- عمر بن سعد
اما به ناگاه و برخلاف زمینهچینیهای ایشان، با اقبال عامه مردم به علی بن ابیطالب مواجه شدند. اینجا بود كه بهانهگیریها و آشوبگریها آغاز شد و حتی برخی چهرههای موجه كه تا پیش از این فتوای كفر عثمان را هم داده بودند، به خونخواهی خلیفه مظلوم از قاتلان وی (كه به زعم ایشان در اطراف امیرالمومنین علیه السلام جمع شده بودند) برخاستند.
بعضی دیگر نیز همانند سعد بن ابیوقاص هرچند به صف آشوبگران نپیوست اما از یاوری علی نیز اكراه داشت و به تعبیر امیرالمومنین علیه السلام: اولئك قوم خذلوا الحق و لم ینصروا الباطل. (ایشان جماعتی هستند كه حق را وانهادند و باطل را هم یاری نكردند). هرچند برخی سیرهنویسان صدر اسلام از او و عبدالله بن عمر به عنوان كسانی كه از فتنه سالم ماندند و در آن وارد نشدند، یاد میكنند! عمر بن سعد، یكی از پسران سعد بن ابیوقاص بود كه قبل از قیام امام حسین علیه السلام، قول استانداری ری را از دستگاه بنیامیه دریافت داشته بود. پس از ورود عبیدالله بن زیاد به كوفه و در دست گرفتن اوضاع شهر، شرط استانداری ری را برای عمر بن سعد، سركوب قیام حسین علیه السلام بن علی علیه السلام قرار داد. او كه از یك سو جایگاه و شخصیت امام را میشناخت و از سوی دیگر شیفته ولایت ری بود، یك شب را برای تامل، فرصت خواست و حاصل تفكرات خویش را صبحگاهان در قالب 2 بیت بیان كرد:
أأترك ملك الری و الری رغبتی
أم أرجع مذموما بقتل حسین
و فی قتله النار التی لیس دونها
حجاب و ملك الری قره عینی
(آیا ولایت ری را رها كنم حال آنكه مورد رغبت من است یا با كشتن حسین علیه السلام، ملامتكش تاریخ باشم؟ و در كشتن او عذابی است كه بالاتر از آن عذابی وجود ندارد اما ولایت ری نیز چشم روشنی من است!)
شاهد بر اینكه عمر بن سعد، لیاقت و حقانیت ابیعبدالله را میشناخته، مذاكرهای است كه میان این دو و به درخواست امام علیهالسلام در شبی از شبهای محاصره كربلا گذشته است. امام او را فرمود: ویحك ای عمر! از خدای تعالی نمیترسی كه با من جنگ میكنی؟ حال آنكه میدانی من كیستم. از این خیال و اندیشه ناصواب درگذر و راهی برگزین كه صلاح دین و دنیای تو در آن است؛ به نزد من آی و خود را از این ضلالت بیرون كش و به این دنیای غدار، مغرور مشو. عمر سعد گفت: یا اباعبدالله! سخت نیكو بگفتی اما از آن میترسم كه چون به نزد تو آیم، خانهام را خراب كنند. امام حسین علیه السلام فرمود: سبحانالله! این چه حرصی است كه تو داری؟ اگر در این دنیا به خاطر دوستی خاندان پیامبر، خانهات خراب كنند، زیان نمیكنی. معذلك دستور میدهم تا خانهای بهتر از آن برایت [در حجاز ] بسازند.
گفت: زمینی حاصلخیز دارم، میترسم كه ابنزیاد آن را مصادره كند و فرزندانم بینصیب بمانند. امام حسین علیه السلام فرمود: در عوض آن تو را زمینی بهتر میدهم و از مال حلال خویش، بهتر از آنچه میگویی به تو میبخشم. عمر، خاموش بود و جواب نمیداد. حضرت چون چنین دید، بازگشت و میفرمود: خدای تعالی تو را هلاك كند. بدان كه از گندم عراق نخواهی خورد.
