اللَّـهُمَّ غَشِّـنِي فِيهِ بِالرَّحْمَةِ خدايا امروز سراپاي وجودم را، با رحمت بپوشانوَ ارْزُقْنِي فِيهِ التَّوفِيقِ وَ العَصْمَةِو توفيق و پرهيز از گناه را، روزيم كنوَ طَهِّر قَلْبِي فِيهِ مِنْ غَيَاهِبِ التُّهْمَةِو قلبم را از تاريكيهاي اتهام، پاك گردانيَا رَحِيماً بِعِبادِهِ الْمُؤمِنِينَ.اي مهربان به بندگان مؤمنش.
جلب رحمت الهي
در اولين عبارت از دعاي امروز ميخوانيم »اَللّهُمَّ غَشِّنِي فِيهِ بِالرَّحْمَةِ« – خدايا امروز سراپاي وجودم را با رحمتت بپوشان – ميدانيم كه جهان غرق رحمت خداي متعال است و در اين ميان همه موجودات تحت تسخير انسان ميباشد و انسان عاقل چون نعمتي به او ميرسد، ميخواهد بخشنده نعمت را بشناسد و طبق خواست وجدان خويش به سپاسگزاري برخيزد و حق شكر او را به جاي آورد، انسان خود را غرق در نعمت هاي الهي ميبيند، نعمتهايي كه براي او قابل شمارش نيست و براين اساس، خود را موظف به شكر ولينمعت ميداند، ولي نعمتي كه رحمن و رحيم است.يكي از راههاي جلب رحمت الهي، همانگونه كه قرآن كريم از قول حضرت صالح عليهالسّلام بيان ميكند, اين است كه انسان در برابر گناهان و زشتيها از خود صبر و تقوي نشان داده و با عجله به سمت گناه پيش نرود و از خداوند تقاضاي عذاب و نابودي خود را ننمايد، بلكه در خواست آمرزش نموده تا شايد مورد لطف و رحمت خدا واقع شود، »قَالَ يَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبلَ الْحَسَنَةِ لَوْلاَ تَسْتَغْفِرُونَ اللهَ لَعَلَّكُم تُرْحَمُونَ«1 همچنين اقامه نماز، نمازي كه رمز پيوند مخلوق با خالق خويش را بيان ميكند و پرداخت زكات به عنوان نشانه پيوند با خلق خدا و در مجموع اطاعت و فرمانبرداري از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلّم از عوامل جلب رحمت الهي بيان شده است، »وَ أَقِيمُوا الصَّلوةَ وَ اتُوا الزَّكوةَ وَ أطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرحَمُونَ«2 از جمله راههاي جلب رحمت خداوند، صبر در برابر مصائب زندگي و حركت در مسيري كه انسان را به سر منزل مقصود برساند، ميباشد، حيات انسان، ماهيتي از اويي و به سوي اويي دارد و در مسير زندگي براي آزمايش و امتحان انسانها، مصائبي نيز مقدّر شده است، لذا كساني كه بر اين ابتلاءات و امتحانات صبر كنند مورد رحمت و لطف پروردگارشان قرار ميگيرند، »اَلَّذِينَ إذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا اِنّا لِلَّهِ وَ إنَّا إلَيهِ رَاجِعُونَ، اُولَئِكَ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ اُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ«3 همچنين خداوند به كساني كه به او ايمان آورده و از رسولش پيروي نموده و به قرآن كريم كه سراسر نور است, متمسك شوند، رحمت واسعه خود را ارزاني داشته و از فضل و رحمتش بر پاداش آنان ميافزايد و به صراط مستقيم هدايتشان ميكند، »فَأمَّا الَّذِينَ َامَنُوا بِاللهِ وَ اعتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْدِيهِم إِلَيهِ صِرَاطاً مُسْتَقِيماً«4 و كساني كه از اين كتاب الهي تبعيت نمايند و به آياتش عمل كنند مورد رحمت واقع ميشوند5، اين افراد مؤمن مورد عنايت ملائكه واقع شده تا جايي كه حاملان عرش الهي براي آنان طلب آمرزش نموده و ميگويند: »رَبَّنَا وَسِعَتْ كُلَّ شَئٍ رَحْمَةً و عِلْمَاً فَأغْفِر لِلَّذِينَ تَابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمَ«6 – پروردگارا رحمت و علم تو همه چيز را فراگرفته، تو از گناهان آنها با خبر و نسبت به آنها رحيمي، پس خداوندا، آنها را كه توبه كردهاند و در مسير تو گام برميدارند ببخش، و آنها را از عذاب جهنم نگاه دار و آنها را در باغهاي جاويدان بهشت كه به آنها وعده فرمودي داخل نما.