«غیرخودی ها» در منظر قرآن

«غیرخودی ها» در منظر قرآن

بی تردید، یكی از بهترین عواملی كه موجب موفقیت انسانهای مؤمن در عرصه دشمن ستیزی میشود، آشنایی آنان با اوصاف و خصلتهای گوناگون دشمنان (غیرخودی ها) میباشد. بر این اساس، نوشتار حاضر درصدد است كه در این وادی گامی نهد و با الهام از آیات كریمه قرآنی و گفتار بر جای مانده از معصومان(علیهم السلام)مطالبی را در زمینه تبیین برخی از ویژگیهای «غیرخودی»ها ارائه كند. پیش از از پرداختن به اصل سخن، ذكر دو نكته لازم مینماید:

۱) ضرورت آشنایی با ویژگیهای غیرخودی ها

 

گاه دیده و شنیده میشود كه ناآشنایان با آموزههای وحیانی چنین میپندارند كه گزاره «خودی» و «غیرخودی» در شعاع اموری همچون نژاد، جغرافیا و مانند آن قابل طرح است. متأسفانه رواج این گونه پندارهای نادرست موجب گردیده تا اشخاص و احزاب گوناگونی با مطرح شدن این گزاره ضروری، در عرصه فرهنگی و سیاسی مخالفت نمایند و صریحاً اعلان كنند: «كافر و بی دین هم خودی است. قرآن هم فرمود: “لكم دینكم ولی دین”، بنی آدم اعضای یكدیگرند»۲ و «خداوند خودی و غیرخودی نمیشناسد، نعمت هایش را به همه داده است; چرا ما كاسه داغتر از آش هستیم؟»3

 

 

این در حالی است كه هر شخص آگاه با تعالیم انبیای الهی(علیهم السلام) و آشنا با متون دینی میداند كه هیچ یك از امور یاد شده، و مانند آنها نمیتواند موجب مرزبندی بین انسانها و تقسیم آنها به «خودی» و «غیرخودی» گردد; زیرا اگر چنین بود، نمیبایست رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) در حق سلمان فارسی، كه نژادش ایرانی و زادگاهش ایران زمین است، بفرماید: «سّلمان منّا اهل البیت»; سلمان از ما خاندان اهل بیت(علیهم السلام)است.۴ یا نمیبایست امام صادق (علیه السلام) در پاسخ این سؤال منصور بن بزرج، كه چرا از سلمان فارسی بسیار یاد میكنی، بفرماید: «لاتقل سلمان الفارسی، بل قل سلمان المحمّدی …»; نگو سلمان فارسی، بلكه بگو سلمان محمدی.۵

بدین روی باید گفت: به لحاظ «بنی آدم» و نیز «مخلوق خدا» و «برخوردار بودن از نعمتهای گوناگون الهی»، همه انسانها «خودی» میباشند; زیرا هیچ یك از این امور و مشابه آنها نقشی در تقسیم انسانها به دو گروه «خودی» و «غیرخودی» ندارند; بلكه تنها چیزی كه به این مرزبندی معقول در بین انسانها مشروعیت میبخشد، نوع گرایشهای فكری و خصلتهای روحی آن هاست. بدین روست كه میبینیم خدای منّان خطاب به مؤمنان میفرماید:

«ای كسانی كه ایمان آوردهاید هر گاه پدران و برادران شما كفر را بر ایمان ترجیح دهند آنها را ولیّ (و یار و یاور و تكیه گاه) خود قرار ندهید; و كسانی كه آنها را ولیّ خود قرار دهند ستمگرند.» (توبه: ۲۳)

این كلام الهی به روشنی بیانگر این است كه اگر كسی از خویشان و بستگان نزدیك، اگرچه پدر و برادر باشند، به كفر گراید و آن را بر ایمان ترجیح دهد، «غیرخودی» محسوب میشود; و در نتیجه، دوست شدن با چنین شخصی و خودی به حساب آوردن وی كاری است ناصواب، و سبب میشود تا انسان در زمره ستم كاران قرار گیرد.

در آیه دیگری، در باب مشروعیت پیكار با طیف خاصی از «غیرخودی»ها ـ یعنی اهل كتاب معاند و آن دسته از یهود و نصارا كه حاضر نشدند تا با پرداخت «جزیه» زندگی مسالمت آمیزی با مسلمانان داشته باشند ـ۶ نیز چنین میخوانیم:

با كسانی از اهل كتاب، كه نه به خدا ایمان دارند و نه به روز جزا و نه آنچه را كه خدا و رسولش تحریم كرده حرام میشمرند و نه آیین حق را میپذیرند، پیكار كنید …» (توبه: ۲۹)

مضمون روشن این آیه نیز این نكته را بیان میكند كه اگر ستیز با كسانی از یهود و نصارا مشروع میباشد، برای آن است كه آنان به دلیل عدم ایمان به مبدأ و معاد۷ و نیز عدم پای بندی به محرّمات الهی و همچنین عدم گرایش به دین حق، «غیرخودی» به حساب میآیند; گو این كه خوی «غیرخودی» بودن، آنان را وامی دارد تا علیه پیامبر و مسلمانان توطئه كنند و فتنهای در سر بپرورانند و به مقابله با اسلام و مسلمانان روی آورند. بدین دلیل، بر مؤمنان فرض است كه با آنها مقاتله نموده، و عرصه را بر دشمن تنگ كرده، از این طریق، اقتدار امت و مكتب را حفظ نمایند.

همچنین در آیات دیگری خطاب به رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)می خوانیم:

«بگو (به منافقان) انفاق كنید، خواه از روی میل یا اكراه; هرگز از شما پذیرفته نمیشود; چرا كه شما قوم فاسقی بودید. و هیچ چیز مانع قبول انفاقهای آنها نشد، جز این كه آنها به خدا و پیامبرش كافر شدند. و نماز به جا نمیآورند جز به كسالت، و انفاق نمیكنند، مگر با كراهت.» (توبه: ۵۳ و ۵۴)

با تأمّل در مضمون این دو آیه شریفه، به این نتیجه میرسیم كه رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) از ناحیه پروردگار كریم، مأموریت یافته بور كه به «منافقان» (این غیرخودیهایی كه با بهره گیری از نقاب نفاق، حضورشان را در بین مسلمانان حفظ كرده بودند) اعلام كند كه انفاقات شما، چه از روی میل باشد و چه از روی كراهت، مورد قبول درگاه الهی واقع نمیشود. رمز و راز این عدم قبولی به این برمی گردد كه آنان در اثر كفر به خدا و رسول و انجام نماز با حالت كسالت، از صف «خودی»ها خارج گردیده و در زمره غیرخودیها قرار گرفته اند; زیرا او تنها انفاقات «متّقین» (خودیهای به كمال دست یافته) را میپذیرد. (مائده: ۲۷)

به هر حال، این سلسله از آیات كریمه قرآنی این حقیقت را بیان میدارند كه در باب شناخت «غیرخودی»ها، باید به بینشها و خصلتهای اشخاص و احزاب توجه نمود و نه به اموری همچون نژاد، جغرافیا و مانند آن. بنابراین، تنها در صورت برخورداری انسانها از بینشها و مبانی فكری نادرست و خو گرفتن آنها با یك سلسله از خصلتهای منفی و صدور رفتارهایی ناشایست است كه میتوان آنها را «غیرخودی» به حساب آورد. بر این اساس، میگوییم: شناخت اوصاف و خصلتهای روحی و رفتاری «غیرخودی»ها در منظر قرآن از درجه ضرورت بالایی برخوردار میباشد. در صورت توجه و عمل به این مهم است كه میتوان «غیرخودی»ها را مورد شناسایی قرار داد و از آنها كناره گرفت; و در صورت لزوم با آنها ستیز نمود.

