اصول معاشرت دراسلام

 

انسان موجودى است اجتماعى و ناگزير از معاشرت؛ و معاشرت اسلامى، اصولى دارد كه در زير مى‏آيد:

1 ـ اصول و كليات معاشرت اسلامى

از نظر اسلام، معاشرت داراى اصول و ضوابطى است و فرد مسلمان بايد در معاشرتهاى خود، كلياتى را مراعات نمايد؛ ما در ذيل به بيان چند اصل از اصول معاشرت خواهيم پرداخت.

 

 

ـ حب و بغضها براى رضاى خدا باشد

عالى ترين مرتبه ايمان، چنانچه امام صادق (ع) مى‏فرمايد، در اين جمله نهفته است: هر كس براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمن بدارد و براى خدا عطا نمايد از كسانى است كه ايمانش كامل گشته است (1) .

و امام باقر (ع) مى‏فرمايد: دوست داشتن مؤمنى، مؤمن ديگر را، براى خدا، از بالاترين درجات ايمان است (2) .

اگر چه در قسمت بعد اشاره خواهد شد كه يكى ديگر از اصول معاشرت اسلامى انتخاب صحيح معاشر است، ولى اين ملاك كه حب و بغضها براى رضاى خدا باشد عالى‏ترين ملاك انتخاب معاشر و همدم است، اگر چنين باشد و اين شرط مراعات گردد آنوقت انسان آنچه را دوست مى‏دارد كه محبوب خدا است يعنى، مؤمن را، عادل را، متقى را، و ايمان و پاكيزگى را و…از چيزى بيزار است كه مورد دشمنى خدا است؛ يعنى عاصى و گنهكار را، ظالم و ظلم را، متكبر و تكبر را …و اين يعنى سلامت معاشرت

امام باقر (ع) تمام دين را همين معنا و اصل معرفى مى‏نمايند: اى اباذر، آيا دين بجز حب و بغض چيز ديگر هم هست (3) .

ـ دقت در انتخاب دوست و معاشر

معاشرت، بازار تبادل اخلاق است، بسيارى از محاسن و رذائل اخلاقى از همين معاشرات معمولى انتقال و تسرى مى‏يابد.

اگر از انسانهاى موفق بپرسيد كه عامل موفقيت شما چه بود؟ بى درنگ يكى از عوامل مهم موفقيت خود را رفاقت با دوستان خوب اعلام مى‏دارند، و بر عكس اگر از انسانهاى شكست خورده در زندگى بپرسيد: چگونه به اين ناكامى‏ها مبتلا گشتيد؟ خواهند گفت: دوست ناباب.

معاشرت با دوستان بد، انسان را از مسير تكامل باز مى‏دارد.به همين دليل مسلمان، بايد دوستان خود را با صلاحديد دين خود انتخاب نمايد، يعنى در خصوص اينكه با چه كسانى معاشرت نمايد و با چه كسانى معاشرت ننمايد، بايد نظر اسلام را سؤال نمايد.

به همين دليل ما در بند 4 از همين بخش به ذكر ويژگى دوستان خوب و بد خواهيم پرداخت.

ـ اعتدال و ميانه‏روى در معاشرت

ميانه روى بهترين و پسنديده‏ترين شيوه‏اى است كه در شئون زندگى مراعات آن مفيد و شايسته است.آن كلام معروف بيان خوبى است كه خير الامور اوسطها، بهترين كارها اعتدال در اعمال است (4) .

و شايد صراط مستقيم كه در نماز مطلوب ما است همين اعتدال و ميانه‏روى در اعمال و خلقيات باشد.

يكى از اصول معاشرت نيز ميانه‏روى است، كه مؤمن به آن مكلف شده است.

به فرمايش امام على (ع) : شيوه زندگى مؤمن بر اساس ميانه روى و اعتدال است (5) .

در معاشرت نيز افراط و تفريط هر دو مذموم و ناپسند است، هم معاشرت زياد و هم قطع ارتباط با مردم، هر دو ناپسند است.

علاوه اينكه در ابراز دوستى و دشمنى نيز بايد ميانه‏رو بود، امام على (ع) مى‏فرمايد : دوستى نبايد درحدى باشد كه مايه مشقت گردد (6) .

امام صادق (ع) مى‏فرمايد: به هنگام دوستى همه اسرارت را مگو (زياده روى مكن) چون ممكن است دوستى شما از بين برود و تبديل به دشمنى شود (7) .امام على (ع) مى‏فرمايد: دوست خود را دوست دار باندازه اى كه در آن تجاوز نباشد (8) .

ـ امتحان همنشين

اعتماد به ظاهر افراد، كار مذمومى است.البته سوء ظن به افراد، هم ناپسند است.لذا انسان مى‏بايست كسى را كه مى‏خواهد با او پيمان دوستى و رفاقت داشته باشد، آزمايش نمايد.امام على (ع) اعتماد قبل از آزمايش را چنين توصيف مى‏كند:

اعتماد به هر كس قبل از آزمايش، از ناتوانى است.و نيز مى‏فرمايد: قبل از امتحان به كسى اطمينان نكن (9) .

و امام صادق (ع) در بيان شيوه امتحان مردم مى‏فرمايد: به روزه و نماز مردم گول نخوريد زيرا چه بسا انسان به نماز و روزه شيفته شود تا آنجا كه اگر ترك كند به هراس افتد، ولى آنها را به راستگوئى و امانتدارى بيازمائيد (10) .

ـ معاشرت به تناسب افراد

زندگى در جامعه‏هاى بشرى، اخلاقى انعطاف پذير را مى‏طلبد.

در جامعه افراد مختلفى با روحيات مختلف زندگى مى‏كنند؛ جماعتى زود رنجند، جماعت ديگر سعه صدر دارند، عده‏اى بذله گو هستند و گروهى جدى و خشن؛ بعضى، از نرم خوئى انسان سوء استفاده نمى‏كنند و گروهى…

بديهى است با اين همه روحيات مختلف انسان نمى‏تواند با همه افراد با يك روحيه رفتار نمايد.بلكه با هر كس بايد طبق شناختى كه از روحيه او دارد، معاشرت نمايد.امام على (ع) مى‏فرمايد: كسيكه متناسب با خلق و خوى مردم با آنها معاشرت و رفتار كند از شر آنها در امان ماند (11) .

ـ رعايت حق معاشر

اين اصل از اصول مهم معاشرت است كه رعايت آن، مايه استحكام پيوندهاى اجتماعى مى‏گردد .

بايد توجه داشت كه اسلام دين وظايف متقابل است و اقشار جامعه نسبت به هم حقوقى دارند كه ملزم به انجام آن مى‏باشند حقوق پدر بر فرزند و فرزند بر پدر، حق همسايه، حقوق همكار و دوست و همه اينها بطور متقابلند.

يكى از اساسى ترين اصول اسلام همين مقررات و رعايت آنها است.

حق الناس از اهميت فراوانى در اسلام برخوردار است و حتى از حق الله بالاتر است.چنانچه امام على (ع) مى‏فرمايد: خداوند حقوق بندگانش را بر حقوق خودش مقدم داشته است (12) .

بعنوان نمونه در حق همسايه پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: …كسى كه همسايه خود را مورد اذيت و آزار قرار دهد بوى بهشت بر او حرام است و جايگاه او جهنم است؛ و بد جايگاهى است .و نيز فرمود: كسى كه حق همسايه را ضايع كند از ما نيست و دائما جبرئيل در حق همسايه وصيت مى‏كرد تا اينكه من گمان كردم كه او ارث مى‏برد (13) .

و درباره حق همسر اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) سؤال مى‏كند: حق زن چيست كه اگر مرد آنرا انجام داد، نيكو مى‏شود؟ امام (ع) فرمود: همسرش را سير كرده به او لباس بپوشاند و اگر اشتباه و خطائى انجام داد او را ببخشد (14) .

و حق پسر بر پدر، اين است كه اسم نيكوئى بر او بگذارد، او را قرآن بياموزد و در وقت بلوغ براى او همسرى برگزيند و… (15) .

امام سجاد (ع) درباره حق معاشر مى‏فرمايد: اما حق معاشر بر تو اين است كه او را نفريبى و با او دغل نكنى و به او دروغ نگوئى و غافلش نساخته، و گولش نزنى.و براى او كارشكنى نكنى و…اگر به تو اعتماد كرد هر چه توانى براى او بكوش.

حضرت (ع) بعد از بيان پنجاه حق فردى و اجتماعى مى‏فرمايد: اين حقوق در گردن تو است، كه در هيچ حال نمى‏توانى از آنها جدا باشى و رعايت آنها بر تو لازم است.و از خدا در اين راه كمك بخواه (16) .

از نظر اسلام، معاشرت وقتى سالم است كه همنشينان، به اقامه حقوق هم و اداى آنها قيام نمايند.

ما در قسمتهاى بعدى، درباره حقوق دوست صحبت خواهيم كرد.

ـ احترام و دوستى بر اساس مقدار ارزشها

يكى ديگر از اصول معاشرت در اسلام دوستى، رفاقت و احترام بر اساس مقدار ارزشها است.از نظر اسلام هر چه فرد به ارزشهاى اسلامى پايبندتر باشد احترام او واجبتر و مهمتر است .و فرد مسلمان ملزم شده است تا در معاشرت خود به كسانى كه با آنها مراوده دارد، بر اساس ميزان تقيدشان به ارزشها، احترام بگذارد.

امام على (ع) مى‏فرمايد: ظلم كردن به نيكى اين است كه آنرا در حق غير اهلش بكار ببرند (17) .

از نظر اسلام احترام به پدر، مادر، استاد و معلم، بدليل جايگاه ويژه آنها و ارزشى كه دارند داراى اهميت فراوانى است و انسان مأمور به احترام آنها و خضوع در مقابل آنهاست .

امام عسكرى (ع) مى‏فرمايد: يك روز پدر و پسرى به حضور امام على (ع) رسيدند حضرت احترام شايانى از آنها كرد و براى آنها غذا آورد.پس از صرف غذا، قنبر غلام حضرت، طشت و آب و حوله آورد تا مهمانان دست خويش بشويند.على (ع) ابريق را گرفت و آب را به دست پدر ريخت .البته آن مرد هر چه مخالفت كرد حضرت نگذاشت.

بعد حضرت ظرف را به دست پسرش محمد حنفيه داد و فرمود اگر اين پدر و پسر كنار هم نبودند و پسر تنها اينجا بود به دستهايش آب مى‏ريختم تا بشويد ولى چون در كنار پدرش مى‏باشد خداونددوست ندارد كه بين آنها تفاوتى نگذارم (18) .

ـ محبت و احترام متقابل

اساس معاشرت بين مسلمانان احترام و محبت متقابل است.يعنى هر دو موظف هستند به هم احترام گذاشته و با محبت با هم رفتار نمايند.

قرآن مجيد در سوره فتح، مؤمنين را چنين وصف مى‏كند:

اشداء على الكفار رحماء بينهم (19) .نسبت به كفار شديدند ولى بين خودشان با رأفت و رحمت رفتار مى‏كنند.

و در سوره بلد مى‏فرمايد:

و تواصوا بالمرحمه (20) .يكديگر را توصيه مى‏كنند به رأفت و رحمت و ملاطفت.

از نظر اسلام، اگر فردى متوقع باشد تا ديگران احترامش كنند ولى او نسبت به مردم چنين نباشد، توقع بى‏جا و اشتباهى است.

اينكه در سوره حجرات مى‏فرمايد:

انما المؤمنون اخوه (21) يعنى مؤمنين برادرند، از بين همه نسبت‏ها نسبت «اخوة» را ذكر فرموده است كه حاكى از تساوى است.همانگونه كه دو برادر نسبت به حقوق، با هم برادرند، مؤمنين هم با هم برابرند، و هر كس توقع محبت و احترام دارد، خود نيز بايد احترام كند و محبت نمايد.

2 ـ آداب معاشرت اسلامى

آنچه تا كنون گذشت، اصول كلى معاشرت اسلامى بود و اكنون در صدد بيان آداب معاشرت اسلامى هستيم.

معاشرت از نظر اسلام بايدها و نبايدهاى فراوانى دارد كه ما تحت عنوان آداب معاشرت آنها را ذكر مى‏نمائيم.

