1- حق و باطل
الف – معنای لغوی «حق »
برای حق معانی گوناگونی ذکر شده است: راغب اصفهانی در مفردات گوید: اصل حق به معنای مطابقت و موافقت است. (1) صاحب تاج العروس می گوید: «حق » یعنی ضد «باطل » ، صدق، وجود ثابت و . . . . (2)
تفسیر مجمع البیان در شرح و تفسیر لغوی آیه 7 سوره انفال و جاهایی که واژه «حق » به کار رفته است، چنین می نویسد: «حق آن است که شی ء در موقع خود واقع شود. » (3) گویی به نظر وی، «حق » هم معنای «عدل » است و این معنا بر تمام مصادیق «حق » قابل تطبیق است. خداوند در قرآن می فرماید: از میان آنان کسی هست که ضلالت و گم راهی بر او به حق واقع شد (نحل: 36) .
ب – معنای لغوی «باطل »
معمولا از معنای حق، ضد آن یعنی باطل نیز فهمیده می شود: صاحب مفردات گوید: «باطل چیزی است که در مقام فحص ثبات ندارد و در فعل و قول هر دو به کار می رود. (4) در اقرب الموارد آمده است: باطل مقابل حق است و آن را فاسد و بی اثر و ضایع می سازد. (5) صاحب قاموس قرآن می گوید: باطل آن است که در قضاوت عمومی مضمحل می شود و بشر در عین ابتلا به باطل به ضرر و ناحق بودن آن حکم می کند. (6)
ج – معنای «حق و باطل » در کلام حضرت علی علیه السلام
حضرت علی علیه السلام می فرماید: «برای هر حقی باطلی نیز قرار داده اند. » (7) و در عبارت دیگری از «حق و باطل » چنین یاد می کنند: «دایره حق در توصیف و بیان، از هر چیزی وسیع تر است، ولی به هنگام عمل از روی انصاف، مجال آن از همه چیز تنگ تر و کم وسعت تر است. » (8) علی علیه السلام در این عبارات می فهماند که در تعریف لفظی از «حق » ، هر کس به اندازه وسع خود با زیباترین واژه ها به توصیف آن می پردازد، ولی این ها جز تعریف لفظی چیز دیگری نیست و اصل «حق » وقتی معنا می شود که از سر انصاف و عمل به آن نگاه کنیم. مولاعلیه السلام در کلام کوتاه دیگری به زیباترین وجه از «حق و باطل » یاد می کند: «حق سنگین، اما گواراست و باطل سبک، اما بلاخیز و مرگ آور» . (9)
2- معیارهای شناخت حق و باطل
مصداق های «حق » چیست؟ مصادیق «باطل » کدام است؟ چگونه و با چه معیارهایی می توانیم آن ها را بشناسیم؟ این پرسش ها پیوسته در طول تاریخ برای همه انسان ها مطرح بوده است; چون هر کس راه و روشی برای زندگی انتخاب می کند. اما مهم آن است که آدمی کدام راه را برگزیند تا منطبق بر حق و متضمن سعادت و رستگاری باشد و با اهل حق در دنیا و آخرت همنشین گردد. پس ابتدا باید حق و باطل و معیارهای این دو را شناخت تا اهل حق و باطل را از هم تشخیص داد. (10) در بسیاری از خطبه ها و نامه ها و حکمت های حضرت علی علیه السلام به طور مستقیم یا غیرمستقیم، به مصادیق و معیارهای حق یا باطل اشاره شده است:
الف – راه مستقیم
راه خدا; همان راهی که خداوند برای سعادت انسان تعیین می کند، راه حق و جز آن باطل است. به عبارت دیگر، اگر بپذیریم که خالق مهربان انسان را بیهوده نیافریده و برنامه و هدف زندگی شایسته ای برای او مشخص نموده، پس منشا راستین حق و تعیین کننده معیار شایسته برای شناخت حق همان آفریننده بزرگ هستی است. در نهج البلاغه می فرماید: «انحراف به راست و چپ گم راهی و ضلالت (باطل) است و راه مستقیم و میانه جاده وسیع حق. » (11) مسلم است آن جا که علی علیه السلام از خدا می خواهد تا دل های همه به سوی حق متوجه شود، منظورش روی آوری قلبی به سوی خداست: «خداوند دل های ما و شما را به سوی حق (راه راست) متوجه سازدو شکیبایی و استقامت و تحمل حق را به ما الهام نماید» . (12)
ب – اسلام حق است و غیر آن باطل
مجموعه بینش هاو دستورالعمل هایی که تمام مسیر حق را تشکیل می دهد «اسلام » نام دارد و خداوند آن را مقرر کرده و معیار حق قرار داده و پیروی کامل از آن نشانه حرکت و ره سپردن در مسیر حق است: «دین اسلام آیینی است که خداوند برای خویشتن انتخاب نموده. اسلام دارای ستون هایی است که خداوند آن ها را در اعماق حق استوار ساخته و بنیان آن را ثابت و استوار گردانیده است. » (13)
ج – پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله; بیانگر و معیار حق