۲) دسته بندی ویژگیهای غیرخودی ها

اگرچه تعداد ویژگیهای غیرخودی ها، كه در خلال آیات قرآنی، به طور مستقیم و غیرمستقیم از آنها یاد شده، زیاد است، ولی میتوان به اختصار، مجموعه آنها را به چند دسته تقسیم كرد:

الف) ویژگیهای فردی و اجتماعی

بستر بروز پارهای از اوصاف و ویژگیهای غیرخودیهای مطرح شده در قرآن، زندگی شخصی است; از قبیل: خرده گیری بر افعال الهی،۸ نصیحت ناپذیری،۹ از خود راضی بودن۱۰ و مانند آن ها…; اما ظرف ظهور دستهای دیگر از این ویژگی ها، حیات اجتماعی و در ارتباط با دیگران میباشد; همانند: دورویی،۱۱ اضلال دیگران،۱۲ دشمنی مستمر با مسلمانان،۱۳ و خشم و كینه توزی نسبت به پیروان قرآن.۱۴

ب) ویژگیهای عام و خاص

برخی از ویژگیهای غیرخودیها عام و فراگیرند; یعنی تمام طوایف از غیرخودیها از آنها برخوردار بوده اند; همچون خصلت دین ستیزی۱۵ و عدم ایمان به آموزههای وحیانی.۱۶ اما دستهای دیگر از این ویژگیها به گونهای هستند كه تنها گروهی از غیرخودیها واجد آن میباشند; از قبیل: قتل پیامبران الهی۱۷ و تهمت ساحریّت به انبیا(علیهم السلام).۱۸

ج) ویژگیهای مضمونی و محتوایی

به لحاظ مضمونی و محتوایی نیز میتوان ویژگیهای غیرخودیها را به دستههای ذیل تقسیم نمود:

۱) اعتقادی; از قبیل: كفر به وجود پروردگار و نبوّت انبیای الهی(علیهم السلام)۱۹ و انكار معاد و قیامت.۲۰

۲) اقتصادی; همانند: ایجاد تنگناهای اقتصادی برای مسلمانان،۲۱ انفاقهای مالی در جهت بستن راه الهی۲۲ و انس با داد و ستدهای ربوی.۲۳

۳) اخلاقی; همچون: خدعه و مكر با پروردگار كریم و مؤمنان،۲۴ اشاعه فحشا و فسادهای اخلاقی.۲۵

۴) سیاسی; از قبیل: طغیان و سركشی،۲۶ كتمان حق،۲۷ فتنه آفرینی و ایجاد بحران.۲۸

۵) نظامی; همانند: ترساندن از جهاد و پیكار۲۹ و فاش ساختن اسرار نظامی مسلمین.۳۰

● نمودی چند از ویژگیهای غیرخودی ها

در خلال آیات شریفه قرآنی، اوصاف و ویژگیهای فراوانی از «غیرخودی»ها ذكر گردیده كه برخی از آنها به شرح ذیل میباشند:

الف) دین ستیزی

آنان در اثر برخورداری از این ویژگی، به كفر و انكار دین و مجموعه آموزههای وحیانی بسنده ننموده، بلكه مقابله و مقاتله با آنها را سرلوحه كاری خویش قرار داده، همواره نسبت به دین و متدیّنان عناد ورزیده، راه ستیز با آنها را در پیش گرفتند.

البته خصلت «دین ستیزی» را باید از معدود خصیصههای مشترك بین مجموعه طوایف «غیرخودی»ها برشمرد; زیرا بررسی عمل كردهای آنان حكایت از آن دارد كه همه آنها در جهت مقابله با «خودی»ها هدف مشتركی تعقیب مینمایند كه عبارتند از: «دین ستیزی»، گو این كه خصلت پیكار با دین و متدیّنان با زندگی آنان عجین شده است و همین موجب گشته تا تمامی آنها در جهت برچیده شدن دین از صحنه زندگی افراد و جوامع بشری تلاش نمایند.

خداوند متعال از وجود این خصلت در بین یكی از طوایف مشهور غیرخودیها در عصر رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) ـ یعنی مشركان مكّه ـ خبر داد و خطاب به مسلمانان فرمود:

«مشركان پیوسته با شما میجنگند تا ـ اگر بتوانند ـ شما را از دینتان برگردانند.» (بقره: ۲۱۷)۳۱

شناخت و بررسی رفتارها و موضع گیریهای تند اشخاص و احزاب گوناگون در قبال انبیای الهی و امامان معصوم(علیهم السلام) و پیروان صدیق ایشان گویای آن است كه طیفهای دیگر از «غیرخودی ها» نیز همانند مشركان مكّه از خصیصه دین ستیزی برخوردار بوده و در جهت تحقّق آن تلاش نموده اند، تا شاید نور الهی را خاموش سازند و متدیّنی در جهان باقی نماند.۳۲

به دیگر سخن، برخوردهای خشن و تهدیدهای شدید اعمال شده از سوی غیرخودیها در طول تاریخ، در جهت مقابله با خودیها حكایت از آن دارد كه همه آنها ریشه در خصلت «دین ستیزی» غیرخودیها دارد; «خودی ها» تنها به جرم آن كه به خدا و ادیان الهی ایمان آورده و متدیّن به آنها گردیده اند، مورد غضب و خشم غیرخودیها و مواجه با هر نوع برخورد همراه با خشونت و تهدید از سوی آنان گردیده اند. با دقت در آیات و روایات و متون تاریخی، با نمونههای فراوانی از این قبیل آشنا میشویم; تنها به سه نمونه قرآنی اشاره میشود:

۱) پس از آن كه فرعون به تهدید ساحران مؤمن به حضرت موسی (علیه السلام) پرداخت و خطاب به آنان گفت: «دستها و پاهایتان را یكی از چپ و یكی از راست خواهم برید، سپس همه شما را به دار خواهم آویخت» (اعراف: ۱۲۴)،۳۳ آنها در قبال این تهدید چنین پاسخ دادند: «ما به سوی پروردگارمان بازخواهیم گشت و تو جز برای این ما را به كیفر نمیرسانی كه ما به معجزات پروردگارمان ـ وقتی برای ما آمده ـ ایمان آوردیم و بدانها متدیّن گردیدیم.» (اعراف: ۱۲۵ و ۱۲۶)

