امام صادق عليه السلام :
« وقال في صفتهم : «وَالَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ»[1] وذكر الآيتين ثمّ أخبر : «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِي التَّوْرَاةِvوَالإِنجِيلِ»[2] . ثمّ ذكر وفاءهم له بعهده ومبايعته فقال : «وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»[3] . فلمّا نزلت هذه الآية : «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ» قام رجل إلى رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم فقال : أرأيتك يا نبيّ اللّه الرجل يأخذ سيفه فيقاتل حتّى يقتل إلاّ أنّه يقترف من هذه المحارم ، أشهيد هو ؟ فأنزل اللّه عزّوجلّ على رسوله : «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»[4] . وقال : التائبون من الذنوب ، العابدون الذين لا يعبدون إلاّ اللّه ولا يشركون به شيئا الحامدون الذين يحمدون اللّه على كلّ حال في الشدّة والرخاء السائحون وهم الصائمون الراكعون الساجدون وهم الّذين يواظبون على الصلوات الخمس والحافظون لها والمحافظون عليها في ركوعها وسجودها وفي الخشوع فيها وفي أوقاتها . الآمرون بالمعروف بعد ذلك والعاملون به والناهون عن المنكر والمنتهون عنه . قال : فبشّر من قتل وهو قائم بهذه الشروط بالشهادة والجنّة ثم أخبر تبارك وتعالى أنّه لم يأمر بالقتال إلاّ أصحاب هذه الشروط فقال عزّوجل : «أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ»[5] » ؛
در وصف آنها خداوند فرمود : « كسانى كه معبود ديگرى را با خداوند نمىخوانند » سپس دو آيه بعد را ذكر كردند و خبر دادند : « خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خريدارى كرده كه در برابرش بهشت براى آنان باشد به اين گونه كه در راه خدا پيكار مىكنند مىكشند و كشته مى شوند اين وعده حقّى است بر او كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده » سپس وفاى به عهد و معامله ايشان را با خدا ياد آور شدند و فرمودند : « و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است اكنون بشارت باد بر شما به داد و ستدى كه با خدا كردهايد و اين است آن پيروزى بزرگ » . پس هنگامى كه اين آيه نازل شد مردى نزد رسول خدا رفت و گفت : به نظر شما اى نبى خدا ! آيا مردى كه شمشير زد و از كفار كشت تا كشته شد و فقط جرعه اى از محارم [شراب] نوشيده باشد شهيد است ؟ پس خداوند بر پيامبر چنين نازل كرد : « توبه كنندگان ، عبادت كنندگان ، سپاس گويان ، سياحت كنندگان ، ركوع كنندگان ، سجده آوران ، آمران به معروف ، نهى كنندگان از منكر و حافظان حدود و مرزهاى الهى مؤمنان حقيقى اند و بشارت ده بر اين چنين مؤمنان » و (در تفسير آيه) فرمودند : توبه كنندگان از گناهان و عابدانى كه جز خدا را نمىپرستند و بر او شرك نمىورزند ، حمد كنندگانى كه در سختى و راحتّى خدا را سپاس مىگويند، سياحت كنندگانى كه در حال روزه ، سجده و ركوع مىكنند و بر نمازهاى پنج گانه مواظبت دارند و در ركوع و سجود آن و خشوع در آن مراقبند و آمران به معروف و عاملان به آن ناهيان از منكر و تاركان آن . امام عليهالسلام فرمودند : به كسى كه كشته شود و اين شرايط را داشته باشد بشارت ده به شهادت و بهشت . سپس خداوند خبر داده است كه كسى به قتال امر نمىكند مگر كه داراى اين شرايط باشد . خداوند مىفرمايد : به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده اجازه جهاد داده شده چرا كه مورد ستم قرار گرفتهاند و خدا بر يارى آنها توانا است .
