رسوخ تعاليم يهوديان درمنابع وباورهای اهل سنت:

رسوخ تعاليم يهوديان درمنابع وباورهای  اهل سنت:

اولين و مهم‏ترين معيار براى شناخت انسان صادق، ايمان به پروردگار متعال مى‏باشد. براى رسيدن به ايمان، ابتدا بايد خداوند به خوبى شناخته شود. در همين راستا، به بیان برخی اعتقادات اهل سنت در توصيف پروردگار پرداخته و احاديث مختلفى از منابع معتبر آنان بيان نموديم. اكنون به بررسى عقايد آنان در اين زمينه ادامه می دهیم.

شبيه سازى براى پروردگار

همانطور كه در جلسه‏ى گذشته بيان شد، اهل سنت براى پروردگار، صورتى همچون صورت انسان ترسيم كرده‏اند. اكنون در اين زمينه، به برخى از روايات جعلى از منابع اهل سنت، اشاره مى‏كنيم.

حديث اول: ابوهريره از رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نقل مى‏كند: «خلق اللّه‏ آدم على صورته، طوله ستّون ذراعاً، فلمّا خلقه قال: إذهب، فسلّم على اُولئك النفر مِن الملائكة جلوس، فاستمع مايحيّونك، فإنّها تحيّتك وتحيّة ذريّتك. فقال: السلام عليكم. فقالوا: السلام عليك ورحمة اللّه‏، فزادوه ورحمة اللّه‏ فكلّ مَنْ يدخل الجنّة، على صورة آدم، فلم يزل الخلق ينقص بعد حتّى الآن»[2]. خداوند آدم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را به صورت خود (خدا) و به طول شصت ذراع (حدوداً سى متر!) خلق نمود، سپس به او امر نمود كه برو و به اين گروه از ملائكه كه نشسته‏اند، سلام كن و بر آنچه در جواب سلام تو مى‏گويند، گوش فرا ده! كه همانا جواب آنان، تحيت و سلام بر تو و بر ذريه‏ى تو خواهد بود. آدم عليه‏السلام نزد ملائكه آمد و گفت: «السلام عليكم» ملائكه گفتند: «السلام عليكم ورحمة اللّه‏»و جمله‏ى «ورحمة اللّه‏» را اضافه نمودند. پس هر كس وارد بهشت شود، به صورت آدم خواهد بود. انسان‏ها پس از آدم تا كنون، روز به روز كوچك شدند.

حديث دوم: ابوهريره از پيامبر اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم چنين نقل مى‏كند: «إذا قاتل أحدكم أخاه، فليجتنب الوجه، فإنّ اللّه‏ خلق آدم على صورته»[3]. وقتى يكى از شما با برادراش نزاع و مخاصمه مى‏كند، از صدمه زدن به صورت طرف مقابل خوددارى نمايد، زيرا خداوند، انسان را به صورت خودش آفريده است.

 

حديث سوم: بخارى در كتاب «أدب المفرد»از ابوهريره نقل مى‏كند: «لاتقولنّ قبّح اللّه‏ وجهك ووجه مَنْ أشبه وجهك، فإنّ اللّه‏ عزّوجلّ خلق آدم على صورته»[4]. هرگز به كسى نگوييد كه خداوند صورت تو و صورت كسى كه شبيه صورت توست را زشت كند؛ زيرا خداوند آدم را به صورت خودش آفريده است.