۲) آن گاه كه پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان در پی شنیدن صدای اذان به خواندن نماز روی میآوردند، طیف خاصی از غیرخودیهای در آن عصر (اهل كتاب) به استهزای آنان میپرداختند. (مائده: ۵۸) در قبال این برخورد ناروا، خداوند به رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) فرمان داد: در خطاب به آنان بگوید:

«ای اهل كتاب، آیا جز این بر ما عیب میگیرید كه ما به خدا و به آنچه به سوی ما نازل شده و به آنچه پیش از این فرود آمده ایمان آورده ایم»؟ (مائده: ۵۹)

۳) در متون تاریخی و كتب تفسیری آمده است: ذونواس (آخرین پادشاه از طایفه «حمیر» در سرزمین یمن) و رهبر «اصحاب أخدود»۳۴ برای از پای درآوردن مسیحیان منطقه نجران و بازگرداندن آنها از آیین نصرانیت، ابتدا آنها را مجبور به پذیرش آیین مورد قبول خویش نمود و كیش و مرام یهود را بر آنها عرضه داشت و اصرار كرد آن را پذیرا شوند، ولی آنها ابا كردند; حاضر به قبول شهادت شدند، اما حاضر به صرف نظر كردن از آیین خود نبودند. در پی این مقاومت، ذونواس به پیروان خود دستور داد: خندق عظیمی كندند و هیزم در آن ریختند و آتش زدند و مؤمنان را تهدید به شكنجه با آتش كردند; گروهی را زنده زنده در آتش سوزاندند و جمعی را با شمشیر كشتند و قطعه قطعه نمودند; به طوری كه عدد مقتولان و سوختگان به آتش به بیست هزار نفر رسید!۳۵

خدای منّان پس از اشاره اجمالی به این رفتار بسیار خشن «اصحاب اخدود» (یعنی ذنواس و پیروان وی)(36) به بیان علت این برخورد ناپسند آنان با مؤمنان به آیین نصرانیت پرداخته، چنین میفرماید:

«هیچ ایرادی بدانها (مؤمنان) نداشتند، جز این که به خداوند عزیز و حمید ایمان آورده بودند.» (بروج: 8)

نکته قابل ذکر این که شگرد گروههای غیرخودیها در جهت ستیز با دین و متدیّنان واقعی، محدود و منحصر به یک شیوه نمیگردد؛ زیرا هر یک از آنها به تناسب زمان و مکان و با لحاظ شرایط و موقعیت ها، از شگردهای ویژهای بهره گرفته اند.

با غور در آیات و روایات و ارزیابی عمل کردهای غیرخودیها در بستر تاریخ، میتوان مجموعه شگردهای آنان در ستیز با دین و متدیّنان را در قالب یک بیان اجمالی چنین برشمرد: شگردهای سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، فرهنگی و نظامی.

ب. مکر و خدعه

از جمله ویژگیهای غیرخودیها که در قرآن کریم از آن یاد شده، خصلت «مکر و خدعه» است.(37)

در قرآن آمده است: پس از آن که حضرت نوح علیه السلام از هدایت امّت خویش مأیوس گردید، به پروردگار کریم چنین عرضه داشت: «پروردگارا، آنها نافرمانی من کردند و از کسانی پی روی نمودند که اموال و فرزندانشان چیزی جز زیان کاری بدانها نیفزوده و این (رهبران گم راه) مکر عظیمی به کار بردند.» (نوح: 21 و 22)

نکته حایز اهمیت این که تعبیر «کبارا» (که صیغه مبالغه از «کبر» است) در فراز پایانی سخن حضرت نوح علیه السلام نشان میدهد که غیرخودیهای عصر آن بزرگوار در جهت مقابله با ایشان، نقشههای عظیم و گستردهای برای گم راه ساختن مردم و ممانعت از قبول دعوت نوح علیه السلام طراحی کرده بودند.(38)

تاریخ امم انبیای الهی علیهم السلام نشان میدهد که غیرخودیهای عصر دیگر پیامبران پروردگار (به خصوص در عصر نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله ) نیز از خصلت خدعه و مکر برخوردار بوده، از آن بهره گرفته اند.

در مورد مشرکان مکّه میخوانیم: هنگامی که آنان میشنیدند بعضی از امّتهای پیشین (همانند یهود) پیامبران الهی علیهم السلام را تکذیب کردند، و آنها را به شهادت رساندند، میگفتند: ولی ما چنین نیستیم؛ اگر فرستاده الهی به سراغ ما بیاید، ما هدایت پذیرترین امّتها خواهیم بود. اما همانها هنگامی که نور اسلام از افق سرزمینشان طلوع کرد و نبیّ گرامی اسلام صلی الله علیه و آله همراه بزرگترین کتاب آسمانی به سراغشان آمدند، نه تنها نپذیرفتند، بلکه در مقام تکذیب و مبارزه و انواع مکر و فریب برآمدند.(39)

پروردگار کریم، این شیوه رفتاری مشرکان را مورد ملامت و سرزنش قرار داده، میفرماید:

«آنها با نهایت تأکید، سوگند خوردند که اگر پیامبری انذارکننده به سراغ آنها بیاید، هدایت یافتهترین امّتها خواهند بود. اما هنگامی که پیامبری برای آنها آمد، جز فرار و فاصله گرفتن (از حق) چیزی بر آنها نیفزود.»

در ادامه، به تبیین این برخورد ناصواب و دوری آنان از حق پرداخته، چنین میفرماید: «اینها همه به سبب آن بود که استکبار در زمین جستند وحیله گریهای سوء داشتند، اما این حیله گریهای سوء تنهادامان صاحبانش را میگیرد.»(فاطر:42و43)

در سوره «طور» خدای متعال با طرح یک استدلال زنجیرهای جالب، در قالب یازده سؤال پی در پی (به صورت استفهام انکاری) به مقابله با کافران منکر قرآن و نبوّت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و قدرت پروردگار پرداخته است؛ در یکی از این سؤال ها، به استفاده آنان از «مکر» خبر داده و فرموده:

«آیا میخواهند نقشه شیطانی برای تو بکشند؟ ولی بدانند خود کافران در دام این نقشهها گرفتار میشوند.» (طور: 22)

خداوند منّان در قالب این آیه میفرماید: آیا این کافران شیطانی طرحی ریختهاند که پیامبر را از میان بردارند، یا با آیین او به مقابله برخیزند؟ باید بدانید که کفّار محکوم به نقشههای الهی هستند و طرح خداوند بالاتر از طرح آن هاست.(40)

از جمله صفاتی که در قرآن کریم، در مقام توصیف منافقان از آن یاد شده، همین خصلت «خدعه و مکر» است. (بقره:8،9و14)

با توجه به مضمون آیات شریفه مذکور و دهها آیه دیگر، باید گفت: مکر و خدعه، از جمله خصلتهای مشترک در بین غیر خودی هاست؛ گو این که وجود هر غیرخودی در هر مقطعی از تاریخ، با این خصیصه زشت عجین شده است.