-از جمله راههاي جلب رحمت الهي، عدل و انصاف در بازار مسلمين و پرهيز از رباخواري است گناهي كه بلاي خانمان سوز بازار مسلمين بشمار ميرود و متأسفانه در بخشي از بازار ما و بعضي از بانكهاي ما بسياري از موارد، قراردادها و معاملات ربوي ميباشد، كه خود موجب بسته شدن درهاي رحمت خداوند ميگردد، لذا قرآن كريم مؤمنين را مخاطب ساخته و ميفرمايد: »يَا اَيُّهَا الَّذِينَ امَنُوا لاَتَأكُلُوا الرِّبَوا أَضْعَفاً مَضَعَفَةً وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ، وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ، وَ أَطِيعُوا اللهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ«7 اي كساني كه ايمان آوردهايد, ربا را چند بار نخوريد، از خدا بپرهيزيد، تا رستگار شويد و از آتشي بپرهيزيد كه براي كافران آماده شده و خدا و پيامبر را اطاعت كنيد، تا مشمول رحمت شويد.
ترك گناه و معاصي
در عبارت ديگري از دعاي امروز ميخوانيم »وَ ارْزُقْنِي فِيهِ التَّوفِيقَ وَ الْعِصْمَةِ« خدايا توفيق و پرهيز از گناه را روزيم بنما، يكي از سوالاتي كه در ذهن انسان مطرح ميشود و آن را به خود مشغول ميسازد, اين است كه، آيا آدمي، ميتواند مسير زندگي را بگونهاي طي كند كه از گناه و معصيت محفوظ بماند؟ و آيا اين توفيق را مييابد كه گناهان راترك كرده و نوعي عصمت اكتسابي از گناهان براي خود كسب نمايد و خود را در برابرآنها بيمه كند؟براي پيشگيري از گناه دو راه عمده را ميتوان ذكر نمود، اول »عشق به خداوند متعال« و دوم »علم قطعي به اثر گناهان«، »عشق« يعني حد اعلاي محبت، اگر دل و جان از محبت لبريز شد، بگونهاي كه جاي محبت براي ديگري باقي نماند، آن انسان را عاشق ميگوييم، و ميدانيم كه عاشق، خلاف فرمان معشوق عمل نميكند و جز به رضاي او گام برنميدارد، حال اگر رابطه ما با خالق خويش، رابطه عاشق و معشوق شد و او براي انسان, معشوق گرديد، فرد عاشق هرگز بر خلاف فرمان او عمل نميكند، انساني كه سراسر وجودش مملو از محبت خداوند شده چگونه امكان دارد، از طاعت رويگردان شود و به معاصي روي آورد.امام سجاد عليهالسّلام چه زيبا و دلنشين ميفرمايد: »إلهِي مَنْ ذَا الَّذِي ذَاقَ حَلاَوَةِ مُحَبَّتِكَ فَرَامَ مِنكَ بَدَلاً وَ مَنْ ذَا الّذِي ءَانَسَ بِقُرْبِكَ فَابْتَغَي عِنكَ حِوَلاً«8 خدايا كيست كه شيريني محبت تو را چشيده باشد و جز تو كسي را دوست بگيرد و كيست كه به مقام قرب تو انس يافته و لحظهاي از تو به سوي ديگري روي آورد، يكي از نشانههاي ايمان كامل اين است كه، در خانه دل مؤمن، تنها محبت خدا جا ميگيرد و از هر محبوبي غير خدا خالي باشد »وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللهِ اَنْداداً يُحِبُّونَهُم كَحُبِ اللهِ وَ الَّذِينَ امَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ«9 بعضي از مردم معبودهايي غير خدا براي خود انتخاب ميكنند و آنها را همانند خدا، دوست ميدارند، اما آنها كه ايمان دارند، عشقشان به خدا شديدتر است، اين »اَشَدُّ حُبّاً« همان است كه ما آن را به عشق تعبير نموديم.در دعاي ابوحمزه ثمالي ميخوانيم »اَللّهُمَّ إنِّي أسْئَلُكَ أنْ تَمْلَأَ قَلْبِي حُبّاً لَكَ« خدايا از تو در خواست ميكنم كه دلم را مملو از دوستي خود گرداني و آنگاه كه دل انسان مملو از دوستي خدا گرديد و آدمي محب خدا شد، اين محبت نميتواند يك طرفه باشد، خداوند نيز محبوب انسان ميشود و بين خالق و مخلوق رابطه حبيب و محبوب برقرار ميگردد و با وجود اين رابطه، اگر همه ابزارها توسط شياطين بكار گرفته شود، تا انسان را به گناه دعوت كرده و مشغول نمايند موفق نخواهد شد.
