دگرگونی ارزشهای الهی
معاویه پس از صلح با امام حسن مجتبی (ع) و احساس امنیت از ناحیۀ آن فروغ امامت ،برای جلوگیری از سقوط سلطنت خود و تثبیت آن در خاندانش با غلظت و شدت فراوان به تحریف ارزشها روی آورد.
دگرگون سازی سخنان رسول اکرم (ص) و توجیه آنها به نفع بنی امیه و علیه اهل بیت (ع) کاری رایج گردید[1] ،سازماندهی فرقه های منحرف به نام اسلام ،دامن زدن به آتش تعصبات قومی و امتیازات نژادی و افتخارات طایفه ای ،باب نمودن طعن و هجو قبایل به هم و فضیلت عرب بر عجم و قریش بر غیر آن،ترویج اشعار عصرجاهلی به جای قرآن و حدیث و احیاء شعائر وسنت های جاهلیت عرب که با روح دیانت و سنت نبوی در تباین بود- ازدیگر حرکت های تبلیغی امویان بود.[2] جاحظ، امویان را نخستین کسانی می داند که آشکارا در تاریخ اسلامی ،رسوم و آداب دینی ،بدعت به وجود آوردند و سعی کردند از شاهان ایران و روم شرقی( بیزانس) پیروی نمایند.[3] امویان به دلیل مصالح و منافع شخصی و مقتضیات اجتماعی، اسلام آوردند. آنان اسلام را نه به عنوان ایین بلکه همچون عاملی برای رسیدن به مقاصد پلید خویش به کار گرفتند. آنان به موازات انحراف و تبلیغات در عرصه های نظری از طریق انحراف درایدئولوژی در بُعد اجتماعی نیز با ایجاد رعب و وحشت به کنترل مردم دست زدند و با برافروختن آتش اختلافات نژادی و کینه های قومی و قبیله ای به روشهای مختلف در سرکوبی مخالفان کوشیدند که جاسوسی ،ترور،مسموم نمودن،کم کردن میزان مستمری مردمان کوفه و بصره و افزایش مستمری اهالی شام از جمله آنهاست .
یادآور می شود، مسلمانان به لحاظ موقعیت جغرافیایی و مناسبات آنان با اهل بیت یا امویان این گونه دسته بندی می شدند:
1- اهل بصره و کوفه: اینان ترکیبی از قبایل مهاجرین به شمارمی آیند ، از استیلای شام در هراس بودند و از امویان نفرت داشتند، شیعیان این سامان با نیرومندی و اقتدار اصرار برحمایت از امام حسین(ع) داشتند به همین دلیل به محض شهادت امام حسن(ع) نامه ای فرستادند و ارادت خود را به عنوان پیروان امام سوم به آن حضرت ابلاغ کردند این گروه در عرصۀ عمل به دلیل تبلیغات منفی امویان و وجود عوامل نفوذی و بازمانده های خوارج و سایر فرقه های منحرف و پاشیدن بذرتفرقه از موضع اصلی خود عقب نشینی کردند.
2- اهل حجاز: مردمان مدینه و مکه به ویژه انصار اغلب از امویان تنفرداشتند و طرفدار خط میانی قریش بودند و مشی عبدالله بن زبیرو یا عبدالله بن عمر را می پسندیدند.
3- شامیان: شامل ساکنان سوریه ،اردن و فلسطین که به طور کامل مطیع بنی امیه بودند آنان با تمام وجود از معاویه دفاع می کردند تا حکومت درنسل وی حفظ شود.
در شام مردم خاندان اموی را ازنسل پیامبر می دانستند. زمانی که امویان سقوط کردند و عباسیان به قدرت رسیدند چهل نفر از ریش سفیدان شام سوگند یاد کردند که برای پیامبر خویشاوندانی جزء بنی امیه نمی شناخته اند.
معاویه به شامیان آموخته بود که خلافت امویان جنبه الهی دارد ؛لذا وقتی یزید در اولین نطق خود از پدرش ستایش کرد یکی از حاضران به این روند اعتراض کرد و چنان در لابه لای جمعیت مخفی شد که مأموران او را نیافتند.شخصی از حامیان اموی یزید را دلگرم نمود و به وی گفت :نگران نباش !« وَ قَد أُعطیتَ خَلافَةَ الله مِن بَعِد أبیکَ فَأنتَ خَلیفَتُنا ؛[4] و به راستی خلافت خدا بعد از پدرت به تو اعطا شد، پس تو خلیفه ما هستی»
ابرهای سیاه
پس از هلاکت معاویه ،یزید که با پرورش های قبیله ای در صحرا تربیت یافته و از سیاست بویی نبرده بود قدرت را به دست گرفت او از اسلام هیچ نمی دانست و علناً مجلس شراب و لهو و لعب برپا می نمود و به اعمالی دست می زد که با شئونات اسلامی و خلافت دینی کاملاً ضدیت داشت.
