منحرفين شيعه

با توجه به شبهات مختلفی که امروزه القا می شود ما باید بسیار مراقب باشیم که در مسأله خلافت و امامت تحت تأثیر وسوسه های خناسان قرار نگیریم. از دیدگاه ما شیعیان، خلافت و امامت منصبی الهی است که خدای متعال به اهل بیت (علیه السلام) داده است و مردم نقشی در این زمینه ندارند. به عبارت دیگر، آنان ولایت و حق حاکمیت و مشروعیت خویش را از مردم نمی گیرند بلکه این مسأله با نصب و تعیین خداد متعال انجام می پذیرد. البته برادران اهل تسنن در این مسأله با ما اختلاف نظر داشته و دارند و این امر تازگی ندارد. آنچه تازگی دارد این است که در زمان ما برخی از کسانی که ادعای تشیع دارند منکر این امر شده اند!

متأسفانه حتی برخی از این افراد کسانی هستند که لباس روحانیت شیعه را بر تن دارند! این امر نشان می دهد که فتنه تا چه حدی جدی و مهم است. بسیار جای تعجب و تأسف است که در حکومتی که به نام اهل بیت (علیه السلام) بر پا شده است کسانی اصلی ترین عقاید اسلامی را، آن هم به نام دفاع از تشیع، انکار می کنند! متأسفانه برخی از این افراد نیز کسانی هستند که حرفشان در مردم نفوذ دارد. این مسأله برای ما بسیار سنگین است و جا دارد که برای آن خون بگرییم و باید بسیار مراقب باشیم که این شیاطین ما را فریب ندهند و اعتقادمان را در مسأله ولایت و خلافت از کفمان نربایند.

 

 

از نظر شیعه تردیدی وجود ندارد که حکومت حضرت علی(علیه السلام) و مشروعیت آن، الهی و خدایی بود، نه این که بیعت مردم به آن حضرت و حکومتشان مشروعیت بخشیده باشد. البته این بیعت مردم بود که زمینه اعمال حقی را که خدای متعال برای آن حضرت قرار داده بود فراهم کرد؛ اما این غیر از آن است که بگوییم بیعت مردم برای آن حضرت مشروعیت و حق حکومت ایجاد کرد. این همان نقطه تمایز بحث«مشروعیت» و «مقبولیت» است .

اما به راستی چرا امروزه برخی از افرادی که ادعای تشیع دارند، در مسأله خلافت و ولایت ائمه علیه السلام این گونه موضع گیری می کنند؟ حقیقت این است که قصد اصلی آنها مسأله «ولایت فقیه» است. «ولایت فقیه» در واقع ادامه ولایت ائمه علیه السلام است. از این رو هر مبنایی را که در مسأله خلافت و ولایت ائمه علیه السلام بپذیریم، ولایت فقیه را نیز بر اساس همان مبنا توجیه خواهیم کرد. از این رو این عده در صددند با تشکیک در مبنای مشروعیت و حق حاکمیت ائمه علیه السلام اساس ولایت فقیه را سست کنند. اگر گفتیم مشروعیت حکومت امیر المومنین علیه السلام مبتنی بر رأی و بیعت مردم بوده، در مورد ولایت فقیه هم می توانیم بگوییم مشروعیت حکومت فقیه بستگی به رأی و انتخاب مردم دارد. از این رو آنها در واقع ریشه را می زنند تا شاخه خود به خود بخشکد. می گویند: حکومت حضرت علی(علیه السلام) هم از طرف مردم بود؛ بنابراین اگر روزی مردم ولی فقیه و حکومت او را نخواستند، باید از بینه بروند! چرا که مردم حاکم بر سرنوشت خودشان هستند!

مغالطه درباره«حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش»

مسأله«حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش» از جمله مغالطاتی است که در سال های اخیر زیاد مطرح می شود. در اصل پنجاه و ششم قانون اساسی ما نیز به این مسأله اشاره شده است. بر اساس این قاعده، عده ای در صددند نتیجه بگیرند که مردم در هر حوزه ای، هر چه را که می خواهند همان باید تحقق یابد و خواست مردم تأمین شود؛ چرا که مقتضای «حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش» چیزی جز این نیست.

