طلیعه نور در سرزمین طوس در:فضایل امام رضا

امامان پاک ما در میان مردم و با مردم می‏ زیستند ، و عملا به مردم درس زندگی و پاکی و فضیلت می ‏آموختند ، آنان الگو و سرمشق دیگران بودند

، و با آنکه مقام رفیع امامت آنان را از مردم ممتاز می ‏ساخت ، و برگزیده ‏ی خدا و حجت او در زمین بودند در عین حال در جامعه حریمی نمی‏ گرفتند ،

و خود را از مردم جدا نمی‏ کردند ، و به روش جباران انحصار و اختصاصی برای خود قائل نمی‏ شدند ، و هرگز مردم را به بردگی و پستی

 

نمی ‏کشاندند و تحقیر نمی ‏کردند ….

 

” ابراهیم بن عباس‏ ” می‏ گوید : ” هیچ گاه ندیدم که امام رضا علیه السلام در سخن بر کسی جفا ورزد ، و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام

شدن قطع کند ، هرگز نیازمندی را که می‏ توانست نیازش را بر آورده سازد رد نمی ‏کرد ، در حضور دیگری پایش را دراز نمی‏ فرمود ، هرگز ندیدم به

کسی از خدمتکاران و غلامانشان بدگوئی کند ، خنده‏ ی او قهقهه نبود بلکه تبسم بود ، چون سفره‏ ی غذا به میان می ‏آمد همه‏ ی افراد خانه حتی

دربان و مهتر را نیز بر سفره ‏ی خویش می‏ نشاند و آنان همراه با امام غذا می‏ خوردند . شب ها کم می‏ خوابید و بیشتر بیدار بود ، و بسیاری از شب

ها تا صبح بیدار می ‏ماند و به عبادت می‏ گذراند ، بسیار روزه می ‏داشت و روزه ‏ی سه روز در هر ماه را ترک نمی ‏کرد ، کار خیر و انفاق پنهان بسیار

داشت ، و بیشتر در شب های تاریک مخفیانه به فقرا کمک می‏ کرد .

 

” محمد بن ابی عباد ” می ‏گوید : فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود لباس او – در خانه – درشت و خشن بود ، اما هنگامی

که در مجالس عمومی شرکت می‏ کرد ( لباس های خوب و متعارف می ‏پوشید ) و خود را می ‏آراست .

 

شبی امام میهمان داشت ، در میان صحبت چراغ نقصی پیدا کرد ، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند ، امام نگذاشت و خود این کار

را انجام داد و فرمود : ما گروهی هستیم که میهمانان خود را بکار نمی ‏گیریم .

 

یکبار شخصی که امام را نمی ‏شناخت در حمام از امام خواست تا او را کیسه بکشد ، امام علیه السلام پذیرفت و مشغول شد ، دیگران امام را بدان

شخص معرفی کردند ، و او با شرمندگی به عذرخواهی پرداخت ولی امام بی توجه به عذر خواهی او همچنان او را کیسه می‏ کشید و او را دلداری

می‏ داد که طوری نشده است .

 

شخصی به امام عرض کرد : به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت‏ برتری و شرافت پدران به شما نمی‏ رسد .

 

امام فرمود : تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار آنان را بزرگوار ساخت .

 

مردی از اهالی بلخ می ‏گوید : در سفر خراسان با امام رضا علیه السلام همراه بودم ، روزی سفره گسترده بودند و امام همه ‏ی خدمتگزاران و غلامان

حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند .

 

من به امام عرض کردم : فدایتان شوم . بهتر است اینان بر سفره‏ یی جداگانه بنشینند . فرمود : ساکت‏ باش ، پروردگار همه یکی است ، پدر و مادر

همه یکی است ، و پاداش هم باعمال است .

 

” یاسر ” خادم امام می ‏گوید : امام رضا علیه السلام به ما فرموده بود اگر بالای سرتان ایستادم ( و شما را برای کاری طلبیدم ) و شما به غذا خوردن

مشغول بودید برنخیزید تا غذایتان تمام شود . بهمین جهت‏ بسیار اتفاق می‏ افتاد که امام ما را صدا می ‏کرد ، و در پاسخ او می ‏گفتند به غذا خوردن

مشغولند ، و آن گرامی می ‏فرمود بگذارید غذایشان تمام شود .

 

یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت : من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم ، از حج‏ باز گشته‏ ام و خرجی راه تمام کرده ‏ام

، اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را بوطنم برسانم ، و در آنجا از جانب شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد ، زیرا

من ‏در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده ‏ام .

 

امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت ، و دویست دینار آورد و از بالای در دست‏ خویش را فراز آورد ، و آن شخص را خواند و فرمود : این دویست دینار را

بگیر و توشه‏ ی راه کن ، و به آن تبرک بجوی ، و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه بدهی …

 

آن شخص دینارها را گرفت و رفت ، امام از آن اطاق به جای اول بازگشت ، از ایشان پرسیدند چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینار ها نبیند ؟

 

فرمود : تا شرمندگی نیاز و سؤال را در او نبینم …

 

امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمائی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی‏ کردند ، و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه‏ یی مبذول می‏

داشتند ، و در مسیر زندگی اشتباهاتشان را گوشزد می‏ فرمودند تا هم آنان از بیراهه به راه آیند ، و هم دیگران و آیندگان بیاموزند .

 

” سلیمان جعفری‏ ” از یاران امام رضا علیه السلام می‏ گوید : برای برخی کارها خدمت امام بودم ، چون کارم انجام شد خواستم مرخص شوم ، امام

فرمود : امشب نزد ما بمان .

 

همراه امام به خانه‏ ی او رفتم ، هنگام غروب بود ، غلامان حضرت مشغول بنائی بودند امام در میان آنها غریبه‏ یی دید ، پرسید : این کیست ؟ عرض

کردند : به ما کمک می‏ کند و به او چیزی خواهیم داد .

 

فرمود : مزدش را تعیین کرده‏ اید ؟

 

گفتند : نه ! هر چه بدهیم می‏ پذیرد .

 

امام بر آشفت و خشمگین شد . من به حضرت عرض کردم : فدایتان شوم خود را ناراحت نکنید …..

 

فرمود : من بارها به این ها گفته‏ ام که هیچ کس را برای کاری نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرار داد ببندید . کسی که بدون قرار داد و

تعیین مزد کاری انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می‏ کند مزدش را کم داده ‏یی ، ولی اگر قرار داد ببندی و به مقدار معین شده

بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کرده ‏ایی ، و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی هر چند کم و ناچیز

باشد می‏ فهمد که بیشتر پرداخته‏ یی و سپاسگزار خواهد بود .

 

” احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی‏ ” که از بزرگان اصحاب امام رضا علیه السلام محسوب می‏ شود نقل می ‏کند . من با سه تن دیگر از یاران امام

خدمتش شرفیاب شدیم ، و ساعتی نزد امام نشستیم ، چون خواستیم باز گردیم امام به من فرمود : ای احمد ! تو بنشین . همراهان من رفتند و من

خدمت امام ماندم ، و سؤالاتی داشتم بعرض رساندم و امام پاسخ می ‏فرمودند ، تا پاسی از شب گذشت ، خواستم مرخص شوم ، فرمود : می ‏روی

یا نزد ما می‏ مانی ؟

 

عرض کردم : هر چه شما بفرمائید ، اگر بفرمائید بمان می‏ مانم و اگر بفرمائید برو می ‏روم .

 

فرمود : بمان ، و این هم رختخواب ( و به لحافی اشاره فرمود ) . آنگاه امام برخاست و به اطاق خود رفت . من از شوق به سجده افتادم و گفتم :

سپاس خدای را که حجت‏ خدا و وارث علوم پیامبران در میان ما چند نفر که خدمتش شرفیاب شدیم تا این حد به من محبت فرمود .

 

هنوز در سجده بودم که متوجه شدم امام به اطاق من باز گشته است ، برخاستم . حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود :

 

ای احمد ! امیر مؤمنان علیه السلام به عیادت‏ ” صعصعه بن صوحان‏ ” ( که از یاران ویژه‏ ی آن حضرت بود ) رفت ، و چون خواست‏ برخیزد فرمود : ” ای

صعصعه ! از اینکه به عیادت تو آمده‏ ام به برادران خود افتخار مکن – عیادت من باعث نشود که خود را از آنان برتر بدانی – از خدا بترس و پرهیزگار باش

، برای خدا تواضع و فروتنی کن خدا ترا رفعت می ‏بخشد ” امام علیه السلام با این عمل و سخن خویش هشدار داده است که هیچ عاملی جای خود

سازی و تربیت نفس و عمل صالح را نمی‏ گیرد ، و به هیچ امتیازی نباید مغرور شد ، حتی نزدیکی به امام و عنایت و لطف آن بزرگوار نیز نباید

وسیله ‏ی فخر و مباهات و احساس برتری بر دیگران گردد .

 

گویا منظور روزه‏ ی پنجشنبه اول ماه و چهار شنبه ‏ی وسط ماه و پنجشنبه‏ ی آخر ماه است که پیشوایان معصوم فرموده ‏اند کسی که اضافه بر روزه‏ ی

ماه مبارک رمضان در هر ماه این سه روز را روزه بگیرد مانند آنستکه همه ‏ی سال روزه باشد .

دوران پر برکت و همراه با کرامات و وقیعی که قبل و بعد از ولادت امام رضا ( علیه السلام ) از مدینه تا مرو و مدت امامت ایشان رخ داد ، جملگی دلالت

بر عظمت بی کران امام رضا ( علیه السلام ) دارد . رویت آن از زبان بزرگان اهل سنّت جالب و شنیدنی و البته شگفت انگیز است . آنچه پیش روی

دارید ، گوشه ی از سخنان بزرگان اهل سنت درباره امام رضا است که در منابع معتبر آنها نقل شده و تأثیر به سزایی در نزدیک کردن دیدگاه اهل

سنت به دیدگاه شیعه درباره کرامت ، شفاعت ، توسل و زیارت قبور و …. دارد .

