نظام اسلامی ،اهداف وجایگاه ((اکثریت))در ان

 

شعار اسلام با شعار حکومت های بشری و به ویژه غربی متفاوت است. شعار دین و حکومت اسلامی پیروی از حق است وشعار از حکومت های بشری و دموکراسی پیروی از((اکثریت))

. محور و معیار نظام اسلامیحق است و در این نظام هر حقی از ذات اقدس اله که حق محض است سر چشمه می کیرد: أَفَمَن كَانَ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَرَحْمَةً ۚ أُولَـٰئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ ۚ وَمَن يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ ۚ فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِّنْهُ ۚ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿هود/١٧1 ; هر گونه حقی که در طبیعت یا نظام جامعه محقق می شود از او نشٲت می گیرد و حتی آن کس که پیام آور وحی الهی است ‘ او نیز مشٲ حق نیست بلکه خود او پیرو حق است و حق هیچ دخل و تصرفی در وحی و قانون الهی را ندارد.

 

خدای سبحان درباره ی قرآن کریم و رسول اکرم (ع) می فر ماید: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ﴿٤٠/الحاقه﴾ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ ۚ قَلِيلًا مَّا تُؤْمِنُونَ ﴿٤١ وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ ۚ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ ﴿٤٢ تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٤٣ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ﴿٤٤ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ﴿٤٥ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ﴿٤٦/الحاقه﴾; فرمود این قرآن ، قول رسول کریم است و نه کفته ی شاعر و نه گفته ی کاهن‚ بلکه از سوی رب العالمین نازل گشته و اگر او (رسول کریم )سخنی را به دروغ بر ما میبست ٬ او را با قدرت می گرفتیم و رگ قلب و حیاتش را قتع می کردیم . خدای سبحان در سورهی مبارکه ی ((نجم )) بر این نکته تصریح می کند که نطق و گویش و کلام پیامبر(ع) نطق وکلام خداست و هر انچه که می گوید ، عین وحی و واقیت است و هیچ گاه از روی هوا و هوس سخن نمی گوید: وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣/النجم﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ﴿4/النجم﴾

البته در نظام اسلامی ، در بعضی موارد و مراحل ، ((اکثریت)) معتبر است وجایگاه خاص خود را دارد که همان مقام ((تشخیص حق)) است نه ((تثبیت حق)); یعنی حق را وحی الهی تبیین و تثبیت می کند و در مقام اجرای حق رای اکثریت کار ساز است و گاهی در موارد ی که تشخیص حق دشوار باشد و صاحب نظران با یکدیگر اختلاف نظر داشته باشند رای اکثریت معیار است.

منکران وحی و نبوت با رای اکثریت اصل حق را اثبات می کنند زیرا در نظر آنان حق همان جیزی است که اکثر مردم به آن رای بدهند اما اسلام می گوید ((حق))آن است که در راه وحی ثابت شده است ولی در هنگام روشن نبودن آن ار اکثر اندیشمندان و عالمان دین گفتند که این مطلب سخن دین است تشخیس انان بر تشخیص اقلیت مقدم است.

تفاوت اساسی اکثریت در نظام دموکراسی با اکثریت در نظام اسلامی در این است که در حکومت اسلامی حق و قانون پیش از اکثریت و مقدم بر آن است و اکثریت ((کاشف حق)) است نه مولد وبه وجود اورنده آن ولی در نظام دموکراسی و غیر دینی اکثریت پیش از حق و حقوق و به وجود آورنده آن است . اکنون ر نظام جمهوری اسلامی رای اکثریت مجلس شورای اسلامی و اکثریت شورای نگهبان و اکثریت مجلس خبرگان معتبر است و در هر جایی که با شورا انجام گیرد همین گونه است .

جایگاه دوم اکثریت در اسلام مقام عمل و اجراست به این معنا که رای اکثریت مردم در کارهای اجرایی خودشان معتبر است . مردمی که در بخش قانون گذاری و حوزه ی نبوت و امامت معصوم و در بخش حاکمیت و ولایت و رهبری پذیرای حق می باشد در مسائل اجرایی تشخیس شان حجت است و باحضور ورای آزادانه در سرنوشت خود سهیم هستند و برای مشکلات وتامیین نیاز های خود افرادی را به عنوان وکیل انتخاب می نمایند و به مجلس شورای اسلامی یا به مجلس خبرگان و مانند آن می فرستند.

