خودیهاى تغییر موضع داده
این گروه كسانى هستند كه قبلا جزو خودیها بودند اما تحت تإثیر منافقین, تغییر ماهیت دادند و در گذشته خود تجدید نظر نمودند, و از روى جهالت و براى مطامع دنیوى و هواهاى نفسانى, با منافقین هماهنگ شدند و بر همان طبلى كوبیدند كه فراهم آمده دست نفاق بود و راهى را پیش گرفتند كه نهایتى جز تفرقه و ثمرى جز برآورده شدن آرزوهاى منافقین نداشت. آنان با جدا شدن از جبهه مومنین, جبهه دیگرى در مقابل حق ایجاد نمودند و هزاران نفر را قربانى مطامع نفسانى خود ساختند و دنیا و آخرت خود را تباه نمودند.
كسانى كه در عصر پیامبر مكرم صلى الله علیه و آله افتخارات بزرگى را كسب و بر اثر جانفشانى هاى فراوان, مدال شجاعت ((سیف الاسلام)) و افتخار ((طلحه الخیر)) بودن را از حضرتش دریافت كرده بودند و به همین دلیل تا آن جا در میان مردم منزلت و قدر یافته بودند كه در جایگاه نامزدى خلافت مسلمین نشستند, اما هنگامى كه مسند خلافت با حضور مولاى متقیان آراسته گردید و زمام امر در دست ولى امر حقیقى قرار گرفت و مى رفت كه چند صباحى عدالت نفسى تازه كند و خورشید فضیلتها بعد از مدت هاى مدید, از پس ابرهاى تاریك خارج شود و دل هاى حیرت زده مومنین را روشن نماید, جمعى از همان سرداران صدر اسلام روى برتافتند و آهنگ دیگرى ساز كردند; چون على علیه السلام براصول پافشارى مى كرد و مرد مصالحه و سازش و داراى امتیازهاى بى جا نبود. آنان كار را به جایى رساندند كه در مقابل عدل علوى قد برافراشتند و برگذشته خود و سوابق درخشانى كه داشتند, مهربطلان زدند. گرچه جمعى از آنان سالیان سال بود كه در گذشته خود تجدید نظر كرده بودند و تحت لواى صحابى پیامبر, تیشهها به ریشه دین پیامبر زده بودند, اما مجال و فرصتى براى آشكار شدن باطنها پیش نیامده بود.
در كلمات امیرالمومنین علیه السلام این بخش دوم به سه بخش جداگانه تقسیم مى گردد; ناكثین, قاسطین و مارقین.
گرچه حضور و نقش فعال منافقین در این سه گروه قابل انكار نیست, اما پیكره اصلى این سه گروه, خودىهاى تغییر موضع داده و استحاله شده, بودند. به ویژه ناكثین كه رهبرانشان (عایشه, طلحه و زبیر) از ارج و قرب و منزلت ویژه اى برخوردار بودند و با همین پشتوانه توانستند براى اولین بار حریم علوى را بشكنند و كار را به جایى برسانند كه افراد بى حیثیتى همچون معاویه و عمروبن عاص نیز بتوانند به جنگ با على علیه السلام تشویق شوند.
قاسطین تحت فرماندهى انسان معكوسى چون معاویه بودند كه تا فتح مكه ـ در كنار پدر خود, ابوسفیان ـ رهبرى لشكر كفر را در برابر مسلمانان به عهده داشت و بعد از آن كه در لیست ((طلقإ)) (آزادشدگان) قرار گرفت و بالاجبار شهادتین را بر زبان جارى ساخت, تا آخر عمر به مبارزه غیر مستقیم با اسلام ادامه داد, و پناهگاه تمام خودىهاى تغییر موضع داده شد و پرچم حمایتى خود را بر سر همه كسانى كه از گذشته خود پشیمان شده بودند, برافراشت و با حیله هاى خود و دستیارش, عمروبن عاص توانست جمع كثیرى از لشكریان امیرالمومنین علیه السلام را علیه آن حضرت بشوراند و گروه مارقین را به وجود آورد; گروهى كه سرانشان با كیسه هاى زر معاویه از همراهى با على علیه السلام منصرف شدند و پیروانشان براثر جهالت و تفسیرهاى غلط از دین و قرآن, به مصاف قرآن ناطق آمدند.
سخنان حضرت على علیه السلام درباره این سه گروه و نامه هایى كه بین آن حضرت و سران آنها رد و بدل مى شد, به قدرى زیاد است كه در مجال یك یا چند مقاله نمى گنجد. در این فرصت مختصر, فقط به چند نكته كه از كلمات حضرت استفاده مى شود, اشاره مى كنیم و سپس چند فراز از كلمات حضرتش را مرور مى نماییم:
1 ـ از مهمترین دلایل انحراف این گروه ها, آراسته شدن دنیا در چشمان آنان و خیره گشتنشان به زرق و برق دنیاست.
كشیده شدن آنان به سوى زینت هاى دنیا و آلودگى به زر و زیور و لذایذ پست حیوانى و علاقه به نام و شهرت و مقام و ریاست موجب جدا شدن آنان از خودىها و پیوستن به منافقین و تشكیل جبهه جدید در برابر حق بود.
رهبران این گروهها در شناخت حق و فهم واقعیات و ارزش هاى اسلامى, مشكل نداشتند و بیش از همه و بهتر از دیگران على علیه السلام را مى شناختند و بر حقانیت او واقف بودند. اما هواها و هوسها و امیال و شهوات مانع از تسلیم شدن آنها در برابر حق شد.