در این باره باید بگوییم که حق حاکمیت یک ملت بر سرنوشت خویش، یک بعد خارجی و بین المللی و یک بعد داخلی دارد. از بعد خارجی و بین المللی مقتضای این اصل آن است که هیچ ملت و دولتی حق حاکمیت بر مردم کشور دیگر و دخالت در تعیین سرنوشت آنان را ندارد و هر ملتی خود باید در مورد سرنوشت خویش تصمیم گیری کند. با لحاظ این بعد، آمریکا و هیچ ابرقدرت و دولتی حق ندارد برای ملت ما تصمیم بگیرد. از بعد داخلی نیز متقضای این اصل آن است که در داخل جامعه اسلامی ایران کسی از پیش خود، حق حکومت و حاکمیت بر دیگری ندارد.

اما سوال این است که اگر خدا برای کسی حق حاکمیت قرار دهد چطور؟ آیا آن را هم منفی می کنیم؟ آیا قانون اساسی ما می گوید، مردم حق دارند حتی حاکمیت خدا را هم نفی کنند؟! آیا«اسلامیت» این نظام چنین تفسیری را بر می تابد؟ اصل دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می گوید:

«جمهوری اسلامی، نظامی است بر پایه ایمان به خدای یکتا(لا اله الا الله) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او».

طبق این اصل آیا مردم حق دارند که احکام خدا را نسخ کنند؟! آیا معنای این اصل این است که مردم بگویند ما نظام اسلامی نمی خواهیم؟! آیا معنای«جمهوری اسلامی» این است که بر اساس«جمهوریت» می توانیم از «اسلامیت» نظام دست برداریم؟! اساس جمهوری اسلامی بر این است که حق تشریع و قانون گذاری، مخصوص خدا است. کسانی که قسم خورده اند از این قانون اساسی حمایت کنند، چرا اصل دوم آن را فراموش می کنند؟

همچنین اصل چهارم قانون اساسی می گوید:

«کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اسلامی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است…»

با توجه به این اصل، آیا معنای اصل 56 این است که مردم حق دارند قانون اسلام را تغییر بدهند چون حاکم بر سرنوشت خودشان هستند؟! خداوند روح مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری را با اولیای خودش محشور کند. این جمله آخر که:«این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول ظاهر آن با این اصل سازگاری نداشت، این اصل بر آن حاکم است. گویا آن روز به ذهن نورانی بعضی از کسانی که در مجلس خبرگان قانون اساسی شرکت داشتند، رسید که شاید روزی کسانی بیایند و بگویند ما از قانون اساسی قرائت جدیدی داریم و معنای قانون اساسی چیز دیگر غیر از این است که شما می گویید! آری، قانون اساسی که جای خود را دارد، اینان همان کسانی اند که می گویند ما از اسلام قرائت جدیدی داریم!

تردیدی وجود ندارد که روح کلی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، حاکمیت«خدا» و «اسلام» است. از این رو«اسلامی بودن» شاخصه انفکاک ناپذیر و قطعی نظام ما است. در این راستا، همان گونه که در اصل چهارم قانون اساسی آمده، در بعد قانون و قانون گذاری، تمامی قوانین باید مطبق بر احکام و شریعت مقدس اسلام باشد. تشخیص اسلامی بودن قوانین نیز طبق قانون اساسی بر عهده فقهای شورای نگهبان است. البته اعضای شورای نگهبان 12 نفر و مرکب از 6 فقیه و 6 حقوق دان هستند، اما در مورد انطباق و عدم انطباق قوانین مصوب با قوانین اسلامی، فقط 6 عضو فقیه این شورا نظر می دهند. آیا مدعیان قانون گرایی و کسانی که خود را حافظ و مجری قانون اساسی قلمداد می کنند و می گویند تغییر قانون اساسی خیانت است، آیا به این گونه اصول قانون اساسی هم توجه و اعتقاد دارند؟ ما اگر از قانون اساسی حمایت می کنیم به لحاظ وجود همین اصل و سایر اصول مشابه آن است که بر اجرای اسلام و احکام اسلامی تأکید کرده است. اگر جز این باشد ما به چیزها و کسان دیگر، سری نسپرده ایم تا آنان به عنوان اعلامیه حقوق بشر و امثال آن، مطالبی را مطرح کنند. ما فقط به خدا و اسلام سر سپرده ایم و بس. اگر به قانون اساسی احترام می گذاریم به علت وجود همین اصل چهارم است که می گوید هر چه بر خلاف موزاین اسلامی باشد اعتباری ندارد. اسلامی بودن یا نبودن هم نه به هر قرائتی، بلکه فقط به قرائت فقهای شورای نگهبان که از زمره عالی ترین فقهایی هستند که در کشور وجود دارند.

