توطئه قتل:
اول ربیع الاول روزی است که سران قریش در « دارالندوه» گرد آمده بودند تا پیرامون امری مهم به شور بنشینند. ولوله ی غریب در شهرشان افتاده بود وهرکس چیزی می گفت.در این هنگام، ابوجهل برخاست. با اشاره دست، حاضران را به سکوت دعوت کرد و چنین گفت:
مسلمانان دسته دسته به یثرب می روند. محمد هنوز در مکه است؛ اما او نیز ممکن همین روزها از شهر خارج شود. باید چاره ای اندیشید.
بزرگان قریش، با او چه کنیم؟!
از هر سوی مجلس صدایی بلند شد:
-و را به غل و زنجیر کشیم . زندانی کنیم.
-اگر او را بکشیم؛ برای همیشه خیالمان آسوده می شود.
ابوجهل پس از شنیدن پیشنهادهای آنان گفت:
اگر محمد را زندانی کنیم، سرانجام یک روز مجبور می شویم آزادش کنیم و او به دعوتش ادامه خواهد داد. اگر تبعید کنیم، در جایی دیگر آشوب به پا می کند. من با پیشنهاد کشتن محمد موافقم!
در این هنگام، شخصی از میان جمع فریاد کشید: اما چه کسی او را بکشد؟
ابوجهل گفت: اگر یک نفر محمد را بکشد، ممکن است او را شناسایی کنند. برای اینکه قتل مشخص نباشد، از هر قبیله ای جوانی برمی گزینیم و به او شمشیری می دهیم تا همگی در یک زمان بر محمد حمله برند و او را بکشند. به این ترتیب خونش در میان قبایل پخش می شود و چون بنی هاشم نمی توانند با همه تیره های قریش بجنگند، ناچار به گرفتن خون بها رضایت می دهند.