ـ حسن خلق با معاشرين

اسلام به حسن معاشرت و حسن خلق، اهميت بسيارى داده است.بالاترين مدحى كه در قرآن ازپيامبر (ص) شده است.در رابطه با حسن خلق او است.

و انك لعلى خلق عظيم (22) .

و همانا تو بر اخلاق نيكو و بزرگ آراسته‏اى.

و در آيه ديگر همين حسن خلق پيامبر (ص) را عامل موفقيت وى ذكر مى‏نمايد:

و لو كنت فظا غليظ القلب لا انفضوا من حولك (23) .

و اگر سنگدل و خشن بودى، مردم از اطراف تو پراكنده مى‏شدند.

برخورد صحيح و اخلاق نيكو يكى از راه‏هاى پيشرفت در اجتماع مى‏باشد.و مهمترين عنصرى است كه مى‏تواند انسان را در ميان جامعه، صاحب موقعيت نمايد.پيغمبر اكرم (ص) در سفارش به پسران عبد المطلب مى‏فرمايد: شما هرگز نمى‏توانيد با اموالتان مردم را به دور خود جمع نمائيد، بنابر اين با چهره‏هاى باز و روى خوش با آنان برخورد نمائيد (24) .

در اهميت حسن خلق، روايات بسيارى آمده است.از جمله: امام باقر (ع) كاملترين مؤمن را از نظر ايمان، خوش خلق ترين آنها مى‏داند: كاملترين مردم از نظر ايمان، خوش اخلاق‏ترين آنهاست (25) .

و باز امام باقر (ع) مى‏فرمايد: تبسم الرجل فى وجه اخيه حسنه «خنده مرد به صورت برادرش حسنه است» (26) .

همچنين پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: سنگين‏ترين عملى كه روز قيامت سنجيده مى‏شود حسن خلق است (27) .

بداخلاقى مايه آثار شومى نظير بى‏مهرى و اختلاف است، كه دامنگير جامعه مى‏شوند و بسيارى نظير تنهائى، و طرد از اجتماع دامنگير فرد بدخو مى‏گردد.

از طرف ديگر عقوبات اخروى نظير فشار قبر، حبط عمل، گرفتارى، دوزخ و…از پى آمدهاى بد اخلاقى شمرده شده‏اند.چنانچه پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: بدرفتارى عمل انسان را فاسد مى‏كند همانگونه كه سركه عسل را فاسد مى‏كند (28) .

در بحث حسن خلق ممكن است در محدوده مرز و يا به تعبيرى معنا و حدود آن سؤال شود كه بهترين كمك براى شناخت آن پاسخى است كه امام صادق (ع) در اين مورد فرموده‏اند: (سه چيز از حسن خلق است) نرمى و محبت، كلام نيكو، خوش برخوردى با برادر دينى (29) .

ـ احسان

احسان مفهوم گسترده‏اى دارد؛ كه يكى نيكى كردن به غير است.

در گستره احسان، عناوينى چون انفاق، دستگيرى، همكارى و تعاون، كمك به مؤمن و…رخ نمائى مى‏كند.

احسان با همه گستره‏اش از آداب معاشرت اسلامى است.بلكه از ضروريات جامعه اسلامى بشمار مى‏رود.يكى از چهره‏هاى محبوب قرآن كه مورد محبت خداوند است شخص احسان كننده است چنانچه مى‏فرمايد:

و الله يحب المحسنين

خداوند دوست مى‏دارد نيكوكاران را (30) .

و احسنوا ان الله يحب المحسنين

ـ نيكى كنيد كه خداوند نيكى كنندگان را دوست دارد (31) .

خداوند به مؤمنين دستور مى‏دهد تا به شكرانه احسان خدا با آنها، به يكديگر احسان نمايند :

و احسن كما احسن الله اليك

نيكى كن چنانكه خدا با تو نيكى كرد (32) .

مسلمان در مقابل احسان ديگران مكلف به تلافى است چنانچه پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: هر كس به شما احسان نمود آنرا تلافى كنيد و اگر نتوانستيد آنقدر براى او دعا كنيد كه فكر كنيد تلافى به عمل آمده است (33) .

احسان وقتى ارزشى مضاعف پيدا مى‏كند كه مسلمان بتواند در مقابل بدى ديگران، دست بتلافى نزده و به آنها تا جائيكه ممكن است احسان نمايد.اين مقام مرتبه بالائى از ايمان است و خداوند در قرآن كريم، بندگان خاص خود را چنين توصيف مى‏نمايد:

و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما،

و وقتى نادانها با آنها هم كلامند (و مورد اهانت آنها) با آنها به خوبى سخن مى‏گويند (34) .

در سيره رسول خدا (ص) مى خوانيم:

پيامبر اسلام (ص) در مقابل بدى ديگران، بدى نمى‏كرد؛ بلكه گناه آنها را ناديده مى‏گرفت و از آنها مى‏گذشت (35) .

به نظر مى‏رسد پاسخ دادن بدى‏هاى ديگران به نيكى، بهترين راه مقابله است.چنانچه امام على (ع) مى‏فرمايد: برادرت را در برابر كار خلافى كه انجام داده بوسيله نيكى سرزنش كن و شر او را از طريق انعام و احسان و بخشش دور ساز (36) .

ـ افشاى سلام

اصطلاح «سلام عليكم» اصطلاحى است كه مخصوص مسلمانان است و هر مسلمان با هر مليتى با همين لفظ به ديگران اعلام خضوع و دوستى مى‏نمايد.

سلام، بسيار مورد تأكيد اسلام بوده و مسلمانان را به پيشى جستن در آن ترغيب مى‏نمايد و همچنين توصيه مى‏كند تا اگر پاسخ دهنده هستند بهتر و زيباتر جواب گويند.چنانچه در قرآن كريم مى‏خوانيم:

و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها او ردوها

يعنى: اگر به شما سلام و تحيتى گفته شد، شما هم تحيت و سلام گوئيد با لفظى بهتر يا حداقل مانند همان (37) .

امام على (ع) سلام را حق مؤمن مى‏داند و مى‏فرمايد:

حق مسلمان بر مسلمان 6 حق است.اول: هر گاه به او رسيد سلام كند (38) .

و امام صادق (ع) مى‏فرمايد: بخيل ترين مردم كسى است كه از سلام بخل ورزد (39) .

در سيره ائمه معصومين، و پيامبر اكرم مى‏بينيم كه به همه حتى به بچه‏هاى كوچك سلام مى‏دادند .

رسول اكرم در سلام كردن هميشه پيش قدم بودند و بدينوسيله اهميت آرا به مسلمان گوشزد مى‏نمودند.

افشاى سلام در معاشرت اسلامى مايه دوستى، پاك شدن سينه‏ها از كينه، رفع كدورتها و تواضع، …مى‏باشد.

ـ رازدارى و امانتدارى

يكى از اصول و آداب مهم معاشرت اسلامى، امانتدارى و رازدارى است.مسلمان در معاشرات خود با ديگران بايد به مفهوم عام، امانتدار باشد، يعنى آنچه از مردم به او سپرده شده برگرداند و اسرارى كه از مردم مى‏داند، و بعنوان امانت نزد او بازگو شده است، حفظ نموده و افشا ننمايد.

امام على (ع) مى‏فرمايد: حضرت رسول اكرم ساعتى پيش از وفاتش سه بار بمن فرمود: اى اباالحسن امانت را ادا كن چه مال انسان نيك باشد چه انسان فاجر چه كم باشد و چه زياد حتى اگر آن امانت سوزن يا نخ باشد (40) .

در حديثى از پيامبر اكرم (ص) امانتدارى معيار نيكى معرفى شده است: هرگز بسيارى نماز و روزه و كثرت حج و نيكوكارى و زمزمه شبانه اشخاص را منگريد، بلكه راستى گفتار و امانتدارى آنها را معيار نيكى و بدى قرار دهيد (41) .

عبد الله بن سنان گويد: بخدمت امام صادق (ع) رفتم در حالى كه حضرت در مسجد نماز عصر خود را خوانده و رو به قبله نشسته بود.عرض كردم:

يا بن رسول الله بعضى از مسئولين حكومتى اموالى را به رسم امانت مى‏سپارند و از كسانى هستند كه خمس شما را نمى‏پردازند.آيا اين اموال را به آنها برگردانيم؟

حضرت سه بار فرمودند: بخداى قبله قسم، اگر ابن ملجم، قاتل پدرم امير المؤمنين (ع)، امانتى بمن بسپارد به وى باز مى‏گردانم (42) بى‏شك امانتدارى، دايره‏اى وسيع دارد كه رازدارى را نيز در بر مى‏گيرد.فاش كردن سر ديگران از موارد آشكار خيانت در امانت است و در بسيارى از موارد مايه اشاعه فساد در جامعه مى‏گردد .و شايد علت عمده حرمت غيبت و تهمت، همين امر باشد.

در قرآن، عاقبت شومى براى اين افراد بيان شده است.

آنهائى كه دوست دارند فساد در ميان مؤمنان شايع گردد، براى آنها در دنيا و در آخرت عذابى دردناك است (43) .

ـ حفظ شخصيت

يكى از آداب معاشرت اين است كه انسان در معاشرتهاى خود موجبات خفت و سبكى شخصيت خود را فراهم نكند.شوخى‏هاى بى‏مورد، معاشرتهاى غير متناسب، درخواستهاى مكرر و بار خود را به دوش ديگران انداختن مايه سبكى انسان مى‏گردد.

انسانى كه ناراحتى‏ها، نگرانى‏ها و امراض، …خود را به ديگران مى‏گويد در حقيقت با تيشه‏اى تيز بر پيكر شخصيت خود مى‏كوبد.امام صادق (ع) مفضل را چنين توصيه مى‏كند:

اى مفضل، از بازگو كردن شرح حال خود براى مردم دورى كن، كه اگر چنين كنى نزد مردم ذليل و خوار مى‏شوى (44) .

ـ اصلاح بين يكديگر

در معاشرتهاى اجتماعى، اختلاف و كدورت بين افراد، امرى اجتناب ناپذير است.ولى باقى ماندن كدورت كارى ناپسند است، علاوه بر اينكه همان افرادى كه با هم كدورت و كينه دارند، موظف هستند كه رفاقت و دوستى دوباره را جايگزين كينه نمايند، ديگران نيز مكلف اند كه به كدورت بين دو برادر مسلمان خود خاتمه بدهند.

در اهميت اين امر امام على (ع) مى‏فرمايد: من همه شيعيان و شما دو فرزندم را به ترس از خدا، نظم در امور و اصلاح بين خود سفارش مى‏نمايم زيرا كه از جد شما رسول الله (ص) شنيدم كه مى‏فرمود: اصلاح بين مردم از همه نمازها و روزه‏ها بهتر است (45) .

مفضل مى‏گويد، كه امام صادق (ع) به من فرمود: اگر ديدى بين دو شيعه ما نزاعى برخاسته، با استفاده از مال من آن را فيصله بده (46) .

ـ وفاى به عهد و پيمان

وفاى به عهد از شاخه‏هاى صداقت است، و مايه اعتماد مردم يك اجتماع به يكديگر محسوب مى‏گردد .

در اسلام وفاى به عهد، اهميت فراوانى دارد.و يكى از مواردى كه در قيامت پيرامون آن از انسان سؤال مى‏شود عهد و پيمان است.چه اينكه خداوند در قرآن مجيد مى‏فرمايد:

و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولا

به عهد خود وفا كنيد كه همانا از آن سؤال خواهد شد (47) .

خداوند وقتى از ويژگيهاى مؤمنان سخن مى‏گويد چنين مى‏فرمايد:

و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا

ـ مؤمنين وقتى پيمان مى‏بندند، به عهد خود وفادار هستند (48) .

و در جاى ديگر مى‏فرمايد:

و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون

ـ مؤمنان كسانى هستند كه به امانات و عهد خود وفا مى‏كنند (49) .

امام صادق (ع) مى‏فرمايد: ترك سه چيز در اسلام، بر احدى جائز نيست؛ …دوم: وفاى به عهد؛ چه به انسان خوب باشد چه بد (50) .

