دست يابى به كمال دور از خانه أئمّهٔ اطهارامکان ندارد

«إلهى أتراك بعد الإيمان بك تعذّبني أم بعد حبّي إيّاك تبعّدني أم مع ‏رجائي لرحمتك وصفحك تحرمني أم مع استجارتى بعفوك تسلّمنى حاشا لوجهك الكريم أن تخيّبنى ليت شعري أللشَّقاء ولدتني اُمّي أم للعناء ربّتني».

اين جملات از فرمايشات امام سجاد عليه السلام در مناجات ثالثه «مناجات‏الخائفين» مى‏باشد. گاهى امام سجاد عليه السلام از زبان يك تائب پشيمان سخن مى‏گويد؛مناجات التائبين، گاهى از جانب يك شاكى پريشان حرف مى‏زند؛ مناجات ‏الشاكين، گاهى از زبان خائفى وحشت زده با خدا راز و نياز مى‏كند؛ مناجات الخائفين ‏و گاهى از زبان اميدوارى مصرّ و طمّاع سخن مى‏گويد؛ مناجات الراجين.

همانگونه كه جسم ما براى بقا، رشد و كمال به غذا محتاج است، روح هم‏ براى زنده ماندن و طى كردن مسير كمال به تغذيه محتاج است. پيوند با ذات اقدس ‏ربوبى، مناجات و گفتگو با خدا باعث تقريب به ذات اقدس الهى و غذاى روح است.گاهى غذا، غذاى لذيذ است ؛ گاهى سفره، سفره‏اى رنگين و مشتمل بر اغذيه رنگين ‏و واقعاً مفيد است. گاهى هم يك شِبه غذاهايى داخل سفره مى‏گذارند كه فقط شكم‏پر كن است.

روايتى از امام صادق عليه السلام ذيل آيه شريفه

«فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ»(1)

نقل شده است امام صادق عليه السلام فرموده‏اند:

«فلينظر الإنسان إلى طعامه قال: قلت ‏ما طعامه؟ قال عليه السلام: علمه الذي يأخذه، عمن يأخذه»(2)

يعنى منظور از آيهٔ ‏شريفه كه مى‏فرمايد: بايد انسان به غذاى خود توجّه كند، اين است كه توجّه كندعلمى را كه بدست مى‏آورد از چه طريقى مى‏باشد. بايد ببيند از دست چه كسى غذا را دريافت مى‏كند؟ آيا دستى كه از آن علم و غذاى روح خود را دريافت مى‏كند آلوده ‏نمى‏باشد؟

چگونه در مورد غذاى جسم دقّت مى‏كنيم و اگر از سلامتى غذا مطمئن ‏نباشيم از آن استفاده نمى‏كنيم. ما موظّف به توجّه فوق العاده در خصوص غذاى روح ‏خود مى‏باشيم، زيرا منشأ انحراف همين بى توجّهى مى‏باشد .

با كمال تأسّف در حال حاضر بازار تغذيه روحى از غير درِ خانه وحى آن هم درحوزهٔ علميّه بسيار داغ شده است. در حالى كه فلسفه وجودى حوزه ، تبيين معارف ‏اهل بيت عليهم السلام است اما عدّه‏ايى در حوزه به جاهايى مى‏روند كه فقط شِبه غذا است.غذاهايى است كه شكم را پر مى‏كند. اينگونه غذاها مغذّى، تقويت كننده و كمال‏آفرين نمى‏باشد بلكه مضرّ و فاسد كننده روح است. دو نفر محضر امام باقر عليه السلام‏ رسيدند. حضرت فرمودند:

«شرّقا وغرّبا فلا تجدان علماً صحيحاً إلّا شيئاً خرج‏ من عندنا أهل البيت»(3)

اگر شرق و غرب عالم را جستجو كنى علمى صحيح جزآنچه از خانه اهل بيت منتشر شده، پيدا نمى‏كنيد. اين كلام امام عليه السلام مفهوم دارد.يعنى هر علمى از منبعى جز اهل بيت‏عليهم السلام غير صحيح است.

وقتى به جاى مكتب اهل بيت‏عليهم السلام به منبع ديگرى مرتبط و متّصل شد، درنتيجه حتّى در مورد فرعون خواهد گفت: فقبضه (أي الحقّ) طاهراً مطهّراً(ليس فيه شي‏ء من الخبث لأنّه قبضه عند إيمانه قبل أن يكتسب شيئاً من‏الآثام والإسلام يجبّ ما قبله)(4) خداوند او را پاك و پاكيزه قبض روح كرد. به‏ راستى اين فرعونِ پاك و پاكيزه! در قرآن و ديگر نصوص چگونه توصيف شده است؟

آيات محكمات و روايات صحيحه بسيارى در لعن و مذمّت فرعون وجود دارد. كسى كه

«مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي»(5)

(هيچ خدايى جزخود، براى شما نمى‏شناسم).

«أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى»(6)

(و گفت من پروردگار برتر شما هستم)

نتيجه‏اش هم اينكه‏خداوند در مورد او فرمود:

«فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى»(7)

(از اين روخداوند او را به عذاب آخرت و دنيا گرفتار ساخت).

گويا فرعون هم قائل به وحدت وجود بوده! زيرا كلام فرعون همان كلام‏ وحدت وجودى‏ها مى‏باشد. وقتى حالات و كلمات وحدت وجودى‏ها و يا حلاّج وخرقانى و ديگر متفلسفين را مطالعه نمانيد ، چيزى جز اينگونه اباطيل نمى‏يابيد. لذاهر معرفتى جز آنچه از مكتب اهل بيت‏عليهم السلام باشد، ضلالت است. زيرا با توجّه به‏ روايات نقطه برابر هدايت، ضلالت است.

هدايت، تنها شأن اهل بيت عليهم السلام

«أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ»(8)

آيا كسى كه هدايت به سوى حق مى‏كند براى پيروى شايسته‏تر است يا آن كس كه‏خود هدايت نمى‏شود، مگر هدايتش كنند؟!

بر اساس مبانى همين مكاتب ضالّه‏معطى شى‏ء نمى‏تواند فاقد شى‏ء باشد. هدايت شده، توانايى هدايت‏گرى دارد. امام ‏باقر عليه السلام فرمودند: ما هم اگر مى‏خواستيم از پيش خودمان حرف بزنيم اباطيل بود.

«قل هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ‏يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»(9).

بگو: آیا به شما خبر دهیم زیانکار ترین (مردم) و در کارها چه کسانی هستند؟ * آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (ونابود) شده با این حال می پندارند کار نیک انجام می دهند

اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايند: نماز مى‏خوانند، روزه مى‏گيرند، اما مسيرى كه براى معرفت مى‏روند مسير اشتباهى است. اين‏چگونه مسلكى است كه مى‏خواهيم با خدا ارتباط برقرار كنيم ولى حاصل حرف‏آقايان اين مى‏شود كه:

مسلمان گر بدانستى كه بت چيست

بدانستى كه دين در بت پرستى‏است

آيا اين توحيدى است كه از خانه اهل بيت ‏عليهم السلام بيرون مى‏آيد؟ امام‏صادق‏عليه السلام فرمودند:

«من زعم أنّ اللَّه عزّوجلّ في شي‏ء أو من شي‏ء أو علی شي‏ء فقد كفر»(10).

هر كس تصوّر نمود كه خداوند تبارك و تعالى داخل در چيزى است يا از چيزى است و يا بر چيزى است همانا مشرك شده است.

با دقّت در اين روايت،چگونه مى‏توان حلول را پذيرفت؟ به نظر مى‏رسد اصل مسلك و بنيانگذار آن همان ‏فرعون است.

امام سجاد عليه السلام مى‏فرمايد:

«إلهي أتراك بعد الإيمان بك تعذّبني»

ايشان‏از زبان يك خائف وحشت زده اينگونه به محضر خداوند عرضه مى‏دارد،

خدايا! آيا بعد از آنكه به تو ايمان آوردم ، مرا عذاب مى‏نمايى؟ مگر نه آنكه عذاب مخصوص كفّاراست. من كه به تو ايمان دارم و با تمام وجود لا اله إلّا اللَّه مى‏گويم.

به اين آيات دقّت نمائيد؛

«فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً»(11)،

«لِلْكَافِرِينَ عَذَاباً مُّهِيناً»(12)،

«بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً»(13)

خداوند در اين آيات صريحاًعذاب را مختصّ به كفّار و منافقين مى‏شمارد. آنانكه يا صريحاً مى‏گويند كه ما كافرهستيم، يا آنكه به دروغ اظهار ايمان مى‏نمايند و وقتى به نزد كفّار مى‏روند ، مى‏گويند ما با شما هستيم

«وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكْمْ إِنَّمَا نَحْنُ‏ مُسْتَهْزِؤُونَ»(14).

اين معارفى كه از فرمايشات امام سجاد عليه السلام استفاده مى‏شود ريشه در وحى‏ دارد. زيرا اينان اهل بيت وحى مى‏باشند

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ‏ قُلُوبُهُمْ»(15)

«إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»(16)

مؤمنِ عالم خوف دارد ومى‏ترسد. حالا ثمره اين ترس چيست؟ و چرا مى‏ترسد؟

«وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ‏ مَخْرَجاً»(17)

«إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً»(18)

با توجه به اين آيات ثمرهٔ اين‏ ترس گشايش و بصيرت مى‏باشد.گشايش در سايهٔ بصيرت حاصل مى‏گردد. انسان ‏جاهل و بى بصيرت قطعاً توانايى عمل صحيح ندارد. كسى هم كه توانايى عمل صواب ‏نداشته باشد خطا مى‏كند و گرفتار مى‏گردد.

