مشروعیت حکومت از دیدگاه امام حسین علیه السلام

ضرورت وجود حکومت براى اداره اجتماع همواره روند روبه رشدی داشته، به گونه اى که امروز کم تر کسى یافت مى شود که این ضرورت را نپذیرفته باشدو آموزه های دینی ما حکایت از این واقعیت دارد که اساساً حکومت راستین، در قلمرو رسالت پیامبرى و بخشى از آن است. و تنها خداوند است که بر جعل رسولان و شریعت راستینْ آگاهى دارد; «اللّه أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ.» (انعام: 124)
بنابراین:اولاً، همه احکام حکومتى که درباره مدیریت خرد و کلان سیاسى جامعه دینى صادر مى گردد، باید از مبدأ وحى و حکم تشریعى خداوند و رسول(صلى الله علیه وآله)نشات گرفته و بدون هیچ چون و چرایى از سوى هر مرد و زن مؤمن و جامعه ایمانى پذیرفته شده واجراگردد. ثانیاً، تصرّف پیامبر(صلى الله علیه وآله)در شؤون سیاسى مردم رواست و با وجود آن، کسى اختیار انتخاب مدیریت سیاسى دیگرى را ندارد. ثالثاً، حاکمیت سیاسى پیامبر(صلى الله علیه وآله)شأن و بخشى از رسالت اوست که این حق به امامان پس از او منتقل میگردد وحکومتی غیر از آن نامشروع تلقی میگردد.در آیه دیگرى، به صراحت، ولایت برتر پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر مؤمنان (فرد و جامعه) بیان شده است. «النَّبِىُّ اَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ» (احزاب: 6) که این ولایت در ائمه پس از او مستدام میگردد.
بر این پایه، منشأ مشروعیت و اعتبار حکومت اسلامى از فرض درست آن روشن مى گردد و منشأ مشروعیت و اعتبار چنین حکومتى چه در زمینه تشریع قانون و چه در زمینه حاکمیّت از آنِ خدا بوده و کسى جز خداوند و رسولان وائمه (ع) حق حاکمیّت ند اردواساساً حکومت اسلامى بخشى از دین است و دقیقاً در محدوده احکام اسلامى جاى دارد ومهمترین رکن رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) تشکیل حکومت اسلامى بوده و همان گونه که مشروعیت همه احکام اسلامى و نیز رسالت نبوى مستند به خداوند است، حکومت اسلامى نیز از این قلمرو بیرون نیست. بنابراین، با فرض حکومت اسلامى، منشأ مشروعیت آن، کسى جز خداوند بزرگ نیست.و در پی این مهم پیامبر و امامان معصوم(علیهم السلام) نیز به شؤون مدیریت سیاسى جامعه همت گمارده و رهبری حکومت اجتماعی را وظیفه خود دانسته اند و هرنوع حکومت را غصب منصب الهی ونامشروع شمارده وبه روشهای گوناگون با آن به مخالفت یا مقابله پرداخته اند .
یکی از این موارد را باید در قیام امام حسین با حاکمیت جور یزید و عدم مشروعیت این حکومت جستجو کرد؛ زیرا به اعتقاد آن حضرت یزید شرایط ولوازم یک حاکمیت مشروع را فاقد بوده وجامعه اسلامی نمی تواند چنین حاکمی را به عنوان یک زمامدار مشروع محسوب دارد.(1)
از آنجا که حاکمیت مستبد و فاسد معاویه بدعتى جاهلى را پس از ظهور اسلام زنده کرد و با موروثى کردن خلافت، برخلاف سیره پیامبر و خلفاى چهارگانه و عهدنامه صلح با امام حسن، فرزند فاسدش یزید را بر تخت سلطنت نشاند، امام حسین به عنوان یکی از چهره هاى شاخص جامعه در دفاع از «حق انتخاب شرعی و الهی خود» وبدلیل فقدان شرایط وارکان حاکمیت از بیعت اجبارى با یزیدامتناع کرد و راه اعتراض در پیش گرفته وبه مخالفت وقیام با او مبادرت نمود.امام مردم را نیز از شرایط آگاه و نا مشروع بودن این حاکمیت را تبیین ساخت
در این مقاله ما به بررسی مشروعیت یک حکومت از دیدگاه امام حسین پرداخته وزمینه های حقوقی قیام امام را از بعد فقدان ارکان وشرایط یک حاکم اسلامی بیان می نماییم بهمین جهت در بادی امر به ارائه تعاریف حکومت ومشروعیت پرداخته و ابعاد ضروری یک حاکمیت مشروع را در کلام اندیشمندان وامام حسین بر خواهیم شمارد .
1- تعریف حکومت و مشروعیت
تعریف حکومت و دولت در نگاه نخستین، امری روشن و سهل به نظر مى‏رسد، اما با توجه به تکثر مکاتب سیاسى و تئورى‏هاى مشروعیت و انواع حکومت و ماهیت و غایات آن، پیچیدگى تعریف آن روشن مى‏شود. عالمان سیاست گاهى حکومت و دولت (state) را دو واژگان مترادف تعریف کرده‏اند. اما برخى دیگر، حکومت را شعبه‏اى از دولت تفسیر کرده‏اند.دربیان تعریف؛ حکومت‏به دستگاه خاصى اطلاق مى‏شود که مسؤولیت اعمال قدرت و حاکمیت‏سیاسى و اجرایى را بر عهده دارد. اما دولت فراتر از آن و شامل مجموعه قواى سه‏گانه و دیگر امورى است که ارتباط فرد و جامعه را با مجموعه حکومت کننده تنظیم مى‏کند.
دغدغه بحث مشروعیت این است که هرچند نتوان تعریف جامعی از مشروعیت ارائه داد، اما می‌توان گفت که در تعریف اولیه، مشروعیت حق توجیه حکومت حاکمان و اطاعت زیردستان است و درواقع مشروعیت عبارت است از آن توجیهی که هر جامعه‏ای برای برپایی حکومت خود ارائه می‏دهد.