از دیدگاه حضرت علی علیه السلام، وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سیره آن حضرت دقیقا حق بوده و آشکارکننده حق از جانب خدایی است که او را به حق مبعوث گردانیده و مسلم است که پیروی ازآن بزرگوار، معیار شایسته ای برای تمایز حق از باطل می باشد; یعنی هر کس مطابق دستورات آن حضرت راه سپرد حق است، وگرنه باطل: «و گواهی می دهم که محمدصلی الله علیه وآله بنده و فرستاده اوست، خدا او را هنگامی فرستاد که نشانه های هدایت به کهنگی گراییده و جاده های دین محو و نابود شده، او حق را آشکار ساخت و مردم را نصیحت نمود. » (14) در بسیاری از خطبه های آن حضرت علیه السلام می بینیم که پیامبرصلی الله علیه وآله را چنین توصیف می کنند: «خداوند پاک و منزه حضرت محمدصلی الله علیه وآله را به حق مبعوث گرداند. » (15) درباره حضرت محمدصلی الله علیه وآله نیز از خدا چنین درخواست می کند: «خداوندا، برترین درودها و افزون ترین برکات خویش را بر محمدصلی الله علیه وآله، بنده و فرستاده خویش، بفرست; همو که پایان دهنده رسالت پیشینیان و گشاینده راه سعادت و هدایت و آشکارکننده حق به وسیله حق و جلوگیری کننده از تحریکات باطل هاست. » (16)
د – قرآن
یکی از بهترین معیارهای شناخت حق از باطل «قرآن » است. اگر بخواهیم درباره قرآن از منظر نهج البلاغه سخن بگوییم، بحث کاملی می طلبد. در بسیاری از خطبه ها و نامه ها و حکمت های نهج البلاغه، به قرآن و موضوعات، آیات و دانش های گوناگون آن اشاره شده است; چنان که می توان گفت: نهج البلاغه ترجمان قرآن به حساب می آید، تا آن جا که به موضوع «حق » ارتباط دارد، به برخی سخنان حضرت علی علیه السلام درباره قرآن اشاره می شود:
1. بیانگر راه مستقیم: «تنها راه نجات، راه میانه است که قرآن کریم و میراث نبوت بر آن دلالت دارد و از آن مسیر سنت و طریقه رسول خداصلی الله علیه وآله آشکار می شودو سرانجام کارنیزبه سوی آن است. » (17)
2. پیوسته حق گو: «کتاب خداوند در میان شما سخنگویی است که هیچ گاه زبانش از حق گویی خسته نمی شود و خانه ای است که پایه هایش هرگز فرو نمی ریزد و نیرومندی است که یارانش شکست نمی خورند. » (18)
3. بیناکننده: «این کتاب خداست که با آن می توانید حقایق را ببینید و با آن بگویید و به وسیله آن بشنوید و قسمتی از آن به وسیله قسمتی دیگر به سخن می آید و برخی از آن گواه برخی دیگر است. » (19)
4. میزان حق، راهنمای خیر و شر: «خداوند کتابی هدایت کننده و راهنما برای انسان ها فرستاده و نیکی و بدی و خیر و شر را در آن آشکارا بیان کرده است. » (20) «قرآن برای هرگونه حجت آوری و داوری و بازخواست کردن، کفایت می کند. » (21)
ه. – اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله
اهل بیت پاک رسول خدا علیهم السلام پس از پیامبرصلی الله علیه وآله، در کنار قرآن و به عنوان مفسر و معلم قرآن و داناترین افراد به سیره و سنت رسول خداصلی الله علیه وآله راهنمایی امت را بر دوش دارند و همچون پرچم و نشانه، محور حق می باشند و افراد باید خود را با این محور بسنجند تا متوجه شوند چه قدر بر حق منطبق هستند. بدیهی است که باید به گونه ای پیرو آنان بود که نه از آنان پیش تر افتاد و نه عقب تر از آنان قرار گرفت که نجات انسان تنها ملازمت و هم راهی با آنان است: «و خداوند در میان ما – اهل بیت علیهم السلام – پرچم و نشانه حق را برافراشت; هر که از آن پیش افتاد، از دین خارج شد و هر که با آن مخالفت کرد، نابود گردید و فقط هر که با آنان هم راهی نمود، به حق پیوست. » (22)
این خاندان پاک و معصوم همان کسانی هستند که ذره ای از حق منحرف نشده اند. از این رو، معیار شایسته حق و آیین الهی اند و راهشان ادامه سیره رسول گرامی صلی الله علیه وآله وبازدارنده ازهرگونه تحریف و گمراهی است. مسلم است هر جا حق از مسیرش خارج شود، به وسیله آن ها به جایگاه خویش بازگشته، از باطل فاصله می گیرد. بدین سان، در طوفان ها و گردبادهای حوادث، تنها در پناه ایشان می توان سالم ماند و همیشه بر مسیر حق باقی بود: «کجا می روید و رو به کدام طرف می کنید؟ پرچم های حق برپاست و نشانه های آن آشکار است. با این که چراغ های هدایت نصب گردیده است، باز گمراهانه به کجا می روید و چرا سرگردانید، در حالی که عترت پیامبرتان در میان شماست؟ آن ها زمام های حق و پرچم های دین و زبان های صدقند. آن ها را در بهترین جایی که قرآن را در آن حفظ می کنید (در دل ها و قلوب پاک) جای دهید و همچون تشنه گامان، برای سیراب شدن به سرچشمه زلال آنان هجوم آورید. » (23)
مرحوم سید رضی خطبه ای را از مولا علی علیه السلام یاد می کند که به طور گسترده، به ارزش های آل محمد صلی الله علیه وآله اشاره کرده، ولی تنها بخشی از آن را نقل نموده است: «آل محمد صلی الله علیه وآله مایه حیات و علم و دانشند و نادانی در میانشان مرده است. حلم آنان، شما را از علمشان آگاه می سازد و ظاهرشان از باطن آنان و سکوتشان شما را از حکمت و منطق خود مطلع می کند. و هرگز اهل بیت پیامبر علیهم السلام با حق مخالفت نمی کنند و در آن اختلاف ندارند. آنان ستون های اسلام و پناهگاه های امن امت اسلامی اند. به وسیله آنان حق به اصل و جایگاه خویش باز می گردد و باطل از محل خویش دور و نابود می شود. » (24)
