غدير از زبان حضرت زهرا سلام الله عليها

مقدّمه‏
هفتاد روز از حادثه بسيار مهم و تاريخى غدير خم گذشته بود كه رسول مكرّم اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم ديده از جهان خاكى فرو بست و روح مطهرش به عالم ملكوت عروج كرد. ارتحال پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم موجى از غم و اندوه در فضاى جامعه نوپاى اسلامى ايجاد كرد. بار مصيبت چنان سنگين شد كه بسيارى در حيرت فرو رفته و از خود بيخود گشتند و از تصميم‏گيرى مناسب و شايسته باز ماندند. جمعى نيز كه از قبل خود را آماده چنين روزى كرده بودند، حال و هواى جامعه را براى ايجاد گرد و غبار، مناسب يافتند و با گِل آلودن نمودن آب، به دنبال گرفتن ماهى مراد خود رفتند. ستاره اميدى كه در غدير خم طلوع كرده و آرام‏بخش دل‏هاى مؤمنان گشته بود، در لابلاى گرد و غبار فتنه، از ديدگان كم فروغ، محو شد. در ميان ظلمت ارتحال آفتاب، شب‏پره‏ها به تكاپو افتادند و با هجوم به خانه وحى، تلاش مذبوحانه‏اى را براى فرونشاندن نور خدا آغاز كردند؛ غافل از آنكه نور خدا با آن دسيسه‏ها خاموش شدنى نيست.

گرچه در اين حمله و هجوم، آتش به كاشانه تنها يادگار رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم افتاد، و گل محمّدى‏صلى الله عليه وآله وسلم مظلومانه در پشت در، پرپرگشت، سينه دريايى‏اش شكافت و پهلويش بشكست؛ اما در عين حال، او، قدِ خميده از ظلم و ستم را برافراشت و با دست الهى خود به دامن ولايت آويخت و با تمسك به حبل اللّه المتين و با صلابت و شهامتى بى‏نظير از حقانيت اميرمؤمنان‏عليه السلام سخن‏ها گفت،

 

 

و از غربت او نشان‏ها داد.
زهراى اطهرعليها السلام دفاع جانانه‏اى از ولايت اميرمؤمنان‏عليه السلام نمود و در اين راه، مشتاقانه جام پرافتخار شهادت را سر كشيد و افتخار اولين شهيد راه ولايت را تا ابد به نام خود ثبت كرد؛ ولى اين دفاع نيز همانند خود آن بانوى بزرگوار، در هاله‏اى از غربت و مظلوميت قرار گرفت و آن گونه كه سزاوار بود به شيعيان وى نيز منتقل نشد.
به رغم عمر بسيار كوتاه حضرت صديقه طاهره‏عليها السلام، پس از ارتحال پدر بزرگوارشان، آثار به يادگار مانده از ايشان در آن دوران بحرانى و پرتنش، بيانگر عزم راسخ و صلابت و شجاعت فوق العاده حضرت در دفاع از ولايت اميرمؤمنان‏عليه السلام است. جديت ايشان در اين راه، كه منجر به شهادت مظلومانه‏اش شد، نشان از توجه ويژه و اهتمام خاص حضرت به مسأله امامت امت و زمامدارى جامعه مسلمانان دارد.
از جمله محورهايى كه در احتجاجات و سخنان حضرت زهراعليها السلام جلبت توجه مى‏كند، نقل «حديث غدير» است كه موضوع نوشتار حاضر نيز همين مطلب است. در اين نوشتار تلاش شده است استنادات حضرت به حديث غدير، در حدّ امكان از منابع كهن و معتبر حديثى و تاريخى جمع آورى و تقديم علاقمندان به غدير گردد؛ اما قبل از پرداختن به اين موضوع، پاسخ به دو سؤال ضرورى به نظر مى‏رسد:
1. چرا حضرت فاطمه زهراعليها السلام محور بحث قرار گرفته است؟

2. چرا در ميان سخنان ايشان، فقط به حديث غدير پرداخته شده است؟

چه ويژگى‏هايى در شخصيت حضرت زهراعليها السلام هست كه موجب شده ايشان به عنوان محور اصلى بحث، انتخاب و استناد آن حضرت به حديث غدير، از اهميت خاصّى برخوردار گردد و حتى بر اعتبار آن حديث بيافزايد؟


