دل نگرانیهاى پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله؟!!

با مرورى بر کارنامه پیامبران الهى، خطوط پایدارى و پیروزى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را پر رنگ تر از دیگر انبیاء گذشته مى یابیم. این مهم، آن گاه بیش از پیش رخ مى نماید که با نیم نگاهى به سیر تاریخى مسیحیت، به عنوان یکى از ادیان زنده امروز در مى یابیم که شریعت عیسوى با سابقه طولانى خویش نتوانسته است در «سرعت» نفوذ و گسترش و «ماندگارى آن» با اسلام رقابت کند؛ چه گسترش مسیحیت پس از رفع حضرت مسیح علیه السلام آغاز شده و همواره روندى کند را طى کرده است و حال آنکه اسلام در زمان حیات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله افقهاى دیگر را گشود و در اندک زمانى پس از رحلت آن حضرت، پا از مولد خویش فراتر نهاد و مرزهاى فکرى، فرهنگى و نژادى عالم را فتح کرد.
با این همه، شواهد تاریخى گویاى دغدغه ها و دل مشغولیهاى فراوان پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله در واپسین سالهاى عمر است؛ نگرانیهایى در ابعاد مختلف و به تنوع آفتها و گرفتاریهایى که دامنگیر انسان مى شود. بى شکّ مرور و توجه به دل مشغولیهاى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى تواند دستمایه عبرت و الهام براى امروز و فرداى امت اسلامى و روشنى بخش سیر حرکت به سوى اهداف بلند انقلاب اسلامى ـ که پرتوى از انقلاب بزرگ رسول اللّه صلى الله علیه و آله است ـ باشد. 1. بازگشت به جاهلیّت
از جدى ترین نگرانیهاى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هراس از بازگشت امت اسلامى به معیارهاى جاهلى و سر بر آوردن ریشه هاى غیر انسانى آن دوران بود. نگرانى از این نوع عقب گرد براى هر مصلحى که با رهبرى خویش، فرهنگى را خلق و نهادینه و امتى را زنده کرده و نظامى را بنیان نهاده است، وجود دارد؛ چرا که بستر این سیر قهقرایى براى نسل دوم و سوم یک حرکت انقلابى و نهضت اصلاحى ـ که کمتر داراى انگیزه ها و باورها و شناختهاى عینى و تجربه هاى ملموس انقلابیون اولیه مؤمن به نهضت هستند ـ فراهم تر و عزم منافقان ـ که همه انقلابهاى تاریخ دست به گریبان آن بوده و هستند ـ براى بهره بردارى از این زمینه ها جهت دگرگون ساختن فرهنگ انقلاب راسخ تر است.
نقطه آغاز این دغدغه حضرت خاتم صلى الله علیه و آله آنجا بود که در غزوه احد، آن گاه که دشمن شایعه کشته شدن حضرتش را به میدان انداخت، خود با چشمان خویش شاهد فرار اکثریت مسلمانان به کوهها و نقاط دوردست یا پناه بردن عده اى به عبدالله بن اُبَىّ ـ سر کرده منافقان مدینه ـ براى گرفتن امان نامه از ابوسفیان بود. قرآن کریم این چنین پرده از این راز بر مى دارد:
«وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَیْءٍ»؛ «و گروهى [از یاران پیامبر صلى الله علیه و آله ] چنان در فکر جان خود بودند که درباره خدا گمانهاى باطل به سان گمانهاى جاهلیت مى بردند و مى گفتند: آیا چاره اى براى ما هست؟»
هشدارهاى قرآن بدین جا خاتمه نمى یابد و به صراحت از دو دستگى یاران پیامبر خدا صلى الله علیه و آله پس از رحلت حضرتش سخن به میان مى آورد. یاران را به دو گروه «مرتجع به عصر جاهلى» و «ثابت قدم و سپاسگزار» تقسیم فرموده، نمایى کلّى از چشم انداز امت اسلامى به تصویر مى کشد:
«وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشّاکِرینَ»؛ «محمد فقط پیامبرى است که پیش از او نیز پیامبران آمده اند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به عقب (افکار و عقاید جاهلیت) باز مى گردید؟ هر کس عقب گرد کند، ضررى به خدا نمى رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش نیک مى دهد.»
بیم از ارتداد امت با تعابیر مختلفى در نقلهاى روایى متواتر از پیامبر صلى الله علیه و آله آمده است. جالب اینجاست که انگشت اشاره آن حضرت ریشه ها و علل و عوامل را نشانه رفته است که «هوا پرستى» و «دنیا پرستى» از آن جمله اند.
