هفتم ماه صفر به روایتی يادآور شهادت امام حسن مجتبى علیه السلام است؛[1] امامی که به مانند دیگر امامان معصوم علیهم السلام ، سمبل گروه صالحان و نمونه بارز انسان كامل است؛ يعنى، همان گروهى كه هدف اصلى آفرينش را تشكيل مى دهند و به همين دليل وجود آنان به تنهايى يا در رأس گروه صالحان، توجيه كننده هدف آفرينش و مايه نزول هر خير و بركت و ريزش باران فيض و رحمت خدا است؛ اعم از اين كه در ميان مردم آشكارا زندگى كند يا مخفى و ناشناس بمانند.[2]
هم چنین با توجه به معصوم بودن انبياء و امامان و تحقق يك نوع لياقت ذاتى و موهبتى از سوى پروردگار، و از سوی دیگر احراز يك نوع شايستگى اكتسابى که از طريق اعمال خويش بدان نائل شدند، باید الگو و اسوه مردم قرار گیرند.[3]
لذا پيروى از تعليمات آسمانى انبياء و ائمۀ اطهار علیهم السلام، تنها براى سر و سامان دادن به زندگى پس از مرگ نيست، بلكه بازتاب گسترده اى در سرتاسر زندگى مادى انسان ها نيز دارد، جمعيت ها را قوى، و صفوف را فشرده، و نيروها را متراكم، و نعمت ها را پربركت، و امكانات را وسيع، و زندگى را مرفه، و امن و امان مى سازد.[4]
از این رو در تمام مسايل زندگى، اعم از زندگی مرتبط با مسائل فردى و اجتماعى و دنيايى و آخرتى در هر قدم، باید امامان معصوم عليهم السلام به ویژه امام مجتبی علیه السلام، اسوه و قدوه و سرمشق ما قرار گیرد؛ که اين از گام هاى مؤثّر براى وصول به هدف آفرينش انسان يعنى تهذيب نفس و پرورش فضائل اخلاقى و تحقق کامل سبک زندگی اسلامی است.[5]
تأملی در معنای زندگی
بی شک فهم معنى زندگى و حيات، بدون فهم «مبدأ» و «معاد» دو ممكن نيست. همانطور كه جهان شناسى واقعى، بدون فهم اين دو امكان پذير نمى باشد. لذا مفهوم حقیقی زندگی صرفاًبه تشريفات و آداب ميهمانى و طرز غذا خوردن وتعارف بادوستان و مانند اين هاخلاصه نشود بلكه باید از سطح زندگى بگذرد و به اعماق حيات و جان انسان نفوذ كند يعنى؛ توجه به دستگاه مراقبتى كه بر انسان حكومت مى كند، و توجه به پاداش و كيفر، و تكامل و سقوط؛ در این صورت زندگی پاکیزه محقق خواهد شد.[6]
پاكيزه از هر نظر، پاكيزه از آلودگي ها، ظلم ها و خيانت ها، عداوت ها و دشمني ها، اسارت ها و ذلت ها و انواع نگراني ها و هر گونه چيزى كه آب زلال زندگى را در كام انسان ناگوار مى سازد.[7]
لذا زندگی در درجه اوّل بر مدار حفظ ارزش ها است، ارزش هايى كه ماندنى است، و بهترين وسيله تكامل جامعه انسانى و پرورش انسانهاى شايسته و تحقق معنای حقیقی زندگی است.[8] که قناعت و حسن خلق مهمترین آن ارزش ها به شمار می آید، زيرا كسى كه به حد اقل زندگى قانع شود نه نيازى به خلق روزگار دارد و نه محتاج به حاجت بردن نزد اين و آن، آرامشى بر وجود او حكمفرماست و لذتى را كه او از زندگى توأم با قناعت خود مى برد هيچ سلطانى از مملكت وسيع و گسترده خود نخواهد برد[9]
بعضى قناعت را به معناى رضايت به آنچه خدا به انسان داده تفسير كرده اند و برخى به راضى بودن به كمتر از نيازها و عدّه اى به رضايت به حداقل زندگى و گاه گفته اند قناعت آن است كه انسان در برابر آنچه خدا به او داده است خشنود باشد و بيش از آن را طلب نكند و اين همان حقيقتى است كه بسيارى از بارهاى زندگى را از دوش انسان بر مى دارد.[10]
از سوی دیگر درآمدهاى حاصل از كسب حرام سرچشمه ناراحتي هاى فراوان در زندگی است.لذا افراد بى ايمان معمولًا داراى حرص شديد، و عطش مادّى پايان ناپذير و بيم از فناى نعمت ها و غلبه بخل بر آنها و صفات نكوهيده ديگرى از اين قبيل هستند كه آنها را در جهنّمى سوزان على رغم امكانات گسترده مادّى فرو مى برد.[11]