امیرالمؤمنین علیه السلام; بزرگ ترین نماد حق: حضرت علی علیه السلام کامل ترین انسان، عصاره هستی، تجلی خدا به طور کامل در یک انسان، زیباترین و بهترین و شایسته ترین معیار حق در همه اعصار و برای همه انسان هاست. اصلا حق با علی معنا پیدا می کند و علی با حق تجلی یافته و یکی گشته است. بارها حضرت محمدصلی الله علیه وآله به این موضوع اشاره نموده اند: «الحق مع علی و علی مع الحق. » (25)
هرچند هیچ کس نمی تواند حق مطلب را درباره علی علیه السلام و حق بودن وی ادا کند، ولی نهج البلاغه آکنده از کلام گهربار آن حضرت است که درموردحق بودن خودماراراهنمایی می کند. در بسیاری از موارد، مولاعلیه السلام با اطمینان و قاطعیت و با سوگندی که از جانب صادق ترین انسان گفته شده است، درباره خود چنین تعبیراتی دارد: «سوگند به آن که جز او آفریدگار و معبودی نیست، بدون هیچ تردیدی، بدانید که من در جاده حق قرار دارم و مطمئن باشید که آن ها (مخالفان و دشمنان علی علیه السلام) در لغزشگاه باطل قرار دارند. » (26)
هیچ شک و تردیدی نیست که برای شناخت حق از باطل و اهل حق از اهل باطل، حضرت علی علیه السلام ملاک و معیار شایسته و بارزی است که هر که در فکر و عمل، صادقانه و عاشقانه، با علی علیه السلام و سخنان او هماهنگ و هم گام و تابع و پیرو باشد، به حق نزدیک است و هرچه احساس دوری و غربت از علی علیه السلام کند و عمل و فکر علی علیه السلام برایش نامانوس آید، از حق نیز دور شده، به باطل روی آورده است. به عبارت دیگر، نگرش هر کس نسبت به علی علیه السلام، حق و باطل بودن خود را نشان می دهد.
نباید فراموش کرد که منظور از «علی » علیه السلام تنها یک نفر نیست، بلکه حضرت علی علیه السلام سر سلسله امامت و ولایت و تداوم دهنده حقیقت برگزیدگی خدا و رسالت در میان مردم است. آری، علی شایسته ترین مردم و بر حق ترین آنان است. خود آن حضرت بارها به مناسبت های گوناگون، مردم را به این مهم متوجه می کرد و می فرمود: «شما خوب می دانید که من برحق ترین مردم هستم و از همه مردم شایسته ترم. » (27)
این معنا برای حضرت علی علیه السلام تنها به منظور نشان دادن به مسلمانان نیست، بلکه منظور از «برحق ترین » برای علی علیه السلام، در میان تمام انسان هاست; یعنی عامل تداوم حیات انسان ها علی علیه السلام بود; زیرا اگر چنین انسان بر حق و شایسته ای در میان انسان ها یافت نشود، ترجیح انسان بر دیگر موجودات کاری ناشایست است. آنان که در مسیر حق گام برنمی دارند و از برنامه های الهی در خلقت خویش غافلند، به طفیل وجود افراد معصوم و پاکی همچون علی علیه السلام و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام زنده اند، هر چند خود نمی دانند. این موضوع در کلام همه معصومان علیهم السلام و قرآن آمده است، آن جا که خداوند به رسول خودصلی الله علیه وآله می فرماید: «ای پیامبرصلی الله علیه وآله، اگر تو و اهل بیتت نبودید، جهان و افلاک را نمی آفریدم » . (28) کیست که واقعا حق شکرگزاری و عبادت خدا را آن چنان که شایسته است، به جا آورده باشد، جز این خاندان پاک که با عمل و فعالیت مستمر و عاشقانه خویش و به دور از هرگونه ریاکاری و تنبلی و بادقت و حساسیت، که با از دست ندادن فرصت ها به این مرحله رسیده و «اسم اعظم خدا» گشته اند؟ حضرت علی علیه السلام می فرماید: «به خدا سوگند، من اسم اعظم خدایم. » (29)
این تنها اوست که با قاطعیت می گوید: «از آن زمان که حق به من نشان داده شده، هرگز در آن شک نکرده ام، هرگز دروغ نگفته ام و هرگز گم راه نبوده ام و هرگز کسی به وسیله من گمراه نشده است. » (30) در توضیح همین سخنان است که به طور واضح، موضع گیری های حق و باطل را بر اساس وجود خویش چنین بیان می کند: «ای مردم، بدانید که به وسیله ما از تاریکی های جهالت و گم راهی درآمدید و هدایت شدید و به کمک ما، به بلند مرتبگی دست یافتید و صبح سعادت شما در پرتو وجود ما طلوع کرد. کر باد گوشی که ندای بلند پند و اندرز را درک نکند. مسلما گوشی که با صیحه نادانی و جنایت (ظلم به خدا، خود و مردم) کر شده است، آهنگ ملایم حق را نشنود. مطمئن باد قلبی که از خوف خدا جدایی نپذیرد! . . . آن هنگام که در جاده های ضلالت سرگردان بودید و راهنما و دلیلی نمی یافتید، شما را به جاده های حق رهبری کردم; تشنه رهبر بودید و او را نمی یافتید، من شما را به حق رهنمون شدم. امروز مهر سکوت را می شکنم و سخنانی می گویم که در عین فشردگی و اجمال، هزاران زبان گویا داشته باشد. (از حق) دور است آن رای و نظری که از دستوراتم تخلف کند; زیرا من از زمانی که حق را یافته ام، در آن تردید نکرده ام. اگر امروز ما بر سر دو راهی حق و باطل قرار گرفته ایم، آن که حق را یافته و مطمئن است، (علی علیه السلام و یارانش) هرگز تردید نمی کند. همان گونه که اگر آب همراه کسی باشد، تشنه نگردد. » (31)