بیمارى پیروى از هواها و هوسها، آدمى را به داشتن آرزوهاى دور و دراز مبتلا مى کند و تا آنجا پیش مى رود که دنیا، بزرگ ترین انگیزه و وجهه همت او مى شود. دیگر او را هدفى جز انباشتن ثروت و چنبره بر قدرت و افزودن مکنت نیست و در این میان، دلى که وابسته به شیرینى دنیا شود، چاره اى جز آن ندارد که از ارزشها دست بشوید و خود را آلوده به حرام سازد.
«إِنَّ شَرَّ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمُ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَاتِّبَاعُ الْهَوَى یَصْرِفُ قُلُوبَکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولُ الْأَمَلِ یَصْرِفُ هِمَمَکُمْ إِلَى الدُّنْیَا؛ از بدترین چیزى که بر شما بیمناکم، پیروى از هواى نفس و درازى آرزوست. پس پیروى از هواى نفس، دلهایتان را از حق بر مى گرداند و آرزوى دراز همتهاى شما را به دنیا مصروف مى سازد… .»
رسول خدا صلى الله علیه و آله در سخنى دیگر مى فرماید:
«إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَى أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی هَذِهِ الْمَکَاسِبُ الْمُحَرَّمَةُ وَ الشَّهْوَةُ الْخَفِیَّةُ وَ الرِّبَا؛ بیشترین بیمى که بر امت خودم پس از خویش دارم، همانا همین کسبهاى حرام [و درآمدهاى نامشروع[ و شهوت پنهانى و رباست.»
بزرگ مصلح بشریت و پیشواى روشن بین امت با چشمان نافذ خویش فتوحات آینده امت اسلامى و روى آوردن به گنجهاى ایران و روم را مشاهده مى کند و کاخهاى سبز و سرخ زمامداران امت اسلام و مسابقه زراندوزى و تجمل پرستى یاران و سرداران را به نظاره مى نشیند و این گونه رعد آسا نهیب مى زند:
«لَکِنِّی أَخَافُ أَنْ یُفْتَحَ عَلَیْکُمُ الدُّنْیَا بَعْدِی فَیُنْکِرَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ یُنْکِرَکُمْ أَهْلُ السَّمَاءِ عِنْدَ ذَلِکَ؛ [بر شما] از آن بیم دارم که پس از من دنیا به روى شما گشوده شود و آن گاه یکدیگر را نشناسید! آن وقت است که آسمانیان نیز شما را نشناسند.»
امّا چه سود که اندکى پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله جاه طلبى و مقام پرستى، سخت دلها را ربود و درخشش زر و سیم چشمها را به خود خیره ساخت و داد و ستدهاى حرام جانها را از ظلمت و شهوت انباشت و فریادهاى هشدارگونه پیشواى دلسوز میان صداى دلفریب در هم و دینار گم گشت.
استحاله امامت به خلافت و حکومت به سلطنت و رواج خوى کاخ نشینى و عافیت طلبى، یاد خدا و روز واپسین و سفارشهاى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را از خاطر آنان زدود که فرجامى جز اسارت آزادى، انزواى عدالت، تباهى امت، رجعت به جاهلیت و انحراف از شریعت در پى نداشت.
شگفتا که بزرگ مصلح روزگار ما نیز با دعوت امت اسلامى به «حفظ ارزشهاى انسانى ـ اسلامى و پرهیز از زندگانى اشرافى و مصرفى» همگان را از «خطر کاخ نشینى کارگزاران» و «رواج فرهنگ مصرفى غرب میان مردم» بیم مى داد.
آن پیشواى روشن ضمیر «انتخاب زمامدارانى از طبقه محرومان و مستضعفان»، رویگردانى از زمامداران برخاسته از «سرمایه داران و زمین خواران و صدرنشینان مرفّه و غرق در لذّات و شهوات» را شایسته امت اسلام مى دانست و خطاب به مسئولان نظام مى فرمود: «هان! اى متصدّیان و دولتمردان از رده به اصطلاح بالا تا پایین! به هوش باشید که در دوراهى سعادت و شقاوت قرار دارید!… اگر به واسطه سوء مدیریت و ضعف فکر و عمل شما، به اسلام و مسلمین ضررى و خللى واقع شود و خود مى دانید به تصدّى ادامه مى دهید، مرتکب گناه عظیمى و کبیره مهلکى شده اید که عذاب بزرگ دامنگیرتان خواهد شد. هر یک در هر مقام احساس ضعف در خود مى کند ـ چه ضعف مدیریت و چه ضعف اراده ـ … بدون جوسازى، و دلاورانه و با سرافرازى نزد صالحان از مقام خود استعفا کند که این عمل صالح و عبادت است.»
