و دانش قابل رفع است. بشر با اين ابزار علمي و صنعتي خود مي تواند مشکلات اشعه ي کيهاني و اشکال نبودن هواي قابل استنشاق و… را حل نمايد … اين جريان هاي علمي و پيشرفت هاي صنعتي گواه بارزي است که اين عمل يک عمل صد درصد ممکن است و جزء محالات نيست. اگر منظور خرده گيران اين است که هرگز بدون ابزار علمي و صنعتي نمي توان يک چنين سفري را آغاز نمود و رسول گرامي(ص) در آن شب چنين وسايلي را در اختيار نداشت پس چگونه چنين عوالم را بدون کوچکترين وسيله اي طي نمود؟ پاسخ اين گفتار از بحث هاي سابق ما درباره ي معجزه ي پيامبران خصوصاً از بحث مفصلي که قبلاً درباره ي حادثه ي عام الفيل و جريان کشته شدن سپاه ابرهه با سنگريزه ها انجام داديم کاملاً روشن مي شود. زيرا آنچه مسلم است اين است که کاري را که بشر مي تواند به وسيله ي ابزار و آلات علمي انجام دهد پيامبران مي توانند آن را با عنايت پروردگار بدون اسباب ظاهري و خارجي ايجاد کنند»[83]

2-7- معراج جسماني سپس روحاني

عده اي (البته قليل)نيز معتقدند که معراج پيامبر(ص) از مکه تا بيت المقدس جسمي و از بيت المقدس به طرف آسمان ها روحاني بوده است اين اعتقاد را به زيديه نسبت داده اند.[84]

مرحوم علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايد:

«…اما درباره ي چگونگي جزئيات آن از ظاهر آيه وروايات محفوظ به قرائني است که آيه را داراي ظهور به آن جزئيات مي کند ظهوري که هيچ گونه قابل دفع نيست و با در نظر داشتن آن قرائن از آيه و روايات چنين استفاده مي شود که آن جناب با روح و جسدش از مسجدالحرام تا مسجدالاقصي رفته واما عروجش به آسمان ها از ظاهر آيات نجم و صريح روايات بسيار زياد بر مي آيد که اين عروج واقع شده و به هيچ وجه نمي توان آن را انکار کرد چيزي که هست ممکن است بگوييم که اين عروج با روح مقدسش بوده است ولکن قائلين به معراج روحاني معتقدند که به صورت روياي صادقانه بوده است چه اگر صرف رويا مي بود ديگر جا نداشت آيات قرآني اين قدر درباره ي آن قدرت نمايي کند و در مقام اثبات کرامت درباره ي آن جناب بر آيد همچنان که ديگر جا نداشت قريش وقتي که آن جناب قصه را برايشان نقل کرد آن طوربشدت انکار نمايد.»[85]

سپس ايشان روحاني بودن معراج را اين طور بيان مي کند:

«مقصود از روحاني بودن آن اين است که روح مقدس آن جناب به ماوراء اين عالم مادي يعني آن جايي که ملائکه مکرمين منزل دارند و اعمال بندگان بدانجا منتهي واقداراز آن جا صادر مي شود عروج نموده و آن آيات کبري پروردگارش را مشاهده و حقايق اشيا و نتايج اعمال برايش مجسم شده ارواح انبيا عظام را ملاقات و با آنان گفت و گو کرده است ملائکه کرام را ديده و با آنان صحبت نموده است وآياتي الهيه ديده که جز باعبارات عرش,حجب,سرادقات تعبير از آن ها ممکن نبوده است. اين است معناي معراج روحاني ولي آقايان چون قائل به اصالت وجود مادي بوده و در عالم بغير از خدا هيچ موجود مجردي را قائل نيستند و از سوي ديگر که کتاب و سنت در وصف امور غير محسوسه اوصافي را برمي شمارد که محسوس و مادي است مانند ملائکه کرام و عرش و کرسي و لوح و قلم و حجب و سرادقات ناگزير شده اين امور را حمل کنند بر اجسام مادي که محسوس آدمي واقع نمي شوند و احکام ماده را ندارند…»[86]

از کلام مرحوم علامه طباطبايي بر مي آيد که ايشان معراج پيامبر(ص) از مسجدالاقصي به آسمان ها را روحاني مي دانند.

2-8- نقد و بررسي و نتيجه گيري

1.مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن قزويني در نقد سخن ابن سينا چنين مي گويد:

«اين قول هم غلط و باطل است زيرا که عروج روحي عبارت از احاطه علميه است به حقايق عوالم سماوي و ملائکه و ارواح انبياء(ع) و اين خود از لوازم نبوت خصوصاً مقام خاتميت است و امرزائدي بر مرتبه ي خاتميت نيست وآيه ي مبارکه دلالت دارد بر اين که خداوند عبد خوديعني پيغمبر(ص)را به معراج بردوعبد مجموع هويت مبارکه ازروح و جسم است نه روح مجرد از بدن.» [87]ا

از نظر نقلي هم آيات “سبحان الذي اسري بعبده…”و”وَهوَ بِالاُفُقِ الاَعلي …” و نيز روايات رسيده از معصومين که بر جسماني بودن معراج تصريح دارند و يا به آن اشاره کرده اند[88] در تضاد روشن با اين ديدگاه است,همچنين توجه و دقت در معراج پيامبر(ص) به خوبي بيانگر آن است که حضرت را به بيت المقدس و آسمان ها بردند نه اين که جناب رسول الله(ص) بدون هيچ گونه سبب و وسيله اي رفتند اين نکته را از تعبير اسري مي توان دريافت که نشانگر آن است که حضرت را بردند اين تعبير باجمله ي شيخ که گفته اند معراج دو گونه است يا جسمي يا به قوت حرکتي به بالا بر شود و يا… تنافي ندارد زيرا جسم حضرت به واسطه ي براق و رفرف برده شد. بنابر اين از نظر عقلي منعي در معراج جسماني حضرت وجود ندارد.اين که ابو علي سينا ادعا کرده اند که:«مقصود حسي نبود پس معراج جسماني نبود»پس مراد شيخ از اين کلام چيست؟ اگر مراد اين است که هدف معراج حسي نبوده کاملاً بر خلاف است زيرا بخشي از هدف را امورمحسوسات تشکيل داده بود و اگر مسير سفر پيامبر(ص) مورد نظر وي بوده است که اين نيز صحيح نمي باشد زيرا بيت المقدس غير محسوس نبود و اگر مفهوم ديگري در نظر شيخ الرئيس بوده است نمي دانيم

لازم به ذکر است که عده اي اعتقاد دارند که کتاب معراج نامه از بوعلي سينا نبوده و جعل فرقه اسماعيليه است .

دکتر عبدالرحمان فرامرزي در اين زمينه مي نويسد:

«هرکس اندک ايماني به اصول عقايد مسلمانان و فرق مدعي اسلام داشته باشد مي داند که اين معراج نامه مال ابوعلي نيست و جعل اسماعيليه است»[89]

2.در پاسخ به کساني که استناد نموده اند به جمله ي «عرجت بروحه الي سمائک» در دعاي ندبه و لذا معراج پيامبر را روحاني مي دانند عده اي گفته اند که اين جمله تحريف شده است و عرجت به بوده است اين گفته را صاحب کتاب پرتويي از معراج به محدث نوري نسبت داده است.[90]

مرحوم آيت الله قزويني باء دربروحه را باء سببيه دانسته مي گويد:

«…بعضي از يک فقره که در دعاي ندبه وارد است به اشتباه افتاده اند و اين جمله اين است: وعرجت بروحه الي سمائک. جواب از اين شبهه اين است که باء دربروحه باء سببيه است يعني به سبب روح و قوه ي روح آن حضرتو مشايعت بدن با روح. به اين نحو که “عروج دادي رسول خود را”نه اين که فقط روح عروج نمود»[91]

شيخ عباس قمي نظير محدث نوري معتقد است عرجت به بوده ولذا مي گويد:

«… واگر عرجت به در بعضي نسخ عرجت بروحه ذکر شده منافات ندارد و اين مثل جئتک بروحي است»[92]

و لذا در مفاتيح الجنان هردو عبارت آمده است.همچنين در کتاب معراج پيامبر آمده است که:

«در شرح حال مرحوم آيت الله مير جهاني دارد که وقتي دعاي ندبه را در سرداب مقدس مي خواندند رسيدند به اين جمله”و عرجت بروحه الي سمائک” ناگاه ديدند آقايي( امام زمان) که آن جا نشسته بود فرمود: اين عبارت از ما نيست و عرجت به الي سمائک صحيح است»[93]

3.در پاسخ به شبهه اي که درباره ي مشاهدات آن حضرت در آسمان ها نظير ديدن ملائکه و عوالم غيبي مطرح نموده و نتيجه گرفته اند که معراج روحاني است بايدگفت: ما به فرمان شارع و عقل وظيفه داريم الفاظ قرآن و احاديث را بر معني ظاهرشان حمل کنيم مگر وقتي که بر ما معلوم گرديد از آن ها معني خلاف ظاهرشان ارائه گرديده است چه اشکال دارد که با جسم و روح رفته باشد و در آن جا با چشم روحاني و ملکوتي خود آن چه در بالا به آن اشاره گرديد را ديده باشدو به حقايق عوالم غيبي, فرشتگان,ارواح انبياءو … احاطه ي علمي و روحي کامل پيدا کرده باشد که اين خود از لوازم نبوت به ويژه مقام بلند شخصيتي است که به وجود مقدسش رتبه رسالت به آخرين درجه کمال رسيده و با مبعوث شدن آن حضرت مقام نبوت پايان يافته است و چنين کاري افزون بر نبوت وخاتميت نيست اين ها براي آن بزرگوار چيز تازه اي نبود.نمونه ي آن مشاهده ي جبرئيل به صورت اصلي اش يک بار در غار حرا در ابتداي رسالت و بار ديگر در ملاء عام با چشم سر مي باشد.