جوان عاشق
مصداق بارز عشق به خداوند، در ميان انسانهاي غير معصوم، ميتوان »ابن سيرين« را نام برد، جوان زيبارويي كه هم جمال صورت داشت و هم جمال سيرت و چون در دام آن زن قرار گرفت و براي بردن پارچهها به منزل او وارد شد، آن زن درها را به روي او بست و از او درخواست گناه نمود، عشق در دل ابن سيرين شعلهور گشت و بر خود نهيب زد!! اگر دامن به گناه زنا آلوده كني از درگاه معشوق رانده ميشوي، آنجا بود كه به فضولات براي دفع كثافت گناه پناه برد، زيرا ميدانست، تعفن فضولات انساني را با آب و عطر ميتوان برطرف نمود, ولي زشتي گناه را چگونه؟! و با اين تدبير عاشقانه خود را از چنگ آن زن شيطانصفت رهانيد تا عشق خود را به خداي خود به اثبات برساند و خداي متعال نيز به او عنايت نمود و دريچههاي حكمت را به قلبش گشود و تعبير خواب را تعليمش فرمود.راه دوم، علم قطعي به اثر گناهان است، افراد بشر به زشتي گناهان عالم بوده و بر اين موضوع كه خداي متعال را غضبناك ميسازد واقفند، ولي در عين عالم بودن, باز به معصيت او روي ميآورند، اين موضوع، گواه بر اين است كه انسان عاصي، علم قطعي و يقين به اثر گناهان ندارد، زيرا اگر به اثر گناهان يقين داشت، هرگز به سمت آن نميرفت، مثل گناهان مانند زهري كشنده، چون سيانور است كه هيچ انسان عاقلي حاضر به استفاده از آن نيست و لو اينكه در مقابل آن منفعت كلاني را به او پيشنهاد كنند، چون يقين دارد كه تا لحظاتي پس از مصرف, زهر او را خواهد كشت، ميداند كه هرگز به آن منفعت مادي زودگذر نميرسد، لذا اگر ناگزير به جابجايي سيانور هم باشد, با كمال احتياط عمل ميكند، اگر انسان نيز يقين كند كه گناهان او را هلاك و تباه ميسازد، هرگز به آنها روي نخواهد آورد، در اينجا به نمونههايي از آثار گناهان اشاره ميكنيم باشد كه براي صاحبان خرد موجب بصيرت گردد.
آثار گناهان
1- اثر گناه در قلب
از امام باقر عليهالسّلام روايت شده كه فرمود: هيچ بندهاي نيست مگر اينكه در قلبش نكته سفيدي است، پس هنگامي كه گناهي از گناهان را انجام ميدهد، نكتهاي سياه از آن خارج ميشود و بر آن اثر سياهي خود را بر جاي ميگذارد، پس اگر توبه كند آن سياهي از بين ميرود، ولي اگر گناهان را ادامه دهد و بر آن سياهي اضافه گردد، تا اينكه، تمام آن سفيدي را تيرگي فرا ميگيرد و كسي كه چنين، نورانيت خود را از دست دهد هرگز خيري به او روي نميآورد10 و اين سخن پروردگار است كه فرمود: »كَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ«11 چنين نيست, بلكه ظلمت گناهان و بدكاريهايشان بر دلهاي تيره آنها غلبه كرده است.