آنچه از اين احاديث استفاده مى‏شود اين است كه اوّلاً: خداوند داراى صورت است، از سوى ديگر مى‏دانيم هر موجودى كه صورت دارد، جسمانى بوده و تمام ويژگى‏هاى جسم را داراست. يكى از ويژگى‏هاى جسم، داشتن طول و عرض مى‏باشد. عينى؛ يكى از شارحين صحيح بخارى؛ مى‏گويد: در حديث اول، طول قامت آدم شصت ذراع (حدود سى متر) تعيين گرديده است؛ ولى مقدار عرض آدم ذكر نشده است؛ اما بر اساس ديگر روايات، عرض آدم، هفت ذراع (حدوداً سه و نيم متر) بوده است[5]. ثانياً: صورت خداوند به صورت انسان تشبيه مى‏شود كه به احترام همين شباهت، نبايد به صورت انسان سيلى زد. بن باز[6]، تشبيه خداوند به انسان را رد مى‏كند و مى‏گويد: «ولايلزم على ذلك التشبيه، فإنّ اللّه‏ سمّى نفسه بأسماءٍ سمّى بها خلقه ووصف نفسه بصفاتٍ وَصَفَ بها خلقه… لأنّ الاشتراك في الاسم وفي المعنى الكلّي لايلزم منه التشبيه في مايخصّ كلاًّ منهما لقوله تعالى: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ»[7][8]. شبيه سازى براى خداوند لازم نمى‏آيد. زيرا همانا پروردگار، براى خودش نام‏هايى گذاشته است كه به همان نام‏ها، بندگان‏اش را نام‏گذارى كرده بود و خداوند خودش را به اوصافى معرفى كرده است كه بندگان‏اش را با همان اوصاف، توصيف كرده بود… براى آن كه اشتراك در اسم و معناى كلى، تشبيه در هر آن چه كه از مختصات هر كدام مى‏باشد را لازم نمى‏آورد. زيرا خداوند مى‏فرمايد: «هيچ چيز همانند او نيست و او شنوا و بيناست».

بن باز و پيروان‏اش؛ كه خود را مفتى، متكلم و فقيه مى‏دانند؛ در باورهايشان، خداوند را به صورت انسان تشبيه مى‏كنند؛ اما در كلام‏شان، اين تشبيه را قبول ندارند. آن‏ها بر اين باوراند:

الف ـ خداوند، دست و صورت دارد و در تعداد انگشتان دست، اختلاف دارند كه آيا خداوند پنج انگشت دارد يا شش انگشت!

ب ـ پروردگار، داراى پا و ساق پا مى‏باشد و اگر كسى خداوند را نشناخت، به محض رويت ساق پايش، خداوند را مى‏شناسد.

ج ـ خداوند، جِرم، وزن و سنگينى دارد و هنگامى كه از مكانى به عرش و تخت خود رجوع مى‏كند، عرش پروردگار تحمل سنگينى او را نداشته و صداى ناله سر مى‏دهد.

د ـ در تمام قرون و اعصار، خداوند داراى مكان بوده است و قبل از اينكه عرش خود را در آسمان خلق كند، ميان ابر ضخيمى، زندگى مى‏كرده است.

بن باز و پيروان‏اش، با وجود اين باورهاى باطل و ننگين، تشبيه به خداوند را انكار مى‏كنند؛ در حالى كه شبيه سازى پروردگار توسط علماى اهل سنت، يكى از موارد بديهى، مسلّم و غير قابل انكار مى‏باشد. اگر شخصى نزد قاضى برود و بگويد: فلانى به من اهانت كرد. سپس قاضى از او بپرسد: وى چه اهانتى به شما كرده است؟ آن شخص در پاسخ بگويد: فلانى به من گفت، تو شكل حيوان و چهار پا هستى؛ هر عاقلى مى‏پذيرد كه اين مورد از موارد تشبيه است. بنابراين انكار فايده‏اى ندارد.

نگاهى به ريشه‏ى تاريخ تشبيه

واضح است كه انديشه‏ى جسميت خداوند و تشبيه صورت انسانى به چهره‏ى ساخته شده از پروردگار، جايگاه غير قابل انكارى در منابع عامه و به خصوص وهابيت دارد. اكنون با نگاهى دقيق‏تر به واكاوى ريشه‏هاى تاريخى ظهور اين تفكر مى‏پردازيم. با تأملى كوتاه در روايات، سرآغاز و ريشه‏ى احاديث تشبيه، به خوبى فهميده مى‏شود. حسين بن خالد مى‏گويد[10]: «قلتُ للرضا عليه‏السلام: يابن رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! إنّ قوماً يقولون: إنّ رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم قال: إنّ اللّه‏ خلق آدم على صورته. فقال عليه‏السلام: قاتلهم اللّه‏، لقد حذفوا أوّل الحديث. إنّ رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مرّ برجلين يتسابّان، فسمع أحدهما يقول لصاحبه: قبّح اللّه‏ وجهك ووجه مَن يشبهك. فقال له: يا عبداللّه‏! لاتقل هذا لأخيك، فإنّ اللّه‏ عزّوجلّ خلق آدم على صورته»[11]. به حضرت امام رضا عليه‏السلام عرض كردم: اى پسر رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! عده‏اى از مردم از رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم روايتى نقل مى‏كنند كه ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمودند: خداوند آدم را به شكل خودش آفريد. امام عليه‏السلام فرمودند: خدا ايشان را بكشد! ابتداى حديث را حذف كرده‏اند.