سبک سری ها و منکرات یزید نه تنها از سوی اطرافیان بلکه برای جلب رضایت وی، آنان پیوسته زبان به مدح و تمجید می گشودند و شاعران درباری برایش مدیحه های گوناگون می سرودند.[5] اختناق توأم با شرایط سیاسی- اجتماعی و حرکت های تبلیغی به گونه ای گردید که اهل دیانت و مؤمنان در اقلیت به سر بردند و سنت های جاهلی که رسول اکرم (ص) برای محوآنها تلاش زیادی نموده بود بار دیگر حضور نفرت بار خود را نشان داد و سیمای پرصلابت و نورانی اسلام در زیر لایه ای از زر و زور و تزویر امویان پوشیده ماند و جلوه ای دگرگون یافت .
به همین دلیل است که امام خمینی (ره) دربارۀ پهلوی که نظیر امویها بود فرمودند: «اینها می خواستند که الله را بردارند و طاغوت را جایش بنشانند و همان مسائل جاهلیت و همان مسائل سابق…..[6] اینها پدر و پسر اسلام را وارونه داشتند نشان می دادند.»[7]
تحریفات اموی هدف تبلیغی دشمنان
یزید به جایگاه با اهمیت امام حسین (ع) واقف بود؛زیرا می دانست :
1- او فرزند علی (ع) و فاطمه زهرا(ع) است و موقعیت اجتماعی سیاسی خاصی در جامعه دارد.
2- کم نیستند مردمانی که توجه ویژه پیامبر نسبت به امام حسین (ع) از ذهن خویش می گذرانند از جمله شنیده بودند که پیامبرفرمود:« حُسَین مِنی و أنَا مِنُه احَبَّ اللهُ مَن اَحَبَّ حُسینأ؛[8] حسین از من است و من از او ،خداوند هرکس که حسین را دوست بدارد، دوست می دارد.»
3- حتی خود بنی امیه بر شایستگی های ذاتی و مقامات معنوی امام حسین(ع) معترف بودند و معاویه گفته بود :«فوالله ما اَری فیه مَوضعاً لِلعَیب؛[9] به خدا سوگند هیچ نقصانی در او (امام حسین(ع)) مشاهده نمی کنم » ولید، فرماندار مدینه ، پس از آنکه پیام یزید را برای بیعت گرفتن از امام حسین(ع) و یا کشتن او دریافت کرد ،از این فرمان سرپیچید و گفت :اگر ثروت و قدرت جهان ببخشند ،هیچ گاه حسین را به قتل نمی رسانم .
ولید به عبیدالله بن زیاد نوشت:
«شنیدم حسین رو به عراق می آید و او محبوب ترین مردم نزد افراد جامعه می باشد و به وی هشدار داد :ای پسر زیاد! بترس از اینکه آزاری به او برسانی و درنتیجه برای خود در این دنیا کاری کنی که هیچ چیز جلوی آن را نخواهد گرفت.»[10]
4- یزید خود به این موضوع واقف بود که شخصیت امام حسین(ع) به گونه ای نیست که بتوان مقامات و فضائلش را انکار نمود .جایگاه و مقام والای امام حسین(ع) موجب شد که او برای تثبیت حکومت خود و موجه جلوه دادنش، از آن حضرت بیعت بخواهد . او می خواست بدین وسیله مانعی برای حکومت غاصبانه موروثی خود نداشته باشد و همچنین با بیعت گرفتن به خلافت خود صورت شرعی و مردمی بدهد و جلوی هرگونه حرکت و قیامی را بگیرد؛ زیرا او می دانست که بیعت کردن امام حسین(ع) یعنی بیعت محبوب ترین شخصیت زمان به مثابه بیعت تمامی مسلمانان می باشد.
وقتی یزید موفق به اخذ بیعت از امام حسین(ع) نگردید، تبلیغات منفی گسترده ای را علیه آن امام همام پی گرفت و در محورهای ذیل جامعه را برضد اهل بیت (ع) بمباران تبلیغاتی نمود:
1- اتهام شورش ،نقض عهد و….:
اتهام امام حسین(ع) به اینکه با ایجاد شورش و تشنج در جامعه ،وحدت مسلمانان را ازبین برده و زمینه ایجاد تزلزل در اجتماع اسلامی را فراهم کرده است .همچنین نقض عهد و بیعت کار درستی نیست و لازم است که امام برای تأمین آرامش جامعه با حاکم وقت بیعت نماید و… نمونه های این نوع تبلیغ عبارت اند از:
الف) وقتی امام حسین (ع) از مکه خارج شد،نمایندگان عمروبن سعید العاص (حاکم مکه) به وی گفتند: لاتَتَّقی الله؟تَخرُجُ عَنِ الجماعةِ وَ تُفَّرقُ بَینَ هذِةِ الأمَةِ ؛[11]آیا از خدا نمی ترسی که از جماعت مسلمین خارج شده و بین امت تفرقه ایجاد می نمایی؟!»
