وقتی دو نفر علاقهمند به یکدیگر، به هم نگاه میکنند امواجِ چشم هر دو به یکدیگر برخورد میکند و چیزی مانند جرقة نامریی به سوی هر دو باز میگردد و علاقه، به وسیلة همان امواج، به ایشان الهام میشود. در این حال، بدون آنکه میان آن دو کمترین گفتگوی محبتآمیزی رخ داده باشد هر یک به علاقة دیگری پی میبرد. حال اگر آن دو نفر دختر و پسر بیگانه باشند معلوم است که چه فاجعهای رخ میدهد.
تأثیرنگاه
از پدیدههایی که در نگرش سطحی بیاهمیّت است و با ژرفنگری بسیار حایز اهمیت، موضوع نگاههای افراد به یکدیگر است. بیشتر مسایل زندگی ما به همین نگاهها بستگی دارد. نگاههایی کوتاه که گاه کرانة تلاطم و آشوب آفرینی آن معلوم نیست. از میان اقسام نگاهها، نگاه مرد به زن با دیگر نگاه ها تفاوت دارد و آنگاه کن سنّ بیشتر شود بخصوص در دورة جوانی نگاه ها معنیدارتر و با نفوذتر میگردد. انتخاب همسر، شغل، خانه، دوست و صدها موضوع دیگر همه با نگاه پیوند دارد. چشم و نگاه آدمی از مهمترین عناصر موثر در تصمیمگیری اوست. منشأ برخی از نفرتها، اشتیاقها و انتخابها، نگاه است و منظور از این نگاه، دیدن بدون توجّه و اراده نیست. نگاهی که منشأ تصمیم و انتخاب است دیدنی است که با توجّه و انگیزه همراه باشد.
نگاهها انواع مختلف دارند. برخی عبادتاند و برخی مایه حسرت و رنج. بعضی درماناند و بعضی درد. گاهی نگاه، آدمی را هشیار میکند و زمانی مست و بیقرار. بعضی از آنها زهرآلودند و بعضی مانند نگاه مادر، محبّتآور و امیدبخش. نگاه گاهی با التماس همراه است و گاهی با خشم. بعضی از صد نهیب و خشم بُرندهتر و بعضی از صد هدیه ارزشمندتر.
در این همه، ویرانگرترین نگاه، نگاه شهوت آلود افراد به یکدیگر است که حدود ویرانی آن نامعلوم است. مینویسد: «در قرون وسطی مردم اروپا، طنازی و عشوهگری زن در مجامع را سحر و جادو میدانستند. زیرا موجب سلب اراده و اختلال روانی مردان میشد؛ به طوری که اگر شخصی زن را در خواب میدید، پس از بیداری به محکمه شکایت میبرد و قاضی نیز آن زن را به عنوان جادوگری که حتی در عالم خواب هم درصدد اغوای مردان است مجازت میکرد. به همین سبب زنی را که مرتکب عمل فحشا میشد، به مرگ محکوم میکردند، اما مردان تبهکار را به عنوان کسانی که مورد اغوای زن واقع شدهاند، مورد تفقّّد و آمرزش و سپس عفو و بخشش قرار میدادند.»
توجه به آثار زیانبار نگاه سبب شده است که قرآن، از اهل ایمان بخواهد که برای حفظ پاکی خود و جامعه، نگاهشان را مهار سازند. با این حال، در هیچ آیه و روایتی لذّت آدمی از نگاه، و دشواریِ «پارسایی از نگاه به مناظر شهوتانگیز» انکار نشده است.
آدمی نمیتواند از تأثیر شنیدهها و دیدنیهایش بر مغز جلوگیری کند. این تأثیرپذیری به کم شبکة اعصاب و فعالیّت مغز است و شخص نمیتواند با تلقین، چندان از تأثیر آن بکاهد.
نگاه زن و مرد به یکدیگر و نیز به دیگر پدیدهها، دارای تفاوتهایی است. نگاه هر دو تنوع طلب و لذّت جوست؛ جز اینکه میدان تنوعطلبی نگاه زن بیشتر طبیعت است و حوزه لذّتجویی مرد، در امور غریزی. به همین سبب نگاه مرد کمترین تفاوتِ ظاهری زنان را در مییابد و همین امر، میزان توجة جدّی او در فعالیتهای روزانهاش را کاهش میدهد و ذهن او را بی سبب در پی مقایسة امتیازات زنان، دچار آشفتگی میسازد. زنان هم کم و بیش میدانند که یک عامل مهم انحرافات مردان، توجّه به تفاوتهای زنان با یکدیگر است.
تفاوت چهرهها و موها
هیچ قسمتی از بدن زن، پس از پوشیدگی اندام، به اندازة چهرة زیبا (گردی صورت) حساسیت برانگیز و جاذبه آفرین نیست و در نظر گرفتن همین ویژگی است که سبب شده برخی آشکار کردن چهرة بسیار زیبا را برای زنان روا ندانند.
به وسیلة چهره است که افراد از یکدیگر باز شناخته شده، یکی زیبا و دیگری نازیبا، سیاه و سفید، خوشرو یا عبوس و کم سنّ یا بزرگسال معرفی میشود. زن خوش سیما، هر چند از بسیاری امتیازات بیبهره باشد، اغلب خواستنی است و در جاذبه آفرینی و خیره کردن چشمها موفقتر از دیگران.
بنابراین، مهمترین قسمتی که جاذبه پایدار ایجاد میکند چهره تناسب اجزای آن است. هرگز نشنیدهایم که کسی در توصیف علاقة خود به دیگری، بگوید که وی دلباختة پا یا دست او شد است. اگر اینها نیز نخستین عوامل تحریککننده بوده است، در نهایت آنچه علاقه را استمرار بخشیده و تمایل قلبی پدید آورده است، چهره میباشد. این عضو در ارضای غرایز نیز سهم بسزایی دارد.
آیا تا به حال شنیدهاید که جوانی در هنگام خواستگاری، چندان خواهان دیدن دست یا ساق باشد، تنها قسمتی که پیش از هر چیز خواستار دیدار آن است سیما است. پرسشهای بعدی نیز دربارة تناسب اجزای صورت (لب، چشم، گونه، ابرو و ..) است. پسندیدن چهره، کلید انتخاب است. وقتی رخسار را بپسندد گویا سراسر بدن را دیده و پسندیده است. یعنی پدید آمدن این کشش، ناخودآگاه کششهای بعدی را به دنبال خواهد آورد.
