ولايتمدارى و بصيرت دينى

 

ولايتمدارى و بصيرت دينى

تاريخ غمباراسلام و تاريخ خونبار تشيع، گواه روشنى است بر اين كه عامل اصلى ذلت و بدبختى مسلمانان، نداشتن بصيرت و شناخت كافى در ولايتمدارى و دين دارى است. امروز نيز پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى ايران وتشكيل نظام جمهورى اسلامى دستاورد ولايتمدارى توأم با بصيرت امت مسلمان ايران است.

 

 

اين مقاله در پى بررسى رابطه ولايتمدارى با بصيرت دينى است. بررسى نشان مى دهد كه ولايتمدارى راستين كه همان دين دارى و خداپرستى راستين است جز با بصيرت و آگاهى كافى به دست نمى آيد. تاريخ غمباراسلام و تاريخ خونبار تشيع، گواه روشنى است بر اين كه عامل اصلى ذلت و بدبختى مسلمانان، نداشتن بصيرت و شناخت كافى در ولايتمدارى و دين دارى است. امروز نيز پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى ايران وتشكيل نظام جمهورى اسلامى دستاورد ولايتمدارى توأم با بصيرت امت مسلمان ايران است؛ و در صورتى كه ولايتمدارى هوشمندانه و همراه با بصيرت ادامه يابد شاهد پيروزى هاى بيشتر و دستيابى به اهداف عالى انقلاب، امام، رهبرى و شهداى والامقام خواهيم بود.

گرچه دو واژه (ولايتمدارى) و (بصيرت دينى) الفاظ متمايزى از هم هستند وبه حسب لغت نيز معناى جداى از هم دارند، ولى با دقت در معناى اصطلاحى آنها به ويژه در نگاه شيعى، مشخص مى شود كه منظور از اين دو عنوان، يك معنا بيش نيست؛ چون در تفكر اسلام ناب محمدى(ص)، ولايتمدارى بدون بصيرت و هوشمندى معنا ومفهوم درستى ندارد.

براين اساس، اگر كسى ميان ولايتمدارى و بصيرت دينى، جدايى و عدم ارتباط ببيندو آنگاه در صدد برقرارى پيوند و ارتباط معنايى ميانشان برآيد، معلوم مى شود كه نه ازحقيقت ولايت و ولايتمدارى راستين و مورد نظر اهل بيت(ع) آگاهى كافى دارد و نه ازبصيرت دينى بهره اى برده است.

بنابراين بحث محورى اين مقاله اثبات آميختگى معنايى ولايتمدارى و بصيرت دينى است و اين كه جداانگارى اين دو چه پيامدهاى زيانبارى را به دنبال دارد. به اين منظور نخست مفهوم و جايگاه ولايت بيان مى شود.

مفهوم و جايگاه ولايت

ولايت به كسر واو و فتح آن در لغت از مادّه (وَلْى) بر وزن (فَلْس) به معانى چندى از قبيل: نزديكى، تسلّط، قدرت، فرمانروايى، نصرت، محبت، عهده دارى كارى، حكم، پشتيبانى، زمامدارى، سرپرستى و تصرف در اشياء و امور انسان ها آمده است. [1] ولايت به كسر واو و فتح آن در لغت از مادّه (وَلْى) بر وزن (فَلْس) به معانى چندى از قبيل: نزديكى، تسلّط، قدرت، فرمانروايى، نصرت، محبت، عهده دارى كارى، حكم، پشتيبانى، زمامدارى، سرپرستى و تصرف در اشياء و امور انسان ها آمده است.

شايان ذكر است در اصطلاح دينى و قرآنى مراد از قرب، قرب معنوى است و شامل قرب و نزديكى مادى و مكانى نمى شود. براين اساس، نزديكى و پيوند قلبى يامحبّت ورزى افراد به هم نوعى ولايت ورزى است يا نزديكى به معناى تصرف در امورديگرى و تدبير آن، نوعى ولايت است. بندگى و پيوند معنوى با خدا و عشق و علاقه به اوو اوليايش موجب (ولى خدا) شدن و درآمدن در ولايت او و سرپرستى امور انسان توسط خداوند و اولياى او مى شود.

