حکمت نهفته در دستگاه گوارش

امام صادق (علیه السلام):

– خطاب به طبیب هندی -: کبد، قوسدار است تا معده را سنگینی کند و به تمامی بر روی آن قرار گیرد و آن را بفشرد و در نتیجه، بخاری که در آن هست، بیرون رود.( الخصال: ص ۵۱۴ ح ۳٫)

امام صادق (علیه السلام):

– خطاب به مفضل بن عمر -: ای مفضل! در همه اندام های بدن و در این حقیقت بیندیش که چگونه هر کدام از آنها برای هدفی سامان یافته اند:… دهان برای غذا خوردن، معده برای هضم کردن جگر برای افشره ساختن، گذرها برای برون شد پس مانده ها، و رودها برای انتقال آنها…

چه کسی معده را درشت و سخت قرار داده و آن را بر گوارش غذاهای دیر هضم، توانمند ساخته است؟ و چه کسی جگر را نازک و نرم قرار داده است تا غذای ناب و نرم را پذیرا شود و گوارشی که دقیق تر و حساس تر از کار معده است، انجام دهد؟ آیا به گمان تو در هیچ کدام از اینها، اهمال و به خود واگذاشتگی پذیرفته است؟ نه، هرگز! بلکه اینها همه تدبیر است از سوی مدبری حکیم، توانا و آگاه به چیزها، پیش از این که آنها را بیافریند، هیچ چیز او را ناتوان نسازد، و همو لطیف و خبیر است…

خداوند، مخرج انسان را در پوشیده ترین جای بدن او قرار داده، نه پیش نشسته از جلو، و نه برجسته از عقب؛ بلکه نهفته در جایی بسته، پوشیده و پنهان از بدن؛ جایی که در آن، دو سر ران به هم رسند؛ و سرین ها با گوشتی که در آنهاست، بر آن پرده افکند و آن را پوشاند، و چون انسان را به قضای حاجت نیاز افتد و آن سان بنشیند، آن مخرج، برای بیرون دادن کنجاره، آماده می شود. آفرین بر خدایی که منت هایش پی در پی رسیده و نعمت هایش از شمار، بیرون است!…

در آب دهان و سودی که در آن است، تأمل کن. آن، به گونه ای آفریده شده که پیوسته در دهان جریان داشته باشد تا حلق و ملازه ها را تر بدارد و نگذارد خشک شوند؛ چه، این جای ها اگر بدین (گونه) واگذاشته شوند، نابودی انسان را در بردارند، افزون بر این که اگر در دهان، رطوبتی نبود که در غذاها نفوذ کند، انسان نمی توانست هیچ غذایی را مزه کند و گواراتر را بیابد. تجربه، بر این حقیقت، گواهی می دهد.

بدان که رطوبت، مرکب رهوار غذاست و قدری از این تری در جایی دیگر از مره نیز جریان می یابد و این خود، تن درستی کامل انسان را میسر می سازد، در حالی که اگر مره خشک شود، انسان، نابود می شود…( طریحی در مجمع البحرین (ج ۴ ص ۱۹۰) مره را یکی از اخلاط بدن، غیر از خون، معرفی می کند. شاید همان، زرداب یا تلخه باشد.)

بدان که در بدن انسان، چهار نیرو وجود دارد: نیروی جذب کننده که غذا را می پذیرد و به معده می رساند؛ نیروی نگه دارنده که غذا را حبس می کند تا طبیعت، اثر خود را در آن بگذارد؛ نیروی گوارش که غذا را می پرورد و افشره آن را بیرون می کشد و در بدن می پراکند؛ و نیروی دفع کننده که کنجاره پس مانده را پس از این که نیروی گوارش کننده، نیاز خود را از آنها بر می گیرد، از بدن بیرون می راند.