پروردگار کریم همواره در خلال آیات قرآن مجید، از به کارگیری این خصلت ناشایست توسط مجموعه طوایف غیرخودیها خبر داده، به مسلمانان نیز هشدار داده که گاه ممکن است دشمن با اجرای سیاست «خدعه و مکر» درصدد نزدیک شدن به شما برآید و در قالب طرح دوستی، به درون مؤمنان راه پیدا کند. بدین روست که در آغازین آیات سوره شریفه «بقره» از به کارگیری این خصلت غلط در زندگی طیف منافق از غیرخودیها خبر داده شده، آن جا که آمده است:

«میان مردم کسانی هستند که میگویند به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم، در حالی که ایمان ندارند. میخواهند خدا و مؤمنان را فریب بدهند، (ولی) جز خودشان را فریب نمیدهند، (امّا) نمیفهمند.»

در ادامه این سلسله از گفتار میخوانیم:

«و هنگامی که (منافقان) افراد با ایمان را ملاقات میکنند، میگویند ما ایمان آورده ایم، (ولی) هنگامی که با شیاطین خود خلوت میکنند، میگویند با شماییم؛ ما (آن ها) را مسخره میکنیم.» (بقره: 8 و 9 و 14)

ج. کتمان حقّ

از جمله ویژگیهای زشتی که در قالب آیات و روایات بسیاری مورد مذمّت خدا و اولیای الهی قرار گرفته، «کتمان حقّ» است. همچنان که در قرآن کریم میخوانیم:

«کسانی که نشانههای روشن و رهنمودی را که فروفرستاده ایم، پس از آن که آن را برای مردم در کتاب توضیح داده ایم، کتمان میکنند (نهفته میدارند)، آنان را خداوند لعنت کند و همه لعن کنندگان نیز آنها را لعن میکنند.» (بقره: 159)

در متون روایی نیز شدیدترین حملات متوجه دانشمندان کتمان کننده حق شده است. در خبری آمده است: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:

«هرگاه از دانشمندی چیزی را که میداند سؤال کنند و او کتمان نماید، روز قیامت افساری از آتش بر دهان او میزنند.»(41)

در حدیث دیگری نیز چنین آمده: از امیر مؤمنان علیه السلام پرسیدند: «بدترین خلق خدا پس از ابلیس و فرعون … کیست»؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمودند: «آنها دانشمندان فاسدند که باطل را اظهار و حق را کتمان میکنند و همانها هستند که خداوند بزرگ درباره آنها فرمود: «لعن خدا و لعن همه لعنت کنندگان بر آنها باد.»(42)

البته «کتمان حق» منحصر در آیات پروردگار و نشانههای نبوّت نیست، بلکه اخفای هر چیزی که میتواند مردم را به واقعیتی برساند در مفهوم وسیع این تعبیر قرار میگیرد. حتی گاه سکوت در جایی که باید سخن گفت و افشاگری کرد، مصداق کتمان حق میشود، و این در موردی است که مردم نیاز شدیدی به درک واقعیتی دارند و دانشمندان آگاه میتوانند با بیان حقیقت، این نیاز مبرم را برطرف سازند، به خصوص آن که قرآن تنها از مسأله کتمان سخن نمیگوید، بلکه بیان حقایقی را نیز لازم میشمرد و همین اشتباه شاید سبب شده است که جمعی از دانشمندان از بازگو کردن حقایق لب فرو بندند، به عذر این که کسی از آنها سؤالی نکرده است، در حالی که قرآن میفرماید:

«خداوند از کسانی که کتاب آسمانی را به آنها داده، پیمان گرفته است که آن را حتما برای مردم بیان کنید و کتمان ننمایید.» (آل عمران: 187)

انسان فطرتا خواهان حق است و آنها که آن را کتمان میکنند، در واقع جامعه انسانی را از مسیر تکامل فطری باز میدارند؛ بدین روی اگر به هنگام ظهور اسلام و پس از آن، دانشمندان یهود و نصارا در مورد بشارتهای عهدین افشاگری کامل کرده بودند و آنچه را در این زمینه میدانستند، در اختیار سایر مردم میگذاردند، ممکن بود در مدت کوتاهی، هر سه ملت زیر یک پرچم گرد آیند و از برکات این وحدت برخوردار شوند.(43) به هر روی، «کتمان حق»، به خصوص کتمان آنچه مربوط به آیات الهی و نشانههای نبوّت است، مورد نهی و مذمّت الهی میباشد(44) و پیامدهای ناگوار شدیدی به دنبال خواهد داشت. (بقره: 174 و 176)

متأسفانه طیف وسیعی از غیرخودی ها، که در قبال انبیای الهی علیهم السلام به خصوص پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام قرار داشتند، از این خصلت زشت برخوردار بودند و در عرصههای گوناگون از آن سود جستند. در این نوشتار، از میان دهها نمونه تاریخی، تنها به ذکر دو نمونه اکتفا میشود:(45)

1 کتمان نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: با آن که اهل کتاب طبق بیان صریح خدا در قرآن (بقره: 146 / انعام: 20) شناخت دقیقی از نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله داشتند و آموزههای تورات و انجیل را منطبق با سیره و سیمای حضرتش میدیدند، اما با ظهور نبوّتش به انکار آن پرداختند و در قبال بهای کم، در صدد کتمان نشانههای موجود در این دو کتاب آسمانی برآمدند. و نسبت به این امر روشن مورد بشارت دو نبیّ بزرگوار الهی یعنی موسی و عیسی علیهماالسلام اظهار بی اطلاعی نمودند و یا به تحریف و توجیهات غلط روی آوردند. بدین روی در خبری از امام باقر علیه السلام نقل شده است «حُیَیّ بن اخطب، کعب بن اشرف، و جمعی دیگر از یهود هر سال مجلس میهمانی (پر زرق و برقی) از طرف یهودیان برایشان ترتیب داده میشد، آنها راضی نبودند که این منفعت کوچک به خاطر قیام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از میان برود، به این دلیل (و دلایل دیگر) آیات تورات را، که در زمینه اوصاف نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله بود تحریف کردند، این همان «ثمن قلیل» و بهای کم است که قرآن در آیه 41 بقره به آن اشاره میکند.»(46)

جلال الدّین سیوطی نیز در اسباب النّزول از ابن عباس چنین نقل کرده است: «چند نفر از مسلمانان همچون معاذ بن جبل و سعد بن معاذ و خارجة بن زید سؤالاتی از دانشمندان یهود درباره مطالبی از تورات (که ارتباط با ظهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داشت) پرسیدند، آنها واقع مطلب را کتمان کرده، از توضیح خودداری نمودند، آیه 159 «بقره» درباره آنها نازل شد، (و مسؤولیت کتمان حق را به آنها گوشزد کرد.)(47)

2 کتمان حدیث غدیر: حادثه «غدیر خم»، که در روز پنج شنبه سال دهم هجرت و پس از پایان آخرین حجّ رسول اکرم صلی الله علیه و آله، درست هشت روز پس از عید قربان و به وقت بازگشت آن حضرت از مکّه، در وادی «غدیر خم» رخ داد،(48) از مهمترین قضایای تاریخ اسلام محسوب میگردد.(49)