در تأیید آنچه گذشت در جملهای از حضرت محمدامین صلیالله علیه و آله میخوانیم:
زمانی که تصمیم به ازدواج با زنی داشتید سزاوار است چنانکه از زیبایی سیمایش پرسش و تحقیق میکنید، دربارة مویش نیز بپرسید. زیرا مو یکی از دو [عنصر من در ]زیبایی زن است.
اصرار و تأکید مردان به مشاهدة چهره و موی زنان، یکی به این علت است که چهره و مو و تناسب آنها، از فرد، شمایلی منحصر به خود میسازد که مرد نمونة آن را در نزد شخص دیگر مانند همسرش نمییابد؛ ولی در سایر اعضا (مانند گردن و دست و پا و..) میان افراد تشابه زیادی میتوان یافت.
لذّت نگاه
آدمی موجودی لذّت جوست که دوست دارد از همة حواس خود به نوعی لذّت ببرد و چشم نیز ابزار لذّت بردن است و نگاهش زمانی منشأ لذّت است که با تمرکز همراه باشد و ذهن را به خدمت بگیرد. فلسفة چشم چرانی بیشتر این است که فرد با تمرکز در هنگام نگاه، تخیلاتش را به خدمت گیرد و در دنیای خیالات به هوسرانی بپردازد. بنابراین، آنچه نگاه را لذت آفرین میکند بیشتر تخیّلات پس از نگاه است.
حالت تجسّم (تناوری)
پس از نگاه متمرکز به چهرة زیبا، قوه لذّت جوی آدمی در وجود او بیدار میشود و تصاویر ذهنی Eidetic Image))، آن را تقویت میکند. آدمی در این مرحله از درون برای ارضای غریزة تحریک شده به صحنهسازی ذهنی رو میکند و خیلی زود تصویر کاملی از خصوصیات پیدا و ناپیدای شخصی به مغز مخابره میشود و مغز همانند یک دستگاه رایانه آنها را به هم میپیوندد.
در این حال، فرد ببینده با آنچه میبیند، تماس ندارد، ولی ذهن میتواند در دنیای خیالات، با چشم دیده، هر طور که بخواهد رابطه برقرار کند. در چنین حالتی، ذهن انسان دچار اشتغال و اختلال حواس میشود.
در نگاههای عادی، شخص به سرعت میتواند چشم و ذهن را از توجّه به یک نقطه به سمتی دیگر متمایل سازد، ولی پس از نگاه متمکز و ایجاد حالت تجسّم، چون شبکههای مغز به فعالیّت واداشته شده است، انتقال ذهنی به کُندی صورت میگیرد. برای همین است که هر گاه فردی غرق تفکّر و خیال یا اندوه باشد نمیتوان ذهن او را به سرعت از آن حالت دور ساخت و به فعالیّت تازه واداشت.
در هر حال، پس از نگاه متمرکز به زن و اوج گرفتن اوهامِ غریزی و ایجاد حالت تجسیم در ذهن، بیننده احساس میکند بیاختیار به طرف شخصِ مورد نظر در حال حرکت و نزدیکشدن است. این احساس، در حقیقت نشانِ تمایلِ سرکشی است که در اثر نگاه، پدید آمده است. کمکم شخص دوست دارد صحنه را از فاصلة نزدیکتر ببیند و از بقیه آنچه نمیبیند هم لذّت ببرد. اودر خیال خود با شخص مشاهده شده، به بهرهوری جنسی (Erotic Daydreaming Sexual) میپردازد و در همان دنیای خیالات از این رابطه لذّت میبرد. این آخرین کوشش نقدی است که او بر میآید. در آن حالت، فرد دچار نوعی استثمار فکری مرموز میشود که وی را از هر تفکّر دیگر باز میدارد. (دقّت شود.)
نگاه و تخیّل را به سختی میتوان از یکدیگر جدا ساخت و بیننده، به ویژه اگر پاکدامن نباشد و نگاه هوسآلود کند، نمیتوان ذهن خود را از تخیلات غیرارادیِ پس از نگاه فارغ سازد.
به فرمودة حضرت امیر مؤمنان علی علیهالسلام: چشم، دیدبان عقل و پرچمدار و جاسوس دل است. دیدبان، مشاهدات خود را به مرکزِ اطلاعات گزارش میکند. در مرکز است که نسبت به مشاهداتِ دیدبان تصمیمگیری و نیروها بسیج میشود. چشم نیز بیان رسانِ دل است. در مغز است که تلاطم پدید میآید و فرمان ترشح هورمون محرک غرایز به سراسر بدن صادر میشود. آنچه در مغز رخ میدهد شاید همان باشد که امام صادق علیه السلام فرموده است:النظره بعد النضره تزرع فی القلب الشهوده و کفی بها لصاحبها فتنه:نگاه پیاپی، بذر شهوت را در دل میافشاند و همین برای هلاکت بیننده کافی است.
نگاه مانند کلید برق است. به وسیلة آن، نیروی نهفتة خواهشهای نفسانی در سراسر وجود آدمی به جریان میافتد و آنگاه فروغ عقل هر خردمندی خاموش، و پند و نصیحت بیاثر، و ترس از آبروریزی و لغزش، فراموش میگردد.
آنجا که شهوت خیمه زند جای عقل نیست
غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی
و آنگه که شهوت، دست به تجاوز دراز کند
معلوم شود که عقل ندارد کفایتی
نگاههای ناکام
شاید بپرسید:زیان نگاههای آلوده و تخیّلات نامبرده چیست؟
پاسخ: آنها که به زنانِ کم پوشش نگاه میکنند، یا افراد بدون همسرند یا هسمر دارند. افراد بدون همسر یا باید برای ارضای غریزة تحریک شده به گناه آلوده شوند یا تلخی تحمّل را بچشند و دچار اشتغالات رنجآور ذهنی و بیماریهای روانی شوند. (از آن بیماریها یاد خواهیم کرد.) امّا از گروه دوم،چون مردی سیما و اندام زنان ناپوشیده (کم حجاب) را مشاهده کند به سب وجود همان تفاوتها که در چهره، مو، صدا و اندام و عشوههای آن افراد برای وی جذّابتر و لذّت آفرینتر از همسر خود او جلوه میکند و رفتار آنها برایش تحریک آمیزتر و دلپسندتر است. چون:
اول اینکه:بانوان برای حضور در بیرون خانه معمولاً خود را نظیف و زیبا میسازند و عیب جسمی یا اخلاقی آنها بر بیننده مخفی است؛ حال آنکه در خانه همیشه مرتب و تمیز نیستند و شوهر نیز از عیوب آنها با اطلاع است.