ب) یکی از فرماندهان ابن زیاد- عمروبن حجاج- از روی مباهات و افتخار می گفت :« ما اطاعت از امام [خود یعنی یزید] را کنار نگذاشته و از جماعت کناره گیری نکردی.[12] وبه قوای ابن زیاد نصیحت می کرد:« اَلزِمُوا طاعَتکُم وَ جَماعَتکُم وَ لا ترتابُوا فی قَتلِ مَن مَرَقَ عَنِ الدینِ وَ خالَفَ الاِمامَ؛[13] طاعت و جماعت خود را رعایت کنید و در به قتل رسانیدن کسی که از دین خود خارج گشته و با امام مخالفت نموده تردید نکنید»
ج) ابن زیاد پس از آنکه مسلم بن عقیل را دستگیر نمود،خطاب به وی گفت: « یا شاقّ خَرَجتَ عَلی اِمامِکَ وَشَقَفتَ عَصا المُسلِمینَ ؛[14]ای طغیان گر!بر امام خود خروج کرده و اتحاد مسلمین را زائل ساختی!».
د) هنگامی که یزید جنایتکاربا زینب کبری (ع) صحبت می نمود، به آن بانوی بزرگ گفت: «اِنَّهُ خَرَجَ مِن دینِ أبیکَ وَ أخیکَ؛[15] (حسین ) از دین پدر و برادرت خارج شد؟!»
ھ ) وقتی سرهای مقدس شهیدان کربلا را بر سر نیزه به سوی شام می بردند،می گفتند: « هذا رَأسُ خارِجیِ عَلی یَزیدِ بنِ مُعاوِیَةَ؛[16] این سرکسی است که برضد یزید فرزند معاویه شوریده است.
2- جعل احادیث:
امویان به خصوص دستگاه معاویه و فرزندش یزید با جعل روایات ،معارف اسلامی و رجال وارسته و رهبران مسلمان را وارونه جلوه دادند.شهید مطهری(ره) می گوید: «دولت اموی تمام نیروها را به نفع خودش تجهیز کرده است،حتی نیروی مذهب را به این ترتیب که محدثین از خدا بی خبر را استخدام کرده و به آنها پول می دهد تا به نفع او حدیث جعل کنند. می گویند یک عالم وابسته به امویان گفته بود: « إنَّ الحُسَینَ قُتِلَ بِسَیفِ جَدَّهِ؛[17] حسین با شمشیر جدش کشته شده» منظور این بوده است که حسین به حکم دین جدش به قتل رسید.
این گونه روایات جعلی جامعه را به ضلالت کشانید و مردم را مطابق با تربیت یزیدی گردانید. این روند شوم که متأسفانه ظاهری دینی و صبغه ای مذهبی داشت، به اندازه ای اثر کرد که حتی در پایگاه درجه اول اهل بیت یعنی کوفه و بصره ،عده زیادی از مسلمانان نام حضرت علی(ع) و فرزندانش را مایه گرفتاری تلقی می نمودند این تبلیغات مسموم از راه جعل احادیث به قدری قوی بود که مردم برای کشتن امام حسین (ع) بسیج نمود و آنان که دعوی اسلام می کردند به اندازه ای پست و پلید شدند که حتی خصلت های خوب را از دست دادند. عوارض ناگوار جعل حدیث را می توان در رفتار مردم عصر امام حسین (ع) مشاهده کرد که امام در مواردی آنان را به همین دلایل مذمت می کند:
« إن لَم یَکُن لَکُم دینُ وش کُنتُم لا تَخافُونَ المَعادَ فَکُونُوا اَحرارً فی دُنیاکُم؛[18] اگر برای شما دینی نیست و از معاد خوفی ندارید [حداقل] آزاد مردانی در دنیا باشید.»
« النّاسُ عَبیدُ الدُّنیا وَ الّدینُ لَعِقُ عَلی اَلسِنتِهِم. اَلنَّاسُ مَعَ المُلُوکِ و الدُّنیا اِلّا مَن عَصَمَهُ الله».[19] مردم بنده دنیا هستند و دین چشیدنی بر زبانشان می باشد مردم ملازم حاکمان دنیا می باشند ،مگر عده کمی که خداوند آنان را حفظ می کند.
و از این بیانات امام برمی آید که تبلیغات برعلیه او از راه جعل حدیث چقدر قوی بوده است: « انّی لَم اَخرُج اَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفسِداً وَ لا ظالِماً..؛[20] من از روی خود خواهی و یا برای خوش گذارانی و برای فساد و ستمگری از مدینه خارج نمی گردم…». در وصیت نامه به محمد حنفیه و قبل از عبارات بالا،امام برای رد کردن هرگونه اتهامی ابتدا به مبدأ و معاد و نبوت اقرار می نماید،چون به قول شهید مطهری: امام می دانست که بعد عده ای خواهند گفت : حسین از دین جدش فاصله گرفته است.[21]
3- ترویج مکتب جبرگرایی:
دستگاه ستم اموی نمی توانست بدون اینکه مردم را برای جنایات خود متقاعد کند به ظلم خود ادامه دهد. از این جهت شهادت امام حسین(ع) و اسارت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) را سرنوشتی جبری تلقی نمود و بدین گونه در باورهای جامعه انحراف به وجود آورد البته این عقیدۀ منحط قبلاً نیز مورد بهره برداری بوده است؛ اما در صدر اسلام طبق گفته « ابن هلال عسکری» معاویه موجد آن بوده است.[22]
نمونه ها :
الف) معاویة بن ابوسفیان در مورد بیعت یزید گفته بود: وَ اِنَّ أَمرَ یَزیدِ قَضاءٌ مِنَ القَضاءِ وَ لَیسَ لِلقَضاءِ الخِیَرةُ مِن أَمرِهِم؛[23] موضوع [بیعت یزید] قضائی از قضاهای الهی است و دراین مورد کسی از خود اختیاری ندارد.