2- اثر گناه در زوال نعمتها
از امام علي عليهالسّلام روايت شده كه فرمود: »هرگز نعمتي سلب نميشود، مگر بواسطه گناهاني كه از او سر ميزند و خداوند هرگز نسبت به بندگانش ستم نميكند. «12
3- نقمات و بدبختي ها نتيجه گناهان
در قرآن كريم ميخوانيم »وَ مَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسِبَتْ أَيدِيكُمْ وَيْعَفُوا كَثِيرٍ«13 آنچه از رنج و مصائب به شما ميرسد – مانند: جنگ، فقر، بيماري، قحطي – همه به خاطر اعمال زشت خود شماست و اين در حالي است كه خداوند بسياري از اعمال شما را مورد عفو قرار ميدهد و نيز از امام صادق عليهالسّلام روايت شده كه فرمود: گناهاني كه نعمتها را تغيير ميدهد، سركش و نافرماني در برابر خدا و گناهي كه بدبختي را به دنبال ميآورد ظلم و گناهي كه پردهها را ميدرد و آبروها را ميبرد نوشيدن شراب و گناهي كه رزق و روزي را در سختي و مضيقه و دست نايافتني قرار ميدهد زنا و گناهي كه نابودي را به همراه دارد قطع رحم و گناهي كه موجب به اجابت نرسيدن دعا ميشود عاق والدين است.14
آنچه موجب عصمت از گناه ميشود
از علي عليهالسّلام روايت شده كه فرمود: »هركس سه چيز را حفظ كند از هر بلايي و شر شيطان, معصوم و محفوظ ميماند.اول: كسي كه با زني كه محرمش نيست خلوت نكند.دوم: كسي كه بر پادشاهان وارد نشود.سوم: كسي كه بدعتگذاري صاحب بدعت را كمك نكند. «15همچنين از امام صادق عليهالسّلام روايت شده كه فرمود: »همانا صله رحم و نيكي كردن، آسودگي حساب و عصمت از گناه را به دنبال دارد. «16
توفيق يافتن بر ترك گناه
»توفيق« در لغت به معناي سوق دادن اسباب به سوي مطلوب خير است و در تمام امور خير انسان بايد توفيق انجام آن را از خداي متعال درخواست نمايد و همانگونه كه انبياء الهي به ما تعليم دادهاند، جز به او تكيه نزنيم و به غير او توكل ننماييم »وَ مَا تُوْفِيقِي إلاَّ بِاللهِ عَلَيهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيهِ اُنِيبُ«17 همچنين قرآن كريم از زبان حضرت شعيب عليهالسّلام ميفرمايد: توفيق من جز به خدا نيست، بر او توكل نمودم و به سوي او باز ميگردم و از اميرالمؤمنين علي عليهالسّلام روايت شده كه فرمود: »أَرْغِبُوا إِلَيْهِ فِي التَّوفِيقِ فَإِنَّهُ اُسٌّ وَثِيقٌ«18 در توفيق به سوي خداوند متعال توجه و رغبت داشته باشيد كه توفيق اساس و ريشه محكمي خواهد بود و از امام جواد عليهالسّلام نقل شده كه فرمود: »مؤمن به سه چيز نياز مند است:اول : توفيق از جانب خداوند.دوم: موعظه كنندهاي از خودش (وجدان).سوم: پذيرفتن خيرخواهي از كسي كه خير او را ميخواهد. «19
طهارت قلب از تاريكيهاي تهمت