دلايل فراوانى براى انتخاب حضرت زهراعليها السلام وجود دارد از جمله:
1. حضرت زهراعليها السلام نزديك‏ترين نسبت را با رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم داشت. او يگانه دختر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم بود كه نسل پاك نبوى از طريق او ادامه مى‏يافت و امامان از فرزندان ايشان بودند. احترام فوق العاده پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم نسبت به اين دختر، حاكى از شخصيت ممتاز او بود و سفارش‏هاى مكرّر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به مؤمنان درباره حفظ حرمت او، منزلت بس عالى او را براى همگان روشن ساخته بود. حضرت زهراعليها السلام بيش از همه، متوجه اين موقعيت عالى بود و سنگينى بار مسؤوليت را نسبت به اين جايگاه، بر دوش خود احساس مى‏كرد و به همين علت بيشترين تلاش خود را جهت استفاده كامل و مفيد از اين موقعيت، براى يارى دين خدا و امام حق به عمل آورد.
2. قرآن منزلتى رفيع و عظمتى خاصى براى حضرت فاطمه‏عليها السلام تعريف كرده است. در آيه مباهله با تعبير «نسائنا» از ايشان ياد شده و در آيه تطهير، خداوند بر پاك و مطهر بودنشان شهادت داده است. در سوره «الانسان» با يادآورى داستان اطعام يتيم و مسكين و اسير و اخلاص وصف ناشدنى ايشان، از برترين پاداش‏هاى الهى در حقّ آنان ياد شده است. و در كوچك‏ترين سوره قرآن يكى از بزرگ‏ترين عطاياى الهى به حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله وسلم، وجود نازنين زهراى اطهر، كه حقيقت كوثر است، معرفى شده و در آيه مودّت، محبت ايشان اجر رسالت نبوى‏صلى الله عليه وآله وسلم به شمار آمده است.
همه اينها و آيات ديگر، بيانگر مقام رفيع معنوى و كمال عبوديت و عصمت ايشان بوده و جايگاه خاصّ هدايتى ايشان را در جامعه اسلامى تبيين مى‏نمايد.
3. فاطمه زهراعليها السلام در دوران غربت اسلام به دنيا آمد و از همان اوان كودكى، در كانون اصلى مبارزه، با طعم سختى‏ها و مشكلات آشنا شد. هيچ كس مانند او شاهد زحمات طاقت فرسا و شبانه روزى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم نبود. گرد و غبار خستگى، با دستان كوچك او از رخسار مبارك رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم پاك مى‏شد و در خلوت‏هاى پيامبر، او بود كه درد دل‏هاى پدر را به گوش جان مى‏شنيد و با نثار محبت‏هاى خود او را غرق در سرور مى‏كرد و همانند مادرى دلسوز، سر حضرت را بر دامن مى‏گرفت و آرام بخش دلش مى‏گشت؛ تا آنجا كه از پدر لقب «امّ‏ابيها» را دريافت نمود. حضرت زهراعليها السلام نمى‏توانست بعد از ارتحال رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم شاهد پژمرده شدن نهال نورس اسلام باشد، كه با آن همه زحمات رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم از زمين سر برآورده و با خون دل‏هاى فراوان سيراب شده بود. آيا شخصيتى مانند زهراعليها السلام مى‏توانست در مقابل اين مسأله، خاموش بنشيند و نگران نباشد؟
4. حضرت زهراعليها السلام همسرى اميرمؤمنان‏عليه السلام را بر عهده‏داشت كه دومين شخصيت ممتاز جهان اسلام؛ بلكه جهان بشريت بود. پيوند اين دو نور الهى از نوع پيوندهاى عادى زمينى نبود؛ بلكه بنا به تصريح رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم اين ازدواج يك «پيوند آسمانى» بود و اگر على‏عليه السلام نبود، براى زهراى اطهرعليها السلام همسرى شايسته پيدا نمى‏شد. شناخت حضرت از شخصيت اميرمؤمنان‏عليه السلام عميق‏ترين شناخت‏ها بود. آنچه راكه ديگران فقط شعاعى از على‏عليه السلام ديده بودند، ايشان با تمام وجود خود لمس كرده بود و از اخلاص و صفاى علوى و از سوز دل و خير خواهى وى آگاه بود. او از جان گذشتگى‏هاى فراوان على‏عليه السلام و شهادت‏طلبى‏هاى او را هماره تجربه كرده بود. فاطمه‏عليها السلام پيكر پرجراحت على‏عليه السلام را بارها و بارها مداوا نموده بود و شاهد بود چگونه زخم‏هاى گذشته التيام نيافته، زخم‏هاى جديدى بر همان جا مى‏نشيند؛ اما على‏عليه السلام خم به ابرو نمى‏آورد و هميشه در پيشاپيش صف مجاهدان در راه خدا قرار داشت.
5. حضرت‏زهراعليها السلام در بيت نبوّت بزرگ شده بود و در دوران ده ساله حكومت اسلامى در كانون اصلى حوادث مهمّ سياسى و اجتماعى قرار داشت و با تيزبينى و هوشيارى فوق العاده خود، تمامى جريانات آشكار و پنهان را مى‏شناخت و از ويژگى‏هاى افراد مؤثر نيز آگاهى كامل داشت. او از يك سو، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را ديده بود كه براى تداوم صحيح حكومت اسلامى و بالندگى و رشد آن، تدابير مختلفى مى‏انديشيد و زمينه سازى‏هاى لازم را براى امامت اميرمؤمنان‏عليه السلام فراهم مى‏آورد و از سوى ديگر، شاهد نگرانى‏هاى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم و ياران نزديك وى از وجود جريانات مخفى و مرموز در بطن جامعه بود كه در صدد بودند با دستيابى به قدرت، مسير حكومت اسلامى را تغيير دهند.
با وفات رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم نگرانى‏ها جدّى‏تر شد و جريانات پنهان سر برون آوردند و از بحران به وجود آمده بيش‏ترين استفاده را كرده و بر اوضاع مسلط شدند. زهراى اطهرعليها السلام با آگاهى كامل از تدابير رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم جهت امامت اميرمؤمنان‏عليه السلام و با شناختى كه از شخصيت على‏عليه السلام داشت، كه يگانه فرد شايسته براى زمامدارى مسلمانان بود و با اطلاع از اوضاع سياسى جامعه نوپاى اسلامى كه با صدها خطر مواجه بود، وظيفه خود مى‏دانست كه از حقّ الهى اميرمؤمنان‏عليه السلام دفاع نمايد و در اين راه، هيچ كوتاه نيايد. به همين دليل بيش‏ترين حمله نيز به ايشان شد و خشن‏ترين برخوردها با او صورت گرفت و آن حضرت نيز با كمال شجاعت و شهامت تا پاى جان ايستاد.
6. همان گونه كه با آغاز رسالت پيامبراسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم شخصيت ممتازى چون خديجه در كنار ايشان قرار گرفت و در دوران غربت اسلام، با تمام توان و استعداد به يارى حضرتش پرداخت، با آغاز امامت اميرمؤمنان‏عليه السلام نيز، شخصيت بى‏نظيرى همانند فاطمه زهراعليها السلام به حمايت از ايشان شتافت و همه سرمايه‏هاى خود را در دفاع از مولاى متّقيان نثار كرد. او با سعى و تلاش شبانه روزى خود غبار غربت را از رخسار اميرمؤمنان‏عليه السلام زدود و تحمل بارسنگين مظلوميت را براى ايشان آسان نمود و به حق، لقب «اوّلين شهيد راه ولايت» را به خود اختصاص داد. اولين شهيد راه ولايت يعنى كسى كه در آن فضاى پر شبهه، و آكنده از فتنه‏هاى گوناگون كه در لابلاى غبار برخاسته از آشوب و بلوا همه را گرفتار كرده بود، بتواند با حفظ بصيرتِ خود، لحظه‏اى در تشخيص حق خطا نكند و در دفاع از حق كم‏ترين ترديدى به خود راه ندهد. چنين انتظارى در آن شرايط، فقط از حضرت زهراعليها السلام انتظار مى‏رفت و بس. الحق كه ايشان اين رسالت را به نحو احسن و اكمل به انجام رساند. به راستى آن حضرت با كلام و عمل خود نشان داد كه «ولايت»، قلب تپنده مكتب و روح دين است و بر كسانى كه دغدغه حفظ مكتب دارند، جان فشانى در راه ولايت و گذشتن از همه تعلّقات براى پاسدارى از امامت، مهم‏ترين وظيفه است. به همين دليل است كه تك تك كلمات ايشان سندى زنده و گويا و در كمال اعتبار براى همه دلسوزان دين و امت است. سندى كه با خون پاك حضرت زهراعليها السلام به امضا رسيده است و همچون امانتى گرانبها در دستان شيعيانش قرارگرفته، تا با اقتدا به آن بزرگوار، راه پر فراز و نشيب دفاع از دين و ولايت را با قدم‏هاى استوار و پر صلابت بپيمايند.
چرا غدير؟
با اينكه سخنان زيادى در موضوعات مختلف از حضرت زهراعليها السلام نقل شده است، چرا در مقاله حاضر فقط حديث غدير، مورد توجه قرار گرفته است؟ چه خصوصياتى در حديث غدير هست كه محور اصلى بحث گشته است؟
در جواب بايد گفت: گرچه شيعه براى اثبات ادعاى خود – مبنى بر امامت اميرمؤمنان‏عليه السلام و جانشينى ايشان نسبت به پيامبر – دلايل فراوانى دارد؛ اما در اين ميان، حديث غدير از ويژگى‏ها و امتيازاتى برخوردار است كه آن را نسبت به دلايل ديگر، برتر و شاخص‏تر كرده است؛ از جمله:
1. علاوه بر محدّثان شيعه كه همگى حديث غدير را نقل كرده‏اند، اغلب محدّثان بزرگ اهل سنّت و مورّخان جهان اسلام حديث غدير را نقل و صحّت آن را تأييد نموده‏اند؛ تا آنجا كه اگر كسى در صحّت اين حديث ترديد داشته باشد، بايد به همه احاديث ديگر و حتّى مسائل بديهى اسلام نيز با ديده ترديد بنگرد.
2. گرچه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در فرصت‏هاى مختلف و موقعيت‏هاى متفاوت، بر امامت و جانشينى حضرت على‏عليه السلام تصريح كرده بودند؛ اما اعلام رسمى اين مطلب مهم در «غدير خم» بوده است. با توجه به اينكه اين اعلام بعد از «حجّةالوداع» بود و همه مسلمانان متوجه نزديك شدن حادثه رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بودند و به طور طبيعى در انتظار معرفى جانشين ايشان به سر مى‏بردند؛ رسميّت بيشترى به روز غدير داده بود.
3. اجتماع عظيم مردم نيز در غديرخم، كم نظير بود. بيشتر مسلمانان از مناطق مختلف و قبائل گوناگون، در آن جمع حضور داشتند و در حقيقت نقش پيك رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را بر عهده داشتند، تا «پيام غدير» را به عنوان مهم‏ترين خبر حجّ آن سال به منطقه خود برده و ديگر مسلمانان را از اين رويداد سرنوشت‏ساز آگاه سازند. با توجه به اين نكته كه حجّ آن سال نيز آخرين حجّى بود كه مسلمانان به همراهى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم برگزار كرده بودند و حالت وداع با آن حضرت را داشت، حسّاسيت حديث غدير بيشتر آشكار مى‏شود.
4. آماده كردن فضا براى اعلام اين خبر مهم و سرنوشت ساز، تأثير به سزايى در ماندگار شدن حادثه غديرخم داشت. رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم اين اجتماع را در محلّى تشكيل داد كه در آنجا راه‏هاى مختلف از هم جدا مى‏شد. بنابراين به جمعى كه از آن محل گذشته بودند، خبر دادند كه جهت استماع سخنان رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم باز گردند و به جمع حاضر گفتند: مقدارى صبر كنند تا بقيه نيز به اين محل برسند. سپس منبرى فراهم كردند و رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در اجتماع عظيم مردم به سخنرانى پرداخت.
مقدمه چينى‏هاى حضرت در سخنانش و سؤالاتى كه از مردم كردند و سپس صراحت كلام حضرت در معرّفى اميرمؤمنان‏عليه السلام و بلندكردن دست وى و نشان دادن به مردم و اعلام رسمى خلافت وى، راه را براى هر نوع توجيه و تأويلى بست و «غديرخم» را در تاريخ اسلام به طور قطعى و روشن به ثبت رساند.
5. آيه‏اى كه قبل از اعلام رسمى ولايت اميرمؤمنان‏عليه السلام نازل شد، بيانگر اهميّت فوق العاده غدير بود و از سويى، بيانگر نگرانى‏هاى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در اين زمينه هست:
«يا ايّها الرّسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته واللّه يعصمك من الناس انّ اللّه لايهدى القوم الكافرين»1
اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است كاملاً (به مردم) برسان، و اگر (اين كار را) نكنى، رسالت او را انجام نداده‏اى. خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگه مى‏دارد و خداوند جمعيت كافران را هدايت نمى‏كند.
در قرآن چنين آيه تهديدآميزى خطاب به رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم وجود ندارد و به صراحت اعلام نشدن ولايت على‏عليه السلام را، مساوى با عدم تبليغ رسالت الهى معرّفى مى‏نمايد و در مقابل نگرانى‏هايى كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم داشت، وعده حفظ و حراست به ايشان داده مى‏شود.
اما آيه‏اى كه بعد از اعلام ولايت على‏عليه السلام در غدير نازل شد، موجى از سرور و شادى را در دل‏هاى مؤمنان پديد آورد و آرامش و اطمينان خاطرى به آنان بخشيد:

«اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم واخشونى اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم‏الاسلام ديناً»

امروز كافران از (زوال) دين شما مأيوس شدند. بنابراين از آن‏ها نترسيد و از من بترسيد! امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.

6. فرمان رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به همه مسلمانان حاضر در غديرخم، مبنى بر بيعت با اميرمؤمنان‏عليه السلام نيز حادثه مهمّى بود كه در همان روز اتفاق افتاد. حضرت به همه مسلمانان دستور دادند تا با اميرمؤمنان‏عليه السلام دست بيعت دهند و اعلام وفادارى كنند. به همين منظور، خيمه‏اى فراهم شد و على‏عليه السلام در آن خيمه نشست و مسلمانان يكايك با ايشان بيعت كردند و حتى روش خاصّى براى بيعت زنان با حضرت تدارك ديده شد؛ تا آنان نيز با خليفه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم بيعت نمايند.
به رغم صراحت سخنان رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم در غدير و شفاف بودن مقصود ايشان، پس از ارتحال آن حضرت، مشكلات عديده‏اى بروز كرد و مسير ترسيم شده از طرف آن بزرگوار تغيير نمود. در چنين شرايطى بود كه حضرت زهراعليها السلام با موقعيت خاصّى كه در ميان امت مسلمان داشت، به حمايت از اميرمؤمنان‏عليه السلام برخاست و با استدلال‏هاى قوى و منطق متين، از حقّ الهى على‏عليه السلام دفاع نمود و با تأكيد بر جريان غديرخم و كلمات صريح رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در آن روز تاريخى، پرده از رخسار حقيقتِ غبار گرفته بر گرفت و مسلمانان را به بيعتى كه در غديرخم با اميرمؤمنان‏عليه السلام داشتند، متوجه ساخت؛ تا براى چندمين بار، حجّت بر آنان تمام شود و راه دفاع از حق تا ابد بر روى شيفتگان حق هموار گردد.
لازم به ذكر است كه شيعيان اهل‏بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام نيز در طول تاريخ بيش‏ترين تلاش را براى حفظ و صيانت از حديث غدير به عمل آورده‏اند و در مباحثات علمى خود، پيوسته به آن احتجاج نموده‏اند. خداوند را سپاسگزاريم كه بر اثر تلاش عالمان بزرگ اسلامى، امروز نيز حديث غدير بر تارك احاديث به يادگار مانده از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم مى‏درخشد و جايگاه ويژه خود را حفظ نموده است و حقيقتاً مى‏تواند مهم‏ترين عامل «وحدت» بين تمام گروه‏هاى مسلمان باشد.
اميد است كلماتى كه از حضرت فاطمه زهراعليها السلام پيرامون غدير تقديم مى‏گردد، در روشن‏تر شدن راه حقيقت جويان، مفيد و كارگشا باشد. ان‏شاءاللّه!