ب) ابن زیاد در مجلسی که در کوفه فراهم آورده و اسرای اهل بیت (ع) را درآن مجلس وارد کرده بود بعد ازسخن گفتن با زینب کبری (ع) به سوی علی بن الحسین (ع) متوجه گردید و گفت:
« مَن هذا؟ فقیلَ : عَلیٌّ بنُ الحُسَین فقالَ : أَلَیسَ قَد قتلَ اللهُ عَلیّ ِ بنَ الحسین فقالَ عَلیِ عَلیهِ السَلام: قَد کانَ لی أخٌ یُسَمّی عَلیِّ بنَ الحُسَین،قتلهُ النّاسُ . فقالَ : بَلِ اللهُ قتله. فقالَ علیَ{* اللهَ یَتوَفی الأنُفسَ حینَ مَوتِها و الَّتی لَم تمُت فی مَنامِها*[24] ؛[25] این کیست؟ گفته شد: علی بن الحسین . ابن زیاد گفت : مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟! امام سجاد(ع) فرمود: من برادری داشتم که نامش علی بود و مردم او را کشتند بن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت امام فرمود: خداوند جانها را به هنگام مرگ آنها و نیز آن را که در خوابش نمرده است می گیرد.
ج) هنگامی که ابن زیاد در مسجد کوفه خطبه می خواند ،گفت : خدا را سپاس می گویم که یزید را بر حسین پیروز کرد.[26] و زمانی که در مقابل زینب کبری (ع) قرار گرفت ،خطاب به آن بانوی بزرگ گفت: دیدی خدا با برادرت حسین چه کرد؟ اما با موضع گیری منطقی و استوار دختر علی(ع) مبنی برنفی جبرگرایی رو به رشد و سرافکنده گردید.
شهید مطهری در این باره گفته است: « این یکی از خصوصیات اهل بیت بود که با منطق جبرگرایی که در دنیا جبر است و در عین جبر عدل؛ یعنی بشر درجهان وظیفه ای برای تغییر، تبدیل و تحول ندارد و آنچه نیست همانی است که نباید باشد و بنابراین بشر نقشی ندارد،مبارزه کردند».[27]
د) وقتی عمرسعد مورد اعتراض قرار گرفت که چرا برای تصاحب حکومت ری امام حسین(ع) را به قتل رسانیدی ؟ گفت: این کار را ازجانب خدا مقرر شده بود![28]
تبدیل امامت به سلطنت
نظامی که رسول اکرم (ص) و جانشینان او در چهارچوب قرآن کریم تشکیل دادند رابطۀ مردم با رهبر را براساس اطاعت از احکام الهی و بیعت بر سر اسلام تعیین و تبیین می نمود. این شیوه نظامی نبوی بود که شیعیان با نظام ولایی براساس توصیه پیامبر پی گیر آن شدند در مقابل این تشکیلات اعتقادی – سیاسی ، یک نظام خلافتی پدید آمد که خلفای سه گانه آن را به اجرا درآوردند؛ اما در اواخر حکومت عثمان این سبک حکومت که موروثی هم نبود با برنامه های خلیفه سوم و دادن اختیارات فراوان به امویان در اداره شهرها به سوی یک نظام موروثی و پادشاهی سوق داده شد درتبلیغات این سلسله ،استوار نمودن سلطنت خاندان اموی برنامه اصلی و اساسی بود معاویه می گفت:أنا اوّلَ المُلُوکِ .[29] امام حسن مجتبی(ع) که رویه امویان را در امور کشورداری را کاملاً شناخته بود،هنگام انعقاد پیمان صلح با معاویه در مسجد کوفه خطاب به فرزند ابوسفیان فرمود: « کسی که به سیره و سنت پیامبر عمل نموده و از آن پیروی کرده ،خلیفه است فردی که به مردم ستم می کند، از سنت نبوی دست برداشته و دنیا را پدر و مادر خود تلقی کرده است خلیفه نخواهد بود.[30]
سوء استفاده از عنوان های ارزشی
بنی امیه برای قانع کردن مردم و آرام کردن آنان تعابیری مقدس یا دو پهلو را به کار می بردند که از آنها برداشت های گوناگونی می شد؛ مثلاً تعبیر جماعت و اتحاد جامعه اسلامی عنوانی است خوب ولی از آن بهره برداری منفی گردید در همان شبی که می خواستند از امام حسین(ع) بیعت بگیرند، عبدالله بن عمرتأکید می نمود که وقتی جماعت اسلامی بر بیعت متفق باشند باید آن را پذیرفت.[31] امویان با زور از افراد بیعت می گرفتند و اگر کسی نقض عهد می کرد به شدت مجازات می گردید و در واقع ،نقض بیعت را جرم می نمودند.