بنا براین در نظام دینی و اسلامی دو نوع رای محترم و معتبر است یکی در مقام اجرا وعمل ودیگری در مقام تشخیص قانون الهی که توسط وحی ودین ارائه گردیده است کسانی که خود توانایی تشخیص قانون دینی را ندارند قانون شناسان را با رای اکثریت تعیین می کنند و قانون شناسان با رای اکثریت خود قانون الهی را می شناسند .

نظام دموکراسی غرب

به جنایت ها و فجایعی که در درون نظام غربی صورت می گیرد کاری نداریم با صرف نظر از آن خوبی یک نظام در این نیست که به مردم خود ستم نکند ولی تمام توان خود را بر ضد کشور های جهان سوم به کار برد. کدام درندهای در این نظام غربی دنده تر است؟ اکنون تمام کشور های جهان سوم به سفره ی ارتزاق آنان تبدیل شده است . جنگ جهانی اول و دوم و کشتار بی رحمانه ی میلیون ها انسان ثمره ی نظام های سلطه ی غربی است . ممکن است یک حاکم غربی در داخل کشور خود به شهروندان تهاجم نکند یا یک سارق حرفه ای کالای مغازه ی دیگر را به سرقت نبرد اما همه ی تهاجم هایی که به منابع جهان سوم شده به دست آنان صورت گرفته است.

دنیای غرب اکنون به این باور رسیده ایت که (آقای مردم دنیا) است. این باور در نتیجه ی چند اصل است:

1-رشد جمعیت از حد گذشته است.

2-منابع طبیعی زمین و مواد غذایی و پوشاکی ودیگر ارزاق روی زمین برای همهکافی نیست.

3-بر اساس تنازع بقا داروینی قدرتمندان باید بمانند و بهره مند.

4- چون ما از دیگر مردم دنیا بهتر وقدرتمندتریم پس ما باید حق را بگیریم اگر چه همه ی مردم کشور های دیگر از گرسنگی بمیرند.

غربی ها سنگین ترین پدیده های خونین را صلح می نامند جنگ خلیج فارس را به عنوان صلح جهانی به خاور میانه و بخشی از جهان سوم تحمیل کردند . اگر کسی به مغازه ی یک شهروند آمریکایی تهاجم نکرد ولی جهان سوم را به کام خود کشید اگر یک چاقو به شروند خود نزند (که می زند) اما به وسیله بمب و موشک هزاران انسان را به خاک و خون کشید آیا چنین تهاجمی تمدن است؟آیا معیار تمدن این است که در داخل یک نظام با هم بسازند ولی هر گونه جتایتی را در مورد دیگران روا دارند؟آیا جاهلیت عصر رسول اکرم (ص)خترناک بود یا جاهلیت قرن بیستم؟

امروز تمام جهان در ضعف و فقر و گرسنگی به سر می برد و غربی ها با ثروت های همین گرسنگان مرفه شدهاند و این عمل را پیشرفت می دانند. این فکر وعمل بر اساس همان قانون جاهلی و قانون زور مدار جنگل که قران کریم آن را نقل می کند فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا ۚ وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَىٰ ﴿٦٤/طه﴾ می باشد نه بر اساس تمدن. اگر معیار تمدن قسط و عدل وحق شناسی جامعه انسانس و حقوق بشر است داخل و خارج کشور نباید فرقی داشته باشد اما غربی ها ی خون ریز به عنوان حفظ منابه و صنعت و تمدن جهان سوم را بلعیده اند.

سر لشکر های انگلیسی تا اواخر نیز به گاو پرست هندی سلام نظامی می دادند و احترام می کردند و احتراممی کردند تا هندو وبودایی و گاوپرست را در همان مرام باطل و در همان گمراهی و بی خبری نگه دارند ومنافع و منابع آنان را همچنان چپاول کنند و اگر دستشان از در آمد های ملی دیگران کوتاه نشد برای براندازی نظام آنان از کودتا و مانند آنان بهرمند می گیرند.