(ماجرا از اين قرار است كه روزى) رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بر دو مردى كه به هم دشنام مى‏دادند، عبور كردند. حضرت صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم شنيدند يكى به ديگرى مى‏گويد خدا سيماى تو و هر كه شبيه توست را قبيح و زشت گرداند. با شنيدن اين دشنام، پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم به او فرمودند: اى بنده‏ى خدا! اين دشنام را به برادرت نگو، زيرا كه خداوند عزّوجلّ حضرت آدم عليه‏السلام را به شكل او آفريد.

بنابراين، ريشه‏ى تمام روايات جعلى به اين داستان ساده‏ى اخلاقى بر مى‏گردد. در اين داستان رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، انسان بد زبانى را از ناسزاگويى نهى كردند، زيرا از قضا، كسى كه بدگويى متوجه او بود، شبيه ابوالبشر حضرت آدم عليه‏السلام بوده است. ولى علماى اهل سنت، از جمله‏ى آخر پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم سوء استفاده كرده‏اند و اوصاف ناروايى به پروردگار متعال نسبت داده‏اند.  نكته‏اى كه از تمام احاديث تشبيه فهميده مى‏شود اين است كه سند اين روايات به ابوهريره باز مى‏گردد. او كسى است كه تنها سه سال، رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را درك نموده است[12]؛ اما در اين مدت، بيش از پانصد حديث از ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نقل نموده است. اين در حالى است كه بعضى از اصحاب پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم كه بيست و سه سال، در محضر ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم حاضر بودند، بيش از پنجاه حديث نقل نكرده‏اند.

نكته‏ى ديگر آن كه اين نوع مباحث اعتقادى، نه تنها در زمان حيات رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و حتّى حكومت ابوبكر مطرح نشده بود، بلكه در بعضى موارد از طرح آن منع مى‏شد، مثل روايتى از عايشه كه رويت پروردگار را توسط پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نفى كرده بود[13]. اما در زمان حكومت عمر بن خطاب، اين نوع مباحث كه بخش عمده‏اى از اسرائيليات و باورهاى يهوديان را تشكيل مى‏دهد، در سرزمين‏هاى اسلامى پديدار شد. خليفه‏ى دوم، در زمينه‏ى تحريف و تخريب احكام الهى سابقه‏ى فراوانى دارد. يكى از احاديثى كه در منابع اهل سنت، از علماى يهود وارد شده است، حديث ذيل مى‏باشد: «عن عبداللّه‏ قال: جاء حبرٌ مِنَ الأحبار إلى رسول اللّه‏، فقال: يا محمّد! إنّا نجد إنّ اللّه‏ يجعل السموات على إصبعٍ والأرضين على إصبعٍ والشجر على إصبعٍ، والماء على إصبعٍ، والثرى على إصبعٍ، وساير الخلايق على إصبعٍ، فيقول: أنا الملك، فضحك النبي صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم حتّى بدت نواجذه، تصديقاً لقول الحبر»[15]. عبداللّه‏ بن مسعود[16] مى‏گويد: يكى از علماى يهود به حضور رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم شرفياب گرديد و عرضه داشت: يا محمد صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! در كتاب‏هایمان مى‏يابيم خداوند در روز قيامت هر يك از آسمان‏ها، زمين‏ها، درخت‏ها، آب و خاك را بر روى انگشتان خود و ساير مخلوقات را بر روى انگشت ديگرى قرار مى‏دهد و مى‏گويد: منم سلطان و مالك واقعى همه‏ى موجودات. در اين هنگام رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم به عنوان تصديق و تأييد گفتار عالم يهودى خنديدند، تا جايى كه دندان‏هاى آسياب حضرت صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نمايان گرديد.