« وإنّما اذن للمؤمنين الذين قاموا بشرائط الإيمان الّتي وصفناها وذلك أنّه لا يكون مأذونا له في القتال حتّى يكون مظلوما ولا يكون مظلوما حتّى يكون مؤمنا . ولا يكون مؤمنا حتّى يكون قائما بشرائط الإيمان الّتي اشترط اللّه عزّوجلّ على المؤمنين والمجاهدين ، فإذا تكاملت فيه شرائط اللّه عزّوجل كان مؤمنا وإذا كان مؤمنا كان مظلوما وإذا كان مظلوما كان مأذونا له في الجهاد وإن لم يكن مستكملاً لشرائط الإيمان فهو ظالم وممّن ينبغى ويجب جهاده »[6] .
و اين فقط اجازهاى براى مؤمنينى است كه به شرايط ايمان كه آنها را توصيف كرديم قيام كرده باشند و همچنين كسى اجازه جنگ ندارد تا زمانى كه مورد ظلم واقع نشده باشد و كسى مظلوم نيست مگر اينكه مؤمن باشد و كسى مؤمن نيست مگر اينكه شرايط ايمان را كه خداوند در مورد مؤمنان و مجاهدان معيّن كرده داشته باشد . پس اگر اين شرايط كامل شد مؤمن است و چون مؤمن بود مظلوم است و چون مظلوم شد براى او اجازه جهاد صادر مىشود . و اگر داراى همه شرايط ايمان نباشد او ستمگر است و سزاوار و واجب است كه عليه او جهاد شود .
روايتى ديگر ؛
« عبدالكريم بن عتبة عن رسول اللّه قال : من ضرب الناس بسيفه ودعاهم إلى نفسه وفي المسلمين من هو أعلم منه فهو ضالّ متكلّف »[7] .
عبدالكريم بن عتبه از رسول خدا نقل مىكند كه فرمود : كسى كه به سوى مردم شمشير بكشد و آنها را به سوى خود بخواند در حالى كه اعلم از او در بين مسلمين وجود داشته باشد او گمراه و سربار است .
روايتى ديگر ؛
عن أبي بصير عن أبي عبداللّه عن آبائه عليهم السلام قال : قال أميرالمؤمنين عليه السلام : لا يخرج المسلم في الجهاد مع من لا يؤمن على الحكم ولا ينفذ في الفئأمر اللّه عزّوجل فإنّه إن مات في ذلك المكان كان معينا لعدوّنا في حبس حقّنا والإشاطة بدمائنا وميتته ميتة الجاهليّة »[8].
ابى بصير از امام صادق عليهالسلام به نقل از پدرانشان عليهمالسلام نقل مىكند كه فرمودند : اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمودند : مسلمان هرگز با كسى كه به حكم [خدا] ايمان ندارد و در انفال امر خدا را اجرا نمىكند به جهاد نمىرود . پس مسلمان اگر در چنين حالتى بميرد ، دشمن ما را در راه حبس حق ما و هدر دادن خون ما يارى نموده است و مرگ او مرگ جاهليّت خواهد بود .
نتيجه پايانى اين روايات ؛
طبق منباى فكرى تربيت يافتگان مكتب اهل بيت عليهم السلام ، محال است كه امام معصومى با حاكم غاصب و ظالم همكارى و همراهى داشته باشد ؛ لذا در بحثهاى گذشته به اثبات رسانديم كه نه خود اميرالمؤمنين عليهالسلام و نه هيچ يك از فرزندان ايشان هيچ گونه همكارى با خلفا نداشتند و در هيچ يك از اين جنگها شركت نكردند . آيا اميرالمؤمنين عليهالسلام ضعيف و ناتوان بودند يا به علّت كهولت سن
در جنگ شركت نكردند ؟ مطمئنّا تمام اينها منتفى است . تنها دليل عدم حضور حضرت عليهالسلام در جنگ اين بود كه ايشان براى فرماندهان جنگهاى مذكور مشروعيّتى قائل نبودند . تنها اثرى كه از حضرت عليهالسلام در جنگها ديده مىشود تعدادى از صحابه هستند كه به دستور حضرت عليهالسلام با سپاه مسلمين همراه شدند تا كلام و افكار اميرالمؤمنين عليهالسلام را به مردم سرزمينهاى مفتوح برسانند تا مردم تنها كلام خلفا غاصب را فرا نگيرند .
