اَللّـهُمَّ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْمُسْتَغْفِرينَ خدايا مرا در اين روز، از استغفاركنندگان قرار دهوَاجْعَلنِي فِيهِ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ الْقَانِتِينَو از بندگان صالح مطيع خود فرماوَاجْعَلْنِي فِيهِ مِنْ أَوْلِيَائِكَ الْمُقَرَّبِينَو از دوستان مقرب درگاه خود قرارم دهبِرَأفَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ.به حق مهربانيات، اي مهربانترين مهربانان عالم.
مفهوم استغفار
در اين روز ميخوانيم »اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُسْتَغْفِرِينَ« خدايا مرا از استغفاركنندگان قرار ده، بايد ديد معنا و مفهوم استغفار چيست و استغفار حقيقي كدام است؟گناه حجابي بين ما و رحمت و تفضّلات الهي است كه با استغفار، راه رحمت و تفضل الهي باز ميشود، قرآن كريم ما را امر به طلب آمرزش از پروردگار نموده و ميفرمايد:»وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَيهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتَعاً حَسَناً إِلَي اَجَلٍ مُسَمّيً وَ يُؤْتِ كُلِّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ و اِنْ تَوَلَّوْا فَاِنِّي أخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ«1 از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد، پس بسوي او بازگرديد، تا به روش نيكوئي شما را تا مدت معين از مواهب زندگي اين جهان بهرهمند سازد و به هر صاحب فضيلتي به مقدار فضلش ببخشد و اگر از اين فرمان رويگردان شويد، من بر شما از عذاب روز قيامت بيمناكم.در قرآن كريم و احاديث معصومين عليهمالسّلام خداي متعال »غفّار« معرفي شده است، غفّار، صيغه مبالغه از ماده غُفران است كه در اصل به معني پوشيدن چيزي است، كه انسان را از آلودگي نگه دارد و هنگامي كه در مورد خداوند بكار ميرود، مفهومش اين است كه عيوب و گناهان بندگان نادم و پشيمان را ميپوشاند و آنها را از عذاب و كيفر، حفظ ميكند، آري، او در عين عزّت و قدرت، غفّار است و در عين رحمت و غفران »قهّار« ميباشد.حال كه معناي غفّاريت الهي را دانستيم، بايد بدانيم كه راه تفضّلات الهي با استغفار، بسوي دل و جسم و جامعه انساني باز ميشود، استغفار جزئي از توبه است و يكي از اركان آن بشمار ميرود، يكي از الطاف بزرگ خداوند بر بندگان اين است كه باب توبه را بسوي آنها گشوده تا بسوي كمال پيش روند و گناه و رذائل اخلاقي آنان را زمينگير و درمانده ننمايد.گناهان هر كدام به نحوي يك ضربه به روح انسان وارد ميكنند و آن جنبه معنويت انسان، كه وجه تمايز انسان و حيوان است را، كمرنگ ميسازند و انسان را به حيوانات نزديك مينمايند و عدم موفقيت در امور فردي و اجتماعي و انساني را به بار ميآورند.خداي متعال، نعمت بزرگي به نام مغفرت، به انسان داده كه اگر آدمي رو بسوي آن آورد، زشتي گناه را از دل و جان خود پاك ميكند، وقتي ميكربي وارد بدن بشود و به بدن ضرر و زيان وارد سازد، راه جلوگيري، واكسيناسيون و درمان ميباشد، گناه نيز مانند ميكربها و ويروسها براي انسان، هلاك كننده است و راه درمان گناهان، توبه و بازگشت بسوي خداست و راه دستيابي به مغفرت الهي طلب آمرزش است.پيامبر صلياللهُعليهوآلهوسلّم فرمودند: خداي متعال گناهكاران را ميآمرزد، مگر كسي را كه اراده كرده نيامرزد، سؤال كردند: كسي كه او را خداوند نميآمرزد كيست؟ حضرت فرمود: كسي كه استغفار نميكند.