در عبارت سوم از دعاي امروز ميخوانيم: »وَ طَهِّر قَلْبِي مِن غَيَاهَبِ التُّهْمَة« – خدايا قلبم را از تاريكيهاي تهمت، پاك گردان – »غياهب« جمع »غيهب« به معني ظلمت و تاريكي است, ظلمت و تاريكي تهمت گاهي ممكن است به سبب اتهام زدن به خداوند ايجاد شود كه در واقع نتيجه نارضايتي به تقدير و مشيت الهي است، همانگونه كه در روايت آمده، كه خداوند خطاب به موسي فرمود: دشمنترين افراد از خلق به من كسي است كه به من تهمت ميزند! حضرت موسي عليهالسّلام گفت: پروردگارا چه كسي به تو تهمت ميزند؟ خداوند فرمود: آن كسي كه به مصلحت او برايش، اموري را تقدير كردهام و او گمان ميكند، كه اگر چنين نبود بهتر بود و راضي به تقدير من نيست و گاهي ظلمت و تاريكي قلب, به سبب اتهام وارد كردن به بندگان خدا ايجاد ميشود كه در زمره گناهان كبيره بشمار ميرود.ابي بصير از امام صادق عليهالسّلام روايت كرده كه فرمود: پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلّم در پاسخ سؤال ابوذر غفاري كه پرسيد: »يَا رَسُولَ اللهِ مَا الْغَيْبَةَ« – اي رسول خدا غيبت چيست؟ – حضرت فرمودند: »ذِكْرَكَ أَخَاكَ بِمَا يُكْرَهُ« – غيبت آن است كه ياد كني از برادر دينيات به آنچه خوش ندارد -، ابوذر پرسيد: »يَا رَسُولَ اللهِ فَإنْ كَانَ فِيهِ الَّذِي يُذْكَرُ بِهِ« – پس اگر آنچه ذكر ميشود در او باشد؟ – حضرت فرمودند: »أِعْلَمْ أنَّكَ إذَا ذَكَرْتَهُ بِمَا هُوَ فِيهِ فَقَدْ إغْتَبْتَهُ وَ إذَا ذَكَرْتَهُ بِمَا لَيْسَ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَّهُ« بدان آنچه را كه در مورد او ميگويي اگر در او باشد به تحقيق كه غيبت است و هنگامي كه ياد كني از او به آنچه در او نباشد، همانا تهمت است.از امام صادق عليهالسّلام روايت شده كه فرمود: »اِذَا اتَّهَمَ الْمُؤمِنَ أخَاهُ إنْمَاثَ الْإِيمَانَ مِنْ قَلْبِهِ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحَ فِي المَاءِ«20 هنگامي كه انسان مؤمن به برادر دينياش تهمتي روا دارد, ايمان از قلبش جدا ميگردد، همانگونه كه نمك در آب حل ميشود و فرمود: كسي كه به برادرش تهمتي روا دارد، ديگر بين آنها احترامي نميماند.همچنين در روايات ، از اينكه انسان خود را در معرض تهمت قرار دهد، بر حذر داشته و از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلّم روايت شده كه فرمود: سزاوارترين مردم به تهمت كسي است كه با اهل تهمت همنشيني كند و از امام علي عليهالسّلام روايت شده كه فرمود: »مَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ السُّوءِ إِتَّهَم« كسي كه در جايگاههاي بد و فسادآور وارد شود، مورد اتهام قرار ميگيرد21، در نتيجه پرهيز از اتهام به خدا و خلق خدا و خود، قلب از تاريكيهاي تهمت, طاهر و پاك ميگردد.