«من كان باللَّه أعرف كان من اللَّه ‏أخوف»(19)

هر چه معرفت بالا برود خوف بيشتر مى‏شود. هر چه شناخت به ذات‏اقدس ربوبى عميق‏تر شود خوف هم بيشتر مى‏شود.

يكى از مواعظ لقمان به فرزندش اين است كه

«خف اللَّه خيفة لو جئته ببّر الثقلين ‏لعذّبك»(20)

يعنى اگر سرمايه خوبى‏هاى جن و انس در پرونده تو باشد وقتى درپيشگاه خدا قرار مى‏گيرى اينگونه حساب كن كه ممكن است تو را عذاب كند.

«وارجُ اللَّه رجاءً لو جئتهُ بذنوب الثقلين لَرَحمك»(21)

يعنى طورى به رحمت‏خداوند ايمان داشته باش كه اگر در پرونده تو گناه جن و انس باشد باز هم تو را خواهد بخشيد.

«ليس من عبدٍ مؤمن إلّا وفي قلبه نوران، نور خيفةٍ ورجاء»

در واقع‏ خوف و رجاء، بيم و اميد دو نيرويى هستند كه براى كمال جويى به هر دوى آنها نيازمى‏باشد و هر يك بدون ديگرى باعث تباهى مى‏شود. اگر ترس بيشتر شود، يأس‏ حاكم مى‏شود و اگر رجا زيادتر شود، طغيان مى‏كنيم.

«من خاف اللَّه أخاف اللَّه منه ‏كلّ شي‏ء»(22)

هر كس خدا ترس باشد، آنگاه خداوند به او نيرويى عطا مى‏كند كه همه ‏كسانى كه از خدا پروايى ندارند، از او خوف داشته باشند. لذا يك روحانى دستِ خالىِ‏ مؤمنِ متديّنِ خائفِ از خدا مى‏تواند قدرتمندترين قدرتها را متزلزل كند. عكس اين ‏مسئله هم صادق است.

«من لم يخف اللَّه أخافه اللَّه من كل شي‏ء»(23)

يعنى اگركسى از خداوند نترسد و پرواى الهى نداشته باشد، آنگاه از هر كوچك و بزرگى ‏مى‏ترسد. اگر از خدا نترسد از سايهٔ خودش هم مى‏ترسد. ولى اگر از خدا خائف شد، ازهيچ چيز نخواهد ترسيد. سرگذشتهاى فراوان در حالات اهل معرفت و بزرگان وعلماء و فقهاى شيعه مويّد اين مطلب است. دستگاههاى حاكم هر عصر از آنها متوحّش بوده در مقابلشان خاضع بودند. مرحوم حاج ملا على كنى با يك پيغام ‏دستگاه قاجاريه را متزلزل مى‏كرد.

«الخوف سجن النفس و رادعها عن المعاصي»(24)

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ‏ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»

وجل، خوف، ترس، وحشت به معناى حبس ‏كردن آن طاغيه داخل نفس انسانى است. ترس از خدا توانايى به انسان مى‏دهد كه‏ انسان قادر به كنترل نفس  مى‏گردد. اگر اين نفس را حبس كرد آن وقت زمام نفس رابه دست مى‏گيرد. بنابر اين خوف در آيه شريفه و فرمايش امام سجاد عليه السلام و رواياتى ‏كه بيان شد اساساً بازگشت به كنترل و مهار كردن اين طاغيه درونى دارد و الّا خدا رحيم، رحمان، غفار و كريم است. همهٔ اوصاف جماليّه از آنِ ذات اقدس ربوبى‏است. خدا يك موجود موحش و ترسناك نيست. خداوند يك ديو سركش نيست.ترس به اين نفس امّاره درونى باز مى‏گردد. اين نفس امّاره مبادره به خطيئه وعلاقمند به طغيان و سركشى و گناه، اين با وصف خوف مهار مى‏شود هر كس ترس وخوفش از خداوند كم شد گناهان او بسيار مى‏گردد:

«من قلّت مخافته كثرت ‏آفته»(25).

امام صادق عليه السلام در آن روايت فرمودند:

«إنّ الإيمان له عشر درجات ‏بمنزلة السُلَّم»(26)

ايمان مانند نردبان داراى ده مرتبه است.