1. هركس را كه من مولاى اوباشم، على نيز مولاى اوست.
ابوالخير محمد جزرى شافعى (متوفّاى 833 ق.) در كتاب أسنى المطالب فى مناقب سيّدنا علىّ بن ابى‏طالب با سند بسيار زيبايى، حديث غدير را از حضرت فاطمه‏عليها السلام چنين نقل مى‏كند:
فاطمه، دختر امام علىّ بن موسى الرّضاعليه السلام از عمّه‏هايش فاطمه، زينب و امّ‏كلثوم، دختران امام موسى بن جعفرعليه السلام نقل مى‏كند كه آنان فرمودند: فاطمه دختر امام صادق‏عليه السلام از عمّه‏اش فاطمه، دختر امام محمدباقرعليه السلام و او از عمّه‏اش فاطمه دختر امام زين العابدين‏عليه السلام نقل مى‏كند كه فاطمه و سكينه دختران امام حسين‏عليه السلام از عمّه‏شان امّ‏كلثوم دختر اميرمؤمنان‏عليه السلام نقل مى‏كند كه مادرش فاطمه زهراعليها السلام دختر مكرّم رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم خطاب به مردم فرمود:
«أنسيتم قول رسول اللّه‏صلى الله عليه وآله وسلم يوم غديرخم: من كنت مولاه فعلىّ مولاه و قوله‏صلى الله عليه وآله وسلم: أنت منى بمنزلة هارون من موسى‏؛ آيا كلام رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را فراموش كرديد كه در روز غدير خم فرمود: «هركس را كه من مولاى او باشم، پس على نيز مولاى اوست.»؟ و كلام ديگر رسول رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم كه فرمود: «يا على! جايگاه تو نسبت به من همانند موقعيت هارون نسبت به موسى‏عليه السلام مى‏باشد.»؟!
نكته قابل توجه در اين حديث، اهتمام خاندان اهل بيت‏عليهم السلام به حديث غدير و حفظ آن است، به گونه‏اى كه پاسدارى از حريم ولايت با نقل مستمرّ حديث غدير در ميان آنان و فرزندانشان، يك سيره دائمى شده بود و سعى و كوشش آن بزرگواران براى روشن ماندن چراغى كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در غديرخم مشتعلش ساخته بود، بسيار جدّى و قابل تأمّل است.
در حقيقت، اين اهتمام و جدّيت، ميراثى بود كه از حضرت فاطمه زهراعليها السلام به آنان رسيده بود. و درسى بود كه از مكتب آن بزرگوار تعليم ديده بودند؛ زيرا ايشان يگانه مربّى دفاع از ولايت بود كه با منطق بسيار مستحكم خود و با صلابت و استوارى غير قابل وصف خود، راه پر افتخار حمايت از ولايت را گشود، و اهل‏بيت‏عليهم السلام و خاندان پربركتشان نيز بهترين رهروان اين راه شدند و با مجاهدت‏هاى طاقت فرساى خود اين امانت را به نسل‏هاى بعد و در نهايت به ما و آيندگان سپردند.
نكته مهمّ ديگر حديث، اين است كه امامان معصوم‏عليهم السلام در تعليم و تربيت فرزندان خود، فرقى بين دختران و پسران نمى‏گذاشتند و همه آنان را از سرچشمه معارف ناب اسلامى سيراب مى‏ساختند و بار مسؤوليت حفظ امانت‏هاى الهى و يادگارهاى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم و فاطمه زهراعليها السلام را بر عهده آنان مى‏گذاشتند و آنان نيز با شايستگى، اين امانت‏ها را به نسل‏هاى بعدى انتقال مى‏دادند. اين حديث، نمونه‏اى از احاديث «فاطميّات» است و نمونه‏هاى فراوان ديگرى نيز در ابواب مختلف وجود دارد.

به راستى خاندان اهل‏بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام خاندان علم و دانش و حكمت بودند و زن و مردشان ستارگان درخشان آسمان علم و عمل هستند.
2. به خدا سوگند! ولايت و رهبرى براى على‏عليه السلام است.
پس از رحلت رسول مكرّم اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم جمعى از مهاجران و انصار در سقيفه بنى‏ساعده، گردهم آمدند تا فردى را از ميان خود به زمامدارى مسلمانان انتخاب نمايند. مذاكرات و مشاجرات طولانى كه بين آنان به وقوع پيوست، در كتاب‏هاى تاريخى به طور مبسوط نقل شده است. آنان در نهايت با ابوبكر بيعت كردند و سپس او را به مسجدالنّبى‏صلى الله عليه وآله وسلم آورده و از عموم مردم درخواست بيعت نمودند.
جمعى از اصحاب رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم از بيعت با ابوبكر امتناع ورزيدند و در عهدى كه با رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در روز «غديرخم» بسته بودند، پايدار ماندند، اما نگرانى عمده اصحاب سقيفه از شخص اميرمؤمنان‏عليه السلام بود و يقين داشتند با گرفتن بيعت از او، بقيه معترضان تسليم خواهند شد.
على‏عليه السلام پس از دريافت اخبار سقيفه و اطلاع از بيعت مردم با ابوبكر، در پى وصيت ديگر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم، با شتاب فراوان به جمع‏آورى قرآن پرداخت، و در جواب فرستادگانى كه او را به مسجد و بيعت با ابوبكر فرا مى‏خواندند، مى‏فرمود: «مشغول اجراى فرمان رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم و جمع‏آورى قرآن هستم.» اما نگرانى‏هاى هيئت حاكمه جديد، مانع از صبر و تحمّل آنان شد و جمعى مأموريت يافتند به هر قيمتى شده كه على‏عليه السلام را از منزل خارج و براى گرفتن بيعت به مسجد آورند. آنان در مقابل منزل حضرت گردهم آمده و از ايشان خواستند به همراه آنان به مسجد برود؛ اما على‏عليه السلام امتناع ورزيد.
بنابر تصريح ابن قتيبه در كتاب الامامة و السّياسة و ديگر مورّخان، عمر دستور داد هيزم و آتشى فراهم كنند و قسم ياد كرد كه اگر على‏عليه السلام از منزل خارج نشود، خانه را به آتش خواهد كشيد. عده‏اى به او اعتراض كردند كه در اين خانه، فاطمه دختر رسول اللّه‏صلى الله عليه وآله وسلم، حسن و حسين، فرزندان رسول پيامبرخداصلى الله عليه وآله وسلم و يادگارهاى ايشان وجود دارند، چگونه اين خانه را به آتش مى‏كشى؟ عمر كه اعتراض عمومى را مشاهده كرد، گفت: به راستى گمان كرديد كه من چنين كارى را انجام مى‏دهم؟ مقصود من تهديد بود. در اين هنگام حضرت فاطمه‏عليها السلام به پشت درب منزل آمد و خطاب به آن جماعت كه در بيرون منزل اجتماع كرده بودند، فرمود:
«لا عهد لي بقوم أسوء محضرٍ منكم تركتم رسول اللّه‏صلى الله عليه وآله وسلم جنازة بين أيدينا و قطعتم أمركم فيما بينكم و لم تستأمرونا و لم تردّوا لنا حقّاً كأنّكم لم تعلموا ما قال يوم غديرخم. واللّه لقد عقد له يومئذ الولاء ليقطع منكم بذلك منها الرجاء و لكنّكم قطعتم الاسباب بينكم و بين نبيّكم، واللّه حسيب بيننا و بينكم فى‏الدّنيا و الآخرة4؛ من قومى همانند شما سراغ ندارم كه اين چنين عهد شكن و بد برخورد باشند! پيكر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را بر روى دستان ما گذاشته و رها كرديد و عهد و پيمانى كه در ميان خود داشتيد، قطع كرديد و برخلاف عمل نموديد، ولايت و رهبرى ما اهل‏بيت را انكار كرديد، و زمام امر را از دست ما خارج ساختيد، و هيچ حقّى براى ما قائل نشديد؛ گويا از سخنان رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم در روز غديرخم آگاهى نداشتيد! به خدا سوگند! رسول خدا در آن روز (غديرخم) ولايت و رهبرى را براى على‏عليه السلام تعيين كرد، تا اميد و طمع شما را از خلافت قطع نمايد؛ ولى شما رشته‏هاى پيوند ميان خود و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را پاره كرديد. بدانيد كه خداوند در دنيا و آخرت بين ما و شما داورى خواهد كرد.»