تعبیر « فتنه » را هم برای مخالفین بیعت به کار می بردند مروان بن حکم در نامه ای به معاویه یادآور شد: با فتنه ای که توسط حسین (ع) ایجاد می شود در ناحیه تحت قلمرو من آرامش نخواهید دید. اما امام حسین (ع) در نامه به معاویه خطاب به وی فرمود: « من فتنه ای بالاتر از استیلای تو بر امت مسلمان نمی شناسم»
در هنگام هلاکت معاویه ،ضحاک بن قیس( از ایادی اموی) در سخنانی گفتک خداوند توسط فرزند ابو سفیان فتنه را از میان برد و سنت را زنده کرد.[32] در بازار شام نیز هنگامی که اسیران اهل بیت را بر در مسجد جامع دمشق به پای داشته بودند ،پیرمردی تحت تأثیرتبلیغات اموی خطاب به امام سجاد (ع) عرض کرد: سپاس خدایی را که شما را کشت و عوامل فتنه را از ریشه قطع کرد، امام سجاد (ع) وی را نصیحت کرد و با تلاوت آیاتی از قرآن کریم در شأن خندان رسول اکرم(ص) این مرد فریب خورده را آگاه نمود و او وقتی حقایق را دریافت توبه نمود.[33]
دستگاه ستم اموی نمی توانست بدون اینکه مردم را برای جنایات خود متقاعد کند به ظلم خود ادامه دهد از این جهت ،شهادت امام حسین (ع) و اسارت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را رنوشتی جبری تلقی نمود و بدین گونه در باورهای جامعه انحراف به وجود آورد.
شاخص هاى رفتارى و عملكردى حزب اموى
1 ـ تلاش در جهت خروج رهبرى از نظام ولايى
تـلاش بـراى بـه دست گرفتن قدرت و خروج از ولايت و قرار گرفتن در مسير خلافت از زمـان حـيـات پيامبر آغاز شد و پيش از رحلت ايشان ، امويان و همفكرانشان ، سعى در خارج سـاخـتـن رهـبـرى ديـنـى از نـظـام ولايـى داشـتـنـد، نـظـامـى كـه تـوسـط خـود رسول خدا(ص ) ترسيم شده و در غدير خم ، بسيار آشكار اعلام شده بود.
در آخرين روزهاى حيات رسول گرامى اسلام ، وقتى ايشان در بستر بيمارى بود، تصميم گـرفـت بـزرگـان مهاجر و انصار را تحت فرمان جوانى 18 ساله ، به سوى دورترين نـقـاط، يـعـنـى شـامـات بفرستد. پيامبر خواست تا با دور كردن آنان ، به راحتى بتواند ولايـت امـام را بـر امـت تـثبيت كند. اما آنها از رفتن خوددارى كردند. پيامبر وقتى اين موضع آنـان را ديـد، تـصـمـيم گرفت تا ضمن نوشته اى امت را از گمراهى نجات دهد، و فرمود: كـاغـذ و دواتـى بـياوريد تا چيزى بنويسم كه پس از من گمراه نشويد اما آن ها پيامبر را متهم به هذيان گويى كردند و اعلام كردند كه (حَسْبُنا كِتابُ اللّهِ) بدين معنى كه ما احتياج به نوشته اى نداريم جالب است پيامبر در شديدترين شرايط به درستى مى ديد كه چگونه اصحاب نزديك او، نسبت هذيان به او مى دهند!!
2 ـ حذف و تخريب چهره هاى متعهد و جايگزينى چهره هاى سكولار و لااُبالى.
از جـمـله اقـدامـاتـى كـه امـويان انجام دادند و از زمان عثمان آغاز شد، مخدوش نمودن و بى اعـتـبـار كـردن و تـخـريـب چهره هاى متعهد و همفكر با انديشه نبوى و ولايى بود. عثمان در مـقـابل اعتراضات ابوذر، وى را به شام تبعيد كرد و پس از آن كه معاويه نتوانست وى را در شـام تـحـمـل كند، عثمان ابوذر را به مدينه فراخواند و سپس به ربذه تبعيد كرد. وى ابـوذر را از دادن فـتوا منع مى كرد و او نيز مى گفت : اگر تيغ را بر گلويش بگذارند، نـقل چيزى را كه از رسول خدا(ص ) شنيده ترك نخواهد كرد. بسيارى از صحابه ديگر و يا تابعين معترضِ عراق ، به شام تبعيد شدند، مخالفت آنان با سخن سعيد بن عاص اموى (حاكم كوفه ) بود كه گفته بود: سواد عراق ، بستان بنى اميه است .