چگونگي استغفار
اگر بخواهيم مغفرت الهي را به دست آوريم، بايد دو خصلت غرور و غفلت را، از خود دور كنيم، غفلت يعني اينكه انسان توجه نداشته باشد كه گناهي از او سر ميزند، فكر ميكند كارش گناه نيست، او غرق در غفلت است و توجه ندارد كه چگونه عمل ميكند.اهل سلوك اخلاقي در بيان تهذيب نفس، منزل خروج از غفلت را منزل »يقظه« و بيداري ميگويند و قرآن كريم از آن به تقوي تعبير ميكند، تقوي يعني به هوش بودن، اندك گناهي كه ميكند به فكر جبران ميافتد و به مجرد اينكه شيطان از كنارش عبور كند، فوراً حس ميكند كه شيطان زده شده است.خصلت دوّمي كه بايد خود را از آن پاك سازد، غرور است، امام سجاد عليهالسّلام ميفرمايد: »لايَخِيبَ مِنْكَ الْامِلُونَ و لاَيَيْأَسُ مِنْ عَطَائكَ الْمُتَعَرِّضُونَ و لَايَشْقَي بِنِقْمَتِكَ الْمُسْتَغْفِرُونَ«2 اميدواران از تو محروم نميمانند و درخواستكنندگان از عطا و بخششت نوميد، نميگردند و آمرزش خواهان، به عذاب كيفرت بدبخت نميشوند.كسي كه غرور دارد براي توبه رو به خدا نميآورد و بالاترين شقاوت و بدبختيها از آن كسي است كه بر خدا مغرور شود، اندك كار كوچكي كه انجام ميدهد از سر غرور ميگويد: ما كه حساب خويش را با خداوند ساخته و پرداخته كرديم، گناهان خود را كوچك ميشمارد و ميگويد »طُوبَي لِيْ لَوْ لَمْ يَكُنْ لِيْ غَيْرُ ذَلِكَ« خوش به حال ما كه گناهانمان همين است، مواظب باشيم كه اين گناهان وجود حقيقي ما را از بين نبرد و ما را از انسانيت خارج نسازد، با استغفار حقيقي و طلب آمرزش جلب رضايت خدا نموده و در زمره استغفاركنندگاني قرار گيريم كه مورد رحمت قرار ميگيرند.
مفهوم عبادت
در عبارت ديگري از دعاي روز پنجم، ميخوانيم »وَاجْعَلْنِي فِيهِ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ الْقَانِتِينَ« خدايا مرا از عبادتكنندگان صالح و مطيع خود قرار ده، لذا لازم است براي درك مناسبتر بندگي و عبادت خدا به بيان مفهوم عبادت و حقيقت آن بپردازيم.عبادت آخرين حد خضوع و تواضع است، كه به عنوان تعلق و وابستگي مطلق و تسليم بي قيد و شرط، عابد در برابر معبود قرار ميگيرد، اين كلمه با واژه عبد ريشه مشترك دارد، توجه به مفهوم عبد روشن ميسازد كه عبادت كننده با عبادت خود نشان ميدهد كه در برابر معبود تسليم محض است و سرنوشت خود را در دست او ميداند و اين همان مفهومي است كه از لفظ عبادت در عرف و شرع مقدس فهميده ميشود.