حسن خلق هم نعمتى است در تحقق معنای زندگی، چرا كه قلوب مردم را به انسان متوجه مى سازد و همه به عنوان انسانى با فضيلت به او مى نگرند و هم مايه نجات وى در آخرت است[12]
انسان هاى چنين جامعه اى در صورت عمل به اين بينش ها و انديشه ها از ربا، تقلّب، دروغ، حرص و آز، اسراف زدگى، كسب ثروت به قيمت بيچارگى مردم، مفاخره و خوش گذرانى به بهاى تحقير ديگران، رسيدگى به خويش و غفلت از[13]مستمندان، آلودگى هاى اخلاقى، از بين بردن وسيع منابع طبيعى، دست اندازى به ثروت ديگران، تخريب محيط زيست و نابودى منابع طبيعى براى ثروت اندوزى به دورند و اینچنین معنای زندگی در جامعه جاری و ساری خواهد شد.[14]
چنان باش كه همیشه زنده ای و چنان باش كه فردا می میری
آيين اسلام در مقايسه با افراط و تفريط مسيحيت و يهوديت نسبت به مفهوم زندگی در دنيا و آخرت حالت متعادلى را توصيه مى كند؛ يعنى رهبانيتى را كه به [15]مسيحيت نسبت داده مى شود، مورد نكوهش قرار داده و توجه هميشگى به دنيا را كه به يهود نسبت داده مى شود نيز مردود مى شمرد.[16]
از نظر اسلام ، دنيا و استفاده از نعمت ها و حتى علاقه به آن مذموم نيست، زيرا تمايلات فطرى و غريزى كه خداوند در نهاد انسان به وديعت نهاده، نمى تواند زائد و بى مصرف باشد بلکه در تعليمات دينى و اسلامى توجه به دنيا و تأمين زندگى مادّى آن تأييد شده و اصولًا هدف از آفرينش انسان بدون بهره گيرى از مواهب دنيا امكان پذير نيست.آنچه نكوهيده است دنيا را مقصد و مقصود نهايى قرار دادن و دلخوش كردن به آن و در يك كلمه «دلبسته و اسير دنيا» بودن است ؛[17] به عبارت دیگر زندگى دنيا را وسيله و پل ارتباطى ساختن عيب نيست، بلكه آن را هدف دانستن عيب است.[18]
از این رو همه جانبه نگرى و توجه به ابعاد گوناگون در معنا و مفهوم زندگی، از ويژگى هاى دين اسلام است كه نشان از ارائۀ مفهوم دقیق از زندگی در اين آئين آسمانى است، انسان بايد به قدرى از قدرت روحى و كمال انسانى برخوردار باشد كه اگر همه دنيا را هم در اختيارش قرار دهند، بنده و اسير آن نگردد و اگر روزى، همه آن را از او سلب كنند گرفتار شكست روحى نشود.[19]
لذا از مجموع تعليمات اسلامى مى توان به يك نظر متعادل رسيد؛ اين نظريه متعادل رابطه وثيق و عميق زندگی دنيا و آخرت را تشريح مى كند. قرائن فراوانى به ویژه در آيات و روايات ، نيز اين نظريه را بيان مى كند.[20]
در اين نگاه، زندگی دنيا نه تنها در برابر آخرت نيست، بلكه دقيقاً در مسير آخرت قرار دارد، لذا اهتمام به امر دنيا تا جايى است كه گويا هميشه در دنيا مى ماند و توجه به آخرت نيز تا آنجا است كه گويا عمر دنيا سرآمده است. اين نوع نگرش، ويژه دين اسلام است و در هيچ مكتب و آئينى نظير ندارد.[21]
در این زمینه امام حسن مجتبى عليه السلام مى فرمايند:«إعْمَلْ لِدُنياكَ كأنّكَ تَعيشُ أَبَداً وَاعْمَلْ لِآخِرَتِكَ كَأنَّكَ تَمُوتُ غَداً؛ براى دنياى خودت چنان كار كن كه گويا هميشه زنده اى، و براى آخرتت چنان كار كن كه گويا فردا مى ميرى».[22]،[23]
در این روایت رابطه دنيا و آخرت به گونه اى زيبا و جذاب بيان شده، به نحوى كه گويا انسان هميشه بايد بين خوف و رجا باشد؛ يعنى در كارهاى مربوط به دنيا نبايد به تصور مرگ و فنا، فعاليت هاى خويش را ترك كند و گذرا بودن دنيا را بهانه تنبلى خويش قرار دهد.[24]