- ابراهیم بن مالك اشتر
مالك اشتر، استاندار امیرالمومنین علیه السلام در مناطق مرزی با شام (قبل از صفین) و از سرداران سپاه علی علیهالسلام در جنگهای سهگانه ایشان است. وی همچنین فرمان ولایت مصر را از امام دریافت كرد كه در بین راه با سم به شهادت رسید. در رشادت و جنگاوری و همچنین فراست و بصیرت مالك اشتر بسیار نوشته و حكایات مختلف نقل كردهاند. اما ابراهیم، فرزند مالك در زمان قیام امام حسین علیه السلام، نامی از او به میان نیامده و گویا جزو فراریان از صحنه نبرد بوده است. با این حال، اندكی بعد و وقتی عبدالله بن زبیر بر حجاز و عراق مسلط شد و مختار ثقفی نیز در تدارك انتقام شهیدان كربلا بود، نقشآفرین ظاهر شده است. مختار به توصیه برخی یارانش، خود سراغ ابراهیم رفت و پس از یادآوری منزلت بنیهاشم، نامه محمد بن حنفیه (فرزند امیرالمومنین علیه السلام) را خطاب به ابراهیم بن اشتر برایش خواند: «بسمالله الرحمن الرحیم. از محمد بن علی به ابراهیم بن مالك اشتر. و بعد، همانا مختار درصدد انتقامگیری از خون حسین علیه السلام است. در این كار او را یاری ده تا خداوند پاداش 2 جهان به تو عنایت فرماید». ابراهیم نیز با دیدن این نامه، اعلام آمادگی كرد.
او بر مقدمه سپاه مختار، رهبری منتقمان را عهدهدار شد و در شورش شبانه علیه والی كوفه (عبدالله بن مطیع) بر او فائق آمدند. ابراهیم بن اشتر، در جنگ با سپاه شام نیز فرماندهی سپاه مختار را برعهده گرفت و از پس این جنگ هم به خوبی برآمد. حتی بنا به نقلی، عبیدالله بن زیاد در این جنگ به دست ابراهیم كشته شد و سر او را برای مختار فرستاد. در همین نبرد بود كه عمر بن سعد و شمر بن ذیالجوشن و حصین بن نمیر و بسیاری دیگر از بزرگان سپاه یزید، كشته شدند و سرهاشان به كوفه فرستاده شد. اما هنگامی كه ابراهیم بن اشتر با لشكر 7 هزار نفری به خارج از كوفه اعزام شده بود، اشراف كوفه علیه مختار توطئه كردند و مختار، فرمان بازگشت به شهر را برای ابراهیم فرستاد.
برخی فراریان سپاه شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد كه در جنگ با ابراهیم شكست خورده بودند نیز به بصره و نزد مصعب بن زبیر (برادر عبدالله بن زبیر كه از سوی وی استاندار بصره بود) گریختند و او را برای حمله به كوفه تحریك كردند. ابراهیم بن اشتر كه خود در موصل حاكمیت یافته بود، حاضر به بازگشت به كوفه و حمایت از مختار نشد! یاران مصعب بن زبیر نیز با سپاه بصره به كوفه حمله آوردند و با كشتن مختار، آن را به سرزمینهای تحت حاكمیت خویش ضمیمه كردند. مصعب، سر مختار را برای برادرش عبدالله بن زبیر فرستاد و از مردم به عنوان امیرالمومنین برای او بیعت میگرفت. پس از آن بود كه ابراهیم بن اشتر برای مصعب نامه نوشت و از وی امان خواست.
سپس به كوفه آمد و با عبدالله بن زبیر بیعت كرد. مصعب هم به او كمال ملاطفت را داشت تا جایی كه یكی از فرماندهان مورد اعتماد مصعب شد. هنگامی كه عبدالملك بن مروان در شام سپاهی را تدارك دید و به سوی عراق حملهور شد، برای بزرگان سپاه مصعب و از جمله ابراهیم بن اشتر نامه نوشت و پیشنهاد امان و اطاعت داد. ابراهیم هم آن را سر به مهر نزد مصعب آورد و دیدند كه وعده استانداری عراق را در صورت بیعت با شام به وی دادهاند. اما ابراهیم این پیشنهاد را نپذیرفت و در كنار آل زبیر تا آخرین لحظات ایستاد و كشته شد. علت عدم همراهی ابراهیم با مختار و بلكه خیانت به او و سپس بیعت با عبدالله و مصعب بن زبیر و جان دادن در راه ایشان كاملا روشن نیست و از منابع تاریخی نیز نمیتوان به تحلیلی قطعی رسید.