2- ارتباط حکومت و مشروعیت

سؤال بر این نکته متمرکز است که حق حاکمیت در جامعه از آن کى و کدام طبقه است؟ آیا حق حکومت‏به عهده شخص یا طبقه خاص واگذار شده است‏یا این که به عهده خود جامعه است؟آیا حاکمان براى ایجاد قدرت خود توجیه و دلیل عقلانى و اخلاقى دارند؟ فلاسفه سیاسى از این بحث‏به مساله «مشروعیت‏» (Legitimacy) ، که به معناى قانونیت و حقانیت است) تعبیر مى‏کنند، اگر حکومتى براى توجیه قدرت خود توانست‏یک نظریه و دلیل قانع‏کننده و توجیه عقلانى و خردپسند ارائه کند، حکومتى داراى مشروعیت و اقتدار و وجودش مشروع و حق خواهد بود. در مقابل مشروعیت، غصب (Usarpation) قرار دارد که در صورت فقدان پارامترهاى مشروعیت، حکومت غاصبانه خوانده خواهد شد. که به جاى دارابودن حق حکومت و اقتدار، تنها از قدرت و اعمال حاکمیت قهرى برخوردار خواهد بود. پس مبحث تنقیح و تبیین ملاکهاى مشروعیت در فلسفه سیاسى، از اهمیت والایى برخوردار است . ارتباط مشروعیت وحکومت یک امر ضروری و اجتناب ناپذیر است به گونه ای که تمامی حکومتها سعی در ارائه مبانی مشروعیت خود داشته ومشروعیت خود را حداقل به یکی از موازین آن متصل می سازند. (2)

3- انواع مشروعیت

درگذشته مشروعیت‌ها را به مشروعیت‌های الهی ترجمه می‌‌کردند ولی بعد به مشروعیت‌های وراثت، دموکراتیک و مسائلی از این قبیل تقسیم کردند.
ماکس وبر در تقسیم کلى، ملاکهاى مشروعیت را به سه قسم 1. عقلایى 2. سنتى 3. کاریزمایى، تقسیم کرده است. (3) آنتونى کوئینتن براى مشروعیت‏سه قسم عمده یعنى 1.نظریه ذاتى‏گرا 2.عرض گرا 3.ارگانیک برمى‏شمارد که اولى بر حسب سرشت و ذات نظریه، دومى بر حسب اهداف و نتایج دولت و سومى بر حسب حکومت‏شوندگان است. (4) استاد شهید مطهری در یاداشتهاى خود، ابتدا به دو ملاک مشروعیت 1.مشروعیت الوهى (ولایت) 2.مشروعیت مردمى اشاره مى‏کند و درباره ملاک قهر و زور، منکر مشروعیت آن مى‏شود. اما اینجا این سؤال پدید مى‏آید که در فرض تعارض دو مشروعیت فوق، کدام یک مقدم خواهد شد.. سپس استاد در مقام استقراء انواع مشروعیت‏به چهار قسم یعنى 1.حق طبیعى و موروثى 2.حق الهى 3.حق اشراف و طبقه خاص 4.جمهور مردم، اشاره مى‏کند. (5)

4- ملاکهاى مشروعیت
1. زور و غلبه (Power)
برخى ملاک مشروعیت را برخوردارى از قدرت و زور بیشتر مى‏دانند و بر این باورند که حکومت‏حق و مشروع، حکومتى است که از قوه قهریه بیشترى برخوردار باشد «الحق لمن غلب‏». سوفسطائیان و گرسیوس، مورخ و سیاستمدار رومى، و امام احمد بن حنبل (6) از این نظر جانبدارى مى‏کنند.
2. حق طبیعى و فطرى
بعضى فلاسفه سامان طبیعت را بر تفویض و پخش مسؤولیت‏ها و حرفه‏ها در میان انسانها مى‏دانند و معتقدند که طبیعت، شان و منزلت‏حکمرانى را تنها بر عهده عده خاصى نهاده است و این مسؤولیت از توان دیگران برنمى‏آید و به اصطلاح، حاکمان، حاکم ‏زاده شده‏اند. ارسطو در این باره مى‏گوید: برخى از زندگان، از همان نخستین لحظه زادن، براى فرمانروایى یا فرمانبردارى مقدر مى‏شود. (7)
3. حاکمیتهاى سنتى: سلطنت و وراثت، پیر سالار، پدر سالار، خون و نژاد
سنتها و مقررات که سالها و سده‏ها رایج است و مورد اعتراض قرار نگرفته، خود به خود مورد تقدیس قرار گرفته و از مشروعیت‏برخوردار است. ماکس وبر در توضیح آن مى‏نویسد: « مشروعیت مبتنى است‏بر اعتقاد متداول به تقدس سنتهایى که از قدیم اعتبار داشته‏اند و مشروعیت کسانى که این سنتها، آنان را مامور و مجاز به اعمال سیادت مى‏کند.» (8)
4. قرارداد و رضایت عمومى
بیشتر فلاسفه سیاسى اخیر معتقدند که حکومت وقتى مشروع مى‏شود که حکومت‏شوندگان آن را بپذیرند، روسو مى‏نویسد: «تنها چیزى که مى‏تواند قدرت مشروع و حکومت‏حقه را تشکیل دهد، قراردادهایى است که به رضایت طرفین بسته شده باشد.» (9)
5. الوهى و کاریزمائى (Charisma)
بیشتر ادیان موجود حق حاکمیت را از آن خداوند و یا چهره‏هاى استثنایى دینى خود مى‏دانند و در نگرشهاى غیر دینى، انسانهاى نابغه و استثنایى، مانند ناپلئون، خود به خود از حق حاکمیت‏برخوردارند. ماکس وبر در توضیح آن مى‏نویسد: « مشروعیت مبتنى است‏بر فرمانبردارى غیر عادى و استثنائى از یک فرد، به خاطر تقدس، قهرمانى و یا سر مشق بودن وى، و از نظامى که وى ایجاد کرده یا به شکل وحى بر او نازل شده است و ایثار در برابر او و نظامش.» (10)
نظریه فوق، در حوزه ادیان، موسوم به «مشروعیت الهى‏» و یا «مشروعیت از بالا» است که مدعى است؛‏خاستگاه مشروعیت‏حکومت و حاکمان مى‏بایست مستند به خداوند باشد. پادشاهان و امپراتوران اغلب مشروعیت‏حکومت‏خود را با استناد به نظریه فوق توجیه مى‏کردند و خود را «شاه- خدایان‏» (God- kings) ، «پسران خدا» (Sons of God) ، «پادشاهان سایه خدا» (Shadow of God kings) ، مى‏خواندند. در آیین مسیحیت، امپراتور و قیصر نیز مشروعیت‏خود را از بالا توجیه مى‏کرد، لکن در کسب آن از آسمان با پاپ و کلیسا اختلافى داشت، کلیسا مدعى بود مشروعیت الهى حکومت قیصر توسط نهاد کلیسا به قیصر منتقل مى‏شود، اما امپراتور مدعى دریافت مشروعیت الهى به گونه مستقیم و با حذف کلیسا بود.