عـمـار بـن ياسر نيز كه براى رساندن اعتراضات مكتوب صحابه به خانه عثمان رفته بود كتك مفصلى خورد. عثمان او را متهم به دروغگويى كرد و دستور داد تا او را آنقدر زدند كه دو دنده او شكست و بعدها نمى توانست بول خود را نگه دارد. عثمان بر آن بود تا پس از مرگ ابوذر، عمار را نيز تبعيد كند كه على (ع ) نگذاشت .
دلیل سکوت امام حسن(ع)
امام حسن (ع) بعد از صلح با معاويه سكوت نكرد، بلكه شيوة مبارزه عليه او را تغيير داد. تغيير شيوه مبارزه مناسب ترين راهكاري بود كه توسط امام اعمال گرديد؛ زيرا قيام مسلحانه امام با مواد صلحنامه همسويي نداشت. اگر امام بعد از صلح بار ديگر قيام مسلحانه مي كرد، عملاً زمينه اجراي سياست هاي ضد اسلامي معاويه را به صورت گسترده فراهم كرده، معاويه به بهانه ناديده گرفتن مواد صلحنامه ، امام را به خشونت گرايي متهم نموده، سياست هاي خصمانة خود عليه اسلام و خاندان پيامبر (ص) و شيعيان را آشكار مي كرد. بر اين اساس موفق ترين استراتژي ها جهت مبارزه عليه معاويه، سياست هاي راهبردي بود كه امام حسن (ع) اتخاذ نمود ، كه به بعضي اشاره مي شود:
أ ) تربيت و آموزش نيروهاي كارآمد
يكي از شيوه هاي بسيار موفق امام، تربيت و آموزش نيروهاي كارآمد بود. پس از حضور امام در مدينه، محدثان و راويان و دانشمندان بزرگ سوي آن شهر شتافتند و جهت كسب فيض بيشتر بر گرد حضرت جمع شدند. پس از چندي صباحي مدينه با فروغ ستارگان درخشان درخشش يافت و مكتب سازندة رسول خدا، بار ديگر قوّت گرفت. مكارم اخلاق و رفتار پسنديده در روح افراد لايق جلوه كرد و هر روز برمشعلداران نهضت فرهنگي و سياسي اسلام افزوده مي شد.
ياران باقي ماندة علي بن ابي طالب (ع) و مواليان اهل بيت (ع) سازماندهي جديدي را سامان دادند و نيروهاي كارآمد را شناسايي كرده و جنگ سردي را عليه نظام حاكم آغاز نمودند. در اين مدت برخي از افراد كه در خواب غفلت و گمراهي به سر مي بردند، با روشنگري حضرت بيدار شدند و مباني اسلام را از امام آموختند.
تربيت شاگردان متعدد در تزلزل حكومت معاويه و گسترش معارف اسلامي و جلوگيري از حكومت بني اميه بسيار مؤثر بود. شاگردان امام از شهرها و كشورهاي مختلف مانند كوفه، يمن و همدان آمده بودند و در برابر هجوم فرهنگي معاويه و بدعت گذاري او ايستادند. برخي از آنان بعد از شهادت حسن بن علي (ع) به دست معاويه به شهادت رسيدند، زيرا معاويه شديداً از آنان احساس خطر مي كرد برخي ديگر در سال 61 هجري قمري در قيام امام حسين (ع) حضور داشته و در برابر يزيد بن معاويه با خون خود اسلام و قرآن را آبياري كردند.
در اين جا به بعضي از شاگردان امام مجتبي (ع) اشاره مي گردد:
1 . رشيد هجري كه از اصحاب خاص علي (ع) و از شاگردان امام حسن (ع) بود كه در مسير اثبات دوستي علي بن ابي طالب به شهادت رسيد.
2 . حبيب بن مظاهر نيز از ياران امام علي (ع) و از شاگردان امام مجتبي (ع) بود كه در كربلا به شهادت رسيد.
3 . حجر بن عدي كه از ياران امام علي (ع) و شاگردان امام حسن (ع) بود كه بعد از شهادت امام حسن (ع) به دفاع از امامان پرداخته و مبارزات گسترده اي را عليه معاويه انجام داد و سرانجام توسط وي به شهادت رسيد.