2. دغدغه حقوق مردم
نگاه پیامبر رحمت صلى الله علیه و آله به انسان و جامعه انسانى و توجه ویژه به حقوق، عواطف، کرامت و عزت نفس انسانها شخصیت حضرتش را کانون اعتقاد، محبت و مهرورزى قرار داده است. آنچه از سیره نبوى استفاده مى شود، نشان از این نکته ژرف دارد که اهمیت حقوق انسانها از زاویه دید رسول خدا صلى الله علیه و آله در تکلیف شرعى و ثواب و عقاید اخروى خلاصه نمى شود، بلکه تجلیل از کرامت انسانى ـ که هدیه پروردگار به بنى آدم است ـ به عنوان یکى از اصول تربیتى اسلام مى تواند در روش شناسى تربیت دینى الهام بخش و نقش آفرین باشد؛ چه اینکه از مهم ترین ابزارهاى رهبرى پیامبر صلى الله علیه و آله زمامدارى بر قلب مردمان پیش از پیشوایى بر پیکر آنان است. و پیامبر رئوف ما را در واپسین روزها تلاش آن است که هیچ حقى را فرو نگذارد تا مبادا کسى گمان کند که حقى بر رسول خدا صلى الله علیه و آله دارد.
امت باید بداند که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نه تنها در حقوق مادى که در حقوق معنوى نیز وامدار آنها نیست. او با دلسوزى فراوان نسبت به سرنوشت امت، رسالت الهى خویش را به تمامه ابلاغ کرده و قرآن کریم با بیانهاى مختلف آن را یادآور شده است؛ با این همه، پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بر آن است تا این مهم را از زبان مردم بشنود و با اعتراف عمومى، حجّت بر همه تمام گردد و همه کوتاهیها و نافرمانیها متوجه امت شود، چرا که فرامین الهى ابلاغ و گفتنیها گفته شده است.
جابر بن عبد الله انصارى مى گوید: «وقتى سوره نصر نازل شد، رسول خدا صلى الله علیه و آله به جبرئیل علیه السلام فرمود: در وجودم نداى مرگ مى آید. جبرئیل علیه السلام گفت: «وَ لَلآْخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولى وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى»؛ «و مسلما آخرت براى تو از دنیا بهتر است و به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا مى کند که خشنود شوى.» در این وقت، رسول خدا صلى الله علیه و آله به بلال دستور داد تا مردم را جمع کند. همه مهاجر و انصار اجتماع کردند. آن حضرت خطبه اى خواند که دلها را لرزاند و اشک مردم را جارى کرد. در ضمن آن فرمود: من چگونه پیامبرى بودم؟ مردم گفتند: خداوند بهترین پاداش پیامبرى را به تو دهد. تو مانند پدر، مهربان و مانند برادر، ناصح و مشفق بودى؛ رسالت الهى خود را ادا کردى و وحى را ابلاغ نمودى و ما را با حکمت و موعظه نیکو به راه خدا دعوت کردى. خداوند بهترین پاداشى که به پیامبرى مى دهد، به تو بدهد!»
فراز نخست کلام حضرت، ناظر به حقوق معنوى مردم بر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است و ادامه این روایت، گویاى اهمیت حقوق مادى انسانها در نگاه آن حضرت است که خطاب به مردم فرمود: «شما را به خدا سوگند مى دهم! هر کس از ناحیه من بر او ظلمى شده، برخیزد و تقاص کند! هیچ کس برنخاست. حضرت دوباره فرمود و باز کسى برنخاست. مرتبه سوم، حضرت آنها را سوگند داد. در این وقت، پیرى «عکاشه» نام، از میان جمعیت برخاست. برابر آن حضرت رسید و گفت: پدر و مادرم فداى تو باد! اگر نبود که یکى بعد از دیگرى سوگند دادى، من از جاى بر نمى خاستم. روزى من و تو در جنگى بودیم. وقتى خداوند پیامبرش را یارى داد و پیروزمان کرد، خواستى باز گردى. در این هنگام، شترت در کنار شتر من قرار گرفت. من از شترم پیاده شدم تا نزد تو آیم و شما را ببوسم که شلاق را بلند کردید و به پایم اصابت کرد. نمى دانم از روى عمد بود یا خواستى بر شترت بزنى.