بنابراين، ولايت در نگاه اسلام با همه انواع و اقسامش كه در دو قسم تشريعى وتكوينى دسته بندى مى شود و بالاصالة از آنِ خداست، قرب خاصى است كه با نوع ياانواعى از تأثير، تأثّر، تصرّف، عشق و محبت، سرپرستى، حاكميت ظاهرى و باطنى وتكوينى همراه است و در يك تعريف ساده، عبارت است از رابطه مستقيم و بى واسطه ميان دو كس يا دو نهاد يا دو گروه، كه از جنس محبّت، رياست، حاكميت، تبعيت، تصرّف و مانند آن است. 2.

ولايت از مهم ترين و محورى ترين مسائل دينى و اعتقادى در اسلام به ويژه درمكتب تشيع است، بلكه از چنان جايگاه اعتقادى و غناى ارزشى و معنوى برخورداراست كه اگر آن را حقيقت و عصاره اصل دين به ويژه توحيد و خداپرستى و نيز حقيقت تدين و ايمان راستين به معتقدات اسلامى بناميم، سخنى به گزاف نگفته ايم؛ زيراتوحيد و ولايت يك حقيقت اند و يكى ظهور ديگرى است، ولايت مجراى توحيد است؛ چون ولايت تنها به خداوند اختصاص دارد و بقيه موجودات كمالى به ويژه اولياى خاص الهى (پيامبران و اوصيايشان به ويژه پيامبر خاتم(ص) و امامان معصوم(ع)) همگى مجارى ومظاهر ولايت مطلقه و كليه ربوبى اند؛ چرا كه اطلاق (اللَّه ولى الذين آمنوا…) (آيةالكرسى) استثناپذير نيست و معنايش اين است كه ولى اللَّه شدن به طور مطلق وهميشه مشروط به ايمان و عمل است. از اين رو، رسول آينه است و نور ولايت الهى دروجود مقدس و نورانى اش جلوه گر است و از مجراى وجود او مى تابد. امام و امامت نيزآينه ولايت تامّه و مطلقه الهى است.

ولايت، حكايت گر گنجينه هاى معنوى نهفته در باطن هستى و جان جهان است كه ازسرچشمه ولايت و حقيقت جهان، خداى سبحان فيضان كرده و جان و روان آدميان ونهانخانه موجودات جهان را نور وجود و هستى و حيات بخشيده و گستره آن بر همه آنچه كه هست، از ملك و ملكوت، غيب و شهود و تكوين و تشريع سيطره ولايى يافته است؛

هُنَالِكَ الْوَلاَيةُ لِلَّهِ الْحَقِّ (كهف: 44)

در آنجا (هنگام آشكارشدن سستى و ناتوانى انسان و از كارافتادن همه وسائل و وسايط، روشن مى شود كه) حقيقت ولايت به تمام و كمال، از آنِ خداى بر حق است.

بنابراين، ولايت، تجلى توحيد ربوبى، حاكميت مطلق خداوند و مالكيت بى چون وچراى او بر جهان آفرينش و نشانگر تحقق اراده تكوينى و تشريعى اش بر انسان و جهان است.

همچنين ولايت در قرآن، نمودار حقيقت وجودى انسان هاى والامقام و كاملى است كه همه استعدادها و ظرفيت هاى وجودى خويش را با پيوند دادن به ولايت و قدرت مطلقه الهى در پرتو عبادت و عشق و دلدادگى به آن محبوب و معبود بى همتا، به فعليت درآورده اند و به انتهاى منزلت، كرامت و كمال انسانى رسيده، آينه تمام نماى حقيقت وولايت تامّه خداوندى شده اند و در پرتو اين شايستگى هاى اكتسابى و عنايت ويژه الهى، به مناصب الهى نبوّت و امامت نائل آمده اند؛ آن گونه ولايتى كه خداوند متعال در كتاب آسمانى اش، قرآن كريم، آن را همتاى ولايت خويش اعلام كرده: إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا) (مائده: 55) و اطاعت آنان راهمچون اطاعت خود به طور مطلق واجب گردانيده است؛ أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) (نساء: 59) و به همين دليل است كه درروايات معصومين(ع) نيز ولايت پايه اصلى و شالوده اساسى آيين اسلام به شمار آمده است:

بُنِىَ الاِسْلامُ عَلى خَمْسٍ: عَلَى الصَّلَوةِ وَ الزَّكاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَ الْوِلايةِ وَلَمْ ينادِ بِشَىْ ءٍ كَما نُودِىَ بِالْوِلايةِ3

اسلام بر پنج پايه نهاده شده: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت؛ و براى هيچ كدام از اين ها به مانندولايت فراخوانده نشده است!