5- مشروعیت در کلام وحی

{یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شیءٍ فردوه الی الله والرسول}{..ای کسانی که ایمان آورده‎اید از خدا و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و صاحبان امر اطاعت نمایید و اگر در چیزی منازعه کردید به خدا و رسول خدا روی آورید.} (11)
این آیه صریحاً دستور می‎دهد که در تمامی شئون زندگی برای برقراری نظم و عدالت باید به پیامبر و صاحبان امر روی آورد و این چیزی جز منصب حکومت و ولایت پیامبر اولوالامر نیست ؛ زمانی که در بعضی آیات با تکرار لفظ “اطیعوا”مواجه می‎شویم می‎توان استظهار کرد که مراد از «اطیعوا»ی دوم اطاعت از دستورات شخص پیامبر گرامی است بنابراین می‎توان گفت که پیامبران الهی غیر از مقام ابلاغ و بیان وحی الهی، مقام دیگری نیز داشته‎اند و آن مقام ولایت و رهبری امت است.
مطابق آیات قرآن کریم پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ مأمور به تأسیس حکومت بوده و تشکیل حکومت را وظایف و رسالت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود البته خواست و بیعت مردم زمینه‎ساز تشکیل حکومت و تحقق عینی حکومت است بدین معنی که بدون مشارکت و همکاری مردم، حکومت اسلامی فاقد قدرت اجرایی خواهد بود و نه فاقد مشروعیت . بر این اساس پذیرش و آرای مردم شرط لازم و نه کافی برای تحقق عینی حکومت است. رأی مردم به مثابه قالب است و روح مشروعیت را اذن الهی تشکیل می‎دهد و این امر ناشی از اعتقادات امت اسلام و نگرش فرد مسلمان به جهان هستی است(12)

6- انواع مشروعیت از دیدگاه شهید مطهری
از دیدگاه شهید استاد مطهری مشروعیت حکومت دارای انواع واقسامی که عبارتند از:
1- حکومت و حق طبیعی: به این معنا که حکومت حق طبیعی یک تخم و نژاد است. و این حق براساس نظریه وراثت بنا شده است. شهید مطهری این را از الیگارشی که در آن یک نژاد (نه یک خانواده) برای خود حق حاکمیت قائل است، تفکیک می‌کند.
2- حکومت و حق الهی: به این معنا که حق حاکمیت اعم از وضع قانون، وضع مصوبات فرعی و حکم به مفهوم فقهی، کسی جز خداوند شایسته نیست و ریشه این مطلب همان فلسفه نبوت است که ایدئولوژی و وضع قانون بشری جز توسط خدا میسر نیست، قهراً در مقام اجرا نیز ولایت الهی شرط است … و قهراً ماهیت حکومت، ولایت بر جامعه است نه نیابت از جامعه و وکالت از جامعه.
3- حکومت اشراف: حکومت حق طبقة برگزیده و اشراف است که آن را نظریه افلاطون می‌داند.
4- حکومت حق عموم مردم: حکومت از آن جهت حق عموم مردم است که همه مردم علی السویه آفریده شده‌اند .
5- وضع قانون کلی، الهی است ولی تعیین حاکم برای وضع قوانین جزئی و حکم بر طبق مصالح و آمریت بر عهدة مردم و حق مردم است. (اصل بیعت و اصل شورا)
استاد مطهری با توجه به تقسیم‌بندی خود از حکومت براساس امامت و حکومت در دوران جدید ، به دو نوع مشروعیت قائل است؛ که براساس آن مشروعیت حکومت امام معصوم (ع) الهی است، ولی مشروعیت حکومت در دوران جدید مردمی است.
استاد مطهری به صراحت دوران حضور امام را از دوران عدم حضور آن تفکیک می‌کند که در هر یک از این دوره‌ها طبیعتاً الزامات خاصی حکم فرماست. در دورة حضور امام، از آن نظر که حکومت امام برگرفته از مقام ولایی است و مرجعیت دینی وی در حد عصمت است، مشروعیت حکومت، ارتباطی به رأی مردم ندارد. امام حکومت را مستقیماً از جانب خداوند به عهده می‌گیرد و از این بابت هم حکومت وی مشروعیت پیدا می‌کند.(13)