در این واقعه نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله در پی نزول آیه 67 «مائده» (یا ایهّا الرّسولُ بلِّغ ما اُنزل الیکَ من ربّک …) مأمور شدند تا علی بن ابی طالب علیه السلام را به عنوان خلیفه و جانشین خود در میان امّت اسلامی معرفی نمایند.(50)

جمع زیادی از صحابه و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جمله زید بن ارقم، ابوسعید خدری، ابن عباس، جابر بن عبدالله انصاری، ابوهریره، براء بن عازب، حذیفه یمانی، عامر بن لیلی بن ضمره، ابن مسعود، و دیگران به نقل این واقعه پرداختند.(51)

بر این اساس ماجرای غدیر خم و ایراد خطبه توسط نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله در آن سرزمین پاک و معرفی امام علی علیه السلام به عنوان وصی و ولیّ خود بر مسلمانان امری است قطعی و تردیدناپذیر. حدیث مربوط به واقعه «غدیر»، در متون تاریخی، تفسیری و روایی، به طور متواتر نقل گردیده است. مرحوم علاّمه امینی در کتاب شریف الغدیر، این حدیث را از 110 تن از صحابه و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و از 84 نفر از تابعان و از 360 چهره علمی و دانشمند اسلامی و 26 کتاب معروف در جهان اسلام نقل کرده است.(52)

اگرچه این حادثه مهم با حضور جمع کثیری از مسلمانان شرکت کننده در برنامه «حجّة الوداع» رسول اکرم صلی الله علیه و آله به وقوع پیوست(53) و چهرههای سرشناس فراوانی از اصحاب آن حضرت در زمان وقوع این حادثه حضور داشتند، ولی متأسفانه تعدادی از آنان به علل و بهانههای گوناگون از شهادت بر تحقّق این واقعه مهم و آنچه نبیّ مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله در این جمع خاص بر امامت امیرمؤمنان علیه السلام ایراد نموده بودند امتناع ورزیدند و آن را کتمان کردند.

علاّمه امینی رحمه الله اسامی برخی از کسانی را که در این سمت حرکت کردند و به طور خود خواسته و یا ناخواسته از جمع «خودی ها» خارج و به صف «غیرخودی ها» پیوسته اند، به شرح ذیل یاد کرده است: ابوحمزه أنس بن مالک، براء بن عازب انصاری، جریر بن عبداللّه البجلّی، عبدالرّحمن بن مدلج و یزید بن ودیعة.(54) در کتب و متون تاریخی و روایی داستانهای فراوانی در این زمینه نقل گردیده است که برای نمونه، برخی از آنها ذکر میگردد:

1 مرحوم سید رضی در بخش حکمت نهج البلاغه، ش 311 چنین آورده است: «چون علی علیه السلام به شهر بصره رسید، خواست انس بن مالک(55) را به سوی طلحه و زبیر بفرستد تا آنچه را وی از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره مخالفت آنان با شیوه حکومتی امام علی علیه السلام و کتمان نمودن توصیهها و سفارشات رسول اکرم صلی الله علیه و آله در ارتباط با امامت امیرمؤمنان علیه السلام شنیده بود، به یادشان آورد، أنس سرباز زد و گفت: من آن سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را فراموش کردم! حضرت علی علیه السلام خطاب به او فرمود: اگر دروغ بگویی، خداوند تو را به بیماری «برص» (سفیدی روشن) دچار کند که عمامه آن را نپوشاند» (پس از نفرین امام علی علیه السلام انس به بیماری «برص» در سر و صورت دچار شد که همواره نقاب میزد.)

2 ابن أبی الحدید نیز چنین نقل نموده: «مشهور این است که علی علیه السلام در «رحبه» کوفه (ساحت خانه و فضای سبز) با مردم سخن میگفت، در خلال گفتارش از آنان درخواست نمود که شهادت دهند به این که آیا شنیدند که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در بازگشت از حجّة الوداع (در وادی غدیر خم) فرمود: “من کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه.” گروهی برخاستند و گفتند: ما گواهی میدهیم که رسول اکرم صلی الله علیه و آله چنین فرموده است، اما انس بن مالک از جای برنخاست.

علی علیه السلام خطاب به وی فرمود: تو که در این واقعه حضور داشتی، چرا سخن نمیگویی؟ انس در پاسخ گفت: «ای امیرمؤمنان، سنّ من زیاد شده؛ آنچه را که فراموش کرده ام، بیش از آن مقداری است که در یاد دارم! حضرت فرمود: «اگر دروغ میگویی، خداوند یک نوع بیماری پوستی در تو ایجاد کند که عمامه آن را نپوشاند.»

ابن ابی الحدید گوید: «انس از دنیا نرفت تا آن که بیماری پیسی دامنگیر وی گردید.»(56)

3 علاّمه امینی رحمه الله نیز از مسند احمد بن حنبل (ج 1، ص 88) و مجمع الزّواید هیثمی (ج 9، ص 106) از زید بن ارقم نقل کرد: «علی علیه السلام در «رحبه» کوفه، از مردم خواست: هر کس که شنید، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: “من کنت مولاه فعلیّ مولاه ” شهادت دهد، 12 تن از شرکت کنندگان در جنگ بدر، که در این جمع حضور داشتند، از جای خود برخاستند و گفتند: ما گواهی میدهیم که نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله چنین فرموده است. و من از جمله افرادی بودم که آن را کتمان نمودم؛ بر صدور آن گواهی ندادم. در پی این کتمان بود که من نور چشمم را از دست دادم و نابینا گردیدم، و این کور شدن من به خاطر آن بود که علیّ بن ابی طالب علیه السلام در حق آنانی که کتمان (حقّ) نموده بودند، نفرین کرده بود.»(57)

ابن ابی الحدید نیز ضمن نقل این خبر، چنین آورده: «زید بن ارقم، در حالی که عالم بر حدیث غدیر بوده است، آن را کتمان کرده بود.»

در پایان خبر نیز به این نکته اشاره نمود که «زید بن ارقم، پس از نابینا شدنش، حدیث غدیر را برای مردم بازگو میکرد.»(58)

نکته قابل ذکر این که برخورداری از خصلت «کتمان حقّ» و به کارگیری آن از سوی «غیرخودی ها» منحصر به عصر انبیای الهی و امامان معصوم علیهم السلام نبوده، بلکه صاحبان این خصلت و بهره گیران از او همچون واجدان دیگر خصلتهای مذموم و سودجویان از آن ها، در دورههای بعدی تاریخ و از جمله در وضعیت کنونی نیز از سودجویی از خصلت ناروای «کتمان حق»، غفلت نورزیدند و با شگردهایی دقیق و حساب شده و با لحاظ شرایط خاص زمانی و مکانی از آن بهره میگیرند. متأسفانه گاه دیده میشود حتی برخی از خودیهای فریب خورده و متمایل به غیرخودیها نیز از تبیین حقایق دینی و آموزههای وحیانی و بازگو کردن آرمانهای روشن امام راحل رحمه الله امتناع ورزیده و از بازگوکردن روشنترین موضع گیریهای سیاسی معمار کبیر انقلاب در قبال غیرخودیها طفره میروند و با شگردهای ویژهای به تحریف آنها میپردازند!