هم چنین حديث فوق چگونگى مواجهه اسلام را با مسائل مربوط به زندگى مادى و معنوى روشن مى سازد. يك مسلمان مثبت و وظيفه شناس نسبت به مسائل زندگى مادى بايد آنچنان محكم كارى و انضباط را رعايت كند كه يا هميشه در اين جهان مى ماند، و به اين ترتيب اهمال كارى هاى ريا كارانه مدعيان زهد را مردود شناخته است.[25]
بر این اساس جمع بين اين روایت به اين است كه آنجا كه از دنيا و مواهبش نكوهش مى كند، منظور كسانى هستند كه اين زندگى را هدف خود قرار داده و آخرت را به دنيا مى فروشند و براى رسيدن به دنيا از هيچ خلاف و جنايتى ابا ندارند. امّا آنجا كه دنيا را تعريف و تمجيد مى كند جايى است كه از اين دنيا و مواهب آن به عنوان وسيله اى براى رسيدن به سعادت و تكامل معنوى استفاده مى كنند.[26]
زیرا شایسته است نسبت به مسائل معنوى و آمادگى هاى لازم براى زندگى آن قدر حساس و روشن باشیم كه اگر فردا از اين جهان چشم بپوشیم، كمبودى نداشته باشیم و با آب توبه واقعى دامن خود را از گناه شسته و حقوق مردم را همگى ادا كرده و هيچ نقطه تاريكى در زندگى نداشته باشيم.[27]
حرص و جوش نخوردن براي معيشت
معاش از ريشه معيشت به معناى زندگى است، مفهوم وسيعى دارد كه غذا و آب و هوا و مسكن و دارو و درمان را شامل مى شود و كليه مواهب حيات را در بر مى گيرد و اينكه بعضى تصوّر كرده اند مفهوم آن محدود به آب و غذاست صحيح به نظر نمى رسد، گرچه اين مفهوم عام، انواع لباس هاى فاخر را نيز شامل مى شود؛ ولى ممكن است ذكر آن به خصوص به جهت اهميّت فوق العاده اى كه در زندگى انسان دارد، باشد.[28]
در این بین ميانه روى در طلب مال و تحصيل ثروت در تحقق اقتصاد سالم بسیار مورد تأکید قرار گرفته است،از جمله امام حسن مجتبي علیه السلام در فرازی نحوه مواجهه با دغدغه معيشت را اين گونه تبيين مي کنند و مي فرمايند: «لاتجاهد الطلب جهاد الغالب … نه چون پيروزمندان درطلب دنيا بکوش ونه مانند تسليم شدگان به تقدير تکيه کن. زيرا به دنبال فضل و احسان خدا رفتن، سنت است وحرص نزدن عفت. نه عفت، روزي را واپس مي زند ونه حرص آن را مي افزايد؛ زيرا روزي قسمت شده و آزمندي گناه است.»[29]
هدف از اين بيانات اين نيست كه جلو تلاش را بگيرد بلكه افراد حريص را با توجه به مقدر بودن رزق از حرصشان بازمى دارد.[30] لذاکلام آن حضرت و ترسیم دوگانگى روزى، در واقع دليل بر جمع ميان آيات و رواياتى است كه روزى را مقسوم و تضمين شده مى شمرد و آيات و رواياتى كه نقطه مقابل آن جد و جهد و تلاش را شرط بهره گيرى از روزى معرفى مى كنند.[31]،[32]
مردم به دنبال دنيا هستند و گاهى به آن عشق مى ورزند و همين عشق باعث مى شود كه روزى را از راه معصيت بخواهند.[33] لذا اين همه اصرار كه در اعتدال طلب روزى مى شود به اين معنا نيست كه اسلام جلوى تلاش را مى گيرد.[34] بلکه نكته مهم اين است كه این فراز نورانی از امام مجتبی علیه السلام مربوط به معيّن بودن روزى، در واقع ترمزى است روى افكار مردم حريص و دنياپرست كه براى تأمين زندگى به هر[35]در مى زنند و هر ظلم و جنايتى را مرتكب مى شوند، به گمان اينكه اگر چنين نكنند زندگى شان تأمين نمى شود.[36]
به هر حال هدف اصلى امام عليه السلام اين است كه انسان ها را از حرص به دنيا بازدارد و به گونه اى نباشند كه تمام تلاش و كوشش آن ها براى به دست آوردن رزق و روزى باشد و از وظايف ديگر دور بمانند و لزوم تحصيل روزى را بهانه خود براى حرص به دنيا قرار دهند.[37]