3. غديرخم را فراموش كرده‏ايد!؟


در دوران غربت بعد از پيامبراكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم، كه توأم با اختناق نيز بود، از جمله جاهايى كه مردم مى‏توانستند با حضرت زهراعليها السلام ديدارى داشته باشند و سؤالاتشان را مطرح نمايند، در خارج از شهر مدينه، بر سر مزار شهداى احد و حمزه سيّدالشّهدا بود. از جمله كسانى كه در كنار مزار شهدا با حضرت زهراعليها السلام ملاقات كرده، محمود بن لبيد (و يا اسيد) است. او مى‏گويد:
پس از وفات رسول اللّه‏صلى الله عليه وآله وسلم فاطمه زهراعليها السلام را در كنار قبر حمزه در احد مشاهده كردم، در حالى كه به شدّت منقلب بود و اشك مى‏ريخت. صبر كردم تا آرام گرفت، آنگاه به حضور ايشان رسيدم و عرضه داشتم: اى بانوى من! سؤالى برايم پيش آمده است كه مى‏خواهم با شما در ميان بگذارم.

فرمود: بپرس!

عرض كردم: آيا رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم قبل از وفات خود، تصريحى بر امامت على‏عليه السلام داشته است؟ و آيا از طرف ايشان نصّى بر اين مطلب وجود دارد؟ فرمود:
«واعجباه! أنسيتم يوم غديرخم؛ شگفتا و عجبا! آيا روز غديرخم را فراموش كرده‏ايد؟»
عرضه داشتم: روز غدير را مى‏دانم (و آن غير قابل انكار است)، از آن اسرارى كه رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم با شما در ميان گذاشته، مرا آگاه كنيد، فرمود:
«اشهداللّه تعالى لقد سمعته يقول: علىٌّ خير من أخلّفه فيكم، و هو الامام والخليفة بعدى، و سبطاى و تسعة من صلب الحسين أئمّة أبرار، لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادين مهديّين، و لئن خالفتموهم ليكون الاختلاف فيكم الى يوم القيامة؛ خدا را شاهد مى‏گيرم كه شنيدم رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: على بهترين كسى است كه او را جانشين خود در ميان شما قرار مى‏دهم. على امام و خليفه بعد از من است، و دو فرزندم (حسن و حسين) و نه تن از فرزندان حسين پيشوايان و امامانى پاك و نيكند. اگر از آنها اطاعت كنيد، شما را هدايت خواهند نمود، و اگر مخالفت ورزيد، تا روز قيامت بلاى تفرقه و اختلاف در ميان شما حاكم خواهد شد.»

پرسيدم: بانوى من! پس چرا على‏عليه السلام سكوت كرد، و براى گرفتن حقّ خويش قيام نكرد؟
حضرت زهراعليها السلام در پاسخ فرمود:

«يا اباعمر لقد قال رسول اللّه‏صلى الله عليه وآله وسلم: مثل الامام مثل الكعبة اذ تؤتى و لا تأتى – أو قالت: مثل علىّ – ثمّ قالت: أما واللّه لو تركوا الحقّ على أهله و اتبعوا عترة نبيّه لما اختلف فى‏اللّه اثنان، و لورثها سلف عن سلف و خلف بعد خلف حتى يقوم قائمنا التاسع من ولد الحسين، و لكن قدّموا من أخّره اللّه و أخّروا من قدّمه اللّه، حتى اذا ألحدوا المبعوث و أودعوه الجدث المجدوث، اختاروا بشهوتهم و عملوا بآرائهم، تبّاً لهم أو لم يسمعوا اللّه يقول: «و رَبُّكَ يَخْلُقُ مايَشاءُ وَ يَخْتارُ ماكانَ لَهُمُ الخِيَرَةُ»؟ بل سمعوا و لكنّهم كما قال اللّه سبحانه: «فَاِنَّها لا تَعْمَى الاَبْصارُ وَلكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الّتى‏ في الصُّدُورِ» هيهات بسطوا فى الدّنيا آمالهم و نسوا آجالهم، فتعساً لهم و أضلّ أعمالهم، أعوذبك يا ربّ من الحُور بعد الكَوْر؛ اى اباعمر، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: مَثَلِ امام (مثل على)، همانند كعبه است، كه مردم به سراغ آن مى‏روند، نه آنكه كعبه به سراغ مردم بيايد.
(سپس حضرت زهراعليها السلام ادامه داد:)
آگاه باش! به خدا سوگند! اگر حق را به اهلش واگذار مى‏كردند و از عترت رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم اطاعت مى‏نمودند، دو نفر هم (در حكم خداوند) با يكديگر اختلاف نمى‏كردند، و امامت همان گونه كه پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم معرّفى فرمود، از على‏عليه السلام تا قائم ما، فرزند نهم حسين، از جانشينى به جانشينى ديگر به ارث مى‏رسيد. اما كسى (ابوبكر) را مقدّم داشتند كه خدا او را كنار زده بود، و كسى (على) را كنار زدند كه خدا او را مقدّم داشته بود. نتيجه آن شد كه محصول بعثت را انكار كردند و به بدعت‏ها روى آوردند، آنها هوا پرستى را برگزيدند و براساس رأى و نظر شخصى عمل كردند، هلاكت و نابودى بر آنان باد! آيا نشنيدند كلام خدا را كه فرمود:
«پروردگار تو هرچه بخواهد، مى‏آفريند و هرچه بخواهد، برمى‏گزيند، آنان (در برابر او) اختيارى ندارند.»؟
آرى شنيدند، اما همان گونه كه قرآن فرمود:

«چشم‏هاى ظاهر نابينا نمى‏شود، بلكه دل‏هايى كه در سينه‏هاست، كور مى‏شود.»
افسوس كه آنان آرزوها و هوس‏هاى خود را تحقّق بخشيدند و از مرگ و قيامت غافل ماندند! خدا نابودشان گرداند و آنان را در كارهايشان گمراه كند.
پروردگارا! به تو پناه مى‏برم از كمى ياران پس از فراوانى آنان.»