دوم: سرشت آدمی گاه به آنچه در اختیار دیگری است بیشتر اشتیقا دارد تا آنچه در دست خودِ اوست. تصور میکند اگر آنچه دیگری دارد به دست آورد از زندگیاش بهتر لذّت میبرد. به همین سبب است که گاه فردی با دارا بودن همسر زیبا، به کسی دل میبندد که هیچ زیبا نیست.
سوم: از نظر روانی، دیدة مرد نسبت به زنان زشترو و نامتناسب اندام، بیدقت است. خاطر او معمولاً زنانی را به یاد میسپارد که از همسر خود وی زیباتر و خوش اندامترند. علت این امر به طور خلاصه آن است که چهرة نازیبا، خواهشهای نفسانی را کمتر به هیجان میآورد و از همین رو جلبنظر نمیکند ودر خاطر نمیماند. شاید برای شما رخ داده باشد که گاه به دنبالِ فروشگاهی خاص (مثلاً لوازم برقی) صداها فروشگاه را نگاه میکنید تا به محل مورنظر برسید. در آن حالت اگر از شما بپرسند در بین راه چند کتابفروشی دیدید، نخواهید دانست. چون در جستجوی آن نبوده تا تعداد یا حتی وجود آنها را به ذهن بسپارید.
مرد نیز در برخورد و تماس خود با زنان، از آنجا که چهرههای نازیبا نظر او را جلب نمیکند، جز زیبا رویان خاطرهای از مشاهدات دیگر در ذهنش باقی نمیماند؛ زیبا رویانی که به تصّور صحیح یا غلط از همسر خود وی جاذبة بیشتری دارند. چنین مردی به طور پیوسته نظارهگر چهرهها و اندامهای زیباتر و دلرباتر از همسر خود است. افزون بر اینکه دیگر ویژیها مانند صدای مهیّج، عشوههای مخصوص زنانه، بوی عطر و لباسهای خوش رنگ، همه در شدتّ بخشیدن به این حالت تأثیر مینهد.
حال آیا این مرد تنها ساعاتی به چنین مشاهدات میپردازد و آنگاه خیالی آسوده دارد؟هرگز! در هر سال صدها خانواده به سبب همین موضوع متلاشی میشود و هزاران خردسال از سایه پدر و مادر محروم میمانند و هزاران رابطة ناسالم با عواقب تباهیآور رخ میدهد که کسی هم از آنها خبر ندارد. بیسبب نیست که امام علی علیهالسلام فرموده است:آنکه نگاهش را مهار ند، دلش را آسوده سازد.
گذشته از این، ناکامی (Frustration ) در نگاه، پیامدهای دیگری نیز دارد که در زیر به تشریح آن میپردازیم.
تیرهای زهرآگین
در تعبیری بسیار دقیق از حضرت صادق علیهالسلام چنین آمده است:نگاه به نامحرمن، تیری از تیرهای زهرآگین ابلیس (شیطان بزرگ) است. اثر تیرهای معمولی پس از مدّتی التیام مییابد و درد آن به پایان میرسد و گاه حتی جای زخم ناپدید میشود. اما تیر زهرآگین را چون از بدن بیرون کشند نه جای زخم ناپدید میشود. اما تیر زهرآگین را چون از بدان بیرون کشند نه جای زخم آن به زودی التیام مییابد و نه اثر زهر آن که به سراسر بدن سرایت کرده است به راحتی برطرف میشود. گاه شخص نه در اثر اصابت تیر، بلکه در اثر سرایت زهر آن هلاک میگردد.
زهرِِ نگاهِ آلود یکی همان اوهام و فشارهای روانی است که در کوتاهترین زمان، سراسر جسم و روح آدمی را دستخوش تلاطم میکند. خاطرة صحنة مشاهده شده در مغز تداعی میشود. فرد که میداند دستیابی به آنچه دیده و نیل به ارضای شهوت برایش به آسانی میسّر نیست در اندیشه فرو میرود و اندوه خود را به درون میفرستد و این همان زهرِ تیری است که از نگاه به قلب و از آنجا به همة اعضا سرایت میکند. فروید این پدیده را «امیال واپس مانده» مینامید که از بخش خودآگاه شخص به بخش ناخودآگاه(unconscious) منتقل میشود و فرد را دچار عقده میسازد.
امواج الکترومانیتیک چشم
تحقیقات فیزیکدانان پس از کشف پدیدة امواج الکترومانیتیک ثابت کرد که از چشم بعضی از موجودات، امواجی فرستاده میشود که سرعت آن مانند سرعت نور (سیصد هزار کیلومتر در ثانیه) است. این امواج که مانند امواج رادیویی است، بر چشم دیگران و بقیة اعضاء تأثیر مینهد.
آزمایشها و مشاهدات تجربی نشان داده است که از چشم مار امواجی فرستاده میشود که گنجشکها را از حرکت باز میدارد، تا آنکه مار یکی از آنها را شکار کند.
مراتب ضعیف و قوی این امواج در نگاه هر انسانی وجود دارد و چون نگاه با خشم یا خیانت و هرس در آمیزد مؤثرتر میگردد. زمانی در همین باره از یک دوست پژوهشگرِ مورد اعتماد خاطرهای شنیدم که آموختنی است. وی گفت:
در یک شب زمستانی به حیاط خانه آمدم تا در را قفل کنم و بخوابم. پس از قفل کردن در،همین که داشتم بر میگشتم احساس کردم کسی در گوشة حیاط مخفی شده است. به پشت سر و اطراف نگاه کردم ولی کسی را ندیدم. هنوز چند قدم حرکت نکرده بودم که وجود او را بیش از قبل احساس کردم. این بار همه جا را به دقت بازرسی کردم ولی کسی نبود. با این حال هیچ تردید نداشتم که کسی از جایی در کمین من است. در یک لحظه برقی نگاهی از بالای پشت بام همسایه، نظرم را جلب کردم و دیدم دزدی در پشت کولر مخفی شده و به من خیره شده است. همین که مرا دید گریخت.
وقتی دو نفر علاقهمند به یکدیگر، به هم نگاه میکنند امواجِ چشم هر دو به یکدیگر برخورد میکند و چیزی مانند جرقة نامریی به سوی هر دو باز میگردد و علاقه، به وسیلة همان امواج، به ایشان الهام میشود. در این حال، بدون آنکه میان آن دو کمترین گفتگوی محبتآمیزی رخ داده باشد هر یک به علاقة دیگری پی میبرد. حال اگر آن دو نفر دختر و پسری بیگانه باشند معلوم است که چه فاجعهای رخ میدهد.