این فراز از کلام آن حضرت علیه السلام چنان حق مطلب را ادا کرده و دقایق را به طور خلاصه شرح داده است که گویی علی علیه السلام تمامی عمر را با بحث و بررسی در فکر و عمل روی این موضوع (تا آن جا که علی علیه السلام خود نماد شایسته حق گشته) سپری کرده است. جالب این جاست که هرگاه روزگار به علی علیه السلام اقبالی می کرد، دیگر باطل مجالی برای خودنمایی نداشت: «پس برای دفع حوادث به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین حق پابرجا و محکم گردید. » (32) حضرت علیه السلام زمانی این سخن را می گوید که مردم از اطراف و اکناف با پافشاری زیاد، با او بیعت کردند. در این حالت بود که فرمود: «ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، شاهد نابودی و شکاف عمیق تر در اسلام باشم. » (33) و چون خود در راس حکومت اسلامی قرار گرفت، فرمود: «اکنون حق به صاحبش رسیده است. » (34)
ایشان پیوسته بر این حال پایدار ماندند و هرگز احساس ناتوانی نکردند و تا زمانی که بر مسند خلافت بودند، پیوسته در قول و عمل، در برپا داشتن حق و دفع باطل کوشیدند. آن حضرت علیه السلام در خطبه 33 به بهانه وصله کردن کفش خود به ابن عباس چنین فرمود: قیمت این کفش (که بسیار وصله خورده) چه قدر است؟ گفت: هیچ بهایی ندارد. فرمود: «به خدا سوگند، همین کفش بی ارزش برایم از حکومت بر شما محبوب تر است، مگر این که با این حکومت، حقی را به پا دارم و یا باطلی را دفع نمایم. » (35) در ادامه همین خطبه آمده است که آن حضرت علیه السلام به سوی مردم حرکت کردند و برایشان سخنانی ایراد نمودند و در ضمن آن، ارزش پیامبرصلی الله علیه وآله و خاندان اوعلیهم السلام را به آنان یادآوری کردند و با قاطعیت، پای داری خود را در احقاق حق و دفع باطل به آنان چنین گوشزد نمودند: «به خدا سوگند، من در پی این مردم (امت رسول خداصلی الله علیه وآله) بودم و آن ها را به پیش روی وا می داشتم تا باطل با همه تجملات و آراستگی اش عقب نشینی کرد و حق ظاهر گشت. در این راه، هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نکرد. اکنون نیز به دنبال همان راه می روم و پرده باطل را می شکافم تا حق از درون آن خارج گردد. » (36) آن حضرت تا آخرین لحظات زندگی اش بر همین روش باقی ماند.
در تاریخ می خوانیم: پس از ضربت ابن ملجم، پزشکان کوفه گرد آمدند. در بین آنان، از همه ماهرتر اثیر بن عمرو بود که جراحات را معالجه می کرد. پس از معالجات خود، گفت: یا علی وصیت های خود را بنویس; زیرا این ضربت به مغز رسیده و معالجه مؤثر نمی افتد. امام علیه السلام کاغذ و دواتی خواستند و وصیت خود را نوشتند. (37) در محتوای این وصیت، عصاره زندگی علی علیه السلام نمایان است. در فرازی از این وصیت می خوانیم: «ای فرزندانم (حسن و حسین) ، شما را به تقوا و پرهیزگاری و ترس از خداوند سفارش می کنم. در پی دنیا پرستی نباشید، گرچه به سراغ شما آید و بر آنچه از دنیا از دست می دهید، تاسف مخورید و به حق سخن بگویید. . . » (38) آری، حضرت علی علیه السلام در حالی از دنیا رفت که هیچ کس همانند او، در آشکار ساختن حق صادقانه و عاشقانه گام بر نداشت. او تجسم عینی حق، قرآن ناطق، کمال علم و تجلی هدف خلقت خدا از انسان است که تشنگان حق را سیراب می کند و پرده های ابهام را از تاریکی های شبهات بر می گیرد. چنین کسی باید بهترین و اصلی ترین معیار حق و بزرگ ترین نماد حق باشد.
3- استقامت و پای داری در راه حق
نگه داشتن حق و منحرف نشدن از آن، پس از شناختن و هدایت و رسیدن بدان، به شکیبایی و استقامت و پای داری شایسته ای نیازمند است و بسی دشوار و سخت و کسی که خالصانه جویای حق است، نباید به خاطر زیان های ظاهری، جبهه حق را ترک کند و به سوی باطل رود، هر چند ظاهرا ممکن است باطل دشواری کم تری داشته و حتی سود و بهره دنیوی به دنبال داشته باشد. از دیدگاه علی علیه السلام، پای داری و استقامت در راه حق به عوامل ذیل بستگی دارد:
الف – تلاش و کوشش
وصول به مدارج حق جز با جدیت و تلاش امکان پذیر نیست و انسان های کوشا و جدی مانوس حق هستند و آن را درک می کنند: «جز با تلاش و کوشش، حق درک نمی شود. » (39) آری، تلاش و کوشش بااستقامت درحفظحق ملازم است وهرگزازآن جدانمی شود.