قلب سليم
»سليم« از ماده سلامت يعني قلبي كه از هرگونه بيماري و انحراف اخلاقي و اعتقادي به دور باشد و در آن شرك و شك و كفر و نفاق نباشد و عشق به دنيا در آن نفوذ نكرده و محبت دنيا آن را خراب ننموده باشد و از تقوي الهي برخوردار و از محبت خدا سرشار باشد، در زندگي دنيوي، اموال و فرزندان به عنوان سرمايه اصلي بشمار ميروند، در حالي كه قرآن تأكيد ميكند در قيامت سودي براي صاحبان آن نخواهند داشت، البته بديهي است كه در اينجا مال و فرزنداني است كه در طريق جلب رضاي خدا به كار گرفته نشدهاند و در واقع اگر اين سرمايهها در راه كسب رضاي خدا بكار گرفته شوند, رنگ الهي به خود گرفته و به عنوان باقيات الصالحات مفيد ميباشند، كه خود سرمايهاي معنوياند، نه مادي، ولي آنچه در قيامت مفيد واقع خواهد شد, انساني است كه با قلب سليم و پاك و طاهر به محضر خداوند متعال حضور يابد »إلاَّ مَنْ أَتَي اللهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ«22 پس تنها سرمايهاي كه براي آدمي موجب سعادت و كمال و نجات او از هول و هراس قيامت ميشود, قلب سليم است, قلبي كه منشاء صدور اعمال صالح و ايمان خالص و نيتهاي صادق بوده است، اين قلب، همان قلب نوراني مؤمنين است كه هرگاه خدا نعمتي به ايشان عطا ميكند, شكر ميگويند و در برابر مصائب از خودشكيبايي نشان ميدهند.خداوند متعال حضرت ابراهيم عليهالسّلام را به عنوان يكي از مصاديق دارنده قلب سليم معرفي كرده و ميفرمايد: »وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لِإِبْرَاهِيمَ اِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ«23 – و از پيروان حضرت نوح عليهالسّلام، حضرت ابراهيم عليهالسّلام بود، به خاطر بياور هنگامي را كه با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد – او براساس روح پاك و اراده قوي و قلب سليمي كه دارا بود به مبارزه با بتپرستان پرداخت، بتپرستاني كه ساختههاي دست خود را مورد پرستش قرار ميدادند و يا به پرستش ماه و ستارگان و خورشيد ميپرداختند، او از آن جهت قدرت مقابله با بتپرستي را مييابد كه از روحي بلند و عقلي سالم و يا به تعبير قرآن »قلب سليم« برخوردار ميگردد، قلبي كه از هرگونه شرك و فساد و شك و شبهه خالي است، اين همان قلبي است كه به عنوان حرم خدا توصيف شده و در روايتي از امام صادق عليهالسّلام اينگونه بيان گرديده است »القَلْبُ حَرَمُ اللهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللهَ غَيرُ اللهِ«24 قلب حرم خداست، غير خدا را در حرم خدا ساكن مكن.خداوند در ميان بندگانش ظرف و پيمانهاي دارد به نام دل، كه از همه آنها بهتر همان ظرفي است كه از همه محكمتر در دين خدا و از همه پاكتر از گناهان و از همه لطيف تر در مقابل برادران ديني باشد.
سكينه و آرامش، نشانه قلب سليم
كساني كه به سوي خداوند متعال باز گردند، آنها را مشمول هدايت خود قرار ميدهد و نشانه اينكه مورد هدايت قرار گرفتهاند، اين است كه قلوب آنها به ذكر او آرام و مطمئن است, اين انسانهاي ذاكر و مطمئن كساني هستند كه ايمان آورده و عمل صالح انجام ميدهند و خداوند به آنها وعده داده، كه بهترين زندگي براي آنهاست و سرانجام كارشان بهترين سرانجامها خواهد بود، »اَلَّذِينَ َامَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللهِ ألَا بِذِكرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ اَلَّذِينَ َامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَي لَهُمْ وَ حُسْنُ مَئَابٍ«25 و چه سرانجامي بهتر از آنچه خداي متعال وعده داده است، كه رضايت خود را از آنان اعلام نموده و آنان را به سوي بهشت خود دعوت مينمايد و خطاب به آنان ميفرمايد: »اي نفس آرام يافته به سوي پروردگارت باز گرد در حالي كه هم تو از او خشنودي و هم او از تو خشنود است و در رديف بندگان من در بهشتم وارد شو«26، قلبي كه سرشار از آرامش و سكينه شد و مورد عنايت خداي متعال قرار گرفت، شك و ترديد، او را متزلزل نميسازد و ثبات قدم، مقاومت و شكيبايي از او سلب نميشود و در نتيجه از »غَيَاهِب التُّهْمَة« – تاريكيهاي اتهام – مصون و محفوظ ميماند.