على علیه السلام در بخشى از خطبه معروف به ((شقشقیه)) مى فرماید:
((فلما نهضت بالامر, نكثت طائفه, و مرقت اخرى, و قسط آخرون كإنهم لم یسمعوا كلام الله سبحانه حیث یقول: (تلك الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فى الارض و لافسادا و العاقبه للمتقین) بلى و الله لقد سمعوها و وعوها, و لكنهم حلیت الدنیا فى إعینهم و راقهم زبرجها))(1)
هنگامى كه در پاسخ آن همه اصرار مردم, قیام كردم و زمام خلافت را به دست گرفتم, موضع گیرىهاى مخالف از همه سو آغاز شد. جماعتى از ایشان عهد شكستند. (طلحه و زبیر كه جنگ جمل را راه انداختند.) و گروهى از دین خارج شدند, (خوارج كه جنگ نهروان را به پا داشتند.) و قومى همدست ستمكاران شدند. (معاویه و اهل شام كه جنگ صفین را به وجود آوردند.) گویى سخن خداى سبحان را نشنیده بودند كه مى فرماید: ((این سراى آخرت را مختص كسانى قرار دادهایم كه در زمین قصد برترىجویى و فساد نكنند, و پیروزى نهایى با اهل تقواست.))(2)
به خدا سوگند! همگى آنها این سخن را خوب شنیده بودند و خوب فهمیده بودند, اما دنیا در چشم آنان آراسته شده بود و زرق و برقش خیره شان كرده بود و جواهراتش آنها را فریفته بود!
2 ـ یكى دیگر از دلایل انحراف دربخشى از این گروه, تحلیلها و تفسیرهاى غلط از دین مى باشد.
آنان با برداشت هاى بدون سند و دلیل از مفاهیم دینى و با تفسیر به رإى قرآن و سنت نبوى صلى الله علیه و آله راه را براى نفوذ كژىها در عقاید و هجوم شبهات در معارف دینى باز نمودند و با تسلیم شدن در برابر تإویل هاى نادرست از دین كه با امیال و هوسهاى نفسانى نیز سازگارى داشت, حقیقت دین را به فراموشى سپردند و مشغول بازى با پوسته آن شدند وبه این مقدار نیز بسنده نكردند و با كسانى كه در پى حفظ حقیقت دین بودند, به منازعه و مبارزه برخواستند و سد آهنینى در برابر رشد و نفوذ حق شدند.
امیرالمومنین علیه السلام بعد از پذیرفتن حكمیت, در تشریح جنگ صفین خطاب به خوارج مى فرماید:
((لقد كنا مع رسول الله صلى الله علیه و آله و ان القتل لیدور على الابإ و الابنإ و الاخوان و القرابات, فما نزداد على كل مصیبه و شده الا ایمانا و مضیا على الحق, و تسلیما للامر, و صبرا على مضض الجراح, و لكنا انما اصبحنا نقاتل اخواننا فى الاسلام على ما دخل فیه من الزیغ و الاعوجاج و الشبهه و التإویل)) (3)
ما همراه رسول خدا صلى الله علیه و آله بودیم و به قتل و كشتار پدران, فرزندان, برادران و خویشاوندانمان مبادرت مىكردیم; اما هر مصیبت و سختى كه واردمى شد, بر ایمان ما مى افزود و عزم ما را در پیمودن راه حق راسخ مىكرد, تسلیم فرمان الهى بودیم و بر جراحت هاى سوزناك شكیبا بودیم; اما امروز جنگ ما با برادران مسلمانى است كه دو دلى و انحراف و تمایل به كفر و كژى در اسلامشان راه یافته است و دستخوش شبهات و تإویلهاى ناروا شده اند.
3 ـ جمعى از خودىهاى تغییر موضع داده كه اشتباهاتى در گذشته خود دارند و كبر و غرور و عناد و لجاجت مانع از اعتراف آنها به اشتباه و جبران آن مى گردد, در صدد توجیه اشتباهات خود بر مىآیند و گرفتار اشتباهات بزرگتر و دردناك ترى مى شوند ودر مقابل اردوگاه مومنین صفآرایى مى نمایند.
خوارج كه در پذیرش حكمیت و تحمیل آن به حضرت على علیه السلام مرتكب اشتباه بزرگ تاریخى شده بودند, به جاى اقرار به خطا و عذر خواهى از آن حضرت و تصمیم به جبران آن, به انحراف فاحش ترى گرفتار شدند و با اعلام كفر حضرت على علیه السلام به جنگ با آن حضرت پرداختند.
امیرالمومنین علیه السلام در مورد طلحه كه با پرچم خون خواهى عثمان, علیه آن حضرت قیام كرد, مى فرماید:
((والله مااستعجل متجردا للطلب بدم عثمان الا خوفا من إن یطالب بدمه, لانه مظنته, و لم یكن فى القوم إحرص علیه منه, فإراد إن یغالط بما إجلب فیه, لیلبس الامر و یقع الشك))(4)
به خدا سوگند! شتاب و عجله طلحه با شمشیر از نیام بركشیده براى خون خواهى عثمان, براى این است كه مى ترسد دیگران خون عثمان را از او بازخواست نمایند; زیرا كه او در مظان اتهام است و در میان مردم هیچ كس حریصتر از او به قتل عثمان نبود, و براى همین است كه اكنون مى خواهد مغالطه نماید و مردم را گرفتار اشتباه كند, تا امر مشتبه شود و چهره واقعى او در پرده بماند و شك در دلها لانه سازد.
پى نوشتها:
1 ـ نهج البلاغه, خطبه ;3 معجم, فراز 14.
2 ـ سوره قصص, آیه 83.
3 ـ نهج البلاغه, خطبه ;122 معجم, فراز 8.
4 ـ همان, خطبه 174.