اگر چه استقلال به مفهوم عام و استقلال اقتصادی به مفهوم خاص، مطالبهی مردم ایران در انقلاب بوده ولی شیوههای عملیاتی نمودن آن و کالبد شکافی مفهوم استقلال، به طور جدی در ادبیات برنامهریزی توسعه مورد توجه قرار نگرفت…
بند نهم از اصل 43 قانون اساسی، رسیدن به خودکفایی و رهایی از وابستگی اقتصادی را مورد توجه و تأکید قرار داده است. از این منظر رابطهی خودکفایی و وابستگی، رابطهای دو جانبه بوده به نحوی که با افزایش ضریب نفوذ خودکفایی، درجهی وابستگی اقتصادی کاهش یافته و از سوی دیگر، با افزایش درجهی وابستگی، ضریب اتکا به توانمندیها و ظرفیتهای داخلی کاهش خواهد یافت. گرچه مفهوم خودکفایی، مفهومی است که عمدتاً در ادبیات و آموزههای مکاتب مارکسیستی اقتصادی مورد توجه جدی بوده، ولی در مکتب اقتصادی اسلام از منظر پیشرفت و عزت یک جامعه در کنار استفادهی مطلوب و مؤثر از منابع جامعهی مورد نظر قرار گرفته است.
بازشناسی تاریخی توجه به مفهوم خودکفایی در ایران بیانگر آن است که در ابتدای انقلاب و به ویژه دههی اول، این مفهوم وزن غالبی را در سیاستگذاریها و اداره کرد جامعه داشت؛ اما در دههی دوم با غالب شدن رویکردهای نئولیبرالیستی و نئوکلاسیکی به اقتصاد، آرمان خودکفایی از درجهی مسلط خود نزول کرد و در دورههای بعدی، مفهوم هضم شدن در اقتصاد جهانی و کم توجهی به ظرفیتهای بومی جایگزین آن شد.
2. اگرچه استقلال به مفهوم عام و استقلال اقتصادی به مفهوم خاص، مطالبهی مردم ایران در انقلاب بوده ولی شیوههای عملیاتی نمودن آن و کالبد شکافی مفهوم استقلال، به طور جدی در ادبیات برنامهریزی توسعه مورد توجه قرار نگرفت. به عبارت بهتر، مفهوم آرمانی استقلال، در سطح عملیاتی و اجرایی در مواجهه با سطح آرمانی از یک رابطهی مستقیم پیروی جدی نکردند. به نظر میرسد که رسیدن به استقلال اقتصادی در سطح برنامههای توسعه، کمتر مورد دغدغهی اصلی طراحان برنامهها بوده است. این مسأله وجود تسلط اندیشههای تضعیف کنندهی استقلال اقتصادی و به نحوی هضم شدن در اندیشههای وارداتی اقتصادی را آشکار میسازد.
غلبه و سلطهی اندیشههای اقتصادی وارداتی و ترجمهای بر کانون اصلی برنامهریزی کشور، نمونهای از وابستگی فکری و ترجمهای را نشان میدهد به نحوی که ابعاد آن بسیار خطرناکتر از سایر وابستگیها میباشد. بازشناسی تاریخی آسیبپذیری مفهوم استقلال نشان میدهد که تئوریزه شدن مبانی استقلال مورد توجه جدی قرار نگرفته و این مفهوم آرمانی در مقاطعی از دوران پس از انقلاب در حاشیه رفته و به سطح تکنیکی تنزل یافته است.
اگرچه استقلال از منظر ریشهای، به معنای کم کردن و به حداقل رساندن است اما از منظر عملیاتی و مفهومی، ملت استقلال طلب در پی آن است که وابستگی را تحلیل دهد و اتکا به دیگران را به حداقل برساند. از این منظر مفهوم شناسی استقلال از یکسو و مطالبهی آن به عنوان یک دغدغهی ملی، تاریخی و همیشگی باید در تمامی سطوح تصمیمسازی، تصمیمگیری و اجرایی جامعه تا جزییترین لایههای آن نهادینه شده و مطالبهی عملی آن تا رسیدن به غایت نهایی استقلال، دغدغهی تمامی لایههای جامعه شود. در این راستا مؤلفههای داخلی و خارجی تهدید کنندهی استقلال ملی، باید مورد شناخت دقیق و سیستمی قرار گرفته و راهکارهای عملیاتی مواجهه با آن طراحی شود.