فشار روانی و فرمان هیپوتلاموسhypathlamus))
چون چهره و اندام زنانِ کم و پوشش، روح زیباپسندی و تنوع طلبی افراد را وسوسه کند و پس از تحریک، زمینة کامیابی و ارضای غرایز فراهم نباشد روانِ شخص در فشار قرار میگیرد و رفته رفته ظرفیت عصبی او به انتها میرسد. در این هنگام، به سرعت هورمونهای آزار دهندة سمّی (زهرآلود) در خون ترشّح میشود. در زمانی کمتر از 1/10 ثانیه مغز که با شبکههای ارتباطی به سراسر بدن وصل است به کمک غدة هیپوفیز و فرمانهای مرکز هیپوتالاموس این سمّ را به همة اعضا روانه میکند.
بدن برای بیرون راندن این سمّ به تکاپو میافتد و جنگ داخلی اعصاب آغاز میشود. شخص در خود احساس اضطراب (Anxiety) و خستگی (Netuasthenea) مینماید. تصور میکند چیزی ناشناخته بر روان وی فشار میآورد. علایم این حالت، سردرد خفیف، ازدیاد تنفس و احساس خفقان در اطراف قلب و ناآرامی است. فرد نسبت به وقوع خطری ناشناخته، دلهره و هراس دارد. با استمرار این حالت، بیماریهای جسمی مانند زخم معده و اثنیعشر فرد را آزار میدهد و به گفتة روانکاوان او به بیماریهای روانتنی دچار میگردد؛ بیماریهایی که نه کاملاً جسمی است و نه کاملاً روانی. وقتی فرد دچار فشار روانی میشود. فعالیّت قلب، ریه، جهاز هاضمه و غُدد درونریز و دستگاههای عصبی افزایش مییابد و در صورت ادامة عوامل فشار، فرد دچار ضعف و اختلال جسمی میشود. تحقیقات نیز نشان داده است که یکی از عوامل مهم حملات قلبی، فشار روانی است.
در این باره هنوز آدمیان سخنی پر ارجتر و سنجیدهتر از این نگفتهاند که پیشوای شیعه حضرت صادق علیهالسلام فرموده است: هیچکس غنیمتی به چنگ نیاورده است که پرفایدهتر باشد از غنیمتی که آدمی از راه فرو آوردن چشم، به دست آورده است.
امام علی علیهالسلام فرموده است: آن که چشم خود را آزاد نهد تأسف و اندوه وی بیپایان شود. نیز امام صادق علیهالسلام فرمود: بسا نگاهی کوتاه که حسرت دامنهداری در پی آورد.
شخصی که نگاهش را مهار نکند، بیآنکه پس از نگاه بهرهای به چنگ آورده باشد، تنها حسرت تلخ برایش بر جای خواهد ماند.
به هر تحلیل، آنچه گذشت ویژة نگاه مرد به زن نیست. نگاه معنی دارِ زن به مرد نیز همین آثار را به جای خواهد گذاشت. از فرمودههای حضرت محمدامین صلیالله علیه و آله است که: خشم خداوند نسبت به زن شوهرداری که دیدگانش را به غیر همسرش یا به نامحرمان بدوزد، شدید است. در این صورت، خداوند همة اعمال او را بینتیجه (بدون پاداش) میگرداند.
تنش در محیط خانه
بسیار رخ میدهد که انسان رخسار و رفتار ویژة افراد را پس از گذشت زمان از یاد میبرد، اما تصویر کلّی آن را در خاطر دارد. چون مردی به چهره و پیکر زنان و دختران کم پوشش چشم بدوزد پس از آنکه به خانه باز میگردد مجموعهای از ویژگیهای آنان را پیش رو مجسّم میبیند و برایش تسلسل خاطر پدید میآید. سپس در مقام مقایسة آنها با همسر خود برآمده، به همسرش بیرغبت میشود. زیرا انس و مصاحبت با همسر، زیبایی و جاذبه و امتیازات اورا عادی مینماید یا به طور کلّی مرد را از آن غافل میکند و امتیازات عادی دیگران را نزدش چشمگیرتر و مهمتر میسازد.
پس از مدّتی این تلاطم درونی، مرد کم ظرفیت و تنوعطلب را به خردهگیری از زن وا میدارد و زن نیز ناخواسته از زندگی و شوهر دلسرد میشود و در ظوایف خود در خانه و نظافت و آرایش برای همسرع بیش از گذشته کوتاهی میکند و همین امر مشکل آنان را پیچیدهتر میگرداند. اگر زندگی آنان به جدایی نینجامد کمترین حاصل آن این است که مرد را زود رنج و شکننده میکند و رفتارش را تنشاور و بهانةجویانه میگرداند؛ هر چند، گاه علت بهانهگیری خود را هم نمیداند. گویا هر دم آماده ستیز است. رفتهرفته به لجبازی رو میکند. بچهها و مادرشان را بیسبب میرنجاند و محیط خانه را کانون عوامل تلخی و تنش میگرداند و این هدیهای است که از زنان و دختران کمپوشش دریافت داشته و به خانه برده است.
چون کامینکس، جامعهشناس معروف، مینویسد:به عقیدة من عامل اصلی اختلاف [زن و شوهر در طلاق] این است که برای مردان، امکاننظر اندازی و روابط نامشروع با دیگران، فراهمتر از قبل شده است.
آنچه در پایان گفتنی است اینکه: آدمی زمانی که خود نخواهد به خویشتن خیری رساند هیچ کس نمیتواند برای او خیری فراهم سازد. خداوند نیز چون کسی را خیرخواه خویش نبیند و لیاقت خیر را در او مشاهده نکند تأکیدی بر خیر رسانی به او ندارد. پس در این میان ما خودیم که سرنوشت خویش را رقم میزنیم. زندگی امروز و آیندة ما در گرو کارهای خود ما است. شاید بیشتر مشکلات و امور ناملایمی که ما در زندگی شخصی خود مشاهده میکنیم بازتاب نوع نگاه ما به حقایق و وقایع و شیوه ارتباط ما با دیگران است. گذشته از آنکه برخی از آنها نتیجة کردار نادرست ما است.
نشان داده، به ارضای دلخواه آن دست یابند. این امر حکایت از آن دارد که غریزه جنسی با تار و پود آدمی پیوند دارد و هرگاه حسی تعطیل گردد دیگر حواس برای انجام این منظور به کار گرفته میشود؛ چنانکه از شیوة تنفس نیز میتوان به وضعیت میل جنسی پی برد.