- عبدالله بن حنظله
حنظله معروف به غسیلالملائكه در جنگ احد به شهادت رسید. او شب قبل از جنگ احد، ازدواج كرد و سحرگاهان قبل از آنكه فرصت غسل بیابد، به سرعت خود را به سپاه پیامبر در دامنه احد رسانید. رسول خدا پس از شهادت وی خبر داد كه ملائكه را در حال غسل دادن وی دیده است. اینگونه بود كه به غسیلالملائكه شهرت یافت و عبدالله نیز مولود همان شب زفاف است. درباره او نوشتهاند كه اهل فضل و مقدم بر بازماندگان انصار در مدینه بوده است. او در سال 63 هجری با عدهای از اهل مدینه برای دیدن احوال یزید به شام رفت و پس از بازگشت به مدینه، حكایت میگساریها و سگبازیها و… را با مردم در میان گذاشت و همگان را بر خلع یزید متفق كرد. بنابراین او و اهل مدینه با عبدالله بن زبیر بیعت كردند. یزید هم سپاه شام را به جنگ با ابنزبیر و اهل مدینه فرستاد. چون خبر لشكركشی شام به مردم مدینه رسید، انصار به فرماندهی عبدالله بن حنظله رضایت دادند و به منطقه حره (سنگلاخ بیرون مدینه) درآمدند. در این جنگ، بسیاری كشته شدند و نهایتا به غلبه شامیان انجامید. مسلم بن عقبه (فرمانده سپاه شام) نیز با اجازهای كه از یزید داشت، به مدت 3 روز جان و مال و ناموس مردم مدینه را بر شام حلال كرد! خود عبدالله بن حنظله نیز در واقعه حره كشته شد.
واقعه حره و پردهدری سپاه یزید، در منابع تاریخی صدر اسلام با ملامت یزید و فرمانده اعزامیاش توام شده و حلال ساختن دختران مدینه بر شامیان را بعضی با رمز و اشاره و برخی به تصریح نقل كردهاند. برخی تحلیلگران، واقعه حره را عكسالعمل و انتقام بنیامیه در برابر انصار میدانند كه مردم را علیه عثمان شوراندند و برای علی بیعت گرفتند. كمااینكه واقعه عاشورا، انتقام بنیامیه از بنیهاشم به خاطر كشته شدن اجداد اموی در بدر و احد و… تلقی میشود. عبدالله بن حنظله را از جمله شبزندهداران و صلحا دانستهاند و حكایاتی در این باره نقل كردهاند. وی در غائله حره نیز 8 پسرش را یك به یك به معركه فرستاد و دیگران را هم با وعده بهشت بر جهاد با سپاه یزید تشویق میكرد. او امام حسین علیه السلام را در قیام علیه یزید همراهی نكرد و معلوم نیست چرا برای اثبات وضعیت یزید به توصیفات ابیعبدالله اكتفا نكرده و خود عازم شام شده است و چرا كشتن شهدای كربلا و به اسارت گرفتن اهلبیت را برای بیكفایتی یزید كافی نمیدانست و نیاز به احراز میگساری و سگبازی او داشت در حالی كه آن حضرت نیز انگیزه و علت قیام خویش را همین موارد اعلام شده از سوی عبدالله معرفی میكرد. ضمن آنكه امام سجاد علیهالسلام با وجود اینكه در مدینه حاضر بودند، این نبرد را به صلاح نمیدیدند و كاملا از آن كناره گرفتند.