3. از منظر تاریخی، بعد از جنگ جهانی دوم، بسیاری از کشورهای مستعمره از قید استعمار سرزمینی رهایی یافته و به استقلال جغرافیایی رسیدند ولی از سوی دیگر در دایرهی شوم استعمار غیرمستقیم با انواع مختلفی از وابستگیها روبهرو شدند. کشورهای مستقل جغرافیایی زیادی که از منظر اقتصادی، فرهنگی، سیاسی مستعمرهی کشورهای پیشرفتهی امروزی هستند. نسبت شناسی ابعاد مختلف استقلال ملی از یکسو و تنظیم رابطهی سیستمی و اولویتبندی آنها در بستر زمان از سوی دیگر بایستی در تمامی ارکان کلان تصمیمگیری و تصمیمسازی جامعه لحاظ شده و از سوی دیگر این آرمان استراتژیک در سطوح اجرایی نیز به مطالبه و باور عمومی اثرگذار تبدیل شود.
وقوع انقلاب شکوهمند اسلامی، استقلال سیاسی را در کشور نهادینه کرد و به دنبال آن به دنبال اعمال تحریمها، وقوع جنگ و … استقلال اقتصادی مورد توجه قرار گرفت تا کشور در دورهی جنگ درجهی وابستگی به نظام سلطه را کاهش دهد. در دورههای بعدی انقلاب، استقلال اقتصادی از منظری دیگر از سوی دولتمردان ارایه شد که با فراز و فرودهایی همراه بود. استقلال فرهنگی نیز بعد از انقلاب مورد توجه مسؤولین فرهنگی قرار گرفت. ایجاد شورای عالی انقلاب فرهنگی که سیاستگذار کلان فرهنگی جامعه میباشد، تلاشی بود در راستای نهادینهسازی استقلال فرهنگی که البته در حوزههای اجرایی با فراز و فرودهایی مواجه گردید.
4. کالبد شکافی ساخت هرم جامعه، بیانگر ارتباط دو سویهی سه مؤلفهی دولتسازی، سیستمسازی و ملتسازی میباشد. در دوران پس از انقلاب اسلامی، پروژهی ملتسازی و دولتسازی شکل گرفت و نهادینه شد. اما در این میان پروژهی سیستمسازی یا نظام سازی در ابتدای راه خود قرار دارد. رابطهی سیستمهای اداره کرد جامعه با مؤلفهی استقلال رابطهی یکسویه و هم جهت میباشد. به عبارت دیگر طراحی و اجرای انواع سیستمها و نظامهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است که در عالیترین شکل خود با لحاظ مؤلفههای ایرانی و اسلامی میتواند استقلال ملی را ارایه دهد. سیستمهای موجود اداره کرد جامعه، باز ماندهی همان نظامهای قبل از انقلاب هستند که از لحاظ شکلی تغییر یافته ولی از لحاظ محتوایی، با همان اندیشههای وارداتی و ترجمهای اداره میشوند.
5. بازشناسی نظام سلطه و شناخت اعمال انواع سیاستهای امپریالیستی، ضرورتی است که باید مورد توجه جدی افکار عمومی جامعه و به ویژه خواص و نخبگان قرار گیرد. رابطهی نظام سلطه و استقلال ملی به گونهای است که از رویکردهای سخت افزارانه به رویکردهای نرمافزارانه و نیمه سخت تغییر جهت داده و در دورههای مختلف انقلاب همواره تهدیدهای خود را بر جامعه و نظام ارایه کرده است. از این منظر، سلطهشناسی جدید به ویژه از نوع اقتصادی، لزوم اقدامهای آینده پژوهی در ساخت قدرت نظامهای سلطه، در جهت مواجههی هوشمندانه و خنثی نمودن اقدامهای نیمه سخت اقتصادی در راستای رسیدن به استقلال اقتصادی پیش از گذشته ضروری به نظر میرسد. تبیین و طراحی دکترین استقلال ملی در سایهی دکترین کلان انقلاب میتواند ضریب نفوذ آسیبپذیری استراتژیهای نظام سلطه را در تهدید استقلال ملی، در ابعاد مختلف آن به حداقل برساند.
6. طراحی و تدوین شاخص استقلال ملی و شاخص اعتماد به نفس ملی باید مورد توجه برنامهریزان توسعه قرار گیرد. در ادبیات برنامهریزی توسعهی شاخصهایی همچون درآمد سرانه، تولید ناخالص داخلی، کیفیت زندگی، دانش و … مورد توجه قرار میگیرد که هر کدام به تنهایی قابل بررسی هستند ولی شاخص استقلال ملی برآیند تمامی شاخصهای اشاره شده بوده و از منظر کلان، توسعه، تعالی و پیشرفت جامعه را نشان خواهد داد. ضعف در توجه جدی به طراحی شاخص کانونی استقلال ملی در برنامههای توسعهی ایران مشاهده شده که بایستی با توجه به رهنمودهای مقام معظم رهبری، در تمامی سطوح برنامهریزی لحاظ گردد.