حقيقت عبادت چيست؟
براي يافتن پاسخ اين سؤال بايد روي واژه عبد و عبوديت تكيه كرد و به تحليل آن پرداخت، عبد در لغت عرب به انساني ميگويند كه تمام وجودش را متعلق به مولا و صاحب خود ميداند، ارادهاش تابع اراده او و خواستش تابع خواست اوست.در برابر او مالك چيزي نيست و در اطاعت او هرگز سستي از خود نشان نميدهد، عبوديت آخرين درجه خضوع در برابر معبود است و به همين دليل، تنها كسي ميتواند معبود باشد كه نهايت انعام و اكرام او را كرده و او كسي جز خداوند تبارك و تعالي نيست.بنابراين عبوديت اوج تكامل يك انسان و قرب او به خداست و بندگي كامل آن است كه انسان جز به معبود واقعي، يعني كمال مطلق نينديشد، جز در راه او گام برندارد و هرچه غير اوست، فراموش كند، حتي خويشتن را و اين همان هدف نهائي براي آفرينش بشر است كه خداوند براي وصول به آن، امكانات لازم را در اختيار انسان قرار داده و براي هدايت او انبياء را فرستاده و انسان را به قوه عقل به عنوان پيامبر دروني مزين نموده و فرموده است »وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلَّا لِيَعْبُدُونَ«3 و خلق نكرديم جن و انس را مگر اينكه مرا به يكتائي پرستش كنند.عبادت و پرستش از آنجا كه عبارت است از نشان دادن مملوكيّت خويش براي پروردگار، وقتي حقيقتاً عبادت است كه عبد در عبادتش خالص باشد، يعني فقط براي خدا باشد و حتي به خودش هم مشغول نشود كه اشتغال به نفس با مقام عبوديت و بندگي خدا منافات دارد.
عبوديت زيباترين توصيف آدمي
عمل صالح براي مؤمن يك فصل مستمر و هميشگي است و در حقيقت هم بايد چنين باشد، زيرا انجام يك يا چند كار خير، ممكن است از روي اتفاق و يا به علل خاصي صورت گيرد، كه هرگز دليلي بر ايمان راستين نميباشد، آنچه دليل ايمان راستين است، استمرار در عمل صالح است، انساني كه براستي بنده خدا باشد و همه چيز خود را متعلق به او بداند چشم به امر او و گوش به فرمانش دارد و مطيع او باشد و به غير او انديشه نكند و جز راه او را نرود و افتخارش تنها اين باشد كه بنده پاكباز خداست، لذا تعبير به بنده براي آدمي باشكوهترين و زيباترين توصيف است و خداي متعال براي اين عبادت خالصانه اجر و پاداشي نيكو عطا نموده و ميفرمايد: »وَ يُبَشِّرَ الْمُؤمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ اَنَّ لَهُمْ اَجْراً حَسَناً مَاكِثِينَ فِيهِ اَبَداً«4 مؤمناني را كه عمل صالح انجام ميدهند، بشارت ده كه پاداش نيكوئي براي آنهاست، همان بهشتي كه جاودانه در آن خواهند ماند.
عبادت خالصانه در كلام پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلّم
پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلّم فرمودند: هنگامي كه روز قيامت ميشود، پيروان من به سه گروه تقسيم شده، گروهي بخاطر اينكه به دنيا برسند و گروهي از روي ريا و گروهي با اخلاص، خدا را پرستش ميكردند، در آن هنگام خداوند به كسي كه او را به خاطر دنيا، پرستش ميكرده، ميگويد:به عزّت و جلالم سوگند، بگو هدفت از پرستش من چه بود؟ در پاسخ ميگويد: دنيا، خداوند ميفرمايد: بنابراين آنچه را اندوختي به حال تو سودي ندارد و به آن باز نميگردي، پس فرمان ميدهد او را بسوي آتش ببريد، به آنكس كه خداوند را رياكارانه عبادت كرده، ميگويد: عبادتي كه از روي ريا انجام ميدادي چيزي از آن بسوي من صعود نميكرد و امروز هيچ پاداشي به تو نخواهم داد، پس فرمان ميدهد او را بسوي آتش ببريد.اما به آنكس كه خداوند را خالصانه عبادت كرده، گفته ميشود، منظورت از عبادت من چه بود؟ ميگويد: به عزّ و جلالت سوگند، تو از آن آگاهتري، من فقط تو را براي خودت و براي سراي آخرت ميپرستيدم، ميفرمايد: بندهام راست ميگويد او را به بهشت ببريد.5
بندگان حقيقي خدا