راز اين موقعيت ويژه ولايت در ميان آموزه هاى اسلامى، در روايت ديگر از امام باقر(ع) نيز آمده است4 و آن نقش كليدى و محورى امام و حجت خدا در ميان مسلمانان است كه راهنماى دينى، تفسير و تبيين كننده احكام و هدايت كننده مردم به سوى رستگارى و كمال معنوى است؛ چرا كه اگر جامعه بدون رهبر و امام هدايتگر باشد راه به جايى نخواهد برد. ولايت نه تنها در احكام اسلامى بلكه در اصول اعتقادى اسلام نيز نقش تعيين كننده دارد؛ زيرا اخبار زيادى وجوددارد كه مى گويد توحيد و ايمان بنده اى پذيرفته نمى شود مگر با ولايت ائمه(ع) 5

ولايت در دين همچون توحيد ريشه در فطرت انسان دارد6و در روايات اسلامى به اين حقيقت تصريح شده است. چنانكه در زيارت نامه معتبر جامعه كبيره، كه از امام هادى(ع) روايت شده است، علاوه بر آنكه در كتب ادعيه معتبر نظير مفاتيح الجنان، اثرماندگار شيخ عباس قمى آمده است، در كتب روايى نيز آمده است و به تصريح علامه محمدباقر مجلسى و برخى علماى ديگر، صحيح ترين سند را داراست.

امام هادى(ع) در فرازهاى مختلف آن از جمله در فراز زير به فطرى بودن ولايت ائمه(ع) تصريح كرده است:

اَشْهَدُ اَنَّ هذا سابِقٌ لَكُمْ فيما مَضى وَ جارٍ لَكُمْ فيما بَقِىَ

گواهى مى دهم كه اين مقام (ولايت و امامت) براى شما ائمه(ع) از پيش (پيش از آفرينش موجودات وانسان) سابقه داشته و در آينده (تا ابد) هم جارى و باقى خواهد بود.

بنابراين، ولايت با آن جايگاه والا، معناى ژرف، گستره وجودى و نفوذ معنوى اش درحيات مادى و معنوى موجودات جهان و به ويژه انسان، همچون خونى در رگ هاى حياتى موجودات و انسان جريان داشته و حيات معنوى و ايمانى او را معنا مى بخشد و به همين دليل، انسان دورمانده از باور به ولايت از حيات حقيقى قرآنى بازمانده و ازسعادت و رستگارى اخروى محروم است.

اينك با آگاهى از موقعيت ممتاز ولايت در دين و جايگاه تعيين كننده اش درباورهاى اعتقادى، بايد ديد ولايتمدارى با مقوله بصيرت دينى چه نسبتى داشته وچگونه ارتباط و اتحاد وجودى پيدا كرده است و به بيانى، پيوند وجودى اين دو عنصرچگونه در صحنه عمل و رفتار مؤمنان ولايتمدار خود را نشان مى دهد

مفهوم ولايتمدارى و بصيرت دينى

مفهوم ولايتمدارى اين است كه به همان دليل كه در تفكر اسلام ناب محمدى(ص) وجود(ولى اللَّه) و (حجةاللَّه) 8

پذيرش ولايت ولى و حجت خدا توسط مردم و گردن نهادن به حاكميت و ولايت او نيز ضرورت دارد؛ زيرا پذيرش ولايت اولياى خاص الهى (پيامبر و ائمه(ع))، برابر است با پذيرش ولايت خدا، ايمان به توحيد و گردن نهادن به معتقدات دينى و در نتيجه، درآمدن در زمره مسلمانى و ورود در مسير صراط مستقيم هدايت و رستگارى؛ چرا كه به تصريح قرآن كريم در آيات فراوان و از جمله آيةالكرسى و نيز روايات معتبر، انسان ها از دو حال خارج نيستند: يا مسلمانِ مؤمنِ ولايتمدارند و قرين هدايت و رستگارى حقيقى:

اللّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُوا يخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ

و يا فاسق كافرند و تحت ولايت شياطين و طاغوت و دچار گمراهى و نگون بختى:

وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَاخَالِدُونَ

اما معناى (بصيرت دينى)؛ بصيرت از ماده (بصر) است و بصر به معانى بينايى، ديدن، مشاهده حسّى اشياء و ديدن قلبى و نظركردن آمده است و بصيرت به معانى عقيده قلبى، معرفت قلبى، زيركى، هوشمندى، علم، آگاهى، شناخت و مانند آن مى باشد. 9

بصيرت به معناى آگاهى و شناخت در آيه زير نيز آمده است:

بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ (قيامة: 14)

بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است.

اما بصيرت دينى يا به بيانى ديگر، بصيرت در دين، نوع خاصى از آگاهى و شناخت است كه صرف معرفت و شناخت نظرى و فكرى نيست، بلكه نوعى معرفت قلبى وشناخت درونى است كه از دو راه عبادت و تقوادر آيات زيادى از قرآن كريم به دستيابى به بصيرت و معرفت دينى از راه عبادت و تقوا تصريح شده است. از جمله: اعراف: 201، انفال: 29، حديد: 28

اميرمؤمنان در خطبه هاى زيادى از جمله خطبه هاى 103 82 87 و 153، نيز در نامه 31 و كلمه قصار شماره 208 نهج البلاغه به رسيدن به بصيرت از راه تفكر و تدبّر تصريح كرده و از جمله فرموده است:

رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً تَفَكَّرَ فَاعْتَبَر، وَاعْتَبَرَ فَاَبْصَرَ10

خداى رحمت كند كسى را كه انديشه كند و عبرت بگيرد و به دنبال عبرت گرفتن، بصير و بينا گردد.

پس صرف علم و شناخت ذهنى و فكرى، بصيرت دينى نيست؛ زيرا اگر چنين بودگروه كثيرى از دانشمندان علوم از دين و ايمان گريزان نبودند و يا به ايمان و تدين علمى و نظرى تنها بسنده نمى كردند، بلكه پايبندى عملى و تقوا و بندگى خدا را پيشه خويش مى ساختند؛ چون به فرموده اميرمؤمنان(ع)، امكان ندارد كه كسى از بصيرت دينى برخوردار باشد و به اصطلاح چراغ راه را در دست داشته باشد ولى بى راهه برود و گمراه گردد.

همچنان كه صرف ايمان و عمل تعبّدى و خالى از بصيرت نيز ارزش چندانى ندارد وانسان مؤمن و باتقواى بى بصيرت نيز ره به جايى نمى برد. از اين رو، ايمان و عمل، زمانى ارزش حقيقى خود را دارد و تأثيرگذارى مطلوب را از خود به جاى مى گذارد كه با معرفت و بصيرت دينى همراه و آميخته باشد.

اين جاست كه رابطه ناگسستنى ميان ولايت و ولايتمدارى و بصيرت دينى، آشكارمى شود؛ زيرا بدون معرفت و درك درست از ولايت ائمه(ع) و شناخت دقيق جايگاه ولايتمدارى آنان، نمى توان به درك و شناخت درستى از خدا دست يافت و شالوده يك ايمان راستين و استوار را پايه ريزى كرد.