در سيره رسول خدا (ص) مى‏خوانيم: رسول خدا (ص) همراه مردى بود، آن مرد خواست به جائى برود، رسول خدا كنار سنگى توقف كرد و به او فرمود: من در همينجا هستم تا بيائى.آن مرد رفت و مدتى نيامد، نور خورشيد بالا آمد و بطور مستقيم بر پيامبر (ص) مى‏تابيد، اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا (ص) به سايه برويد.آن حضرت در پاسخ فرمودند: من با او عهد كرده‏ام كه همين جا بمانم (نه جاى ديگر) (51) .

و همچنين عمار بن ياسر گويد: من گوسفندانى چند از خانواده‏ام مى‏چرانيدم، حضرت محمد (ص) نيز گوسفند مى‏چرانيد.روزى به آن حضرت گفتم: چراگاهى در فلان كوه سراغ دارم كه علف فراوانى دارد موافقى فردا گوسفندانمان را به آنجا ببريم؟ فرمود آرى، روز بعد وى زودتر از من به آنجا رفت چون من رفتم ديدم گوسفندان خود را به نزديكى آنجا برده است ولى نمى‏گذارد گوسفندان وارد علفزار شوند.

گفتم چرا به علفزار در نيايى؟ فرمود: بدين كسب كه من و تو قرار بسته بوديم به اتفاق به آنجا رويم، روا ندانستم بى تو به آنجا بروم. (52)

ـ رفق و مدارا

رفق و مدارا، بمعنى حلم، نرمى و ملايمت با مردم و تحمل و شكيبائى در برابر تند خويى ديگران، …از مهمترين آداب معاشرت اسلامى است.

انسان در جامعه‏اى زندگى مى‏كند كه در آن افراد مختلفى وجود دارد.اگر انسان در برابر درشتى ديگران و كج خلقيهاى ايشان مدارا ننمايد، بايد يا دست از معاشرت بكشد و گوشه انزوا اختيار كند و يا اينكه با بيماريهاى عصبى و روانى دست و پنجه نرم كند.

نرمى، مايه هدايت و ارشاد جاهل است.و تأثير آن از پاسخ متقابل بسيار بهتر است.

خداوند وقتى موسى و هارون را مأمور مى‏كند تا به كاخ فرعون بروند؛ به آنها مى‏گويد:

اذهبا الى فرعون انه طغى، فقولاله قولا لينا لعله يتذكر او يخشى

به سراغ فرعون برويد و با نرمى با او سخن بگوئيد شايد بترسد و يا هدايت شود (53) .

نكته مهم اينكه مى‏فرمايد تنبه و هدايت در صورت نرمى محتمل است.لذا با او به نرمى تكلم كنيد.

در موفقيت پيغمبر ما عوامل مختلفى نقش داشتند، ولى مهمترين عامل موفقيت پيامبر اكرم (ص) نرمخويى و مدارا كردن ايشان بود.چنانچه در قرآن مى‏خوانيم «پس با رحمت پروردگار براى آنان نرم گشته‏اى و اگر سخت دل بودى از اطرافت پراكنده مى‏شدند. (54) چه بسيار انسانهايى كه بواسطه همين صفت به آغوش اسلام و ائمه (ع) گرويده‏اند.در سيره امام سجاد (ع) مى‏خوانيم: يكى از اقوام و خويشان امام به درب منزل آن حضرت آمده و با داد و فرياد و بنحوى كه حاضرين نيز شنيدند، شروع به ناسزا نمود.امام (ع) مقابل آن مرد كه در آتش سوزنده خشم قرار داشت، هيچ نگفت.وقتى آن مرد رفت، امام (ع) با ياران خود به درب منزل آن مرد رفته، و او را صدا زدند.مرد كه گمان مى‏كرد حضرت براى انتقام آمده در حاليكه خود را براى جنگ و دعوى آماده كرده بود از منزل خارج شد در اين هنگام امام (ع) خطاب به مرد گفت: آنچه بمن نسبت دادى اگر در من هست از خدا مى‏خواهم مرا ببخشايد، و اگر در من نيست از خدا مى‏خواهم ترا ببخشايد.مرد كه از برخورد امام جا خورده بود، پيشانى امام را بوسيد و با عذرخواهى به امام عرض كرد: آنچه من به شما نسبت دادم در شما نيست و من خودم به آن سخنان سزاوارم. (55)

در سيره امام سجاد (ع) مى‏خوانيم كه زهرى مى‏گويد: با امام سجاد (ع) معاشرت داشتم بخدا قسم كسى را در آن زمان نديدم مگر اينكه در خفا با آن حضرت دشمن بوده ولى در حضور امام به او اظهار دوستى و مودت مى‏كرد.زيرا اشخاص به فضايل آن حضرت آگاه بودند از اين رو به آن حضرت حسد مى‏ورزيدند ولى بدليل مدارا و مردم دارى آن حضرت و خوش برخوردى او با همگان آنچنان بود كه همه او را دوست مى‏داشتند. (56)

درباره رفق و مدارا در روايات مى‏خوانيم:

پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: «ما جماعت پيامبران به مدارا كردن با مردم امر شده‏ايم همانگونه كه به انجام فرائض مأمور شده‏ايم» . (57)

و در روايتى ديگر از پيامبر اكرم (ص) آمده است: «عاقل ترين مردم كسى است كه با مردم بيشتر مدارا مى‏كند» . (58) در يك تصوير سازى از رفق پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: «اگر رفق و مدارا خلقى از مخلوقات پروردگار بود كه ديده مى‏شد، زيباترين مخلوقى بود كه خداونداو را آفريده است» . (59)

امام على (ع) در اين زمينه مى‏فرمايد: «رفق كليد رستگارى است. (60)

امام باقر (ع) مى‏فرمايد: خوش‏رفتارى و مدارا با مردم يك سوم خرد است. (61)

ـ ايثار و از خودگذشتگى

ايثار و از خود گذشتگى يكى از آداب معاشرت اسلامى است.به اين معنا كه انسان تا جائى كه مى‏تواند در رفع نيازهاى ديگران بكوشد.امام على (ع) مى‏فرمايد: با مردم، به انصاف رفتار كن ولى با مؤمنان، با ايثار معاشرت نما (62) .

در قرآن اين صفت مقدس، از اوصاف مؤمنين شمرده شده است:

و مردم را در آنچه دارند بر خود مقدم مى‏شمارند، اگر چه خود به آنها نياز دارند (63) .

در سيره امام على (ع) مى‏خوانيم:

على (ع) باغ خود را به 12 هزار درهم مى‏فروشد و همه پولها را بين فقرا و تهيدستان مدينه تقسيم كرده به منزل باز مى‏گردد.

طبيعى است كه انتظار فرزندان و همسر پس از فروش باغ، آوردن غذا و ميوه به منزل است، چنانكه فاطمه (س) مى پرسد: پول باغ را چه كردى؟

امام پاسخ مى‏دهد: در راه خدا انفاق كردم (64) .

و باز در اين باره مى‏خوانيم كه:

روزى فاطمه زهرا (س) به على (ع) گفت به نزد پدر رو و از او چيزى بستان تا غذاى امروزمان را فراهم كنى.على (ع) به نزد پيامبر (ص) رفته و دينارى از آن حضرت گرفت و بازار رفت تا بوسيله آن غذايى بخرد.در بين راه مقداد بن اسود را ديد از حالش پرسيد، معلوم شد كه وى سخت در مضيقه است ديناررا به وى داد و خود به مسجد رفت.چون شرمنده بود با دست تهى به خانه بازگردد.مدتى گذشت و پيامبر در جستجوى على به مسجد آمد و به او فرمود: كجا بودى؟ چرا براى خانه چيزى تهيه نكردى؟ امام (ع) عرض كرد: آخر مقداد را ديدم كه سخت نيازمند است پس دينار را به وى دادم.پيامبر فرمود از اين ماجرا خبر دارم چون خداوند اين آيه را در شأن تو فرستاده است: «ديگران را بر خويش مقدم دارند گرچه خود در تنگنا باشند. (حشر: 9) (65) .

ـ تغافل و چشم پوشى

همانگونه كه گذشت، انسان موجودى است اجتماعى و مى‏بايست در جامعه در كنار هم نوعان خود زندگى نمايد.

در اين معاشرتها، ممكن است انسانها به عيوبى از يكديگر پى برند.افشاى اين عيب و به رخ كشيدن آن، كار پسنديده‏اى نيست؛ لذا از نظر اسلام چشم پوشى و تغافل يكى از آداب معاشرت اسلامى است.

امام باقر (ع) مى‏فرمايد: صلاح شأن مردم با هم زندگى كردن است، و با هم زندگى كردن پيمانه پرى است كه دو سوم آن زيركى و يك سوم آن چشم پوشى و خود را به فراموشى زدن است (66) .

ـ صله رحم

از ديگر آداب معاشرت صله رحم است، يعنى سركشى به خويشان و اقوام.اينكه در جامعه ماشينى امروز، عواطف انسانى بخشكد، و رفت و آمدهاى خانوادگى تحت الشعاع كارهاى روزانه قرار گيرد؛ عملى سخت مورد انتقاد است.در جامعه اسلامى صله رحم و سركشى به خويشان عملى است پسنديده كه مورد تأكيد اسلام واقع شده است.

وجود انسان را علاقه‏ها و پيوندها در بر گرفته‏اند، از يك طرف پيوند به خالق كه اگر قطع شود مايه نابودى انسان است، و از طرفى پيوند با جامعه انسانى بطور عام و پدر و مادر و ساير بستگان بطور خاص.برقرارى اين پيوند، مصداق آيه

يصلون ما امر الله به ان يوصل (67) است؛ كه مى‏فرمايد: وصل مى‏كنند آنچه را كه خداوند دستور داده تا وصل باشد و در مقابل قطع هر يك از پيوندها مصداقى است از آيه

«ويقطعون ما امر الله به ان يوصل (68)

و قطع مى‏كنند آنچه را كه خدا دستور وصل داده.

كه خداوند اين بيان را در توصيف انسانهاى فاسق آورده است.

امير المؤمنين على (ع) مى‏فرمايد: با خويشاوندان خود صله كنيد و لو به سلام باشد (69) .

ـ همكارى و تعاون

روشن است كه انسان بدليل اينكه موجودى است اجتماعى نياز دارد كه بسيار از كارها را بشكل جمعى انجام دهد؛ رسيدگى به مسجد، وضعيت مدرسه و كيفيت فضاى آموزشى، خيابان، آپارتمان و شهر…مسائلى است كه همكارى همگان را طلب مى‏كند.همكارى تا جائى كه جنبه سازندگى و خير دارد مورد تأكيد اسلام است.چنانكه قرآن مجيد مى‏فرمايد:

تعاونوا على البر و التقوى

ـ يكديگر را در خير و تقوى يارى نمائيد.

و لا تعاونوا على الاثم و العدوان

ـ و در گناه و ستم همديگر را كمك ننمائيد (70) .

كمك براى ازدواج يك جوان، كمك براى اداى قرض مؤمن، حضور فعال در انجمن اولياء و مربيان، يارى رساندن به يك جوان بيكار و دادن سرمايه به وى…از مصاديق بارز تعاون بر نيكى است كه از آداب يك معاشرت اسلامى بشمار مى‏آيد.

امام على (ع) مى‏فرمايد: از واجب‏ترين حقوق خداوند متعال بر بندگانش نصيحت به اندازه توان و همكارى بر اقامه حق است (71) .

ـ نصيحت و خير خواهى مردم

در جامعه اسلامى، مسلمان هرگز به ضرر، مصيبت و گرفتارى ديگران راضى نيست و براى مردم همان اندازه طالب خير است كه براى خودش خير و خوبى مطالبه مى‏كند.

منفعت‏طلبى در ذات انسان وجود دارد.ولى اين منفعت‏طلبى نبايد باعث تضييع حقوق ديگران گردد و بقولى انسان بخواهد فقط به هدفش برسد و لو به ضرر ديگران.امام صادق (ع) مى‏فرمايد : براى مردم چيزى را دوست بداريد كه براى خود دوست مى‏داريد (72) .

پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: آنچه دوست دارى مردم با تو كنند، با مردم همان كن و آنچه را خوش ندارى مردم درباره تو كنند، درباره آنها وامدار (73) .

در حديث آمده است كه خدا به حضرت آدم (ع) وحى كرد، تمام سخن را در چهار كلمه براى تو جمع مى‏كنيم: …و آنچه ميان تو و مردم است اين است كه آنچه براى خود مى‏پسندى براى مردم بپسندى و آنچه را براى خود نمى‏خواهى براى آنها نخواهى (74) .

ـ عفو و گذشت

گذشت و عفو در وقتى كه انسان مى‏تواند انتقام بگيرد، عملى بسيار پسنديده و نشان مردانگى است.

چنانكه پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: بر شما باد گذشت و بخشش؛ زيرا گذشت جز عزت چيزى بر شما نيافزايد (75) .

و امام سجاد (ع) به فرزند خود مى‏فرمايد: اگر مردى از طرف راستت به تو بد گفت پس از طرف چپ تو عذرخواهى كرد، پس عذر او را بپذير (76) .

اگر انسان توجه داشته باشد كه هر آينه ممكن است خودش محتاج بخشش ديگران باشد، آن وقت به ارزش عفو و گذشت پى مى‏برد.

انتقام اگر چه حق فرد مورد ستم است، ولى هميشه عملى پسنديده نيست و در مواردى مى‏تواند باعث از هم گسيختگى جامعه گردد.

از آن موارد مى‏توان عفو و گذشت در مسائل خانوادگى را متذكر شد كه در اين موارد عفو و بخشش بسيار پسنديده‏تر است، از انتقامى كه مايه تخريب محيط خانواده است.

ـ كظم غيظ

غضب و خشم از ذاتيات يك انسان است و خداوند آنرا در وجود انسان قرار داده است.كما اينكه مودت و رحم و محبت را در وجود او قرار داده.

از وصيت‏هاى امام على (ع) به فرزندش امام حسن مجتبى (ع) اين است كه: خشم خود را فرو ببر بخاطر اينكه من جرعه‏اى شيرينتر از فرو بردن خشم نديدم (77) .

غضب سرچشمه بسيارى از گناهان است، و خطرناكترين حالات روحى انسان در حال غضب از او بروز مى‏نمايد، قاتلى كه در حالت غضب كسى را كشته است، اگر اسير جنون نمى‏گشت و غيظ خود را فرو برده بود، مرتكب چنين خطائى نمى‏شد.

خداوند متعال در مقام تمجيد و توصيف متقين مى‏فرمايد:

و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس، و الله يحب المحسنين.

متقين، كسانى هستند كه خشم خود را فرو مى‏برند و مردم را مى‏بخشايند و خداوند نيكوكاران را دوست دارد (78) .و در توصيف مؤمنين مى‏فرمايد:

و اذا ما غضبوا هم يغفرون

و وقتى غضبناك مى‏شوند، مى‏بخشايند (79) .

در سيره امام صادق (ع) مى‏خوانيم: يكى از بستگان امام صادق (ع) به خاطر موضوعى در غياب ايشان نزد مردم، از آن بزرگوار بدگوئى مى‏كرد.امام صادق (ع) توسط شخصى از بدگوئى او باخبر شد.

امام همين كه اين خبر را شنيد بى آنكه عكس‏العمل شديدى نشان دهد، با كمال نرمش و آرامش برخاست.وضو گرفت و مشغول نماز شد.يكى از حاضران بنام حماد مى‏گويد:

من گمان كردم كه آن حضرت مى‏خواهد نفرينش كند ولى ديدم آن بزرگوار بعد از نمازش چنين دعا كرد:

خدايا من حقم را به او بخشودم تو از من بزرگوارتر و سخى‏تر هستى او را به من ببخشاى و كيفرش مكن (80) .و حضرت صادق (ع) مى‏فرمايد: آنكس كه خشم خود را فرو برد در حاليكه مى‏تواند آنرا اعمال كند خداوند قلب او را در قيامت، از رضايت خود پر مى‏كند (81) .

ـ مهمان‏نوازى

از آداب ارزشمند معاشرت اسلامى، مهمان نوازى است.نقل است كه ابراهيم خليل الرحمان آنقدر به مهمان نوازى علاقمند بوده كه اگر مهمانى بر او وارد نمى‏شد خود به جستجوى مهمان بر مى‏آمد. (82) .

و نيز از امام على (ع) نقل است كه او را نگران يافتند چون سبب را پرسيدند فرمود هفت روز است كه مهمانى بر ما وارد نشده است. (83)

در فرهنگ اسلامى، مهمان حبيب خدا است، احترام به او مورد تأكيد اسلام است؛ و يك ارزش محسوب مى‏گردد.

امام صادق (ع) مى‏فرمايد: اسرائى را نزد پيامبر اكرم (ص) آوردند.

يكى از آنها را جلو آوردند كه مجازات كنند.پس جبرئيل عرض كرد: يا محمد پروردگارت سلام رسانيده، مى‏فرمايد: به درستى كه اسير تو اطعام و مهمان‏نوازى مى‏كند و بر سختيها صبر و تحمل دارد.

سپس پيامبر اكرم (ص) به اسير فرمود كه جبرئيل من را از اوصاف تو خبر داد، من ترا آزاد كردم.

سپس آن اسير به حضرت عرض كرد، كه آيا خدا، اين اوصاف را دوست دارد.حضرت فرمودند: آرى، سپس آن اسير عرض كرد:

قسم به كسى كه ترا به حق مبعوث كرد هرگز كسى را از مالم رد نكنم و مسلمان شد (84) .

ـ رفع حاجت مؤمنين و همدردى با مردم

از آداب معاشرت اسلامى، رفع حاجت، و كمك به سايرين است.اين خصلت مورد ستايش اسلام، و از خصوصيات مؤمنان است.در سيره رسول الله مى‏خوانيم:

دختر حاتم اسير اسلام بود، به پيامبر عرض كرد: اگر صلاح مى‏دانى مرا آزاد كن و از سرزنش‏قبيله‏هاى عرب دور ساز.همانا پدرم بردگان را آزاد مى‏ساخت، و در حوادث تلخ روزگار به مردم كمك مى‏كرد.حضرت به دختر حاتم فرمود اين از اوصاف مؤمنين است.سپس به مسئولين امر فرمود كه : به پاس احترام به ارزشهاى اخلاقى پدرش او را آزاد كنند (85) .

فرد مسلمان در جامعه اسلامى مكلف است تا جائى كه مى‏تواند در صدد رفع حوائج مؤمنين باشد .و اگر نتوانست حاجت وى را بر طرف كند، تا حد امكان با او همدردى نمايد و خود را شريك در غم و رنج وى نشان دهد.

امام صادق (ع) در اين زمينه مى‏فرمايد: هر كس در صدد رفع حاجت برادر مؤمنش باشد، خداوند در صدد رفع حاجت اوست تا مادامى كه او در صدد رفع حاجت برادر خويش است (86) .

آن حضرت مى‏فرمايند: هر كس همراه برادر خويش برود، خواه كارش را انجام دهد خواه انجام ندهد، همچون كسى است كه يك عمر خداى را پرستيده باشد.مردى پرسيد: در پى حاجت برادر خود با وى برود و طواف را قطع كند، امام فرمود: آرى (87) .

برترى رفع حاجت مؤمن، بر طواف كعبه را در سيره عملى آن حضرت (ع) از زبان ابان بن تغلب مى‏توان فهميد.

ابان گويد: همراه امام صادق (ع) مشغول طواف كعبه بودم در گرماگرم طواف يكى از شيعيان با اشاره از من خواست تا همراه او براى برآوردن حاجت او بروم ولى من دوست نداشتم طوافم را قطع كنم، و امام را رها كنم…حضرت فهميد و به من فرمود: همراه او برو.گفتم آيا طوافم را بشكنم؟ فرمود: آرى (88) .

در سيره امام سجاد (ع) مى‏خوانيم: زيد بن اسامه يكى از مسلمانان عصر امام سجاد (ع) بود، امام شنيد كه او بيمار شده و بسترى است، به عيادت او رفت؛ ديد گريه مى‏كند فرمود: چرا گريه مى‏كنى؟

زيد گفت: مبلغ پانزده هزار دينار قرض دارم و گريه‏ام براى اين مبلغ كلان بدهكارى است كه بر گردنم‏هست و چيزى از مال دنيا بجا نگذاشته‏ام تا به اندازه اين مبلغ باشد.

امام سجاد (ع) به او فرمود: گريه نكن آن قرض تو بر من، و تو از آن برى هستى.

آنگاه امام همه قرضهاى او را ادا كرد (89) .

ـ عذر پذيرى

انسان در جامعه انسانى زندگى مى‏كند چه بسا كسانى كه به انسان بدى كنند و بعد پشيمان گشته و عذرخواهى نمايند، يكى از آداب معاشرت اسلامى، عذرپذيرى است چنانكه وقتى از انسان معذرت خواسته شد، سخت نگيرد و بپذيرد.

امام سجاد (ع) در نصيحت فرزند خود مى‏فرمايد: اگر مردى از سمت راست تو به تو بد كرد سپس از طرف چپ تو از تو عذر خواست، پس عذر او را بپذير (90) .

ـ تواضع و فروتنى

تواضع از آداب پسنديده اجتماعى است و در اسلام تأكيدات فراوانى بر آن شده است.شخص متواضع، مورد احترام مردم است.ولى متكبر در تنهائى موحش خود، گرفتار است و در ميان مردم جائى ندارد.

اگر انسان توجه داشته باشد، او هم بنده‏اى است از بندگان خدا با همه خصائص و خصوصيات بندگى؛ يعنى ناتوان است، در معرض بيمارى است و اجل در پى او است…آنگاه مشى آميخته با تواضع اختيار مى‏نمايد:

امام على (ع) در اين زمينه مى‏فرمايد:

ذليل و بيچاره فرزند آدم، اجلش پنهان است، بيماريهايش پوشيده، عملش نگهدارى مى‏شود پشه او را دردناك مى‏سازد، آب در گلو بگيرد، او را مى‏كشد، عرق او را بدبو مى‏كند (91) .

آيا انسانى با اين همه ضعف، سزاوار است گردنكشى نمايد.در اهميت و نقش تواضع در معاشرت مى‏فرمايد:

هر كس درختش نرم باشد، (يعنى متواضع باشد) شاخه‏هاى او (دوستانش) فراوان است (92) خداوند بندگان خود را با تواضع توصيف مى‏كند.

عباد الرحمن الذين يمشون على الارض هونا (93) .

بندگان خدا كسانى هستند كه در روى زمين به آرامى راه مى‏روند.

اگر چه تواضع صفت پسنديده‏اى است ولى در مقابل متكبرين كه تواضع ديگران را در مقابل خود وظيفه آنها مى‏دانند، پسنديده نيست.چنانچه پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: هر گاه افراد متواضع از امت مرا ديديد، در برابر آنها تواضع كنيد، هر گاه افراد متكبر را ديديد در برابر آنها تكبر نمائيد (94) .

ـ دفاع از حقوق مؤمنين

دوستى انسان با ديگران ايجاب مى‏كند، كه از حقوق معاشرين خود دفاع نمايد.و اين از اولين آداب دوستى است.امام على (ع) مى‏فرمايد: دوست در حقيقت دوست نيست مگر اينكه رعايت نمايد دوست خود را در سه وقت؛ در رنج و گرفتارى او، در نبودن او، در وفات او (95) .

در سفرى كه امام كاظم (ع) به عراق نمود، على بن يقطين از وضع خود به امام شكوه كرد و گفت: آيا وضع و حال مرا مى‏بينى كه در چه دستگاهى قرار گرفته، با چه مردمى سر و كار دارم.امام فرمود: خداوند، در ميان ستمگران مردانى دارد محبوب، كه بوسيله آنان از بندگان خوب خود حمايت مى‏كند و تو از آن مردان محبوب خدائى (96) .