4.در پاسخ به روايات نقل شده از عايشه و معاويه و استناد به آن ها همانطور که در بحث معراج در رويا آمد بي اساس بودن و بطلان آن احاديث آشکار گرديد

5. همان طور که در بحث قائلين به معراج جسماني روحاني به طور مفصل بيان شد نظر اکثر مفسرين شيعه و سني اين است که معراج آن حضرت در بيداري و در کليه ي مراحل جسماني وروحاني بوده است.

3-1- مقدمه

بحث مبدأ سير پيامبر (ص) ،زمان اين سير و سفر آسماني و وسيله و مركب آن حضرت نيز از جمله مسائل مهم معراج است.در رابطه با مكان معراج، آنچه مسلم است و قرآن آن را تأييد مي كند اين است كه معراج پيامبر از سرزمين مكه شروع شد.«سبحان الذي اسري بعبده ليلاً من المسجد الحرام …».[94] كه مسجد الحرام به اتفاق در مكه مي باشد. اما در اينكه اين سير از كدام نقطة مكه شروع شد،عده اي با استناد به همين آية شريفه مسجدالحرام را به عنوان جايگاه و مبدأ معراج دانسته اند.[95]اما بيشتر روايات معتبري كه در منابع شيعه و سني آمده است،منزل ام هاني،خواهر علي بن ابي طالب را به عنوان مكان معراج،معرفي نموده است.[96]و در بعضي از روايات مكانهاي ديگري نيز به عنوان مبدأ معراج ذكر گرديده است.در رابطه با زمان و وسيلة معراج اقوال مختلف است كه در اين فصل به تفصيل در بارة هريك سخن خواهيم گفت.

3- 2- مکان معراج

همانطور كه در مقدمه بيان شد،در رابطه با مكان معراج،اقوال مختلفي مطرح شده است كه به چند مورد از مهمترين آنها اشاره مي نماييم:

3-2-1- مسجدالحرام

از جمله مفسرين که معتقد به معراج پيامبر اکرم(ص) از مسجدالحرام مي باشند مي توان به شيخ طوسي[97],زمخشري[98],فخر رازي[99],سيد قطب[100],علامه طباطبايي[101],آيت الله مکارم شيرازي[102] و… اشاره کرد.

شيخ طوسي در تفسير خويش ضمن بيان اقوال مختلف در رابطه با مکان معراج مي گويد:

«…انه عروج به في تلک اليل الي السماوات حتي بلغ سدرة المنتهي في السماء السابعه واراه الله من آيات السماوات و الارض مازداد به معرفته و يقينه و کان ذلک في يغظه دون منامه ولذي شهد به القرآن الاسراء من المسجد الحرام الي المسجدالاقصي»[103]

ترجمه: «همانا او عروج نمود در آن شب به آسمانها تا رسيد به سدرةالمنتهي در آسمان هفتم و خداوند نشانه هاي آسمان و زمين را به او نشان داد تا معرفت و يقينش افزون گردد و اين واقعه در بيداري بود نه خواب و به شهادت قرآن معراج از مسجدالحرام بطرف مسجد الاقصي بود..»

ميبدي در رابطه با مسجد الحرام گفته است :

« مفسران در رابطه با آن دو نظردارند.عده اي معتقدند که مسجدالحرام جمله شهر مکه است و لذا آن شب پيامبر در منزل ام هاني خواهر علي بن ابي طالب(ع) بود و از آن جا به معراج رفت.و قول ديگر آن است که مسجدالحرام خانه کعبه است و رسول خدا (ص)را از مسجد به معراج بردند و استناد نموده به روايتي از انس که پيامبر فرموده است : من در مسجد در حالت خواب و بيداري بودم که صدايي شنيدم که گفت برخيز اي محمد پس برخاستم…»[104]

همچنين در روايتي ديگر که قمي از امام باقر(ع) نقل نموده منظور را از مسجدالحرام خانه ي کعبه بيان شده است.

در تفسير صافي در اين رابطه آمده است:

«القمي عن الباقر(ع)انه کان جالساً في المسجدالحرام فنظر الي السماء مرةو الي کعبه مرة ثم قال سبحان الذي اسري بعبده ليلاً من المسجدالحرام الي مسجدالاقصي و کرر ذلک ثلاث مرات ثم التفت الي اسماعيل الجعفي فقال: اي شي يقول اهل العراق في هذه الاية يا عراقي؟ قال: يقولون اسري به من المسجدالحرام الي بيت المقدس. فقال: ليس کما يقولون ولکنه اسري به من هذه الي هذه و اشار بيده الي السماء و قال ما بينهما حرم»[105]

ترجمه:« قمي از امام باقر(ع) روايت کرده که او (امام باقر(ع)) در مسجدالحرام نشسته بود سپس آن حضرت سر مبارک خود را به طرف آسمان برداشت نوبتي نظر به آسمان کرد و نوبتي به کعبه و آيه ي سبحان الذي اسري بعبده … را چند بارتلاوت کردند سپس رو به سوي اسماعيل جعفي نموده فرمودند: مردم عراق درباره ي اين آيه چه مي گويند اي عراقي؟ من گفتم که مي گويند که سير فرمود خداي تعالي محمد مصطفي(ص) را از مسجدالحرام به سوي بيت المقدس پس حضرت فرمود آن چنان که مي گويند نيست بلکه او را سير دادند از اينجا به اينجا و اشاره کرد با دستش به طرف آسمان و فرمود آنچه بين دو حرم واقع شده»

در تفسير شريف لاهيجي نيز همين حديث با اندکي تغيير آمده است.[106]

در کشاف آمده است:

«….در مکاني که پيامبر(ص) از آن جا سير داده شد اختلاف است گفته شده از مسجدالحرام سير داده شد و ظاهر کلام نيز همين است و روايت شده از پيامبر اکرم(ص)که فرمود: من در مسجدالحرام درحجر نزد خانه در حالت خواب و بيداري بودم که جبرئيل با براق نزد من آمد و…»[107]

علامه طباطبايي نيز ضمن بيان اقوال مختلف درباره ي مکان معراج مي فرمايد:

«آن گاه در محل وقوع اين حادثه نيز اختلاف ديگري کرده اند بعضي گفته اند از شعب ابي طالب به معراج رفتند بعضي ديگر محل آن را خانه ام هاني دانسته اند که پاره اي از روايات هم بر آن دلالت دارد… بعضي ديگر گفته اند از مسجدالحرام بوده چون آيه بر آن دلالت دارد و دليل ديگري که بتواند آيه را تأويل کند در دست نيست»[108]

سپس ايشان ضمن رد رواياتي که محل وقوع معراج را شعب ابيطالب ذکرنموده اند مي گويد:

«…واما اين که از شعب ابي طالب بوده باشد در رواياتي که متضمن آن است چنين آمده که ابوطالب(ع) در تمام طول شب دنبال آن حضرت مي گشت و به او دست نمي يافت تا آن که با بني هاشم در مسجدالحرام جمع شده شمشيرها را برهنه نموده قريش را تهديد کردندکه اگر محمد(ص) پيدا نشود چنين و چنان مي کنيم در همين حال بود که رسول خدا از آسمان نازل شده نزد ايشان آمد و مشاهدات خود را براي قريش تعريف نمود و پر واضح است که اين همه جزئيات و خصوصيات تصور نمي رود در ايامي اتفاق افتاده باشد که ابي طالب در شعب محاصره و دست به گريبان آن شدائد و بلايا بوده و به هر حال معراجي که آيه ي شريفه مورد بحث آن را اثبات مي نمايد معراجي که به بيت المقدس بوده ابتدايش مسجدالحرام بوده و آيه ي شريفه در اين معنا کمال ظهور دارد و جهت ندارد که ما آن را تأويل کنيم »[109]

و بالاخره در تفسير نمونه چنين آمده است:

«…آغاز اين سير که مقدمه اي بر مسأله معراج به آسمان ها بوده و بعداً دلايل آن ذکر خواهد شد مسجدالحرام در مکه وانتهاي آن مسجد الاقصي درقدس بوده است. البته دراينکه پيغمبر اسلام(ص) از کنار خانه کعبه به اين سير پرداخت يا در خانه ي يکي از بستگانش بود (و از آنجا که به همه شهر مکه گاهي به عنوان مسجدالحرام گفته مي شد که اين تعبير در آيه ذکر شده است)در ميان مفسران گفتگو است ولي بدون شک ظاهر آيه اين است که مبدأ سير از مسجدالحرام بوده است»[110]

3-2-2- منزل ام هاني

اکثر مفسرين و مورخين منزل ام هاني دختر ابيطالب وهمسر هبيره بن مخزومي را مکان معراج دانسته اند. اين گروه آيه ي اول سوره ي اسري که مبدا را مسجدالحرام مي داند ,تأويل نموده اند و مي گويند: مقصود تمامي حرم مي باشد که آن را مجازاً مسجد الحرام ناميده.