7- مشروعیت و شرایط حاکم از زبان امام حسین

از دیدامام حسین مشروعیت وجایگاه حاکم به گونه ای است که باید حاکم از شرایط ویژه‏اى برخوردار باشدو در صورت فقدان آن یک حاکم نمی تواند حاکمیت جامعه اسلامی را بر عهده بگیرد. از منظر نگاه امام حاکم می بایست واجد ارکان ذیل باشد:
1- علم به احکام الهى‏:یکى از محورهاى مخالفت امام حسین(ع) با خلفا همین نکته بود. آن حضرت در یک گفت و گو خطاب به خلیفه دوم اظهار داشت: «صرت الحاکم علیهم بکتاب نزل فیهم لا تعرف معجمه و لا تدرى تأویله الاّ سماع الا ذان «تو بر آنان حاکم شدى، آن هم حکومت با کتابى که در خاندان محمّد(ص) فرود آمد و تو از نکات سربسته و تأویل آن جز شنیدن به گوش‏ها چیزى نمى‏دانى».
آن حضرت در جمع رجال و شخصیت‏هاى مذهبى و سیاسى در سرزمین منا نیز فرمود: «امور باید به دست «عالمان باللَّه» باشد که امین حلال و حرام خدا هستند و در زمان حضور مصداق بارز آن امام معصوم(ع) است».
2. عامل به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص):امام در نامه خود به کوفیان در این زمینه مى‏فرماید: «فلعمرى ماالامام الا العامل باالکتاب، و الآخذ بالقسط، و الدائن بالحق، و الحابس نفسه على ذات اللَّه»(14) که دلالت صریح بر «عمل به قرآن» و «وقف خود در راه خدا» به عنوان شرایط حاکم دارد.
3. بر پا کننده عدالت :از دیدگاه امام حسین(ع) عدالت و اقامه آن، از شرایط و وظایف بسیار مهم براى حاکم اسلامى است؛ چنان که در نامه خویش به کوفیان مى‏فرماید: «والاخذ بالقسط» و یا در موارد متعدد دیگرى یکى از دلایل عدم مشروعیت خلفا و حاکمان اموى را فقدان این موضوع مى‏داند.
بنابراین از دیدگاه امام حسین(ع) و فرهنگ عاشورا، دین با سیاست پیوندى عمیق و ناگسستنى دارد و اهداف و فلسفه حکومت‏ها، مشروعیت و شرایط حاکم و زمامدار، کارکرد و کار ویژه‏هاى دولت، همه باید بر اساس احکام و آموزه‏هاى الهى و در راستاى تحقق آن و تأمین سعادت دنیوى و اخروى بشر باشد. امام(علیه السلام)اعلام مى دارند که رهبر و پیشواى آن، صفات و امتیازات ذیل را داشته باشد:
الف. به کتاب خدا حکم کند.
ب. عدالت را در جامعه حاکم کند.
ج. متدین و معتقد به دین خدا باشد.
د. خود را وقف خدا و اهداف الهى کند.
8- مشروعیت الهى حکومت‏ ازدید امام حسین
بررسى سخنان امام حسین(ع) ثابت مى‏کند که مشروعیت حکومت، فقط الهى است و حکومتى مشروع است که حاکمان از طرف خداوند منصوب باشند و رأى و بیعت مردم هیچ گونه تأثیرى در مشروعیت حکومت ندارد ،و تأثیر آن در کارآمدى حکومت حائز اهمیت است .حکومت یزید نه تنها از این نظر که آغاز گر بدعت رژیم سلطنتى موروثى در اسلام بوده, بلکه از نظر بى لیاقتى شخص وى نیز از نظر امام حسین ـ علیه السلام ـ نا مشروع بود, بنابر این با توجه به اینکه با مرگ معاویه موانع زمان او بر طرف شده بود, وقت آن رسیده بود که امام حسین اعلان مخالفت کند. اگر امام حسین ـ علیه السلام ـ با یزید بیعت مى کرد, این بیعت بزرگترین حجت مشروعیت حکومت یزید به شمار مى آمدعلت مخالفت امام حسین ـ علیه السلام ـ, در بیانات و نامه هاى آن حضرت بخوبى به چشم مى خورد.
بعد از آنکه معاویه براى یزید از مردم بیعت گرفت، حضرت در نامه ای اعتراض‏آمیز و افشاگرانه، نوشت: «اى معاویه پسرت را جانشین خود قرار دادى، او نوجوانى است که شراب مى‏خورد، و با سگ‏ها بازى مى‏کند، تو به امانت الهى خیانت کردى و مردم را آلوده ساختى، و پندهاى پروردگارت را نپذیرفتى، چگونه ممکن است رهبرى امّت محمّد(ص) را کسى بر عهده گیرد که شراب مى‏خورد؟ و با فاسق‏هاى شرور زمان، مست کننده مى‏نوشد، شرابخوار بر یک درهم پول امین نمى‏باشد، چگونه رهبر امّت اسلامى خواهد شد؟ معاویه! بزودى با اعمال خود وارد قیامت خواهى شد که دیگر دفتر توبه بسته خواهد بود»(15)
امام حسین (ع) به هنگام عزیمت به سوى عراق در منزلى بنام «بیضه» خطاب به سپاه «حر» خطبه‏اى ایراد کرد و طى آن انگیزه قیام خود را چنین شرح داده اند:«ای مردم! پیامبر خدا (ص) فرمود: هر مسلمانى با سلطان ستمگرى مواجه گردد که حرام خدا را حلال شمرده و پیمان الهى را در هم مى‏شکند، با سنت و قانون پیامبر از در مخالفت در آمده در میان بندگان خدا راه گناه معصیت و عدوان و دشمنى در پیش مى‏گیرد، واگر او در مقابل چنین سلطانى، با عمل و یا با گفتار اظهار مخالفت نکند، برخداوند است که این فرد (ساکت) را به کیفر همان ستمگر (آتش جهنم) محکوم سازد.ای مردم! آگاه باشید اینان(بنى امیه) اطاعت خدا را ترک و پیروى از شیطان را برخود فرض نموده‏اند، فساد را ترویج و حدود الهى را تعطیل نموده، فئ را (که مختص به خاندان پیامبر) به خود اختصاص داده‏اند و من به هدایت و رهبرى جامعه مسلمانان و قیام بر ضد این همه فساد و مفسدین که دین جدم را تغییر داده‏اند، از دیگران شایسته ترم…»(16)