نكاتى چند به مناسبت ايام شهادت امام صادق عليهالسلام ؛
برخى از ما شيعيان به گمان نادرست خويش چنين مىپنداريم كه از اين امام بزرگوار عليهالسلام شناخت كافى داريم . تنها چيزى كه ما از ايشان مىدانيم اين است كه رئيس مذهب شيعه مىباشند . ولى آيا مىدانيم كه امام عليهالسلام با چه سختى و مشقّتى دين را زنده كردند و قوام بخشيدند ؟ آن هم در زمانى كه دين گرفتار فراموشى و نسيان شده بود . با تورّق در كتب فقهى در مىيابيم كه احاديث فقهى منقول از سيّد الشهدا و امام مجتبى عليهماالسلام بسيار نادر است و يا اصلاً موجود نيست و اين روند تا اواخر عمر مبارك امام باقر عليهالسلام ادامه داشت حال اينكه چگونه امام صادق عليهالسلام دين را زنده كردند ، سؤالى قابل دقّت است . امام صادق عليهالسلام را بايد از ديد مخالفين ايشان شناخت .
اقوال مخالفين امام عليه السلام در مورد فضيلت ايشان ؛
1 ـ منصور دوانيقى ؛
« إنّ جعفرا كان ممّن قال اللّه فيه «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا»[9] وكان ممّن اصطفاه اللّه وكان من السابقين في الخيرات وإنّه ليس من أهل بيت إلاّ وفيه محدّث وإنّ جعفر بن محمّد محدّثنا اليوم »[10] .
[امام] صادق [ عليهالسلام] از كسانى است كه خدا در مورد او فرموده است « سپس اين كتاب آسمانى را به بندگان برگزيده خود به ميراث داديم» و او از برگزيدگان خداوند و از پيشگامان خيرات است و در ميان اهل بيت هميشه محدّثى بوده و جعفر بن محمّد عليهالسلام امروز براى ما حديث مىگويد .
2 ـ مالك بن انس ؛
اين شخص دشمنى عجيبى با اهل بيت عليهمالسلام دارد . او يكى از فقهاى چهارگانه اهل سنّت است . منصور دوانيقى به او دستور داد در مقابل امام صادق عليهالسلام كتابى در زمينه فقه براى مسلمانان تدوين كند . او كتابى نوشت و تمام تلاش خود را به كار گرفت و در آن كتاب حتّى يك حديث از اميرالمؤمنين عليهالسلام نقل نكرد . كتاب او 2 جلد است و الموطّاء نام دارد[11] . امّا همين شخص با چنين رويكردى توان پنهان كردن فضايل امام صادق عليهالسلام را ندارد و مىگويد :
« اختلفت إليه زمانافما كنت أراه إلاّ على أحدى ثلاث خصال ، إمّا مصلّ ، وإمّا صائم ، وإمّا يقرأ القرآن . وما رأت عين ولا سمعت اذن ولا خطر على قلب بشر أفضل من جعفر بن محمّد الصادق علما وعبادة وورعا »[12] .
زمان زيادى نزد او (امام صادق عليهالسلام) رفت و آمد مىكردم و او را جز در يكى از اين سه حالت نديدم ؛ يا نماز مىخواند يا روزه داشت و يا مشغول قرائت قرآن بود . هيچ چشمى با فصيلتتر از جعفر بن محمّد صادق [ عليهالسلام]در علم و عبادت و پرهيزكارى نديده است و هيچ گوشى مانند آن را نشنيده و تصوّر آن بر هيچ قلبى خطور نكرده است .