حضرت فرمود: اى عکاشه! به خدا پناه مى برم از اینکه از روى عمد چنین کرده باشم. آن گاه بلال را صدا زدند و فرمودند: به منزل فاطمه برو و همان شلاق را بیاور! بلال در حالى که دستش را روى سر گذاشته بود و از مسجد بیرون مى رفت، گفت: این رسول خداست که مى خواهد از نفسش تقاص کند. آن گاه در خانه فاطمه علیهاالسلام را زد و شلاق را خواست. فاطمه علیهاالسلام فرمود: پدرم امروز با شلاق چه کار دارد! امروز که روز حج و… نیست!
بلال گفت: او مى خواهد با دنیا وداع کند و اکنون بر آن است تا از نفس خویش تقاص کشد. فاطمه علیهاالسلام گفت: اى بلال! چه کسى مى خواهد از پدرم انتقام گیرد؟ بلال! حسن و حسین را بردار و آنها را نزد آن مرد ببر تا از آنها بیشترین بیمى که بر امت خودم پس از خویش دارم، همانا همین کسبهاى حرام [و درآمدهاى نامشروع] و شهوت پنهانى و رباست.
انتقام گیرد! و اجازه نده از رسول خدا صلى الله علیه و آله انتقام گیرد. بلال به مسجد آمد و شلاق را به عکاشه داد. … در این وقت، حسن و حسین علیهماالسلام برخاستند و گفتند: اى عکاشه! مى دانى که ما سبط رسول خدا صلى الله علیه و آله هستیم و قصاص ما مانند قصاص رسول خداست. حضرت رو به آنها کرده، فرمودند: اى نور چشمانم! بنشینید! بعد روى به پیرمرد کردند و فرمودند: بزن! عکاشه گفت: اما وقتى شما زدید، بدن من برهنه بود. حضرت لباس خود را بالا زدند. در این وقت، فریاد ناله همه حاضران به آسمان بلند شد.
عکاشه پیامبر صلى الله علیه و آله را بوسید و گفت: پدر و مادرم فداى شما باد! چه کسى مى تواند شما را قصاص کند! حضرت فرمودند: نه، یا مى زنى یا عفو مى کنى. او گفت: به امید بخشش خدا در قیامت، عفو کردم. حضرت فرمودند: هر کس مى خواهد رفیق مرا در بهشت ببیند، به این پیر بنگرد. مردم برخاستند و پیشانى عکاشه را بوسیدند و گفتند: مرحبا بر تو که به بالاترین درجات که همانا رفاقت و مصاحبت با پیامبر صلى الله علیه و آله است، رسیدى.»
«یک بار نیز دیدند که حضرت به سرعت مى رود. درباره عجله آن حضرت پرسیدند. حضرت فرمود: طلایى نزد من بود، نخواستم بخوابم و نزدم بماند. دستور دادم تا آن را تقسیم کردند.»
در روزهاى پایانى عمر شریف پیامبر صلى الله علیه و آله تب شدیدى بر وجود مبارکش عارض گشته بود. با این حال، حضرتش نگران آن بود که مبادا کارى از این دنیا بر عهده وى باقى مانده باشد. «در آخرین روزها، چند دینارى به دست ایشان رسید. مقدارى را میان مردم تقسیم کرد. شش دینار آن باقى ماند که آنها را به یکى از همسرانش سپرد؛ اما خواب به چشمانش نیامد تا آنکه از وى درباره این شش دینار پرسید. او دینارها را آورد. حضرت پنج دینار آن را میان پنج خانواده انصارى تقسیم کرد و از اطرافیان خواست دینار بر جاى مانده را نیز انفاق کنند. آن گاه فرمود: «اَلْانَ اسْتَرَحْتُ؛ اکنون آرام یافتم.»
به راستى، در دنیاى امروز و در میان هیاهوهاى داعیه داران مردم سالارى و حمایت از حقوق بشر، کدام آیین را مى توان یافت که چون اسلام، این چنین بر مرزهاى عزت و کرامت انسانى پاى فشارد و رهبرى را تربیت کند که با الهام و درس آموزى از مکتب پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ، دل انگیزترین جلوه هاى آسمانى مهر و صفا را بیافریند؟
رهبرى که «خون خویش را رنگین تر از مردمش نمى داند.» و «با شنیدن خبر کمبود سوخت در غرب کشورش، وسائل گرمایش منزل خود را خاموش مى کند و به بیمارى مبتلا مى شود.»