بنابراین معنای حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش این نیست که مردم حق دارند هر چه را دلشان بخواهد بر اساس رفراندوم و رأی ریزی حاکم کنند گرچه صد در صد خلاف اسلام باشد! برای مثال، آیا مردم مجازند که وضعیت مطبوعات، رادیو و تلویزیون، سینماها، زنان و … را بر خلاف احکام اسلام تغییر دهند و ارزش های اسلامی را زیر پا بگذارند؟! آیا کسانی از مسوولان حق دارند به نام مردم، اموال بیت المال را برای رقاصه ها و خواننده ها و نوازنده های زمان شاه و کسانی که علیه همین نظام با همین قانون اساسی و با همین دولت مخالفند، صرف کنند؟! آیا وزیر ارشاد این مملکت می تواند به بهانه حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش، این گونه افراد را با تشریفات و احترام بیاورد و از آنها پذیرایی کند و بعد هم سیمرغ و دلفین بلورین به آنها جایزه بدهد؟! اگر ادعای آقایان- و البته به دروغ- این است که ما می خواهیم حاکمیت مردم را احیا کنیم، پس اصل دوم و چهارم قانون اساسی چه می شود؟

عبرت هایی از تاریخ:

از آنچه گذشت، نتیجه می گیریم که اولاً، باید سعی کنیم عقاید خود را محکم کنیم و این مسأله را شوخی نگیریم. اگر پایه ایمان ما محکم نباشد، شیاطین آن را خواهند ربود. مقام معظم رهبری- مدظلله العالی- در یکی از سخنرانی هایشان اشاره فرمودند که برخی مطبوعات داخلی پایگاه دشمن شده و نفوذی ها به آنها راه یافته اند. آنان ایمان جوان های ما را هدف قرار داده اند و با القای انواع شبهه ها سعی دارند روح دین داری و تقید به دین را در جامعه، و به ویژه نسل جوان ما کم رنگ و به مرور از بین ببرند.

ثانیاً باید سعی کنیم در زندگی تا آن جا که می توانیم ارزش های اسلامی را پیاده کنیم و احکام اسلام را جدی بگیریم و در مورد آنها کوتاه نیاییم و مسامحه نکنیم. همه شهدایی که از زمان انبیا و اولیای پیشین و از صدر اسلام تا به حال خون خود را نثار کرده اند، برای این بوده که احکام الهی اجرا شود، نه این که عده ای اراذل و اوباش آزادی پیدا کرده و هر خلاف شرعی که خواستند، بکنند. ما باید سعی کنیم احکام شرعی اسلامی را از ابتدا در زندگی خودمان پیاده کنیم و سپس دیگران را نیز به این مسیر راهنمایی نماییم.

ثالثاً، ما به عنوان شیعه و پیروان مکتب امام حسن(علیه السلام) باید همیشه برای مبارزه با دشمنان دین آمادگی داشته باشیم. از اوایل غیبت کبری، علمای بزرگ ما روزهای جمعه شمشیر و اسب بر می داشتند و در اطراف شهر تمرین اسب سواری و شمشیر زنی می کردند تا اگر امام زمان(عج) ظهور کرد، برای جنگ آماده باشند. قرآن می فرماید:

وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّـهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّـهُ يَعْلَمُهُمْ ۚ وَمَا تُنفِقُوا مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لَا تُظْلَمُونَ ﴿الانفال/٦٠

هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها [= دشمنان‌]، آماده سازید! و (همچنین) اسبهای ورزیده (برای میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و (همچنین) گروه دیگری غیر از اینها را، که شما نمی‌شناسید و خدا آنها را می‌شناسد! و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعی اسلام) انفاق کنید، بطور کامل به شما بازگردانده می‌شود، و به شما ستم نخواهد شد!

ما باید آمادگی های لازم را کسب کنیم؛ چرا که اگر ما آمادگی داشتیم دشمن عقب نشینی می کند.

