پرسشها وپاسخها

 

پرسش 1

با اين كه شيعيان معتقدند علي بن ابي طالب از فرزندش حسين افضل و برتر است، ولي در سال روز شهادت آن حضرت مانند روز عاشورا گريه نمي كنند چرا؟

پاسخ

 

در افضل و برتر بودن علي (عليه السلام) نسبت به فرزندانش و همچنين برتر بودن پيامبر (عليه السلام) نسبت به همگان حرفي نيست و فضيلت علي (عليه السلام) و ديگر امامان معصوم شعاعي از فضيلت پيامبر خداست ولي در سال روز شهادت حسين بن علي (عليه السلام) جهاتي است كه در سال روز شهادت ديگران نيست:

 

1- شهادت امام حسين (عليه السلام) يك فاجعه هولناك و دلخراش بود كه هفتاد و دو تن حتي كودك شيرخوار به دست گروهي كه بويي از ايمان و انسانيت به مشام آنها نرسيده بود به شهادت رسيدند.

2- خود پيامبر (عليه السلام) و امير مومنان (عليه السلام) هر گاه از شهادت امام حسين (عليه السلام) ياد مي كردند اشكشان جاري مي شد و در پاسخ پرسش 21 به بخشي از روايات آن اشاره كرديم و حتي امام مجتبي (عليه السلام) به حسين بن علي (عليه السلام) فرمود: «لا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يا أبا عَبْدِ اللهِ» و پيامبر گرامي (عليه السلام) در دوران زندگي خود گاهي مجلس عزا به صورت خصوصي تشكيل مي داد و اين يكي از رويداد هاي تاريخي است كه غالباً از آن غفلت شده است.

مرحوم علامه اميني در كتاب «سيرتنا و سنتنا» فصلي از اين مجالس را كه به وسيله پيامبر خدا (عليه السلام) و ديگران در محيط خانواده تشكيل مي شد گزارش كرده است.

3- شهادت حسين بن علي (عليه السلام) مسير تاريخ را عوض كرد؛ زيرا اسلام به وسيله امويان قدرت طلب و پيروان آيين جاهليت از مسير اصلي خارج و راه ديگري را مي پيمود كه امام حسين بن علي (عليه السلام) اين سرنوشت را در سخنان خود به فرماندار معاويه فرمود: «وَ عَلَي الإِسْلامِ السَّلامُ، إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ يَزيدٍ . . .»

«اثري از اسلام باقي نمي ماند اگر امت اسلامي گرفتار زمامداري مانند يزيد مي شد».(سيرتناوسنتناصص41و98واللهوفص99)

از اين روست كه تظاهرات شيعه براي حفظ مكتب اهل بيت (عليه السلام) در عاشورا نسبت به روز هاي ديگر شديد تر است و اين هرگز به معناي برتر بودن امام حسين (عليه السلام) از جد بزرگوارش نيست.

4- يكي از ابعاد اين واجعه آن است كه: مردمي به ظاهر مسلمان و نمازگزار فرزند پيامبر گرامي (عليه السلام) را با لب تشنه در كنار فرات كشتند و سر و او و هيجده تن از ياران او را بر نيزه زدند و به عنوان برزگترين تحفه به دربار يزيد بن معاويه بردند!

آنان مي خواستند دختران رسول الله (عليه السلام) را به عنوان اسيران جنگي به كنيزي ببرند! آيا اين سخت ترين مصيبت بر خاندان رسالت نيست!

پرسش 2

ولايت علي بن ابي طالب (عليه السلام) و فرزندانش ركني از ايمان است چرا اين ركن در قرآن با صراحت بيان نشده است؟ در حالي كه نماز و زكات كه پايين تر از ولايت است در قرآن آمده است؟

پاسخ

دست حق ديدي ولي نشناختي! اگر آيات قرآن را با دقت مي خوانديد و خود را از عقايد موروثي به ويژه در لباس وهابيت آزاد مي كردي به يقين آيات ولايت بر تو مخفي نمي ماند.

قرآن مجيد ولايت علي (عليه السلام) را در اين آيه بيان كرده است:

« إِنْمَا وَلِيُّكُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاهَ وَ يُؤْ تُونَ الزَّكَاهَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ »

(مائده/55)

خوشبختانه نزول اين آيه را بسياري از محدثان و محققان اهل سنت درباره علي (عليه السلام) نقل كرده اند كه تعداد آنان به 66 نفر مي رسند و در ميان آنان 9 نفر از صحابه نزول آيه را در حق امام نقل كرده اند.

و چون هدف در اينجا اختصار است در اين مورد شما را به متاب شريف«الغدير» ارجاع مي دهم.