پیشوایى که «بهترین لحظات خود را اوقات حضور در میان مردم مى داند.» و «کمترین امتیازى را براى خود بر نمى تابد تا آنجا که با شکایت یک شهروند اهل خمین از او به دادگسترى، دستور پیگیرى و احقاق حق را صادر مى کند.»
مردمى ترین رهبر عصر حاضر، وظیفه کارگزاران نظام اسلامى نسبت به مردم را این گونه گوشزد مى فرماید: «به مجلس و دولت و دست اندرکاران توصیه مى نمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمتگزارى به آنان، خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیاى نِعَم همه هستند و جمهورى اسلامى ره آورد آنان و با فداکاریهاى آنان تحقق پیدا کرد و بقاى آن نیز مرهون خدمت آنان است، فرو گذار نکنید و خود را از مردم و آنان بدانید و حکومتهاى طاغوتى را که چپاولگرانى بى فرهنگ و زور گویانى تهى مغز بودند و هستند، همیشه محکوم نمایید.»
3. هراس از سرنوشت رهبرى امت
مردى ظهور مى کند، در میان جماعتى هزار رنگ که سیصد و شصت پروردگار براى خویش ساخته و آراسته اند، همه را به سوى یک خدا مى خواند. بنیانهاى جامعه اى را که بر جهل و ستم و تجاوز استوار گشته است، درهم مى شکند و ساختارى نوین بر اساس آگاهى و ایمان و عدالت بنا مى نهد. در کشاکش بیست و سه سال تلاش و سختى، سرانجام حکومتى دینى را پایه گذارى مى کند و این در حالى است که این قافله تا کمال راهى دراز پیش روى دارد و عجب آنکه عده اى مى پندارند پروردگار و پیامبرش را تدبیرى براى تداوم حرکت و هراسى از توقف در میانه راه نیست و شگفت انگیزتر آنکه پیواى روشن بین امت با شناخت ریشه هاى بازمانده جاهلیت در فکر و دل این جماعت، بارها پرده از این جنایت بزرگ تاریخى کنار زده که «إِنَّمَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِی الْأَئِمَّةَ الْمُضِلِّینَ؛ بر امت خویش از زمامداران گمراه کننده بیمناکم.» و فرموده: «إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمُ اسْتِخْفَافاً بِالدِّینِ وَ بَیْعَ الْحُکْمِ وَ قَطِیعَةَ الرَّحِمِ وَ أَنْ تَتَّخِذُوا الْقُرْآنَ مَزَامِیرَ تُقَدِّمُونَ أَحَدَکُمْ وَ لَیْسَ بِأَفْضَلِکُمْ فِی الدِّینِ؛ بر شما از آن بیم دارم که دین، سبک شمرده شود، حکم و داورى، خرید و فروش شود، پیوندهاى خانوادگى از هم بگسلد، قرآن را وسیله ساز و آواز قرار دهید و کسانى را جلو بیندازید که برترین شما در دین نیستند.»
و در حدیثى دیگر صریح تر فرموده: «أَمَّا الَّتِی أَخَافُهَا عَلَیْهِ فَغَدَرُ قُرَیْشٍ بِهِ مِنْ بَعْدِی؛ آنچه نسبت به او (على علیه السلام ) بیم دارم، آن است که قریش پس از من با او از در نیرنگ و فریب در آیند.»
به هر روى، باید رخت از دنیا برکشید؛ پیامبر و غیر پیامبر ندارد. رسول خدا صلى الله علیه و آله سخت نگران آینده است و نمى تواند دلمشغولى خویش را پنهان کند. این دلهره در واپسین ساعات نیز حضرتش را رها نمى سازد تا آنجا که در لحظات سخت احتضار که تب شدید بر وجود مبارکش مستولى گشته، اطرافیان را مورد خطاب قرار داده، کاغذ و قلمى مى طلبد و مى فرماید: «هَلُمَّ اَکْتُبُ لَکُمْ کِتَابا لَا تَظِلُّوا بَعْدَهْ؛ بیایید براى شما نوشته اى بنویسم که پس از آن گمراه نشوید!»