يكى از جاهائى كه مى‏بايست از حق مؤمنان دفاع كرد، پشت سر آنهاست؛ يعنى وقتى كه مؤمن غايب است، از حق او دفاع كرد، و شأن او را حفظ نمود:

پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: كسى كه در حضورش مسلمانى را غيبت نمايند و او بتواند دفاع كند، و نكند؛ خداوند او را در دنيا وآخرت به ذلت كشاند (97) .

تذكر و امر به معروف

امر به معروف و نهى از منكر از آداب مهم معاشرت اسلامى است.

تذكر و نصيحت از عوامل مهم رسيدن به كمال است.و مايه پيرايش جامعه از زشتى‏ها و احياى سنن و آداب نيكو مى‏باشد.

از نظر اسلام، يكى از معيارهاى انتخاب دوست، اين است كه داراى وصف تذكر باشد.يعنى دوست خوب، دوستى است كه خوبيها را به انسان متذكر شود و عيوب انسان را به او گوشزد نمايد .

امام صادق (ع) مى‏فرمايد: بهترين دوستم كسى است كه عيوبم را به من هديه آورد (98) .

و اگر كسى چنين نكند در حقيقت به دوست خود خيانت كرده است.

امام صادق (ع) : كسى كه برادرش را در حين كار زشتى ببيند ولى او را منع نكند، پس به او خيانت كرده است (99) .

و باز آنحضرت در مقام تهديد مى‏فرمايد: كسى كه برادر مؤمنش را در انجام حاجت ناپسندى يارى كند و او را از آن كار باز ندارد، مانند كسى است كه به خدا و رسولش خيانت كرده است و خداوند خصم و دشمن اوست (100) .

حارث بن مغيره گويد: در كوچه‏هاى مدينه به امام صادق (ع) رسيدم.حضرت چون مرا ديد فرمود اى حارث اين را بدان كه داناهايتان مسئول نادانهايتان خواهند بود.اين بفرمود و ديگر توقفى ننمود و برفت.در اولين وقت مناسب به خانه‏اش شتافتم پس از كسب اجازه به خدمتش رفتم و عرض كردم: اين فرموده شما مرا منقلب كرد.ممكن است در اين باره بيشتر توضيح دهيد .

فرمود: چه چيزى شما را مانع است كه چون بشنويد يكى از خودتان (جماعت شيعه) مرتكب اعمالى شده كه مايه اذيت و آزار و موجب ننگ ماست.به نزد وى رفته و او را متذكر نموده و نصيحتش كنيد و با سخن نرم و حكيمانه او را از كارش باز داريد؟ عرض كردم آخر آنها از ما نمى‏شنوند .فرمود پس وظيفه داريد از آنها جدا شده و با آنان همنشينى نكنيد؟ (101) در اهميت اين ادب از آداب معاشرت مى‏بايد گفت كه امر به معروف در شريعت اسلام جايگاه ويژه‏اى دارد؛ تا آنجا كه امير المؤمنين على (ع) در مقايسه‏اى بين امر به معروف و اعمال نيك ديگر، آنرا مثل دريا و ساير اعمال را مثل آب دهان مى‏شمرد.

همه اعمال حتى جهاد، در مقابل امر بمعروف مثل آب دهان است در مقابل دريا (102) .امر به معروف، اگر جنبه عملى پيدا كند تأثيرى بمراتب بيشتر از زبان دارد.

امر به معروف با عمل، اثرش بيشتر است از تذكرى كه فقط با زبان باشد.

ابن ابى يعقوب گويد: امام صادق (ع) به من فرمود: شما (شيعيان) با رفتار و كردارتان مردم را به مذهبتان دعوت كنيد، نه با زبانتان، تا كوشش در عبادت و پرهيز از گناه و صداقت و راستگوئى را در رفتار شما مشاهده كنند، (و بدين روش مى‏توانيد مردم را به سوى دين بكشانيد) (103) .

اينكه انسان ديگران را به معروف امر كند و خود انجام دهنده آن نباشد، تأثيرى نخواهد داشت و به باران بر سنگ تشبيه شده است.

خداوند در مقام اعتراض به چنين افرادى مى‏فرمايد:

يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون.

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد چرا به آنچه مى‏گوئيد عمل نمى‏كنيد (104) .

اگر چه نماز ستون دين و سيماى مكتب است ولى مى‏بايست گفت كه همه اعمال حتى نماز، قوامشان در جامعه بسته به اجراى اين فرضيه الهى است.با انجام امر به معروف و نهى از منكر جامعه اسلامى شكل اسلامى به خود مى‏گيرد.و احكام اسلامى در جامعه پياده مى‏شوند.

ـ حيا

حيا مترادف عفت و بعضا صفتى است نفسانى كه شهوت را كنترل مى‏نمايد و يا اينكه حالتى است درانسان كه او را از انجام كارهاى غير جائز، باز مى‏دارد (105) .

حيا نيرويى است كه تمام اعمال انسان را كنترل مى‏نمايد تا هر چه را نفسش اراده كرد انجام ندهد.

پرهيز از تعبيرات زشت و زننده (حياء در گفتار) پرهيز از پوشيدن لباسى و لو غير منافى با اسلام (ظاهرا) دورى از شوخى‏هاى ركيك…از مصاديق حياء در معاشرات اسلامى مى‏باشند .

امام على (ع) برترين اعمال را عفت مى‏داند بالاترين عبادات عفت و پاكدامنى است (106) .

امام كاظم (ع) مى‏فرمايد: خداوند بهشت را بر فاحش و زشتگو و كم‏شرمى كه از آنچه مى‏گويد يا در مورد او گفته مى‏شود حيا نمى‏كند، حرام كرده است (107) .

اگر چه بسيارى از مواقع حيا را، مرادف با خجالت، معرفى مى‏كنند، ولى اين تلقى از حيا مردود است، چون خجالت و خجل بودن از نظر اسلام پسنديده نيست.

آنچه از روايات منابع اسلامى بدست مى‏آيد، حيا نيرويى است كه انسان را از دست زدن به اعمال زشت باز مى‏دارد، و مانع از آن مى‏شود كه هر چه به فكرش آمد بر زبانش جارى نمايد .كما اينكه امام على (ع) مى فرمايد: حياء انسان را از كار زشت باز مى‏دارد. (108)

اگر چه حيا براى همه پسنديده است ولى براى بانوان پسنديده است چنانچه امام صادق (ع) مى‏فرمايد: حيا ده جزء است 9 جزء در زنان و يك جزء در مردان (109) .

در جايگاه حيا همين بس كه از نظر اسلام هر كس پرده حياى خود را بدرد، آبرو و شخصيتى ندارد، و لذا اسلام غيبت چنين افرادى را جائز شمرده است؛ چه اينكه پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد : هر كس پرده حيا را دريد غيبتش جائز است (110) .

اگر چه هنوز عنوانهايى براى آداب معاشرت مى‏توان يافت ولى به همين مقدار كفايت مى‏نمائيم .

3 ـ آنچه در معاشرت بايد ترك شود

در ذيل به آفات معاشرت اسلامى خواهيم پرداخت.يعنى آنچه از نظر اسلام در معاشرت مردود شمرده شده و بايد ترك شوند.

ـ سخن‏چينى

سخن‏چينى و نمامى، عملى بسيار زشت و ناپسند است كه آثار بسيار سوئى بر اجتماع مى‏گذارد، مثل تفرقه، كينه و كدورت و…از نظر اسلام سخن‏چينى در معاشرت، عملى مردود است و فرد مسلمان بايد از اين عمل پرهيز نمايد.

پيامبر اكرم (ص) به اصحابش فرمود: مى‏خواهيد شما را خبر دهم از بدترين مردم؟ گفتند: آرى يا رسول الله.حضرت فرمود:

بدترين مردم كسى است كه در ميان مردم به سخن چينى راه مى‏روند و در ميان دوستان جدائى مى‏اندازند و از براى بى‏عيبان عيب مى‏جويند (111) .

و امام باقر (ع) فرمود: بهشت بر سخن چينان حرام است (112) .

سعدى، در اين بيت سخن‏چين را تشبيهى بسزا نموده است:

ميان دو كس جنگ چون آتش است‏

سخن‏چين بدبخت، هيزم‏كش است

ـ تجسس و عيبجوئى

يكى از صفات رذيله، جستجو كردن داخل زندگى ديگران است كه مورد نهى اسلام واقع شده است .

قرآن كريم مى‏فرمايد:

و لا تجسسوا

؛ يعنى در امور مردم كنجكاوى نكنيد (113) .

پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: لغزش‏هاى مؤمنين را جستجو نكنيد پس به حقيقت كسى كه در جستجوى لغزشهاى برادرش باشد، خدا لغزشهاى او را دنبال مى‏كند.اگر چه در اندرون خانه‏اش باشد (114) .

در سيره امام على (ع) مى‏خوانيم كه امام حسين (ع) فرمود: روزى مردى به نزد پدرم آمد و درباره‏گروهى سعايت نمود؛ حضرت به من فرمود: بگو قنبر بيايد؛ چون قنبر آمد بوى فرمود : به اين سعايت كننده بگو تو چيزهائى بما گفتى كه خدا را خوش نيامد برو كه در پناه خدا نباشى (115) .

تجسس در حقيقت يك بلاى اجتماعى است كه مايه هتك حرمت ديگران و ريختن آبروى آنها مى‏شود .علاوه بر اين مايه اشاعه فساد در جامعه خواهد گشت.

از نظر اسلام نه تنها تجسس در عيوب ديگران مذموم است، بلكه اگر انسان مؤمن، بر عيوب ديگران ناخودآگاه اطلاع پيدا كرد، موظف به كتمان است.چنانچه امام باقر (ع) مى‏فرمايد : بر مؤمن واجب است كه 70 مرتبه گناه برادر مؤمنش را بپوشاند يا 70 گناه كبيره مؤمن را بپوشاند (116) .

ـ سوء ظن

سوء ظن، دستمايه بسيارى از نابسامانى‏هاى جامعه اسلامى بلكه جامعه انسانى است.

شايعات، قضاوتهاى عجولانه، دروغ و…همه ريشه در سوء ظن دارند.خداوند نسبت به گمان بد، مى‏فرمايد:

يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا

اى اهل ايمان از بسيارى گمانها پرهيز نمائيد، زيرا برخى از گمانها گناهند (117) .و امير المؤمنين على (ع) مى‏فرمايد: هر كارى كه از برادر دينى‏ات سر زد نيكو بشمار و در سخنش گمان بد مبر، تا آنجا كه براى آن جايگاه و محمل خوبى مى‏يابى (118) .

البته حسن ظن بسيار نيز مايه گرفتارى‏هاى فراوان است امام صادق (ع) در اين زمينه مى‏فرمايد : اگر زمان، زمانى بود كه عدل و داد بر ظلم و جور غالب بود، گمان بد به كسى بردن روا نباشد جز اينكه بدى او ثابت باشد.و اگر زمان، زمانى بود كه ظلم و جور به عدل و داد غالب بود، روا نباشد كه به كسى گمان نيك برى مگر اينكه نيكى وى ثابت باشد (119) .

ـ تكلف و تشريفات

دوستى هر قدر كه بى‏رياتر و خدمانى تر باشد، دوام و استحكام بيشترى دارد.

اكثر اسرافها، دعواهاى خانوادگى و طلاق ريشه در همين تكلفات و تشريفات بى‏مورد اجتماعى دارد.قصه دردناك چشم و هم چشمى كه معمولا در بانوان رواج بيشترى دارد، دستاورد ميهمانى‏هاى آميخته با تكلف و تشريفات است.

در سيره پيامبر (ص) مى‏خوانيم: پيامبر (ص) ساده بود بى‏پيرايه و عارى از تكلف؛ مجلس وى آنچنان بود كه هيچ تفاوتى ميان او و اصحابش ديده نمى‏شد؛ در حلقه‏اى ميان افراد مى‏نشست تا هيچ برترى وجود نداشته باشد و از هر گونه اشرافيت سخت بى‏زار بود (120) .

خلاصه اينكه، يكى از آفات بزرگ معاشرت اسلامى كه شديدا بايد از آن اجتناب نمود، اسارت در زندان تكلف و تشريفات پوچ است.ولى اين هرگز بدان معنا نيست كه انسان كمتر از حد توان از ميهمان خود پذيرايى نمايد.اكرام مهمان در حد توان از مقوله تشريفات جدا است.