ب – امیدواری به حق در عین کمی افراد آن
برخی افراد همه جا خود را طرفدار اکثریت نشان می دهند، ولی انسان های حق شناس و آزاده هر جا وارد شوند تنها حق را در نظر دارند و از آن حمایت می کنند و هرگز به کثرت تعداد اهل باطل، فریفته نمی شوند تا بدان گرایش پیدا کنند و هر چند که طرفداران حق کم باشند ناامید نمی شوند: «حق و باطلی وجود دارد و برای هر یک پیروانی است. پس اگر باطل بسیار و پرتعداد باشد، این عجیب نیست و از گذشته دور نیز چنین بوده و به باطل عمل می شده است و اگر حق کم تعداد است، جای امیدواری است که زیاد گردد. » (40) پس فرد حق جو با پیوستن به جبهه حق به تعداد آن ها یک نفر می افزاید و از خداوند می خواهد که طرفداران حق را افزون کند و خود نیز در شناساندن حق به دیگران تلاش می کند.
ج – علم و صبر; دو اصل ملازم هم برای دفاع از حق
برای دفاع از حق و آشنا شدن به همه جوانب آن، علم و صبر با هم ملازمند: «خود را برای یاری حق، هر جا که باشد، در آغوش سختی ها بیانداز، دانش دین بیاموز و خویشتن را در ناخوشایندها به صبر عادت ده که شکیبا بودن در راه حق، چه اخلاق خوب و پسندیده ای است! » (41) این گونه تربیت شدگان مکتب حق به پایه ای رسیده اند که وجود خود را به طور کامل وقف حق کرده اند و برای این که حق به ظهور برسد و حاکم گردد، هر جا حق را ببینند، به یاری آن برمی خیزند و هر جا با جبهه باطل روبه رو شوند، با آن می ستیزند و یاور و طرفدار حق هستند: «خداوند رحمت کند کسی را که چون حقی را می بیند، به یاری آن برمی خیزد و هرگاه ستمی را مشاهده می کند، از آن جلوگیری می کند و همیشه یاور حق و اهل حق است تا آن حد که برای یاری حق به استقبال دشواری ها می شتابد، در هر جا که باشد; زیرا حق مکان نمی شناسد و اجرای حق نیاز به کمک همه حق مداران در همه جای دنیا دارد. » (42)
د – انس با حق و گریز از باطل
گامی دیگر در راه استقامت و پای داری بر حق، رسیدن به مقامی است که انس آدمی با حق چنان زیاد شود که اگر قدمی به سوی باطل برداشت – اما نه به دلیل روی آوردن بدان – باطل بی درنگ و با وحشت از او بگریزد و حق سوی او بیاید و این صفت دست پروردگان مکتب علی علیه السلام همچون ابوذر است که به او فرمود: «ابوذر، بدان که هیچ چیز جز حق با تو مانوس نمی شود و جز باطل از تو به وحشت نمی افتد. (آن ها که از تو می ترسند، باطل هستند. ) اگر دنیای آن ها را می پذیرفتی، تو را دوست می داشتند و با تو دشمنی نمی کردند و اگر بهره ای از دنیای آن ها برای خود برمی داشتی، تو را در امان می داشتند و تبعید نمی کردند. . . » (43)
ه- اجرای حق برای خویشان و بیگانه به طور یکسان
آن که در اجرای حق بین خویشاوند و بیگانه فرق می گذارد و از عدالت خارج می شود معنای «استقامت و پای داری در راه حق » را نمی فهمد و از اهل حق دور می گردد. به همین دلیل، در بسیاری از موارد می بینیم که حضرت علی علیه السلام به کارگزارانش تذکر می دهد که «حق را درباره آن ها که خواهان حقند، چه خویشاوند و چه بیگانه، (به شایستگی) رعایت کن و در این راه شکیبا باش و به حساب خدا بگذار. (پاداش این کار را از خدا بخواه. ) » (44)
طبیعی است وقتی انسان بخواهد این گونه عمل کند، مورد اعتراض اطرافیان و نزدیکان زیاده طلب قرار می گیرد. ولی این اعتراض ها نباید او را از میدان حق بیرون کند یا ناامید شود، بلکه باید با شکیبایی و استقامت، به وظیفه اش عمل کند و انتظار پاداش را تنها از خدا داشته باشد، هر چند عمل به حق از نفع او بکاهد. این گونه افراد در نظر علی علیه السلام، برترین مردم نزد خدایند: «برترین مردم نزد خدا کسی است که عمل به حق، برای او محبوب تر از باطل باشد، اگرچه حق از نفع او بکاهد و برایش مشکلاتی پیش آورد و باطل برای او منافعی فراهم سازد. » (45)
و – آمادگی برای مقابله با روی گردانان از حق
یکی دیگر از نشانه های کسی که در راه حق استقامت می کند آن است که همیشه برای مبارزه با ظالمان و مخالفان حق و عدالت (در عین شناخت و همراهی امام معصوم زمان خویش) آماده باشد. حضرت علی علیه السلام در زمان خلافت خود، مردم خود را این گونه مخاطب قرار می دادند: «آماده شوید برای حرکت به سوی گروهی که از حق روی برگردانده و حق را نمی بینند و به ظلم کشیده شده و حاضر به پذیرش عدالت به جای آن نیستند; از کتاب خدا فاصله گرفته اند و از راه راست منصرف گشته اند. » (46)
ز – مهم ترین صفت پرهیزگاران