توجه به اين واقعيت كه هر كاري را انسان انجام ميدهد، در پيشگاه خداست و چيزي از اعمال و نيّات آدمي از او پنهان نيست، روي زندگي فردي و اجتماعي انسان اثرات مثبت زيادي دارد، از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلّم روايت شده كه فرمود: »أُعْبُدُ اللهَ كَانَّكَ تَرَاهُ فَاِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فاِنَّهُ يَرَاكَ«6 خدا را آنگونه عبادت كن كه گويا او را ميبيني و اگر تو او را نميبيني، او تو را ميبيند.قرآن كريم در مورد بندگان خاص و حقيقتجوي خداوند ميفرمايد: »وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ اَنْ يَعْبُدُوهَا وَ اَنَابُوا اِلَي اللهِ لَهُمُ الْبُشْرَي فَبَشِّرْ عِبَادِالَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَةُ اُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللهُ وَ اُولَئِكَ هُمْ اُوْلُوالْاَلْبَابِ«7 كساني كه از عبادت طاغوت اجتناب كردند و بسوي خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست، بنابراين بندگان مرا بشارت ده، كساني كه سخنان را ميشنوند و از نيكوترين آنها پيروي ميكنند، آنها كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندانند.خداي متعال بندگان ويژه خود را با اين وصف، معرفي نموده كه آنها به سخن ديگران بدون در نظر گرفتن گوينده و خصوصيات او، گوش فرا ميدهند و با نيروي عقل و خرد و بهرهگيري از تعليمات وحي، بهترين سخنان را برميگزينند و به آن عمل ميكنند، آنها جوياي حق و حقيقتند، هرجا آن را بيابند با تمام وجود از آن استقبال نموده و از چشمه زلال آن بيدريغ مينوشند و سيراب ميشوند.
خصوصيات بندگان حقيقي خدا
قرآن كريم، در مقام معرفي و بيان خصوصيات بندگان حقيقي خداوند ميفرمايد: »اِنَّ الْاَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا عَبَادُاللهِ يُفجِّرُونَهَا تَفْجِيراً …«8 ابرار از جامي مينوشند كه به عطر خوشي آميخته است، از چشمهاي كه بندگان خاص خدا از آن مينوشند و از هرجا بخواهند آن را جاري ميسازند، پس از آن در بيان خصوصيات اين بندگان حقيقي ميفرمايد:آنها به نذر خود وفا ميكنند و از روزي كه عذاب الهي گسترده است بيمناكند، آنها غذاي خود را كه به آن نياز دارند، به مسكين و يتيم و اسير ميبخشند، آنها در عملشان اخلاص دارند و براي آن چشمداشتي به تقدير و تشكر افراد نداشته و از همه مهمتر ميگويند: ما از پروردگارمان خائفيم از آن روز كه همراه با شدت و سختي است ميترسيم.
روح عبادت و پرستش
آنچه انسان در عبادت خود انجام ميدهد، چند چيز است:اوّل: ثنا و ستايش خدا، به صفات و اوصافي كه مخصوص خداست، يعني اوصافي كه مفهومش كمال مطلق است، مانند علم مطلق و اراده مطلق و مفهوم آن اين است كه اين صفات محدود و مشروط به چيزي نيست و اين معنا مستلزم بينيازي و غناي خداوند است.دوّم: تسبيح و تنزيه خدا، از هرگونه عيب و كاستي از قبيل نابودي و فنا، محدوديت جهل و ناداني، ضعف و ناتواني، بُخل و ستم و مانند اينها.سوّم: سپاس و شكر خدا، به عنوان منشأ اصلي تمام خيرات و نعمتها و اينكه نعمتهائي كه از آن بهرهمنديم، بطور كامل تفضّل اوست و غير او وسيلههائي هستند كه آنها را نيز او در اختيار ما قرار داده است.چهارم: ابراز تسليم محض و اطاعت در برابر او و اقرار به اينكه او بِلاشرط، مُطاع است و استحقاق اطاعت و تسليم را دارد، او از آن جهت كه خداست، شايسته فرمان دادن است و ما از آن جهت كه بنده اوئيم، شايسته اطاعت و تسليم در برابر او.پنجم: او در هيچ يك از موارد ذكر شده شريك ندارد، جز او كامل مطلق نميباشد و هيچ ذاتي از نقص و عيب منزه نيست، مگر ذات او، جز او كسي منشأ اصلي نعمتها و مُنعم حقيقي نبوده و جز او هيچ موجودي استحقاق مُطاع بودن را ندارد و لذا هر اطاعتي بايد به اطاعت از او و جلب رضايت او منتهي شود، وگرنه جايز نيست.اين عكس العملي است كه شايسته يك بنده، در مقابل خداست و جز در مورد او براي كس ديگر صدق نميكند.