به علاوه آگاهى بر اين دو گانگى رزق سبب مى شود كه افراد حريص از حرص باز ايستند و مؤمنان خود را آلوده كارهاى حرام براى طلب روزى نكنند و محرومان نيز به ياس و نوميدى كشيده نشوند.[38]
حال از اين روایت به دست مى آيد، پرهيزگاران اولا در طلب روزى هستند، و انسان
هاى تنبل و تن پرور و سربار جامعه نيستند و ثانياً تلاشگرند ولى در مسير حلال، طلب روزى مى كنند ولى روزى حلال و طيب.[39]
همانگونه که اخیرا شاهد بودیم پولدار شدن به هر قمت به دغدغه عمومى مردم تبدیل شد و حتی افرادى كه مشكلات مالى روزمره گريبانشان را گرفته بود و هم چنین جوانان به واسطه بيكارى و نداشتن آينده اى روشن و حتّى ناتوان در كسب درآمدى اندك، براى تأمين هزينه هاى ضرورى خود، بهترين نقش را در بازى هاى ساخته و پرداخته اخلال گران اقتصادی ايفا کردند.[40]
سخاوت؛ حقیقت معنازایی در زندگی
اگر نگاهى به جهان آفرينش بيندازيم، همه جا سخاوت و انفاق و بذل و بخشش را مشاهده مى كنيم. به عنوان نمونه خورشيد دائم مى سوزد و بخشى از وجودش را تبديل به نور و حرارت مى كند و آن را به تمام منظومه شمسى مى رساند و با نور و گرماى خود به همه مخلوقات، زندگى مى بخشد.[41]
در وجود يك انسان نيز همين مسئله حكم فرماست،[42] آثار مثبت «سخاوت » در زندگى فردى و اجتماعى انسان با تجربیات روزانه ثابت می شود؛ مولفه ای مهم که محبّت دوست و دشمن را جلب مى كند، بر عدد دوستان مى افزايد و از دشمنان مى كاهد.پوششى براى عيوب انسان هاست و به اين ترتيب، آبروى انسان را حفظ مى كند.[43] حال آنکه افراد بخيل گاه به زن و فرزند خود نيز تنگ و سخت مى گيرند به اندازه اى كه مرگ او را آرزو مى كنند و اين عار و ننگ است.هم چنین افراد بخيل به سبب دلبستگى فوق العاده غير منطقى به مال و ثروتشان از نظر تفكر اجتماعى بسيار ضعيف و ناتوانند و اين هم ننگ و عار ديگرى است. [44]
هم چنین سخاوت فاصله طبقاتى جامعه را كم مى كند و از اين طريق ناهنجاري هاى ناشى از فاصله طبقاتى را از بين مى برد و يا كاهش مى دهد. آتش كينه هاى محرومان را خاموش مى كند و حسّ انتقام جويى را در آنان تضعيف مى نمايد و از اين طريق پيوندهاى اجتماعى را محكم مى سازد.[45]
از سوی دیگر «سخاوت» مدافعان انسان را زياد مى كند و آبروى او را محفوظ مى دارد و دشمنان و بدخواهان را عقب مى راند.[46] در پرتو صفت سخاوت ، پيوندهاى نوع دوستانه عميق تر شده و تعاون و همكارى در جامعه گسترده تر مى گردد و افزون بر تأمين بخشى از نيازهاى نيازمندان، از انبوه شدن ثروت در دست اغنيا مى كاهد.[47]
سخاوت است كه صفت بارز اولياءاللَّه و مؤمنان راستين مى باشد. آن ها آنقدر سخاوت به خرج مى دادند كه گاه تمام يا بخش عمده زندگى خود را در اختيار ديگران مى گذاشتند.[48] همانگونه که امام حسن عليه السلام در طول عمر خود چند بار تمام اموالش را ميان خود و نيازمندان تنصيف نمود.[49]
حکمت این رویکرد امام مجتبی علیه السلام را باید در یکی از وصاياى معروفش جستجو نمود آنجا که به جنادة بن ابی امیه فرمود:«اعْلَمْ أنَّكَ لا تَكْسِبُ مِنَ الْمالِ شَيْئاً فَوْقَ قُوتِكَ إلّاكُنْتَ فيهِ خازِناً لِغَيْرِكَ؛[50]اى فرزند آدم هر چه بيش از مقدار خوراك خود به دست آورى (و آن را ذخيره كنى) خزانه دار ديگران در آن خواهى بود»[51]