4. آيا جاى عذرآوردن باقى مانده؟

«غصب فدك» انتقامى بود كه از حضرت زهراعليها السلام در مقابل حمايت‏هايش از حقّ اميرمؤمنان‏عليه السلام گرفته مى‏شد. پافشارى حضرت بر دفاع از ولايت اميرمؤمنان‏عليه السلام و نگرانى هيئت حاكمه از تأثير كلام حضرت زهراعليها السلام در ميان مردم، آنان را واداشت تا با گرفتن فدك از ايشان، به دو هدف عمده برسند: از يك سو، به ديگر معترضان نشان دهند كه ايستادگى در برابر قدرت حاكمه هزينه‏هاى سنگينى دارد و از سوى ديگر، وانمود كنند كه مشكل اصلى هيئت حاكمه با حضرت زهراعليها السلام مسائل مالى و دنيوى است، نه مبحث دين و امامت و ولايت!
آنها مى‏دانستند كه خاندان رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم و اهل بيت مطهّر، هيچ گونه دلبستگى به مال دنيا ندارند، و تمام همّ و غمّ آنان حفظ مكتب اسلام و پايدارى از اصالت آن است و اگر اين واقعيت براى عامّه مردم به اثبات برسد پايه‏هاى لرزان حكومت جديد، سست‏تر خواهد شد. بنابراين، نيازمند سوژه‏اى بودند كه اذهان مردم را به سوى ديگرى هدايت كنند و مشكل اصلى حكومت با خاندان رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را دعواى ارث و ميراث و درد مال و منال جلوه دهند؛ لذا بهترين سوژه را گرفتن فدك يافتند، و با تحريف سخنان رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم مشروعيتى براى كار ناپسنديده خود تدارك ديدند.
حضرت زهراعليها السلام كه به خوبى از اهداف آنان اطلاع داشت، فرصت را مغتنم شمرد و خطبه مشهور خود را در مسجد مدينه ايراد فرمود؛ خطبه‏اى كه طنين سخنان رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را در اذهان مردم به ياد مى‏آورد، گويى كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بر بالاى منبر خطبه مى‏خواند!

حضرت در اين خطبه، حقايق فراوانى را با مردم در ميان گذاشت، و پرده‏هاى تزوير و تحريف را كنار زد و چهره غبارگرفته حقيقت را به مردم نشان داد. او چنان مستدل و مستحكم سخن گفت كه خليفه اوّل در برابر منطق قوى ايشان تسليم شد و دستور بازگرداندن فدك را صادر نمود (گرچه با فاصله كمى مجدّداً به دستور نخست خود بازگشت). نتيجه خطبه حضرت، بسيار جالب و قابل توجّه است؛ بعد از آن خطبه تاريخى جمعى به حضرت زهراعليها السلام گفتند:
«يا بنت محمّد! لو سمعنا هذا الكلام منك قبل بيعتنا لأبى بكر ما عدلنا بعلىّ أحدا؛ اى دختر رسول خدا! اگر قبل از بيعت با ابوبكر اين سخنان را از تو مى‏شنيديم، به هيچ وجه كسى را بر على‏عليه السلام ترجيح نمى‏داديم!»

اينجا بود كه حضرت در جواب آنان به جريان غديرخم اشاره كرده، فرمود:

«هل ترك أبى يوم غديرخم لأحد عذرا؟؛ آيا پدرم رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم پس از حادثه غديرخم، جايى براى عذرآوردن باقى گذاشته بود؟»

در كتاب دلائل الامامه نقل شده است: بعد از اينكه حضرت زهراعليها السلام آن خطبه غرّا را ايراد فرمود، در هنگام بازگشت از مسجد، رافع بن رفاعه به دنبال حضرت آمد و خطاب به ايشان عرضه داشت:
«يا سيّدةالنّساء لو كان أبوالحسن تكلّم فى هذا الأمر و ذكر للنّاس قبل أن يجرى هذا العقد ما عدلنا به احداً؛ اى سرور زنان! اگر على‏عليه السلام قبل از اينكه مردم با ابوبكر بيعت كنند، با آنان سخن مى‏گفت و روشنگرى مى‏نمود، ما از او رويگردان نمى‏شديم، و با فرد ديگرى بيعت نمى‏كرديم!»
حضرت زهراعليها السلام فرمود:
«اليك عنّى فما جعل اللّه لأحد بعد غديرخم من حجّة و لاعذر؛ مرا به حال خود بگذار، كه خداوند بعد از جريان غديرخم براى هيچ كس عذر و بهانه‏اى قرار نداده است.»
سخن آخر

در پايان، ذكر اين نكته لازم است كه بعد از ارتحال رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم و موفقيت حزب سقيفه در دستيابى به خلافت، مخاطبان حضرت زهراعليها السلام اغلب كسانى بودند كه در روز غدير حضور داشتند و با چشم‏هاى خود رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را مشاهده كرده بودند كه دست على‏عليه السلام را بلند كرده و به مردم نشان داد. آنها با گوش‏هاى خود شنيده بودند كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «من كنت مولاه فهذا علىٌّ مولاه» و حتى اغلب آنان در آن روز با حضرت على‏عليه السلام دست بيعت داده و جانشينى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم را به وى تبريك گفته بودند. اگر به ندرت كسانى هم بودند كه در غدير حضور نداشتند، آنان نيز اخبار قطعى آن را از مسلمانان حاضر در غدير دريافت كرده بودند. ديگر شبهه‏اى در صحّت جريان غدير وجود نداشت و از لحاظ فاصله زمانى هم كمتر از صد روز از جريان غدير سپرى نشده بود، و احتمال فراموشى مردم به هيچ وجه قابل اعتنا نبود.
در چنين شرايطى كه مخاطبان، علم كافى داشته و بلكه خود در جريان غدير حاضر و شاهد بودند، اما به هر دليلى خود را به فراموشى زدند و گاهى نيز با عناد و لجاجت برخورد كردند، زمينه چندانى براى طرح واقعيت‏هاى روشن و غير قابل انكار نبود، و جز براى اتمام حجّت و يا ثبت در حافظه تاريخ، براى بهره‏مندى آيندگان، ثمره ديگرى نداشت. به همين دليل است كه در آن مقطع خاص، فقط دو مورد از اميرمؤمنان‏عليه السلام استناد به حديث غدير نقل شده است و عمده استشهادات حضرت على‏عليه السلام به جريان غدير، در دوره پنج سال خلافت بود كه بسيارى از مخاطبان حضرت، غديرخم را درك نكرده بودند و به دليل فاصله زمانى زياد، بعضى از اصحاب نيز ادّعاى فراموشى مى‏كردند!
با اين توضيح، سرّ اينكه حضرت زهراعليها السلام فقط اشاره‏اى به غدير مى‏نمايند، و اغلب به حالت سؤال كه آيا غدير را فراموش كرده‏ايد، و يا اينكه آيا جاى عذر و توجيهى بعد از غدير باقى مانده است، روشن مى‏گردد.
البته توجه به اين نكته كه حضرت زهراعليها السلام با فاصله بسيار كمى بعد از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به شهادت رسيد، و تقريباً نصف اين ايّام را نيز در بستر بيمارى به سر برد، اهتمام خاصّ ايشان به يادآورى جريان «غدير» در همين مدت كوتاه، روشن مى‏گردد!
عيد غدير در سيره اهل بيت عليهم السلام:

سابقه«غدير»و«عيد گرفتن»اين روز مقدس، به زمان پيامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)مى‏رسد.
در دوران ائمه‌ديگر نيز اين سنت دينى ادامه داشته و امينان وحى الهى، همچون امام صادق(علیه السلام)و امام رضا(علیه السلام)آن را آشكار ساخته و يادش را گرامى و زنده نگه مى‏داشتند. پيش از آنان نيز، اميرالمومنين(علیه السلام)احياگر اين عيد بود.
رمز عيد بودن«غدير»نيز، كمال دين و اتمام نعمت در سايه تداوم خط رسالت در شكل و قالب امامت بود. به فرمان پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)مسلمانان مامور شدند« ولايت»را به صاحب ولايت تبريك گويند و با آن حضرت بيعت كنند.