ـ اهانت به معاشرين (مسخره كردن، لقب زشت دادن، سركوفت كردن)

در سوره حجرات، اخلاقى‏ترين سوره‏هاى قرآن، خداوند در آيه 11، سه آفت مهم معاشرت را متذكر شده و مسلمانان را از آنها بر حذر مى‏دارد.

يا ايها الذين آمنوا لا يسخر قوم من قوم…و لا تلمزوا انفسكم و لا تنابزوا بالالقاب …

اى اهل ايمان كسى از شما ديگرى را مسخره نكند، همديگر را سرزنش نكنيد، و لقب زشت به هم ندهيد.

اگر چه همه اين آفات را مى‏توان در كوچك شمردن ديگران و خود بزرگ بينى جستجو كرد، ولى ذكر تك‏تك آنها در اين آيه دليل اهميت و قبح آنهاست.

در سيره امام صادق (ع) برخورد شديد با هرزه گويان را مى‏توان ديد.روزى يكى از دوستان امام كه همواره با حضرت محشور بود به غلام خود گفت: اى زنازاده.

امام وقتى اين هرزه گوئى را شنيد، خشمگين شد و به او فرمود: از من دور شو كه ترا نبينم (121) .پيغمبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: بندگان خدا را حقير نشماريد كه حتى بنده كوچك نزد خدا بزرگ است (122) .

و نيز مى‏فرمايد: كسى كه مرد يا زن مؤمنى را ذليل كند و يا بخاطر فقرش، حقير شمارد، خداوند او را در قيامت مشهور گردانيده، سپس به فضاحت مى‏كشاند (123) .

سركوفت زدن و سرزنش كردن در حقيقت نمك بر زخم ديگران پاشيدن است و اين با همدردى، كه از آداب معاشرت است، سازگار نيست.

ـ اذيت كردن ديگران

از نظر اسلامى، اذيت كردن مؤمنين، حتى به كوچكترين وسيله، عملى بسيار زشت قلمداد شده است، چنانكه امام صادق (ع) مى‏فرمايد: هر كس بر ضرر مسلمانى و لو يك كلمه سخن بگويد، روز قيامت بر پيشانى او نوشته خواهد شد: اين بنده از رحمت خدا مأيوس است (124) .

دنيا اگر چه دار مكافات نيست، ولى بسيارى از اعمال انسان، مى‏توانند نتايجى دنيوى داشته باشند.

آزردن مردم از همين قبيل است؛ چنانكه امام صادق (ع) مى‏فرمايد: هر كس آزارش را از مردم برداشت، فقط يك دست از آنها برداشته است، ولى در مقابل، دستهاى بسيارى از آزار او خودارى خواهند كرد (125) .

شاعر، در اين زمينه مى‏فرمايد: انگشت مكن رنجه بدر كوفتن كس*تا كس نكند رنجه بدر كوفتنت مشت

ـ تفرقه و تك‏روى

ديگر از آفات اجتماع اسلامى، تفرقه و جدائى است كناره‏گيرى از جامعه و حركت برخلاف مسير حقى كه جماعت حركت مى‏كنند، مايه هلاكت است.چنان كه امام على (ع) مى‏فرمايد: همواره همراه بزرگترين جمعيتها (اكثريت طرفدار حق) باشيد كه دست خدا با جمعيت است؛ ازپراكندگى بپرهيزيد كه انسانهاى تنها، بهره شيطان هستند؛ هم چنان كه گوسفند تنها، طعمه گرگ است (126) .

پيغمبر اكرم (ص) تفرقه را مايه تباهى جامعه دانسته، مى‏فرمايند: تنها چيزى كه امت‏هاى گذشته را تباه ساخت، همانا اختلاف و تفرقه بود (127) .

و خداوند جامعه اسلامى را از تفرقه نهى مى‏كند:

و لا تنازعوا فتفشلوا

؛ پس با هم نزاع نكنيد چون نزاع مايه سستى شما است (128) .

ـ غيبت

غيبت، گناهى است كه جامعه را فاسد مى‏كند و حالت سوء ظن در جامعه ايجاد مى‏نمايد.آيات و روايات با زبان بسيار تندى با مسئله غيبت برخورد كرده‏اند.قرآن مجيد مى‏فرمايد: . ..

و لا يغتب بعضكم بعضا

..بعضى از شما بعض ديگر را غيبت ننمايد (129) .

در معنى غيبت، فقها گفته‏اند: درباره مسلمانى چيزى را گفتن كه اگر او بشنود دلگير گردد .

غيبت آثار اجتماعى سوئى دارد از جمله: جامعه آلوده به غيبت، روى وحدت را نخواهد ديد، تعاون و همكارى از بين خواهد رفت؛ عداوت و كينه دامنگير جامعه خواهد شد و فحشا در جامعه اشاعه پيدا خواهد كرد و…

پيامبر اكرم (ص) در مذمت غيبت مى‏فرمايد: غيبت در نابودى دين مسلمان، زودتر از بيمارى خوره در درون او مؤثر است (130) .

عقوبت غيبت فقط دامنگير غيبت كننده نمى شود، بلكه شنيدن غيبت و نشستن در مجلس غيبت نيز حرام است.امام على (ع) در اين زمينه مى‏فرمايد: شنونده غيبت در گناه و عقاب، همانند غيبت كننده است (131) .

عمرو بن جميع از ملازمان امام صادق (ع) گويد: روزى حضرت بمن فرمود: هر كس كه به نزد ما مى‏آيد، اگر وى بمنظور آموختن فقه و قرآن و تفسير آمده او را راه ده و اگر آمده كه عيوب مردم را كه خداآنها را مستور داشته فاش سازد جوابش كنيد و او را به خانه ما راه مدهيد. (132)

ـ تهمت

زشت‏ترين گناهى كه در اسلام از آن ياد شده است، تهمت زدن است.

امام صادق (ع) مى‏فرمايد: تهمت زدن به بى‏گناه، از كوه‏هاى عظيم نيز سنگين‏تر است (133) .

و نيز مى‏فرمايد: كسى كه برادر مسلمانش را متهم كند، ايمان در قلب او ذوب مى‏شود؛ همانند ذوب شدن نمك در آب (134) .

اشاعه اين عمل زشت در جامعه، آثار بسيار سوئى دارد از جمله نا امنى، از هم گسيختگى، از بين رفتن اعتماد عمومى و اشاعه فحشاء…

4 ـ پيرامون همنشينان

دوست در زندگى انسان تأثير فراوانى داشته و نقش مهمى را بازى مى‏كند، به همين دليل اسلام تأكيد فراوانى روى شناخت دوست و همنشين دارد؛ امام صادق (ع) مى‏فرمايد: سه چيز از نشانه‏هاى مؤمن است: 1 ـ توحيد و علم به خدا 2 ـ علم او بكسانى كه آنها را دوست دارد 3 ـ علم او بكسانى كه با آنها دشمن است (135) .

ما در اين قسمت، به خصوصيات همنشين خوب و بد، اشاره خواهيم نمود و افرادى را كه همنشينى با آنها از نظر اسلام مذموم است، متذكر خواهيم شد.

ـ همنشين خوب

درباره همنشين خوب، پيامبر اكرم (ص) معيارهائى را معرفى مى‏فرمايد:

ايشان در پاسخ به اين سؤال كه همنشين خوب كيست؟ (136) معيارهاى زير را بيان مى‏دارند:

1 ـ ديدارش شما را به ياد خدا بيندازد.يعنى دوست خوب كسى است كه شما با ديدن او، خدا را به ياد آريد؛ يعنى اينكه رنگ خدائى داشته باشد.خدا به پيامبرش چنين مى‏فرمايد:

و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداوة و العشى يريدون وجهه

يعنى: از دور خدا پراكنده مكن (ترك معاشرت مكن) با كسانى كه به هر صبح و شام، خدا را خالصانه عبادت مى‏كنند (137) .

و در مقابل مى‏فرمايد:

و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداوة و العشى يريدون وجهه

يعنى: با كسانى باش كه هر صبحگاه و شامگاه، خدا را خالصانه عبادت مى‏كنند (138) .

معاشرت با افرادى كه انسان با ديدن آنها به ياد خدا مى‏افتد، مايه پيرايش انسان از زشتى‏ها است.

چون انسان در مقابل چنين افرادى، اجازه گناه و معصيت به خود نمى‏دهد.

2 ـ گفتارش بر علم شما بيفزايد.

معاشرت با عالم، از معاشرتهاى بسيار ممدوح، و مورد تأكيد اسلام است.معاشرت با عالم، در درجه اول، انسان را از مضراتى، كه همنشينى با نادان در بردارد، مصون مى‏دارد، و علاوه بر اين مايه آشنايى انسان با علم و ادب است.

امام على (ع) در نامه‏اى به مالك اشتر مى‏نويسد: با دانشمندان زياد به گفتگو بنشين و با انديشمندان بسيار به بحث بپرداز (139) .

و امام موسى بن جعفر (ع) به نقل از پيامبر (ص) مى‏فرمايد: از علما سؤال كن، با حكما آمد و شد داشته باش و با فقرا مجالست نما (140) .

3 ـ عملش، آخرت را به ياد شما آرد.

سومين معيارى كه در حديث پيامبر (ص) آمده، اين است كه، مى‏بايد با كسى همنشين شد كه به واسطه ترس از دوزخ و قيامت، خود را به گناه نمى‏آلايد؛ و همين امر باعث مى‏شود كه انسان با ديدن او و ترسى كه از قيامت كه در وجودش مى‏باشد به ياد آخرت و قيامت افتد .ياد قيامت، مهمترين عاملى است كه انسان را از گناه باز مى‏دارد.

خداوند در قرآن مجيد مى‏فرمايد:

الا يظن اولئك انهم مبعثون ليوم عظيم.

يعنى: آيا (گناهكاران) گمان نمى‏كنند كه در روز جزا برانگيخته خواهند شد (141) .

دقت در اين آيه شريفه به ما مى‏فهماند كه اگر انسان احتمال هم بدهد قيامتى هست و در حد احتمال به ياد قيامت باشد، دست به گناه نمى‏زند.

خداوند درباره پيامبران خود مى‏فرمايد:

انا اخلصنا هم بخالصة ذكرى الدار؛ ما آنها را با ياد آخرت، خالص و پاك گردانديم (142) .

اگر انسان دوستى را انتخاب نمايد كه با ديدنش به ياد آخرت افتاده و گناه ننمايد، دوست كاملى را اختيار كرده است و از مسير انسانى منحرف نخواهد شد.

پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: دوست خوب، كسى است كه ديدنش غفلت شما از قيامت را بزدايد و در كار نيك همراهيتان نمايد. (143)

از آنچه گذشت مى‏توان علاوه بر خصوصيات دوست خوب، به آداب دوستى هم رسيد، يعنى دوستى مى‏بايد بر سه محور: علم، ياد خدا و ياد قيامت استوار باشد.

ـ همنشين بد

در قرآن كريم، مسلمانان از دوست گرفتن افراد زير نهى شده‏اند: 1 ـ كافرين،

يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا الكافرين اولياء (144) .

2 ـ يهود و نصارى؛

يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اولياء (145) .

3 ـ دشمنان خدا؛

يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء (146) .

4 ـ اهانت كنندگان به دين؛

يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزوا و لعبا…اولياء (147) . ـ مغضوبين؛

يا ايها الذين آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله عليهم (148) .

6 ـ غافلين از ياد خدا؛

و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا (149) .

و تبعيت نكنيد كسانى را كه دلهاشان از ياد ما غافل است.

توجه به اين آيات، حداقل به ما مى‏فهماند كه مسلمان مجاز نيست با هر كس كه خواست طرح دوستى و معاشرت بريزد.امام سجاد (ع)، (با استناد به آيه 68 سوره انعام) مى‏فرمايند: چنين نيست كه بتوانى با هر كس كه دوست داشتى، همنشين باشى (150) .

ذيلا به ذكر افرادى كه از نظر روايات اسلامى، معاشرت با آنها نهى شده است مى‏پردازيم : الف ـ نادان و بى‏خرد و احمق.