بزرگان اهل سنت با اعتراف به جایگاه والی امام رضا ( علیه السلام ) ، سخنان و اعتراف های شگفتی درباره ابعاد معنوی آن حضرت داشته اند که

آنها را نقل می کنیم .

۱ – مجد الدین ابن اثیر جَزَری (۶۰۶ق) : ” ابوالحسن علی بن موسی …. معروف به رضا … ، مقام و منزلت ایشان همانند پدرشان موسی بن جعفر

است . امامت شیعه در زمان علی بن موسی به ایشان منتهای می شد ، فضایل وی قابل شمارش نیست . خداوند رحمت خود و رضوان خود را بر

ایشان بفرستد ” .

۲ – محمد بن طلحه شافعی (۶۵۲ق) : ” سخن در امیرالمؤمنین علی و زین العابدین علی گذشت و ایشان علی الرضا سومین آنهاست . کسی که در

شخصیت ایشان تأمل کند ، در می یابد که علی بن موسی وارث امیرالمؤمنین علی و زین العابدین علی است ، و حکم می کند که ایشان سومین

علی است . ایمان و جایگاه و منزلت ایشان فراوانی اصحاب ایشان ، باعث شد تا مأمون وی را در امور حکومت شریک کند و ولایت عهدی را به ایشان

بسپارد …. ” .

۳ – عبدالله بن اسعد یافعی شافعی (۷۶۸ق) : ” وی امام جلیل و بزرگوار از سلاله بزرگان و اهل کرم ابوالحسن علی بن موسی الکاظم است . وی

یکی از دوازده امام شیعیان است که اساس مذهب بر نظریات ایشان است . وی صاحب مناقب و فضایل است ” .

۴ – ابن صبّاغ مالکی (۸۵۵ق) به نقل از بعضی از اهل علم : ” علی بن موسی الرضا داری والا ترین و وافرترین فضایل و کرامات و برخوردار از برترین

اخلاق و صورت و سیرت است که از پدرانش به ارث برده است …. ” .

۵ – عبدالله بن محمد عامر شبراوی شافعی (۱۱۷۲ق) : ” هشتمین امام علی بن موسی الرضاست که مناقب والا و صفات اولیا و کرامت نبوی وی

قابل شمارش و توصیف نیست …. ” .

۶ – یوسف بن اسماعیل نبهانی (۱۳۵۰ق) : ” علی بن موسی از بزرگان ائمه و چراغان امت از اهل بیت نبوی و معدن علم و عرفان و کرم و جوانمردی

بود . وی جایگاه والایی دارد و نام وی شهره است و کرامات زیادی دارد … ” .

۷ – شیخ یاسین بن ابراهیم سنهوتی شافعی : ” امام علی بن موسی الرضا ( رضی الله عنه ) از بزرگان و از بهترین سلاله است و خداوند با خلق

چنین فردی قدرت خود را به نمایش گذاشته . هیچ فردی علی بن موسی را نمی تواند درک کند . وی والا مقام و در فضایل شهره است و کرامات

بسیاری دارد …. ” .

۸ – ابوالفوز محمد بن امین بغدادی سُوِیدی : ” ایشان در مدینه به دنیا آمد و کرامات ایشان بسیار و مناقبش مشهور است به گونه ی که قلم از وصف

تمامی آن عاجز است … ” .

۹ – عباس بن علی بن نور الدین مکی : ” فضایل علی بن موسی هیچ حد و حصری نداشته …. ” .

گوشهی از کرامات امام رضا (علیه السلام )
۱ – بشارت پیامبر به حمیده

 

امام رضا به برکت سفارش پیغمبر و عنایت ایشان به دنیا آمدند . در نقل های اهل سنت چنین آمده : زمانی که حمیده مادر امام کاظم ، کنیزی به نام

نجمه را از بازار خریداری کرد ، پیامبر را در خواب دید که به ایشان فرمود : ” این کنیز را به فرزندت ( امام کاظم ) هدیه کن ؛ همانا از این کنیز ، فرزندی

به دنیا خواهد آمد که بهترین اهل زمین است ” . حمیده نیز چنین کرد و امام ، نام نجمه را به طاهره تغییر داد .

۲ – معجزهی در دوران حمل

 

مادر بزرگوار ایشان می فرماید : هنگام حاملگی ، سنگینی حمل را احساس نکردم و هنگام خواب ، صدای تسبیح و تهلیل و تقدیس وی را می شنیدم

۳ – مناجات امام در دوران طفولیت

 

مادر بزرگوار امام در ادامه می فرماید : زمانی که ایشان به دنیا آمد ، در حالی که دستانش را روی زمین گذاشته و سر مبارکشان را به طرف آسمان

بلند کرده بود ، لبانش تکان می خورد ، گویا مناجات خدا می کرد . در این حال پدر بزرگوارش آمد و به من گفت : ” هنیئا لک کرامه ربَّک عزّوجل ؛

مبارک باد بر تو کرامت خداوند ” . در این حال فرزند را به ایشان داد و ایشان در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند و با آب فرات کام

دهانش را برداشت .

۴ – هارون بر من چیره نمی شود

 

صفوان بن یحیی می گوید : بعد از شهادت امام کاظم و امامت علی بن موسی الرضا ( علیه السلام ) از توطئه دوباره هارون علیه امام رضا ( علیه

السلام ) می ترسیدیم . موضوع را به امام گفتیم . امام فرمود : هارون تلاش خود را انجام می دهد ، ولی کاری از پیش نمی برد .

صفوان می گوید : یکی از معتمدین برایم نقل کرد : یحیی بن خالد برمکی به هارون الرشید گفت : علی بن موسی ادعای امامت می کند ( و با این

سخن قصد تحریک هارون را داشت ) . هارون در جواب گفت : آنچه با پدرش انجام دادیم ، بس است . آیا می خواهیم همه آنها را بکشیم ؟!

۵ – محل دفن من و هارون یکی است

 

موسی بن عمران می گوید : روزی علی بن موسی الرضا را در مسجد مدینه ، در حالی دیدم که هارون مشغول سخنرانی بوده امام به من فرمود:

روزی را خواهی دید که من و هارون در یک جا به خاک سپرده می شویم .

 

امام در مکه نیز به این مهم اشاره می کند . حمزه بن جعفر ارجانی می گوید : هارون الرشید از یک درب و علی بن موسی الرضا از در دیگر مسجد

الحرام خارج شدند . در این هنگام امام رضا ( علیه السلام ) به هارون اشاره کرد و فرمود : الآن از هم دور هستیم ، ولی ملاقاتمان نزدیک است . ای

طوس ! همانا من و او را یک جا جمع می کنی .

۶ – مأمون ، امین را می کشد

 

حسین بن یاسر می گوید : روزی علی بن موسی الرضا به من فرمود : همانا عبدالله ( مأمون ) برادرش محمد ( امین ) را خواهد کشت . از امام

پرسیدم : یعنی عبد الله بن هارون ، محمد بن هارون را خواهد کشت ؟ امام فرمودند : بله ، عبدالله مأمون ، محمد امین را خواهد کشت . طبق

پیشگویی امام این اتفاق افتاد .

۷ – همسرت دوقلو می زاید

 

بکر بن صالح می گوید : نزد امام رضا ( علیه السلام ) رفتم و به وی گفتم : همسرم ـ که خواهر محمد بن سنان از خواص و شیعیان شماست ـ حامله

است و از شما می خواهم دعا کنید تا خداوند فرزند پسری به من دهد . امام فرمود : دو فرزند در راه است . از نزد امام رفتم و پیش خود گفتم : اسم

یکی را محمد و دیگری را علی می گذارم . در این هنگام امام مرا فراخواند و بدون اینکه از من چیزی بپرسد ، به من فرمود : اسم یکی را علی و

دیگری را امّ عمرو بگذار . وقتی که به کوفه رسیدم ، همسرم یک پسر و یک دختر به دنیا آورده بود و اسم آنها را همان گونه که امام فرموده بود ،

گذاشتم . به مادرم گفتم : معنی امّ عمرو چیست ؟ پاسخ داد : مادر بزرگت امّ عمرو نام داشت .

۸ – جعفر به زودی ثروتمند می شود

 

حسین بن موسی می گوید: عدهی از جوانان بنی هاشم بودیم که نزد امام رضا نشسته بودیم که جعفر بن عمر علوی با شکل و قیافه فقیرانه بر ما

گذشت . بعضی از ما با نگاه مسخره آمیزی به حالت وی نگریستیم . امام رضا ( علیه السلام ) فرمود : به زودی می بینید زندگی وی تغییر کرده ،

اموالش زیاد ، خادمانش بسیار و ظاهرش آراسته شده است .

حسین بن موسی می گوید : پس از گذشت یک ماه ، والی مدینه عوض شد و او نزد ین والی مقام و منزلت خاصی پیدا کرد و زندگی اش همان گونه

که امام فرموده بود ، تغییر کرد و بعد از آن جعفر بن عمر علوی را احترام و برای وی دعا می کردیم .

۹ – خود را بری مرگ آماده کن !

 

حاکم نیشابوری به سند خودش از سعید بن سعد نقل می کند که روزی امام رضا ( علیه السلام ) به مردی نگهای کرد و به او فرمود :

 

” یا عبدالله اوص بما ترید و استعد لما لابد منه فمات الرجل بعد ذلک بثلاثه یام ؛ ی بنده خدا ! وصیت خود را بکن و خود را بری چیزی که گریزی از آن

نیست ( مرگ ) ، آماده کن ” . راوی می گوید : آن مرد پس از سه روز از دنیا رفت .