مردم ما به برکت رهنمودهای حضرت امام (ره) آماده مبارزه با دستگاه کفر شاهنشاهی شدند، قیام کردند، خون دادند، شکنجه و تبعید شدند و اموالشان از بین رفت تا این انقلاب به پیروزی رسید. آیا این ملت برای چه مبارزه کرد؟ اما فریاد می زد: مرتکب کبیره است کسی که امروز داد نزند. ای قم ساکت؟ ای نجف ساکت؟ اسلام از بین رفت، من برای اسلام احساس خطر می کنم. مردم در پاسخ به این ندای امام(ره) و برای احیای اسلام قیام کردند. اگر خدای ناکرده، دوباره روزگاری مثل زمان شاه، دشمنان خارجی یا سازش کاران و فریب خوردگان داخلی، اسلام را در معرض تهدید و خطر قرار دادند و وضع زمان شاه تکرار شد، همه ما باید آماده مبارزه باشیم. آمادگی ای که در طول 1200 سال به برکت خون سیدالشهداء علیه السلام در شیعیان پیدا شد، در 22 بهمن 57 نتیجه داد. باید مراقب باشیم این آمادگی را از دست ندهیم و ما را با شعارهایی نظیر تساهل و تسامح خواب و خام نکنند. با این حرف ها می خواهند این آمادگی و روح سلحشوری، شهامت، فداکاری و شهادت طلبی را از ملت ما بگیرند. اینها نقشه های حساب شده است که از جای دیگر آمده و کسانی آگاهانه یا ناآگاهانه آنها را اجرا می کنند. تأکید می کنم که باید مراقب باشیم این روح فداکاری و شهادت طلبی از شیعیان رخت برنبندد. باید سعی کنیم این روحیه را همیشه حفظ نموده و پیوسته دعا کنیم که: خدایا مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار دهد!

«ضعف شناخت» و «خودباختگی» عواملی مهم در انحراف های جامعه اسلامی

یکی از مهمترین ابزارهایی که در عدم پذیرش حکومت حق موثر است، تبلیغات و سوء استفاده از ناآگاهی مردم است. از این رو یکی از وظایف مهم همه ما، به خصوص قشر تحصیل کرده، این است که سطح فکر و فرهنگ مردم را بالا ببریم تا از حالت تقلید و تبعیت محض در مسایل سیاسی و اجتماعی خارج شده، خودشان اهل تحلیل شوند. اینها شعار نیست. ما به چشم خود شاهد بودیم و هستیم که به برکت حرکت امام (ره) و به برکت این انقلاب، سطح آگاهی و بینش مردم ما نسبت به مردم کشورهای دیگر بسیار رشد کرد. امروزه سطح آگاهی سیاسی مردم ما از مردم همه کشورهای دنیا بالاتر است. اما هنوز هم با سطح مطلوب فاصله داریم و جای کار هست. هنوز هم می بینیم گاهی کسانی می توانند با عوام فریبی و تبلیغات، قشر عظیمی از مردم را به دنبال خود بکشانند و از آرای آنان برای تحقق نیات و خواسته های سوء خود استفاده کنند.

این سوء استفاده دو منشأ اساسی دارد: یکی ضعف آگاهی، و دیگری ضعف شخصیت. یکی جنبه شناختی و دیگری جنبه شخصیتی دارد. فردی که معلومات و اطلاعات سیاسی اش کم است، قادر به تحلیل درست مسایل اجتماعی نیست و به راحتی تحت تأثیر تبلیغات قرار می گیرد. این یک نقص است. نقص دیگر مربوط به ضعف شخصیت است. برخی افراد استقلال نظر ندارند و خیلی زود تحت تأثیر دیگران قرار گرفته و از آنان تبعیت می کنند. معمولاً افراد سرشناسی که صاحب پول، مقام، شأن علمی و امتیازاتی از این قبیل هستند برای مردم جاذبه دارند و بسیاری از مردم چشمشان به آنها است و به دنبال آنها به راه می افتند. این گونه تقلید کردن و به دنبال کسی رفتن، دلیل ضعف شخصیت است و غیر از مسأله ضعف شناخت و ندانستن است. ممکن است فردی در ابتدا مسأله ای را بداند و آن را برای خودش حل کرده باشد، اما وقتی می بیند سایر مردم به طرف دیگر می روند او هم دنبال آنها به راه می افتد.