شيخ طبرسي در مجمع البيان آن را قول اکثريت دانسته مي گويند:

«…اکثر مفسرين مي گويند:سير داده شدپيامبر(ص)از خانه ام هاني خواهر(ع) و همسر او هبيره بن ابي وهب المخزومي در حاليکه در آن شب در آن خانه خوابيده بود و منظور از مسجد الحرام مکه و مکه و حرم همه آن ها مسجد مي باشد»[111]

در بسياري از کتب تفسير در رابطه با مکان معراج استناد شده است به روايتي از انس بن مالک و نيز ابوصالح به نقل از ام هاني. به عنوان مثال در روايتي که انس بن مالک از خود ام هاني نقل نموده آمده: «ام هاني مي گويد: پيغمبر خدا در خانه ي من خوابيده بود و نماز عشاء را گزارد و خوابيدند و ما هم خوابيديم قبل از طلوع فجر ديدم نماز مي گزارد ما هم با او نماز خوانديم آن گاه به من فرمود:اي ام هاني من نماز عشاء را با شما در اين وادي خواندم سپس به بيت المقدس رفته و آن جا نماز گزاردم و نماز صبح را برگشتم و همچنان که مي بيني در اين جا خواندم»[112]

در روايتي که ابو صالح از ام هاني نقل کرده است آمده که:«ام هاني مي گويد:رسول خدا(ص) را از حجره من به آسمان بردند.نماز عشا را که خواندند, خوابيدند و من هم با او نماز خوانده خوابيدم.او نماز مي خواند که من خواب رفتم تا آن که مرا براي نماز صبح بيدار کرد فرمود: ام هاني برخيز تا براي تو حديثي عجيب گويم گفتم:يا رسول الله احاديث شما همه عجيب و شگفت انگيز است…فرمود: چون نماز خفتي گذاشتم جبرئيل آمد وگفت:برخيز و بيرون آي چون برخاستم و از حجره بيرون رفتم فرشته و اسبي ايستاده و منتظر من بودند جبرئيل به من گفت:بر پشت اين مرکب سوار شو که در لحظه اي کوتاه ديدم در بيت المقدس قرار دارم و آن جا نماز گزاردم پيغمبر تمام حديث معراج را براي من بيان فرموده و اضافه کرد که اکنون نماز صبح را با شما گزاردم»[113]

در تفسير روح البيان آمده است که:

«اسماعيل حقي گويد: اصح الروايات علي ان الاسرار کان من بيت ام هاني بنت ابي طالب و کان بيت ها من الحرم والحرم کله مسجداً»[114]

ترجمه:«صحيح ترين روايات گويا آن است که اسرا از خانه ي ام هاني دختر ابو طالب بوده است وخانه او جزئي است ازحرم و تمام منطقه حرم در حکم مسجد است»

همچنين ابويعلي و ابن عساکر از ام هاني نقل کرده اند که مي گفت: «در شهر مکه اندکي بعد از طلوع فجر وقتي که تاريکي شب کم کم مبدل به روشنايي مي شد هنوز در بسترخود آرميده بودم که پيغمبر(ص) بر من وارد شدند…»که درادامه جريان معراج را از زبان پيامبر(ص)بيان مي کند.[115]

شيخ ابوالفتوح رازي نيز ضمن بيان روايتي ازکلبي و ابوصالح به نقل از ام هاني نقل مي کند:

«رسول خد(ص)را از حجره من به آسمان بردند. نماز خفتن بکرد و بخفت و من با نماز خفتن بکردم و بخفتم و او را در نمازگاه رها کردم بيدار نشدم تا او مرا بيدار کرد براي نماز بامداد. مرا گفت:برخيز يا ام هاني تا ترا حديث عجيب گويم.گفتم:يا رسول الله احاديث و اقوال تو همه عجايب باشد.آنگه نماز بامداد بکرد چون فارغ شد بگفت بدان که دوش چون نماز خفتن بگزاردم جبرئيل آمد و من هم آنجا نشسته بودم و اسبي,مرا گرفت و گفت برخيز و بيرون آي…»[116]

ابن اسحاق, يعقوبي, واقدي وسدي نيز خانه ام هاني را مکان معراج مي دانند.[117]

ابن اسحاق ضمن بيان روايتي به نقل از ام هاني مي نويسد:

« سيد عليه السلام شب معراج در خانه ي من بود و با من نماز کرد نماز خفتن و بخفت و پيش از صبح ما را از خواب برانگيخت تا وضوي نماز بساختم و نماز بامداد با وي کردم چون از نماز فارغ شده بود روي در من آورد گفت:يا ام هاني من دوش نماز خفتن با شما بکردم چنانکه ديديد و به مسجدالاقصي رفتم به بيت المقدس و در آن جايگاه نماز بکردم و باز به مکه آمدم و اينک نماز بامداد با شما بگزاردم»[118]

سپس ايشان اين روايت را دليل ديدگاه خود مبني بر اين که مکان معراج خانه ام هاني است دانسته است.

فخر رازي اين ديدگاه را به اکثر مورخان نسبت داده است.[119]

آيت الله جعفر سبحاني[120] و دمشقي[121] نيز همين نظر را در کتب خويش آورده اند.

3-2-3- حجر

در روايتي از رسول گرامي اسلام حجر به عنوان مکان معراج معرفي شده است.

قال رسول الله(ص):

«بينما انا في الحجر اذ اتاني جبرئيل فهمزني برجلي فاستيقظت فلم ارشئياً…»[122]

ترجمه: «در حجر بودم که جبرئيل آمد و پايم را تکان داد,بيدار شدم ولي خبري نديدم…»

و نيز در تفسير کشاف روايتي نقل شده که پيامبر(ص) فرمودند: «من در مسجدالحرام در حجر نزد خانه در حالت خواب و بيداري بودم که جبرئيل با براق نزد من آمد و …»[123]

3-2-4- ابطح

روايتي علي بن ابراهيم در تفسير خود از قول امام صادق(ع) آورده است که آن حضرت از قول پيامبر اکرم(ص) روايت کرده که پيامبر(ص) فرمود:

«شبي در ابطح خوابيده بودم علي در طرف راست من و جعفر به جانب چپ من و حمزه نزديک من خوابيده بود ناگاه شنيدم صداي بال ملکي که يکي از ديگري مي پرسد به کداميک مبعوث شده اي جبرئيل؟جبرئيل اشاره به سوي من کرد وگفت:به سوي اين شخص مبعوث شدم که بهترين فرزندان آدم است وآنکه طرف راست او خوابيده وصي و وزير و داماد و خليفه او علي بن ابي طالب است وآن ديگر عموي او حمزه سيدالشهدا است و آن ديگر جعفر پسر عم او مي باشد که دو بال رنگيني خداوند به او خواهد داد که دربهشت با ملائکه پرواز کندآنگاه جبرئيل آمدپيغمبر را بيدار کرد و بر براق نشانده به معراج برد»[124]

3-2-5- خانه ي حضرت خديجه(س)

بنابر آنچه در بعضي از روايات آمده معراج رسول خدا (ص) از منزل نخستين همسرگرامي اش حضرت خديجه(س) بوده است از امام باقر(ع)روايت شده است که ايشان بعد از توصيف براق فرمودند که:

« پس براق بر درب منزل خديجه(س) ايستاد و بر رسول خدا وارد شد» «فوفقه علي باب خديجه و دخل علي رسول الله…»[125]

نظير همين مطلب به نقل از عمربن الخطاب نقل شده است.[126]

در بعضي از احاديث نزول آن حضرت(ص) به خانه ي خديجه به هنگام بازگشت از معراج آمده است.

ابو سعيد خدري گويد:

«پيامبر خد(ص) مي فرمود: در شب اسرا هنگام بازگشت به جبرئيل گفتم آيا با من کاري داري؟گفت حاجتم اين است که سلام خدا و مرا به خديجه برساني»[127]

3-2-6- سقايه زمزم

عده اي معتقدند آن حضرت(ص)از بين زمزم و مقام به معراج رفته است.

ابن سبره و ديگران گفته اند:

«فانطلقا به الي بين المقام و زمزم فاتي بالمعراج…فعرج به الي السماوات سماءً سماءً»[128]

ترجمه: پس به جايي بين مقام و زمزم رفتند و از آنجا به معراج برده شد و به سوي آسمانها عروج داده شد،آسمان به آسمان.