از دیدگاه امام حسین(ع) فلسفه و هدف حکومت، حاکمیت احکام و قوانین دینى است تا در پرتو آن سعادت دنیا و آخرت مردم تأمین گردد، و مشروعیت آن فقط به نصب الهى است
همچنین امام(ع) به فرماندار مدینه – که درخواست بیعت از آن حضرت براى یزید داشت – فرمود: «ایهاالامیر! انا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و محلّ الرحمة و بنا فتح اللَّه و بنا یختم و یزید رجل فاسق شارب الخمر و قاتل النفس المحرمة معلن بالفسق و مثلى لایبایع مثله»؛(17)
در این جمله امام حسین(ع) – ضمن برشمردن دلایل مشروعیت خویش براى حکومت بر جامعه اسلامى – به دلایل نامشروع بودن حکومت یزید اشاره مى‏کند که به سبب فقدان نصب الهى، نه تنها هیچ گونه مشروعیتى براى تصدى و رهبرى جامعه اسلامى ندارد؛ بلکه به دلیل ارتکاب محارم الهى و نادیده گرفتن حدود الهى، حتى هیچ مصلحتى در بیعت با او وجود ندارد،عدم بیعت امام حسین(ع) با یزید ؛ با اینکه اکثریت مردم او را پذیرفته بودند ؛ و قیام علیه یزید، به خوبى دلالت بر لزوم مشروعیت الهى حاکم و همبستگى «دین و سیاست» دارد.
هر چند حتى اگر آن حضرت(ع) قیام نمى‏کردند، باز هم عدم بیعت با یزید به تنهایى بر این موضوع دلالت داشت.امام حسین(ع) در روایات متعدد، بر انتقال مشروعیت حکومت از طریق وحى و پیامبر(ص) به ائمه(ع) و خودش تأکید مى‏کند: «ان مجارى الاُْمُوروالاَْحْکام عَلى اَیْدى الْعلَماء باللَّه الأمناء عَلى حَلاله وَ حَرامه».(19)
نکته روشن در این روایت این است که نه تنها امام(ع) مردم را متولّى زمامدارى و حکومت ندانسته؛ بلکه حق حاکمیت را به عهده علما – و به طور متیقن خود ائمه – نهاده است.(20 )
وقتى ابن زبیر از بیعت امام(ع) با یزید سؤال کرد، آن حضرت ضمن پاسخ منفى، علّت آن را انتقال حق حاکمیت جامعه اسلامى به خودش، بعد از شهادت امام حسن(ع) ذکر مى‏کند: «انى لا أبایع له ابداً لان الامر انما کان لى من بعد اخى الحسن»(21) امام همچنین در نامه به مردم بصره نوشت: «ما خاندان و اولیا و اوصیا و وارثان او (پیامبر(ص)) و سزاوارترین مردم به جانشینى او هستیم که دیگران بر ما سبقت جستند و ما تسلیم شدیم. تفرقه نخواستیم و به وحدت پاسخ دادیم. این در حالى بود که مى‏دانستیم ما بر امر ولایت از متولیان آن شایسته‏تریم»(22) و یا در نامه‏اى به اشراف کوفه مى‏نویسد: «انّى احقّ بهذالامر لقرابتى من رسول اللَّه(ص)(23) همان، ص‏377
فلسفه و اهداف حکومت‏: امام حسین(ع) اهداف حکومت را بسیار فراتر از تأمین رفاه و امنیت دنیوى و معیشتى مردم مى‏داند.آن حضرت به هنگام ترک مدینه – و قبل از اینکه مسأله دعوت و یا بیعت کوفیان مطرح باشد، یکى از اهداف قیام خویش را، اصلاح جامعه اسلامى و انجام فریضه امر به معروف و نهى از منکر اعلام مى‏نماید: «انما خرجت لطلب‏الاِْصْلاحِ فِى امةِ جِدّى، ارید انْ امر بالْمعْروفِ و انْهى عنِ الْمنْکرِ»؛ (24)
معناى این انگیزه این است که اگر امام از عدم تشکیل حکومت و نقض عهد مردم کوفه نیز مطمئن بود ، بدون توجه به علم غیب ایشان ، دست از خروج و قیام خود بر نمى‏داشت؛ چرا که انگیزه اصلى و اولى قیام حضرت، همان احیاى دین بود و مسأله حکومت و زمامدارى در مراحل بعدى قرار داشت.
سیدالشهدا(ع) در سخنرانى مهمى که در اواخر عمر معاویه در موسم حج و سرزمین منا و با حضور صدها تن از رجال و شخصیت‏هاى مذهبى و سیاسى عصر خویش ایراد کرد، اهداف خود را از تلاش براى به دست گرفتن حکومت چنین ترسیم فرمود:«اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منّا تنافساً فى سلطان و لا التماساً فى فضول الحطام و لکن لنزى المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک»؛ (25)آن حضرت پس از بیان این نکته که نه به دنبال سلطنت و ریاست بر مردم هستم و نه در پى رسیدن به ثروت و مال دنیا، اهداف خود را چنین تعیین مى‏کند:1-آشکار کردن نشانه‏هاى دین الهى،2- اصلاح در روى زمین3-ایجاد امنیت براى بندگان مظلوم4- عمل کردن به واجبات، سنت‏ها و احکام و قوانین الهى‏(26)
حضرت اباعبداللَّه(ع) در گفت و گویى که با فرزدق در مسیر مکّه به کوفه، در منزل صفاح دارد، مى‏فرماید:
«یا فرزدق! ان هولاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا اطاعة الرحمن و اظهروا الفساد فى الارض، و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور و استأثروا فى اموال الفقرا و المساکین و انا اولى من قام بنصرة دین اللَّه و اعزاز شرعه و الجهاد فى سبیله لتکون کلمة اللَّه هى العلیاء»(27) در این قسمت امام(ع) امویان را که در اندیشه کنار نهادن دین الهى هستند؛معرفى مى‏کند و هدف خویش را مقابله با آنان و برپایى دین الهى مى‏داند. آن حضرت به روشنى فلسفه حکومت را «برترى کلمة اللَّه» بیان مى‏نماید و روشن است که بر پایى دین اسلام به صورت کامل، سعادت دنیوى و اخروى افراد را تضمین خواهد نمود.