۱۰ – خواب ابوحبیب

 

حاکم نیشابوری به سند خود از ابوحبیب نقل می کند : روزی رسول الله را در خواب ـ در منزلی که حجاج در آن اتراق می کنند ـ دیدم ، به ایشان سلام

کردم . نزد ایشان ظرفی از خرمی مدینه ـ که خرمی صیحانی نام داشت ـ بود . ایشان به من هیجده خرما دادند و من خوردم . پس از پایدار شدن مزه

خرما در دهانم بود و آرزو می کردم دوباره از آن بخورم . پس از بیست روز ابوالحسن علی بن موسی الرضا از مدینه به مکه آمد و در آن مکان نزول کرد

و مردم برای دیدار وی شتافتند . من نیز به آنجا رفتم و دیدم یشان در همان جایی که پیامبر را در خواب دیدم ، نشسته است : در حالی که ظرفی پر

از خرماهای مدینه و خرمای صیحانی نزد او بود . به امام سلام کردم و ایشان مرا نزد خود فرا خواند و مشتی از خرما به همان مقداری که پیامبر در

خواب به من عطا فرموده بود ، به من داد . به ایشان عرض کردم : زیادتر خرما بدهید . امام فرمود : اگر رسول الله زیادتر می داد ، من هم به تو زیادتر

می دادم .

۱۱ – سقوط دولت برمکیان

 

مسافر می گوید : در سرزمین منی نزد امام نشسته بودیم . ناگهان یحیی بن خالد برمکی ، در حالی که صورتش پوشیده و گرد و غبار بر آن نشسته

بود ، وارد مجلس شد . امام خطاب به ما فرمود : اینها بیچارگانی هستند که نمی دانند در این سال چه اتفاقی بری آنها رخ خواهد داد . مسافر می

گوید : در همان سال برمکیان سقوط کردند و پیشگویی امام محقق شد . مسافر در ادامه می گوید : امام فرمودند : و از این عجیب تر من و هارون

هستیم که شبیه این دو انگشت هستیم ( و امام انگشت سبابه و انگشت وسط را کنار هم گذاشتند ) . مسافر گفت : معنی سخن امام در مورد

هارون را نفهمیدم ؛ تا اینکه امام رضا ( علیه السلام ) رحلت کرد و کنار هارون به خاک سپرده شد .

۱۲ – ولیتعهدی من پیدار نیست

 

مدینی می گوید : هنگامی که امام رضا ( علیه السلام ) در مجلس بیعت ولیتعهدی با لباس مخصوص نشسته بودند و سخنرانان صحبت می کردند ،

نگاهی به بعضی از اصحاب خود کردند و دیدند یکی از اصحابشان از این جریان ( ولایتعهدی امام ) بسیار خرسند و خوشحال است . امام به وی اشاره

کرد و او را نزد خود طلبید و درگوشی فرمودند : قلب خود را به این ولیتعهدی مشغول نکن و به آن دل نبند و خوشحالی نکن ؛ چرا که این امر باقی

نمی ماند .

۱۳ – توطئه گران رسوا می شوند

 

زمانی که مأمون ، امام رضا ( علیه السلام ) را ولیعهد و خلیفه بعد از خود قرار داد ، اطرافیان مأمون از کار خلیفه ناراضی بودند و می ترسیدند که

خلافت از بنی عباس خارج شود و به بنی فاطمه بازگردد . لذا کینه و نفرت از امام رضا داشتند و منتظر فرصت برای ابراز این نفرت و کینه بودند ؛ تا

اینکه قرار گذاشتند امام رضا هر گاه وارد بر خلیفه می شود و خادمان پرده را کنار می زنند تا آن حضرت وارد شود ، احدی به امام سلام نکند و به

ایشان احترام نگذارند و پرده را برندارند . بعد از این تصمیم ، امام رضا طبق عادت روزانه وارد دالان شدند ، اما آنان برخلاف تصمیم خود ، ناخودآگاه پرده

را کنار زدند تا امام عبور کند . آنها همدیگر را ملامت کردند که چرا پرده را کنار زده اند . قرار شد که روز بعد چنین نکنند . روز بعد امام رضا وارد شد و بر

وی سلام کردند ؛ اما پرده را برنداشتند . در این هنگام باد شدیدی وزید و پرده را از حد معمول خود نیز بالاتر زد و امام وارد شد و هنگام خروج نیز

همین اتفاق افتاد . آنان دانستند که امام نزد خداوند جایگاه ویژه ای دارد و سپس قرار گذاشتند که به آن حضرت خدمت کنند .

۱۴ – رام شدن درندگان در برابر امام

 

قضیه زینب کذاب مورد اتفاق ناقلان شیعه و سنی است و گوشه ای از عظمت و مقام والی امامت و ولایت تکوینی را به نمایش می گذارد . در نقل این

جریان اختلافاتی وجود دارد که به اصل آن لطمه وارد نمی کند . اختلاف در این است که یا این جریان در دوران امام رضا ( علیه السلام ) رخ داده یا امام

هادی ؟
در خراسان زنی به نام زینب ادعا می
کرد که علوی و از نسل فاطمه زهرا است . این خبر به امام رضا ( علیه السلام ) رسید . امام آن زن را احضار کرد

و علوی بودن وی را تایید نفرمود . آن زن امام را مسخره کرد و با کمال بی ادبی به امام گفت : تو نسب مرا زیر سؤال بردی ، من نیز نسب تو را زیر

سؤال می برم . در آن دوران سلطان مکانی داشت که در آن درندگان بودند . آن مکان برای انتقام گرفتن از مفسدان و مجرمان بود . امام رضا ( علیه

السلام ) آن زن را نزد سلطان حاضر کرد و فرمود : این زن دروغگوست و بر علی و فاطمه دروغ می بندد و از نسل این دو نیست . اگر این زن راست

گفته و پاره تن فاطمه و علی باشد ، بدنش بر درندگان حرام است . پس او را در میان درندگان بیندازید . اگر راستگو باشد ، درندگان به وی نزدیک

نمی شوند و اگر دروغگو باشد ، وی را می درند . وقتی که زینب کذاب این سخن را شنید ، پیش دستی کرد و به امام گفت : اگر راست می گویی ،

خود تو داخل این گودال شو . امام نیز بی هیچ سخنی وارد گودال شد . مردم و سلطان از بالا نظاره گر این جریان بودند . زمانی که امام وارد گودال

شد ، گویا درندگان رام شدند و یک یک نزد امام آمدند و دم های خودشان را به نشانه تسلیم در برابر امام به زمین گذاشتند و دست و پا و صورت امام

را بوسیدند . امام از آنجا بیرون آمد و سلطان دستور داد تا زن را داخل گودال بیندازند . زن امتناع کرد . سلطان دستور داد تا وی را داخل گودال بیندازند

و طعمه درندگان شود . بعدها این زن در خراسان به زینب کذاب مشهور شد .

مسعودی معتقد است : این قضیه برای امام هادی اتفاق افتاده است . با این حال این واقعه به تعبیر اهل سنت ، خبر مشهور نزد شیعه است .

بزرگان اهل سنت از جمله ابن حجر هیثمی این قضیه را از بعضی حفاظ اهل سنت نقل کرده و ابو علی عمر بن یحیی علوی نیز این جریان را قطعی

دانسته و نقل آن از طریق اهل سنت را تایید کرده است .

البته با توجه به بعضی قرائن ممکن است گفته شود این جریان دو مرتبه ( هم در زمان امام رضا ) علیه السلام ( و هم در زمان امام هادی ) اتفاق

افتاده است .

۱۵ – پیشگویی چگونگی شهادت

 

زمانی که مأمون به سبب بیماری نتوانست نماز عید را بخواند ، از امام رضا ( علیه السلام ) درخواست کرد تا نماز را اقامه کند . امام در حالی که

پیراهن کوتاه سفید و عمامه سفید پوشیده و در دستش عصا بود ، روانه نماز شد و در میان راه با صدای بلند می فرمود : ” السلام علی ابوی آدم و

نوح ، السلام علی ابوی ابراهیم و اسماعیل ، السلام علی ابوی محمد و علی ، السلام علی عباد الله الصالحین ” . مردم به طرف امام هجوم می

آوردند و دست ایشان را می بوسیدند و از ایشان تجلیل می کردند . در این هنگام به خلیفه خبر رسید که اگر این وضعیت ادامه یابد ، خلافت از دست

تو خارج می شود . مأمون خود را به سرعت به امام رسانید و نگذاشت امام نماز را بخواند . آن گاه امام مطالبی مهم به هرثمه بن اعین ـ که از خادمان

مأمون ، اما محب اهل بیت و در خدمت امام رضا ( علیه السلام ) بود ـ فرمود . هرثمه می گوید : روزی سرورم ابوالحسن رضا مرا طلبید و فرمود : ای

هرثمه ! می خواهم تو را از مطلبی آگاه سازم که باید نزد تو پنهان بماند و تا زمانی که زنده هستم ، آن را بری کسی فاش نکنی ، اگر فاش کنی ،

من دشمن تو پیش خدا خواهم بود . هرثمه گفت : قسم خوردم که تا او زنده است ، سخنی نگویم . امام فرمود : ای هرثمه ! سفر آخرت و ملحق

شدنم به جدم و پدرانم نزدیک شده . همانا من بر اثر خوردن انگور و انار مسموم از دنیا خواهم رفت . خلیفه میخواهد قبر مرا پشت قبر پدرش هارون

الرشید قرار دهد ، اما خداوند نمیگذارد و زمین اجازه چنین کاری را نمی دهد و هر چه بکوشند تا زمین را حفر کنند ( و مرا پشت قبر هارون دفن کنند

) ، نمی توانند و این مطلب را بعد خوهای دید . ای هرثمه ! همانا محل دفن من در فلان جهت است . پس بعد از وفات و تجهایز من بری دفن ، مأمون

را از این مسائلی که گفتم ، آگاه کن تا مرا بیشتر بشناسد و به مأمون بگو که هر گاه مرا در تابوت گذاشتند و آماده نماز کردند ، کسی بر من نماز

نخواند ؛ تا اینکه عرب ناشناسی به سرعت از صحرا به طرف جنازه من دوید و در حالی که گرد و غبار سفر بر چهره دارد و مرکبش ناله می زند ، بر

جنازه من نماز می خواند . شما نیز با او به نماز بایستید و پس از نماز مرا در مکانی که مشخص کرده ام ، دفن کنید . ای هرثمه ! وای بر تو که این

مطالب را قبل از وفاتم به کسی بگویی .