امام عليه السلام در اين كلام كوتاه و بسيار پرمعنا اشاره به نكته اى مى كند كه غالباً مردم از آن غافلند، غالب مردم حد و اندازه اى براى به دست آوردن مال و ثروت قائل نيستند و معتقدند هر چه بيشتر بهتر؛ اما هنگامى كه درست دقيق مى شويم مى بينيم بهره ما از اموالمان همان است كه مصرف مى كنيم؛ غذايى كه مى خوريم، نوشابه اى كه مى نوشيم، لباسى كه مى پوشيم، خانه اى كه در آن زندگى مى كنيم و مركبى كه بر آن سوار مى شويم و مانند آن و در مورد بسيارى از اشخاص، اين مواد مصرفى تنها گوشه كوچكى از اموال آنها را شامل مى شود و بقيه را ذخيره مى كنند، پيوسته در حفظ آن كوشش و از آن پاسدارى مى كنند تا سرانجام به فرزندان و دامادها و ساير بستگان خود بسپارند و با دنيايى از حسرت، چشم از آنها بپوشند و با يك كفن بسيار كم ارزش وارد سراى ديگر شوند.[52]
سخن آخر:(رمز رهایی از روزمرگی)
در عصری به سر می بریم که به جاى توجه به مسائل عمقى در معنای زندگی، گرفتار سطحى نگرى، روزمرّگى و تنگ نظرى شده ایم،. در حالى كه به جاى پرداختن به اين امور، می توان به سراغ ريشه هاى اصلى مفهوم زندگی رفت و مشكلات عدیدۀ خانواده را از این طریق حل كرد.[53] حال آنکه فاصله زندگى و مرگ بسيار كم است. ولى از سويى ديگر فاصله مرگ و زندگى بسيار زياد است.[54]
لذا اگر تمام پزشکان جهان جمع شوند و تمام وسايل پزشكى را آماده سازند مردگان، به حيات برنمى گردند همان گونه كه نوزادان به شكم مادر باز نمى گردند و ميوه هايى كه از شاخه درختان جدا شده به آن متصل نخواهد شد.[55]
با همۀ این تفاسیر زندگى روزمره بشر عموما رنگ جسمانى و مادى به خود گرفته است[56] و بسیاری از افراد در زندگى مادى روزمرّه چنان غرقند كه به جز به «خواب و خور و شهوت» نمى انديشند، و همچون «حيوان» خبرى از «عالم انسانى» ندارند.[57]
اين حقيقت را در پدیدۀ شوم روزمرگی شاهدیم ، افرادى هستند كه عمل خلافى را شروع مى كنند، در آغاز خودشان معترفند كه صد در صد خلافكار و گنهكارند، و به همين دليل از كار خود ناراحتند، ولى كم كم كه با آن انس گرفتند اين ناراحتى از بين مى رود، و در مراحل بالاتر گاهى كارشان به جايى مى رسد كه نه تنها ناراحت نيستند بلكه خوشحالند و آن را وظيفه انسانى و يا وظيفه دينى خود مى شمرند.[58]
حال آنکه هميشه «سؤال» انگيزه «حركت» است، حركتى به سوى پاسخ ها، و هر قدر اين سؤآلات متنوع تر و عميق تر باشد اين حركت گسترده تر و ريشه دارتر خواهد بود، لذا بايد با روى گشاده از سؤالات بزرگ استقبال كرد، نه تنها از كثرت و اهمّيّت سؤال ها نهراسيم بلكه با آغوش باز به استقبال آنها برويم.[59]
آری حقیقت مفهوم زندگی در حقيقت چيزى جز يافتن پاسخ سؤالات نيست و اندیشه و تفکر حلقۀ مفقودۀ پاسخ به سوالات راهبردی زندگی است؛ در این زمینه امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود: «عَلَيكُم بالفِكرِ فإنَّهُ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ وَمَفاتيحُ ابوابِ الحِكمَةِ؛ بر شما باد به انديشيدن، زيرا انديشه باعث زنده دلىِ شخص بينا و كليد درهاى حكمت است».[60]،[61]
و اینگونه می توان با اندیشه به حکمت واقعی زندگی پی برد؛ و با تفکر پاسخ اين سؤالات معروف از قبیل «از كجا آمده ايم؟در كجا هستيم؟و به كجا مى رويم؟و یا اینکه «چرا آمده ايم»؟ آيا آمدن ما هدفى داشته است؟ و اگر هدفى داشته اين هدف چيست؟و براى رسيدن به اين هدف چه اسبابى در اختيار ما است؟مبدأ اصلى اين عالم كيست و جهان آفرينش از كجا سرچشمه گرفته است؟و سرانجام آيا راهى براى شناخت آن مبداء بزرگ وجود دارد؟» را دانست.[62]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] كليات مفاتيح نوين ؛ ص611.