9- فلسفه و اهداف حکومت‏

مفهوم انحراف جامعه مسلمین از ارزش‏ها و هنجارهاى اسلامى در عصر امام حسین علیه السلام، ابعاد گسترده‏ترى به خود گرفت؛این انحرافات امام حسین علیه السلام را بر آن داشت تا علیه این آسیب‏هاى اجتماعى که طبعا روابط ناسالمى را بر امت اسلامى تحمیل مى‏کرد، قیام کند و اصلاح جامعه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در قالب شیوه‏هاى عملى امر به معروف و نهى از منکر سر لوحه کار خود قرار دهد .نهضت‏ سیدالشهدا علیه السلام از پدیده‏هاى چند ماهیتى ، ذو وجوه، عمیق، چند بُعدى، چند جانبه و چند لایه است؛ چرا که عوامل متعددى در آن دخالت دارند و علت تفسیرهاى مختلف در مورد این قیام نیز محاذى بودن عناصر دخیل در آن است که در آن واحد، مقصدها و هدف‏هاى مختلف داشته است. برخى علت قیام حضرت را امتناع از بیعت ‏یزید مى‏دانند و بعضى دیگر امر به معروف و نهى از منکر، و عده‏اى هم دعوت کوفیان و تشکیل حکومت را علة‏العلل قیام ذکر مى‏کنند، مسئولیت اجتماعى حمایت از امت اسلامى و حفظ کیان اسلام، صیانت ‏خلافت از انحراف‌هاى امویان، جلوگیرى از ظلم و ستم امویان خاصه بر شیعیان، از بین بردن بدعت‏ها و احیاى سنت، جلوگیرى از محو نام آل‏البیت علیهم السلام، جلوگیرى از تاراج بیت‏المال مسلمین، عمل به وظیفه شرعى و تکلیف دینى، اتمام حجت و تبلیغ دین و… از دیگر علل و انگیزه‏هایى است که نویسندگان در مورد این حادثه در کتاب‌هاى خود به آنها پرداخته‏اند.
امام علیه السلام مى‏فرمود:آیا نمى‏بینید که به حق، عمل نمى‏شود و کسى از باطل روگردان نیست؟ در این اوضاع، مؤمن باید لقاى پروردگارش را بر چنین زندگى ترجیح بدهد(28)
هدف قیام امام حسین(علیه السلام) را به آسانى و بدون تکلّف میتوان از سخنان آن حضرت استنباط کرد.
آن گاه که امام(علیه السلام) بر اثر تهاجم عمّال حکومت ناچار شد از مدینه خارج گردد، در ضمن نوشته هاى، هدف حرکت خود را چنین شرح داد: «إِنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلا بَطَرًا وَلا مُفْسِدًا وَلا ظالِمًا وَإِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى، أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ وَأَسیرَ بِسیرَةِجَدّى وَأَبى عَلِىِّ بْنِ أَبیطالِب»; یعنى: «من از روى خود خواهى و خوشگذرانى و یا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم.میخواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره و روش جدّم و پدرم على بن ابیطالب عمل کنم.»در این سخن چند نکته مهمّ، شایان توجّه است.
1 ـ اصلاح امّت، 2 ـ امر به معروف و نهى از منکر، 3 ـ تحقّقِ سیره و روش پیامبر و على(علیهم السلام).
همچنین آن حضرت در مقام دیگرى فرموده است:«أَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ ما کانَ مِنّا تَنافُسًا فى سِلْطان وَلاَاِلْتماسًا مَنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَلکِنَّ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ وَنَظْهِرَ الاِْصْلاحَ فى بِلادِکَ وَیَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مَنْ عِبادِکَ ویُعْمَلَ بِفَرائِضِکَ وَسُنَنِکَ وَأَحْکامِکَ.» «بار خدایا! تو میدانى که آنچه از ما اظهار شده براى رقابت در قدرت و دستیابى به کالاى دنیا نبوده، بلکه هدف ما این است که نشانه هاى دینت را به جاى خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم، تا ستمدیدگان از بندگانت امنیّت یابند و به واجبات و سنّتها و دستورهاى دینت عمل شود..
در این سخن هم چند نکته قابل توجّه است:1 ـ برگرداندن نشانه و علائم دین به جاى اصلى خود،2 ـ اصلاحات در همه شهرها،3 ـ ایجاد امنیّت براى مردم،4 ـ فراهم ساختن زمینه عمل به واجبات و مستحبّات و احکام الهى.
مضافا آن حضرت در برخورد با سپاه حرّ بن یزید ریاحى فرمودند:«أَیُّهَا النّاسُ فَإِنَّکُمْ إِنْ تَتَّقُوااللهَ وَتَعْرِفُوا الْحَقَّ لاَِهْلِهِ یَکُنْ أَرْضى للهِ وَنَحْنُ أَهْلُ بَیْتِ مُحَمَّد(صلى الله علیه وآله وسلم) أَوْلى بِوِلایَةِ هذا الاَْمْرِ مِنْ هؤُلاءِ الْمُدَّعینَ ما لَیْسَ لَهُمْ وَالسّائرینَ بِالْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ.»«اى مردم اگر شما از خدا بترسید و حقّ را براى اهلش بشناسید، این کار بهتر موجب خشنودى خداوند خواهد بودو ما اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، به ولایت و رهبرى، از این مدّعیانِ نالایق و عاملان جور و تجاوز، شایسته تریم .»
آن جناب در مقام دیگر فرمود:«إِنّا أَحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ الْمُسْتَحَقِّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلاّهُ.» «ما اهل بیت به حکومت و زمامدارى ـ نسبت به کسانى که آن را تصرّف کرده اند ـ سزاوارتریم.»از این دو بخش از سخن امام(علیه السلام) نیز به وضوح استفاده می شود که آن حضرت خود را شایسته رهبرى و زمامدارى بر مردم میداند، نه یزید فاسد و دستگاه جائر او را.بنابراین، هدف امام حسین(علیه السلام) در این قیام ، تحقّقِ کاملِ حقّ بوده است.
امورى که آن حضرت به عنوان فلسفه قیامش به آنها اشاره مىکند، از قبیل: اصلاح امّت، امر به معروف و نهى از منکر، تحقّق سیره پیامبر و على، برگرداندن علائم و نشانه هاى دین به جاى خود، اصلاحات در شهرها، امنیّت اجتماعى، فراهم ساختن زمینه اجراى احکام، همه و همه این امور، زمانى قابل تحقّق و اجراست که ولایت و حکومت در مجرا و مسیر اصلیش قرار گیرد و به دست امام(علیه السلام)بیفتد; لذا فرمود: «ما اهل بیت شایسته این مقامیم نه متصرّفانِ متجاوز و جائر».
پس هدف نهایى آن حضرت، تشکیل حکومت اسلامى بر اساس سیره پیامبر و على بوده است; که در پرتو آن، احکام الهى اجرا میشود و نشانه هاى دین آشکار و شهرها اصلاح و امنیّت پابرجا و امر به معروف و نهى از منکر انجام، و سیره و سنّت پیامبر و على متحقّق، و در نتیجه کار امّت اصلاح میگردد.
امام(علیه السلام) در نامه اى که در زمان اقامت خویش در مکه در پاسخ به نامه هاى اشراف و بزرگان کوفه، که از حضرت براى آمدن به کوفه دعوت به عمل آورده بودند، نوشتند، فلسفه قیام را چنین بیان فرمودند:«فَلَعَمْرِى مَا الاِمامُ الاّ الحاکِمُ بِالکِتابِ، القائِمُ بِالقِسْطِ، الدائِنُ بِدینِ الحَقِّ، الحابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذاتِ اللهِ»17; به جانم سوگند، پیشوا کسى است که به کتاب خدا حکم کند، عدل و داد را محقق سازد، متدین و ملتزم به دین حق باشد، خود را وقف خدا کند. نکته شایان توجّه این که تلاش خالصانه براى تشکیل حکومت اسلامى که منبع و منشأ تمام خیرات و برکات است ـ و شعبه مهّم ولایت على و آل على(علیه السلام) هم که همان قبول حاکمیّت و پذیرش تفسیر آنان از دین است ـ غیر از حکومت و سلطنت استبدادى و ریاست طلبى و کشورگشایى بر اساس هواهاى نفسانى است که منشأ تمام مفاسد و شُرور است ابا عبدالله(علیه السلام) در خطبه اى که پس از برخورد باحرّبن یزید ریاحی در منزل بَیْضَه ایراد فرمودند، انگیزه قیام خود را با استناد به فرمایش رسول خدا(صلى الله علیه وآله) چنین بیان کردند:«اَیُّهَا الناس! اِنَّ رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) قالَ: مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلا لِحُرُمِ الله، ناکِثاً لِعَهْدِالله، مُخالِفاً لِسُنةِ رَسُولِ اللهِ(صلى الله علیه وآله)، یَعْمَلُ فِى عِبادِاللهِ بِالِاثْمِ وَ الْعُدْوانِ، فَلَمْ یُغَیِّر عَلَیْهِ بِفِعْل وَ لاقَوْل، کانَ حَقَّاً عَلَى اللهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ. اَلا وَ اِنَّ هؤلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الْشَیْطانِ وَ تَرَکُوا طاعَةَ الْرحْمنِ وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأثَرُوا بِالْفَىْءِ وَ اَحَلُّوا حَرامَ اللهِ وَ حَرَّمُوا حَلالَهُ وَ اَنَا اَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ»20; اى مردم! رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمودند: کسى که فرمانرواى ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهى را شکسته و با سنت رسول خدا مخالفت ورزیده، در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگرى رفتار مى کند، ولى در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، حق خداست که او را در جایگاه (پست و عذاب آور) آن ستمگر قرار دهد. هان (اى مردم) بدانید که این ها تن به فرمانبرى از شیطان داده و اطاعت از فرمان الهى را رها کرده و فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نموده اند، درآمدهاى عمومى (بیت المال) مسلمین را به خود اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده اند و من شایسته ترین فرد براى تغییر دادن (سرنوشت و امور مسلمانان) هستم. (29)
از مجموع نامه و پاسخ حضرت، این اهداف را مى توان براى نهضت عاشورا استفاده کرد:
الف. دعوت و عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله);
ب. احیاى سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله) که از بین رفته است، وبرپایى مظاهر حق و حقیقت;
ج. از بین بردن بدعت ها (که جایگزین احکام خدا و سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله)شده است.)