4 . كميل بن زياد نخعي نيز از افراد مورد اطمينان علي (ع) و حسن (ع) به شمار مي رفت.(1)
ب ) نشر و فرهنگ اسلام
يكي از امور اساسي كه امام حسن (ع) انجام داد، نشر فرهنگ اسلام بود. اين سياست به منظور دو هدف عمده صورت گرفت: حفظ اسلام و تضعيف حكومت معاويه گسترش اسلام موجب مي شد سياست هاي ضد ديني معاويه به گونه اي شفاف آشكار شود. معاويه در طول حكومت خود مرتكب بدعت ها شد و مباني ديني را تضعيف كرد و عملاً عليه اسلام مبارزه نمود. در ايام خلافت وي در نمازهاي جمعه بر پيامبر خدا درود فرستاده نمي شد ؛ وقتي از معاويه پرسيدند: چرا چنين مي كني، گفت: نام پيامبر را بر زبان جاري نمي كنم تا اهل بيت او بزرگ نشوند!(2)
معاويه حدود الهي را تعطيل كرد. (3) وي نسبت به احكام الهي بي اعتنا بود و احكام الهي را تغيير مي داد به عنوان نمونه: خطبه هاي نماز عيد فطر را پيش از نماز خوانده و اذان و اقامه را در نماز عيد فطر و عيد قربان اضافه كرد.(4)
سياست امام حسن (ع) درخصوص فرهنگ سازي و معرفي اسلام اصيل و واقعي و گسترش معارف اسلامي ، مبارز جدي عليه حكومت معاويه بود.
سياست امام مبني بر گسترش و شفاف سازي اسلام به گونه اي بود كه بعضي از مردم سياست هاي معاويه را ضد ديني مي دانستند، از اين رو نسبت به او بدبين شده بودند.
بنابراين وجود امام معصوم (ع) و تلاش هاي او، خط اصيل اسلام را در دوره بدعت ها و تحريفات و حملات همه جانبه فرهنگي بر ضد اسلام، حفظ مي كرد و به آگاهي و راهنمايي مردم مي پرداخت.
ج) حمايت سياسي و اقتصادي از مواليان
يكي از سياست هاي امام حسن (ع) حمايت سياسي و اقتصادي از شيعيان و دوستداران اهل بيت (ع) بود . با تسلط يافتن معاويه بر عراق ، آمار جنايت وي بر مسلمانان به ويژه مواليان اهل بيت (ع) بيش تر مي گرديد و هر روز بر فراريان مردم شام ( كه از ظلم معاويه رنج مي بردند و راهي مدينه مي شدند) افزوده مي شد. امام حسن (ع) پشتوانه اي محكم و استوار براي پناهندگان سياسي بود كه در دوران اقامت در مدينه از هيچ گونه كوشش و حمايتي از آنان كوتاهي نكرد، از جمله سعيد بن ابي سرح كوفي كه از دوستان اهل بيت (ع) بود. وي مورد خشم استاندار كوفه (زياد بن ابيه) قرار گرفت و سپس مورد تعقيب سياسي واقع شد. زياد او را احضار نمود، ليكن او از كوفه فرار كرد و راهي مدينه شد و به امام مجتبي (ع) پناه برد. امام از او حمايت كرد جهت جلوگيري از مظالم “زياد بن ابيه” و گرفتن امان براي “سعيد” به “زياد” نامه نوشت و وي را تهديد نمود كه به سعيد آسيب نرساند. حمايت سياسي و مالي امام از پناهندگان سياسي يكي از شيوه هاي مبارزه عليه معاويه به حساب مي آمد، زيرا اين رويكرد موجب محبوبيت امام و بدبيني نسبت به معاويه مي شد .
د) اظهار انزجار و افشاگري بر ضد معاويه
از ديگر برنامه هاي امام مجتبي (ع) اظهار انزجار و افشاگري همه جانبه عليه معاويه بود. وي در هر زمان و مكان مناسبي كه فرصت مي يافت، مشروعيت حكومت معاويه را زير سؤال مي برد و تبليغات مسموم معاويه را خنثي مي كرد. نيز مردم را نسبت به زيرپاگذاشتن و عمل نكردن به مواد صلح نامه توسط معاويه آگاه مي كرد.
سياست امام در قالب هاي مختلف مانند نامه نگاري و خطبه خواندن صورت گرفت. استراتژي امام در معرفي ماهيت حكومت معاويه و اهداف شوم او بسيار مؤثر بود؛ زيرا مردم ماهيت حكومت معاويه را از زبان نوه رسول خدا مي شنيدند.
عملكرد معاويه نشان از آن داشت كه وي تنها به حكومت كردن بر مردم مي انديشد.
ه) جلوگيري از ولايت عهدي يزيد
يكي از سياست هاي معاويه، موروثي كردن حكومت بود، بدين معنا كه درصدد بود بعد از خود، حكومت در خاندان معاويه تثبيت گردد اين رويكرد بر خلاف سيره مسلمانان بود. معاويه با بيعت گرفتن از مردم براي فرزندش يزيد عملاً به موروثي نمودن حكومت اقدام نمود و از مردم مكه، مدينه، شام و … خواست بيعت بگيرد. آن گاه كه از طرح گرفتن بيعت عمومي گذشت، از راه برخوردها و جلسات مشورتي خود متوجه شد كه از دو جهت بالاترين مانع براي گرفتن بيعت، امام حسن (ع) است، زيرا اوّلاً : بسياري از مخالفان منتظر بودند ببينند سلاله رسول خدا (ص) چه مي كند؟ امام در صلح نامه شرط كرده بود كه معاويه براي خود جانشين تعيين نكند و او نيز متعهد شد.