دوستان مقرب خدا
در عبارت ديگري از دعاي اين روز از خداوند طلب ميكنيم »وَاجْعَلْنِي فِيهِ مِنْ اَوْلِيَائِكَ المُقَرَّبِينَ« خدايا مرا از دوستان مقرب خود قرار ده، بر صاحبان معرفت روشن است كه انسان تا در سير الي الله و سلوك بسوي خداست، عباداتش با وليّ كاملي كه سير را به آخر رسانده و به آخرين حد عروج كمالي و معراج روحي و معنوي رسيده و قدم به محفل انس گذارده تفاوت دارد.يكي از نشانههاي ايمان كامل آن است كه در خانه دل مؤمن، تنها محبت خدا جاي گيرد و از هر محبوبي غيرخدا خالي گردد »وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَّتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللهِ أنْدَاداً يُحبّونَهُمْ كَحُبِّ اللهِ وَالَّذِينَ امَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ«9 بعضي از مردم، معبودهائي، غير از خدا را براي خود انتخاب ميكنند و آنها را همانند خدا، دوست ميدارند، امّا آنها كه ايمان دارند عشقشان به خدا شديدتر است.
راههاي تحصيل و تقويت محبت
الف: خالي كردن دل از محبت غير خدا
خداي متعال در درون يك فرد دو قلب قرار نداده كه بخواهد به غير او مشغول شود،! خانه دل حريم و تخت سلطنت خداست و نبايد غير خدا در دل راه پيدا كند، چنانچه غير خدا در دل راه پيدا كرد، ياد خدا از خانه دل ميرود.امام حسين عليهالسّلام ميفرمايد:»اَنْتَ الَّذِي اَزَلْتَ الْاَغْيَارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبَّائِكَ حَتَّي لَمْ يُحِبَّوا سِوَاكَ وَ لَمْ يَلْجَئُوا اِلَي غَيْرِكَ«10 توئي كه از دل دوستانت، توجه به اغيار را محو كردي، تا غير تو را دوست نداشته و جز درگاهت به جائي پناه نبرند.
ب: رشد معرفت به خدا
محبت به هر چيز، پس از معرفت و مقدار ادراك آن حاصل ميشود، از اين رو گام دوّم در راه كسب تقويت محبت خدا، گسترش شناخت، نسبت به ذات بيهمتاي اوست و اين بعد از پاك كردن صفحه دل، از غير خدا، امكانپذير ميباشد و به منزله پاشيدن بذر است در زمين آماده و مستعد، كه از آن شجره طيّبه محبت جوانه زده و رشد ميكند.
نشانهها و آثار محبت به خدا
الف: شوق ملاقات محبوب
يكي از آثار محبت خدا آرزو و اشتياق لقاء الله است، همانگونه كه قرآن كريم ميفرمايد: »يَا اَيُّهَا الَّذِينَ هَادُو اِنْ زَعَمْتُمْ اَنَّكُم اَوْلِياءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فتَمَنّوُا الْمَوتَ اِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ«11 اي رسول، جهودان را بگو، اي جماعت يهود،! اگر پنداريد كه شما به حقيقت دوستدار خدائيد، پس تمنّاي مرگ كنيد، اگر راست ميگوئيد.