3-2-7- حجر اسماعيل

حجر اسماعيل در شمال خانه ي کعبه بين کعبه و مسجدالحرام نيز از جمله مکان هاي معراج معرفي شده است.[129]

3-2-8- سقف خانه ي پيامبر

در بعضي تفاسير سقف خانه ي پيامبر(ص) به عنوان مکان معراج مطرح شده است .در درالمنثور به نقل از آن حضرت آمده است:

«قال رسول الله:فرجّ سقف بيتي و انا بمکه و…» ترجمه«من در حاليکه در مکه بودم سقف خانه ي من شکافت و….»[130]

3-2-9- شعب ابي طالب

عده اي معتقدند در زمانيکه پيامبر(ص) در شعب ابي طالب اجباراً اقامت گزيده بود از آنجا به معراج رفت.[131]

3-2-10- حجره ي عايشه در مدينه

عده اي معتقدند معراج پيامبر دوبار بوده است يک بار از مکه و يک بار از مدينه از کنار عايشه. اين گفته ي کساني است که مي گويند معراج بعد از هجرت بوده است.[132]

3-2-11- مکه

در تفسير عياشي به نقل از امام صادق(ع) مکان معراج مکه معرفي شده است.[133]

“عن هشام بن الحکم عن ابي عبدالله(ع)قال: «ان رسول الله صلي العشاءالاخر و صلي الفجر التي اسري بمکه»”

3-3- نقد و بررسي و نتيجه گيري

در رابطه با مسجدالحرام به عنوان مبدا معراج ظاهر آيه ي شريفه 1/اسري[134] در اين معنا کمال ظهور را دارد و از آن برداشت مي شود که مبدا معراج مسجدالحرام بوده است لذا مرحوم علامه طباطبايي معتقدند با توجه به کمال ظهور آيه در اين معنا جهت ندارد که ما آن را تأويل نموده و بگوييم قرآن مجازاً مسجدالحرام گفته و منظور ديگري دارد.[135]

در مورد منزل ام هاني که عقيده ي بسياري از مفسرين است شايد بتوان گفت معراج پيامبر اکرم(ص) دوبار اتفاق افتاده يکي از مسجدالحرام و ديگري از منزل ام هاني.تأييد اين مطلب سخني است از مرحوم علامه مجلسي در کتاب شريف بحارالانوار که آمده است:

«معراج دو بار رخ داده است يکي از مسجدالحرام و ديگري از منزل ام هاني و بارهاي ديگري هم بوده است.»[136]

شعب ابوطالب نيز پذيرفته نمي باشد چون زمان رويدادمعراج با سال هاي واقعه ي شعب منافات دارد. آن حادثه (محاصره اقتصادي درشعب) از سال هفتم بعثت آغاز مي شود و حال آنکه معراج بين سال هاي سوم تا پنجم بعثت صورت گرفته است اما اگر خود منطقه ي شعب مورد نظر باشد با توجه به اين که شعب همان مولد علي(ع) مي باشد با نظريه ي مسجدالحرام قابل جمع است.

منزل عايشه نيز با توجه به اين که عايشه در آن زمان همسر پيامبر(ص) نبوده است نيز قابل قبول نمي باشد مگر اين که ناظر به معراج ديگر پيامبر(ص)باشد علاوه بر اين که با ظاهر آيه قرآن نيز منافات دارد.

در رابطه با آغاز سفر از منزل خديجه(س)نيز قابل قبول نمي باشد زيرا اولاً ظاهر آيه ي قرآن 1/اسري با اين مطلب منافات دارد ثانياً احاديث وارده در اين خصوص بسيار کم و در حد خبر واحد است مگر اين که منظور از مسجدالحرام مکه باشد که با توجه به اين که خانه حضرت خديجه نيز در مکه بوده با آن قابل جمع است.

اما فرود آن حضرت به خانه ي خديجه(س) پس از معراج با توجه به اين که ماده ي اوليه نطفه حضرت زهرا(س) در شب معراج عرضه شد قابل قبول مي باشد.

در روايتي هروي به نقل از امام رضا(ع) نقل مي کند که پيامبر(ص) فرمودند:

«لما عرج بي الي السماء اخذ بيدي جبرائيل(ع) فادخلني الجنه فناولني من رطبها فاکلته فتحول ذلک نطفة في صلبي فلما هبطت الي الارض واقعت خديجة فحملت بفاطمة(س)ففاطمه حورا انسيه…»[137]

ترجمه: «در شب معراج به آسمان برده شدم جبرئيل دست مرا گرفت و داخل بهشت نمود و از خرماي بهشت به من داد. آن را خوردم و در صلب من به نطفه تبديل شد و هنگامي که به زمين بازگشتم با خديجه همبستر شدم و ايشان به فاطمه باردار شد. بنابراين فاطمه حوريه بهشتي است»

در رابطه با سقف خانه پيامبر با توجه به اين که اين حديث در منابع اصلي شيعه و سني نيامده است,قابل قبول نمي باشد ,در موردحجر اسماعيل که در مسجدالحرام است.ابطح که لغويان از آن تعبير به مکه نموده اند[138] سقايه زمزم و خود مکه همه ي اينها با مسجدالحرام قابل جمع است.

لذا همانطور که گفته شد با توجه به اقوال مختلف و ظاهر آيه ي شريفه 1/اسري آنچه صحيح تر به نظر مي رسد اين است که مبداء معراج مسجدالحرام مي باشد و تاويلات ديگر با توجه به ظاهر آيه ي شريفه قابل قبول نمي باشد.

3-4- زمان معراج

در رابطه با زمان معراج اختلاف نظر زيادي بين محدثين(چه شيعه وسني) به چشم مي خورد تا آن جا که بعضي از روايات نقل شده با هم در تضاد و تناقض مي باشند.

3-4-1- قبل از مبعث

عده اي آن را يک سال قبل ازمبعث دانسته اين قول رابه حسن و انس نسبت مي دهند.[139]

سهيلي گويد:

«به عقيده زهري معراج هفت سال يا پنج سال قبل از مبعث اتفاق افتاده است»[140]

3-4-2- بعد از مبعث و قبل از هجرت

ابن کثير دمشقي به نقل از ابن عساکر معراج را در سال هاي اول بعثت نقل مي کند.[141] قاضي عياض از محدثين سني آن را يک سال و نيم بعد از مبعث مي داند.[142]

ابن عباس معتقد است در سال دوم بعثت معراج رخ داده است.[143]صاحب خرائج به نقل از علي(ع) که فرمود: «انه لما کان بعد ثلاث سنين من مبعثه(ص) اسري به الي بيت المقدس و عرج به منه الي السماء ليلة المعراج» ترجمه: «چون سه سال از بعثت رسول گرامي مي گذشت خداوند او را در ليلة المعراج به بيت المقدس و سپس به آسمان ها عروج داد» معراج را سال سوم بعثت مي داند.[144]

همچنين در تفسير نمونه آمده است:

«…در تاريخ وقوع معراج اختلاف نظر است بعضي آن را در سال دهم بعثت شب 27 ماه رجب و بعضي آن را در سال دوازدهم شب 17 ماه رمضان و بعضي آن را در اوايل بعثت ذکر کرده اند»[145]

در تفسير الميزان نيز ضمن برشمردن نظرات مختلف درباره ي معراج مي نويسد:

«…و اما اين که معراج در چه سالي اتفاق افتاد اختلاف کرده اند بعضي گفته اند سال دوم بعثت بوده و اين قول را ابن عباس نسبت داده اند بعضي ديگر آن را سال سوم بعثت مي دانند بعضي آن را در سال پنجم و ششم دانسته اند. بعضي ده سال و سه ماه بعد از بعثت بعضي دوازده سال بعد از آن . بعضي يک سال و پنج ماه قبل از هجرت و بعضي يک سال و سه ماه قبل از آن و بعضي شش ماه قبل از آن دانسته اند…»[146]

عده اي بر پايه ي رواياتي که ماده ي اوليه نطفه حضرت فاطمه(س)را عرضه شده درشب معراج مي دانند و نيز با توجه با اين که بر اساس راي پذيرفته شده مشهور و مسلم نزدعلما شيعه تولد آن حضرت را در سال پنجم بعثت صورت گرفته معتقدند معراج بين سالهاي چهارم و پنجم بعثت اتفاق افتاده است.[147]در تفسير درالمنثور نيز به نقل از عبدالله بن ابي سبره از قول رسول خدا(ص) زمان معراج قبل از هجرت بيان شده است.[148]يعقوبي مورخ مشهور زمان معراج را قبل از مرگ ابوطالب دانسته است.[149]

3-4-3- بعد از هجرت

عده اي زمان معراج را بعد از هجرت آن حضرت به مدينه در آخرين روزهاي عمر مبارک دانسته اند [150] آن ها استناد نموده اند به حديثي که اسماعيل بن جابر به نقل از امام صادق(ع) روايت کرده است که: «…ان الله تبارک و تعالي لما اسري بنبيه(ص) قال له: يا محمد انه قدانقضت نبوتک وانقطع اکلک فمن لا متک من بعدک» ترجمه: «…چون خداوند تبارک و تعالي پيامبرش را به معراج برد به او فرمود: اي محمد ماموريت پيامبري تو رو به پايان است و برنامه ي خوراکي تو قطع شده است, پس از درگذشت تو چه کسي زمام امور امت تو را به دست خواهد گرفت؟»

حلبي معتقد است که پس ازخروج پيامبر(ص)از مکه وهجرت به طائف معراج روي داد.[151]

3-5- آيا معراج در شب بوده است يا در روز؟

با توجه به ظاهر آيه ي شريفه 1/اسري و نيز روايات کثير نقل شده(از محدثين شيعه و سني) اسرا و معراج معروف پيامبر(ص) در شب بوده است.