د. دشمنی با مؤمنان (خودی ها)

از جمله ویژگیهای غیرخودی ها، عداوت و دشمنی نسبت به مؤمنان و پیروان راستین انبیای الهی علیهم السلام (و به تعبیر دیگر «خودی ها») میباشد. البته دشمنی غیرخودیها با خودیها یک امر طبیعی محسوب میگردد؛ زیرا اگر آنان با پیامبران آسمانی دشمنی ورزیدند(59) و در این زمینه، از هرگونه برخورد خصمانه (اعمّ از قتل، تهدید و تحریف شخصیت)(60) نسبت به آنان بهره جسته اند، طبیعی است که با ره پویان راهشان نیز خصومت و دشمنی بورزند.

نکته مهم این که خداوند در مقام توجه دادن خودیها و مؤمنان به وجود دشمن، گاه از وجود دشمنانی که با چهرهای باز و روشن به خصومت میپردازند یعنی کفّار خبر داده و فرموده است:

«(و از کافران هیچ گاه غافل ننشینید) زیرا دشمنی کفّار نسبت به شما (مسلمانان) کاملاً آشکار است.» (نساء: 101)(61)

اما از سوی دیگر، از دشمنی کسانی خبر داده که در قالب دوست درآمده و چهره نفاق به خود گرفتهاند و از این طریق حضور خویش را در جمع مؤمنان حفظ نموده اند، ولی در فرصتهای مناسب و با بهره گیری از شگردهایی خاص، اعمال عداوت و دشمنی نموده اند. (ممتحنه: 1 / منافقون: 4 و …)

اگرچه وجود هر طیفی از دشمن در عرصه زندگی مشکل آفرین است و بر اساس توصیه امیر مؤمنان علیه السلام آن جا که فرمود: «هرگز دشمن را کوچک مشمار هرچند ضعیف باشد»(62)، نباید هیچ دشمنی را، هرچند ضعیف باشد، کوچک شمرد، اما آموزههای وحیانی حکایت از آن دارند که خطر گروه منافق از سایر طوایف بیشتر است. بدین روی، علی علیه السلام میفرماید: «پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به من فرمودند: بر امّت اسلام، نه از مؤمن و نه از مشرک هراسی ندارم؛ زیرا مؤمن را ایمانش بازداشته و مشرک را خداوند به سبب شرک او نابود میسازد. من بر شما از مرد منافقی میترسم که درونی دو چهره و زبانی عالمانه دارد؛ گفتارش دل پسند و رفتارش ناپسند است.»(63)

آری، کم خطرترین دشمن، دشمنی است که دشمنی خود را آشکار کرده است. علی علیه السلام میفرماید: «سستترین دشمنان کسی است که عداوتش را آشکار ساخته است.»(64)

در سخن دیگری نیز فرمودند: «آن کس که دشمنی اش را اظهار کرده، توطئه و مکرش اندک است.»(65)

اما خطرناکترین دشمن، دشمنی است که دشمنی اش را پنهان میکند؛ همان که قرآن کریم نامش را «منافق» گذارده است. امیرمؤمنان علیه السلام در این باره نیز فرموده اند: «بدترین دشمنان کسی است که عمیقتر بوده و کیدش را بیشتر مخفی میدارد.»(66)

در بیان دیگری نیز فرمودند: «افرادی که نقل حدیث میکنند چهار دستهاند و پنجمی ندارند: نخست منافقی که اظهار اسلام میکند؛ نقاب اسلام را به چهره زده، نه از گناه باکی دارد و نه از آن دوری میکند و عمدا به پیامبر صلی الله علیه و آله دروغ میبندد. اگر مردم میدانستند که این شخص منافق و دروغگو است از او قبول نمیکردند و تصدیقش نمینمودند، اما چون از واقعیت او آگاه نیستند و میگویند وی صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله است، پیامبر را دیده، از او حدیث شنیده و مطالب را از او دریافت کرده است، به همین دلیل به گفته اش ترتیب اثر میدهند.»(67)

به راستی، شناخت این گروه از دشمن کاری است بس مشکل.(68) بدین لحاظ، باید در این عرصه، هشیارانهتر عمل کرد تا در شناخت آنان دچار اشتباه و غفلت نگردید. نباید چنین پنداشت که دشمن همواره با چهرهای روشن و شناخته شده پا به عرصه خصومت مینهد و به آسانی قابل شناسایی میباشد.

به هر حال، بررسی عمل کرد طیفهای غیرخودی ها، اعمّ از کافران، مشرکان، اهل کتاب، و منافقان، حکایت از آن دارد که دشمنی با مؤمنان و خودیها یک هدف مشترک در بین آنها بوده است؛ یعنی آنان با همه تضادها و کشمکشهای درونی که دارند (حشر: 14)، در عداوت ورزیدن نسبت به مؤمنان و رهروان واقعی پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام، با یکدیگر هم افق هستند و در این زمینه دارای هدف مشترک و اتفاق نظر میباشند.

پروردگار کریم، در خلال آیات قرآن، موضوع خصومت و دشمنی غیرخودیها در برخورد با مؤمنان (خودی ها) را بازگو نموده و به حقایق مهمّی در این زمینه اشاره نموده است. از این روست که در بخشی از سوره شریفه «مائده»، در خطاب به مؤمنان آمده است:

«ای کسانی که ایمان آورده اید، محرم اسراری از غیر خود انتخاب نکنید. آنها از هرگونه شرّ و فسادی درباره شما کوتاهی نمیکنند، آنها دوست دارند شما در زحمت و رنج باشید (نشانه های) دشمنی از دهان آنها آشکار است(69) و آنچه در دل پنهان دارند از آن هم مهمتر است. ما آیات (و راههای پیش گیری از شرّ آن ها) را برای شما بیان کردیم، اگر اندیشه کنید. شما کسانی هستید که آنها را دوست میدارید، اما آنها شما را دوست ندارند، در حالی که شما به همه کتابهای آسمانی ایمان دارید (اما آنها به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند) و هنگامی که شما را ملاقات میکنند (به دروغ) میگویند ایمان آورده ایم، ولی هنگامی که تنها میشوند، از شدت خشم بر شما، سرِ انگشتان خود را به دندان میگزند. بگو: بمیرید با همین خشمی که دارید. خدا از (اسرار) درون سینهها آگاه است. اگر نیکی به شما برسد، ناراحت میشوند و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال میگردند. (اما) اگر (در برابر آن ها) استقامت و پرهیزگاری پیشه کنید، نقشههای (خائنانه) آنها به شما زیانی نمیرساند. خداوند به آنچه آنها انجام میدهند، احاطه دارد.» (مائده: 118 120)