ب: تلاش براي جلب رضايت خدا
انسان عاشق پيوسته ميكوشد، تا رضايت محبوب را جلب و از آنچه موجب خشم او ميگردد، دوري كند، نشانه دوستي خداي متعال اجراي فرامين او و ترك نواهي اوست »قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُونَ اللهِ فَاتَّبَعُونِي«12 بگو اگر خدا را دوست داريد مرا پيروي كنيد.
د: شوق مناجات در خلوت
يكي از آثار محبّت خدا خلوت كردن با او و مناجات و راز و نياز با اوست، زيرا عاشق خلوت كردن با محبوب را دوست دارد و از گفتگوي با او لذت ميبرد، همانگونه كه فرمود: »يَا دَاوُد كُلُّ حَبِيبٍ يُحِبُّ خَلَوْتَ حَبِيبَهُ هَا اَنَا ذَا« اي داود هر دوستي دوست دارد با دوستش خلوت كند، من هم اينگونهام.
هـ: راضي بودن به مقدّرات الهي
از آنجا كه هيچ برگي از درخت نميافتد، مگر آنكه خدا از آن آگاه است و آن را ميداند، كسي كه به كمال ايمان و محبّت به خدا رسيده باشد، داراي چنين اعتقادي است، او مصلحت خود را در آن ميبيند كه خدا براي او مقدّر كرده است، ابراهيم گونه تسليم خواست خداست و وقتي تسليم شد، خداوند او را براي دوستي خود برميگزيند.
و: آسان شدن رنج طاعت خدا
براي نشان دادن عشق و محبت به خدا بايد سختيها را تحمل كرد، خدا براي مؤمنان، همسر فرعون »حضرت آسيه سلاماللهعليها« را مثال ميزند، آنگاه كه گفت: »رَبِّ ابْنِ لِيْ عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ«13 خدايا خانهاي در بهشت نزد خودت براي من بنا كن و مرا از شر فرعون و كردارش نجات بخش و از قوم ستمكاران، نجاتم ده.
ز: دوستي با دوستان خدا
يكي از لوازم محبّت، دوست داشتن دوستان محبوب است، از اين رو كسي كه محبّت خدا داشته باشد، نسبت به دوستان خدا اظهار محبّت مينمايد و با آنان مهربان و با دشمنانشان دشمني ميكند، قرآن كريم ميفرمايد: »مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُم«14 محمد فرستاده خداست و ياران و همراهانش، بر كافران بسيار دل سخت و با يكديگر بسيار مشفق و مهربانند.
چه چيز مايه تقرّب به خدا ميشود؟
قرآن كريم ايمان و عمل صالح را نشانه قرب به خدا دانسته و ميفرمايد: »وَ مَا اَمْوَالُكُمْ وَ اَوْلَادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنَا زُلْفَي إِلاَّ مَنْ أَمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً«15 اموال و فرزندان شما، هرگز شما را از نزد ما، مقرّب نميسازد، جز كساني كه ايمان بياورند و عمل صالح انجام دهند.ايمان و عمل صالح از هر كسي و در هر زمان و مكاني و از هر قشري سر زند موجب تقرب به خداست و تفاوت انسانها در پيشگاه خدا به تفاوت درجات ايمان و مراتب عمل صالح آنها ميباشد، كه همانا گراميترين انسانها نزد خدا باتقواترين آنهاست »اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ اَتْقَيكُمْ«16 و هنگامي كه انسان ولي مقرب خدا باشد، ديگر براي او ترس و وحشتي نيست، زيرا مقام قرب الهي، مقام أمن است، هر چند انبوهي از دشمن در برابر انسان باشد.وقتي فرعون ساحران را براي مبارزه با حضرت موسي عليهالسّلام دعوت كرد، خداوند بر موسي عليهالسّلام وحي نمود، كه عصايت را بينداز، گويا آن حضرت را وحشتي فراگرفت، لذا به او گفته ميشود، »يَا مُوسَي لَاتَخَفْ اِنِّي لَايَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ«17 اي موسي نترس، كه رسولان در نزد من ترس و وحشتي ندارند، براي خداپرستان پاداشي بالاتر از قرب پروردگار نميباشد، حتي بهشت با تمام نعمتهايش را با يك جلوه ذات پاك او معامله نميكنند.