در سامان یافتگی این نیروهای چهارگانه در بدن، در عملکرد آنها و به اندازه بودن آنها با نیازی که بدآنهاهست و هدفی که از وجودشان هست و سرانجام، در تدبیر و حکمتی که در این همه هست، بیندیش، اگر آن نیروی جذب کننده نبود، چگونه انسان در جستجوی غذایی که مایه برپایی جسم است، به راه می افتاد؟ اگر نیروی نگه دارنده نبود، چگونه غذا در درون می ماند تا معده، آن را هضم کند؟ اگر نیروی گوارش نبود، چگونه غذا پخته می شد تا فشرده ای که خوراک بدن را تأمین می کند و رخنه گاه های آن را پر می کند، از آن بیرون کشیده شود؟ و اگر آن نیروی دفع کننده نبود، چگونه کنجاره ای که هاضمه بر جای می گذارد، یک به یک، از بدن رانده و بیرون فرستاده می شد؟

اکنون مگر نمی بینی که چگونه خداوند به صنع دقیق خود و حسن تقدیر خویش، این نیروها را به خدمت بدن انسان و انجام دادن آنچه درستی اش در آن است، گمارد؟ در این باره، برایت مثالی می آورم. جسم انسان، سرای پادشاهی را می ماند که در آن، خدمتگزاران، غلامان سبک پای و سرگماشتگانی هستند و کار سرای را بر عهده دارند: یکی، نیازمندی های خدمتگزاران را فراهم می آورد و در اختیارشان می نهد؛ یکی آنچه را آمده است، تحویل می گیرد و برای فراورده شدن و آماده شدن به انبار می سپرد؛ دیگری آن را آماده و پرورده می سازد و می پراکند؛ و دیگری، آلودگی را از خانه می پالاید و بیرون می برد. در این جا نیز، آفریدگار حکیم و پروردگار جهان و جهانیان، همان پادشاه است. پیکر انسان، آن سرای است. خدمتگزاران، اندام های بدن اند، و سرگماشتگان نیز همان چهار نیرو هستند.

شاید گمان کنی آنچه درباره این چهار نیرو و عملکرد آنها پس از بیان کلی درباره شان آورده ام، زیادت و افزونی است؛ اما نه آنچه گفتم، بر سیاق آن چیزی است که در کتاب های پزشکان آمده، و نه سخن ما در این باره به سان سخن آنان است؛ چه، آنها این آگاهی را به عنوان چیزهایی که در فن طبابت و تن درستی بدان نیاز است، یاد آور شده اند و ما آنها را به عنوان آنچه در درستی دین و شفای دل ها از گم راهی بدان نیاز می افتد، یاد آور شده ایم؛ همانند آن تدبیر و حکمتی که در کار بدن است و آن را به توصیفی فراگیر و حکایتی آشنا، باز گفتم…

ای مفضل! در طلوع و غروب خورشید، بیندیش که جابه جایی روز و شب را سامان می دهد…؛ چه، اگر غروب نبود، مردم آرام و قرار نداشتند، در حالی که آنان را به آرامش و راحتی، نیازی فراوان است تا بدن هایشان بیاساید، حواسشان جمع شود، دستگاه گوارش، به کار گوارش غذا برانگیخته گرد، و غذا به اندام ها راه بگشاید.( بحارالانوار: ج ۳ ص ۶۷ تا ص ۱۱۲٫)

امام صادق (علیه السلام):

– در روایتی از ایشان -: سپس در آدم، نور، آتش، باد و آب را به جریان انداخت. انسان به نور دیده و اندیشید و فهمید، و به آتش خورد و نوشید. اگر در معده آتش نبود، معده غذا را نرم نمی کرد اگر در درون آدمیزاد بادی نبود که آتش معده را شعله ور سازد، آن آتش بر نمی افروخت؛ و اگر درون آدمی زاده، آبی نبود که زبانه های آتش معده را فرونشاند، آن آتش، درون آدمی را یکسره می سوزاند.( الاختصا ص : ص ۱۰۹٫)

امام کاظم (علیه السلام):

سرشت آدم، بر چهار چیز نهاده است: یکی از آنها هواست که شخص، جز بدان و به نسیم آن، زنده نمی ماند و هر درد و عفونتی را هم که در جسم است، بیرون می راند. دیگری خاک است که ممکن است خشکی و حرارت را پدید آورد. دیگری خوراک است که خون از آن پدید می آید. مگر نمی بینی غذا به معده در می آید و آن جا، معده آن را می پرورد تا نرم و آن گاه، ناب شود و طبیعت، افشره آن را به عنوان خون می گیرد و سپس، کنجاره به پایین بدن سرازیر می شود. و چهار، آب است؟ بلغ را می سازد.( الکافی: ج ۸ ص ۲۳۰ ح ۲۹۷٫)

جستجو