در زمان حكومت خليفه‏ى دوم، اين نوع روايات كه اصطلاحاً به آن اسرائيليات مى‏گويند، تكثير و منتشر شد و بين مردم رواج پيدا كرد. بعد از مرگ وى، اين احاديث در حكومت‏هاى منحرف بنى اميه و بنى عباس راه پيدا كرد. بر اساس اين روايات، خداوند متعال تابع قوانين تكوين مى‏باشد. يكى از قوانين تكوين اين است كه مرور زمان بر موجودات عالم تأثير مى‏گذارد و مثلاً انسان را از كودكى به جوانى و از جوانى به كهن سالى مى‏رساند و سپس او را مى‏ميراند. يكى ديگر از قوانين تكوين، اين است كه هر موجودى جسم بوده و نياز به مكان دارد. اهل سنت، خداوند سبحان را از اين قوانين مستثنى ندانسته‏اند.

 

در پاسخ به اين نظريات، بايد گفته شود آيا خدايى كه خالق تمام موجودات و قوانين تكوين است، محتاج و مقهور مخلوقات خود مى‏شود؟ آيا اين مطلب با عقل سازگار است؟ شيعيان براساس آموزه‏هاى مكتب حقه‏ى اهل بيت عليهم‏السلام معتقداند نه تنها خداوند متعال، بلكه حضرات معصومين عليهم‏السلام كه ولايت بر تكوين دارند هم، مقهور زمان و مكان نيستند. به همين دليل با اينكه از زمان ولادت حضرت بقيّة اللّه‏ اعظم (عجّل اللّه‏ تعالى فرجه الشريف) بيش از هزار و يكصد سال مى‏گذرد اما هنگام ظهور، چهره‏ى ايشان عليه‏السلام همانند چهره‏ى جوان كمتر از چهل سال به نظر مى‏رسد[17]. لذا گذشت قرون و اعصار، تاثيرى در حضرت عليه‏السلامنمى‏گذارد و ايشان عليه‏السلامرا پير و كهن سال نمى‏كند. بعضى افراد عقيده دارند حضرت عليه‏السلام به چدليل اينكه نكات بهداشتى را در تغذيه و جسم خويش رعايت مى‏كنند و از استعمال هرگونه شى‏اى كه زيان بار است خوددارى مى‏نمايند و تمام امورى كه به سلامت روح و جسم انسان مربوط مى‏شود را طبق قانون طبيعت رعايت كرده و عمل مى‏كنند، هرگز پير نمى‏شوند؛ اما نكته‏ى مهم آن است كه ايشان عليه‏السلام ولايت بر كون و مكان داشته و صاحب زمان مى‏باشند. زمان مقهورشان است و ايشان عليه‏السلام مقدم بر زمان مى‏باشند و طبق قاعده، امر مؤخر نمى‏تواند بر امر مقدم تأثير بگذارد و لذا زمان بر ايشان عليه‏السلام تأثير نمى‏گذارد. در مورد پروردگار، سخن فراتر است؛ زيرا آن جناب خالق زمان و مكان بوده است و لذا نه زمان بر او تأثير مى‏گذارد و نه احتياجى به مكان دارد.

 

خليفه‏ى دوم و كتاب تورات

خليفه‏ى دوم حرص و انگيزه‏ى عجيب و فراوانى براى فراگيرى كتاب تورات داشت؛ كتابى كه توسط يهوديان تحريف شده و مطالب آن كم يا اضافه شده بود. او مى‏خواست عقايد جعلى و باطل كتاب تورات همچون مادى بودن پروردگار؛ بين مسلمانان نشر و گسترش بيابد.

اكنون به بررسى دو حديث در اين زمينه مى‏پردازيم:

حديث اول: عبداللّه‏ بن ثابت انصارى مى‏گويد: «جاء عمر بن الخطّاب إلى النبي صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فقال: يا رسول اللّه‏! إنْ مررتُ بأخ لي من قريظة، فكتب لي جوامع من التوراة، ألا أعرضها عليك؟ قال: فتغيّر وجه رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فقال: قلتُ له: ألاترى مابوجه رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم؟ فقال عمر: رضينا باللّه‏ ربّاً وبالإسلام ديناً وبمحمّد صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم رسولاً»[18]. عمر بن خطاب به محضر رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم آمد و گفت: اى رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! در بين قبيله‏ى بنى قريظه، برادرى دارم كه با او ملاقات كردم. او چند كتاب مختلف از تورات براى من تأليف كرد. آيا مى‏توانم آن را به شما عرضه كنم؟ (راوى) مى‏گويد: رنگ چهره‏ى رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم تغيير كرد و بر افروخته شد. سپس (راوى) مى‏گويد: به عمر گفتم: آيا خشم و عصبانيت رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را نمى‏بينى؟ عمر گفت: همانا خداوند پروردگار ماست و اسلام دين ما و حضرت محمّد صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرستاده‏ى خداست.