رسول خدا نيز براين نعمت الهى شادمانى كرد و فرمود:« الحمدلله الذى فضلنا على جميع العالمين.« آيه قرآن كه به صراحت، اين روز را روز اكمال دين و خشنودى پروردگار از اين واقعه و اين تعيين وصى دانسته، رمز ديگرى از عيد بودن غديرخم است. فرخندگى اين روز و عظمت اين مراسم و عيد بودن غدير، در آن روز و لحظه برهمگان روشن بود. اين نكته را حتى «طارق بن شهاب» مسيحى كه در مجلس عمربن خطاب حضور داشت، فهميده بود كه گفت: اگر اين آيه “اليوم اكملت لكم دينكم…”(مائده / 3)در ميان ما نازل شده بود، روز نزول آيه را عيد مى‏گرفتيم. هيچ يك از حاضران نيز حرف او را رد نكردند. خود عمر نيز سخنى گفت كه به نوعى پذيرش حرف او بود.

عيد گرفتن غدير :

غدير، تنها نه به عنوان« روزى تاريخى»،بلكه به عنوان يك«عيد اسلامى»مطرح است.
عيد بودن آن نيز، مراسم و سنت هاى خاصى را مى‏طلبد و نه تنها بايد آن را عيد دانست، بلكه بايد آن را عيد گرفت و به شادمانى پرداخت و به عنوان تعظيم شعائر دينى، آن را بزرگ داشت و بر شكوه آن افزود، تا ارزش هاى نهفته در اين روز عظيم، همواره زنده بماند و سيره معصومين عليهم السلام احيا گردد. همه اين ويژگي ها براى اين روز بزرگ، موقعيتى والا و ارزشمند پديد آورد، آنچنان كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)و ائمه هدى و مومنانى كه پيرو آنان بودند، از موقعيت اين روز شادمان بودند. مقصود ما از«عيد گرفتن»اين روز نيز همين است. خود حضرت رسول نيز به اين نكته اشاره و تصريح فرموده است، از جمله در روايتى كه مى‏فرمايد:

روزغديرخم، برترين اعياد امت من است، روزى است كه خداى متعال مرا فرمان داد تا برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمى هدايتگر براى امتم تعيين كنم كه پس از من به وسيله او راهنمايى شوند، و آن، روزى است كه خداوند در آن روز، دين را كامل ساخت و نعمت را بر امتم به كمال و تمام رساند و اسلام را به عنوان دين، برايشان پسنديد.« كلام ديگر پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)كه فرموده بود:« به من تهنيت بگوييد، به من تهنيت بگوييد.» نيز نشان دهنده همين عيد بودن روز غدير در كلام حضرت رسول است.
خود اميرالمومنين(علیه السلام)در ادامه خط پيامبر، اين روز را عيد گرفت و در سالى كه روز جمعه با روز غدير مصادف شده بود، در ضمن خطبه عيد فرمود: -خداوند متعال براى شما مومنان، امروز دو عيد بزرگ و شكوهمند را مقارن قرار داده است كه كمال هر كدام به ديگرى است، تا نيكى واحسان خويش را درباره شما كامل سازد و شما را به راه رشد برساند و شما را دنباله رو كسانى قرار دهد كه با نور هدايتش روشنايى گرفته‏اند و شما را به راه نيكوى خويش ببرد و به نحو كامل از شما پذيرايى كند. پس جمعه را محل گردهمايى شما قرار داده و به آن فراخوانده است، تا گذشته را پاك سازد و آلودگي هاى جمعه تا جمعه را بشويد، نيز براى يادآورى مومنان و بيان خشيت تقوا پيشگان مقرر ساخته است و پاداشى چند برابر پاداش هاى مطيعان در روزهاى ديگر قرار داده و كمال اين عيد، فرمانبردارى از امر الهى و پرهيز از نهى او و گردن نهادن به طاعت اوست.

پس توحيد خدا، جز با اعتراف به نبوت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)پذيرفته نيست و دين، جز با قبول ولايت به امر الهى قبول نمى‏شود و اسباب طاعت خدا جز با چنگ زدن به دستگيره‏هاى خدا و اهل ولايت، سامان نمى‏پذيرد. خداوند در روز غدير، بر پيامبرش چيزى نازل كرد كه بيانگر اراده‏اش در باره خالصان و برگزيدگان است و او را فرمان داد كه پيام را ابلاغ كند و از بيماردلان و منافقان هراس نداشته باشد و حفاظت او را عهده دار باشد… .
تا آنجا كه فرمود: رحمت خدا برشما باد! پس از پايان اين تجمع، به خانه‏هايتان برگرديد و به خانواده خود، وسعت و گشايش دهيد و به برادران خود نيكى كنيد و خداوند را بر نعمتى كه ارزانى‏تان كرده، سپاس گوييد. با هم باشيد، تا خداوند هم متحدتان سازد، به يكديگر نيكى كنيد، تا خداوند هم، الفت شما را پايدار كند، از نعمت الهى به يكديگر هديه دهيد، آن گونه كه خداوند بر شما منت نهاده و پاداش آن را در اين روز، چندين برابر عيدهاى گذشته و آينده قرار داده است. نيكى در اين روز، ثروت را مى‏افزايد و عمر را طولانى مى‏كند. ابراز عاطفه و محبت به هم در اين روز، موجب رحمت و لطف خدا مى‏شود. تا مى‏توانيد، در اين روز از وجودتان خرج خانواده و برادرانتان كنيد و در برخوردها و ملاقات ها ابراز شادمانى و سرور كنيد…»
آيين عيد غدير و ائمه[علیهم السلام]
:

ائمه اهل ‏بيت عليهم السلام، اين روز را شناخته و شناسانده و آن را عيد ناميدند و همه مسلمانان را به عيد گرفتن آن دستور دادند و فضيلت آن روز و ثواب نيكوكارى در آن را بيان كردند.
فرات بن احنف مى‏گويد: به امام صادق(علیه السلام)عرض كردم: جانم فدايت! آيا مسلمانان عيدى برتر از عيد فطر و قربان و جمعه و روز عرفه دارند؟ فرمود: آرى! با فضيلت ترين، بزرگترين و شريف ترين روز عيد نزد خداوند، روزى است كه خدا دين را در آن كامل ساخت و بر پيامبرش محمد(صلی الله علیه و آله و سلم )اين آيه را نازل فرمود: ” اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا” گفتم: آن كدام روز بود؟ فرمود: هر گاه يكى از پيامبران بنى‏اسرائيل مى‏خواست جانشين خود را تعيين كند و انجام مى‏داد، آن روز را عيد قرار مى‏دادند. آن روز، روزى است كه پيامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، على(علیه السلام)را به عنوان هادى امت نصب كرد و اين آيه نازل شد و دين كامل گشت و نعمت خدا بر مومنان، تمام شد. گفتم: آن روز، كدام روز از سال است؟ فرمود: روزها جلو و عقب مى‏افتد، گاهى شنبه است، گاهى يك شنبه، گاهى دوشنبه، تا… آخر هفته. گفتم: در آن روز، چه كارى سزاوار است كه انجام دهيم؟ فرمود: آن روز، روز عبادت و نماز و شكر و حمد خداوند و شادمانى است، به خاطر منتى كه خدا بر شما نهاد و ولايت ما را قرار داد . دوست دارم كه آن روز را روزه بگيريد.
حسن بن راشد از امام صادق(علیه السلام)روايت مى‏كندكه: به آن حضرت عرض كردم: جانم فدايت! آيا مسلمانان را جز عيد فطر و قربان، عيدى است؟ فرمود: آرى اى حسن! بزرگتر و شريف ‏تر از آن دو. پرسيدم: چه روزى است؟ فرمود: روزى كه اميرالمومنين(علیه السلام)به عنوان نشانه راهنما براى مردم منصوب شد.
گفتم: فداى شما! در آن روز چه كارى سزاوار است كه انجام دهيم؟ فرمود : روزه مى‏گيرى و بر پيامبر و دودمانش درود مى‏فرستى و از آنان كه در حقشان ستم كردند، به درگاه خدا تبرى مى‏جويى. همانا پيامبران الهى به اوصياء خويش دستور مى‏دادند روزى را كه جانشين تعيين شده،«عيد»بگيرند. پرسيدم: پاداش كسى كه آن روز را روزه بگيرد چيست؟ فرمود: برابر با روزه شصت ماه است.
عبدالرحمان بن سالم نيز از پدرش روايت كرده كه: از حضرت صادق(علیه السلام)پرسيدم: آيا مسلمانان غير از جمعه، قربان و فطر، عيدى دارند؟ فرمود: آرى، عيدى محترم‏تر. گفتم: چه روز؟ فرمود : روزى كه حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، اميرالمومنين(علیه السلام)را به امامت منصوب كرد و فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه» . عرض كردم: آن روز، چه روزى است؟ فرمود: به روزش چه كاردارى؟ سال در گردش است، ولى آن روز، هيجدهم ذى‏ حجه است.
پرسيدم: در آن روز شايسته است چه كارى انجام شود؟ فرمود: در آن روز، با روزه و عبادت و ياد كردن محمد و آل محمد، خداوند را ياد مى‏كنيد . همانا پيامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)توصيه فرمود كه مردم اين روز را عيد بگيرند. پيامبران همه چنين مى‏كردند و به جانشينان خود وصيت مى‏كردند كه روز تعيين جانشين را عيد بگيرند.
امام صادق(علیه السلام)نيز روزه غديرخم را برابر با صد حج و عمره مقبول نزد خداوند مى‏دانست و آن را«عيد بزرگ خدا»مى‏شمرد. در« خصال»صدوق از مفضل بن عمر روايت شده كه: به حضرت صادق(علیه السلام)عرض كردم: مسلمانان چند عيد دارند؟ فرمود: چهارعيد. گفتم: عيد فطر و قربان و جمعه را مى‏دانم. فرمود: برتر از آنها روز هيجدهم ذى‏ حجه است. روزى كه پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)،(دست)حضرت امير(علیه السلام)را بلند كرد و او را حجت بر مردم قرار داد. پرسيدم: در اين روز، چه بايد بكنيم؟ فرمود: با آن كه هر لحظه بايد خدا را شكر كرد، ولى در اين روز، به شكرانه نعمت الهى بايد روزه گرفت. انبياى ديگر نيز اين گونه به اوصياى خود سفارش مى‏كردند كه روز معرفى وصى را روزه بدارند و عيد بگيرند . در حديث ديگرى در«مصباح شيخ طوسى»امام صادق(علیه السلام)آن روز را روزى عظيم و مورد احترام معرفى كرده است كه خداوند حرمت آن را بر مومنان گرامى داشته و دينشان را كامل ساخته و نعمت را بر آنان تمام نموده است و در اين روز، با آنان عهد و ميثاق خويش را تجديد كرده است.
امام، غديرخم را روز عيد و شادمانى و سرور و روز روزه شكرانه دانسته كه روزه‏اش معادل شصت ماه از ماه هاى حرام( محرم، رجب، ذى قعده و ذى حجه)است. در حديثى ديگر است كه، حضرت صادق(علیه السلام)در حضور جمعى از هواداران و شيعيانش فرمود: آيا روزى را كه خداوند، با آن روز، اسلام را استوار ساخت و فروغ دين را آشكار كرد و آن را براى ما و دوستان و شيعيانمان عيد قرار داد، مى‏شناسيد؟ گفتند: خدا و رسول و فرزند پيامبر داناتر است، آيا روز فطر است؟ فرمود: نه. گفتند: روز قربان است؟ فرمود: نه، هر چند اين دو روز، بسيار مهم و بزرگند، اما روز« فروغ دين»از اينها برتر است، يعنى روز هيجدهم ذى حجه… . فياض بن محمدبن عمر طوسى در سال در حالى كه خودش 90 سال داشت.)گفته است كه حضرت رضا(علیه السلام)را در روز غدير ملاقات كردم، در حالى كه در محضر او جمعى از ياران خاص وى بودند و امام(علیه السلام)آنان را براى افطار نگاه داشته بود و به خانه‏هاى آنان نيز طعام و خلعت و هدايا، حتى كفش و انگشتر فرستاده بود و وضع آنان و اطرافيان خود را دگرگون ساخته بود و پيوسته فضيلت و سابقه اين روز

بزرگ را ياد مى‏فرمود.
محمدبن علاء همدانى و يحيى بن جريح بغدادى مى‏گويند: ما به قصد ديدار احمدبن اسحاق قمى – از اصحاب امام عسكرى عليه السلام – در شهر قم به در خانه‏اش رفته، در زديم. دختركى آمد. از او درباره احمد بن اسحاق پرسيديم. گفت: او مشغول عيد خودش است، امروز عيد است. گفتيم: سبحان الله! عيد شيعيان چهارتاست: عيد قربان، فطر، غدير و جمعه. اين نيز نشان دهنده سيره عملى بزرگان شيعه، نسبت به اين روز فرخنده است. اميد است كه جامعه شيعى، با اهتمام ورزيدن به عيد ولايت و رهبرى، رشد خودشان را نشان دهند و با تكريم اين حبل المتين استوار شيعه، دين

خويش را نسبت به بنيادهاى اعتقادى ادا كنند.


جستجو