پر واضح است که حضرت علی علیه السلام در بسیاری از سخنان خویش، به تقوا و صفات متقین اشاره می کنند و عدل و حق گرایی متقین را در همه موارد مد نظر دارند: «نخستین مرحله عدالت پرهیزگار آن است که خواسته های دل را بیرون کرده، حق می گوید و به حق عمل می کند و هیچ کار خیری نیست، جز آن که برای انجامش به پا خاسته و از پای نمی نشیند. » (47) در جای دیگر می فرمایند: «در محیط باطل وارد نمی شود و از دایره حق بیرون نمی رود. » (48) امیرمؤمنان علی علیه السلام تجسم عینی استقامت در راه حق با توصیف خود، همه پرهیزگاران و حق خواهان را این گونه تعلیم می دهد: «به جان خودم سوگند که در جنگ و نبرد با کسی که به مخالفت برخاسته و به ضلالت و گم راهی افتاده است لحظه ای مسامحه و سستی نمی کنم. » (49)
4- موانع وصول به حق
در مسیر حق موانعی پیش می آید که باید آن ها را دقیقا بازشناخت تا هنگام مواجهه بتوان با آمادگی کامل از آن ها گذشت. می توان گفت: با شناخت معیارهای «حق » و عمل بدان و استقامت در راه آن حق تا حد زیادی موانع و آفات حق بازشناسی و برطرف می شود; مثلا; آن جا که حق، اسلام، رسول خداصلی الله علیه وآله، قرآن، علی علیه السلام و اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله حق هستند، هر چه جز آن هاست باطل و مانع وصول به حق است و باید از آن پرهیز کرد. همچنین بر اساس معیار مشهور «هر چیزی با ضد شناخته می شود. » (50) شناخت حق و عمل به آن با شناخت دوری کنندگان از آن امکان پذیر است: «از حق فرار نکنید، آن گونه که انسان سالم از «گر» و تندرست از بیمار فرار می کند. آگاه باشید! هیچ گاه راه حق را نخواهید شناخت، مگر کسانی که حق را ترک کرده اند، بشناسید. » (51) اگر کسی موانع وصول به حق را نشناسد، به خطا می رود، هر چند مانند اهل باطل نباشد: «کسی که درجست وجوی حق بوده و خطا کرده مانند کسی نیست که جویای باطل بوده و آن را یافته است. » (52)
موانع شناخت حق
الف – پیروی از هوای نفس و آرزوهای طولانی
هواپرستی معمولا همچون پرده ای به روی عقل انسان کشیده می شود و حقیقت را در نظر او دگرگون می نماید و جز مقصود خود را نمی بیند و به غیر آن نمی اندیشد و بدین روی، از حق باز می ماند. آرزوهای دور و دراز آن چنان انسان را مشغول به خود می کند که هرچه غیر از آن است فراموش می گردد: «پیروی از هوا و هوس انسان را از حق باز می دارد و آرزوهای طولانی آخرت را به دست فراموشی می سپارد. » (53) چنین کسی هر چند حق را می بیند و می شناسد، اما از حق دور می ماند: «و آن دو (حکمین) حق را ترک کردند، در حالی که خوب آن را می دیدند، اما جور و ستم با هوس های آنان سازگار بود. لذا، با آن هم راه شدند. » (54) ناله و فریاد حضرت علی علیه السلام در شکایت از قوم خود به همین دلیل است که از حق دور شده اند: «آن گونه که باطل را می شناسید، در پی شناخت حق بر نیامده اید و آن چنان که از حق دور شده و در نابودی حق می کوشید، برای از بین بردن باطل قدم برنمی دارید. » (55) آری، اگر کسی به جای سخنان الهی و دستورات خدا، خواسته های خود را معیار قرار دهد و بر اساس آن عمل کند، مسلما به حق نمی رسد و به باطل سوق پیدا می کند.
ب – اهمیت ندادن به جهاد
هر چند عمل نکردن به هر یک از دستورات الهی به همان نسبت، انسان را از حق دور می کند و مشکلات و گرفتاری هایی ایجاد می کند، اما در این میان، ترک جهاد با دشمنان خدا، که حریم اسلام و مسلمانان را مورد تجاوز قرار داده اند، بارزترین مانع وصول به حق – و به عبارتی نشانه باطل – است: «و آن ها به سبب نرفتن به جهاد و اهمیت ندادن به آن، از راه حق دور گشته و به نکبت و بیچارگی گرفتار و از عدل و انصاف محروم شدند. » (56) حضرت علی علیه السلام در وصف برخی از کسانی که از هم راهی با او در نبرد خودداری کردند، چنین می فرماید: «آنان حق را تنها گذاشتند و باطل را یاری نکردند. » (57)
ج – کنجکاوی بی جا، نزاع و جدل
گاهی انسان دچار وسوسه های شیطانی می شود و به کنجکاوی بی جا و جدل کشیده می شود و در آشکارترین امور و حتی در یقین های اساسی، شک و تردید می کند. او در این حالت، از حق فاصله گرفته است: «هر کس کنجکاوی بی جا نماید، در راه حق قدم نگذاشته است. و هر که از روی جهالت، نزاع و جدل پیشه کند، کوری او از حق پیوسته ادامه می یابد. » (58)
د – فراموش کردن قیامت
منشا بسیاری از گناهان، فراموشی روز جزاست. اگر انسان همیشه به یاد یامت باشد و پیوسته متذکر شود که باید جواب گوی همه اعمال خود باشد، مسلما به وادی باطل نمی افتد: «به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از بازی و شوخی باز می دارد. اما فراموش کردن قیامت، او (عمروعاص) را از گفتن حق منع می کند. » (59)