3 ـ ابو حنيفه ؛
« لمّا أقدمه المنصور الحيرة بعث إليّ فقال : يا أبا حنيفة ! إنّ الناس قد فتنوا بجعفر ابن محمّد ، فهيّئ لنا من مسائلك الصعاب ، فهيّاتُ له أربعين
مسألة ، ثم بعث إلىّ المنصور فأتيته ، فدخلتُ وجعفر جالس عن يمينه فلمّا
بصرت بهما دخلنى لجعفر بن محمّد من الهيبة ما لم يدخلني للمنصور ثمّ
التفت إلى جعفر ، فقال : يا أبا عبداللّه ! أتعرف هذا ؟ قال : نعم هذا أبو حنيفه ، ثم أتبعها ، قد أتانا ، ثم قال : يا أبا حنيفه هات من مسائلك فاسأل أبا عبداللّه ، فابتدأتُ أسأله ، فكان يقول في المسألة : أنتم تقولون فيها كذا
وكذا وأهل المدينة يقولون كذا وكذا ونحن نقول كذا وكذا ، فربّما تابعنا ،
وربّما تابع أهل المدينة ، وربما خالفنا معا حتّى اتيت على أربعين مسألة ،
ما أخرم فيها مسألة ، ثم يقول : أبو حنيفه ! أليس قد روينا إن أعلم الناس ، أعلم الناس بالاختلاف »[13] . زمانى كه منصور گرفتار حيرت شد به دنبال من فرستاد و گفت : اى ابو حنيفه ! مردم به جعفر بن محمّد [ عليهالسلام]رغبت پيدا كردهاند پس براى ما از مسائل مشكلت [براى مناظره] آماده كن . پس من چهل مسأله آماده كردم سپس منصور به دنبال من فرستاد . من داخل شدم در حالى كه [امام] جعفر در طرف راست او نشسته بود . چون به آن دو نگاه كردم از جعفر بن محمّد عليهالسلام هيبتى بر قلب من وارد شد كه از منصور چنين هيبتى نديده بودم . سپس منصور رو به [امام] جعفر كرد و گفت : اى ابا عبداللّه ! آيا اين مرد را مىشناسى ؟ امام فرمودند : بله ، او ابو حنيفه است و ادامه دادند : نزد ما آمده است . سپس منصور گفت : اى ابو حنيفه ! مسائلت را بياور و از ابا عبداللّه [ عليهالسلام] سؤال كن . پس من سؤال را آغاز كردم . در هر مسألهاى ايشان مىفرمودند : شما در اين مسأله چنين مىگوييد وما چنين مىگوييم واهل مدينهچنان مىگويند. پس گاهى ما را متابعت مىكرد و گاهى اهل مدينه را و چه بسا با هر دوى ما مخالفت مىنمود. [امام عليهالسلام اينگونه فرمود] تا چهل مسأله تمام شد و در هيچ مسألهاى درنماند ، سپس فرمود : ابوحنيفه ! آيا ما روايت نكرديم كه داناترين مردم عالمترين آنها به اختلافات است ؟
شهرستانى در كتاب ملل و نحل از ابو حنيفه نقل مىكند كه 2 سال خدمت امام صادق عليهالسلام شاگردى كردم . وى مىگويد :
« ولو لا السنتان لهلك النعمان »[14] .
اگر اين دو سال نبود نعمان [ابو حنيفه] هلاك مىشد .
اين گوشهاى از اعترافات كسانى بود كه در ظاهر مسلمان بودند و ادّعاى دين و فقاهت داشتند . بهترين اعتراف در ميان اعترافات ، اعترافِ فردى ملحد ، كافر و مادىگرا به نام ابن ابى العوجاء مىباشد ، او چنين اظهار مىدارد :
« ما هذا ببشر ، وإن كان في الدنيا روحانيّ يتجسّد إذا شاء ظاهرا ويتروّح
إذ شاء باطنا فهو هذا »[15] .
اين شخص [امام صادق عليهالسلام] بشر نيست و اگر در دنيا فرد روحانى وجود داشته باشد كه در جسد گنجيده است كه اگر بخواهد ظاهر
است و حركت مىكند و اگر بخواهد مخفى است ، آن شخص اين فرد [امام صادق عليهالسلام ]مىباشد .
مؤلّف كتاب ملل و نحل مىگويد :
« ما تعرّض للإمامة قطّ ، ولا نازع في الخلافة أحدا ، ومن غرق في بحرالمعرفة لم يقع في شطّ ومن تعلّى إلى ذروة الحقيقة لم يخف من حطّ»[16].
ايشان [امام صادق عليهالسلام] خود را در معرض امامت قرار ندادند و براى به دست آوردن خلافت مسلمانان با كسى نزاع نكردند ، آرى كسى كه در درياى معرفت غوطهور است در نهر كوچكى قرار نمىگيرد و
كسى كه به بالاترين حقيقت دست يافته است ، خطر سقوط و انحطاط
او را تهديد نمىكند .