(الغدير ج3صص156و162)

از اين گذشته چرا احاديث متواتر و متضافر پيامبر (عليه السلام) را درباره ولايت علي (عليه السلام) ناديده مي گيريد؛ مانند: 1- حديث غدير 2- حديث منزلت 3- حديث «إِنَّ عَلِيّاً وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِيَّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي»

(سنن ترمذيج5ص632حديث3712و مستدرك حاكم ج3ص110

و مصنف ابن ابي شيبه ج6ص371حديث32082وص375حديث32110)

و نمونه هاي ديگر كه فراوان است.

گذشته از اين به چه دليل هر چه ركن باشد بايد در قرآن بيايد؟ شما مي گوييد قرآن قديم است و هر كس بگويد قرآن حادث است كافر مي شود پس چرا اين ركن در قرآن نيامده است؟

پرسش 3

اگر آن گونه كه شيعه مي گويد اصحاب شدن يك ديگر بوده اند چگونه آنها در كنار هم و همراه هم مناطق زيادي از جهان را فتح كردنند؟

پاسخ

پاسخ اين پرسش را در پرسش شماره 34 آورديم. در ضمن آنچه به شيعه نسبت مي دهد كه معتقد اند صحابه دشمن يكديگر بودند كاملاً بي پايه است. شيعه معتقد است بخشي از صحابه پيشگامن تشيع بوده اند و بخش هاي ديگر كه اكثريت را تشكيل مي دهند از نظر فكري و عقيدتي يكسان نبودند و چنين نبود كه در همه مسائل با هم يكسان باشند ولي به حكم «الحُكْمُ لِمَنْ غَلَبَ» با حفظ اختلاف در فكر و نظر از نظر عملي براي حفظ انسجام جامعه اسلامي با حاكمان وقت و خلفاي زمان مخالفت عملي نمي كردند وحتي كساني كه اظهار مخالفت مي كردند سركوب مي شدند مانند سعد بن عباده كه در شام ترور شد و به قول آنها با تير غيبي كشته شد و عبد الله بن مسعود كه مورد ضرب و شتم قرار گرفت و جناب ابوذر به ربذه تبعيد شد و . . .

ما به گردآورده اين پرسش ها توصيه مي كنيم تاريخ را با ذهني صاف و شفاف و دور از هر نوع پيش داوري از نوع بخواند.

پرسش 4

چرا شيعيان معتقد اند آياتي از قرآن حذف شده و آياتي را ابوبكر و عمر تغيير داده اند؟

پاسخ

نويسنده مي گويد: شيعيان معتقدند كه آياتي از قرآن حذف شده است.

او كه اين مطلب را به شيعيان نسبت مي دهد بايد دليلي از كتب عقايد شيعه براي اين سخنش بياورد. در حالي كه در كتب عقايد شيعه چنين مطلبي وجود ندارد. قديمي ترين كتاب عقايد ما «عقائد الاماميه» شيخ صدوق است و در آن، به خلاف اين سخن تصريح شده است.

پيش از آن، فضل بن شاذان (متوفاي 260 ق) اعتقاد به تحريف را به مخالفان شيعه نسبت مي دهد و تصريح مي كند كه قرآن مصون از تحريف است و چيزي از آن كاسته نشده است.

گردآوردنده سؤالات با نقل رواياتي تحريف را به شيعه نسبت مي دهد. اكنون ما نظر خوانندگان را به دو نكته جلب مي كنيم:

الف) وجود روايت در كتب حديثي دليل بر عقيده نيست. عقيده را بايد از كتاب هاي عقايد جست كه عصاره قرآن و احاديث متواتر و عقل قطعي است و چنين مطلبي در هيچ يك از كتب اعتقادي شيعه نيامده است.

ب) رواياتي كه او ادعايش را بر آنها مستند ساخته حاكي از كم يا زياد شدن آيات قرآن نيست بلكه نوعي تفصير و اشاره به مصداق بارز آيات است و اين اشتباه اختصاص به ايشان ندارد. آنان كه با لسان روايات اهل بيت (عليه السلام) آشنا نيستند اين تفاصير را جزئي از آيات دانشته اند در حالي كه اين روايات ربطي به جملات و كلمات قرآن ندارد و تناه تفسير آيات است.

اكنون به رواياتي كه تمسك جسته اشاره مي شود:

1- مي گويد: در اصول كافي در تفسير آيه ذرّ آمده است:

«. . . وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُوِْي وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين»

پاسخ

اين حديث به فرض صحت در صدد بيان آن نيست كه اين كلمات جز آيه است بلكه مي خواهد بگويد در « عالم ذرّ» از چيز هايي كه از انسان پيمان گرفته شده رسالت پيامبر (عليه السلام) و وصايت علي (عليه السلام) است.

بهترين شاهد اين است كه پس از آيه مي گويد: «وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين» و اين نوع تفسير بيان مصداق است نه بيان اجزاي آيه و جمله به گونه اي است كه اصلاً در دل آيه نمي گنجد.