محرک غریزه، دستگاه درونی بدن است و به تعلیم و آموزش نیاز ندارد و فرد بدون کمترین آموزش بدان راه مییابد؛ گرچه آموزش در استفادة صحیح و بهتر آن تأثیر دارد.
حیات جنسی در انسان با تولد او پدید میآید، ولی بروز آن به صورت یک میل تکامل یافته، پس از بلوغ است. آنگاه است که میل جنسی در وجود موجود زنده تمرکز مییابد و فعال میشود؛ هر چند ممکن است فردی در سن بلوغ به سبب نارسایی جسمی، میل جنسی وی بروز نکند یا با دارا بودن میل جنسی توانایی تولید مثل نداشته باشد.
عقده جنسی همانند «جنون جنسی» پدیدهای فراتر از «میل جنسی» است و درچهار دسته مشاهده میشود.
1- افرادی که با وجود سلامتی و دارا بودن میل جنسی، زمینة ارضای آن برایشان فراهم نیست.
2- افرادی که با دارا بودن میل جنسی، دچار نوعی اختلال یا بیماریاند که مانع از ارضای غریزهجنسی است.
3- افرادی مانند خواجگان (خنثی) که با سرشت مردانه یا زنانه، نوعی تمایل جنسی را در خود احساس میکنند، بیآنکه بتوانند خود را تخلیه نماید.
4- کسانی که به دلایلی از شدت میل جنسی در رنجاند و با تخلیة عاید جنسی به طور دلخواه ارضا نمیشوند.
دستة چهارم، در اوج عقدة جنسی و در مرحلة آغاز «جنون جنسی» قرار دارند.
به هر صورت، میل جنسی – به تعبیر علمیتر: میل به بقای جنس بنیادیترین ضامن دوام نسل موجود زنده است. شاید به همین سبب است که بسیاری از روانشناسان «میلجنسی» را «نشانِ زندگی» یاد میکنند و نیاز به ارضای آن را همردیف نیاز به خواب، هوا، آب و غذا بر شمردهاند. کوشش برای دوام نسل نه تنها در انسان و حیوان، که در موجودات تک سلولی، میکروبها و ویروسها وجود دارد و آنها میتوانند قبل از مرگ خود در کوتاهترین زمان، به سرعت و سهولت، شبیه خود را به وجود آورند و سپس خود از بین بروند.
در حقیقت هر موجود زنده، زندگی خود را مرهون «میل به بقا» است. با وجود این میل طبیعی است که موجود زنده، موجودی شبیه خود را بر جای مینهد و زندگی را دوام میبخشد. در موجودات تکسلولی، پدید آمدن سلول جدید، با انهدام کامل سلول قبل همزمان است، ولی انسان در زمان حیات خود، با فعالیت تناسلی، موجود مشابه خود را پدید میآورد.
با این حال، تنها نقش میل جنسی، ادامه نسل نیست. انبوهی از نیازهای جسمی، روحی و روانی آدمی در سایة ایجاد و تقویت این میل پدید میآید و تکامل میپذیرد. افزون بر آنکه آدمی چه بسا بیشترین لذّت زنگی خود را با وجود این تمایل به دست میآورد. در حدیثی موثق از حضرت صادق (ع) آمده است: نه در دنیا و نه در آخرت، آدمیان [در میان نعمتهای غیرمعنوی] به چیزی بیشتر از رابطة زناشویی [که برگرفته از میل جنسیاست] لذت نمیچشند؛ نه از خوردنیها و نه از نوشیدنیها.
شاید این مهمترین علت نافرمانی آدمی از قانون، و کانون بسیاری از انحرافات، و مشکلسازِ سازمانهای اجتماعی باشد. بنابراین، رسیدگی به غریزه جنسی و ساماندهی آن مهمترین وظیفه است.
نظریهپردازای مردانه
از آنجا که بیشتر روانشناسان و نظریهپردازان امور جنسی، مرد بودهاند نظریات و تحلیلهای علمی آنان، تنها گویای بخشی از مسایل جنسی است و زوایایی از این امر ناگفته و پنهان ماندهاند. فروید مینویسد:
غریزه جنسی تنشی است که بر اثر واکنشهای شیمیایی بدن پدید میآید و عنصری دردناک میگردد که برای التیام در جستجوی کامیابی است. هدف تمایلات جنسی از میان بردن درد ناشی از این تنش است. رضایت جنسی آنگاه دست میدهد که این درد از میان رفته باشد.
این در حالی است که میل جنسی زنان را نمیتوان تنها نوعی واکنش شیمیایی درد آفرین دانست.
جهان زوجها
جهان آفرینش را باید «جهان زوجها» دانست. جز خداوند هیچ آفریدهای فرد (بدون جفت) نیست. نه تنها آدمی و حیوانات، که همة روییدنیها جفتاند. هیچگاه صحرایی و دریایی را نمیتوان تنها از یک جنس دانست. سراسر موجودات از دو جنس نر و ماده به وجود میآیند.
سالیانی دراز پیش از «شارل کینز» (دانشمند سوئدی:1787- 1707) قرآن از این حقیقت پرده برداشته بود که نه تنها در جهان گیاهان و موجودات زنده، قانون زوجیت حکمفرماست، همة آفریدگان حتی جمادات – زوجاند. این در حالی بود که شارل کینز پس از سالها تحقیق توانسته بود قانون زوجیت را فقط در میان گیاهان ثابت کند.
قرآن مجید در این باره میفرماید:و من کل شیء خلقنا زوجین: از هر چیز دو گونه [نر و ماده] آفریدیم.
اخلاق جنسی
تا آنجا که تحقیقات و شواهد نشان میدهد بشر تاکنون در بهرهجویی از غریزه جنسی از هیچ رفتاری دریغ نکرده است. شاید به اعتقاد ما بسیاری از آن رفتارها در اوج زشتی قرار داشته باشد، ولی به پندار برخی دیگر، هیچ زشتی و محدودیتی در میان نیست. بر این اساس باید برای تشخیص طبیعی یا غیرطبیعی بودن تمایلات و رفتارهای جنسی انسان معیارهایی وجود داشته باشد. در غیر این صورت حتی نمیتوان ارتباط جنسی انسان با حیوانات یا مردگان را رفتاری غیرطبیعی یا ناروا نامید.
«اخلاق جنسی» گویای آن دسته از هنجارهای حاکم بر عادتها و رفتارهای بشری است که ابعاد فعالیت صحیح غریزه جنسی را بیان میکند؛ یعنی اینکه چه رفتار جنسی صحیح و کدام یک ناروا است.