[2] حكومت جهانى مهدى (عج) ؛ ص237.
[3] تفسير نمونه ؛ ج 17 ؛ ص292.
[4] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص534.
[5] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص375.
[6] معاد و جهان پس از مرگ ؛ ص79.
[7] تفسير نمونه ؛ ج 11 ؛ ص394.
[8] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص458.
[9] همان ؛ ج 13 ؛ ص751.
[10] همان ؛ ص753.
[11] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص56.
[12] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص753.
[13] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 2 ؛ ص75.
[14] همان؛ ص 76.
[15] همان ؛ ص186.
[16] همان؛ ص 187.
[17] همان.
[18] همان.
[19] همان؛ ص 42.
[20] همان؛ ص187.
[21] همان ؛ ص42.
[22] مستدرك الوسائل؛ ج 1؛ ص 18، جامع احاديث الشيعة؛ ج 1؛ ص 415.
[23] گفتار معصومين(ع) ؛ ج 2 ؛ ص149.
[24] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 2 ؛ ص187.
[25] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص84.
[26] گفتار معصومين(ع) ؛ ج 2 ؛ ص150.
[27] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص84.
[28] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 7 ؛ ص60.
[29] همان.
[30] تفسير نمونه ؛ ج 22 ؛ ص340.
[31] ر.ک: وسائل الشيعه؛ كتاب التجارة؛ ج12؛ص 9 و 16 و 18 و 22 و 24 و 26 .
[32] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص71.
[33] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص169/
[34] برخى افراد سست و بى حال با اتّكا به تعبيراتى همانند آيه 6 سوره هود كه مى فرمايد: «وَ مَا مِنْ دَابَّةِ فِى الْأَرْضِ الَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا؛ هيچ جنبنده اى در زمين نيست مگر اينكه روزى او بر خداست». يا رواياتى كه روزى را مقدّر و معيّن مى داند، چنين مى انديشند كه لزومى ندارد انسان براى تهيّه معاش، زياد تلاش كند، زيرا روزى مقدّر است و به هرحال به انسان مى رسد.
در حالى كه مختصر آشنايى با قرآن و احاديث براى پى بردن به اين حقيقت كافى است كه اسلام پايه هرگونه بهره گيرى مادّى و معنوى انسان را كوشش مى شمرد تا آنجا كه در جمله شعارگونه قرآنى: «لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ الَّا مَا سَعَى »،( سوره فجر؛ آيه 39) بهره انسان را منحصراً در كوشش و كار قرار مى دهد.
[35] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص169.
[36] همان؛ ص 170.
[37] پيام امام امير عليه السلام ؛ ج 15 ؛ ص149.
[38] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص71.
[39] همان ؛ ج 2 ؛ ص201
[40] بازاريابى شبكه اى ؛ ص95.
[41] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص355.
[42] همان ؛ ص356.
[43] همان.
[44] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 12، ص 38.
[45] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص395.
[46] همان.
[47] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 2 ؛ ص454.
[48] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 15 ؛ ص144.
[49] همان ؛ ج 12 ؛ ص719.
[50] بحارالانوار؛ ج 44؛ ص 138.
[51] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص501.
[52] همان.
[53] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 2 ؛ ص200.
[54] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 5 ؛ ص104.
[55] همان؛ ص 105.
[56] همان ؛ ج 7 ؛ ص216.
[57] پيام قرآن ؛ ج 2 ؛ ص20.
[58] تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص84.
[59] پيام قرآن ؛ ج 2 ؛ ص20.
[60] بحار الانوار؛ج 78؛ ص 115.
[61] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص452.
[62] پيام قرآن ؛ ج 2 ؛ ص20.