هرثمه می گوید : مدتی نگذشت که تمامی این جریانات اتفاق افتاد و ( امام ) رضا نزد خلیفه انگور و انار مسموم خورد و از دنیا رفت . هرثمه می گوید

: طبق فرمایش امام رضا ( که فرمود بعد از وفات و تجهیز جنازهام این مطالب را به مأمون بگو ) بر مأمون وارد شده ، دیدم که وی در فراق امام رضا (

علیه السلام ) دستمال در دست دارد و گریه می کند . به وی گفتم : ای خلیفه ! اجازه می دهید مطلبی را بگویم ؟ مأمون اجازه سخن گفتن داد .

گفتم ( امام ) رضا سرّی را در دوران حیاتش به من فرمود و از من عهد گرفت که آن را تا هنگامی که زنده است ، برای کسی بازگو نکنم . آن گاه قضیه

را برای مأمون تعریف کردم . وقتی که مأمون از این قضیه خبردار شد ، شگفت زده شد و سپس دستور داد جنازه امام تجهیز و آماده شود و همراه وی

آماده خواندن نماز برایشان شدیم . در این هنگام فردی ناشناس با همان مشخصاتی که امام گفته بود ، از طرف صحرا به سمت جنازه مطهر آمد و با

هیچ کس صحبتی نکرد و بر امام نماز خواند و مردم نیز با وی نماز خواندند . خلیفه دستور داد که وی را شناسایی کنند و نزد وی بیاورند ، اما اثری از

وی و شتر او نبود . سپس خلیفه دستور داد پشت قبر هارون الرشید قبری حفر کنند . هرثمه به خلیفه گفت : یا شما را به سخنان علی بن موسی

الرضا آگاه نساختم ؟ مأمون گفت : می خواهم ببینم سخن وی راست است یا خیر .

در این هنگام نتوانستند قبر را حفر کنند و گویا زمین از صخره سخت تر شده بود ؛ به گونه ای که تعجب حاضران را برانگیخت . مأمون به صدق سخن

علی بن موسی الرضا پی برد و به من گفت مکانی را که علی بن موسی الرضا از آن خبر داده ، به من نشان بده . محل را به وی نشان دادم و همین

که خاک را کنار زدیم ، قبر های طبقه بندی شده و آماده را دیدیم ، با همان مشخصاتی که علی بن موسی الرضا فرموده بود .

زمانی که مأمون این وضعیت را دید ، بسیار شگفت زده شد . ناگهان آب به اعماق زمین فرو رفت و آن مکان خشکید . سپس امام را داخل قبر

گذاشتیم و خاک روی آن ریختیم . بعد از این جریان خلیفه همیشه از چیزی که دیده و از من شنیده بود ، با شگفتی یاد می کرد و تأسف و حسرت

می خورد و هر گاه با وی خلوت می کردم ، از من تقاضا می کرد تا قضیه را تعریف کنم و با تأسف می گفت : ( انا لله و انا الیه راجعون ) .

 

امام هشتم ، چونان نیاکان وارسته اش ، از مقام علمی والایی برخوردار بود ، تا آن جا که وی را ” عالم آل محمد ” لقب داده اند .

 

اباصلت از محمد بن اسحاق بن موسی بن جعفر (ع) نقل کرده است : ” امام موسی بن جعفر ، به فرزندانش می فرمود : برادرتان ، علی بن موسی ،

دانای خاندان پیامبر است . نیازها و پرسش های دینی خود را از وی فرا گیرید و آنچه را به شما تعلیم داد ، به خاطر بسپارید ، چه این که بار ها پدرم

امام صادق به من فرمود : دانای خاندان پیامبر در نسل توست و ای کاش من او را درک کرده و می دیدم . “

 

با توجه به این که در میان ائمه (ع) ، امام باقر (ع) و امام صادق (ع) مجال بیشتری برای تشکیل محافل علمی و نشر علوم اهل بیت (ع) پیدا کردند ،

و با این حال امام رضا که در این زمینه مجال کمتری یافت ، عنوان ” عالم آل محمد ” را دریافت کرده است ، می توان این گمان را درست دانست که

مناظرات و مباحثات علمی و اعتقادی آن حضرت از چنان اهمیت و امتیازی برخوردار بوده است که به عنوان عالم خاندان رسالت شناخته شود .

مناظرات امام

 

دستگاه خلافت عباسی ، با اهدافی خاص ، از اندیشه وران مذاهب و فرقه های گوناگون ، دعوت می کرد و آنان را رو در روی امام قرار می داد . با

مطالعه در شخصیت ، روحیات و افکار مأمون ، آشکار می شود که او از تشکیل چنین جلسات و همایش هایی ، اهدافی سیاسی را دنبال می کرد .

هر چند شخصاً به مباحثات علمی علاقه مند بود ، ولی مأمون به عنوان خلیفه ، شخصی نبود که بخواهد با این گونه مباحثات و مناظرات ، عظمت و

حقانیت خاندان پیامبر را به نمایش بگذارد و شخصیتی را که مورد توجه انقلابیون آل علی بود ، در جامعه مطرح کند و علم و شکوه و شایستگی و

برتری آنان را به دیگران بنمایاند ، بلکه در پس این تلاش ها ، اهدافی سیاسی داشت و چه بسا بی میل نبود که در این نشست ها ، برای یکبار هم

که شده ، امام از پاسخگویی به پرسش ها عاجز بماند !

به هر حال ، گذشته از اهدافی که مأمون دنبال می کرد ، ولی نتایج آن جلسات مایه شکوه و عظمت امام و بهره علمی و اعتقادی شیعه شد .

 

عبدالسلام هروی که در بیشتر نشست ها و مناظرات حضور داشته است ، می گوید : ” هیچ کسی را از حضرت رضا (ع) دانا تر ندیدم . و هیچ

دانشمندی آن حضرت را ندیده ، مگر این که به علم برتر او گواهی داده است . در محافل و مجالس که گروهی از دانشوران و فقیهان و دانایان ادیان

مختلف حضور داشتند بر تمامی آنان غلبه یافت ، تا آن جا که آنان به ضعف علمی خود و برتری امام اذعان و اعتراف داشتند . “

 

ابراهیم بن عباس ، گواه دیگری از حاضران و ناظران این گونه جلسات بوده و می گوید : ” حضرت رضا (ع) هیچ مسأله ای را بدون پاسخ نمی گذاشت .

در علم و دانش کسی را دانا تر از او سراغ ندارم . آنچه مأمون مطرح می ساخت پاسخ کامل آن را دریافت می کرد و آنچه حضرت می فرمود ، مستند

به قرآن بود . “

 

خود آن گرامی در این زمینه می فرمود : ” در حرم پیامبر ، می نشستم و عالمان مدینه هر گاه در مسأله ای با مشکل روبرو بودند و از حل آن ناتوان

می ماندند ، به من رو می آوردند و پاسخ می گرفتند . “

آگاهی امام از ادیان و مکاتب

 

امام علاوه بر این که برای پرسش های مختلف عالمان ادیان و مکاتب ، پاسخی درخور داشت ، بر مبنای اعتقادی شخص مخاطب سخن می گفت و

استدلال می کرد و این مظهر دیگری از توانمندی علمی امام بود. امام با اهل تورات ، به توراتشان ، با رهروان انجیل ، بر مبنای انجیل و با حاملان زبور

، به زبور و … سرانجام با هر فرقه و گروهی با مبانی خود آنان سخن گفته، به روش خودشان استدلال می کرد .

 

محمدبن حسن نوفلی ، از اصحاب حضرت رضا (ع) میگوید : هنگامی که حضرت رضا (ع) به مرو گام نهاد ، مأمون به وزیرش ، فضل بن سهل دستور

داد ، تا چهره های سرشناس علمی و رهبران مذاهب و دانشمندان فرقه های مختلف را که در علم مناظره و جدل از دیگران ممتاز بودند ، فراخواند و

در روزی معین مناظره ای علمی ترتیب دهد .

 

فضل ، از جاثلیق ، رأس الجالوت ، دانشمندان صابئی ، هرابذه ، اصحاب زرتشت ، قسطاس رومی و گروهی دیگر از متکلمان دعوت کرد . اجلاس

مقدماتی تشکیل شد ، خلیفه نیز در آن حضور یافت و ضمن ابراز خرسندی از تجمع عالمان ، گفت : ” شما مشهور ترین و سرشناس ترین چهره های

این زمان هستید . هدف از این اجلاس آن است که با این میهمان حجازی ( امام رضا ) وارد بحث و گفت و گو شده ، هر کدام به ارائه منطق و برهان

خود پردازید . “

حاضران در جلسه ، آمادگی خود را برای تأمین خواسته های خلیفه اعلام داشتند و عهد کردند تا تمام توان علمی خود را به نمایش گذارند .

 

محمدبن حسن نوفلی ، روایت کننده حدیث می گوید : من ، در کنار امام بودم که ” یاسر خادم ” وارد شد و جهت شرکت در جلسه ای که برای روز

بعد مقرر شده بود ، دعوت مأمون را به امام ابلاغ کرد .

 

امام در پاسخ فرمود : ” سلام مرا به او ـ مأمون ـ برسان و بگو : میدانم مراد تو چیست ؟ به خواست خداوند فردا صبح نزد تو خواهم آمد . “

 

بعد از آن که فرستاده مأمون ، بیرون رفت، امام فرمود : نظر تو درباره این همایش اهل شرک و صاحبان اندیشه های گوناگون چیست ؟

 

عرض کردم : هدف خلیفه آزمودن شماست و این طرح مزورانه بنایی سست و بی اساس است .