ثانياً امام (ع) ميان مردم مسلمان از پايگاه بسيار قوي برخوردار بود و مواضع امام در طرح بيعت مردم با يزيد بسيار مؤثر بود.
امام (ع) بارها بر اين ماده صلح نامه (عدم تعيين جانشين بعد از معاويه) پافشاري كرده و بارها اعلام نمود كه معاويه حق تعيين جانشين بعد از خود را ندارد. پافشاري امام در رشد افكار عمومي مبني بر عدم بيعت گرفتن براي يزيد بسيار تأثيرگذار بود.
به همين خاطر معاويه براي آنكه ، جانشيني يزيد قطعي شود، راهي جز به شهادت رساندن امام نداشت يكي از علت ها كه او را به اين كار و تحريك همسر امام براي مسموم نمودن حضرت واداشت همين مسئله بود.
با توجه به مطالب ياد شده مي توان نتيجه گرفت: علي رغم آنكه امام با معاويه صلح نمود، ولي در مدتي كه امام بعد از صلح در مدينه زندگي مي كرد، لحظه اي از مبارزه عليه معاويه غفلت نكرد. وي روش مبارزه عليه معاويه را تغيير داد. تغيير روش مبارزه ” سكوت در برابر ظلم” نبوده و بدان معنا نيست كه امام حكومت معاويه را مشروع مي دانسته است.
سياست معقول و منطقي امام در زمينه سازي رشد فكري جهان اسلام و تزلزل حكومت امويان بسيار مؤثر بود. افزون بر آن تغيير روش مبارزه امام در زمينه سازي قيام امام حسين (ع) عليه يزيد بسيار نقش داشت.
از سوي ديگر تغيير روش امام حسن (ع) در حفظ اسلام و حفظ جان شيعيان نيز نقش بنيادي داشت.
كوتاه سخن اين كه امام در دورة امامت خود چه در دورة زمامداري و چه بعد از آن مي كوشيد تا آن چه را كه به صلاح اسلام و مسلمانان است، انجام دهد. حضرت در اين راه آن گاه كه شرايط اقتضا مي كرد سكوت كند، سكوت مي كرد، و آن گاه كه اقتضا مي كرد حرف بزند، حرف مي زد. سكوت به معناي بي اعتنايي در سيرة حضرت وجود نداشت.
پي نوشت ها :
1 – احمد زماني، حقايق پنهان از زندگاني امام حسن (ع) ص 251 – 259.
2 – همان، ص 258.
3 – شرح نهج البلاغه، ج1، ص 464.
4 – شرح ابن ابي الحديد، ج3، ص 470؛ به نقل از حقايق پنهان، ص 259.
5 – كشف الغمه، ج1، ص 123.
6 – حقايق پنهان، ص 271 – 272.
. نک :حماسه حسینی ،شهید مطهری ، ج3، ص28[1]
. وفیات الاعیان ، ج 4، ص 328.[2]
. رساله جاحظ ، تحقیق عزت قطار ،ص 16[3]
. الفتوح ، ج 5، ص8[4]
. مروج الذهب ،ج 3 ، ص 66[5]
. صحیفه نور ،ج 7،ص 37[6]
. همان ،ص 230[7]
. اسدالغایه ،ج 2،ص 20، انساب الاشراف ج 3 ص 143،رجال کشی ، ص49[8]
. انساب الاشراف،ج 3 ، ص 155[9]
. الارشاد ،ص 180[10]
.تاریخ طبری ،ج 4،ص 298[11]
[12]. همان ،ص 275
. همان، ص 321[13]
. الفتوح،ابن اعثم، ج5،ص 89[14]
بحارالانوار،ج 45، ص 156.[15]
. مقتل الحسین،علامه عبدالرزاق مقرم،ص 442[16]
. همان،ص 232[17]
. لهوف ،ص 52،تارخ طبری، ج4،ص 344[18]
. شرح نهج البلاغه ،ج 3،ص 13، تحف العقول ،245[19]
. مقتل خوارزمی، ج1،ص188،نفس المهموم ،ص 45، مقتل عوالم ،ص 54[20]
. حماسه حسینی ،ج 1،ص 31[21]
. تاریخ سیاسی اسلام،رسول جعفریان،ج 3، ص 145[22]
. الامامة و السیاسة ، ابن قتیبه ، ج1،ص 183[23]
. زمر/43[24]
.بحارالانوار،ج45، ص 117،طبقات الکبری ،ابن سعد،ج 5، ص 148[25]
. اعلام الوری،طبرسی ، تاریخ ابن عساکر ،ج 4،ص 340؛ الکامل ،ابن اثیر ،ج 4،ص 33[26]
. حماسه حسینی ،ج 1،ص 365[27]
.طبقات،ج 5، ص 149[28]
. تاریخ یعقوبی،ج2، ص 218[29]
. ترجه الامام حسن من تاریخ دمشقف ابن عساکر، ص 172[30]
.تاریخ طبری، ج5، ص 342[31]
. عقدالفرید ، ج 4، ص 384[32]
. بررسی تاریخ عاشورا ،ص 144-145[33]