ه- آمیخته شدن حق و باطل; بدترین مانع
حضرت امیرعلیه السلام در مورد خوارج فرمودند: «آنان سخن حقی را مستمسک قرار داده، از آن اراده باطل می کنند. » (60) این حالت، دیگران را به اشتباه می اندازد و تشخیص حق از باطل در این حالت بسیار سخت است; زیرا حق با باطل آمیخته شده است. آن حضرت در خطبه 50 به طور مفصل و عالمانه، به این موضوع اشاره کرده اند: «آغاز پیدایش فتنه ها، همان پیروی از هوس های آلوده و احکام و قوانین مجعول و اختراعی است; احکامی که با کتاب خدا مخالفت دارد و جمعی بر خلاف حق و دین حق، به حمایت از آن برمی خیزند. اگر باطل از حق کاملا جدا می شد، راه حق برای جوینده آن پوشیده نمی ماند واگر حق در میان باطل پنهان نمی شد، دشمنان نمی توانستند از آن بدگویی کنند، اما قسمتی از حق و بخشی از باطل را می گیرند و به هم می آمیزند. این جاست که شیطان بر دوستان خود چیره می شود و تنها آنان که مورد رحمت خدا بوده اند، نجات می یابند. » (61) آری، چنان حق و باطل آمیخته می شود که می فرماید: «آگاه باشید، به زودی پس از من زمانی فرا خواهد رسید که چیزی پنهان تر از حق و آشکارتر از باطل نخواهد بود. » (62)
بدترین فساد در یک جامعه، پیدایش امور شبهه ناک (آمیختگی حق و باطل) است که موجب گسترش فساد و فتنه می شود و در نتیجه، سخت ترین مانع حق نیز می شود; زیرا قدرت تشخیص حق را از باطل از انسان سلب می کند: «به زودی همه امور بر این امت مشتبه می شود و فتنه و فساد در میان آنان گسترش می یابد تا آن جا که حق را از باطل تشخیص نمی دهند و به سختی در فتنه ها فرو می روند. » (63)
ز – تجاوز از حق
از دیگر موانع حق گرایی تجاوز از حق است که انسان را در تنگنا قرار می دهد: «آن که از حق تجاوز کند، در تنگنا قرار می گیرد. » (64) آنان که از حق دوری می کنند و با تجاوز از حق پراکنده می شوند، بدترین ضربات را، هم به خودوهم به اهل حق واردمی کنند. عمیق ترین رنج های علی علیه السلام در زمان خود، از بیعت کنندگان خود همین بود که اهل حق در عین حق بودن، پراکنده بودند و اهل باطل در عین علم به باطل بودن خود، اتحاد داشتند; می فرمود: «شما بر حق خود اتحاد ندارید، در حالی که دشمنان شما بر باطل خود اتفاق دارند و این مایه خون دل خوردن و اندوه و تاسف است. به خدا سوگند، اجتماع و اتحاد اهل باطل بر باطلشان و جدایی و اختلاف شما در کارحقتان دل انسان رامی میراند و اندوه و غم را پیش می آورد. » (65) مسلم است که نتیجه مساعدت نکردن اهل حق در اظهار و پای داری حق، موجب تسلط اشرار و بدکاران می شود: «ای مردم، اگر یکدیگر را از یاری کردن و مساعدت حق باز نمی داشتید و در به ذلت کشاندن باطل سستی نمی کردید، هرگز دشمنانتان – که از سنخ شما نیستند – طمع نمی کردند و بر شما مسلط نمی شدند. » (66)
5- سرانجام اهل باطل و اهل حق
الف – سرانجام اهل باطل
رهروان حق و باطل، هر دو سرانجام، دوران کوتاه عمر دنیایی خود را سپری کرده، با مرگ به دیار باقی می شتابند: رهروان باطل، عمری را در راه باطل گذرانده و علی رغم همه هدایت ها، رسالت ها و دعوت های انبیای الهی علیهم السلام، از راه حق سرپیچی کرده، گذرگاهشان تنگ شده و به بی راهه می افتند. اینان چون با حق به جنگ برخاسته اند، حق آنان را بر خاک می افکند: «هر کس به جنگ با حق برخیزد، حق او را بر خاک می افکند. » (67) همچنین می فرماید: «آگاه باشید، هر کس از حق بهره نگیرد و استفاده نکند، باطل به او ضرر خواهد زد و هر کس با هدایت به راه راست کشانده نشود، ضلالت و گم راهی او را هلاک خواهد کرد. » (68)
این سخن علی علیه السلام به عنوان یک سنت قطعی الهی شامل کسانی نیز می شود که نه فقط خود گمراهند، بلکه دیگران را نیز از حق باز می دارند. اینان مبغوض خدایند و دوری از رحمت و هلاکت و تباهی برای چنین کسانی از جانب خدا حتمی است: «همانا پیشینیان شما به این جهت هلاک و تباه شدند که مردم را از کار حق باز داشتند و به باطل کشاندند و مردم نیز از آنان باطل را گرفته، آن ها را پیروی کردند. » (69)
اهل باطل – یعنی آنان که به حق پشت می کنند – نه فقط مشمول نفرین و غضب الهی هستند، بلکه مورد نفرین بندگان صالح و شایسته خدا همچون علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام نیز قرار می گیرند: «پروردگارا، اگر این ها حق را رد کردند، جماعتشان را هزیمت کن و اتحادشان را به پراکندگی مبدل ساز و بر اثر خطاهایشان، آنان را هلاک کن. » (70) مسلم است که در پایان کار و آخرت، سرانجام نهایی کارشان جز آتش دوزخ چیز دیگری نخواهد بود: «هر کس در راه باطل بمیرد، به سوی آتش می رود. » (71)