اینجاست که جبهه نفاق بناى شوم آرزوهاى خویش را در آستانه فروپاشى مى بیند و با اهانتى شرم آور و تعبیرى تکان دهنده، دست به غوغا سالارى زده، به وجود مقدس رسول خدا صلى الله علیه و آله جسارت مى ورزد؛ «فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: اِنَّ النَّبِىَّ قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ وَ عِنْدَکُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ فَاخْتَلَفَ اَهْلُ الْبَیْتِ وَ اخْتَصَمُوا مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ قَرِّبُوا یَکْتُبْ لَکُمُ النَّبِىُّ کِتَابا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَا قَالَهُ عُمَرُ فَلَمَّا اَکْثَرُوا اللَّغْوَ وَ الْاِخْتِلَافَ عِنْدَ النَّبِىِّ قَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله قُومُوا؛ عمر پسر خطّاب گفت: همانا بیمارى بر پیغمبر غلبه کرده است و در نزد شما قرآن است. ما را کتاب خدا بس است. اهل خانه اختلاف کردند و کار به منازعه کشید. بعضى از آنها گفتند: نزدیک بیایید تا پیغمبر براى شما نوشته اى بنویسد که پس از آن گمراه نشوید و بعضى از آنها آنچه را که عمر گفت، گفتند تا آنجا که سخنان بیهوده و نزاع در نزد پیامبر صلى الله علیه و آله بالا گرفت و رسول خدا صلى الله علیه و آله به آنان فرمود: برخیزید [و اینجا را ترک کنید]!»
… و بشریت روزى را به نظاره نشست که نگرانى پیامبر صلى الله علیه و آله جامه عمل به خود پوشید و امت روى بر تافته از امام، یله و رها قدم در کوره راه گمراهى و سرگشتگى نهاد و خود را از درک نعمت «امامت» که براى استمرار حرکت «رسالت» پیش بینى شده بود، محروم ساخت.
در روزگار ما نیز اگر نبود شایستگى امتى که به شهادت ولى امرش «از ملت حجاز در عهد رسول الله صلى الله علیه و آله و کوفه و عراق در عهد امیر المؤمنین و حسین بن على علیه السلام بهترند»، بى تردید خوابهاى پریشان دشمنان بیرونى و اندرونى تعبیر مى شد. جبهه یکپارچه «احزاب» شرق و غرب که با راهبرى نفس مطمئنه روح خدا و ایثار و پایدارى امت، در «خندق» کفر و نخوت خویش گرفتار آمده بود، دست در دست منافقانى داد که سالها پیش منصب الهى ولایت امر مسلمین را از آن خود مى دیدند و روزهاى پس از امام را انتظار مى کشیدند؛ اما امام فرزانه ما با سرانگشتان تدبیر و حکمت پیامبر گونه اش آخرین گره ها را گشود و با برکشیدن نقاب از چهره پلید نفاق و فراهم آوردن بستر قانونى زعامت خلف صالح خویش، مانع از تکرار بزرگ ترین تراژدى تاریخ شد.
4. نگرانى بر اهل بیت علیهم السلام
ناگفته پیداست که حفظ حریم خاندان رسالت، کمترین وظیفه امتى بود که پیامبرشان همه وجود خویش را براى نجات و هدایت آنان مصروف ساخته بود. اینجاست که سفارشهاى فراوان خدا و پیامبرش صلى الله علیه و آله نسبت به «اولوا القربى» تأمل و تدقیق افزون ترى مى طلبد. کینه هاى قریش نسبت به بنى هاشم و پیامبر صلى الله علیه و آله و خاندان او علیهم السلام سخت آن حضرت را نگران ساخته بود و روزگار سخت پیش روى نزدیکانش را پیش بینى فرموده بود. امام على بن ابى طالب علیه السلام مى فرماید: «کنار پیامبر صلى الله علیه و آله نشسته بودم. حضرت سر بر دامن من گذاشته، چشمانش در خواب بود. سخن از دجال مى گفتیم و بیم از اغواگریهایش؛ که پیامبر صلى الله علیه و آله بیدار شد و با چهره اى برافروخته فرمود: «پیش از دجّال، بر شما از غیر دجّال بیمناکم. بیم من از پیشوایان و زمامداران گمراه کننده و ریخته شدن خون خاندانم پس از من است.»