مقربان الهي چه كساني هستند
قرآن كريم پيشگامان را مقربون معرفي كرده و ميفرمايد: »وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ثُلَّةٌ مِنَ الْاَوَّلِينَ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْاَخِرِينَ«18 سابقون كساني هستند كه نه تنها در ايمان پيشگامند، كه در اعمال خير و صفات و اخلاق انساني نيز پيشقدمند، آنان اُسوه و امام مردمند و به همين دليل مقربان درگاه خداوند بزرگ به حساب ميآيند.قرب در قرآن كريم در معاني مختلفي بكار رفته، كه با دقت در اين معاني مختلف، مفهوم و حقيقت قرب را درمييابيم.1- قرب گاهي به معناي نزديكي مكاني، بكار رفته است، مانند: »وَلَاتَقْرَبوُا مَالَ الْيَتِيم«192- قرب به معناي نزديكي زماني، مانند: »إقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابَهُمْ«203- به معناي نسبت و خويشاوندي، مانند: »وَلِذِي القُرْبَي«214- بهرهمندي از وجهه و آبرو، مانند: »وَجِيهاً فِي الدُّنْيَا وَ الْاَخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ«225- در پاس و حرمت داشتن از سوي خدا و سرپرستي: »فَإِنِّي قَرِيبٌ اُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ اِذَا دَعَانِ«236- قرب به معني قدرت و فيض رساندن: »وَ نَحْنُ أَقْرَبُ اِلَيهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ«247- قرب به معناي مشابهت در صفات، كه با انجام واجبات و مستحبات حاصل ميشود و مفهوم قرب الهي نيز براي بندگان همين مفهوم است، بندگان خدا با انجام واجبات بسوي خدا تقرب پيدا كرده و خود را با انجام مستحبات به خداوند نزديكتر ميسازند تا اينكه مورد محبّت خداوند قرار ميگيرند، راغب اصفهاني در مفردات ميگويد:»حقيقت نزديكي به خداوند مخصوص شدن به صفات فراواني است كه اگر خداي تعالي را هم با آنها توصيف كنيم، صحيح است، هرچند، وصف انسان به آن حدي نيست كه خداوند به آن توصيف ميشود مانند: حكمت، علم، بردباري، رحمت و بينيازي كه با زايل كردن اضداد آن در انسان حاصل ميشود. «25 و اين همان هدف نهايي از تربيت اخلاقي در اسلام كه افزايش مراتب و درجات قلبي در سايه معرفت الهي است، تا شخص شايستگي لازم، براي تقرب به خدا را پيدا كند.