علامه طباطبايى در اين زمينه مى گويد:

شناسايى خداوند بدون شناسايى امام صورت نمى گيرد؛ زيرا امام به منزله مصبّ، محل ريزش آبشار و جايگاه افاضه فيض از بالاست. پس نخست امام(ع) كه از همه كامل تر است فيض مى گيرد و بعدبقيه موجودات از امام فيض مى گيرند… خود امام(ع) همه اش فيض و فيض كامل است، منتهى فيوضات ديگرى هم هست كه از راه او به ديگر موجودات مى رسد، كه از آن جمله، معرفةاللَّه است. 11

اين سخنان علامه طباطبائى برگرفته از روايات فراوانى است كه در اين زمينه واردشده است. از جمله آن، روايتى است كه در آن مردى از محضر امام صادق(ع) مى پرسد، پدرو مادرم به فدايت! مراد از (معرفةاللَّه) مورد نظر شما چيست كه اگر كسى به آن دست يابد به عبادت خدا روى مى آورد و از عبادت غير او بى نياز مى شود؟ امام(ع) فرمود: اين كه مردم هر زمان امام خويش را كه ولايت پذيرى از او و اطاعتش بر آنان واجب است، بشناسند12

در روايت ديگرى از امام باقر(ع) يا امام صادق(ع) (ترديد از راوى است)، آمده است:

لايكُونُ الْعَبْدُ مُؤمِناً حَتّى يعْرِفَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الاَئِمَّةَ كُلَّهُمْ وَ اِمامَ زَمانِهِ وَ يرُدَّ اِلَيهِ وَ يسَلِّمَ لَهُ13

بنده، مؤمن نمى شود تا اين كه خدا و رسول او و همه ائمه (دوازده گانه و به ويژه) امام زمانش رابشناسد و در همه كارهايش به او مراجعه كند و تسليم فرامينش باشد.

نيز در روايت ديگرى، امام صادق(ع) در پاسخ به اين كه پس از معرفت خدا كداميك ازاعمال برتر است، برخى از اعمال عبادى را نام مى برد و سرانجام در يك تعبير فراگيرتصريح مى كند:

… ولى آغاز همه اين ها معرفت ما و آخر و انجام همه اين ها معرفت ماست14

پيوند ميان توحيد و ولايت چنان عميق و ناگسستنى است كه امام رضا(ع) در حديث مشهوربه (سلسلة الذهب) در مسير راه به طوس، در شهر نيشابور، از اجداد طاهرينش تا رسول خدا(ص) و او از جبرئيل و جبرئيل از خداوند متعال نقل كرده كه فرمود:

كلمه توحيد (لااله الااللَّه) دژ استوار و پناهگاه امن و نجات بخش من است و هر كس در آن داخل شود، نجات مى يابد. اما توحيد با شرائطش و امامت من نيز از شرائط آن است15

جمله آخر از امام رضا(ع) است و نشان از اهميت ولايت و ولايتمدارى ائمه(ع) دارد كه بدون آن توحيد نيز كارساز نيست. اما اين كه چرا توحيد بى ولايت كارساز و نجات بخش نيست، نيازمند بحث و بررسى است كه مجال ديگرى مى طلبد. ولى آنچه به اجمال مى توان گفت اين است كه بررسى افكار و عقايد گروه هاى مسلمانى كه از ولايت ائمه(ع) دورمانده اند و دچار عقايد شرك آميز و باطل گشته اند و به جسم بودن خدا و مانند آن گرفتارآمده اند، نشان مى دهد كه آنها به خاطر دورماندن از تعاليم آسمانى ائمه(ع) به ويژه تعاليم توحيدى، دچار بدفهمى و گمراهى شده و از اسلام ناب محمدى(ص) محروم گشته اند16

چون اين ائمه(ع) و در رأس آنها اميرمؤمنان(ع) بودند كه خدا را آنگونه كه بود معرفى كرده اند. گواه اين سخن، خطبه هاى توحيدى نهج البلاغه و كتاب هاى روايى توحيدى گران سنگى چون كتاب توحيد صدوق است؛ و همين مسأله كافى است كه ما به راز پيوند ناگسستنى ميان معرفت توحيد و معرفت ولايت ائمه(ع) و ضرورت اعتقاد به آن پى ببريم.

از آنچه آورده شد، پيوند ناگسستنى ميان معرفت و بصيرت و ميان ولايت وولايتمدارى نيز آشكار گشت؛ زيرا ولايتمدارى بدون شناخت كافى و بصيرت و آگاهى معنا و مفهوم درست و حقيقى خود را نداشته و در باور قلبى و ايمانى و صحنه عملى ورفتار بيرونى انسان هاى مسلمان ولايتمدار، آثار مطلوب و سودمند خود را به جاى نمى گذارد و چه بسا كه شخص را به سعادتمندى و رستگارى حقيقى نرساند.