پيامبر خدا صلياللهعليهوآلهوسلّم در رؤيايي الهي و صادق ديدند، كه با اصحاب و يارانشان به مسجد الحرام وارد ميشود، لذا از مدينه منوره عزم حج و زيارت خانه خدا نمود، در منطقه حديبيه كفار قريش از ورود آنها به مكه ممانعت نمودند و در آنجا قرارداد صلحي بين پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلّم و كفار قريش به امضاء رسيد، آن حضرت دستور دادند، مسلمانان از احرام خارج شوند و قربانيهاي خود را در همان منطقه ذبح كنند و به سوي مدينه باز گردند، اين همه سختي و مهنت كه بر آنها تحميل شده بود، امكان داشت آنها را متزلزل سازد، ولي خداوند سكينه و آرامش خود را شامل حال مسلمانان نمود، تا بواسطه اين رنجها و سختيها در آنها ضعف و سستي راه نيابد و بر ايمانشان افزوده گردد، قرآن كريم در اين زمينه ميفرمايد: »هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا أَيمَاناً مَعَ أَيمَانِهِم وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَواتِ وَ الْأَرْضِ«27
مصاديق حقيقي قلوب طاهر
اهل بيت عليهمالسّلام به نص قرآن كريم, مصداق قلب طاهر بشمار ميروند، »إِنَّمَا يُرِيدُ اللهَ لِيَذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطْهِيراً«28»إِنّما« معمولاً براي حصر بكار ميرود و دلالت بر ويژگي اين موهبت براي خاندان پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلّم دارد و »يُريد« اشاره به اراده تكويني خداوند در مورد اين خانواده است، به تعبير ديگر اهل بيت عليهمالسّلام به خاطر تأييدات الهي و اعمال پاك خويش چنان هستند كه در عين داشتن قدرت و اختيار براي گناه كردن، به سراغ آن نميروند و حتي فكر گناه نميكنند و اين حالتي است كه از درون وجودشان بر اثر آگاهي و مبادي فطري در آنها ميجوشد، بيآنكه اجبار و اكراهي در ميان باشد، »رجس« به معني شئ ناپاك است، خواه ناپاك از نظر طبع آدمي باشد, يا به حكم عقل و شرع و يا همه اينها و »تطهير« به معناي پاك ساختن و در حقيقت تأكيدي است بر مسأله »اذهاب رجس« و نفي پليديها و مراد از اهل بيت، خمسه طيبه، يعني پيامبر و علي و فاطمه و حسن و حسين عليهمالسّلام ميباشند و البته اين طهارت و پاكي بنابر اعتقاد ما شيعيان, كليه امامان معصوم را در برميگيرد.29
مفهوم رحيم بودن خداوند به مؤمنين
در آخرين جمله از دعاي امروز ميخوانيم: »يَا رَحِيماً بِعِبَادِهِ المُؤْمِنِينَ«، اين سوال در ذهن تداعي ميشود كه چرا رحمت را اختصاص به مؤمنين قرار داده است، در حالي كه رحمت خداي متعال فراگير و عمومي است، براي درك بهتر موضوع بايد گفت: »براي خداي تعالي دو قسم رحمت است، يكي رحمت عام كه مؤمن و كافر، نيكوكار و فاجر، باشعور و بيشعور، همه به وسيله آن بوجود آمده و از ابتداي هستي در مسير وجودشان مادامي كه وجود دارند، بوسيله آن روزي ميخورند و ديگر رحمت خاص، كه خود عطيهاي است كه خداوند آن را تنها به كساني ميدهد كه داراي ايمان و عبوديت باشند، مانند، حيات طيبه و زندگي نوراني در دنيا و جنت و رضوان در آخرت كه كفار و مجرمين به خاطر كفر و جرمشان از آن بهرهاي ندارند«30 و لذا رحمت خاص الهي كه ويژه مؤمنان است كسي را فرا ميگيرد كه در مسير زندگي خود، در سايه طاعت خدا موجبات رضايت او را فراهم كرده و با پرهيز از گناه و معصيت مقام عصمت و عدالت را كسب نموده و داراي روح و جاني نوراني و پاك از تاريكيها و ظلمت اتهام به خدا و خلق خدا باشد.