 

حضرت فرمود : اجلاس را چگونه پیش بینی می کنی ؟

 

گفتم : این افراد که به فراخوان دعوت شده اند ، با دانشمندان متفاوتند ، زیرا عالمان در برابر دلیل و برهان ، خاضعند ، ولی اینان به اصحاب انکار

شهرت دارند و کارشان مغالطه است و زیر بار سخن حق نخواهند رفت ؛ بهتر آن است که از ایشان دوری گزینید .

 

حضرت ، ضمن تبسمی فرمود : آیا نگران هستی ، مبادا دلایل من کافی نباشد ؟

 

عرض کردم : امیدوارم خداوند، تو را بر آنها پیروز گرداند .

 

امام فرمود : دوست داری بدانی که چه موقع مأمون ، از کار خود پشیمان خواهد شد ؟

 

گفتم : آری .

 

فرمود : آنگاه که بشنود با اهل تورات ، به توراتشان ، با طرفداران انجیل ، به انجیل آنان ، با زبوریان به زبورشان ، با صائبان به زبان عبری آنها ، با

هرابذه و موبدان زرتشی به پارسی ، با رومیان به زبان رومی و با هر یک از صاحبان اندیشه ها و مکاتب با زبان خودشان ، استدلال کرده و به بحث و

گفت و گو نشینم . زمانی که هر گروه را به بن بست رساندم تا آن که دلایل خود را باطل بیند و لب فرو بسته ، تسلیم سخن من شود ، مأمون خواهد

فهمید که به آنچه پنداشته و در اندیشه داشته است ، دست نخواهد یافت .

 

و همین گونه نیز شد که آن اجلاس به سرافکندگی دانشمندان شرکت کننده و پشیمانی خلیفه انجامید .

آگاهی امام به زبان های مختلف

 

یکی دیگر از مظاهر شخصیت علمی امام رضا (ع) که شگفتی اطرافیان و شاهدان را همراه داشت ، آشنایی کامل حضرت ، به زبان های مختلف بود .

چنان که از بخش پیشین نیز آشکار شد ، امام در مجامع علمی به هنگام مناظره و یا در نشست های معمولی در پاسخگویی به اشخاصی که از بلاد

دیگر حضور ایشان شرفیاب می شدند ، با زبان متداول و رسمی مخاطب با وی به گفت و گو می پرداختند .

 

اباصلت هروی می گوید : ” امام رضا (ع)، با مردم به زبان خودشان سخن می گفت . به خدا سوگند که او ، فصیح ترین مردم و دانا ترین آنان به هر

زبان و فرهنگی بود . “

 

اباصلت همچنین می گوید : عرض کردم : ای فرزند رسول خدا ، من در شگفتم از این همه اشراف و تسلط شما به زبان های گوناگون !

 

امام فرمود : ” من حجت خدا بر مردم هستم . چگونه می شود ، خداوند فردی را حجت بر مردم قرار دهد ، ولی او زبان آنان را درک نکند . مگر سخن

امیرمؤمنان علی به تو نرسیده است که فرمود : به ما ” فصل الخطاب ” داده شده است و آن چیزی جز شناخت زبان ها نیست . “

اعتراف مخالفان به برتری علمی امام

 

چنان که پیشتر گذشت ، مأمون از تشکیل جلسات بحث و گفت و گو ، اهدافی را دنبال می کرد که از جمله می توان موارد زیر را یاد کرد :

 

ـ سرگرم ساختن مردم و جامعه به مباحثات علمی و تحت الشعاع قرار دادن اوضاع سیاسی موجود ، به ویژه نهضت هایی که در گوشه و کنار بلاد

اسلامی رو به رشد بود .

 

ـ به دست آوردن نوعی وجهه فرهنگی برای حکومت ، به ویژه برای خودش که در مسند زمامداری قرار داشت .

 

ـ جلب نظر امام ، با وانمود ساختن این نکته که وی خواهان عظمت خاندان پیامبر(ص) است.

محدود ساختن امام به حرکت های علمی

 

ـ زمینه سازی برای پیدایش موقعیتی که در آن هر چند برای یک بار ، امام مغلوب دیگران شود .

 

به هر حال در هیچ یک از این مجالس ، مأمون به نتیجه دلخواه ، دست نیافت و ناگزیر به اعتراف و خضوع در برابر عظمت علمی امام شد . وجود چنین

اعترافاتی در تاریخ شایان تأمل است .

 

در جریان یکی از نشست های علمی ، چون وقت نماز فرا رسید ، امام برای اقامه نماز از مجلس ، بیرون شد . مأمون به محمد بن جعفر ، عموی امام

رضا (ع) رو کرد و گفت : پسر برادرت را چگونه یافتی ؟

 

پاسخ گفت : او عالم و دانشمند است .

 

مأمون گفت : پسر برادرت از خاندان پیامبر است ؛ خاندانی که پیامبر در مورد آنان فرموده است : آگاه باشید ، نیکان عترت من و شاخه های درخت

وجود من ، در خردسالی ، خردمند ترین و در بزرگسالی ، دانا ترین مردمند . آنها را تعلیم ندهید ، زیرا آنان از شما داناترند . هیچ گاه شما را از دروازه

هدایت ، بیرون نساخته و در گمراهی وارد نخواهند کرد .

 

در نقل دیگری آمده است که مأمون مسائلی چند از امام رضا (ع) پرسید و آنگاه که پاسخ همه آنها را به درستی یافت ، چنین گفت : ” خدا مرا بعد از

تو زنده ندارد . به خدا سوگند ، دانش صحیح ، جز نزد خاندان پیامبر (ص) یافت نمی شود و براستی دانش پدرانت را به ارث برده ای و همه علوم

نیاکانت در تو گرد آمده است . ”

 

آری ، صرف نظر از اهداف مأمون ، باید گفت : دانش گسترده امام رضا (ع)، حقیقتی است که دوست و دشمن ، ناگزیر از اعتراف به آن بوده و هستند

. اگر مأمون نیز در درون میل به بروز این حقیقت نداشت ، ولی سبب شد تا چنین نتیجه ای به دست آید و چهره علمی امام بهتر روشن شود .

پشیمانی مأمون از تشکیل محافل علمی

 

مأمون خود در تشکیل محافل علمی و مناظرات دانشمندان با امام اصرار داشت ، ولی از فراخوانی امام به مناظرات ، سخت پشیمان شد و پیش بینی

امام در مورد وی تحقق یافت . علت پشیمانی نیز روشن است . مأمون با انگیزه صحیح و دانش دوستانه به این اقدام ، دست نزده بود ، همچنان که

برای آگاهی بیشتر مردم و دانشمندان از شخصیت علمی امام چنین نکرده بود . وی اهدافی چون تحقیر امام و شخصیت علمی او ، سرگرم ساختن

جامعه به این گونه جلسات و تحت الشعاع قرار دادن امور سیاسی و … را دنبال می کرد و چون خود را در رسیدن به آن هدف ها ، ناکام یافت سخت

پشیمان شد ، تا جایی که برخی ، همین رخداد ها را زمینه ساز شهادت آن حضرت دانسته اند .

 

رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله در ضمن سفارشات خویش برای امت اسلام از دو امانت گرانسنگ و ارزشمند یاد کرده و فرمود : ” اِنّی تارِکٌ فیکُمُ

الثَّقَلَیْن کِتابَ اللّه‏ِ وَعِتْرَتی وَلَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْض ؛ من در میان شما دو امانت گرانسنگ می‏ گذارم ، کتاب خدا و عترت من و آن دو هیچ گاه

از هم جدا نخواهند شد تا اینکه در حوض کوثر بر من وارد شوند . “

 

طبق این گفتار مهم رسول اللّه‏ صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله ، قرآن و عترت تا روز قیامت با هم بوده و تفکیک ناپذیرند . هر کس بخواهد به دامن قرآن پناه بَرَد ،

بدون در نظر گرفتن راهنمائی ها و هدایت های اهل بیت علیهم ‏السلام راه به جایی نخواهد بُرد ، چرا که آنان چراغ های هدایت به سوی انوار معنوی

قرآن هستند و لطائف و ظرائف و نکته‏ های ناب قرآن ، در نزد آن بزرگان است . در زیارت جامعه می ‏خوانیم : ” السَّلامُ عَلی مَحالِّ مَعْرِفَه اللّه‏ِ و َمَساکِنِ

بَرَکَه اللّه‏ِ وَ مَعادِنِ حِکْمَه اللّه‏ِ وَحَفَظَه سِرِّ اللّه‏ِ وحَمَلَه کِتابِ اللّه‏ ِ؛ سلام بر آنانکه [ دل هایشان ] محل معرفت خداست و مسکن برکات حق و معدن

حکمت پروردگار ، آنانکه پاسداران رازهای الهی و حاملان کتاب خدا هستند ” . ابونواس شاعر در قصیده‏ ای که برای امام رضا علیه ‏السلام قرائت کرد به این حقیقت اشاره دارد :

مُطَهَّرُونَ نَقیّاتٌ ثیابُهُمُ تَجْری الصَّلوهُ عَلَیْهمْ اَیْنَما ذُکِرُوا
” آل پیامبر صلی‏ الله ‏علیه‏ و ‏آله دامن شان از هر گناه و آلودگی پاک و مطهر است و هرگاه نامی از آنان به میان آید ، درود و سلام بر آنان فرستاده می‏ شود . ”

فَاَنْتُمُ الْمَلاَءُ الاَْعْلی وَ عِنْدَکُمُ عِلْمُ الْکِتابِ وَماجاءَتْ بِهِ السُّوَرُ
” شمائید آن ملأ اعلی و نزد شماست علم کتاب و آنچه از سوره‏ ها آمده است . ”

بر این اساس فهمیدن کلام خدا و راز و رمز آیه ‏های قرآن ، بدون رهنمود های ائمه اطهار علیهم‏ السلام کاری دشوار ، بلکه ناممکن است . در این

راستا به سراغ رهنمود های حضرت رضا علیه‏ السلام در زمینه آیات وحیانی کلام خدا رفته ، بازتاب انوار درخشان وحی را در سیره و سخن آن حضرت

به نظاره می ‏نشینیم .