ولايتمدارى با بصيرت و شاخص هاى آن

آنچه آورده شد، ترسيمى گذرا از ولايت، ولايتمدارى و بصيرت دينى بود كه با نقل برخى وقايع تلخ و شيرين از ولايتمدارى مثبت و منفى تاريخى همراه گشت. از آنجا كه گذشته آينه و چراغ راه آيندگان و عبرتى براى عبرت گيران است، مرورى بر تاريخ نهضت انبيا و به ويژه تاريخ پرفراز و نشيب اسلام و تشيع، گوياى اين واقعيت است كه ماجراهايى همچون ماجراى گوساله پرستى بنى اسرائيل، همراهى نكردن عموم بنى اسرائيل با حضرت عيسى مسيح(ع)، ماجراى جيش اسامه در روزهاى آخر عمرپيامبراكرم(ص) و كارشكنى در اعزام لشكر به جنگ توسط افراد مدعى مسلمانى، ماجراى سقيفه در ايام ارتحال و كفن و دفن آن حضرت، هجران و درد و غم بى پايان على وفاطمه(ع) پس از آن ماجرا، شهادت مظلومانه حسن و حسين(ع)، انزواى سياسى ساير ائمه(ع) و… همگى از بى بصيرتى و نداشتن درك و تحليل سياسى درست از سوى مدّعيان مسلمانى، دين دارى و ولايتمدارى سرچشمه مى گيرد؛ و اين تاريخ گذشته و عملكردگذشتگان، جلوى چشمان ما و عبرت و درس آموزى براى ماست و بايد با دقت و بررسى دقيق آن، راه آينده را با چشم باز و بصيرت و بينايى پيدا كنيم و ادامه دهيم. سخنان زيراز رهبر معظم انقلاب، گواه سخن ماست، كه فرمود:

بنده در قضاياى تاريخ اسلام اين مطلب را مكرراً گفته ام، چيزى كه امام حسن مجتبى(ع) را شكست داد نبودن تحليل سياسى در مردم بود. تحليل نداشتند. آن چيزى كه فتنه خوارج را به وجود آورد واميرالمؤمنين(ع) را آن جور تحت فشار قرار داد و قدرتمندترين آدم تاريخ را آن جور مظلوم كرد، نبودن تحليل سياسى در مردم بود؛ و اِلّا همه مردم كه بى دين نبودند. مردم تحليل سياسى نداشتند. دشمن يك شايعه اى مى انداخت، فوراً اين شايعه همه جا پخش مى شد و همه قبول مى كردند. چرا بايد اين جور باشد؟ اگر ملّت هُشيارى لازم را داشته باشد شايعه دشمن مثل يخى است در زير آفتاب. 17

اين ها آمدند پسر پيغمبر، پسر فاطمه زهرا، پسر اميرالمؤمنين(ع) را به عنوان خروج كننده بر امام عادل، كه آن امام عادل، يزيدبن معاويه است!! معرفى كردند و كارشان گرفت! آنها كه دستگاه حكومت ظالم اند، دلشان هر چه مى خواهد مى گويند، چرا مردم باور كنند؟ چرا مردم ساكت بمانند؟ آن چيزى كه مرا دچار دغدغه مى كند، اين جاى قضيه است؛ ملتفتيد؟ من مى گويم چه شد كه كار به اين جا رسيد؟چرا امّت اسلامى كه آن قدر نسبت به جزئيات احكام اسلامى و آيات قرآنى دقّت داشت، در يك چنين قضيه واضحى، اين قدر دچار غفلت و سستى و سهل انگارى بشود كه يك چنين فاجعه اى به وجودبيايد؟! اين مسأله انسان را نگران مى كند. مگر ما از جامعه زمان پيغمبر و اميرالمؤمنين(ع) قرص تر ومحكم تريم؟18

به همين دليل، بصيرت دينى و تفسير و تحليل درست از مسائل، نياز ديروز، امروز وفرداى ما و همه شهروندان مسلمانِ ولايتمدار است و بلكه امروز از ديروز ضرورت آن بيشتر احساس مى شود، آن هم به دليل پيچيدگى فهم مسائل، دشوارى تشخيص حق از باطل و آميختگى ماهرانه و عالمانه راست و دروغ و مسلح بودن دشمنان ما به ابررايانه هاى تبليغى و رسانه هاى خبررسانى گوناگون.