این هراس آن گونه دل پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را به درد مى آورد که بارها در جمع عزیزترین عزیزانش على و فاطمه علیهماالسلام از آن گفته و خون گریسته بود: «أَبْکِی لِذُرِّیَّتِی وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی؛ براى خاندانم و به خاطر آنچه بدکاران امتم پس از من بر آنان خواهند نمود، اشک مى ریزم.»
… و چه جانکاه اهل بیت رسالت علیهم السلام ، تنها براى حفظ اسلام و آرامش جامعه اسلامى، غربت و مظلومیت و خانه نشینى و اسارت و شهادت را به جان خریدند تا مبادا «رخنه و ویرانى در پیکره ببینند» و «حکومت چند روزه اى را که چون سراب مى ماند و مانند ابر از میان مى رود» وانهادند تا «آنکه آرامش به آغوش اسلام باز گشت.»
ابن ابى الحدید مى گوید: «در یکى از روزهایى که على علیه السلام عزلت گزیده، دست روى دست گذاشته بود، بانوى گرامى وى فاطمه زهراء علیهاالسلام او را به قیام و نهضت و باز ستانى حق خویش تحریص و تشویق نمود. در همان هنگام، صداى مؤذن به نداى «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا رَسُولُ اللَّهِ» برخاست. امام علیه السلام رو به همسر بزرگوار خویش کرد و فرمود: آیا دوست مى دارى که این صدا در روى زمین خاموش شود؟ فاطمه علیهاالسلام گفت: هرگز. امام على علیه السلام فرمود: پس راه همین است که من در پیش گرفته ام.»
5. واهمه از نفوذ و چیرگى منافقان
بى تردید حجم قابل توجه و محتواى هشدار دهنده آیات نازل شده در سه سال آخر عمر شریف حضرت رسالت صلى الله علیه و آله درباره منافقان، نمى تواند تنها و تنها به دایره منافقان سرشناس آن روز چون عبد الله بن اُبى و دیگران از آن جماعت رسوا محدود شود و ساده اندیشى است اگر جبهه پنهان و فرصت طلب در پس آن سالها مورد غفلت قرار گیرد؛ جبهه اى که روزهاى پس از پیامبر صلى الله علیه و آله را به انتظار نشسته است و براى پیاده ساختن نقشه هاى شوم خویش با تخلف آشکار از دستور پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در همراهى سپاه «اسامة» مدینه آخرین روزهاى پیامبر صلى الله علیه و آله را ترک نمى گوید تا مبادا حضرتش چشم بر بندد و خواست خدا و رسول صلى الله علیه و آله بر کرسى امامت امت نشیند؛ البته وجود و حضور این گرگان در لباس میش که لب به شهادتین مى گشایند و براى بازگشت بتهاى جاهلى سر از پا نمى شناسند، چیزى نبود که از نگاه پیشواى امت پنهان مانده باشد.
آن حضرت بارها و بارها دلمشغولى جدى خویش را نسبت به تحریکات این مارهاى خوش خط و خال اظهار کرده بودند؛ چنان که فرمودند: «إِنِّی لَا أَتَخَوَّفُ عَلَى أُمَّتِی مُوءْمِناً وَ لَا مُشْرِکاً فَأَمَّا الْمُوءْمِنُ فَیَحْجُزُهُ إِیمَانُهُ وَ أَمَّا الْمُشْرِکُ فَیَقْمَعُهُ کُفْرُهُ وَ لَکِنْ أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ مُنَافِقاً عَلِیمَ اللِّسَانِ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ یَعْمَلُ مَا تُنْکِرُونَ؛ من هرگز بر امتم از سوى مؤمن و مشرک بیمناک نیستم؛ مؤمن را ایمانش باز مى دارد و مشرک را کفرش ریشه کن مى سازد و لیکن نگرانى و بیم من بر شما از سوى منافق دانا زبان است که مى گوید آنچه را مى شناسید و عمل مى کند آنچه را نمى شناسید.»
شیوه هاى رفتارى و ادبیات گفتارى و نوشتارى منافقان به قدرى به مؤمنان مى ماند که هر رهگذرى را یاراى شناخت ریشه هاى پلید کژاندیشى آنان نیست. کوله بار آنان مجهز به دانش و ادبیات دین است و چه بسا به نام دین و حتى گاهى در لباس دین براى اثبات اندیشه هاى خویش، مخاطب را به کتاب دین رجوع دهند. تاریخ اسلام چهره هاى فراوانى از این جماعت دو چهره به خود دیده است که از شمار آنان به «معاویه» مى توان اشاره کرد. این همه هشدار که نشان از بیمناکى رسول خدا صلى الله علیه و آله از خطر منافقان دارد، مى باید روشناى راه فرزندان انقلابى پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله باشد و راه را بر نفوذ و چیرگى نامحرمان به عرصه تصمیم، اراده و اجراء نظام اسلامى ببندد.