دلداده آیات وحی

 

با مروری اجمالی به زندگانی پر برکت امام رضا علیه‏ السلام روشن می‏ شود که قرآن ، در سیره و سخن آن گرامی جایگاه ویژه‏ ای داشته و امام

علیه ‏السلام ، زندگی روزمرّه خود را با آیه ‏های وحی آنچنان عجین کرده بود که نور قرآن ، در تمام ابعاد زندگیش پرتو افشانی می‏ کرد . ابراهیم بن

عباس یکی از همراهان حضرت رضا علیه ‏السلام در این زمینه می‏ گوید : ” و َکانَ کَلامُهُ کُلُّهُ وَجَوابُهُ وتَمَثُّلُهُ اِنْتِزاعاتٍ مِنْ الْقُرآنِ الْمَجید وَکانَ یَخْتِمُهُ فی

کُلِّ ثَلاثٍ وَکانَ یَقُولُ لَوْ اَنّی اَرَدْتُ اَنْ اَخْتِمَهُ فی اَقْرَبَ مِنْ ثَلاثٍ لَخَتَمْتُ وَلکِنّی ما مَرَرْتُ بِآیَهٍ قَطُّ اِلاّ فَکَّرْتُ فیها فی اَیّ شَی‏ءٍ اُنْزِلَتْ ؛ همه سخنان ، پاسخ

ها و مثال های آن حضرت ، برگرفته از قرآن مجید بود . هر سه روز یکبار قرآن را ختم می‏ کرد و می ‏فرمود : اگر بخواهم در کمتر از سه روز هم می‏

توانم آن را ختم کنم . امّا هرگز آیه‏ ای را تلاوت نمی‏ کنم ، مگر اینکه در آن می ‏اندیشم که در باره چه چیزی نازل شده است . “

 

حضرت رضا علیه ‏السلام در مورد پیروی از آیات الهی می‏ فرمود : ” قرآن کلام و سخن خداست ، از آن نگذرید و هدایت را در غیر آن نجویید که گمراه

می‏ شوید . ”

برتری عترت در قرآن

 

مأمون عباسی در مهم ‏ترین جلسه علمی که با حضور اندیشمندان و برجستگان ادیان و ملل و مذاهب مختلف در دربار حکومتی خویش ترتیب داده

بود ، از امام رضا علیه‏ السلام پرسید : آیا خداوند متعال عترت را بر سایر مردم برتری داده است ؟ امام با اشاره به آیاتی از قرآن ، چنین فرمود :

خداوند عز و جل فضیلت و برتری عترت رسول اللّه‏ صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله را بر سایر مردم در کتاب محکم خویش ، به طور واضح بیان کرده است . مأمون

پرسید : این فضائل در کجای قرآن است ؟ امام رضا صلی‏ الله ‏علیه‏ و ‏آله ضمن تلاوت آیات متعددی از قرآن و بیان دلالت صریح و روشن آن آیات بر برتری

اهل بیت علیهم ‏السلام و توضیحات لازم در آن موارد ، این آیه را قرائت کرد :

 

” اِنَّ اللّه‏ و مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبیِّ یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلیما ” ؛

 

” خداوند و فرشتگان او بر پیامبر صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله صلوات می ‏فرستند و شما هم ای اهل ایمان ! بر او صلوات بفرستید و تسلیم فرمان او شوید ” .

آنگاه امام علیه ‏السلام در توضیح سخن خود فرمود : مسلمانان بعد از شنیدن این آیه ، به پیامبر صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله گفتند : یا رسول اللّه ‏! ما معنی

تسلیم را فهمیدیم که باید تسلیم فرمان شما باشیم ، امّا چه گونه صلوات بگوئیم ؟ پیامبر صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله فرمود : می‏ گوئید : اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی

مُحَمَّدٍ وَآلِ مَحَمَّدٍ کَما صَلَّیْتَ عَلی اِبْراهیمَ وَآلِ اِبْراهیم اِنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ ؛ بر این اساس ، خداوند متعال آل محمد صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله را در کنار پیامبر

قرار داده است .

 

حضرت بعد از بیان این سخن ، از حاضرین جلسه سؤال کرد که آیا در این سخن خلافی هست ؟ گفتند : نه . در این هنگام مأمون گفت : این سخن

اجماعی است و هیچ اختلافی در میان امت اسلام در این زمینه وجود ندارد . امّا از شما تقاضا می‏ کنم در مورد برتری آل محمد صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله

سخنی صریح‏ تر و شفاف ‏تر از این ، از کلام خداوند بفرمائید ! پیشوای هشتم علیه ‏السلام فرمود : به نظر شما در این آیه شریفه : ” یسآ وَالْقُرانِ

الْحَکیمِ اِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلین عَلی صِراطٍ مُسْتَقیم ٍ” ؛ ” یس ! قسم به قرآن حکیم که تو قطعا از رسولان خداوند هستی و بر راهی مستقیم قرار داری ”

مقصود از یسآ چیست ؟ علمای مجلس گفتند : معنی یس ، محمد صلی ‏الله ‏علیه‏ و ‏آله است و کسی در آن شک ندارد . امام رضا علیه السلام فرمود

: در این آیه شریفه ، خداوند متعال بر محمد و آل محمد فضیلتی عنایت کرده است که کسی نمی ‏تواند حقیقت آن را ادراک کند ، مگر از راه تعقّل و

تفکر . چرا که خداوند در کتاب مقدس خویش ، به غیر از انبیاء علیهم ‏السلام بر هیچ کس سلام نفرستاده و فرمود : ” سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمین ! ”

؛ ” سلام بر نوح در میان جهانیان ” . و فرمود : ” سَلامٌ عَلی اِبْراهیم ” ؛ ” سلام بر ابراهیم باد ” . و فرمود : ” سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هاروُن ” ؛ ” سلام بر

موسی و هارون ” و در هیچ جای قرآن نفرموده است : ” سلام علی آل نوح و سلام علی آل ابراهیم و سلام علی آل موسی و هارون ” ؛ فقط فرمود : ”

سَلامٌ عَلی آلِ یاسین ” ؛ ” یعنی آل محمد صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله ” . مأمون با شنیدن این تفسیر دلنشین و ارتباط آیات با بیان عالی حضرت رضا

علیه ‏السلام ، رو به حاضرین جلسه کرده و گفت : اکنون فهمیدم که شرح این آیات و بیان آنها در نزد معدن نبوت و اهل بیت عصمت علیهم‏السلام می‏

باشد .

 

حضرت در آن جلسه و در ادامه سخنان خویش به آیه ‏ای دیگر استناد کرده و برتری عترت پیامبر صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله را بر دیگران اثبات کرد . امام آیه ”

فَسْأَلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُم لاتَعْلَمُونَ ” ؛ ” اگر نمی ‏دانید از اهل ذکر [ آگاهان [ بپرسید . ” را قرائت کرده و فرمود : ما اهل ذکر هستیم ، اگر نمی‏ دانید

از ما خانواده ( اهل بیت علیهم ‏السلام ) بپرسید . برخی از اندیشمندان گفتند : به نظر ما مقصود خداوند از اهل ذکر علمای یهود و نصاری هستند که

به برخی از مسائل آگاهی دارند . امام هشتم فرمود : سبحان اللّه‏ ! اگر ما پرسیدیم و آنها هم به دین خود دعوت کردند و گفتند : دین ما بهتر از دین

اسلام است ، آیا چنین کاری بر ما جایز است ؟!

 

مأمون گفت : ای ابا الحسن ! آیا ممکن است این سخن را بیشتر شرح دهید تا خلاف ادّعای این ها ثابت شود . حضرت فرمود : بلی ، ” ذکر ” رسول

اللّه‏ است و ما نیز اهل [ و خانواده[ آن حضرت هستیم . این معنا در کتاب خداوند بیان شده است ، آنجا که می ‏فرماید : ” فَاتَّقُوا اللّه‏َ یااوُلیِ الالْبابِ

الَّذینَ آمَنُوا قَدْ اَنْزَلَ اللّه‏ُ اِلَیْکُمْ ذِکْرا رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللّه‏ِ مُبَیِّناتٍ ” : ” تقوای الهی پیشه کنید ای خرد مندانی که ایمان آورده‏ اید ! زیرا خداوند

ذکر را بر شما فرستاد ؛ رسولی که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت می‏ کند ” . پس ذکر ، رسول اللّه‏ است و ما هم اهل ذکر هستیم .

ولایت عهدی چرا ؟

 

شخصی به امام رضا علیه‏ السلام اعتراض کرد که شما چرا ولایتعهدی را پذیرفته و در دستگاه طاغوتی مأمون وارد شدید ؟ در حالی که شما اهل بیت

، انسان های پاک و مطهر و از ستمگران بیزار هستید ! امام رضا علیه ‏السلام فرمود : آیا شأن پیامبر بالاتر است یا شأن جانشین پیامبر ؟ گفت : شأن

پیامبر . امام دوباره از شخص معترض سؤال کرد : یک پادشاه مشرک بدتر است یا یک پادشاه مسلمان فاسق ؟ گفت : پادشاه مشرک . فرمود : آیا

جرم کسی که همکاری با دستگاه جور را خود درخواست کند بالاتر است یا کسی که با زور وادار به همکاری اش کنند ؟ گفت : آن کسی که خود

درخواست کند . امام رضا علیه ‏السلام بعد از این پاسخ ها فرمود : یوسف صدّیق پیامبر بود و عزیز مصر کافر مشرک .

 

حضرت یوسف خود تقاضا کرد که با حکومت کفر همکاری کند ، قرآن در این زمینه از زبان آن نبی والا مقام می ‏فرماید : ” اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الاَْرْضِ

اِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ ” ؛ ” مرا به سرپرستی خزینه ‏های سرزمین [ مصر [ بگمار که پاسداری دانا هستم ” . [ البته حضرت یوسف با این عمل خود

می ‏خواست مقامی را اشغال کند که از آن بهترین استفاده را بکند . ] عزیز مصر کافر بود و مأمون مسلمان فاسق . یوسف علیه ‏السلام پیامبر بود و

من وصی پیامبرم . یوسف پیشنهاد همکاری با حکومت داد ولی مرا به این کار مجبور کرده ‏اند .