ترسيم موقعيّت موجود در زمان امام صادق عليه السلام ؛
يكى ديگر از ويژگيهاى امام صادق عليهالسلام زمانشناسى و درايت ايشان در مقابل دشمنان براى حفظ جان مسلمين است . به نمونه هايى از اين زمانشناسى حضرت توجّه كنيد .
1 ـ ابو مسلم و امام صادق عليهالسلام ؛
وقتى ابو مسلم خراسانى با بنى عباس درگير شد به امام صادق عليهالسلام نامه نوشت كه من مردم را به سوى شما دعوت كردهام و آنها اعلام آمادگى كردهاند ، اكنون شايسته است كه شما حكومت را بپذيريد . حضرت عليهالسلام در جواب فرمودند :
« ما أنت من رجالي ولا الزمان زماني »[17] .
نه تو از ياران واصحاب من هستى ونه اينكه زمان، زمان مناسبى است.
به لحاظ شخصيّتى ابو مسلم با حجّاج بن يوسف تفاوتى ندارد . او نيز
انسانهاى بىگناه زيادى را به قتل رسانيد . در بعضى از تواريخ نقل شده كه 6 هزار انسان را به قتل رسانيد[18] .
اين شخص از امام عليهالسلام دعوت به حكومت مىكند . آن زمان براى امام صادق عليهالسلام بدترين شرايط فرهنگى و سياسى را به وجود آورده بود . بنى اميّه 1000 ماه حكومت كردند (حدود 80 سال) حضرت 10 خليفه بنى اميّه و بنى مروان (از عبدالملك مروان تا مروان حمار كه آخرين خليفه بود را درك فرمودند . حضرت عليهالسلام تمام اين مدّت را با خون دل خوردن صبر كردند . در سال 147 هجرى قمرى كه سال آخر عمر امام عليهالسلام است منصور دوانيقى از محبوبيّت امام صادق عليهالسلام به خود لرزيد ؛ لذا به مدينه آمد و امام عليهالسلام را احضار كرد و با لحن تندى با امام صحبت كرد و گفت :
« يا عدوّ اللّه ! إتخذك أهل العراق إماما يجبون إليك زكاة أموالهم وتلحّد
في سلطاني وتبغي الغوائل قتلني اللّه إن لم أقتلك »[19] .
اى دشمن خدا !! مردم عراق تو را امام مىپندارند و به تو زكات
مىدهند و به حكومت من پشت كردهاند . و عليه من آشوب مىكنى
خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم .
و در ادامه كلمات زشت و اهانت آميزى را نسبت به امام عليه السلام بر زبان آورد .
يكى ديگر از ادلّه دشمنى و اهانت دشمنان اهل بيت عليهمالسلام كينه ديرينه آنها مىباشد ؛ آنان چون از نظر دانش افرادى تهى دست بودند و متخلّق به اخلاق حسنه نبودند ؛ لذا در بين مردم مقبوليّت نداشتند . در مقابل اهل بيت عليهمالسلام سرشار از علم ، فضيلت و منقبت بوده و متخلّق به اخلاق انسانى بودند و به همين جهت بين مردم داراى محبوبيّت فراوان بودند . همين امر سبب مىشد كه دشمنان وجود ايشان عليهمالسلام را تحمّل نكنند .
2 ـ ابن مهاجر و امام صادق عليهالسلام ؛
منصور براى اينكه بتواند نقطه ضعفى از امام عليهالسلام به دست بياورد شخص زيركى به نام ابن مهاجر را اجير كرد و به او پول زيادى تحويل داد كه به مدينه برود و به عنوان دوستدار و شيعه مخلص پولها را بين سادات فرزندان پيامبر پخش كند و بگويد : اين حقّ شما است كه من برايتان آوردهام . همچنين به او دستور داد كه بعد از سفر گزارش اين كار را به او بدهد . اين شخص در مدينه خدمت امام عليهالسلام رسيد ولى امام صادق عليهالسلام پولها را نپذيرفتند و فرمودند : ما به پول تو نيازى نداريم . با اينكه اين شخص با عنوان شيعه خاص خدمت حضرت عليهالسلام رفته بود ولى امام عليهالسلام با علم امامت حيله او را دريافتند و نقشه او را نقش بر آب كردند[20] . ابن مهاجر كه در مقابل امام عليهالسلام كارى از پيش نبرده بود ، پولها را بين عدّهاى تقسيم كرد . امام عليهالسلاموقتى از اين مطلب مطلع شدند او را طلبيدند و به او فرمودند :
إتّق اللّه ولا تغرّ أهل بيت محمّد [ صلىاللهعليهوآلهوسلم] فانّهم قريبوا العهد بدولة بني مروان وكلّهم محتاج ؛
تقواى خدا را پيشه كن و اهل بيت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم را فريب نده به درستى كه آنها هم عصر دولت بنى مروان بودهاند و همه محتاج هستند .