در درالمنثوراست که ابن مردويه از انس روايت کرده که گفت: «رسول خدا(ص) فرمود: شبي که مرا به معراج بردند به جمعيتي عبور دادند که…»[152]

مرحوم علامه طباطبايي در تفسير آيه 1/اسري مي فرمايد:

«کلمه ي اسرا و همچنين کلمه ي سري که ثلاثي مجرد است به معناي سير در شب است. وقتي گفته مي شد سري و اسري معنايش اين است که فلاني در شب راه پيمود و وقتي گفته مي شود سري به و اسري به معنايش اين است که او را شبانه سير داد و کلمه ي ليلاً مفعول فيه وبودنش در کلام اين معنا را افاده مي کند که اين سير همه اش در شب انجام گرفت هم رفتنش و هم برگشتنش»[153]

در تفسير نمونه نيز آمده است که:

«جمله ي اسري نشان مي دهد که اين سفر شب هنگام واقع شد زيرا اسري در لغت عرب به معني سفر شبانه است در حاليکه کلمه ي سير به مسافرت در روز گفته مي شود. کلمه ي ليلا در عين اين که تأکيدي است براي آن چه از جمله اسري فهميده مي شود اين حقيقت را نيز بيان مي کند که اين سفر بطور کامل در يک شب واقع شد…»[154]

در تفسير تبيان به نقل از حسن آمده است:

«… و قال الحسن:صلي النبي المغرب في المسجد الحرام ثم اسري به الي بيت المقدس في لليلة ثم رجع فصلي الصبح في المسجدالحرام»[155] ترجمه «حسن گفت:پيامبر(ص) نماز مغرب را در مسجدالحرام اقامه کرد سپس به طرف بيت المقدس سير داده شد در شب. سپس برگشت و نماز صبح را در مسجدالحرام گزارد.»

در بعضي از روايات آمده است که پيامبر(ص) در روز هم معراج داشته است. اما اين نمي تواند بيانگر آن معراج معروف باشد. به عنوان مثال روايتي از قول امام صادق(ع) نقل شده که ايشان ضمن بيان ماجراي معراج براي چند تن از اصحاب خويش در آخر فرمودند :

«و هي الفرض الاول و هي اول ما فرضت عند الزوال يعني صلاة الظهر»[156] ترجمه: «و آن اولين نمازي است که واجب شده در هنگام ظهر يعني نماز ظهر»

علامه مجلسي با استناد به کلمه ي “عند الزوال” احتمال دادند که يکي از معراج ها در روز اتفاق افتاده باشد. ايشان در اين باره مي نويسند:

«…ممکن است مقصود اين باشد که اين نمازي که واجب شد و خداوند شب در آسمان به او آموخت اولاً: آن وقت مقارن بوده است با هنگام ظهر در زمين پس لازم نمي آيد نمازي که وقت معراج در آسمان خوانده شده هنگام ظهر واقع شده باشد يا اين که محتمل است پيغمبر(ص) در آن هنگام در موضعي قرار داشته که در آن وقت آن موضع برابر شده بود در زمين با هنگام ظهر شرعي. ولکن اين توجيه بعيد است و چون ظاهر بعضي از اخبار تعدد معراج را مي رساند پس ممکن است اين خبر حمل شود بر معراجي که در روز واقع شد و با اين توجيه سازش ميان بيشتر اخبار گوناگوني که در چگونگي معراج وارد شده امکان پذير است »[157]

حلبي نيز معتقد است معراجي که در آن پيامبر اکرم(ص) مستقيماً از مکه به آسمان رفت در روز انجام گرفته است وي در اين باره مي نويسد:

«کان المعراج يقظه و لم يکن ليله و لم يکن من بيت المقدس بل کان من مکه و کان نهاراً…انه کان يسأله ربه عزوجل عن يريه الجنه و نار فلما کان نائماً ظهراً أتاه جبرئيل و ميکائيل…»[158] ترجمه: «معراج در بيداري و در شب نبوده است و از بيت المقدس هم نبوده بلکه عروج از مکه بوده و در روز اتفاق افتاده است… پيغمبر(ص) از خدا مي خواست که بهشت و دوزخ را به او نشان دهد يک روز هنگام ظهر در حالي که در خواب بود جبرئيل و ميکائيل نزد او آمدند…»

3-6- معراج در کدام شب و در چه ماهي اتفاق افتاد؟

در رابطه با اين که معراج پيامبر(ص) در کدام يک از شب هاي هفته و نيز در چه ماهي از ماه هاي سال اتفاق افتاده است نيز اختلاف نظر زيادي وجود دارد.

1.ربيع الاول[159] دهم يا بيست و هفتم[160] يا هفدهم اين ماه[161]

سيد ابن طاووس درباره ي تعظيم شب هفده ربيع الاول مي گويد:

«في ما رويناه من تعظيم ليله سبعا عشرة من ربيع الاول و … في حديث الاسرا بانبي ما هذا لفظه؟ و يقال: اسري به في ليلة سبعا عشرة من ربيع الاول قبل الحجره بسنت »[162] ترجمه: «در آن چه در مورد بزرگداشت شب هفدهم از ربيع الاول براي ما روايت شده است و … درباره ي حديث اسري پيغمبر(ص) سخني گفته که عين گفته اش اين است: «و گفته مي شود در شب هفدهم از ربيع الاول يک سال قبل از هجرت به اسري و معراج برده شد »

2.ربيع الثاني شب هفدهم يا بيست و هفتم[163]

3.رجب (ليله الرغايب )

شب اولين جمعه ازماه رجب که براي مردگان خيرات کنند(دوازدهم يا بيست وهفتم اين ماه[164])

اهل سنت آن را به طور رسمي جشن مي گيرند و شب آن را ليلة المعراج گويند و آن شب را براي به پا کردن جشن عقد ازدواج مناسب مي دانند و جشنواره ي بزرگ مجلس عروسي را در آن شب بپا مي دارند.

4.رمضان (شب پانزدهم يا هفدهم سال سيزدهم بعد از بعثت[165] و هفدهم رمضان قبل از هجرت نوزدهم ماه رمضان دوازده سال بعد از بعثت[166] يا بيست و يکم و يا بيست و نهم[167])

5.شوال (يک سال و پنج ماه قبل از هجرت)[168]

دررابطه با اين که چه شبي ازهفته اين حادثه(معراج)روي داد عده اي جمعه ,شب شنبه و بالاخره گروهي شب دوشنبه در ماه ربيع الاول را زمان وقوع معراج دانستند.[169]

3-7- نقد و بررسي و نتيجه گيري

با دقت در احاديث وارده در رابطه با زمان معراج چنانچه انسان مطالعه ي اندکي نسبت به تاريخ اسلام داشته باشد متوجه مي شود بسياري از آن روايات سست و بي پايه بوده و با واقعيت تطبيق ندارد به عنوان مثال آن دسته از احاديثي که زمان معراج را قبل از مبعث پيامبر اکرم(ص) ذکر نموده اند, نمي توانند واقعيت داشته باشند چرا که به گواهي تاريخ هنگامي که پيامبر از معراج باز گشت آن را به عنوان معجزه ي الهي به مشرکين ارائه داد و آن ها در صدد تکذيب آن برآمدند و اگر پيامبر(ص) در آن زمان به نبوت برگزيده نشده بود اثبات اين ادعا معنا نداشت اما در رابطه با احاديثي که زمان معراج را بعد از مبعث آن حضرت ذکر نموده اند با توجه به دلائل و قرائن ذيل زمان معراج بين سال هاي سوم تا پنجم بعثت قطعي تر به نظر مي رسد.

1.حديثي از حضرت علي(ع) که به صراحت زمان معراج آن حضرت را سه سال بعد از مبعث بيان فرموده است:

«…انه لماکان بعد ثلاث سنين من مبعثه اسري به الي بيت المقدس وعرج به منه الي السماء»[170]

ترجمه:« آن حضرت سه سال پس از مبعثش سير داده شد به طرف بيت المقدس و از آن جا عروج داده شد به طرف آسمان»

2. حديث ديگري که در آن رسول خدا(ص) فرموده است وقت برگشتن جبرئيل به آن حضرت گفت سلام خداوند و مرا به خديجه برسان[171] که اين حديث سال هاي نخست بعثت را در حادثه ي بزرگ معراج رسول خداوند تعيين مي کند .