 

به این ترتیب حضرت رضا علیه ‏السلام به مرد پرسشگر فهمانید که من کاری کرده ‏ام که یک پیامبر الهی انجام داده است و آن هم مورد رضایت الهی

بود .

شریک در عبادت

 

حسن بن وشاء می‏ گوید : روزی محضر حضرت رضا علیه‏ السلام شرفیاب شدم . دیدم در مقابل آن جناب آفتابه ‏ای هست و می ‏خواهد وضو بگیرد و

برای نماز آماده شود . جلو رفته و خواستم ، آب بر روی دستان مبارکش بریزم . فرمود : صبر کن حسن ! عرض کردم ! چرا اجازه نمی ‏دهید آب بر

دست شما بریزم ، آیا مایل نیستید من به ثوابی برسم ؟ فرمود : تو ثواب می‏ بری ولی من گناه ! پرسیدم : چرا ؟ فرمود : مگر این آیه قرآن را نشنیده‏

ای که می ‏فرماید : ” فَمَنْ کانَ یَرْجُو لقاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا وَلایُشْرِکْ بِعِبادَه رَبِّهِ اَحَدا ” ؛ ” پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید عمل

صالح انجام دهد و در عبادت خدای خود کسی را شریک نکند . ” من اکنون می‏ خواهم وضو بگیرم و نماز اقامه کنم ، این خود عبادتی است ، مایل

نیستم کسی در عبادتم شریک شود .

نیرنگ طاغوت

 

در طول تاریخ ، ستمگران زیادی کوشیده ‏اند تا با فرهنگ اهل بیت علیهم ‏السلام مقابله کرده و نور الهی را خاموش کنند ؛ امّا اراده خداوند متعال بر

استمرار و فراگیر شدن معارف اهل بیت علیهم ‏السلام در سر تا سر گیتی قرار گرفته است و کسی را توان آن نیست که به مقابله با انوار درخشان

هدایت برخاسته و نور آنان را به سوی خاموشی بکشاند ، چرا که : ” یُریدُونَ اَنْ یُطْفِئُوا نُور اللّه‏ِ بِاَفْواهِهِمْ وَیَأْبَی اللّه‏ُ اِلاّ اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الکافرون ” ؛

” آنان می ‏خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند ولی خدا جز این نمی‏ خواهد که نور خود را کامل کند ، هر چند کافران نخواهند . “

 

کرامت زیر یکی از نمونه ‏های الطاف خداوندی بر ائمه اهل بیت علیهم ‏السلام و مصداق بارزی از این حقیقت قرآنی است .

هرثمه بن اعین ، معروف به خواجه مراد ، از یاران ویژه و شیفتگان حضرت رضا علیه ‏السلام است . او در این مورد می ‏گوید : در دربار مأمون شایع شده

بود که امام رضا علیه ‏السلام از دنیا رفته است . برای آگاهی از صحت و سقم ماجرا به دربار مأمون رفتم و در مورد این خبر ، از یکی از خدمتکاران ویژه

مأمون که شخص مورد اعتمادی بود پرس و جو کردم و او برای من چنین توضیح داد : مأمون مرا در آغاز شب به همراه سی نفر از غلامان مورد اعتماد

خویش طلبیده و به ما گفت : مرا به شما حاجتی است که اگر آن را بر آورید ، به هر یک از شما یک همیان پر از طلا و ده ملک مستقل می ‏دهم . و تا

زنده ‏ام شما از مقربان من خواهید بود . آیا حاضرید حاجت مرا برآورید ؟ همه گفتند : اطاعت خلیفه بر ما واجب است ! آنگاه دستور داد به هر یک از ما

یک شمشیر زهرآلود دادند و گفت : همین ساعت به منزل علی بن موسی الرضا علیه‏ السلام می ‏روید و دور او را می ‏گیرید و با این شمشیر ها او را

قطعه قطعه می‏ کنید و خون و مو و گوشت و استخوانش را مخلوط می ‏کنید و این دستور را پنهان کنید و به هیچ کس نگویید . ما طبق دستور به طور

ناگهانی به منزل حضرت رضا علیه‏السلام رفتیم ، آن حضرت در رختخواب به پهلو خوابیده بود و کلماتی را زمزمه می ‏کرد که ما نفهمیدیم . دورش را

گرفتیم ، به او حمله کرده و بدنش را قطعه قطعه کرده و خون شمشیر های خود را با رختخواب آن جناب پاک کرده و سپس به منزل مأمون بازگشتیم و

خبر کشتن امام را به او دادیم . مأمون از ما تشکر کرد و به ما اجازه مرخصی داد .

چون صبح زود نزد مأمون رفتیم ، دیدم لباس سیاه عزا در بر کرده و با سر و پای برهنه قصد دارد از منزل بیرون آمده و به عزاداری بپردازد . من جلو در با

او همراه شدم . وقتی که نزدیک حجره امام رضا علیه‏ السلام رسیدیم ، صدای آن حضرت به گوش ما رسید ، مأمون لرزان و مضطرب شد و به من گفت

: زود به حجره داخل شو و خبری برایم بیاور ! وارد حجره شدم ، با کمال شگفتی دیدم آن حضرت در کمال سلامتی ، مشغول عبادت است . به من رو

کرده و فرمود : ای صبیح ! ” یُریدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَاللّه‏ِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللّه‏ُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الکافِرُونَ ” ” آنها می ‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند

ولی خدا جز این نمی‏ خواهد که نور خود را کامل کند هر چند کافران را خوش نیاید . ” سپس فرمود : ” سوگند به خدا نیرنگ آنها به ما ضرر نمی‏

رساند تا وقتی که اجل فرا رسد . “

 

هنگامی که به سوی مأمون بازگشتم و خبر سلامتی امام را به او اطلاع دادم ، صورتش تیره و تار شده و با کمال ناراحتی و شرمندگی لباس عزا را از

تن بیرون آورد . هرثمه می ‏گوید : بعد از شنیدن این خبر ، خداوند را بسیار شکر کرده و به حضور امام علیه ‏السلام رفتم . حضرت فرمود : این راز را به

هیچ کس مگو ؛ مگر به کسی که قلبش سرشار از ایمان و ولایت ما اهل بیت باشد . آنگاه فرمود : هرثمه ! به خدا سوگند ، خدعه‏ ها و نقشه ‏های

آنان تا خدا نخواهد هیچ آسیب و گزندی به ما نمی ‏رساند .

 

بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با آل علی هر که درافتاد برافتاد .

هشدار به متولیان بیت المال

 

حضرت رضا علیه‏ السلام گاهی برای دفاع از سخنان حق ، از آیات قرآن دلیل می‏ آورد و به این وسیله حقانیّت موضع‏ گیری های خود را به اثبات می‏

رسانید .

 

شیخ صدوق می ‏نویسد : مأمون در خراسان روز های دوشنبه و پنج شنبه ملاقات عمومی داشت ، در یکی از این ملاقات ها ـ که حضرت رضا علیه

السلام نیز حضور داشت ـ مردی صوفی را به اتهام دزدی دستگیر کرده و به مجلس او آوردند . مأمون به چهره وی نظری انداخته و با دیدن آثار عبادت

در پیشانی ‏اش ، با عصبانیت فریاد زد : چه کار زشتی انجام داده ‏ای ، با این سیمای به ظاهر معنوی که داری ! آیا تو دزدی کرده ‏ای ؟!

 

متهم گفت : من از روی ناچاری و اضطرار به این کار دست زده ‏ام و اختیاری نبوده است ، زیرا تو حق مرا از خمس و غنیمت نداده‏ ای و فقر و فلاکت مرا

به دزدی کشانده است . مأمون گفت : تو چه حقی در خمس داری ؟ متهم گفت : خداوند متعال خمس را به شش سهم تقسیم کرده و به شش گروه

اختصاص داده است و فرموده : ” وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی‏ءٍ فَاِنَّ للّه‏ِِ خُمُسَهُ ولِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی واَلْیَتامی وَالْمَساکینِ وابْنِ السَّبیلِ ” ” بدانید هر

چه از غنیمت بدست آوردید ، خمس آن برای خدا و پیامبر صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏ آله و نزدیکان آن حضرت و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه است ” .

همچنین در سوره حشر ” فَی‏ء ” را به ۶ قسمت تقسیم کرده و فرمود : ” ما اَفاءَ اللّه‏ُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُری فَللّه‏ِِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی وَالْیَتامی

وَالمَساکینِ وابن السَّبیلِ کَیْ لایَکُونَ دَوْلَهً بَیْنَ الاَْغْنِیاءِ مِنْکُمْ ” ؛ ” آنچه را خداوند از اهل این آبادی ها به رسولش باز گرداند ، از آن خدا و رسول و

خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است ، تا [ این اموال عظیم ] در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد . “

 

ای مأمون ! یکی از مستحقین خمس و غنیمت ، ابن سبیل و درمانده در راه است و من از آنهایم . مستمندی هستم که راه به جائی ندارم و دستم از

همه جا کوتاه است و ضمنا از قاریان و حافظان قرآن هم هستم . مأمون چهره در هم کشیده و گفت : به خیال تو ، من با این یاوه سرائی ها حدّی از

حدود الهی را ترک کنم و حدّ سرقت را جاری نسازم ؟!

 

مرد متهم پاسخ داد : اول اجرای حدود الهی را از خودت شروع کن و اول خودت را پاک کن بعد دیگری را … .