نادان و بى‏خرد از جمله افرادى است كه معاشرت با او نهى شده است.

امام صادق (ع) مى‏فرمايد: هر چه مى‏توانى از شخص پست و بى خرد بگريز (151) .

امام على (ع) مسلمان را از دوستى با احمق بر حذر مى‏دارد و در علت آن مى‏فرمايد: «احمق ترا به چيزى وا ندارد، و اميد نيست كه هر چه بكوشد بدى را از تو دور دارد و چه بسا خواهد سودت رساند ولى به زيانت كشاند…دوريش بهتر از نزديكى است (152) .

و باز مى‏فرمايد: فساد اخلاق بر اثر معاشرت با بى خردان است و سلامت اخلاق به بركت معاشرت با خردمندان (153) .

و باز مى‏فرمايد: «همنشين احمق مباش، چون كارش را در نظر تو مى‏آرايد و دوست دارد تو هم چون او باشى (154) .

ب ـ فاسق و گناهكار

امام صادق (ع) مى‏فرمايد: على (ع) هر وقت بالاى منبر مى‏رفت مردم را از همنشينى با فاسق بر حذرمى‏داشت و در بيان علت مى‏فرمود: «او دوست دارد مثل او باشى، و ترا در امر دينت كمك نمى‏كند، نزديك شدن به او جفا، قساوت قلب و ننگ است براى تو (155) .

و امام سجاد (ع)، هم‏نشينى با پنج كس را ناپسند مى‏شمارد و يكى از آنها فاسق است (156) .

كمترين اثر معاشرت با گناهكار، اين است كه قبح گناه در نظر انسان شكسته مى‏شود و در دام گناه گرفتار مى‏آيد.

ج ـ دروغگو و سخن‏چين

امام على (ع) مسلمانان را از دوستى با دروغگو و سخن‏چين بر حذر مى‏دارد و مى‏فرمايد : با دروغگو زندگى بر تو گوارا نيست؛ حديث تو را به ديگران رساند و داستان ديگرى را به تو.تا داستانى را به پايان رساند داستان ديگرى به دنبال كشاند؛ ميان مردم دشمنى افكند و كينه در سينه‏ها بكارد.از خدا بترسيد و در برابر دروغگو مراقب خود باشيد (157) .

و امام سجاد (ع) پس از نهى معاشرت با دروغگو مى‏فرمايد: دروغگو مثل سرابست و ترا با دروغهاى خود فريب مى‏دهد (158) .

د ـ بخيل

امام صادق (ع) مى‏فرمايد: بر تو باد كه با شخص بخيل مصاحبت ننمائى، زيرا كه او مال خود را در شرايط سخت و هنگام نيازمندى، از تو دريغ دارد (159) .

ح ـ قاطع رحم

يعنى كسى كه با اقوام و خويشان خود قطع رابطه كرده است.

امام صادق (ع) مى‏فرمايد: «بپرهيز از مصاحبت با قاطع رحم، كه من او را در سه جاى قرآن ملعون يافتم (160) .و امام سجاد (ع)، هم‏نشينى با پنج گروه را منع كرده است: كه يكى از ايشان قاطع رحم مى‏باشد (161) .

و ـ هوس‏بازان و هواپرستان

هواپرستى زمينه‏ساز گناهان بزرگ است و دام شيطان بحساب مى‏آيد.امام على (ع) مى‏فرمايد : «مجالست با اهل هوا، ايمان را به فراموشى مى‏سپارد و شيطان را به حضور مى‏كشاند» (162) .

ز ـ زينت دهندگان گناه

در اجتماع شايد به كسانى برخورد كنيم كه علاوه بر گناه كارى، مى‏خواهند در مسير گناه همراهى داشته باشند، لذا گناه خود و ديگران را خوب جلوه مى‏دهند.اين جماعت از جمله افرادى هستند كه معاشرت با آنها مايه انحطاط انسان است.و اسلام معاشرت با آنها را مذموم مى‏داند .

امام على (ع) در پاسخ به اين سؤال كه چه همدمى از همه بدتر است؟ مى‏فرمايد:

بدترين همدم كسى است كه معصيت خداوند را در نظر تو زينت بدهد (163) .

ح ـ اهل بدعت

بدعت به معنى سنت و دستور نوينى است كه بر خلاف دين است و در دين جعل مى‏شود.و اهل بدعت كسانى هستند كه چنين عملى را انجام مى‏دهند.اين عمل در اسلام از محرمات بزرگ است و از نظر اسلام همنشين شدن با اين افراد مذموم است.

امام صادق (ع) مى‏فرمايد: با بدعت‏گذاران مصاحبت نكنيد و با آنها هم نشين مباشيد؛ چرا كه در نظر مردم خود نيز يكى از آنها مى‏شويد (164) .

و در جاى ديگر مى‏فرمايد: سه گروهند كه اجتناب از آنها بر هر كس واجب است.

يكى از اين سه گروه، اهل بدعت است (165) .

ط ـ اشرار

امام على (ع) درباره علت ذم معاشرت با اشرار مى‏فرمايد: همنشينى با اشرار مايه بدگمانى خوبان است (166) .

در روايت گذشته (شماره 3) از امام صادق (ع) گروهى ديگر از كسانى كه اجتناب از آنها واجب است اشرار هستند.

ى ـ اراذل و اوباش

مردم پست و فرومايه، انسانهاى دون همت، مردمى هستند كه بواسطه فرومايگى خود دست به هر كار مى‏زنند، اين انسانها معاشرتشان منهى و مذموم است.

پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: سه گروهند كه مجالست با آنها دل را مى‏ميراند.

اول همنشينى با اراذل و اوباش… (167)

دوستى با اين افراد مايه حسرت ابدى است؛ لذا كفار در قيامت مى‏گويند:

يا ويلتا ليتنى لم اتخذ فلانا؛ خليلا (168) .يعنى: واى بر ما اى كاش فلانى را دوست نمى‏گرفتيم.

نكته: ذكر اين مصاديق، استقصاء تمام موارد نيست و اين ده گروه براى توجه دادن به همان مطلبى است كه امام سجاد (ع) در ذيل تفسير آيه 68 سوره انعام به آن اشاره فرمودند.يعنى اينكه: مسلمان مجاز نيست با هر كس كه خواست معاشرت نمايد.

5 ـ آداب مجالس

مجالس، در حيطه معاشرت اسلام آداب خاصى دارد كه ذكر برخى از آنها خالى از فايده نيست .قبل از بيان آداب مجالس، به ضرورت دورى از مجالس گناه، خواهيم پرداخت.

از نظر اسلام حضور در مجالس گناه ممنوع است.چه خود مجلس گناه باشد و چه اينكه گناهى در آن مجلس اتفاق افتد.در قرآن مى‏خوانيم:

و قد نزل عليكم فى الكتاب ان اذا سمعتم آيات الله يكفر بها و يستهزأ بها فلا تقعدوا معهم حتى يخوضوا فى حديث غيره، انكم اذا مثلهم (169) ؛ و همانا ما در قرآن بر شما نازل كرديم كه اگر شنيديد در مجلسى آيات الهى را تكفير مى‏كنند و مسخره مى‏نمايند، پس با آنها همنشين نشويد تا كلامشان را عوض‏كنند، اگر شركت كرديد شما هم مثل آنان خواهيد بود! و پيغمبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد در مجلسى كه امامى را دشنام ميدهند يا غيبت مسلمانى را مى‏كنند، نمى‏نشيند (170) .

و باز مى‏فرمايد: هر كس غيبت برادر مسلمانش را در مجلسى شنيده، رد كرد؛ خدا هزار باب بدى در دنيا و آخرت از او دور مى‏كند.پس اگر آن غيبت را رد نكرد و خوشش آمد بار گناه غيبت كننده، بر او نيز هست (171) .

مشاهده آياتى نظير آيه 68 سوره انعام و رواياتى نظير آنچه ذكر شد، اهميت پرهيز از مجالس گناه را به ما گوشزد مى‏نمايد.

هر اندازه حضور در مجالس گناه نهى شده، حضور در مجالس مؤمنين و صالحين سفارش شده است .

در حديث آمده است كه لقمان به پسر خود فرمود: اى پسر، بديده بصيرت در مجالس نگاه كن اگر جماعتى را بينى كه ياد خدا كنند، با ايشان بنشين (172) .

پيغمبر اكرم مجالس مؤمنين را به باغهاى بهشت تشبيه مى‏نمايند.

امام صادق (ع) مى‏فرمايد: پيغمبر اكرم به اصحابش فرمود: وقتى باغى از باغهاى بهشت ديديد در آن داخل شويد، گفته شد يا رسول الله باغ‏هاى بهشت كدامند؟ فرمودند: مجالس مؤمنين (173) .

ـ احترام به جالسين

رعايت احترام افرادى كه در مجلس نشسته‏اند، از اولين آداب مجالس اسلامى است.عفت كلام، شيوه صحبت، شكل نشستن و احترام به انديشه و گفتار ديگران، …از جلوه‏هاى احترام به هم نشينان در مجلس مى‏باشند.

درباره سيره رسول اكرم (ص) امام صادق (ع) مى‏فرمايد: پيغمبر اكرم (ص) هرگز جلوى اصحاب خود پايش را دراز نمى‏كرد (174) .

از ديگر از جلوه‏هاى احترام در مجالس، پاره نكردن كلام ديگران است.پيامبر اكرم (ص) اين عمل را بدين گونه نهى مى‏فرمايد: كسى كه در ميان سخن ديگران سخن بگويد، مثل اين است كه بر صورت او زخمى وارد كرده است. (175)

در سيره حضرت رضا (ع) مى‏خوانيم كه: ابراهيم بن عباس گويد: هرگز نديدم كه حضرت رضا (ع) در سخن كسى پرخاش كند و سخن را قطع كند تا اينكه خود طرف سخنش را تمام كند.و هرگز پايش را در برابر همنشين دراز ننمود و در مجلس تكيه نمى‏زد. (176)

ـ پرهيز از جدال

مجالس، بدليل حضور افراد مختلف در آنها، بستر مناسبى براى بحث‏ها و تبادل نظرهاى مختلف است.اما گاه اين بحث‏ها به جدل و نزاع، منجر مى‏گردد.جدل مايه وهن مجلس است.

امام سجاد (ع) مى‏فرمايد: كمال دين مسلمان، به اين شناخته مى‏شود كه سخن بيهوده نگويد و در بحث، نزاع و جدال نكند و بردبارى و شكيبائى و اخلاق نيكو داشته باشد (177) .

ـ پرهيز از نجوا

نجوا، بعضى صحبتهاى در گوشى است؛ و از جمله اعمالى است كه ترك آن در مجالس، مورد نظر اسلام است.امام صادق (ع) مى‏فرمايد: هر گاه سه نفر با هم، هم صحبتند، دو نفر آنها سربگوش، با هم صحبت نكنند، زيرا مايه آزار رفيق سوم ايشان است (178) .

ملاك نهى امام (در اين روايت) از نجوا، آزردگى طرف سوم است، چون مايه سوء تفاهم او مى‏گردد و باصطلاح خيال مى‏كند راجع به او صحبت مى‏كنند.به همين دليل عدد 3 در روايت اگر چه در حكم، نقش دارد، ولى مى‏توان گفت در مجالس هر گاه چنين توهمى وجود داشته باشد، نجوا مورد نهى قرارمى‏گيرد و ترك آن ضرورى است.

ـ تواضع و فروتنى

تكبر و خود بزرگ بينى، مايه تحقير ديگران و اهانت به ايشان است.شخص متكبر به آراء و نظريات ديگران، توجهى نمى‏كند و حقوقشان را زير پا مى‏گذارد.لذا در فرهنگ اسلامى، تواضع و متواضع مكانى رفيع دارند.

تواضع خسيسه درونى انسان است كه در اعمال وى متجلى مى‏گردد.حضرت رسول (ص) علامات تواضع در مجالس را چنين بيان مى‏فرمايند:

از علامات تواضع آن است كه آدمى به محلى راضى باشد كه پست‏تر از محل نشستن او است (179) .

شخص متواضع هنگام ورود به مجالس هر جا كه خالى بود مى‏نشيند و نگاه نمى‏كند تا بالاى مجلس را تشخيص بدهد و آنجا را براى نشستن انتخاب نمايد.