باغبان پیر انقلاب محمدى ما نیز با گوشزد کردن این مهم که: «به همه مردم و مسئولین عرض مى کنم که… نگذارند این مدعیان بى هنر امروز و قاعدین کوته نظر دیروز به صحنه ها برگردند. من در میان شما باشم و یا نباشم، به همه شما وصیت و سفارش مى کنم که نگذارید انقلاب به دست نا اهلان و نامحرمان بیفتد.»
و در ادامه رسالت هدایت گرى خویش، این گونه جوانان فریب خورده به دسیسه هاى منافقان را به آغوش پر مهر اسلام و انقلاب مى خوانند: «.. برادران! شما این اوراق را قبل از مرگ من نمى خوانید. ممکن است پس از من بخوانید. در آن وقت، من نزد شما نیستم که بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان براى کسب مقام و قدرتى با قلبهاى شما بازى کنم. من براى آنکه شما جوانان شایسته اى هستید، علاقه دارم که جوانى خود را در راه خدا و اسلام عزیز و جمهورى اسلامى صرف کنید تا سعادت هر دو جهان را دریابید. از خداوند غفور مى خواهم که شما را به راه مستقیم انسانیت هدایت کند و از گذشته ما و شما با رحمت واسعه خود بگذرد! شماها نیز در خلوتها از خداوند همین را بخواهید که او هادى و رحمان است.»
6. نگرانى از نسبتهاى دروغین
داستان احادیث ساختگى و نسبتهاى ناروا به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله چیزى نیست که تنها پس از حضرتش اتفاق افتاده باشد؛ بلکه همواره یکى از رنجهاى پیامبر صلى الله علیه و آله در طول حیات مبارکش دروغهایى بود که درباره حضرتش ساخته، پرداخته و منتشر مى کردند، تا آنجا که در خطبه پر شور و تاریخى «حجة الوداع» ـ که مجموعه اى از درد دلها، نگرانیها و سفارشهاى پیامبر رحمت صلى الله علیه و آله را در خود دارد ـ به صراحت از این موضوع سخن به میان مى آورند: «قَدْ کَثُرَتْ عَلَیَّ الْکَذَّابَةُ وَ سَتَکْثُرْ بر شما از آن بیم دارم که دین، سبک شمرده شود، حکم و داورى، خرید و فروش شود، پیوندهاى خانوادگى از هم بگسلد، قرآن را وسیله ساز و آواز قرار دهید و کسانى را جلو بیندازید که برترین شما در دین نیستند
فَمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ؛ دروغ بستن بر من بسیار شده و در آینده نیز افزایش خواهد یافت. پس هر کس به عمد، بر من دروغ بندد، جایگاهش را در آتش آماده سازد.»
ناگفته نماند که حضرت خاتم صلى الله علیه و آله معیار تشخیص درستى یا نادرستى آنچه را از ایشان نقل خواهد شد، «عرضه بر کتاب خدا» معرفى فرموده اند تا هر آنچه مخالف قرآن کریم است، از اعتبار ساقط گردد.
خار و خاشاک جعل و تهمت تنها سینه مالامال از محنت بزرگ ترین پیشواى بشریت را نخلیده است؛ چه آنکه این بیم و دیگر دلمشغولیهاى پیش گفته، نگرانیهاى مشترک همه رهبران و بنیانگذاران نظامهاى مبتنى بر اندیشه و ایدئولوژى بوده و خواهد بود. بزرگ مصلح دوران ما نیز با چشم نگران نسبت به آینده، آخرین سطور وصیت نامه سیاسى ـ الهى خویش را چنین مى نگارد: «اکنون که من حاضرم، برخى نسبتهاى بى واقعیت به من داده مى شود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض مى کنم که آنچه به من نسبت داده شده یا مى شود، مورد تصدیق نیست، مگر آنکه صداى من یا خط من و امضاء من باشد با تصدیق کارشناسان یا در سیماى جمهورى اسلامى چیزى گفته باشم.»
دامنه این بحث گسترده تر از گذر شتابان ما در این نوشتار است؛ چه آنکه سخن بسیار است و نگرانیهاى پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله پر شمار.


جستجو