حديث دوم: عبداللّه‏ بن ثابت انصارى مى‏گويد: «قال انطلقت أنا فانتسخَتُ كتاباً من أهل الكتاب، ثمّ جئتُ به في أديم، فقال لي رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم: ما هذا في يدك يا عمر؟ قلت: يا رسول اللّه‏! كتاباً نسخته لنزداد به علماً إلى علمنا. فغضب رسول اللّه‏ حتّى احمرّت وجنتاه. ثمّ نودي بالصلاة جامعة. فقالت الأنصار: أُغضِبَ نبيّكم، السلاح السلاح! فجاؤوا حتّى احدقوا بمنبر رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فقال: يا أيّها الناس! إنّي قد أوتيت جوامع الكلم وخواتمه واختصر لي اختصاراً ولقد أتيتكم بها بيضاء نقيّة، فلاتهوّكوا ولايغرّنّكم المتهوّكون»[19]. عمر مى‏گويد: نزد قبيله‏اى يهودى رفتم و كتابى از اهل كتاب را رونويسى كردم، سپس آن را در دستمالى پيچيدم. رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم به من فرمودند: اى عمر! اين چيزى كه در دست توست، چيست؟ گفتم: اى رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! كتابى را رونويسى كرده‏ام تا علمى به علوم ما اضافه شود. در اين هنگام رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم به قدرى غضبناك شدند كه گونه‏هايشان سرخ شد. سپس دستور دادند همگان براى نماز در مسجد جمع شوند. انصار به مردم گفتند: پيامبرتان غضبناك شدند، سلاح هايتان را به همراه بياوريد. همه‏ى مردم دور منبر رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم جمع شدند. سپس حضرت پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمودند: اى مردم! همانا خداوند به من علوم را تمام و كمال اعطا كرده است و تمام علوم در من خلاصه شده است، به تحقيق من براى شما پاكيزه‏ترين و زيباترين علوم را آوردم، پس سرگردان نشويد و افراد متحير و نادان، شما را فريب ندهند.

در كتاب المنجد «تهوّك»نادانى و سرگردانى معنا شده است[20]. شخصى معناى «المتهوّكون»را از رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مى‏پرسد: «المتهوّكون؟ قال صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم: المتحيّرون»[21].

متهوكون چه كسانى هستند؟ حضرت عليه‏السلام فرمودند: انسان‏هاى سرگردان.

در اين روايت، از انسان سرگردان، متحيّر و كسى كه نمى‏تواند حق را از باطل تشخيص دهد به انسان «متهوك»تعبير شده است. بنابر اين عمر بن خطاب، در دوران حيات حضرت رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم توسط ايشان انسانى متحير و سرگردان معرفى مى‏شود. او كسى است كه به خود اجازه مى‏دهد تورات تحريف شده را به محضر رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بياورد و بگويد: به وسيله‏ى اين كتاب، علم‏مان را افزايش مى‏دهيم! در حالى كه پيامبر گرامى اسلام صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم تمام علوم و معارف الهى را دارا هستند و براى افزايش علم نيازى به كتاب تحريف شده‏ى تورات نيست.

انان خود را مدعى توحيد صحيح دانسته و شيعيان را مشرك مى‏پندارند[22]! حال با ملاحظه‏ى اين روايات، آيا شيعيان مشرك‏اند يا كسانى كه خداوند متعال را شبيه انسان پنداشته و مى‏گويند پروردگار، صورت، دست و پا دارد؟! اهل سنت، شيعيان را به دليل‏اعمالى مانند زيارت، تبرك و توسل سرزنش مى‏كنند و مشرك مى‏نامند در حالى كه ايشان طبق دستور قرآن عمل مى‏كنند.

خداوند متعال مى‏فرمايد:  «وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ»[23]. وسيله‏اى براى تقرب به او (پروردگار) بجوئيد.