ناگفته نماند، اعمال عداوت و دشمنی از سوی مجموعه طوایف غیرخودی ها، خود دارای نمودهای فراوانی است که در این جا به برخی از آنها اشاره میشود:

1 در تنگنای اقتصادی قراردادن خودیها (منافقون: 7)؛

2 به راه انداختن فتنه و آشوب (بقره: 191 193 217 / آل عمران: 7 / نساء: 91 / انفال: 39، توبه: 47 و 48)؛

3 سلب امنیت اجتماعی (یونس: 83 / قصص: 4 18 21 / طه: 77 78)؛

4 به قتل رساندن خودیها و فرزندان آنها (آل عمران: 21 / غافر: 25 و 26)؛

5 دوست و همگام شدن با دشمنان خودیها (نساء: 138 و 139 / مائده: 80 و 81)؛

6 تهدید نمودن خودیها (اعراف: 121 تا 127 / طه: 71 / شعراء: 47 تا 49 / غافر: 25)؛

7 بیرون راندن خودیها از سرزمینشان (بقره: 191 217 / اعراف: 82 88 / ممتحنه: 9)؛

8 ناراحت شدن از دست یافتن خودیها به فتح و پیروزی و مواجه شدن آن هابا پیشامدهای خوب(آل عمران:120/توبه50)؛

9 خوش حال شدن از رخ دادن حادثه ناگوار برای خودیها (آل عمران: 120)؛

10 حسادت نسبت به خودیها (بقره: 109، نساء: 54)؛

11 اهانت واستهزای خودیها (بقره:13و212/احقاف: 11)؛

12 تدارک توطئه در پشت پرده (انفال: 30)؛

13 به رخ کشیدن فرجام بد (اعراف: 90)؛

14 ایجاد تردید و انحراف فکری در خودیها (اعراف: 75و148).

پی نوشت ها

1 این گروه از آیات را میتوان به سه دسته ذیل تقسیم نمود:

الف. آیاتی که به طور کلی، از وجود دشمنانی از میان جنّیان و انسیان در قبال انبیای الهی (و به طور طبیعی در قبال پیروان آن بزرگواران) خبر میدهند؛ همانند آیات: 98 بقره و 112 انعام.

ب. آیاتی که در آنها از «ابلیس» و ذرّیه اش به عنوان دشمن انسان (اعمّ از حضرت آدم علیه السلام و همسرش و فرزندان آن دو) یاد شده است؛ از قبیل آیات: 36 و 108 و 208: بقره، 91: مائده، 142: انعام، 22 و 23: اعراف، 5: یوسف، 53: اسراء، 50: کهف، 117 و 123: طه، 15: قصص، 6: فاطر، 60: یس، 62: زخرف.

ج. آیاتی که در آنها از دشمنی کافران، مشرکان، یهودان و منافقان نسبت به مسلمانان سخن به میان آمده است؛ همچون آیات: 45 و 101: نساء، 62 و 82: مائده، 129: اعراف، 60: انفال، 80: طه، 31: فرقان، 15: قصص، 14: صفّ، 1 و 2 و 4: ممتحنه، 4: منافقون، 14: تغابن.

2 روزنامه صبح امروز، شهریور ماه 1378.

3 روزنامه خرداد، مهرماه 1378.

4 محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، بیروت، دارالوفاء، ج 22، ص 326، حدیث 28، باب 10، چاپ دوم، 1403 ه. ق

5 شیخ عباس قمی، سفینة البحار، بیروت، دارالتّعارف للمطبوعات، ج 1، ص 646

برای آشنایی بیشتر با ویژگیهای سلمان فارسی، ر. ک: نهج البلاغه، خطبه 228

6 ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 7، ص 351، چاپ یازدهم، تهران دارالکتب اسلامیّه. 1368 ه. ش

7 اما چگونه اهل کتابی همچون یهود و نصارا، ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارند، با این که در ظاهر میبینیم، هم خدا را قبول دارند و هم معاد را؟ در پاسخ باید گفت: این به دلیل آن است که ایمان آنها آمیخته به خرافات وبی اساس است (ر.ک:تفسیرنمونه،ج7،ص357)

8 بقره: 26 / آل عمران: 181، احزاب: 12

9 بقره: 206 / نساء: 155

10 بقره: 80 و 111 و 113 / آل عمران: 24

11 بقره: 14 و 76 و 204 / آل عمران: 118 / مائده: 41 و 52 و 53 و 61 / توبه: 101.

12 نساء: 44

13 بقره: 217

14 آل عمران: 111 و 118.

15 بقره: 217 / صف: 8.

16 بقره: 6 و 8 و 13 و 88 و 154 / انعام: 20، اعراف: 146

17 بقره: 61 و 91 و 181 / آل عمران: 21 و 112 و 181 / نساء: 155 و 156 / اعراف: 150

18 انعام: 7 / اعراف: 109 و 127 / ابراهیم: 10 / اسراء: 101 / توبه: 61 / طه: 57 و 62 / قصص: 19 و 36 / شعراء: 153 / سبأ: 43 / غافر: 36

19 نساء: 150.

20 اعراف: 45 / هود: 19.

21 یس: 47 / منافقون: 7.

22 انفال: 36.

23 بقره: 275 / نساء: 161

24 بقره: 9 / نساء: 142 / انفال: 62

25 نور: 19.

26 بقره: 87 / یونس: 83 / قصص: 3 و 38 / عنکبوت: 39.

27 بقره: 42و146 و 159 و 174 / آل عمران: 71 و 187 / نساء: 36.

28 بقره: 205 و 217.

29 نساء: 72.

30 نساء: 83.

31 برای آشنایی با شأن نزول این آیه شریفه، ر. ک: واحدی نیشابوری (علیّ بن احمد)، اسباب النّزول، بیروت، دارالکتب علمیّة، 1402 ه. ق

32 توبه: 32 / صفّ: 8.

33 آیات مشابه: طه: 71 / شعراء: 49.

34 «اخدود» به معنای گودال بزرگ یا «خندق» است و منظور از آن در این جا خندقهای عظیمی است که مملوّ از آتش بود تا شکنجه گران مؤمنان را در آنها بیفکنند و بسوزانند. (تفسیر نمونه، ج 26، ص 337)

35 علیّ بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، چاپ دوم، ایران، قم، مؤسسة دارالکتاب للطّباعة و النشر، 1378ه.ق، ج2، ص 413 و ص 414.

ماجرای مزبور به صورتهای متفاوتی در بسیاری از کتب تفسیر و تاریخ آمده است؛ از جمله مفسّر بزرگ طبرسی در مجمع البیان و ابوالفتوح رازی در تفسیر خود و فخر رازی در تفسیر کبیر، و آلوسی در روح المعانی و قرطبی در تفسیر خود، ذیل آیات مورد بحث و همچنین ابن هشام در سیره خود (ج 1، ص 35) و جمعی دیگر آورده اند. (تفسیر نمونه، ج 26، ص 339).