3.روايتي که در آن پيغمبر(ص) به صراحت فرموده است :

«نطفه ي حضرت فاطمه بر اساس سيبي که در شب معراج در بهشت خوردم تکون يافت»

و شيعه وسني آن را درکتب خود آورده اند[172] در بعضي از روايات به جاي سيب از خرماي بهشت نام برده شده است.[173] با توجه به اين که حضرت فاطمه(س) پنج سال بعد از بعثت به دنيا گام نهاد تقريباً مشخص و ثابت مي گردد که بايد واقعه ي معراج در بين سال سوم تا پنجم بعثت رخ داده باشد.

4.وجوب نماز هاي روزانه در معراج شاهد ديگري است براي دانستن زمان معراج چنان که در روايات فراواني آمده است که در شب معراج نماز هاي دو رکعتي روزانه واجب گرديد از طرف ديگر در زماني که ساکنان مکه مسلمان مي شدند اين نماز ها برآن ها واجب بود و علي (ع) به مدت ده سال قبل از هجرت به انجام نمازهاي دو رکعتي در کنار رسول الله همت داشته اند که همه ي اينها مي توانند گواه محکمي بر اين مطلب باشد که زمان معراج در سال سوم بعثت بوده است .

مرحوم علامه طباطبايي يکي ا ز دلائل اين ناسازگاري را تعدد معراج پيامبر(ص) دانسته و در اين خصوص مي گويد:

«چيزي که بايد خاطر نشان ساخت اين است که روايات وارده از امامان واهل بيت شب معراج را در دو نوبت مي دانند و از آيات سوره ي نجم همين معنا استفاده مي شود… و بنابراين جزئياتي که درباره ي معراج در روايات وارد شده و با هم ناسازگاري ندارند ممکن است يک دسته از آن ها مربوط به معراج اول و يک دسته ي ديگر مربوط به معراج دوم و پاره اي مشاهداتي باشد که آن حضرت در هر دو معراج مشاهده کرده است…»[174]

اما در رابطه با اين که معراج در شب بوده است يا در روز ظاهر قرآن کريم دلالت بر اين مي کند که معراج در شب بوده است. آمدن کلمه ي اسري در آيه ي معراج که به معني سير شبانه است و نيز کلمه ي ليله که تأکيدي بر آن است اين مطلب را تأييد مي کند. همچنين روايات کثير وارده در اين خصوص مؤيد اين مطلب است.اما در خصوص روايتي که گفته است پيامبر در روز هم معراج داشته با توجه به دلائل فوق قطعاً نمي تواند بيانگر معراج معروف باشد. بعضي احتمال داده اند که ممکن است اشاره به ساير معراج هاي پيامبر(ص) باشد.

فهرست منابع و مآخذ

1. قرآن کريم

2.نهج البلاغه

3.آلوسي, م., .1405ه.ق, تفسير روح المعاني , بيروت

4.آملي, ح., 1347ه.ش, جام الاسرار و منبع الانوار , انستيتو ايران و فرانسه

5. آندلسي ,ا., بي تا, تفسير البحر المحيط, دارالفکر بيروت,

6.آيتي, ا., 1366ه.ش, تاريخ پيامبر اسلام(ص), انشارات دانشگاه تهران

7.ابوعلي سينا, ح., 1365ه.ق, معراج نامه , بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي

8.ابن منظور, م., 1408ه.ق, لسان العرب , دار احياء التراث العربي

9. اديب بهروز, م., 1384 ه.ش, معراج از ديدگاه قرآن و روايات ,انتشارات چاپ ونشربين الملل

10.امامي خاتون آبادي, م., 13788ه.ش, جنات الخلود , کتاب فروشي اديبه تهران

11.ايزدي, م., مقاله ي اصول و مباني تجربه ي ديني و عرفاني در اسلام ,ماهنامه ي انديشه ي حوزه, شماره ي اول و دوم

12. بابويه ي قمي , م., بي .تا, عيون اخبار الرضا , منشورات الاعلمي تهران

13. ــــــــــــــــــــــ ، بي تا, الخصال, نشر الاسلامي قم

14. ــــــــــــــــــــــ , 1385ه.ش , علل الشرايع, منشورات المکتبه الحيدريه

15. ــــــــــــــــــــــ , 1312ه.ش , الامالي, کتابخانه ي اسلاميه

16.البخاري, م., بي تا, الصحيح البخاري, دار المعرفت بيروت

17. البرسوي , ا., 1405ه.ق, تفسير روح البيان, بيروت

18.البستاني, ف., بي تا, فرهنگ جديد عربي فارسي

19. بغدادي, خ., بي تا, مجمع التفاسير, دارالدعوه استانبول

20. بيضاوي, ن., بي تا, انوار التنزيل, موسسه شعبان بيروت

21.تفتازاني, س., 1370ه.ش, شرح مقاصد, مطبعه امير قم

22. الجزري, م., بي تا , النهايه في غريب الحديث والاثر

23. جمعي از نويسندگان, بي تا, دايره المعارف تشيع , بنگاه طاهر تهران؛ ج3

24.جوادي آملي,ع, 1379ه.ش, سيره رسول اکرم در قرآن, مرکز نشر اسراء , ج9

25. الجوهري, ا.,396ه.ق, الصحاح تاج اللغه و صحح العربيه, دارالعلم للملايين بيروت

26. حسيني زبيدي, م., 1386ه.ق, تاج العروس, دارالهدايه

27. الحسيني البحراني, ه., بي تا, البرهان في تفسير القرآن, موسسه مطبوعاتي اسماعيليان

28 . طيبان, ح,-,1363 ,فرهنگ لاروس, انتشارات امیر کبیر تهران.

29. الحلبي, ع., بي تا, انسان لعيون , دارالمعرفه بيروت

30. خزاعي نيشابوري, ح., 1374.ه.ش, روض الجنان, بنياد پژوهش هاي آستان رضوي

31. دمشقي, ا., بي تا, البدايه و النهايه, دار احياء التراث العربي

32. ــــــــــــــــــــــ , 1406ه.ق, تفسير القرآن العظيم, طع دارالمعرفه بيروت

33. دهخدا, ع., 1337ه.ش, لغت نامه دهخدا, انتشارات سيروس تهران

34. رازي, ا., 1386ه.ق, مقاييس اللغه, مکتبه و مطبعه مصطفي اليالي الحلبي

35. رازي, ج., 1352 ه.ق, تفسير روح الجنان و روح الجنان, کتابفروشي اسلاميه

36.رازي, ف., بي تا, تفسير مفاتيح الغيب.

37. الراغب الاصفهاني, ا., 502 ه.ق, مفردات الفاظ قرآن, المکتبه المرتضويه

38. رامپوري, غ., بي تا, غياث اللغات, انتشارات امير کبير

39. راوندي, ق., 1409ه.ق, الخرائج و الجرائح , موسسه الامام المهدي قم

40.رفيعي, ا., 1368ه.ش, رجعت ومعراج, انتشارات طه

41.الزبيدي, م., 1385ه.ق, تاج العروس من جواهر القاموس, مطبعه حکومه الکويت

42. زکي زاده, ع., 1385ه.ش, معراج پيامبر(ص), انتشارات موعود اسلام

43. الزمخشري, م., بي تا, تفسير الکشاف,نشر ادب الحوضه, ج2و4

44.سبحاني, ج., 1377ه.ش, فروغ ابديت, تبليغات اسلاميه

45.السّروي , ا., بي تا, مناقب آل ابي طالب, کتابفروشي مصطفوي قم

46. السّهيلي ,ع., بي تا, الروض الانف

47.السّيوطي, ج., بي تا, الخصايص الکبري , دارالکتب العربي

48. ــــــــــــــــــــــ , بي تا, الدّرالمنثور , في التفسير بالماثور, دار کتب العربي, ج6

49.الشريف , م., 1363.ه.ش, تفسير شريف لاهيجي, انتشارات علمي, ج2و4

50. الشنتاوي, ا., بي تا, دايره المعارف الاسلاميه , دارالمعرفه بيروت

51. شهرآشوب, م., بي تا, مناغب, انتشارات علامه

52.شيخ مفيد, م, 1413ه.ق, الامالي, انتشارات گنگره جهاني شيخ مفيد

53.الشيباني , ع., بي تا, اسدالغابه, دارالشعب,ج5

54. الصالحي الشامي, م., بي تا, سبل الهدي والرشاد, دارالکتاب المصري القاهري

55. ابن طاووس الحلي, ر., 1376 ه.ش, الاقبال بالاعمال, موسسه ي دارالکتاب قم

56. ــــــــــــــــــــــ , 1413ه.ق, اليقين, موسسه ي دار الکتاب قم

57. الطباطبايي, م., 1363ه.ش, تفسير الميزان , بنياد علمي و فکري علامه طباطبايي, مجلدات (1,13,19,25,37)