- عبیدالله بن عباس
عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر بود كه در روز فتح مكه همراه سپاه مسلمین بوده است اما در اینكه چه وقتی اسلام آورده، اختلاف است. او در جنگ تبوك و حنین حاضر شد و آنگاه كه مسلمانان در حنین فرار كردند، با صدای رسای خویش، آنان را به بازگشت و مقاومت فراخواند. رسول خدا پس از اسلام آوردن عباس، او را تكریم میكرد و به دلیل رای صائب و اندیشه صوابش، مورد مشاوره مردم قرار میگرفت. البته به دلیل احادیث فراوانی كه درباره صحابه جعل شده و به علت سلطنت بنیعباس در قرن دوم و سوم هجری، نمیتوان به برخی روایات در شأن عباس – جد خلفای عباسی – اعتماد كرد بویژه كه جعلی بودن بعضیشان از محتوای آنها هویداست. در هر حال عباس از چهرههای برجسته قریش بوده و پس از ابوطالب، امر سقایهالحاج را عهدهدار بوده است. عبیدالله بن عباس كارگزار علی علیهالسلام در یمن بود و 2 سال (36 و 37 هجری) به عنوان امیرالحاج از سوی حضرت به مكه اعزام شد. در سال چهلم هجری، بُسر بن ارطاه از سوی معاویه به غارت سرزمینهای یمن آمد و عبیدالله از آنجا گریخت. بُسر بن ارطاه نیز – كه فرستاده معاویه بود – 2 پسر عبیدالله را پیش چشم مادرشان كشت! علی علیهالسلام نیز جاریه بن قدامه را برای مقابله به یمن فرستاد و آنگاه بود كه بُسر به سوی شام فرار كرد. بعدها امام مجتبی علیهالسلام نیز او را بر سپاه 12 هزار نفری كوفه فرماندهی داد و خود به ساباط مدائن برای جمع لشكر رهسپار شد.
اما معاویه با شایعهسازی علیه امام مجتبی در سپاه ایشان – كه حسن بن علی خواهان صلح و موافق آن است – و وعده یك میلیون درهم به عبیدالله، او را به شام كشاند. همراه عبیدالله، 8 هزار از 12 هزار نفر سپاه كوفه نیز به معاویه ملحق شدند و شیرازه اقتدار سیاسی حضرت را در هم شكستند. این در حالی بود كه اشراف كوفه پشت سر هم برای معاویه پیام بیعت میفرستادند و سستی مردم كوفه در عدم اجابت دعوت امام برای جهاد با معاویه نیز شرایط بسیار سخت و حساسی برای حضرت ایجاد كرده بود. جالب اینكه 2 پسر عبیدالله را فرمانده اعزامی معاویه قبلا با آن صورت رقتبار به قتل رسانده بود. در نهجالبلاغه نامهای خطاب به یكی از كارگزان حضرت وجود دارد كه از متن آن پیداست پسرعموی امیرالمومنین علیه السلام بوده است. حضرت در این نامه از خیانت مخاطب آن، تنها گذاشتن امیرالمومنین علیه السلام و غصب بیتالمال توسط او گلایه كرده است. برخی بر این عقیدهاند كه نامه خطاب به عبیدالله بن عباس – والی امام در یمن – بوده است. برادر بزرگتر عبیدالله – عبدالله بن عباس – هم بهرغم اینكه از یاران نزدیك امیرالمومنین علیه السلام و حاضر در جنگهای آن حضرت و والی منصوب ایشان بر بصره – بعد از جمل- بوده و بارها بر ولایت و شایستگی امام علی علیهالسلام استدلال و مباحثه كرده است، پس از شهادت آن حضرت كمفروغ ظاهر شده و مواضعی به مراتب نازلتر از گذشته دارد. در زمان امام مجتبی علیهالسلام و بحران سیاسی آن حضرت، خبری از عبدالله در تواریخ به چشم نمیخورد و بویژه در زمان قیام حسین علیه السلام علیهالسلام، آن حضرت را توصیه به پناهندگی در كوههای یمن كرد و با وجود خیرخواهی برای امام، از یاری و همراهی ایشان دریغ ورزید.