ضعف شخصیت و ضعف بینش غالباً با هم هستند و باید با آنها مبارزه کرد. یکی از وظایف اجتماعی و واجبات و معروف هایی که باید به آن امر و برای تحقق آن تلاش کنیم، این است که باید سعی کنیم آگاهی مردم را بیشتر کنیم و کاری کنیم که خود احساس شخصیت کنند. باید آنها را تشویق کنیم که برای هر مسأله ای خودشان فکر کنند و برای کاری که انجام می دهند بین خود و خدایشان حجت داشته باشند. صرف این نباشد که چون به کسی حسن نظر دارند، به دنبال او راه بیفتند. حتی ممکن است کسی در لباس روحانیت باشد اما دچار انحراف ها و خطاهای بزرگ گردد. این که کسی روحانی است یا شخصیت بزرگی است، نزد خدای متعال حجت نمی شود. روز قیامت هر کسی باید جواب اعمال خودش را بدهد. در روز قیامت عده ای که با انبیا مخالفت کرده اند، خواهند گفت که شخصیت ها و بزرگانمان ما را فریب دادند؛ ولی از آنها نمی پذیرند و به جهنمشان می برند:

يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّـهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا ﴿٦٦/الاحزاب﴾ در آن روز که صورتهای آنان در آتش (دوزخ) دگرگون خواهد شد (از کار خویش پشیمان می‌شوند و) می‌گویند: «ای کاش خدا و پیامبر را اطاعت کرده بودیم!»

وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا ﴿٦٧/الاحزاب﴾ در آن روز که صورتهای آنان در آتش (دوزخ) دگرگون خواهد شد (از کار خویش پشیمان می‌شوند و) می‌گویند: «ای کاش خدا و پیامبر را اطاعت کرده بودیم!»

کسانی که در دنیا در چنین دامی گرفتار شده اند، روز قیامت به سراغ آن شخصیت ها و بزرگان می روند و می گویند، ما از شما پیروی کردیم، امروز مقداری از بار عذاب ما را شما بکشید! آنها در پاسخ می گویند ما شما را مجبور نکردیم، خودتان آمدید:

وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِّنَ النَّارِ ﴿غافر/٤٧ قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّـهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ ﴿غافر/٤٨و آن گاه که در آتش شروع به آوردن حجت می کنند، زیردستان به کسانی که گردن کش بودن، می گویند: «ما پیرو شما بودیم؛ پس آیا می توانید پاره ای از آتش را از ما دفع کنید؟» کسانی که گردن کشی می کردند، می گویند: اکنون همه ما در آن هستیم. خدا است که میان بندگان داوری کرده است.

البته کسانی که منشأ اغوای دیگران شوند دو برابر گناه دارند:

لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۙ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ ۗ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ ﴿النحل/٢٥ تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند، و نیز بخشی از بار گناهان کسانی که ندانسته آنها را گمراه می کنند.

با این حال، آنها از گمراهی ها پیروی کرده اند چیزی از وزر و بالشان کم نمی شود و مسوول کار خودشان هستند؛ گرچه آن سرکرده ها و کسانی که باعث گمراهی و فریب مردم شده اند، دو برابر گناه دارند؛ یکی این که چرا خودشان رفتند و دیگر این که چرا دیگران را گمراه کردند. شاید آن روز در بین آن«کبرا» کسانی را مشاهده کنیم که ما در دنیا به آنها بسیار حسن ظن داشتیم. آری، در آنجا حساب ها طوری دیگر است. در هر صورت، یکی از وظایف ما این است که سعی کنیم کارهایمان از روی بینش صحیح باشد. البته شاید عده ای بگویند، حال که ما از مسایل سیاسی و اجتماعی سر در نمی آوریم، پس کنار بنشینیم. در پاسخ باید بگوییم، این کاری است که امثال سعدبن ابی وقاص و حسن بصری و ابوموسی اشعری کردند. مگر کنار کشیدن، تکلیف را از دوش انسان بر می دارد؟ معاویه بن سعد بی ابی وقاص گفت: چرا با من بیعت نکردی؟ گفت: مشکل داشت. گفت: مشکلت چیست؟ گفت: نپرس. معاویه اصرار کرد. گفت: حال که اصرار می کنی، بیعت نکردنم برای این بود که پیغمبر(ص) فرمود:«الحق مع علی»

(بحار الانوار ج38باب57روايت اول)

جا داشت معاویه به او بگوید، این کوردل! تو که این را شنیدی، پس چرا دنبال علی(ع) نرفتی؟! مگر خودت اعتراف نمی کنی که پیامبر(ص) گفت:«الحق مع علی»، پس چرا با علی(ع) بیعت نکردی؟!

کسانی هستند که می پندارند احتیاط در این است که هیچ حرفی نزنند، چرا که شاید غیبت شود! غیبت چه کسی؟ غیبت کسانی که شمشیر بسته اند اسلام را از بین ببرند و ریشه اسلام را بکنند؟! اوایل نهضت وقتی حضرت امام(ره) گاهی اسمی از شاه می بردند، بعضی ها می گفتند: این، غیبت پادشاه شیعه میشود!!