مکتبها و نظامهای اخلاقی به تناسب نوع نگرش خود، تعالیم و دیدگاههای ویژهای نسبت به اخلاق و عادات جنسی عرضه میکنند. برخی احساس شرم را پدیده ای خوب، و بعضی آن را نوعی عادت میشمرند. عدهای مانند فروید روابط جنسی با محارم را پیرو عادت یا تابع عرف میشناسند و بعضی آن را سخت نکوهش میکنند.
نیز پرسشهایی از این دست:
– آیا غیرت برای مردان پدیدهای نکوهیده همانند حسد است یا نوعی ارزش نگاهبان خانواده؟
– برهنگی و روابط کاملاً آزاد جنسی، تابع فرهنگ ملتها است یا از فطرت و طبیعت آدمی سرچشمه میگیرد؟
– آیا فطرت و طبیعت است که برخی عادات و رفتارها را- مانند حیا در نهاد بشر جای داده یا قراردادهای اجتماعی آن را جزء ضمیر اخلاقی بشر قرار داده است؟
– آیا برای سیر صحیح اخلاقی بشر، پیروی از نوعی اخلاق جنسیِ تعریف شده لازم است یا هیچ چیز در این هدف تأثیر گذار نیست؟
یادآوری این نکته ضروی است که در جهان هیچ فرد یا گروهی را نمیتوان یافت که به نوعی «اخلاق جنسی» معتقد نباشد. هواداران آزادی بیحدّ جنسی نیز از نوعی اخلاق جنسی پیروی میکنند که به آزادی کامل جنسی نظر دارد.
شاید مهمترین نکتهای که ضرورت پیروی از نوعی اخلاق جنسی را ثابت میکند این امر باشد که پیوسته روابط زن و مرد منشأ نزاع و تجاوز و انحطاط جوامع به شمار میرفته است. برای بهبود این روابط و نیز زمینهسازی برای پیشرفت آدمی راهی جز تنظیم دقیق روابط زناشویی وجود ندارد.
ما در شناخت بهترین «اخلاق جنسی» نه از آیین برهمنان و هندوان و مسلک جانبی و بودایی و تائوییزم پیروی میکنیم و نه تجردطلبی ایران باستان و یونان را الگو قرار میدهیم. نه رهبانیت انحراف یافته یهودیت و مسیحیت را میپذیریم و نه طرح فروید و راسل را صحیح میپنداریم. با این همه به منظور شناخت بهترین اخلاق جنسی ناگزیر به مبانی این آیینها و نظریات اشاره میکنیم.
زندگی در صحرا، لذت در بهشت!
ماها ویرا (قهرمان بزرگ) در قرن ششم قبل از میلاد آیینی پایهگذاری کرد که به آیین جانبی شهرت یافت. در آیین وی تنها به وسیلة سریع وصول به سرمنزل کمال، ریاضت شمرده شد و لذتهای جنسی، حرام و هرگونه علاقه به جاندار و بی جان ممنوع گردید و مردان از شدت گرسنگی عمدی نوعی زهد و عبادت شناخته شد. به گفتة جانناس: این مذهب برای حل مشکلات جهان و دشواریهای زندگانی طریقی پیشنهاد میکند که در تاریخ ادیان طریقی دشوارتر و افراطیتر از آن دیده نمیشود.
پیش از وی در قرن هشتم و نهم قبل از میلاد، برهمنان آیینی پایهگذاری کرده بود که تنها راه نجات آدمی را از رنج و عذاب، گریز از لذتها و انجام ریاضت معرفی میکرد و معتقد بود که خوشبختی حقیقی آدمی در گرو محرومیت دنیوی و ترک علایق مادی و شهوات است به اعتقاد ایشان آدمی برای شناخت اصل و حقیقت عالم، دارایی و خانواده را ترک گوید و مانند تهیدستان زندگی فقیرانه و آوراگی اختیار کند.
سالیانی بعد بودا آیینی بپا داشت که مسالمتآمیزتر از آیین برهمنان و جاینی بود. وی خوشیهای زندگی را پوج میدانست، اما ریاضتهای توانفرسا را نیز به منظور کسب معرفت، بیفایده میشمرد. از مهمترین معایب آیین بودا یکی آن بود که وی جهان را سراسر رنج تعریف میکرد. او تولد، جوانی، پیری و سیر زندگی در این دورهها را همه رنجآور تفسیر مینمود و برای رهایی از این رنجها پیشنهاد میکرد که نخست باید آنها را شناخت و سپس دانست که علت همة رنجها، خودخواهی بشر، اشتیاق به لذاید جسمانی و میل به زندگی است و برای رهیدن از این امور باید از لذتها دوری گزید و هر چه جدایی از آن مایة درد و اندوه است باید ترک کرد. بالاترین شرّ، میل جنسی است. زیرا این میل است که آدمی را به تولید مثل وا میدارد و تولید مثل نیز رشتة زندگی را به وادی تازهای میکشد که از آن جز رنج و درد نمیزاید. با تولید مثل، آدمی با نوعی جنایت آلوده میشود و به شعلة وجود دامن میزند. بنابراین تولید مثل بدترین گناه است.
بودا تشکیل زندگی زناشویی را ممنوع نداشت، تنها به نکوهش آن پرداخت و آن را راهی برای آلودهتر شدن به شهوات برشمرد، نه وسیلهای برای پاکی و معنویت.
در آغاز نشر عقاید بودا و دیگر آیینهای برهمنی در هند، مردمان چین از این اندیشهها دور بودند. افزون بر اینکه دلبستگی مردم چین به زندگی خانوادگی و خوشنگری به دنیا ایشان را از افکار انزواطلبانه دور میداشت؛ جز اینکه برخی تحولات سیاسی (280- 220 ق.م) و جنگهای خونین داخلی سبب نوعی بدبینی آنان به دنیا گردید و زمنیه را برای پذیرش افکار بودا و تائوتسه- که بعدها در چین رواج یافت آماده ساخت. متفکران چینی زمانی که در کتابها و آداب کهن ملی خود راه چارهای برای درمان دردها و مصایب پیش آمده نیافتند و مذهب رایج را التیامبخش قلبها نجستند، خوشبینی خود را به دنیا از دست دادند و به تدریج به بودیزم و تائوبیزم گرویدند.
«تائوتسه» اعتقاد داشت که فردی میتواند به حقیقت و سرچشمة آفرینش پی ببرد که از همة تعلقات و شهوات رسته باشد. بر پایة آیین تائو، که بر مبانی عرفانی و وحدتِ وجود خاصی استوار است، برای نیل به مقام وحدت باید از عقل و دانش به مکاشفه قبلی رو کرد و در خویشتن فرو رفت و به تصفیه باطن پرداخت.