2- در حديثي آيه مربوط به پيامبر چنين آمده است:

«وَ أَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا بِهِ – يعني بالامام – وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ . . .»

پاسخ

اگر كسي حديث را از اول تا آخر مطالعه كند به تقين مي رسد پيامبر خدا (عليه السلام) در مقام بيان موقعيت امامي است كه بايد پس از رحلت خودش بيايد و تكاليف پيامبر ( غير از تلقي وحي و تشريع ) بر دوش او است.

آنگاه يادآور مي شود: مردان مومن كساني هستند كه به پيامبر ايمان مي آوردن و او را تقويت و ياري مي كنند.

ايمان به پيامبر (عليه السلام) ايمان به همه چيز هايي است كه بر او نازل مي شود و يكي از آنها امامت امير مومنان و ديگر جانشينان اوست.

در حقيقت امام در مقام بيان تفسير و تبيين حدود و قلمرو ايمان به پيامبر (عليه السلام) است كه از آنها است ايمان به پيامبر (عليه السلام) يعني ايمان به عصمت و اعجاز او و اين كه خاتم و آخرين پيامبران است و جانشينش علي بن ابي طالب (عليه السلام) است اگر مي گويند: « يعني با لامام » اين جمله ناظر به يكي از اموري است بايد بدان ايمان آورد.

3- حديث سوم كه مي گويد: امام « كظلمات . . . » را به فلان و فلان تفسير كرده است. از تفسير علي بن ابراهيم نقل كرده كه از نظر سند بسيار مخدوش است و اصولاً اين كتاب نگارش علي بن ابراهيم نيست بلكه فردي به نام عباس بن محمد است كه كاملاً مجهول و نا شناخته بوده و مطالب آن را از دو نفر گردآوري كرده است كه اين دو عبارت اند از: علي بن ابراهيم و زياد بن منذر معروف به «ابي الجاروت».

آنچه كه از علي بن ابراهيم نقل كرده مربوط به سوره فاتحه و بقره و بخشي از سوره آل عمران است و از آيه 45 سوره آل عمران تا آخر كتاب را از زياد بن منذر معروف به « ابي الجاروت » نقل مي كند و اتفاقاً اين آيه كه در سوره نور امده مربوط به بخشي است كه راوي آن زياد بن منذر است.

بنابراين، پشتوانه احتجاج حديثي است از كتابي كه:

1- مؤلف آن مجهول و ناشناخته است.

2- سند آن به جابر بن زيد جعفي مي رسد كه نجاشي درباره او گفت: «كَانَ مُخْتَلِطاً» ؛ صحيح و سقيم را به هم مخلوط مي كرد.

(الذريعه الي تصانيف الشيعه ج4ماده تفسير علي ابن ابراهيم كليلت في علم الرجال صص340-227)

آياصحيح است با چنين روايتي شيعه را متهم كرد؟

و نيز در ضمن همين سؤال مي گويد: امام در تفسير آيه «. . . فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ ؤَ‌عَزَّرُوهُ وَ نٌََرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي اُنزِلَ مَعَهُ اُوْلَئِكَ هُمْ الْمُلِحُونَ» رستگاران را چنين تفسير كرده است: « الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الْجِبْتَ وَ الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُونهَا وَ الْجِبْتُ وَ الطَّاغُوتَُ فُلاَنٌ وَ فلاَنٌ»

در اينجا حضرت مصداق را بيان مي كند. جبت و طاغوت هزاران مصداق دارد. حضرت در اين آيه به سه مصداق آن اشاره مي كند. آيا ايت تحريف آيه است؟

تحريف به معني كم و زياد كردن است نه تفسير كردن.

احاديثي كه در اين مورد آورده همگي جنبه تفسيري دارد و او تصور كرده كه تفسير ها جزو آيه هستند مثلاً آيه «وَ مَنْ يُطِعْ اللهَ وَ رَسُولَهَ يُدْخِلْهَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْاأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده او تصور كرده آنچه در ميان دو خط از امام صادق (عليه السلام) نقل شده جزو آيه است در حالي كه تفسير آيه است نه آيه.

اطاعت خدا و رسول قلمرو گسترده اي دارد يكي از موارد آن اطاعت خدا و رسول درباره اوصيايي است كه او معين كرده است نظير چنين تفسيري را بدون آنكه ملازم با تحريف قرآن باشد در صحيح مسلم از عايشه نقل مي كند: «حَافِظُوا عَلَي الصَّلَوَاتِ وَ الصَّلَاهِ الْوُسْطَي . . . » – وَ صَلاهُ الْعَصْر» . «صلاة العصر» جزو آيه نيست بلكه تفسير آن است .

(صحيح مسلم باب الدليل لمن قال الصلاه الوسطي هي صلاه العصرج1صص37-448)


جستجو