36 در این که ماجرای «اصحاب اخدود» مربوط به چه زمان و چه قومی است و آیا این یک ماجرای خاص و معیّن بوده و یا اشاره به ماجراهای متعدّدی از این قبیل در مناطق مختلف جهان است، در میان مورّخان و مفسّران گفت وگوست. معروفتر از همه آن که مربوط به «ذونواس» است، ولی روایات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که نشان میدهد «اصحاب اخدود» تنها در یمن و در عصر «ذونواس» نبودند. تا آن جا که بعضی از مفسّران ده قول درباره اصحاب اخدود نقل کرده اند. (تفسیرنمونه، ج26، ص337 تا ص 340)

37 در پاسخ این سؤال که آیا «مکر» و «خدعه» دو خصلت مستقل محسوب میگردند و دارای دو معنای جدا از هم میباشند و یا آن که یک صفت به حساب میآیند و دارای معنای واحد هستند، باید گفت: با تتبّع در کتب لغت، به این نتیجه دست خواهیم یافت که این دو واژه، مرادف هم و حاکی از یک مفهوم میباشند. بدین روی، فیروزآبادی در قاموس المحیط، ج 2، ص 136 گفته است: «المکر الخدیعة» (مکر یعنی خدعه و فریب.) جوهری نیز در صحاح اللّغة، ج 2، ص 819 چنین آورد: «المکر الأحتیال و الخدیعة» (مکر به معنای حیله گری و نیرنگ و خدعه و فریب است.)

38 برگرفته از: تفسیر نمونه، ج 25، ص 82.

39 همان، ج 18، ص 292.

40 به این آیات مراجعه شود: بقره: 9 / آل عمران: 54 / نساء: 142 / اعراف: 99 / انفال: 30 و 62 / یونس: 21 / رعد: 42 / ابراهیم: 46 / نمل: 50 و 51.

41 ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، قم، مکتبة آیة الله مرعشی نجفی، 1403 ه. ق، ج 1، ص 241

42 عبدعلی بن جمعة العروسی الحویزی، نورالثّقلین، ج 3، ص 139.

43 ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، چاپ بیست و چهارم، تهران، دارالکتب الأسلامیّه، ج 1، ص 548 550،، پاییز 1368.

44 بقره: 42 و 140 / آل عمران: 171 و 178 / مائده: 59.

45 علاّمه مرتضی عسگری در معالم المدرستین، ج 1، ص 402 482، ده نمونه بارز کتمان و تحریفِ به وقوع پیوسته در سنّت نبوی و اخبارمربوط به سیره اهل بیت واصحاب آن حضرت را برشمرده است.

46 مجمع البیان، ج 1، ص 95، 1403 ه. ق

47 جلال الدین سیوطی، لباب النّقول فی اسباب النّزول، ص 22.

48 علاّمه امینی (عبدالحسین احمد)، الغدیر، چاپ چهارم، بیروت، دارالکتاب العربی، 1379 ه. ق، ج 1، ص 10 9

49 همان، ص 5

50 اسامی برخی از منابع اهل سنّت که به نقل این واقعه پرداخته اند، بدین شرحند:

واحدی نیشابوری، اسباب النّزول، ص 150 / جلال الدّین سیوطی، درّالمنثور، ج 2، ص 298 / ابن صبّاغ مالکی، فصول المهمّه، ص 27 / قاضی شوکانی، فتح القدیر، ج 3، ص 57 / شهاب الدین آلوسی شافعی، تفسیر روح المعانی، ج 6، ص 172 / شیخ سلیمان قندوزی حنفی، ینابیع المودّة، ص 120 / محمّد عبده، تفسیر المنار، ج 6، ص 463 / حاکم حسکانی، شواهد التّنزیل، ج 1، ص 192 و ص 193 / هیثمی، مجمع الزّواید، ج 9، ص 162 تا ص 165 / ابن کثیر دمشقی، تاریخ، ج 5، ص 209 تا ص 214 / احمد بن حنبل، مسند، ج 1، ص 118 370 / یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 43

51 برای اطلاع بیشتر ر. ک: الدّرّ المنثور/ الغدیر/ قاضی نوراللّه تستری، احقاق الحقّ / علامه سیّد شرف الدین، المراجعات/ سید شهاب الدین مرعشی نجفی، ملحقات احقاق الحق / شیخ عباس قمی، فیض القدیر فی حدیث الغدیر / محمّدحسن مظفّر، دلایل الصدق / سیّد مرتضی عسکری، معالم المدرستین.

52 الغدیر، ج 1، ص 14 157.

53 مرحوم علاّمه امینی در الغدیر، ج 1، ص 9 آمار شرکت کنندگان در «حجّة الوداع» را بر اساس نقلهای گوناگون تاریخی چنین نقل کرده است: «90، 114، 120، 124 و … هزار نفر»؛ سپس گفته است: این ارقام مربوط به کسانی است که همراه رسول اکرم صلی الله علیه و آله برای انجام حجّ حرکت کردند، ولی تعداد کسانی که با آن بزرگوار این فریضه عبادی را انجام دادهاند بیش از این مقدار میباشد.

54 الغدیر، ج 1، ص 191 و 192.

55 شیخ عباس قمی رحمه الله در تحفة الأحباب فی نوادر الأصحاب، ص 43 چنین نقل نموده: “انس بن مالک انصاری” خادم رسول اللّه صلی الله علیه و آله بوده است و او همان است که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام از او و بعض دیگر در باب حدیث غدیر خم شهادت طلبید، ولی آنان به این درخواست آن بزرگوار پاسخ منفی دادند و از شهادت بر آن امتناع ورزیده، آن را کتمان نمودند.

56 ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 488.

57 الغدیر، ج 1، ص 169.

58 فرقان: 31 / نهج البلاغه، خطبه 194.

59 بقره: 61 / آل عمران: 21 و 112 / انبیاء: 68 / عنکبوت: 24 / غافر: 26.

60 این آیات نیز دلالت بر دشمنی کفّار نسبت به مؤمنان دارند: آل عمران:28و118 و 119 و 149 / نساء: 144 / توبه: 23 / احزاب: 25.

61 آیات شریفه: آل عمران: 100 و 119 / مائده: 51 و 57 نیز حکایت از دشمنی اهل کتاب نسبت به مؤمنان دارند.

62 محمدمحمدی ری شهری، میزان الحکمة،ج6،ص 97، ش 67

63 نهج البلاغه، نامه 27.

64 محدّث ارموی،فهرست موضوعی غرر و درر آمدی، ص 239.

6566 همان، ص 239 و 240

67 نهج البلاغه، خطبه 210.

68 برای آشنایی بیشتر ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 194.

69 این فراز از کلام الهی همان حقیقتی را بیان میکند که امیر مؤمنان علیه السلام در سخنان خود به توضیح آن پرداخته است؛ آن جا که فرمود: «هیچ کس در ضمیر باطن، رازی را پنهان نمیدارد، مگر این که از رنگ چهره و لابه لای سخنان پراکنده و خالی از توجّه او آشکار میشود». (نهج البلاغه، حکمت شماره 26)


جستجو