10- مقبولیت حکومت در نگاه امام

«من نه به انگیزه خودبزرگبینى و حقناپذیرى بیرون می روم، و نه طغیانگرى وآشوبطلبى; نه براى افشاندن بذر تباهى حرکت می کنم، و نه به منظور ظلم; بلکه تنها انگیزهام، سامان دادن حرکت فکرى و فرهنگى و جنبش اصلاحى و انسانى و خیرخواهانه و مسالمتآمیز براى اصلاح امور جامعه و اُمّت نیاى گرانقدرم پیامبر است. من می خواهم حکومت را به حق و عدالت دعوت کنم و از شیوه هاى ظالمانه هشدار دهم، و همگان را به سبک و سیره مترقى و سرشار از عدل و داد نیاى گرانقدر و پدر ارجمندم فراخوانم و بر آن سبک رفتار کنم.»
امام‏حسین(ع) در نامه‏ای به مردم بصره می‏نویسد:«شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می‏کنم، زیرا در شرایطی قرار گرفته‏ایم که دیگر سنت پیامبر از میان رفته و جای آن بدعت قرار گرفته است(30)
نیز در جای دیگر فرمود: «من برای تفریح و تفرج و استکبار و خود بزرگ‏بینی، نیز برای فساد و خرابی و ظلم و ستم و بیدادگری قیام نکردم، بلکه خروج من برای اصلاح امت جدم محمد صلی الله علیه و آله است. می‏خواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به سیره و سنت جدم و آیین و روش پدرم علی بن ابی طالب علیه السلام رفتار کنم.(31)
او در سخن و عملى جاودانه در ترسیم بخشى از انگیزه ها و هدفهاى نهضت عزتطلبانه خویش، به سپاه «حُرّ» چنین گفت: «اَیُّهَا النّاسُ! اِنَّ رَسُولَاللّهِ قالَ: مَنْ رَأى سُلْطَاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحَرامِ اللّهِ، ناکِثاً عَهْدَهُ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِاللّهِ، یَعْمَلُ فِى عِبادِ اللّهِ بِالْإثْمِ وَالْعُدوانِ فَلَمْ یُغَیِّر عَلَیْهِ بِفِعْل وَ لا قَوْل; کانَ حَقّاً عَلَى اللّهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ. اََلا وَ اِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیْطَانِ، وَ تَرَکُوا طاعَةَ الرَّحْمانِ، وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ، وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ، وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفیىءِ، وَ اَنَا أَوْلى مَنْ قامَ بِنُصْرةِ دِینِ اللّهِ، وَ اِعْزازِ شَرْعِهِ، وَالْجَهادِ فِى سَبِیلِهِ لِتَکُونَ کَلِمَةاللّهِ هِىَ الْعُلْیا (32)
«هان اى مردم! پیامبر فرمود: هر کس پیشواى زورمدار و خودکامهاى را ببیند که مقررات خدا را نادیده می گیرد، مرزهاى آن را می شکند، پیمان خدا را زیر پا می نهد و با روش مدیریت و مردمدارى و قانونگرایى و معنویت من مخالفت میورزد و به مردم ستم می کند و حقوق و آزادى آنان را پایمال می سازد، و آن گاه به نقد و نفى بیداد او بر نخیزد، بر خداست که او را با همان استبدادپیشه در دوزخ همنشین سازد. هان! اینک بدانید که استبدادگران اموىمسلک فرمانبردارى شیطان را برگزیده و اطاعت خدا را کنار نهادهاند; تبهکارى را آشکار ساخته و مقررات خدا را تعطیل کرده و حقوق خدا و مردم را بر اساس هوا وهوس به انحصار خویش درآوردهاند، و من شایستهترین کسى هستم که باید براى یارى دین خدا و آفرینش عزّت آن و جهاد در راه حق و عدالت به منظور برترى آن بپا خیزم(33)
هنگامى که در برابر منطق و درایت و خیرخواهى و مهر و مسالمت و مداراى خویش، باز هم آن پاسخ زورمدارانه را شنید، شیرآسا خروشید: «ألا وَ إِنَّ الدَعیَّ بْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَینِ: بَینَ السِّلَّةِ والذِّلَّةِ، وَ هَیْهاتَ منَّا الذِّلَّةِ، یَأبَى اللهُ لنا ذلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمنونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ، و طَهُرتْ، وَ أُنُوفٌ حَمیَّةٌ، وَ نفوسٌ أبیَّةٌ مِنْ اَنْ نُؤثِرَ طاعةَ اللِئآمِ على مصارعِ الکِرامِ. ألا و إنّی زاحِفٌ بِهذهِ الأُسْرَةِ مَعَ قِلَّةِ العَدَدِ، وَ خِذلانِ النّاصْرِ.(34)
«هان اى عصرها و نسلها! به هوش که این فرومایه فرزند فرومایه، اینک مرا میان دو راه و دو انتخاب قرار داده است: بر سر دو راهىِ ذلّتپذیرى و تسلیم خفّتبار در برابر فرومایگان و واپسگرایان حاکم، و یامرگ پرافتخار و باعزتّ و سرفرازى با پایبندى به آرمانها! و چه قدر دور است از ما که خوارى را برگزینیم! خدا و پیامبرش وایمانآوردگان و روشنفکران و دامانهاى پاک و رگ و ریشه هاى پاکیزه و مغزهاى روشناندیش و جانهاى ستمستیز و باشرافت نمىپذیرند که ما فرمانبردارى فرومایگان و پایمالگران حقوق و امنیت و آزادى مردم را بر شهادتگاه رادمردان وآزادمنشان مقدّم بداریم! از این رو به هوش باشید که من با همین خاندان و با این یارانِ به شمار اندک و با وجود پشت به حقّ و عدالت نمودن پیمان شکنان، راه خویش را برگزیده و براى دفاع از حق، به یارى خدا مقاوم و شکست ناپذیر آماده ام.»