همين ابن مهاجر مىگويد اين گزارش را به منصور تحويل دادم ، ناگهان رنگ از رخسار منصور پريد و اينجا بود كه اين سخن را گفت كه :
« انّه ليس من أهل بيت إلاّ وفيه محدّث ، وجعفر بن محمّد محدّثنا
اليوم »[21] .
در ميان اهل بيت هميشه محدثى بوده و جعفر بن محمّد [ عليه السلام] امروز براى ما حديث مىگويد .
بعد هم به ابن مهاجر گفت : حق ندارى اين سخنان را در جايى مطرح كنى و گر نه جان خود را از دست مىدهى . او هم تا پايان حيات منصور جرأت افشاى ماجرا را نيافت .
نمونهاى از خفقان شديد آن زمان ؛
امام عليهالسلام سالها در « حيره » تحت نظر بودند به طورى كه حتّى شيعيان نمىتوانستند سؤالات خود را از ايشان بپرسند . براى نمونه شخصى زن خود را سه طلاقه كرد ولى حكم سه طلاق ، طبق مذهب شيعه را نمىدانست . به حيره آمد تا از امام عليهالسلام سؤال كند . هر حيلهاى كه به كار بست تا با امام عليهالسلام ملاقات كند موفقيّتآميز نبود. در نهايت خيار فروشى را سر كوچه ديد . ميوهها و لباسهاى او را خريد و به عنوان خيار فروش به داخل كوچه آمد . ناگهان امام عليهالسلام درب منزل را به عنوان خريد ميوه باز كردند و به آن شخص فرمودند : خوب حيلهاى به كار بردى ، طلاق تو باطل است و مىتوانى با آن زن به زندگى ادامه دهى[22] . وضع آن زمان چنين بود ولى امام صادق عليهالسلام در همين وضع هم اسلام را زنده فرمودند .
امام صادق عليه السلام و نام پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ؛
انس بن مالك نقل مىكند : امام صادق عليه السلام در ميان زهّاد و علماء نظير نداشت . بعد امام صادق عليه السلام را اين گونه توصيف مىكند :
« طيّب المجالسة كثير الفوائد ، فإذا قال : قال رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم ، اخضرّ مرة واصفرّ اخرى حتّى ينكره من كان يعرفه»[23] .
مجالست با او نيكو بود و پر فايده ، هر گاه مىگفت : قال رسول
اللّه رنگ چهرهاش تغيير مىكرد تا جايى كه براى آنان كه او را مىشناختند ، ناشناخته مىشد .
اين نوع ادب از شخصيّتى مثل امام صادق عليهالسلام از اين نكته پرده بر مىدارد كه پيامبر با فرزندانش عليهم السلام وحدت روحى دارند و همه براى رسيدن به يك هدف فعاليّت مىكردند .
فعاليّت امام در تربيت شاگردانى بزرگ ؛
يكى از بزرگترين خدمات امام صادق عليهالسلام تربيت بزرگانى در زمينه فقه ، كلام و ساير علوم بود . افرادى مانند زراره ، محمّد بن مسلم ، و معاوية بن وهب همه از شاگردان امام صادق عليه السلام بودند . علاّمه حلى در رجال خود حدود 4000 هزار شاگرد برجسته براى امام عليهالسلام نام برده است . در چنين شرايط سختى هم خودِ
امام عليهالسلام مقاومت مىكردند و هم ياران با وفايى داشتند كه از هيچ چيز ، ترس و واهمه نداشتند و با تمام مشكلات كرسى تدريس را رها نمىكردند . حدود صد هزار روايت در كتب فقهى ، كلامى ، اعتقادى و اخلاقى شيعه جمع آورى شده كه حدود سه چهارم اين روايات به نقل از امام صادق عليهالسلام و امام باقر عليهالسلام مىباشد .
