مبنای ریزش و رویش

مبنای ریزش و رویش

اول؛ تا كنون سخنان فراوانی درباره‌ی ریزش‌ها و رویش‌های انقلاب اسلامی ایران گفته شده است، اما اكثر این سخنان و تحلیل‌ها تنها از منظری سیاسی و ارزش‌گذارانه و با تأكید بر چهره‌ها و اشخاص، و نه روندها و بسترهای شكل‌گیری تضعیف و یا تقویت چنین ریزش‌ها و رویش‌هایی به این بحث پرداخته‌اند. در نگاه سیاسی به چنین موضوعی همین بس كه اولاً این موضوع تنها در هنگامه‌ی رقابت‌های سیاسی و نیز زمانی كه واقعه‌ی سیاسی حاد و خاصی حادث می‌شود در گستره‌ی عمومی رؤیت‌پذیر می‌شود و ثانیاً پرداختن به چنین موضوعی تقریباً تنها محمل نطق‌های سیاسی و تحلیل‌های ژورنالیستی واقع می‌شود.

 

 

البته این به معنای بی‌ارزش بودن چنین سخنان و تحلیل‌هایی نیست، چراكه چنین تحلیل‌ها و سخنانی در پایین‌ترین سطح نمودار دغدغه‌های فعالان سیاسی و مطبوعاتی یك جامعه می‌باشد. اما بحث بر سر آن است كه چنین دغدغه‌هایی را نمی‌توان در این سطح (سطح سیاسی و ژورنالیستی) و از آن بدتر با توسل به تحلیل‌های امنیتی و اطلاعاتیِ صرف پاسخ گفت، بلكه باید سعی نمود تا در تحلیلی “پویا” و “ایستا” و یا “درزمانی” و “همزمانی”، با ابتنای آن‌ها بر واقعیت‌های اجتماعی ایران و تحولات تاریخی آن به تحلیل آن‌ها پرداخت و از آن مسیر تحلیل پایدارتر و عمیق‌تری از این تحولات ارائه داد.

دوم؛ رویكرد جامعه‌شناختی به بحث ریزش‌ها و رویش‌های انقلاب، نظیر اتخاذ این رویكرد در مواجهه با نفسِ انقلاب، بیش از آن‌كه مانند تحلیل‌های سیاسی و اساساً علوم سیاسی به عرصه‌ی سیاست به صورت مستقل نظر بیاندازد، سعی دارد تا آن را در ارتباط با سایر عوامل و به‌طوركلی، عرصه‌ی اجتماعی قرار داده و با رصد نمودن تأثیر و تأثر متقابل آن‌ها بر یكدیگر، تحلیلی عینی از آن ارائه دهد. بر این مبنا، اگرچه سهم كنش‌گران سیاسی در چنین ریزش‌ها و رویش‌هایی نادیده گرفته نمی‌شود، اما از تأكیداتی كه تحلیل‌های سیاسی بر كنش‌گران دارند كاسته شده و بیش از آن به شرایط كلی اجتماعی‌ای كه منجر به چنین ریزش‌ها و رویش‌هایی شده است توجه می‌شود. از این فراتر، اساساً از منظر جامعه‌شناختی، برخلاف تحلیل‌های سیاسی، امنیتی و ژورنالیستی، نفس چنین ریزش‌هایی نه تنها غیرطبیعی نیست، كه نیز كاركردی نیز می‌باشد، كما این‌كه وقوع میزانی از جرم در جامعه نیز حالت طبیعی داشته و كاركردی بر آن مترتب است، بلكه تنها تغییر این نرخ و میزان است كه غیرطبیعی بوده و محتاج تأمل است.

سوم؛ تحلیل‌های جامعه‌شناسانه قاردند تا علاوه‌بر درنظر گرفتن عوامل سطح كلان و استفاده از تحلیل‌های نهادی، به بررسی عوامل سطح خرد و میانی و تأثیر گروه‌های اجتماعی نیز پرداخته و تصویر نسبتاً كاملی از عوامل مؤثر بر این ریزش‌ها و رویش‌ها نشان دهند. به صورت انضمامی‌تر، در نتیجه‌ی چنین تحلیلی می‌توان نقش و سهم هر یك از عوامل مدارس، دانشگاه‌ها، حوزه‌های علمیه، خانواده، گروه دوستان، مساجد، هیأت‌ها، روزنامه‌ها و رسانه‌های داخلی و خارجی، فضای كلی جهانی، عملكرد مسؤولین، احزاب و گروه‌های سیاسی قانونی و غیرقانونی و … را سنجید.

چهارم؛ با آن‌كه تحلیل جامعه‌شناسانه از ریزش‌ها و رویش‌های انقلاب، وجوه متفاوتی از این بحث را مشخص می‌نماید و در قیاس با سایر تحلیل‌ها عمق و روایی بیشتری دارد، اما به جهت تعلق جامعه‌شناسی به گفتمان تجددی و استفاده‌ی صرف از ابزارهای آن از یك‌سو و تعلق انقلاب ایران به گفتمان اسلامی و سنتی از دیگر سوی، این نوع تحلیل نیز مشكلات خاص خود را داراست. كما این‌كه این مشكل در تحلیل كلیت انقلاب ایران نیز به‌خوبی خود را نشان داد. چراكه درحالی‌كه روایت‌های جامعه‌شناسانه از انقلاب‌های معاصر، برمبنای فلسفه‌ی اجتماعی و فلسفه‌ی تاریخ تجددی غرب، تمامی انقلابات را برمبنای حركت به‌سمت تعمیق تجدد و انسان‌محوری فهم و معنا می‌كردند و اساساً بازگشت دین به عرصه‌ی اجتماع را غیرممكن تلقی می‌نمودند، انقلاب ایران، انقلابی به‌نام خدا و با هدف حاكمیت او در جهان بود. بر این اساس، نه تنها لازم است كه در بحث ریزش‌ها و رویش‌های انقلاب به جرح و تعدیل و به‌عبارتی كلی، بومی كردن جامعه‌شناسی پرداخت، كه نیز از اساس باید فهم خود را عمق بخشید و سطوح فلسفه‌ی تاریخی و تمدنی را نیز منضم به تحلیل جامعه‌شناسانه كرد.