انسان باید فهم و درک خود را عمیق کند. باید وظیفه را تشخیص داده و بعد هم با جدیت به آن عمل نماید. در تشخیص وظیفه و عمل به آن، به هیچ وجه نباید کوتاهی کرد، و گرنه میدان برای اراذل و اوباش باز می ماند؛ همچنان که این روزها کم و بیش شاهدیم. نباید گفت، رأی مردم است، اختیارش را دارم. بله اختیار رأی شما در دست خودتان است، اما باید مراقب این مطلب هم باشیم که روزی باید حساب هر رأی و امضایمان را پس بدهیم. چه بسا همین رأی ما باعث پیروزی فردی شود که حکمی از احکام اسلام را تعطیل نماید و هزاران نفر را به گناه مبتلا کند. در این صورت ما در گناه همه آنها شریک هستیم. البته هر کس اختیار رأی خود را دارد و هر کاری که بخواهد، می تواند با آن انجام دهد؛ اما باید به مسوولیتش هم ملتزم باشد. ممکن است روزی بگویند، شما در تمامی فسادها و گناهانی که بین چند میلیون مردم ایران از سال فلان تا فلان انجام گرفت، شریک هستی! چرا؟ چون شما رأی دادی که این افراد سر کار بیایند، اگر شما رأی نداده بودی، این افراد در مسند قدرت قرار نمی گرفتند و این کارها هم نمی شد. ما باید مسوولیت خطیر خود را درک کنیم. باید ببینیم منشأ حب و بغض هایمان چیست. باید ببینیم اگر برای کسی زنده باد و مرده باد، می گوییم برای چه می گوییم. مبادا«کینه های بدر و خیبر» در دل های ما باشد و باعث شود که«لا حبا لمعاویه بل بغضا لعلی(ع)» کاری انجام دهیم!

نباید تعجب کرد که مگر کار و رأی یک نفر چقدر می تواند تأثیر داشته باشد که می گوییم یک نفر در گناه میلیون ها نفر شریک می شود! کافی است برای نمونه، به قضایای صدر اسلام توجه کنیم. در صدر اسلام آتش فتنه ای افروخته شد که اکنون بیش از 1400 سال است که مسلمانان در آن می سوزند. میلیون ها و بلکه میلیاردها نفر در طول این مدت، در اثر این فتنه از راه یافتن به حقیقت بازمانده اند. پایه گذاران این فتنه بیش از چند نفر نبودند، اما کار همان چند نفر برای گمراه کردن این میلیاردها نفر کافی بود! به همین دلیل نیز آنان غیر از تبعات اعمال مستقیم خود، بار گمراهی این میلیاردها نفر را نیز باید بر دوش بکشند.

از این رو نباید فکر کنیم کار و رفتار یک نفر می تواند چندان اثری داشته باشد. به خصوص در مواردی که با یک رأی، مثلاً، رئیس جمهور آمریکا باید تعیین شود. در چنین مواردی این یک رأی تا بدان حد تعیین کننده است که نه تنها بر سرنوشت آمریکا بلکه بر سرنوشت کل دنیا تأثیر گذار است.

حضرت علی(ع) پس از رحلت پیامبر(ص) ابتدا 25 سال خانه نشین شد و پس از به قدرت رسیدن نیز تقریباً تمامی دوران 5 ساله حکومت ایشان به جنگ سپری شد. در نهایت نیز فرق مبارکش را شکافتند و آن حضرت را شهید کردند. ریشه تمامی این مسایل«کینه» و «حسد» بود. این دو عامل همواره بسیار خطرناک هستند و ما باید سعی کنیم خود را از حسدها و کینه ها تخلیه کنیم. باید سعی کنیم ملاک حب و بغض هایمان فقط ایمان و کفر باشد. اگر کسی مومن و حامی دین و ارزش های اسلامی است، او را دوست بداریم، و اگر کسی با دین و ارزش ها دشمنی می ورزد با او دشمنی کنیم. اگر ملاک حب و بغض و زنده باد و مرده بادمان مسایلی نظیر خویشاوندی، رفاقت، پول، مقام و مسایل باندی و جناحی باشد، بر خلاف مقتضای ایمان و تقوا رفتار کرده ایم و نزد خدای متعال مسوول خواهیم بود.

جستجو