((حاکم اسلامی)) کیست؟

در قرآن کریم خدای متعال به رسول الله(ع) فرمود: إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّـهُ ۚ وَلَا تَكُن لِّلْخَائِنِينَ خَصِيمًا ﴿١٠٥/النساء﴾تو مبعوث شده ای تا به عنوان حاکم در بین مردم حکومت کنی ؛ اما نه بر میل و اراده و فکر خود نه به انچه می بینی بل به آنچه از وحی می یابی آنچه را که خداوند تعالی به وسیله ی وحی به تو نشان داد بر اساس همان حکومت کن وبس. چون جهان را الله آفرید همان آفریننده باید جهان را بپروراند که او ،(رب العالمین) است و تنها خداست که ولی و حاکم بر انسان هاست و آنان را می پروراند و راه وحی ومربی انسان است . خدای سبحان برای اینکه جامعه ی بشری را جز به دست وحی نسپارد،رسول الله (ص) را در سه مرحله ،معصوم و مصون از خطا و لغزش قرار داد واو را به مردم معرفی نمود و آنگاه فرمود :تو وحی را بیاب و از راه وحی بر مردم حکومت کن ؛یعنی بگذار وحی حکومت کند.

سه مرحله ی وحی عبارتند از:مرحله ی دریافت وحی،مرحله ی ضبط ونگه داری وحی ،و مرحله ی ابلاغ و انشا وحی. هیچ انسان عالمی با بیش از این سه مرحله است و اگر مصون از لغزش است و اگر مصون از لغزش است باز در همین سه مر حله معصوم است.

مرحله اول:

در مرحله ی خطاب به رسولش فرمود نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ﴿١٩٣ عَلَىٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ ﴿١٩٤/النساء﴾فرشته ی امین این وحی را در قلب تو القا می کند وفرود می آورد و آن پیک وحی هرگز اشتباه نمی کند و هرگز کم و زیاد نمی کند و هر چه را یافت با حفظ امانت و بدون تغییر به تو می رساند و تو نیز آنچه را که ما گفتیم در مقام لدن از نزد خداوند تقی می کنی: وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ ﴿النمل/٦اگر انسان علمی را از سرچشمه ی زلالش و از نزد خداوند و بدون واسطه است و در این صورت دیگر جایی برای وهم و خیال و نسیان وشیطان نیست در آن مقام بلند نه شیطان می تواند شیطنت کند ونه سهو و نیسان وتغییری رخ می دهد.

مرحله دوم:

مرحله دوم مقام ضبط و نگه داری و حفظ وحی است . این مرحله را نیز قرآن کریم با عصمت رسول اکرم (ص)معرفی کرده است و می فرماید:هر چه را که رسول الله از خدا یافت در حرم قلبش محفوظ است حافظه ی روحش آن را درست نگه داری می کند نه فراموش می کند نه کم و زیاد : سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنسَىٰ ﴿٦/الاعلي﴾

مرحله سوم:

مرحله ی سوم مرحله ابلاغی شفهی وحی یا کتبی آن است که آن حضرت کلام الهی را می گویند و دیگران آن را می شنوند یا می نویسند .در این باره ذات اقدس اله می فرماید: وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ ﴿النجم/١ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَىٰ ﴿٢ وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ ﴿٣ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ ﴿٤/النجم﴾یعنی هر آنچه که رسول الله می گوید وحی خداست وهر چه وحی است همان را می گوید نه چیزی را در مقام ابلاغ و املا بر وحی می افزاید ونه چیزی از آن می کاهد وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ ﴿٢٤/التكوير﴾رسول خدا ضنین وبخیل نیست وبر وحی الهی ضنت و بخل نمی ورزد و لذا چیزی از آن را کتمان نمی کند . پس حرم لفظ و تکلم رسول اکرم (ص) نیز معصوم و مصون است.

وقتی از آن حضرت سوال کردند :آیا ما در محضر شما هر چه را که در محضر شما می شنویم یاداشت کنیم؟ فرمود:آری. عرض کردند: گاهی شما در حال نشاط سخن می گوئید و گاهی در حال غضب آیا هر چه در این حالات شنیدیم همه ی آن ها را یاداشت کنیم ؟فرمود: ((نعم فانی لا اقول فی ذلک کله الا الحق ))آری هر آنچه را از من می شنوید یادداشت کنید زیرا اگر راضی ام رضایم برای خداست و اگر غضبناکم غضبم نیز برای خداست نه حالت نشاط می تواند مرا از منطقه ی عصمت بیرون برد ونه حالت غضب می تواند مرا از مرز عصمت خارج سازد. بنابراین برا ی آنکه وحی خداوند بر انسان ها و جامعه یبشری حکومت کند لازم است در صورت امکان انسان کاملی که خود وحی ممثل است حضور داشته باشد . جامعه برین انسان کاملی می خواهد که هرگز قلبش نخوابد و هرگز خیال گناه در جانش رخنه نکند و این انسان کامل جز معصوم نیست.