طبق عقيده‏ى شيعيان كه برگرفته از كتاب و سنت صحيح است، اهل بيت عليهم‏السلام، اسباب و وسائل تقرب به درگاه الهى هستند.

قرآن و كتاب تورات

پس از روشن شدن ارتباط تورات با احاديث نادرستى كه در صحيح‏ترين منابع عامه آمده است، ضرورى مى‏نمايد كه ديدگاه دانشمندان مطرح اهل سنت در مورد تورات بازخوانى شود.

علما و بزرگان اهل سنت همچون بخارى معتقداند تمام مطالبى كه در تورات تحريف شده وجود دارد، صحيح و قابل قبول مى‏باشد. از سوى ديگر خداوند متعال در قرآن، به تحريف تورات تصريح مى‏كند و مى‏فرمايد:  «فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظّاً مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِيلاً مِّنْهُمُ»[24]. ولى به خاطر پيمان شكنى، آنها را از رحمت خويش دور ساختيم و دل‏هاى آنان را سخت و سنگين نموديم. سخنان (خدا) را از مورداش تحريف مى‏كنند و بخشى از آنچه را به آن‏ها گوشزد شده بود، فراموش كردند و هر زمان، از خيانتى (تازه) از آنها آگاه مى‏شوى، مگر عده‏ى كمى از آنان.

بخارى در تفسير اين آيه مى‏گويد: «يحرّفونه»در آيه‏ى فوق، به معناى تحريف لفظى تورات نيست، بلكه تحريف معنوى و تأويل در معنا رخ داده است. وى در ذيل تفسير آيات «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ * فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ». (اين آيات، سحر و دروغ نيست) بلكه قرآن با عظمت است * كه در لوح محفوظ جاى دارد.      اضافه مى‏كند: «يحرّفون يزيلون وليس أحدٌ يزيل لفظ كتابٍ من كتب اللّه‏ عزّوجلّ، ولكنّهم يحرّفونه: يتأوّلونه على غير تأويله»[25]. تحريف كردند آن را يعنى آن را مخلوط كردند؛ در حالى كه كسى نيست كه لفظى از كتاب خداوند را مخلوط و جابه جا كند و ليكن يهوديان تحريف نمودند، يعنى آن را بر غير معناى اصلى‏اش تأويل بردند.

بخارى با پيروى از پيشواى خويش، عمر بن خطاب، از يهوديان كه در قرآن، ملعون شناخته مى‏شوند، دفاع مى‏كند. ابن تيميه در كتاب «العقل في فهم القرآن»تمام اباطيل يهوديان؛ همچون جسمانى بودن خداوند متعال و شبيه‏سازى براى او را مى‏پذيرد؛ اما مى‏گويد: «بعضى از يهوديان اشتباه كردند و معتقداند عزير پسر خداست»[26].

ابن تيميه در حالى به اين سخن اعتراف مى‏كند كه اگر قرآن در مقام رد گفته‏ى يهوديان، به صراحت نمى‏فرمود: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ»[27]. يهود گفتند: عزير عليه‏السلام پسر خداست!

قطعاً اين ايراد را از بعضى يهوديان نمى‏گرفت و اين اشتباه را انكار نمی كرد.

مقلّد و پيرو بزرگ ابن تيميه؛ محمد بن عبدالوهاب، بعد از نقل حديث مربوط به حضور عالم يهودى در محضر رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم[28]، مى‏گويد: حضرت صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم قبل از گفتار اين عالم يهودى، معناى توحيد را نمى‏دانستند و با تبسمى، قول آن عالم يهودى را تصديق نمودند[29]. بعد از آن، قرآن به پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نازل شد كه در آن، خداوند مى‏فرمايد: «وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ»[30]. و آسمان‏ها پيچيده در دست اوست.

انها مقام والاى رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را ناديده مى‏گيرند؛ در حالى كه پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم خاتم و افضل انبيا عليهم‏السلام هستند. پيامبر اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مى‏فرمايند: مَثَل من در ميان پيامبران مانند مردى است كه خانه‏اى را بنا كرده و آراسته است، مردم بر گرد آن جمع مى‏شوند و مى‏گويند: بنايى زيباتر از اين نيست جز اين كه يك خشت آن خالى است و من پركننده‏ى آن خشت خالى هستم. از اين رو نبوت پيامبران با ظهور من پايان پذيرفت[31].