ـ پرهيز از تكلف و تشريفات

آفت عمده‏اى كه هميشه دامنگير مجالس بوده است و در زمانه ما تجلى بيشترى دارد، تكلفات و تشريفات زيادى است؛ اگر چه پذيرائى از مهمان مورد تأكيد اسلام است، ولى تكلفات و تشريفات بيش از حد، مايه اسراف و تبذير است.

امام صادق (ع) مى‏فرمايد: هر كس به مجلسى بدون تشريفات راضى باشد، از زمان نشستن در آن مجلس تا هنگام برخاستن، خداوند و فرشتگان بر او رحمت مى‏فرستند. (180)

ـ جاباز كردن براى ديگران

از آداب مجالس اين است كه به آنهائى كه تازه وارد مجلس مى‏شوند، جا داده شود و جالسين براى آنها جا باز نمايند.در قرآن مى‏خوانيم:

يا ايها الذين امنوا اذا قيل لكم تفسحوا فى المجالس فافسحوا…و اذا قيل انشزوا فانشزوا

..

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد وقتى به شما گفته شد كه به مجالس خود وسعت ببخشيد (براى ديگران‏جا باز كنيد) وسعت ببخشيد…و وقتى گفته مى‏شود برخيزيد، برخيزيد (181) .

ـ ننشستن ميان دو نفر كه با هم مأنوسند

اگر دو نفر با هم انس و الفتى دارند، يا پدر و پسرند و يا برادرند، از نظر اسلام بين آن دو نشستن خلاف ادب مجالس است.مگر اينكه آنها اجازه بدهند.

در سيره پيامبر (ص) مى‏خوانيم: حضرت (ص) نهى فرمودند از نشستن بين دو مأنوس، مگر با اجازه آنها (182) .

ـ بلند شدن براى تازه واردين

از جاى برخاستن براى تازه واردين، يكى از آداب مجالس است، البته اگر براى مؤمنين باشد .اسحاق بن عمار مى‏گويد: از امام صادق (ع) سؤال كردم: كسى كه براى احترام مردى از جايش بلند مى‏شود چگونه است؟

امام (ع) فرمود: مكروه است، مگر براى شخص متدين (يعنى شخصى كه عنوان دين دارد) (183) .

از جا برخاستن براى استاد و پدر، از نظر اسلام اهميت فوق‏العاده‏اى دارد.

امام على (ع) مى‏فرمايد: به احترام پدر و استاد از جاى خود بلند شو؛ و لو اينكه امير باشى (184) .

پى‏نوشت‏ها:

1 ـ وسائل الشيعه، ج 16، باب 15، وجوب حب المؤمن، ص 165، روايت .1

2 ـ وسائل الشيعه، ج 16، باب 15، وجوب حب المؤمن، ص 166، روايت .3

3 ـ بحار الانوار، ج 68، ص 63، حديث .114

4 ـ بحار الانوار، ج 48، ص 103، باب .5

5 ـ ميزان الحكمه، ج 9، ص .138

6 ـ بحار الانوار، ج 4، ص .178

7 ـ ميزان الحكمه، ج 4، ص 427، ح .8419

8 ـ نهج البلاغه، حكمت: .260

9 ـ بحار الانوار، بنقل از معارف و معاريف، ج 78 و ج 71، ص 190، روايت 56، باب .54

10 ـ كافى، ج 3، ص .162

11 ـ نهج البلاغة، كلمات قصار، شماره 401، ص .433

12 ـ ميزان الحكمه، ج 2، ص 480، ح .4150

13 ـ بحار الانوار، ج 74، ص .105

14 ـ بحار الانوار، ج 74، ص 5، روايت 1، باب .1

15 ـ بحار الانوار، ج 74، ص 80، ص 80؟ ؟ ؟ .

16 ـ تحف العقول، ص 273 ـ .278

17 ـ غرر الحكم، ج 2، ص .474

18 ـ جامع السعادات، ج 1، ص .363

19 ـ فتح: .29

20 ـ بلد: .17

21 ـ حجرات/ .10

22 ـ قلم: .4

23 ـ آل عمران: .159

24 ـ اصول كافى، (چاپ اسلاميه با ترجمه) ج 3، ص .161

25 ـ محجة البيضاء، ج 3، ص .284

26 ـ بحار الانوار، ج 74، ص .288

27 ـ محجة البيضاء، ج 3، ص .284

28 ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص .324

29 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .171

30 ـ آل عمران، .134

31 ـ بقره: .195

32 ـ قصص: .77

33 ـ بحار الانوار، ج 57، ص .43

34 ـ فرقان: .63

35 ـ سنن النبى، ص .75

36 ـ نهج البلاغة فيض، حكمت .158

37 ـ نساء: .86

38 ـ حلية المتقين، ص .350

39 ـ همان، ص .406

40 ـ معارف و معاريف، ص .254

41 ـ معارف و معاريف، ص .254

42 ـ معارف و معاريف، .255

43 ـ نور: .19

44 ـ بحار الانوار، ج 47، ص .44

45 ـ بحار الانوار، ج 72، ص .24

46 ـ كافى، ج 2، ص 209، روايت .3

47 ـ اسراء: .34

48 ـ بقره: .177

49 ـ مؤمنون: 8 و معارج: .32

50 ـ بحار الانوار، ج 75، ص 92، حديث .2

51 ـ بحار الانوار، ج 75، ص 95، نقل از 25، اصل، ص .230

52 ـ معارف و معاريف، ج 5، ص .26

53 ـ طه: 43 و .44

54 ـ آل عمران: .159

55 ـ ارشاد مفيد، ج 2، ص .146

56 ـ معارف و معاريف، ج 5، ص .2034

57 ـ ميزان الحكمه، ج 2، ص .1103

58 ـ همان.

59 ـ كافى، ج 2، ص .120

60 ـ غرر الحكم، .294

61 ـ كافى، ج 4، ص .457

62 ـ ميزان الحكمه، ج 1، ص 5، ج .16

63 ـ حشر: .9

64 ـ فرهنگ سخنان حضرت زهرا، ص .21

65 ـ معارف و معاريف ج 1، ص .321

66 ـ بحار الانوار، ج 46، ص 230، باب .4

67 ـ رعد: .21

68 ـ رعد: 25، بقره: .27

69 ـ بحار الانوار، ج 74، ص .191

70 ـ مائده: .2

71 ـ بحار الانوار، ج 41، ص 152، حديث .46

72 ـ كافى، ج 4، ص .448

73 ـ معارف و معاريف، ج 4، ص .1635

74 ـ كافى، ج 3، ص .317

75 ـ كافى، ج 2، ص .108

76 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص .553

77 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .168

78 ـ آل عمران: .133

79 ـ شورى: .36

80 ـ مشكاة الانوار، به نقل از فرازهاى برجسته، ج 2، ص .181

81 ـ تفسير نور الثقلين، ص .390

82 ـ معارف و معاريف، ج 5، ص .2182

83 ـ همان.

84 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .149

85 ـ زهر الربيع، ص 89، نقل از 25 اصل، ص 13 و .14

86 ـ معارف و معاريف، ج 2، ص .657

87 ـ المصدر، ص .40

88 ـ اصول كافى، ج 2، ص 171 ـ .172

89 ـ ارشاد مفيد، ص 375، نقل از فرازهاى برجسته، ج 2، ص .170

90 ـ وسائل، ج 8، ص .553

91 ـ نهج ابلاغه، فيض حكميت 411، ص .1283

92 ـ نهج البلاغه، فيض حكمت 205، ص .1183

93 ـ فرقان: .63

94 ـ جامع السعاده، ص .443

95 ـ نهج البلاغه فيض، صفحه 1150، حكمت .129

96 ـ سيره پيشوايان، ص .456

97 ـ معارف و معاريف، ص .2405

98 ـ تحف العقول، ص .273

99 ـ بحار الانوار، ج 72، ص .65

100 ـ بحار الانوار، ج 72، ص .583

101 ـ معارف و معاريف، ج 1، ص .263

102 ـ نهج البلاغه، حكمت .374

103 ـ وسائل، ج 8، ص 513، بحار الانوار، ج 70، ص .303

104 ـ صف: .2

105 ـ قاموس اللغه، مفردات راغب.

106 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .270

107 ـ مستدرك الوسائل، ج 2، ص .339

108 ـ غرر الحكم: .1339

109 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .336

110 ـ مشكوة الانوار 235 ـ .234

111 ـ حلية المتقين، ص 379، وسائل الشيعة، ج 8، ص 408، حديث .8

112 ـ حلية المتقين ص .379

113 ـ حجرات: .12

114 ـ تفسير صافى، جلد 2، ص .593

115 ـ بحار الانوار، به نقل از معارف و معاريف.

116 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .301

117 ـ حجرات: .12

118 ـ بحار الانوار، ج 75، ص .196

119 ـ معارف و معاريف، ص 1905، بحار الانوار، ج 75 و .10

120 ـ سيره نبوى ج 1، ص .214

121 ـ وسائل الشيعه، ج 11، ص .331

122 ـ ميزان الحكمة، ج 2، ص 4621، ح .7077

123 ـ بحار الانوار، ج 72، ص .44

124 ـ بحار الانوار، ج 72، ص .149

125 ـ كافى، ج 4، ص .458

126 ـ نهج البلاغه، خطبه .127

127 ـ كنز العمال، نقل از معارف و معاريف، ص .148

128 ـ انفال: .46

129 ـ حجرات: .12

130 ـ محجة البيضاء، ج 5، ص .255

131 ـ ميزان الحكمه، ج 7، ص 352، ح .15233

132 ـ معارف و معاريف، ج 1، ص .331

133 ـ سفينة البحار، ج 1، ص .111

134 ـ اصول كافى، ج 2، ص 269، بحار، ج 2، ص .198

135 ـ كافى، ج 3، ص .196

136 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .186

137 ـ انعام: .52

138 ـ كهف: .28

139 ـ نهج البلاغه، كتاب .53

140 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .188

141 ـ مطففين: 4 ـ .5

142 ـ ص: .46

143 ـ ميزان الحكمه، ج 5، ص 302، ح .10249

144 ـ نساء: .144

145 ـ مائده: .51

146 ـ ممتحنه: .1

147 ـ مائده، .57

148 ـ ممتحنه: .13

149 ـ كهف: .28

150 ـ تفسير صافى، ج 1، ص 523، در تفسير آيه 68، سوره انعام.

151 ـ كافى، ج 4، ص .456

152 ـ تحف العقول، ص .303

153 ـ معارف و معاريف، ص .2095

154 ـ نهج البلاغه فيض، ص 1228، حكمت …285

155 ـ تحف العقول، ص 203، كافى، ج 4، ص .453

156 ـ حلية المتقين، ص .421

157 ـ تحف العقول، ص .203

158 ـ حلية المتقين، ص .421

159 ـ كافى، ج 4، ص .455

160 ـ كافى، ج 4، ص 455، آيات مورد نظر امام عبارتند از: محمد 22 و 23، رعد 25، بقره .27

161 ـ حليةالمتقين، ص .421

162 ـ نهج البلاغة، ص .86

163 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .190

164 ـ حلية المتقين، ص .422

165 ـ تحف العقول، ص .332

166 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .191

167 ـ خصال، باب الثلاثة ـ ص .98

168 ـ فرقان: .28

169 ـ نساء: .140

170 ـ تفسير صافى، ج 1، ص 523، ذيل آيه 68، سوره انعام.

171 ـ وسايل الشيعه، ج 8، ص .607

172 ـ حلية المتقين، ص .423

173 ـ بحار الانوار، ج 71، ص .188

174 ـ بحار الانوار، ج 75، ص .43

175 ـ معارف و معاريف، ص .1207

176 ـ همان، ص .1987

177 ـ همان، ص .1207

178 ـ كافى، ج 4، ص .481

179 ـ حلية المتقين، ص .415

180 ـ كافى، ج 4، ص .481

181 ـ مجادله: .11

182 ـ بحار الانوار، ج 72، ص .418

183 ـ وسائل الشيعه، ج 8، ص .560

184 ـ غرر الحكم: .149

 


جستجو