خوف هم داراى مراتب ‏است هر چه ايمان بيشتر باشد، خوف هم بيشتر خواهد بود. هر چه ايمان ضعيف‏ترباشد، خوف كمتر است. رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم آمدند داخل مسجد، جوانى را ديدند آنقدر اشك ريخته، نماز خوانده و با خدا مناجات كرده كه آثار ضعف بر او كاملاً نمايان‏است. حضرت به او فرمودند: «كيف أصبحت»

گفت: «يا رسول اللَّه! اصبحت‏ موقنا»

پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند: علامت اين يقين چيست؟ گفت: مثل آنكه بهشت را درحالى كه نيكان در حال بهره بردارى از نعمات الهى هستند مى‏بينم و همچنين ‏جهنّم را مى‏بينم، در حالى كه گناهكاران در آن به عذاب الهى گرفتار هستند(27).

اين‏عاليترين مرتبه ايمان است. اگر به اين مرتبه برسيم كه هر لحظه بهشت و جهنّم را ببينيم، ديگر امكان تخطّى و تخلّف نيست. اما اگر مخافه ضعيف شد، آفات زندگى‏ ايمانى انسان فراوان خواهد بود.

در دعاى ابو حمزه مى‏خوانيم

«إذا رأيت مولاى ذنوبي فزعتُ»

خداوندا!به اعمال خود نگاه مى‏كنم، به فزع در مى‏آيم. فزع نهايت تأثّر است، يعنى فرياد مى‏كشم. آنقدر خلاف و گناه كرده‏ام كه خود نيز توانايى روبه ‏رو شدن با آنها را ندارم.

«إذا رأيت كرمك طمعت »

امّا گناهانى كه انجام داده‏ام، در مقابل يك كريم بوده‏است لذا مأيوس نمى‏شوم. نه تنها مأيوس نمى‏شوم، بلكه طمعم هم زياد مى‏شود.چون نه تنها او مى‏بخشد بلكه پاداش هم مى‏دهد.

«يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ‏ حَسَنَاتٍ»(28)

كسى كه توبه نمود خداوند گناهان او را به حسنات تبديل مى‏كنند.

خدايا ما تو را دوست داريم دوستدار و محبّ در مقام نزديك شدن به محبوب ‏است. محبوب مگر سنگدل باشد كه دست رد به سينهٔ او بزند، اما خدايا تو كه‏ رحيمى، تو سنگدل و قسىّ نيستى، «أم بعد حبّي إيّاك تبعدّني» خدايا ما تو را دوست داريم، واقعاً هم راست مى‏گوييم، اما عالم به آداب دوستى و مهر ورزى‏ نيستيم. خطا مى‏كنيم و سر قرار خوابمان مى‏برد. به جاى اينكه يك ساعت به اذان‏ بلند شويم، از صميم دل استغفار كنيم، العفو بگوييم، ادعيه و قرآن بخوانيم و فرمان ‏تو را اجابت كنيم؛ كه گفتى

«يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلاً * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ‏مِنْهُ قَلِيلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً»(29)

به خواب غفلت فرو رفتيم. خدايا اين خطا و نسيان ما را, با رحمت و مغفرت فراگيرت به نيكويى پاسخ بده.

«وفّقنا اللَّه وإيّاكم إنشاء اللَّه»

——————————————————————————–

1) سورهٔ عبس، آيه 24.

2) كافي جلد1، صفحهٔ 49 و50، حديث 8.

3) كافي جلد 1، صفحهٔ 399، حديث 4.

4) ممدّالهمم في شرح فصوص الحكم، فص موسوى، ص546.

5) سورهٔ القصص، آيه 38.

6) سورهٔ النازعات، آيه 24.

7) سورهٔ النازعات، آيه 25.

8) سورهٔ يونس، آيه 35.

9) سورهٔ كهف، آيه 103 و104.

10) كافي، جلد 1، صفحهٔ 128، حديث 9.

11) سورهٔ آل عمران، آيه 56.

12) سورهٔ نساء آيه 37.

13) سورهٔ نساء، آيه 138.

14) سورهٔ بقره، آيه 14.

15) سورهٔ انفال، آيه 2.

16) سورهٔ فاطر، آيه 28.

17) سورهٔ طلاق، آيه 2.

18) سورهٔ انفال، آيه 29.

19) بحار الأنوار، جلد 67، صفحهٔ 393، حديث 64.

20) وسائل الشيعه، جلد 15، صفحهٔ 216، حديث 20311.

21) وسائل الشيعه، جلد 15، صفحهٔ 216، حديث 20311.

22) كافى جلد 2، صفحهٔ 68، حديث 3.

23) همان.

24) غرر الحكم، صفحهٔ 190، حديث 3682.

25) غرر الحكم، صفحهٔ 190، حديث 3693.

26) اُصول كافي، جلد 2، صفحهٔ 44.

27) اُصول كافي، جلد 2، صفحهٔ 53.

28) سورهٔ فرقان، آيه 71.

29) سورهٔ مزمل، آيه 1.


جستجو