منابع وماخذ
1- خاستگاه مشروعیت حکومت اسلامى و نقش مردم در آن ، محمدرضا رهنمایى ؛ماهنامه معرفت ، شماره 43
با تلخیص و برداشت آزاد
2- سایت کرسی در بیان مفهوم دولت و مشروعیت
3- ر. ک. اقتصاد و جامعه، ص 273 و 274
4- ر. ک. آنتونى کوئینتن، فلسفه سیاسى، (مقدمه)، مرتضى اسعدى، به‏آور، تهران، 1374، از ص 29 تا ص 34. براى توضیح بیشتر، ر. ک. سعید حجاریان مساله مشروعیت، مجله راهبرد، شماره 3. بهار 1373. و نیز على‏رضا شجاعى‏وند، مشروعیت دینى دولت، انتشارات تبیان، از ص 42 به بعد
5- پیرامون جمهورى اسلامى، ص 150 از ص 152 به بعد
6- ر. ک. قاضى ابى یعلى، الاحکام السلطانیه، مکتب الاعلام الاسلامى، ص 20، قم، 1406 ق
7- ارسطو، سیاست، حمید عنایت، شرکت‏سهامى کتابهاى جیبى، تهران، 1358، ص 10
8- ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، عباس منوچهرى، مولى، تهران، 1374، ص 10 و 273
9- ژان ژاک روسو، قرارداد اجتماعى، ص 41
10- ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، ص 273
11- سورة نساء، آیة 59
12- محمد تقی مصباح یزدی، نظریة سیاسی اسلام، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) ، قم 1378، ج 2، ص 38
13-«مشروعیت» از دیدگاه شهید مطهری مقصود رنجبر فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق علیه السلام / شماره 22 / تابستان 1383
14- موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص 313
15-رجال کشى، ص 23، بحارالانوار، ج 44، ص 212 حدیث 9 و فرهنگ سخنان،همان، ص 363 و 364
16- مقتل الحسین، قم، ص 85 – محمدبن جریر الطبرى، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالقاموس الحدیث، ج 6، ص 229
17- بحارالانوار، ج‏44، ص‏325
19- همان، ص 278..
20-قدردانى قراملکى، محمد حسن، سکولاریسم در مسیحیت و اسلام، ص‏317
21- موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص‏278
22 و 23همان، ص‏315
24- بحارالانوار، ج‏44، ص‏325
25- تحف العقول، ص‏243
26- سید جواد ورعى، حکومت دین از دیدگاه امام حسین(ع)، (مجموعه مقالات همایش امام حسین(ع))، ص‏288
27- موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص 336
28- هدایت الله ستوده، مقدمه‏اى بر آسیب‏شناسى اجتماعى، انتشارات آواى نور، صص 30 – 31
29- افشاى مفاسد معاویه و یزید در سخنان امام حسین(ع) جواد حسینى‏ سایت خبرگزاری فارس ، تاریخ طبرى، ج 3، ص 248، الغدیر، ج 10، ص 248 ؛ فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، همان، ص 256 – 257
30- محسن نصری، رویکرد جامعه شناختی به نهضت عاشورا، مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی(ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1276)ص‏650.
31. همان، ص‏659. به نقل از: علامه تهرانی، لمعات الحسین(ع)، ص‏13
32- وقعة الطّف، ص 172; تاریخ طبرى، ج 5، ص 403; انساب الأشراف، ج 3، ص 170.
33- کامل ابن اثیر، ج 3، ص 270
34- لهوف، ص 156; مثیر الأحزان، ص55

جستجو