58. الطبرسي, ا., 1403 ه.ق, تفسير مجمع البيان , منشورات مکتبه آيت العظمي مرعشي نجفي

59.الطبري, ج., بي تا, جامع البيان في تفسير البيان

60. الطريحي, ف., 1395ه.ق, مجمع البحرين, مکتبه المرتضويه

61. الطوسي, ج., 1409ه.ق, الطبيان, مکتب الاعلام الاسلامي

62. عروسي حويزي, ع.,بي تا,تفسير نورالثقلين

63. عزيزي, ع., 1376ه.ش, پرورش روح نماز و عبادت در تفسير الميزان, انتشارات نبوغ

64.العسقلاني, ش., بي تا, مقدمه ي فتح الباري, دار المعرفه للطباعه والنشر بيروت

65. عطار, ا., 1407 ه.ق, الصاح الجوهري, موسسه دارالعلم للملايين بيروت

66.عطار نيشابوري, ف., 1336 ه.ش, تذکره الاولياء , کتابخانه مرکزي تهران

67.العياشي, م., بي تا, تفسير العياشي, مکتبه العلميه تهران

68. فرّاء, ي., 1402ه.ق, معاني القرآن, عالم الکتب بيروت

69. فرامرزي, ع., بي تا, رشحات قلم

70. القاسمي, م., 1283ه.ق, تفسير القاسمي, دارالفکر بيروت

71. قشيري, م., 1407ه.ق, الصحيح المسلم, دارالکتاب عربي بيروت

72.قرني گلپايگاني, ع., 1373ه.ش, اسرار معراج پيامبر اکرم(ص), انتشارات کتابي

73.قمي, ع.,1371ه.ش, منتهي الآمال, علميه اسلاميه

74.القيومي الاصفهاني, ج., 1373ه.ش, صحيفه الرضا, موسسه النشر الاسلامي قم

75.کاشاني,ف., 1346ه.ش,منهج الصادقين, کتابفروشي اسلاميه

76. کاشاني, م., 1400ه.ق, علم اليقين في اصول الدين, انتشارات بيدار قم

77. ــــــــــــــــــــــ , بي تا, دار المرتضي للنشر, ج3

78. الکليني, م., 1388ه.ق, اصول کافي, دارالکتب اسلامي

79. المجلسي, م., 1403ه.ق, بحارالانوار, طبع ايران, مجلدات (17,18,36,43,98)

80 . ــــــــــــــــــــــ , بي تا, حيوه القلوب, کتابفروشي اسلامي تهران, ج2

81 . محمدي شاهرودي, ع., 1379ه.ش, پرتويي از معراج, انتشارات اسوه

82 . ــــــــــــــــــــــ , 1379ه.ش, معراج در آيينه ي استدلال

83 .محدث دهلوي, ع., بي تا, مدارج النبوه , چاپ الکهنو

84 . محلاتي, ر, 1383, زندگاني حضرت محمد(ص)

85 . مکارم شيرازي و ديگران , ن.1369ه.ش, تفسير نمونه, دارلکتب اسلاميه ج22

86 . ــــــــــــــــــــــ , 1376ه.ش, معراج شق القمر عبادت در قطبين, نسل جوان

87 . منصوري, م., 1385ه.ش, سفر فضايي و ملکوتي معراج, انتشارات امام همام

88 . الميبدي, ر., 1361ه.ش,کشف الاسرار و عده الابرار, امير کبير

89 . النسفي, ن., 1362ه.ش, تفسير نسفي, سازمان اوقاف بنياد قرآن

90.نيشابوري, ح., تفسير روض الجنان, 1374, بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي

91.نيشابوري, ن ., تفسير غرايب القرآن, بي تا

92. هشام, ع., بي تا, سيره النبي, داراحياء تراس العربي بيروت

93. اليحصبي, ع., بي تا, الشفا بتعريف حقوق المصطفي, دارالکتب علميه بيروت

94. يعقوبي, ا., 1379ه.ق, تاريخ يعقوبي, طبع بيروت


[1] – احزاب/ 21.

[2] – نجم/ 15-6,الاسراء/1.

[3] -بابويه ي قمي, محمد, معروف به شيخ صدوق,الامالي,1312 هـ .ش,ص 295-294.

[4] – رک: ابن منظور،محمد، لسان العرب، 1408ه.ق.،ج9،ص120

[5] رک: رازي،احمد،مقاييس اللغة،1389ه.ق.،ج4،ص1

[6] – رک: عطار، احمد، الصحاح جوهري، 1407ه.ق.،ج1،ص328

[7] رک: الطريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، 1381ه.ق.،ج 2،ص317

[8] – رک: ابن منظور,همان

[9] – دهخدا، علي اکبر، لغت نامه ي دهخدا،1337ه.ش.،ج 45،ص711

[10] – رک:اصفهاني,راغب,المفردات,502 هـ ,ص237

[11] – رک: اديب بهروز، محسن، معراج از ديدگاه قرآن و روايات، 1384ه.ش.،ص 18

[12] – رک: الطريحي،همان،ص 42

[13] رک: اصفهاني, همان,ص 227

[14] – رک: رامپوري،غياث الدين، غياث الغات،بي تا, ص 461

[15] – دمشقي،اسماعيل ابن کثير، البدايه والنهايه ،بي تا, ج 1، ص120

[16] – ابن منظور,همان, ج 10، ص15

[17] – رک: محمدي شاهرودي، عبدالعلي ،معراج در آيينه ي استدلال،1379ه.ش، ص97

[18] – سرزمين غير قابل کشت

[19] رک:آملي,سيد حيدر,جامع الاسرار و منبع الانوار,1347,ص 287.

[20] – رک:حرّ,خليل,فرهنگ لاروس,چاپ يازدهم,ج 2,ص 1179.

[21] – رک:حسيني زبيدي,محمد مرتضي,تاج العروس,1386 ق,ج 6,ص 314.

[22] – شاهجهاني,فرهنگ منتخب اللغات,ص 220.

[23] -ابن منظور,همان,ج 9,ص 126.

[24] – الجوهري,اسماعيل بن حمّاد,الصّحاح تاج اللغه و صححّ العربيه,396ه.ش,ج3,ص1166.

[25] – الاسراء/1.

[26] – رک: طباطبايي,سيد محمد حسن,الميزان,1363 ه.ش,ج 13,ص 53.

[27] – رك:بابويه،ص380.

[28] – رک: شبّر,سيد عبدالله,حق اليقين في معرفه اصول دين,1404 ق,ج 1,ص 126.

[29] رک:طوسي,ابي جعفر محمدبن الحسن,التبيان,1409 ه.ق,ج 6,ص 466.

[30] – رک:طبرسي, حسن,مجمع البيان,1403 ه.ق,ج6,ص 395.

[31] – رک:مکارم شيرازي,ناصر (وديگران),تفسير نمونه,1370 ش,ج 12,ص 9.

[32] – رک: سيوطي,جلال الدين,الدرّ المنثور,1403 ق,ج 5,ص 195.

[33] – رک: ميبدي,ابوالفضل رشيدالدين,کشف الاسرار و عدّه الابرار,1361,ج5,ص 483.

[34] – رک:زمخشري,محمود بن عمر,الکشاف,ج2,ص 648.

[35] – رک:امام فخر رازي,تفسير مفاتيح الغيب,بي تا,ج 20,ص 147.

[36] – رک:طباطبايي,همان,,ج 25,صص 43-42.

[37] – رک: طبرسي,همان,ج2,ص396.

[38] – رک: البحراني,سيدهاشم,بي تا,البرهان في تفسير القرآن,ج2,ص390.

[39] شريف لاهيجي, محمد, تفسيرشريف لاهيجي، 1363,ج2 , ص774

[40] مکارم شيرازي و ديگران , همان, صص 15و16.

[41] – مجلسي،محمدباقر،بحارالانوار،1403 ه.ق،ج 18،ص 202.

[42] – طبري،محمد،جامع البيان،بي تا،ج 15،صص 14،13.

[43] ميبدي, رشيدالدين, تفسير کشف الاسرار , 1361,ج5, ص483.

[44] رک:نيشابوري, نظام الدين, تفسير غرايب القرآن,بي تا, ج6 ,ص199.

[45] رک: مکارم شيرازي و ديگران, همان,ص16.

[46] رک: طباطبايي , همان , ج13, ص23- سيوطي, همان, ص227

[47] الاسراء/60.

[48] رک: اديب بهروز , محسن, معراج از ديدگاه قرآن و روايات , 1384ه.ش, ص87

[49] – سروي،رشيد الدين،مناقب آل ابي طالب،بي تا،ج1،ص 135.

[50] مکارم شيرازي و ديگران, همان,ج12, ص9

[51] – طباطبايي،همان،ج 25،ص43.

[52] رک: کاشاني, همان, علم اليقين في اصول الدين, 1400ه.ق, صص492-489_ بحراني, همان, صص397و 398

[53] الاسراء /60.