از مجموع سخنان بخارى، ابن تيميه و عبدالوهاب به اين نتيجه می رسيم:

الف ـ تورات تحريف نشده است و اگر تحريف را بپذيريم، تحريف لفظى نيست بلكه تحريف معنوى رخ داده است.

ب ـ تمام مطالبى كه در كتاب تورات ذكر شده است همانند تشبيه و تجسيم براى پروردگار را مى‏پذيرند و معتقداند قرآن، بيان كننده‏ى مطالبى است كه در كتاب تورات بيان شده است.

تحريف لفظى يا معنوى؟!

قرآن در آيات فراوان، تمام ادعاهاى انان را باطل مى‏كند و كتاب تورات فعلى را تحريف شده‏ى لفظى مى‏داند. خداوند در قرآن مى‏فرمايد: 1. «وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاء بِهِ مُوسَى نُوراً وَهُدًى لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيراً وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلاَ آبَاؤُكُمْ»[32]. آنها خدا را درست نشناختند كه گفتند: خدا هيچ چيز بر هيچ انسانى، نفرستاده است! بگو: چه كسى كتاب را كه موسى عليه‏السلام آورد نازل كرد؟ كتابى كه براى مردم، نور و هدايت بود. اما شما آن را به صورت پراكنده قرار مى‏دهيد، قسمتى را آشكار و قسمت زيادى را پنهان مى‏داريد و مطالبى به شما تعليم داده شده كه نه شما و نه پدرانتان، از آن با خبر نبوديد.

2. «ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ الأَنبِيَاء بِغَيْرِ حَقٍّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ»[33]. آنها (يهوديان) به آيات خدا كفر مى‏ورزيدند و پيامبران عليهم‏السلام را به ناحق مى‏كشتند. اينها به خاطر اين است كه گناه كردند و (به حقوق ديگران) تجاوز می ‏نمودند.

در بعضى از روايات نقل شده است كه يهوديان ما بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب، هفتاد پيامبر الهى عليهم‏السلام را سر بريدند و سپس مغازه‏هاى خود را باز مى‏كردند؛ مثل اينكه كارى انجام نداده بودند[34]! آيا كسانى كه به راحتى رسولان الهى  عليهم‏السلام را می‏كشتند، جابجايى و تحريف مطالب كتاب الهى براى آنها راحت‏تر نيست؟

3. «وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُم بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ»[35]. در ميان آن‏ها (يهود) كسانى هستند كه به هنگام تلاوت كتاب (خدا)، زبان خود را چنان مى‏گردانند كه گمان كنيد (آنچه را مى‏خوانند) از كتاب (خدا) است درحالى كه از كتاب (خدا) نيست! (و با صراحت) می گويند: آن از طرف خداست! با اينكه از طرف خدا نيست و به خدا دروغ مى‏بندند در حالى كه مى‏دانند!

4. «أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ»[36]. آيا انتظار داريد به (آئين) شما ايمان بياورند، با اينكه عده‏اى از آنان، سخنان خدا را می شنيدند و پس از فهميدن، آن را تحريف می كردند، در حالى كه علم و اطلاع داشتند؟!

5. «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ»[37]. همان‏ها كه از فرستاده‏ى (خدا)، پيامبر «امّى»پيروى مى‏كنند، پيامبرى كه صفات‏اش را، در تورات و انجيلى كه نزدشان است، مى‏يابند. بر اساس اين آيه، يهوديان، نام پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را از كتاب‏هاى تورات و انجيل حذف می كردند تا نسل‏هاى آينده از آن اطلاعى پيدا نكنند.

6. «كُلُّ الطَّعَامِ كَانَ حِلاًّ لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلاَّ مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُواْ بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ»[38].  همه‏ى غذاها (ى پاك) بر بنى اسرائيل حلال بود، جز آنچه اسرائيل (يعقوب عليه‏السلام) پيش از نزول تورات، بر خود تحريم كرده بود (مانند گوشت شتر كه براى او ضرر داشت) بگو: اگر راست می‏گوييد، تورات را بياوريد و بخوانيد!! (اين نسبت‏هايى كه به پيامبران پيشين عليهم‏السلام مى‏دهيد، حتى در تورات تحريف شده‏ى شما نيست!). ه

با توجه به آيات فوق، آيا بايد قرآن را رها نموده و مسائل توحيدى و اعتقادى خود را از منابعى استخراج كنيم كه به صراحت قرآن، تحريف شده‏ى احبار و علماى يهود است؟ اين منابع، دست خورده‏ى خاخام‏ها و دين فروشانى است كه براى رضاى حاكمان و صاحبان قدرت و ثروت، كلام خداوند را جابجا می كردند.