240 سال پیش از میلاد مسیح در زمان سلطنت شاپور اول، مانی در ایران آیینی پیریزی کرد که آمیزهای از دین مسیحیت، زرتشت، تعالیم بودا و افکار عرفانی ایران باستان بود. برپایة عقاید وی آدمی همواره در تضاد بین جنبههای معنوی و مادی (نور و ظلمت) قرار داد و برای آزادی روح خویش و نجات از اهریمن باید به ریاضت بپردازد. از زناشویی و فرزندآوری و لذاید اجتناب ورزد و با فقر و انزوا روزگار بگذراند. بدترین خواهشها عشق به همسر و فرزند است و فرزندآوری تا بدانجا بد است که میتوان گفت کشتن یک فرد بسی بهتر از پدید آوردن هستی کسی است. زیرا با کشتن یک نفر قسمتی از نور را که در جسمی محبوس است آزاد میکنیم، ولی با توالد، قسمتی از نور را که آزاد است در جسم حبس مینماییم.
در یونان پس از سپری شدن عصر فیلسوفان و متفکران ناموری چون سقراط، افلاطون و ارسطو، بر اثر علل و عواملی چند، نوعی ناامیدی نسبت به مکاتب فلسفی در مردم پدید آمد که میل به عزلت و بیتفاوتی را قوّت بخشید. «انتیس تنس» شاگرد سقراط مکتبی را بنا نهاد که به «سنتی سیستم» شهرت یافت. برپایة افکار او تمام ثمرات تمدن مانند حکومت، ثروت، ازدواج و دین نماد تجمل است و تنها راه نجات ترک جامعه و بازگشت به زندگی ساده و زاهدانه است.
در نزد یهودیان نیز هر چند زندگی خانوادگی دارای ارزش بود، دو قرن پیش از میلاد مسیح فرقههایی در میا ن ایشان پدید آمد که به ترک دنیا و زناشویی سفارش میکردند و گیاهخواری پیش میساختند.
افراطیترین این فرقهها «اسنیه» بود که حدود چهار هزار نفر آنان در فلسطین میزیستند و بیشترشان راهبآسا و بدون همسر بودند.
در مسیحیت روآوری به رهبانیت برگرفته از یک سلسله تحولات اجتماعی و سیاسی است و بیتردید این امر پس از روزگار حضرت مسیح علیهالسلام صورت پذیرفت و نیز اختلافات شدید طبقاتی و مفاسد و مظالم اجتماعی حاکمان روم، موجبات گریز از زندگی اجتماعی و مظاهر آن را برای عدهای از مسیحیان افراطی مسیحی فراهم آورد. ازدواج نکردن حضرت مسیح علیهالسلام که البته مهمترین علت آن، آوارگی آن حضرت بود از بهترین دلایل برای ترویج این تفکر شناخته میشد. در قرون بعد به تدریج این عقیده رایج گردید که ازدواج تنها برای اجتناب از روابط نامشروع و ادامة نسل رواست و پرهیز از روابط زناشویی بر آن ترجیح دارد.
اینک در کتاب مقدس موارد بسیاری را میتوان یافت که بدین نکته سفارش میکند و از پیروان مسیح علیهالسلام خواسته میشود که تا می توانند از ازدواج بپرهیزند.
رویای گریز از عشق جنسی
در طول دو هزار و پانصد سال هماره انسان هایی در رؤیای «گریز از عشق جنسی» به سر میبردهاند. از هشت قرن پیش از میلاد مسیح (عصر برهمنان) تاکنون کسانی هر چندگاه در خواب میبینند که «راههایی از بحران جنسی و آسیبهای آن، این است که ریشة عشق را در وجود بشر خشک کنند و امیال تناسلی را به طور کلی از بین ببرند.» اما هر چه زمان بر این رؤیا میگذرد تعبیرهای واژگونه از آن مشاهده میشود.
در هند قرنهاست میکوشند که از مظاهر جنسی و فریفتگی زنان بگریزند؛ ولی هر چه بیشتر جذب این امر شدهاند. آنها میخواهند از آمیز جنسی خلاص شوند، ولی بعد تمام ذهنشان به مسایل جنسی متوجه میشود. هر چه بیشتر با مسایل جنسی میجنگند گویا بیشتر آن را تقویت میکنند و بر آن متمرکز میشوند. چرا چنین است؟چون از چیزی میگریزند که چرخة آفرینش گریز از آن را برای ایشان نخواسته است.
بسیار رخ میدهد که ما آدمیان با اعتقادات و پندارهایی غلط برای خود پارهای مسایل را ردیف کرده، گریز از آنها را وظیفه حتمی بر میشمریم و پس از سالها متوجه میشویم که در این همه گریز، جز به اشتباه راه نپیمودهایم.
بسیار دشوار میتوان آیینی را یافت که همانند آیین حضرت محمد صلیالله علیه وآله پیروانش را به زهد و سادهزیستی سفارش کرده و از پیروی شهوتها و هواهای نفسانی باز داشته باشد. در میان عارفان مسلمان نیز شماری انبوه میتوان یافت که زندگانی خویش را به سختی گذراندند و چه بسا به شیوة درویشی نزدیک شدند، اما کمتر رخ داد که به تجردگرایی و رهبانیت نکوهیده گرفتار آمده و از خانواده گسسته باشند و گیاهخواری پیشه سازند! نه داشتن ثروت را نکوهیدند و نه در کوهها منزل گزیدند. نه از فرزند آوری پرهیختند و نه همسرداری را مانع سیر و سلوک معنوی پنداشتند. الگوی همة آنان امامان معصوم علیهالسلام بود که «بودن مردم را نزد خانوادهاش پرارجتر از اعتکاف در مسجد رسول خدا» میشمردند.
مطالعة نظریات افراطی زهدگرایان گذشته و حال چنین وانمود میسازد که گویا جهان را دو آفریدگار اداره میکند. یکی میل جنسی و لذایذ دنیوی را میآفریند و دیگری خواهان مبارزه با آن است. یکی به تشکیل خانواده سفارش میکند و دیگری به گسستن آن. یکی سازندة اندام تناسلی و هدایتگر آن به ارضای غرایز و خواهان ادامة نسل است و دیگری در جستجوی راهی برای انهدام نسل. معلوم نیست که این دو آفریدگار چرا هیچ یک برای از بین بردن دیگری نمیکوشد تا آدمی در نتیجة جنگ بیفرجام آن دو این همه خود به جنگ با خویشتن نپردازد!