[54] انفال/43.

[55] – فتح/27.

[56] طباطبايي, همان

[57] طباطبايي, همان

[58] رازي ,فخر, تفسير مفاتيح الغيب, ج20, ص236.

[59] شريف لاهيجي, همان , ص816

[60] رک: کاشاني, ملا محسن, تفسير الصافي, بي تا, ج3 , ص199

[61] محمدي شاهرودي, عبدالعلي , پرتويي از معراج , 1379.ه.ش , ص312.

[62] اليحصبي , عياض , الشفاء بتعريف حقوق المصطفي, بي تا, ج1 , ص194.

[63] علامه طباطبايي , همان, ج25, صص43و44.

[64] رک: سيوطي, همان , ج4 , ص187.

[65] رک: الشيباني , عز الدين, اسد الغابه , بي تا, ج5, ص208.

[66] ابوعلي سينا, حسين, معراج نامه, 1365, صص97و98.

[67] جمعي از نويسندگان, دايره المعارف اسلاميه, بي تا, ج2 ,ص107و108.

[68] _ شريف لاهيجي, همان,ص774

[69] _ کاشاني, فتح الله, منهج الصادقين, 1346,ج9, ص76

[70] _ طبرسي, همان,ج5 , ص174

[71] _ طباطبايي, همان, ج13, صص51و52

[72] _ مکارم شيرازي و ديگران, همان,ص9

[73] _ طبري, همان,ص13

[74] _ رازي, همان, ص147

[75] _ تفتازاني, سعيدالدين, شرح مقاصد,1370, ج5, ص48

[76] _ اندلسي, ابوحيان, البحرالمحيط, بي تا, ج6,ص5

[77] _ بغدادي, خازن, مجمع التفاسير,بي تا,ج4, ص10

[78] _ نجم/ 17.

[79] _ رک: مجلسي,همان,ص319- کاشاني,ملامحسن,همان, صص495و496.

[80] _ رک: طبرسي, همان ,ج6,ص395- مجلسي,همان, ص375- طباطبايي, همان, صص26و27.

[81] _ کليني,محمدبن يعقوب, اصول کافي, 1388, ج1, صص236و237.

[82] _ رازي , همان, ص80

[83] _ سبحاني , جعفر, فروغ ابديت, 1377ه.ش,صص393-391

[84] _سروي,همان, صص156_130

[85] _ طباطبايي , همان,ج25, صص57و58

[86]_ همان

1 _ رفيعي , ابوالحسن, رجعت و معراج, 1368ه.ش, ص35

2 _ رک: مجلسي , همان,صص390و391 – بابويه ي قمي, محمد, علل الشرايع,1385ه.ق,ج2,ص334

[89] _ فرامرزي, عبدالرحمن, رشحات قلم,ص181

[90] _ رک: محمدي شاهرودي, همان, ص355

[91] _ رفيعي,همان, ص35

[92] _ قمي, عباس, منتهي الآمال, 1371ه.ق, ص306

[93] _ زکي زاده, عليرضا, معراج پيامبر, 1385 ه.ش, ص272

[94] – الاسراء/1.

[95] طوسي,محمد, تبيان, 1409ه.ق, ج6, ص466، زمخشري , کشاف, بي تا, ج2, ص646، رازي, همان, ج2, ص146، قطب, سيد محمد,في ظلال القرآن, 1386ه.ق,ج5, ص301، طباطبايي, همان, ج13, ص30، مکارم و ديگران،همان, ص11.

[96] – رك:طبرسي،همان،ج 14،ص80.مجلسي همان،ص 282،كاشاني ،فتح الله،همان،ج 5،ص240.

[97] _ طوسي,همان.

[98] _ زمخشري،همان.

[99] _ فخر رازي،همان.

[100] _ سيد قطب،همان.

[101] _ علامه طباطبايي،همان.

[102] _ مكارم شيرازي و ديگران،همان.

[103] _طوسي, همان.

[104] _ ميبدي, همان, صص 479و 480

[105] _ کاشاني, همان,تفسير صافي, ج3,ص166.

[106] _ شريف لاهيجي, همان, ص772.

[107] _ زمخشري, همان, ص647.

[108] _ طباطبايي,همان,ج25,ص55

[109] _ همان

[110] _ مکارم شيرازي و ديگران, همان,ص9

[111] _ طبرسي,همان,ج3,ص396.

[112] _ رک:همان,ج14,ص80- مجلسي,همان,کاشاني,فتح الله,همان.

[113] _ کاشاني, همان ـ نيشابوري, حسين, روض الجنان, 1374ه.ش, ج12, ص128

[114] _ البرسوي, اسماعيل , تفسير روح البيان, 1405,ج5, ص104

[115] _ رک: سيوطي, همان,ص274

[116] _ رازي, ابوالفتوح, تفسير روح الجنان و روح الجنان, بي تا, ج7, ص166

[117] _ رک:ابن هشام, عبدالملک, سيره النبي, بي تا, ج2, ص43- يعقوبي, احمد, تاريخ يعقوبي,1379, ج2, ص26

[118] _ ابن هشام,همان

[119] _ رازي, فخر, همان, ص146

[120] _ سبحاني, , همان, صص379و380

[121] _ دمشقي, اسماعيل, تفسير القرآن العظيم,1406ه.ق, ج2, ص38

[122] _مجلسي, همان, ص32

[123] _ زمخشري, همان, ص647

[124] _ بحراني, همان, ص 394

[125] _ مجلسي, همان, ص 378- عروسي حويزي, عبدعلي, نورالثقلين, ج3, ص133

[126] _ رک: سيوطي, همان, ص148

[127] _ مجلسي, همان, ص375- بحراني, همان, ص401

[128] _ سيوطي, همان, ص285

[129] _ مجلسي, همان, ص317

[130] _ سيوطي, همان, ص365

[131] _ مجلسي, همان, ص302- سيوطي, همان, صص275و288

[132] _ رک: امامي خاتون آبادي, محمدرضا, جنات الخلود, 1378ه.ش, ص15

[133] _ رک: عياشي, همان,ج2, مخلوط

[134] _ سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجدالحرام الي المسجدالاقصي…

[135] _ طباطبايي, همان, ج 13, صص 31و32

[136] _ طباطبايي, همان, ص51- مجلسي, همان , ص307

[137] _ مجلسي, همان, ج43, ص4

[138] _ الزبيدي, محمد مرتضي, تاج العروس, 1385, ج6, ص314

[139] _ رک: رازي, همان, ص146- زمخشري, همان, ص647

[140] _ سهيلي, عبدالرحمن, الروض الانف, بي تا, ج3, ص423

[141] _رک: دمشقي, ابن کثير, البدايه والنهايه, بي تا, ج3, ص107

[142] _ رک: اليحسبي, عياض, الشفاء , بي تا, ج1, ص194

[143] _ رک: مجلسي,همان, ص381- طباطبايي, همان, ص30

[144] _ رک: راوندي, قطب الدين, الخرائج والجرائح, 1409ه.ق, ج1, ص141

[145]_ مکارم شيرازي و ديگران, همان, ص12

[146]_طباطبايي, همان, ص50

[147] _ رک: آيتي, ابراهيم, تاريخ پيامبر اسلام(ص), 1366ه.ش, ص79

[148] _ رک: سيوطي, همان, ص156

[149] _ رک: يعقوبي,همان, ص26

[150] _ رک: بابويه, همان, ص286- مجلسي, همان, ص339

[151] _ حلبي,علي, السيره الحلبيه, بي تا , ج1, ص336

[152] _ رک: طباطبايي, همان, ص49

[153] _ رک: همان, ص8

[154]_ مکارم شيرازي و ديگران, همان, ص8

[155] _ طوسي, همان, ص446

[156]_ رک: بابويه, علل الشرايع,همان, ص2- مجلسي, همان, ص360

[157] _ همان, ص363

[158] _ حلبي, همان, ج1, ص455

[159] _ مجلسي, همان, ص302

[160] _ حلبي, همان, ص398

[161] _ سيوطي, جلال الدين, الخصايص الکبري, بي تا, ج1, ص268

[162] _ ابن طاووس, سيد رضي الدين, الاقبال بالاعمال, 1376ه.ش, ج2, ص601

[163] _ رک:حلبي, همان

[164] _ رک:برسوي, همان, ص5- مجلسي, همان, ص302

[165] _ رک:برسوي, همان, صص103و106

[166] _ رک:مجلسي, همان

[167] _ رک:حلبي, همان, ص498

[168] _ رک:محمدي شاهرودي, همان, ص235

[169] _ رک:حلبي, همان, ص398

[170] _ رک: راوندي, همان, ص188- مجلسي, همان, ص379

[171] _ رک:عياشي, همان, ص279- مجلسي, همان, ص385

[172] _ رک: سيوطي, همان, الدرالمنثور, ج4, ص,153- بابويه,همان, الامالي, ص110

[173] _ رک: مجلسي, همان, ج43, ص4

[174] _ طباطبايي, همان, ج1, ص336.

 


جستجو