حالات اولياء خدا
علي عليهالسّلام در خطبه معروف »همام« كه حالات اولياي خدا را بيان ميكند، ميفرمايد: »دلهاي آنها محزون و مردم از شر آنها درامانند، تا جائي كه اگر خداوند اجلي معين را براي آنها مقرر نكرده بود، حتي يك چشم برهم زدن، ارواح آنان در بدنهايشان آرام نميگرفت. «قرآن كريم در بيان اينكه اولياء خدا چه كساني هستند ميفرمايد: »اَلَا اِنَّ اَوْلِياءَ اللهِ لَاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَاهُمْ يَحْزَنونَ الَّذِينَ امَنُوا وَ كَانُوا يَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرَي فِي الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ فِي الْاَخِرَةِ لَاتَبْدِيلَ لِكَلَمَاتِ اللهِ ذَلِكَ هُوَ الْفُوزُ الْعَظِيمُ و لَايَحْزُنْكَ قُوْلُهُمْ اِنّ الْعِزَّةَ للهِ جَمِيعاً هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ«26 آگاه باشيد كه اولياء و دوستان خدا نه ترسي دارند و نه غمگين ميشوند آنها كه ايمان آوردند و از مخالفت فرمان خدا پرهيز ميكردند، در زندگي دنيا و در آخرت شاد و مسرورند، وعدههاي الهي تخلفناپذير است و اين رستگاري بزرگي است، سخن آنها تو را محزون نسازد، تمام عزت و قدرت از آن خداست و او شنوا و داناست.اولياء خدا كساني هستند كه، ميان آنان و خدا، حائل و فاصلهاي نيست، حجابها از قلبشان كنار رفته و در پرتو نور معرفت و ايمان و عمل پاك، خدا را با چشم دل چنان ميبيند كه هيچگونه شك و ترديدي در دلهايشان راه نمييابد و بخاطر همين آشنائي با خدا، كه وجود بيانتها و قدرت بيپايان و كمال مطلق است، غير از خدا در نظرشان كوچك و كم ارزش ميباشد.
رأفت و مهرباني خداوند
در آخرين عبارت از دعاي امروز ميخوانيم »بِرَأفَتِكَ يَا أرْحَمَ الرَّاحِمِينَ«، »رأفة« در لغت به معني مهرباني و رحمت بيان شده است27، يأس از رحمت الهي از گناهان كبيره بشمار آمده و در قرآن كريم نهي صريح و آشكار از آن شده و ميفرمايد: »يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ اَسْرَفُوا عَلَي اَنْفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ«28 اي بندگان، كه بر خود ستم روا داشته و در نافرماني خدا اسراف كردهايد، از رحمت خدا نااميد نشويد و در جاي ديگري ميفرمايد: »وَ مَنْ يَقْنُطِ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ اِلَّا الضَّالُّونَ«29 كيست كه نااميد از رحمت خدا شود، مگر گمراهان و اهل ضلالت، از آيات قرآن كريم استفاده ميشود كه نااميدي از رحمت الهي مقدمات كفر را فراهم ميسازد »وَ لَايَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ اِلَّا الْقَوْمِ الْكَافِرُونَ«30 مأيوس نميشوند از رحمت خدا، مگر كافران و لذا نوميدي از رحمت الهي از گناهِ گناهكار بدتر ميباشد و انسان آلوده به گناه، بايد با پناه بردن به رأفت خداي متعال، باب توبه را بر خود باز و موجبات رحمت او را بر خود، هموار سازد.رحمتي كه در تمام موجودات عالم به ظهور رسيده و حتي گردش شب و روز و فصلها، نشانه رحمت اوست، آنجا كه ميفرمايد: »فَانْظُرُوا اِلَي آثَارِ رَحْمَتِ اللهِ كَيْفَ يُحْيِ الْاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا«31 و نه اينكه در موجودات خاكي و كره زمين، بلكه وسعت رحمت الهي به وسعت عالم هستي و خلقت اوست و همه چيز را فراگرفته است »رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَئٍ«32 و پروردگار ما چنين خدائي است كه »رَبَّنَا وَسِعَتْ كلَّ شئٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً«
وسعت رحمت الهي
رحمت واسعه پروردگار، اشاره به نعمتها و بركات دنيوي است كه همگان را دربرگرفته و نيك و بد از آن بهره ميبرند و يا اشاره به همه رحمتهاي مادي و معنوي است، زيرا نعمتهاي معنوي اختصاص به قوم و جمعيتي خاص ندارد، هرچند شرايطي دارد كه بدون آن شامل كسي نميشود.درهاي رحمت الهي به روي همگان گشوده است و اين خود انسانها هستند كه بايد تصميم بگيرند و شرايط ورود را براي خود فراهم سازند و اگر كساني اين شرايط را فراهم نكنند و از آن بيبهره بمانند، دليل بر كوتاهي و تقصير خود آنهاست، نه محدود بودن رحمت خداوند متعال.