نمونهاى از عبادت حضرت ؛
امام صادق عليهالسلام سرشار از معرفت خداوند بودند . وقتى سوره حمد را تلاوت مىفرمودند و به آيه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» مىرسيدند آن را بسيار تكرار مىكردند . در نقلى آمده است :
« ما زلت اُردّد الآية على قلبي حتّى سمعتها من المتكلّم بها »[24] .
آنقدر اين آيه را بر قلبم گذراندم تا جايى كه آن را از گوينده آن شنيدم .
[1] ـ سوره فرقان ، آيه 68 .
[2] ـ سوره توبه ، آيه 111 .
[3] ـ سوره توبه ، آيه 111 .
[4] ـ سوره توبه ، آيه 112 .
[5] ـ سوره حج ، آيه 40 .
[6] ـ وسائل الشيعة ، جلد 15 صفحه 36 .
[7] ـ وسائل الشيعه ، جلد 15 صفحه 42 .
[8] ـ وسائل الشيعه ، جلد 15 صفحه 49 و الخصال ، صفحه 625 .
[9] ـ سوره فاطر ، آيه 32 .
[10] ـ تاريخ يعقوبى ، جلد 2 صفحه 383 .
[11] ـ البته تمام اين دشمنىها از روى جهالت بوده دقيقا مانند رفتار عبداللّه زبير در مكه در زمان خلافت يزيد بر عليه دستگاه حكومت قيام كرد و مكه را تسخير كرد و حدود 1 سال نماز جمعه را مىخواند امّا صلوات بر پيامبر و آل پيامبر را كه جزء اركان نماز جمعه مىباشد را ترك مىكرد وقتى از اين ترك سؤال مىشد مىگفت مىترسم با اين تعريف و تمجيدها فرزندان پيامبر مغرور و متكبّر شوند . اين نمونه كامل از جهالت مىباشد .
[12] ـ الخلاف ، جلد 1 صفحه 33 و از منابع اهل سنّت : تهذيب التهذيب ، جلد 2 صفحه 89 .
[13] ـ شرح احقاق الحق ، جلد 28 صفحه 442 و از منابع اهل سنّت : تاريخ اسلام ذهبى ، جلد 9صفحه 90 .
[14] ـ الخلاف ، جلد 1 صفحه 33 و از منابع اهل سنّت : التحفة الاثنى عشرية ، صفحه 8 .
[15] ـ كافى ، جلد 1 صفحه 75 ، بحار الأنوار ، جلد 3 صفحه 43 .
[16] ـ الملل و النحل ، جلد 1 صفحه 166 ، موسوعة المصطفى والعترة ، جلد 9 صفحه 374 .
[17] ـ از منابع اهل سنّت : الملل والنحل ، جلد 1 صفحه 154 و ينابيع المودة ، جلد 3 صفحه 161 .
[18] ـ از منابع اهل سنّت: سير اعلام النبلاء، جلد6 صفحه 48 و لسان الميزان، جلد 3 صفحه 436.
[19] ـ كشف الغمة ، جلد 2 صفحه 371 ، شرح احقاق الحق ، جلد 12 صفحه 243 .
[20] ـ چه جرم و جنايتهايى نسبت به بنى الحسن روا داشت . كه اگر امروز يكى از اين افراد در جامعه امروزى حضور داشتند و ابزار امروزى را دارا بودند كارى بدتر از هيتلر را انجام مىدادند و نسل بشريت را منقرض مىكردند .
[21] ـ كافى ، جلد 1 صفحه 475 .
[22] ـ بحار الأنوار ، جلد 47 صفحه 171 .
[23] ـ بحار الأنوار ، جلد 47 صفحه 16 .
[24] ـ شرح احقاق الحق ، جلد 28 صفحه 348 ، رسائل الشهيد الثانى ، صفحه 141 .