پنجم؛ از منظر فلسفه‌ی تاریخی و تمدنی، انقلاب ایران در جهان معاصر، تاریخ محتوم جهان را كه همان تجدد بود و در گفتمان‌های مختلف علمی صورت‌بندی می‌شد به چالش كشید و با ابتنای خویش بر محوریت خداوند در تمام اركان زندگی، زاویه‌ای با تمدن جدید ایجاد كرد. در این تمدن و فلسفه‌ی تاریخ كه برآمده از آیین دیرینه‌ی وحدانی ایرانیان، بالأخص دین اسلام بود، جهان و زندگی معنایی یافت كه با معنای آن در تمدن جدید اساساً متفاوت بود.

به عبارت دیگر، كلیت انقلاب اسلامی ایران رویش مجدد تمدن اسلامی در فضایی جدید بود. رویش تمدنی الهی در متنی سكولار. رویشی از زیر پوسته‌ی تجددی كه به‌صورت آمرانه و از بالا بر ایرانیان تحمیل شده بود. رویشی كه بهار مجدد خدامحوری را نوید می‌داد و سعی داشت تا در تمامی عرصه‌های زندگی خود را نمودار و شكوفا سازد. رویشی كه با رهبری امام شدت می‌گرفت و اساساً هر واقعه و موسمی كه معنای قدسی می‌یافت، ولو جنگ و ترور، آن را تشدید می‌كرد. رویشی كه مقام بندگی را به انسان بازمی‌گرداند و در مقابل نفس‌پرستی و انسان‌محوری دنیای جدید، خدامحوری را زمزمه می‌كرد. رویشی كه در مقابل عقل بریده از وحی مجدداً بر عقل متكی بر وحی تكیه می‌كرد و سعادت و شقاوت، و گذشته، حال و آینده‌ی خود را كلام پیامبران الهی معنا و فهم می كرد. رویشی كه…

ششم؛ با این وصف، بدیهی است كه چنین رویشی (انقلاب اسلامی ایران) با اتكاء به گفتمان اسلامی كه به صورت تاریخی در وجود انسان ایرانی نهادینه شده بود، نه تنها كلیت تمدن انسان محور جدید را ریزش فهم می‌كرد و سعی در حفظ فاصله از آن داشت، كه عمده‌ترین عامل ریزش درونی خود را نیز رسوخ و نفوذ آن تمدن در كوچه پس كوچه‌های وجودی و نهادی جامعه‌ی ایران می‌دانست و لذا سعی نمود تا با محوریت شعار “نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی” خلوص خود را حفظ نموده و به بالندگی خود ادامه دهد. این انقلاب با اتكاء به آرمان‌ها و ارزش‌های اسلامی به سرانجام رسید و تنها معیار برای رویش‌ها و ریزش‌های این انقلاب نیز همان آرمان‌ها و ارزش‌هاست كه به‌صورت مشخص در منابع سنتی دینی صورت‌بندی شده است.

به بیان دیگر، رویش‌های انقلاب تنها با اتكاء به گفتمان اسلامی و بازتولید آن در متن كنش‌های كلامی اقشار مختلف مردم قابل ردیابی است و ریزش‌های انقلاب نیز برمبنای دوری از همان گفتمان قابل فهم است. بر این اساس، قابل فهم است كه چرا جنگ هشت‌ساله با تمام خسارات آن رویش انقلاب بوده است و برخی از سیاست‌ها و برنامه‌ها كه در جهت دوری از گفتمان اسلام ناب گام برداشته‌اند علی‌رغم برخی ثمرات عینی و مادی، ریزش انقلاب محسوب می‌شوند. از این فراتر، برمبنای این ملاك و معیار، می‌توان روند ریزش و رویش انقلاب را به‌تماشا نشست و نشان داد كه چگونه برخی سیاست‌ها و برنامه‌های اجرایی خواسته یا ناخواسته در جهت ریزش انقلاب گام برمی‌دارند و برخی دیگر از آن‌ها در جهت رویش انقلاب.

هفتم؛ بنابراین اصلی‌ترین و عام‌ترین عامل رویش انقلاب بازتولید گفتمان اسلام ناب در برنامه‌ها و سیاست‌های اجرایی كشور و از آن مسیر در كنش‌های كلامی و غیركلامی افراد جامعه است و نیز اصلی‌ترین و عام‌ترین عامل ریزش انقلاب گسترش و نفوذ گزاره‌های تجددی و در نهایت تسلط گفتمان تجددی در حوزه‌های مختلف (سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی) جامعه و اقشار مختلف آن می‌باشد. به‌راستی آیا برنامه‌های اجرایی كشور در عرصه‌ها و حوزه‌های مختلف در جهت بسط و گسترش كدام گفتمان است؟


جستجو