 

می ‏زنی خود ، پشت پا بر راستی راستی از دیگران می ‏خواستی ؟

 

حد به گردن داری و حد می‏ زنی ؟ گر یکی باید زدن صد می ‏زنی ؟

مأمون با شنیدن این کلمات افشاگرانه که با گستاخی تمام ادا می ‏شد ، رو به حضرت رضا علیه‏ السلام کرده و گفت : این مرد چه می‏ گوید ؟ امام

رضا علیه ‏السلام فرمود : او می‏ گوید قبل از من دزدی شده و من هم دزدی کرده‏ ام .

 

خلیفه شدیدا ناراحت شد و متهم را تهدید کرد که : بخدا قسم دست تو را قطع خواهم کرد . متهم بی ‏واهمه اظهار داشت : تو دست مرا قطع می‏

کنی ، با اینکه بنده و غلام حلقه بگوش منی ؟! مأمون گفت : وای بر تو ! من از کجا عبد و بنده تو هستم ؟ مرد پاسخ داد : از آن جائی که مادر تو کنیز

بوده و پدرت او را با پول مسلمانان خریده است . تو بنده تمام مسلمانان در شرق و غرب عالم هستی ! مگر اینکه تو را آزاد کنند و اگر همه مسلمانان

تو را آزاد کنند من یکی نسبت به سهم خود ، تو را آزاد نکرده ‏ام . با این همه ، تو پول خمس را می‏ بلعی و حق آل رسول صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله و من و

امثال مرا نمی ‏دهی ؟! گذشته از این ها شخص ناپاک هرگز نمی‏ تواند مانند خودش را پاک کند .

 

ذات نایافته از هستی ، بخش کی تواند که شود هستی بخش

ای مأمون ! انسان های پاک می‏ توانند حدود الهی را جاری کنند ، کسی که در گردن او حدّ باشد چگونه می‏ تواند حد الهی را اجرا کند ، مگر اینکه

اول بر خود او حد اجرا شود . مگر این آیه را نشنیده ‏ای که “ا َتَأمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ اَنْفُسَکُمْ وَاَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ ” ؛ ” آیا مردم را به

نیکی دعوت می ‏کنید امّا خودتان را فراموش کرده ‏اید با اینکه شما کتاب خدا را می‏ خوانید ؟ آیا نمی ‏اندیشید ؟ “

 

مأمون دوباره متوجه حضرت رضا علیه ‏السلام شده و گفت : یا اباالحسن ! درباره این شخص چه می‏ فرمائید ؟! امام فرمود : خداوند متعال به حضرت

محمد صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله فرمود : ” فَللّه‏ِِ الْحُجَّهُ الْبالِغَه ُ” ؛ ” دلیل رسا و قاطع برای خداست . ” دلیلی که برای هیچ کس بهانه‏ ای باقی نمی‏ گذارد .

چنان دلیلی که جاهل با تمام نادانی اش آن را متوجه می‏ شود ، همان طوری که دانا به وسیله علم خویش آن دلیل را درک می‏ کند و دنیا و آخرت به

وسیله دلیل و برهان پایدار مانده است . این مرد برای تو استدلال و دلیل اقامه کرد .

مأمون وقتی وضع را چنین دید ، با در طول تاریخ ، ستمگران زیادی کوشیده ‏اند تا با فرهنگ اهل بیت علیهم ‏السلام مقابله کرده و نور الهی را خاموش

کنند ؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگیر شدن معارف اهل بیت علیهم ‏السلام در سر تا سر گیتی قرار گرفته است .

 

آشفتگی تمام ، ملاقات عمومی را تعطیل کرده و دستور آزادی آن مرد را صادر کرده و از اینجا به فکر از میان برداشتن وجود مقدس حضرت رضا

علیه ‏السلام افتاد و بالاخره آن حضرت را مسموم کرده و به شهادت رساند .

جلوگیری از تفسیر های نادرست

 

امام هشتم علیه ‏السلام در فرصت های مناسب ، از تفسیر های نادرست قرآن کریم جلوگیری کرده و معنای صحیح آیه را بیان می ‏کرد . در اینجا دو

مورد را با هم می ‏خوانیم :

۱ – حضرت رضا علیه‏ السلام در یکی از جلسات علمی که در دربار مأمون تشکیل شده بود ، حسن بن موسای وشاء ـ از دانشمندان بغدادی که به

نمایندگی از سوی علمای عراق در آن جلسه حضور یافته بود ـ را مورد خطاب قرار داده و به او فرمود : اهل عراق این آیه قرآن را چگونه قرائت می ‏کنند

؟! ” إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِح ” ؛ [ ای نوح ] ! او از اهل تو نیست ، او عمل غیر صالحی است . ” او پاسخ داد : ” یا بن رسول اللّه ‏! بعضی

طبق معمول ” إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ ؛ او فرزند ناصالحی است . ” قرائت می‏ کنند ، اما بعضی دیگر بر این باورند که خداوند هرگز پسر پیامبری را مشمول

قهر و غضب خود قرار نمی‏ دهد و آیه را ” اِنَّهُ عَمَلُ غَیْرِ صالِحٍ ” ؛ ” او فرزند آدم بدی است ؛ فرزند تو نیست . ” قرائت می‏ کنند و می‏ گویند : او در واقع

از نسل نوح نبود . خداوند به او گفت : ای نوح او از نسل تو نیست . اگر از نسل تو می‏ بود من به خاطر تو او را نجات می‏ دادم . امام علیه ‏السلام

فرمود : ابدا اینطور نیست ؛ او فرزند حقیقی نوح و از نسل نوح بود . چون بدکار شد و امر خدا را عصیان کرد ، پیوند معنوی‏ اش با نوح بریده شد و به

نوح گفته شد : این فرزند تو ناصالح است ، از این رو نمی‏ تواند در ردیف صالحان قرار گیرد .

۲ – امام هشتم علیه ‏السلام گاهی با دانشمندان علم کلام و اهل حدیث و اندیشمندان اهل سنت به گفتگو می ‏نشست و درباره آیات الهی و صفات

ربوبی با آنان به جدال احسن و مناظره منطقی می ‏پرداخت . گزارش یکی از این جلسات را با هم می ‏خوانیم :

 

ابو قرّه محدث از صفوان بن یحیی یار دیرین امام هشتم علیه‏ السلام درخواست کرد تا جلسه گفتگوئی را با امام رضا علیه السلام ترتیب دهد . ابوقرّه

محدث در آن نشست بعد از طرح پرسش هائی در مورد احکام دین و حلال و حرام ، سخن را به موضوع توحید کشانیده و از صفات پروردگار سخن گفت

؛ وی از امام رضا علیه‏ السلام پرسید : به ما روایت کرده ‏اند که خداوند هم سخن بودن خود را به حضرت موسی علیه ‏السلام و دیدار خود را به حضرت

محمد صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله عطا کرده است ! آیا چنین است ؟ امام فرمود : ای ابو قرّه ! به من بگو ، این آیات را چه کسی بر جن و انس ابلاغ کرده

است ؟! ” لا تُدْرِکُهُ الاَْبْصار ” ؛ ” دیده ‏ها او را درک نمی‏ کنند ” ، ” وَلایُحیطُونَ بِهِ عِلْما ” ؛ ” دانش مخلوقات به او احاطه نمی‏ کند . ” ” وَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ

شَیْ‏ء ٌ” ؛ ” چیزی مانند او نیست . ” آیا به غیر از محمد صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله کسی دیگر این آیات را به ما رسانده است ؟

 

ابو قرّه گفت : درست است ؛ این آیات را حضرت محمد صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏ آله آورده است .

 

امام فرمود : چگونه ممکن است فردی به سوی تمام مخلوق بیاید و به آنها اعلام کند که من از طرف خدا آمده‏ ام و مردم را با فرمان خدا به سوی خدا

بخواند و این آیات را بر آنان تلاوت کند ، سپس همین مرد الهی برخلاف آیات وحیانی که از سوی خدا آنها می ‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش

کنند ولی خدا جز این نمی‏ خواهد که نور خود را کامل کند .

 

آورده است ، بگوید : من به چشم خود خدا را دیدم و به او احاطه علمی پیدا کردم و او به شکل انسان است !! آیا شما خجالت نمی‏ کشید ؟! زندیق

ها نتوانستند چنین نسبتی به پیامبر صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله بدهند که محمد صلی الله ‏علیه‏ و ‏آله از جانب خدا چیزی آورد و سپس از راه دیگر ، خلاف آن

را گفت .

ابو قرّه در پاسخ گفت : خداوند خودش می‏ فرماید : ” وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً اُخْری ” ؛ ” و بار دیگر در فرود آمدن او را مشاهده کرد . ”

 

امام علیه ‏السلام در جواب فرمود : در همین سوره آیه دیگری است و آنچه را که پیامبر صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله دیده توضیح می‏ دهد . خداوند در آنجا

می ‏فرماید : ” ما کَذَبَ الفُؤادُ ما رَأی ” ؛ ” دل آنچه را دید دروغ نشمرد . ” یعنی دل محمد صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله آنچه را که چشمش دید ، دروغ ندانست

. سپس در همین سوره ، خداوند آنچه را که محمد صلی‏ الله ‏علیه‏ و‏ آله دیده است خبر می ‏دهد و می‏ فرماید : ” لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری ” ؛ ”

پیامبر صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏ آله از آیات و نشانه‏ های بسیار بزرگ پروردگارش دید . ” دیدن آیات خداوند غیر از دیدن خود اوست . و باز هم خداوند می‏

فرماید : ” مردم احاطه علمی به خدا پیدا نمی‏ کنند ” . در صورتی که اگر دیدگان او را ببینند علمشان به دریافت و شناخت او احاطه پیدا کرده است .

 

ابو قره گفت : پس روایات را تکذیب می‏ فرمائید ؟

 

حضرت رضا علیه ‏السلام فرمود : بلی ! هرگاه روایات مخالف قرآن باشند ، آنها را تکذیب می‏ کنم و آنچه مسلمانان به آن اتفاق دارند این است که

احاطه علمی به خدا نمی‏ توان یافت . چشم ها از اداراک او عاجزند و چیزی مانند او نیست .

 

جستجو