ب – سرانجام اهل حق
راهیان حق، که با سخن و عمل رهرو حق بوده و کسب رضای خدا کرده اند، در میان محبوب ترین بندگان خدا قرار می گیرند: «به راستی، محبوب ترین بندگان خدا نزد پروردگار کسی است که حق را بیان و به آن عمل می کند. » (72) این بندگان حق جو در مسیر حق از هرگونه جان فشانی دریغ نکرده و با پای داری وصف ناپذیر و دوست داشتنی، در راه حق جان می سپارند. اینان از نظر علی علیه السلام شهیدند، هر چند در بستر جان دهند: «به راستی، هر یک از شما در بستر خویش بمیرد، در حالی که حق پروردگار و حق رسول خدا و حق خاندان پاک و اهل بیت او را به طور شایسته شناخته باشد، شهید از دنیا رفته و اجر و پاداش او بر خداست. » (73) مسلما سرانجام این گروه از بندگان صالح خدا بهشت برین در جوار حق خواهد بود: «هر که در راه حق جان دهد، رهسپار بهشت می شود. » (74) «پروردگارا اگر ما را بر دشمن (کافر بیرونی، هوای نفس درون) پیروز ساختی، ما را از هرگونه نافرمانی و سرکشی دور دار و بر راه حق پایدارمان نگه دار. » (75)
پی نوشت ها:
1- راغب اصفهانی، المفردات فی الفاظ القرآن، بیروت، دارالتراث العربی، ص 129، واژه «حق »
2- تاج العروس، ج 1، ص 432
3- فضل بن احمد طبرسی، مجمع البیان، ج 3، ص 78
4- المفردات، پیشین، ص 68
5- اقرب الموارد، ج 1، ص 88
6- قاموس قرآن، ج 1، ص 230
7- 8- 9- نهج البلاغه، خطبه 194 / خطبه 216 / حکمت 368
10- 11- 12- 13- 14- 15- 16- 17- 18- 19- 20- 21- 22- 23- 24- نهج البلاغه، در حکمت 262، علی علیه السلام به یکی از مسلمانان که در انتخاب جانب علی علیه السلام ویاطرف مقابل آن حضرت علیه السلام در جنگ جمل متحیر مانده بود، فرمود:
«انک لم تعرف الحق فتعرف من اتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه »;
تو حق را نشناختی تا آن که حق را برگرفته است، بشناسی و باطل را نشناخته ای تا طرفدار آن را بشناسی » چنین کسی نه می تواند حق را یاری کند و نه باطل را خوار کند. بنابراین، ابتدا باید حق و باطل را شناخت تا بتوان اهل حق و باطل را نیز شناخت. / خطبه 16 / خطبه 205 / خطبه 198 / خطبه 195 / خطبه 128 / خطبه 72 / خطبه 16 / خطبه 133 / همان / خطبه 167 / خطبه 83 / خطبه 99 / خطبه 87 / خطبه 239
25- محمدباقرمجلسی، بحارالانوار، ج 13، ص 187/ مولی محسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج 1، ص 269 / ترمذی، سنن، ج 1، ص 78 / همچنین ر. ک. به: علامه امینی، الغدیر، چاپ سوم، تهران، اسلامیه، 1372، ج 2، ص 211-320
26- 27- نهج البلاغه، خطبه 197 / خطبه 74
28- شیخ حر عاملی، مجموعه احادیث قدسی، مکتب اسلام، 1370، ص 79
29- جارالله زمخشری، تفسیر کشاف، چاپ سوم، تهران، اسلامیه، 1364، ج 1، ص 144
30- 31- 32- 33- 34- 35- 36- نهج البلاغه، حکمت 184 – 185 / خطبه 24 / نامه 62 / همان / خطبه 2 / خطبه 33 / همان
37- محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، دارصادر، 1986، ج 6، ص 85
38- 39- 40- 41- 42- 43- 44- 45- 46- 47- 48- 49- نهج البلاغه، نامه 47 / خطبه 29 / خطبه 16 / نامه 31 / خطبه 196 / خطبه 130/ نامه 53/ خطبه 125 / همان/خطبه 87/ خطبه 193 / خطبه 24
50- «تعرف الاشیاء باضدادها» (ضرب المثل مشهور)
51- 52- 53- 54- 55- 56- 57- 58- 59- 60- 61- 62- 63- 64- 65- 66- 67- نهج البلاغه، خطبه 147/ خطبه 61/ خطبه 42 / خطبه 137 / خطبه 147 / خطبه 27 / حکمت 18 / حکمت 30/ خطبه 84/ خطبه 40 / خطبه 50 / خطبه 147 / خطبه 164 / نامه 31 / خطبه 27 / خطبه 166 / حکمت 400
68- حکمت 188. برای این جمله دومعناذکر شده است: نخست این که هر کس در برابر افراد نادان حق را اظهار کند و از آن جانب داری نماید هلاک می شود; یعنی شخصیتش تخریب می گردد و جاهلان با مسخره کردن، او را هلاک می کنند; زیرا اینان به حق نادان هستند و چون نمی خواهند و نمی توانند آن رادرک کنند، حق را بی ارزش جلوه داده، شخصیت گوینده را از بین می برند. (ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، تهران، اسلامیه، 1379 ق. ) معنای دیگر این که هر کس در ربابر حق بایستد و بخواهد با آن مقابله کند، هلاک می گردد.
69- 70- 71- 72- 73- 74- 75- نامه 79/ خطبه 124/ نامه 17/ خطبه 86/ خطبه 191/ نامه 17/ خطبه 171
فصلنامه معرفت، شماره 39، رستمی زاده، رضا؛