(بحارالانوارج2ص147ح19)

در حکومت وحی رسول خدا نه تنها امتیازی بر دیگران ندارد بلکه دارای وظایف برتری است که این دشواری وظیفه رسول خدا (ص)خود نشان دهنده ی حاکمیت وحی است نه حاکمیت شخص. اگر خدای سبحان در احکام عبادی بر مردم واجب است: أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَىٰ غَسَقِ اللَّيْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ ۖ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا ﴿٧٨/الاسراء﴾علاوهبر نماز به رسولش مي فرمايد: وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَىٰ أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا ﴿ الاسراء /٧٩ تو شب زنده دار باش و مناجات شبانه را فراموش نکن تا پروردگارت تو را به ((مقام محمود))برساند.

همچنین در بعد سیاسی نیز که بر مردم واجب نموده است با طاغوت بجنگد وبا کفر و حکومت های جابر بستیزند به رسول الله فرمود اگر احدی تو را یاری نکرد و هیچ فردی به ندای تو پپاسخ نداد تو به تنهایی موظف به قیام هستی: فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ ۚ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ ۖ عَسَى اللَّـهُ أَن يَكُفَّ بَأْسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ وَاللَّـهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنكِيلًا ﴿٨٤/النساء﴾ مومنین را به جنگ و نبرد با طاغوت تشویق کن واگر کسی تو را یاری نکرد به تنهای باید وظیفه ات را انجام دهی. بنابراین وظیفه رسول اکرم(ص) هم در جهاد اکبر مانند نماز شب و هم در جهاد اصغر دشوار تر از دیگران می باشد.

حاکم اسلامی وضرورت عصمت

برهان عقلی می گوید تنها کسی با لاصاله حق ولایت و سرپرستس انسان و جامعه ی بشری را دارد خالق انسان و جهان است و از میان انسان ها آن کس می تواند جانشین خداوند باشد واز سوی او بر مردم حکومت کند که در کقام عله عمل عصمت داشته باشد یعنی هیچ خطا و لغزشی از او در علم و عملش رخ ندهد و در این صورت علم و عملش مطابق و تابع علم عمل خداوند خواهد بود.

خدای صبحان در قرآن کریم ولایت بالاصاله و بالذات را منحصر در خود می سازد و می فرماید: فَاللَّـهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿شوري/٩ تنها ولی بالذات و اصیل الله است ابته در آیات دیگر ولایت را به جانشینان راستسن خود نسبت می دهد زیرا آنان معصوم بوده آنچه را که می فهمند و انجام می دهند همگی مستند به خدای سبحان است ودر نتیجه حاکمیت آنان حاکمیت الهی است.

این استدلال عقلی بر ضرورت عصمت والیان امور مسلمین را آیات قرآنی به صراحت تایید می نماید. در سوره ی(( نساء)) می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ ۖ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّـهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴿٥٩/النساء﴾ تنها سخن از خداوند و ایمان به اوست واین سیر آیه نشان می دهد که تثلیث (سه گانگی) بخش اول و تثبیت(دو گانگی) بخش دوم در حقیقت به توحید در عبادت و اطاعت باز می گردد یعنی هر اطاعتی که از رسول خدا و اولی الامر می شود بازگشتش به اطاعت از خداوند است زیرا علم و عمل آنان به دلیل عصمتشان به خداوند مستند است.

اما آنچه که در این آیه دلالت بر عصمت اولی الامر دارد امر به اطاعت مطلق و بی قید و شرط از آنان است . اگر ولی امر امت معصوم نباشد ویا احتمال اشتباه در قول و فعل او داده شود هر چند که عدالت او محزر و مسلم باشد نمی توان مطلقا از او اطاعت کرد زیرا عدالت مانع عصیان عمدی است نه مانع سهو و نسیان. کسی که احتمال اشتباه علمی وعملی در کار او باشد اطاعت از او مقید می شود به مواردی که فرمان او مطابق با خواست و فرمانالهی باشد چرا که بر اساس دلیل عقلی و بر مبنای آن روایت مشهور که فریقین از رسول اکرم (ص): ((لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق ))فرمان مخلوقی که بر خلاف فرمان خالق و خداوند باشد نادرست است و هیچ اعتباری ندارد.