[1]. سوره توبه، آيه 119.

[2]. صحيح بخارى، جلد 7، صفحه 125؛ جلد 4، صفحه 102؛ صحيح مسلم، جلد 8، صفحه
149؛ مسند أحمد، جلد 2، صفحه 315.

[3]. صحيح مسلم، جلد 8، صفحه 32؛ مسند أحمد، جلد 2، صفحه 463.

[4]. أدب المفرد، صفحه 47؛ مسند أحمد، جلد 2، صفحه 434.

[5]. عمدة القارى، جلد 22، صفحه 229.

[6]. وى مفتى اعظم وهابيت در كشور عربستان سعودى بوده و در سال 1420 ه ـ ق درگذشت.

[7]. سوره شورى، آيه 11.

[8]. فتاوى بن باز، جلد 4، صفحه 368.

[10]. وى جزو اصحاب حضرت امام كاظم عليه‏السلام بوده و از حضرت امام رضا عليه‏السلام روايت نقل
مى‏كرده است معجم رجال حديث، جلد 5، صفحه 227.

[11]. بحارالأنوار، جلد 4، صفحه 11؛ احتجاج، جلد 2، صفحه 410.

[12]. صحيح بخارى، جلد 2، صفحه 526.

[13]. براى اطلاع بيشتر به جزوه 145 از جزوات به سوى معرفت مراجعه نماييد.

[15]. صحيح بخارى، جلد 6، صفحه 33؛ جلد 8، صفحه 174 و جلد 8، صفحه 202؛ صحيح
مسلم، جلد 8، صفحه 125؛ مسند أحمد، جلد 1، صفحه 378.

[16]. وى در مكه مسلمان شد و نزد اهل سنت داراى مناقب و فضايل زيادى بود تهذيب الكمال، جلد 16، صفحه 122.

[17]. احتجاج، جلد 2، صفحه 10؛ غاية المرام، جلد 2، صفحه 286.

[18]. مسند أحمد، جلد 3، صفحه 470؛ مجمع الزوائد، جلد 1، صفحه 173.

[19]. مجمع الزوائد، جلد 1، صفحه 173؛ كنز العمال، جلد 1، صفحه 371؛ الدرّ المنثور، جلد
4، صفحه 3.

[20]. المنجد، ذيل واژه‏ى « هوك ».

[21]. المراسيل أبى داود سجستانى، صفحه 3.

[22]. امروزه شيعيان هنگامى كه به مدينه‏ى منوره مشرف مى‏شوند، با تمام وجود علاقه‏منداند ضريح رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را لمس كنند و بر پنجره‏هاى ضريح حضرت صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم، بوسه‏ى عشق و ارادت بزنند؛ اما ماموران  كشور عربستان، از اين عمل جلوگيرى كرده و نسبت شرك به شيعيان مى‏دهند.

[23]. سوره مائده، آيه 35.

[24]. سوره مائده، آيه 13.

[25]. صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 216.

[26]. العقل في فهم القرآن، صفحه 88.

[27]. سوره توبه، آيه 30.

[28]. حديث اول در صفحه 10، همين جزوه.

[29]. توحيد محمد بن عبدالوهاب، صفحه 301.

[30]. سوره زمر، آيه 67.

{31]. تفسير الميزان، جلد 16، صفحه 327؛ از منابع اهل‏سنت: صحيح مسلم، جلد 7، صفحه 65.

[32]. سوره انعام، آيه 91.

[33]. سوره آل عمران، آيه 112.

[34]. بحارالأنوار، جلد 44، صفحه 365.

[35]. سوره آل عمران، آيه 78.

[36]. سوره بقره، آيه 75.

[37]. سوره اعراف، آيه 157.

[38]. سوره آل عمران، آيه 93.


جستجو