با پيشرفت سريع اسلام در شهر يثرب، مقدمات هجرت رسول خدا(ص)و مسلمانان مكه بدان شهر فراهم شد. زيرا مشركين مكه روز به روز دايره فشار و شكنجه را به مسلمانان تنگتر كرده و آنها را بيشتر مىآزردند تا جايى كه به گفته مورخين بعضى را از دين خارج كردند.
رسول خدا(ص)نيز در مشكل عجيبى گرفتار شده بود از طرفى ابيطالب و خديجه دو پشتيبان و حامى داخلى و خارجى خود را از دست داده و اين دو حادثه دشمنان را نسبتبدان حضرت بى باكتر و جسورتر ساخته بود و از طرف ديگر ديدن و شنيدن اين مناظر رقتبارى را كه مشركين نسبتبه پيروانش انجام مىدادند طاقتش را كم كرده و از جانب خداى تعالى نيز مامور به تحمل و صبر مىبود.
نفوذ اسلام در شهر يثرب فرج و گشايش بزرگى براى رسول خدا(ص)و مسلمانان بود و پيغمبر خدا(ص)به مسلمانان دستور داد هر يك از شما كه تحمل آزار اينان را ندارد به نزد برادران خود كه در شهر يثرب هستند، برود.
نخستين مهاجر
پس از اين دستور نخستين خانوادهاى كه عازم هجرت به شهر يثرب گرديدند، ابو سلمه بود كه از آزار مشركين به تنگ آمده بود و قبلا نيز يك بار به حبشه هجرت كرده بود. پس از اين رخصت همسرش ام سلمه را(كه بعدها به همسرىرسول خدا(ص)درآمد)با فرزندش سلمه برداشت تا به سمتيثرب حركت كند.
قبيله ام سلمه – يعنى بنى مغيره – همين كه از ماجرا با خبر شدند سر راه ابو سلمه آمده و گفتند: ما نمىگذاريم ام سلمه را با خود ببرى و ابو سلمه هر چه كرد نتوانست آنها را قانع كند و همسرش را همراه ببرد و سرانجام ناچار شد ام سلمه را با فرزندش سلمه نزد آنها گذارده و خود بتنهايى از مكه خارج شود.
از آن سو قبيله ابو سلمه – يعنى بنى عبد الاسد – وقتى شنيدند فرزند ابو سلمه در قبيله بنى مغيره است پيش آنها آمده گفتند: ما نمىگذاريم فرزندى كه به ما منتسب است در ميان شما بماند و پس از كشمكش زيادى كه كردند دستسلمه را گرفته و به همراه خود بردند.
ام سلمه نقل كرده: كه اين ماجرا نزديك به يك سال طول كشيد و در طول اين مدت كار روزانه من اين بود كه هر روز صبح از خانه بيرون مىآمدم و در محله ابطح مىنشستم و تا غروب در فراق شوهر و فرزندم گريه مىكردم تا روزى يكى از عمو زادگانم از آنجا گذشت و چون وضع رقتبار مرا مشاهده كرد پيش بنى مغيره رفت و به آنها گفت: اين چه رفتار ناهنجارى است؟چرا اين زن بيچاره را آزاد نمىكنيد، شما كه ميان او و شوهر و فرزندش جدايى انداخته ايد؟
اعتراض او سبب شد تا مرا رها كرده گفتند: اگر مىخواهى پيش شوهرت بروى آزادى!