باید امیدوار بود که آدمی روزی به مشاهدة پایان پذیرفتن دوران حماقت بود، جنشنی باشکوه برگذار کند و آن زمان هرگز رخ نخواهد داد، مگر گاهی که وی تصمیم گرفته باشد از خویشتن نکتهای بر دین نیفزاید. از هشت قرن پیش از میلاد مسیح تاکنون، تمامی مکتبها و نظریاتی که در مسایل جنسی به افراط یا تفریط پیشتازی کردهاند، برخلاف آموزههای دین به ارائه نظر پرداختهاند. پرهیز از زندگی زناشویی، سرکوب میل جنسی و دوری از تولید مثل، سفارش هیچ دینی نیست.
شاید یکی از مهم ترین سببهای پدید آمدن افکار و عقاید افراطی در زمینة میل جنسی، برداشت نادرست از آموزههای ادیان باشد. در همة ادیان میتوان انبوهی سفارشها یافت که میل جنسی را یکی از خطرآفرینترین امیال معرفی کرده است؛ اما آن همه سفارشها، هیچ یک راه سیرو سلوک معنوی و مصونیت از آفات دنیوی را زهد افراطی یاد نمیکند. میل جنسی را تنها با پذیرش آن میتوان هدایت کرد، نه با سرکوب.
«هنگامی که غرایز را از نفس آدمی حذف کنیم آدمی مثل پسر بچهای میماند که از دبستان بیرونش کردهاند. میکوشد مرتب به سوی این و آن سنگ پرتاب کند و تنها امید برای خلاصی از شرّ او قبول مجددش به دبستان است. آرامش روان با دور انداختن و فراموش کردن عواطف سرکش امکان پذیر نیست، بلکه با شناختن و قبول آنها مسیر است.»
به نظر میرسد که علل پدیدآمدن این گونه افکار و عقاید یکی از این امور باشد:
1. هر یک از ما این حقیقت را با تار و پود و جود خود حس کردهایم که کسب معنویت و وصول به حقیقت و تقویت روح جز با مخالفت هوای نفس ممکن نیست و از آنجا که «میل جنسی» از شدیدترین امیال انسان به شمار میرود و در صورت انحراف مهمترین مانع سیر و سلوک معنوی است، برای وصول به معنویت و حقیقت، راهی جز مبارزه با آن وجود ندارد.
به فرض پذیرش این تحلیل، باید راه مبارزه با امیال جنسی آسیبآفرین را خدایی تعیین کند که خود این میل را خلق کرده است و هرگز خداوند زهد افراطی را راه مبارزة صحیح با امیال برنشمرده است.
2. گذشته از تنافی موجود میان دنیاخواهی و معنویت جویی، بهرهمندی از بسیاری از لذاید با پارهای رنجهای معنوی آمیخته است. برای کسب ثروت و داشتن فرزند و ادارة خانواده باید رنج و سختی بسیار تحمل کرد. پس همان بهتر که ثروت نیندوزیم و در پی تشکیل خانواده نباشیم.
3. ستم و فساد، محرومیت، ناکامی و مشاهدة آثار دنیاپرستی از عواملی است که زمینهساز افکار و عقاید تجردطلبانه است. آن که نمیتواند با ستم و فساد و ناکامی به مبارزهای دلخواه و نتیجهبخش بپردازد ناچار است در رؤیای شیرین ترک دنیا و دلخوش به پاداش جهان واپسین، روزگار بگذراند.
4. پلید و مذموم پنداشتن زن و او را مظهر و عنصر فساد و تباهی و موجودی ناقص دانستن، از عواملی است که بشر خطاکار را به ارائه نظریات واژگونه دربارة «میل جنسی» واداشته است.
به استقبال جنون جنسی
دیرزمانی است میلجنسی از حبس نظریات کهن رهیده است. تمایلات جنسی دیگر اسیر ریاضت برهمنان و پیروان بودا و مانی و «لاتوتسه» نیست. دیگر در این سوی رودخانة زندگی کسی را اعتقاد به ریاضت برهمانه نیست تا به «عقدة جنسی» دچار شود. در عصر زیگموند فروید (1939- 1856) از سوی وی طراحی ارائه گردید که امید میرفت راهگشای مشکلات جنسی باشد. فروید کوشید تا غرایز را در بستر مناسب خود به جریان اندازد، اما طولی نکشید که شناگران عصر او و بعد از وی، رهیده از این سوی رودخانه، به آن سو افتادند و زمانی بسیار کوتاه نیز فرصت نیافتند در رودخانه زلالی که فروید ترسیم میکرد، شنا کنند. «میلجنسی» رهیده از عقدههای قرنهای متمادی قبل، پیش از آنکه فرصت یابد زمانی روزگارِ ارضای صحیح خود را تجربه کند، به یکباره دچار «جنون»گردید. مردمان معاصر فروید و پس از وی در پیروی نظریه او نه فقط لذاید جنسی آرامشبخشی به دست نیاورند، از لذّت عادی آن نیز محروم گشتند.
منابع وپاورقیها:
. مقدمهای بر روانشناسی زن، ص 85 .
. دربارة تأثیر پای زن، موی سر و گردن در تحریک غریزه جنسی، ر.ک: میل جنسی، ص 66 .
. بحاراالانوار، ج 103، ص237 .
. غرررالحکم، ص 260، (من غض طرفه اراح قلبه).
. المستدرک، کتاب النکاح، باب 104، ج5.
. دربارة کیفیت عملکرد هیپوفیز و تأثیرپذیری آن از نگاه، ر.ک: بهداشت ازدواج، ص 125-132.
. در این باره، ر.ک:روانشناسی مرضی، ص 355-418.
. همان، ص 430.
. دربارة ارتباط «سرطان و سردرد» با فشار روانی، ر.ک: همان، ص 470-478..
. المستدرک، کتاب النکاح، باب 80، حدیث 8 نیز مشابه آن: بحار الانوار، ج104، ص 41، (ما اغتنم احد بمثل ما اغتنم بغضّ البصر).
. الکافی، ج104، ص40. غرر الحکم، ص 260. (من اطلق طرفه کثر اسفه).
. بحارالانوار، ج 104، ص 40. (کم من نظره قصیره اورثت حسره طویله) در این گفتار سخن از نگاه کوتاه مدّت است نه چشماندازیهای پیاپی. شک نیست که نگاه هر چه طولانیتر باشد مخاطره انگیزتر است.
. وسائل الشیعه، ج 14، ص172.