بحار الانوار ج10ص447ح1)

پس به ناگزیر باید رفتار و گفتار چنین شخصی را با معیار و میزانی سنجید و در این صورت این شخص نمی تواند مطاع وفرمانده ی مطلق باشد و جامع انسانی نمی تواند در همه ی موارد از او اطاعت کند و حکم او تنها در مواردی اطاعت پذیر است که مطابق با معیار ومیزان باشد و از این رو مطاع مطلق همان میزان و معیار الهی خواهد بود . آن میزان یقینا قرآن تنها نیست زیرا الفاظ و ظواهر قرآن کریم می تواند در معرض هجوم سلیقه ها ی اشخاص قرار گیرد و بر اساس برداشت های گوناگون آرا و تفسیر ها ی متفاوت داشته باشد.

پس میزان در علم و عمل ((قرآن ناطق))است که به علاوه بر واجد بودن حقایق قرآنی ذو وجوه نیست و کردار و گفتار و سیرت و سکوت وی به صراحت و رو شنی معیار اندیشه ها و رفتار هاست و تنها شخصی که دارای این ویژگی می باشد از او به ((معصوم)) تعبیر می شود و باید به نحو مطلق مورد اطاعت قرار گیرد و به همین دلیل اطاعت مطلق از نبی اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) از عصمت آن ذوات مقدسه است هر چند که عصمت آنان پرتوی از ((عصمت بالاصاله و بالذات )) حضرت حق است و به همین دلیل عصکت ایشان را((عصمت بالتبع و بالعرض))می گویند.

فلسفه و اهداف حکومت اسلامی

مهم ترین هدفی که حکومت اسلامی به همراه دارد دو چیز است: اول،انسان ها را به سوی ((خلیفه لله ))شدن راهنمایی کردن و مقدمات سیر و سلوک آنان را فراهم نمودن و دوم،کشور اسلامی را ((مدینه فاضله))ساختنمبادی تمدن راستین را مهیا نمودن و اصول حاکم بر روابط داخلی و خازجی را تبیین کردن. نصوص دینی اعم از آیات قرآن و متون احادیث و نیز سیره ی معصومین و پیشوایان الهی گرچه حاوی معارف فراوان و نکات آموزنده ی زیادی است لیکن عصاره ی همه ی آنها همین دو رکن یاد شده است.

همان گونه که نظام داخلی انسان را روح و جسم او می سازد ولی اصالت از آن روح است و بدن پیرو روح می باشد و سلامت و رعایت اصول طبی وی برای تامین سلامت روح از گزند عقائد سوء وآسیب اخلاقی ناروا و حفظ از زیان رفتار ناپسند است تامین ((مدینه فاضله))نیز برای پرورش انسان های است که در جهت ((خلیفه الله))گشتن گام بر می دارند و اصالت در بین دو روکن یاد شده همانا از آن خلافت الهی است زیرا بدن هر چند سالم باشد پس از مدتی می میرد و می پوسد ولی روح همچنان زنده و پاینده است . همچنین مدینه فاضله هر چند از تمدن والا برخوردار باشد پس از مدتی ویران می گردد ولی ((خلیفه الله))که همان انسان کامل است از گزند هر گونه زوال مصون است .

بنا براین مدینه فاضله به منزله ی بدن است و خلیفه الله به مثال روح آن و همان گونه که ب اساس اصالت روح سالم می سازد بنابر اصالت ((خلیفه الله)) مدینه ی فاضله را انسان کامل تاسیس و تامین می نماید.

لازمه ی خلافت الهی آن است که انسان کامل یعنی خلیفه الله همه ی کمال های عنه را که خداوند جهان است به اندازه ی سعه ی هستی خود فراهم نمود ه و در همه آن کمال ها ی وجود مظهر خداوند سبحان قرار می گیرد و ینا براین آنچه به نام قسط و عدل و نظایر آن به عنوان اهداف حکومت اسلامی یاد می شود اگر چه کمال اصلی اند زیرا انسان متعالی که خلیفه ی خداست مصدر همه ی آن کمال ها خواهد بود چرا که خلافت خداوند مستلزم آن است که خلیفه ی وی مظهر همه ی آنچه که در تامین سعادت ابد سهیم است و در تدبیر جوامع بشری نقش سازنده دارد ٬ باشد.


جستجو