توضيح آن كه گرچه ما اكنون در عصر غيبت امام معصوم(ع) بسر مى بريم ولى بنابر اعتقادما به ولايت و امامت، ولايت و ولايتمدارى ائمه(ع) هرگز تعطيلى ندارد، اما اين كه اكنون چگونه بايد آن را اجرايى كرد، پيروزى انقلاب اسلامى و تشكيل نظام مقدس (جمهورى اسلامى ايران) بر محوريت (ولايت فقيه)، راه ولايتمدارى را براى ما پيروان اهل بيت(ع) به ويژه در ايران اسلامى هموار كرده است؛ زيرا ولايت فقيه طبق قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران و به پشتوانه اعتقاد شيعه، تداوم بخش ولايت و امامت ائمه(ع) در عصر غيبت امام معصوم(ع) است و طبق دلايلِ عقل و نقل، اطاعت از ولىّ فقيه واجد شرايط، همچون امام خمينى و رهبر معظم انقلاب و نظام اسلامى حضرت آيةاللَّه العظمى خامنه اى، اطاعت ازامام معصوم(ع) است.

چنانكه پيروزى انقلاب و برپايى نظام اسلامى ايران و پيروزى هاى بعدى در جنگ هشت ساله تحميلى و وقايع ديگر انقلاب تاكنون و رسيدن به پيشرفت و توسعه، همگى رهاورد ولايتمدارى هوشمندانه و بابصيرت امت مسلمان ما بوده است. از اين رو، عقل وخرد سالم و بابصيرت، حكم مى كند كه براى رسيدن به اهداف والاى اين انقلاب و نظام ورسيدن به نقطه آرمانى ترسيم شده، همگى با همدلى، همراهى، وحدت و برادرى وبصيرت و آگاهى، گوش به فرامين رهبرى انقلاب بدهيم و يك دل و يك صدا در پشت سرش حركت كنيم.

اين همان توصيه اى است كه عارف واصل، آيت اللّه استاد علامه حسن زاده آملى به ولايتمداران بابصيرت اعلام كرده است:

گوش هايتان تنها به كلام رهبرى باشد، چون گوش ايشان به كلام حجة بن الحسن(عج) است19

نتيجه گيرى

ازآنچه گذشت، اين نتايج به دست آمد:

1. ولايت عصاره ايمان به خدا و دين دارى راستين است؛

2. به همين دليل معرفت به ولايت و توحيد و خداپرستى همزمان لازم است؛

3. ولايتمدارى زمانى معنا و مفهوم درستى خواهد داشت و نتايج مطلوب را به جاى خواهد گذاشت كه بابصيرت دينى و شناخت و آگاهى كافى همراه باشد؛

4. خسارت هاى جبران ناپذير امّت مسلمان در تاريخ اسلام عمدتاً از بى بصيرتى وعدم شناخت بوده است؛

5. امروز نيز ما در صورتى كه ولايتمدارى بابصيرت را آويزه گوشمان بكنيم و به آن در عمل پايبند باشيم، به اهداف اسلامى و انقلابى مان دست خواهيم يافت.

پي نوشت:

1- سعيد الخورى الشرتونى اللبنانى، اقرب الموارد، دارالاسوه للطباعة و النشر، ايران، 1385 ش – 1427 ق، ج 5 (ل – ى)، ص 833 – 832، ماده (ولى \”؛ سيدمصطفى طباطبائى، فرهنگ نوين (عربى – فارسى)، انتشارات كتاب فروشى اسلاميه، تهران، چاپ سوم، ص 815؛ فخرالدين طريحى، مجمع البحرين، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1367ش، ج 2، ص 554؛ ابن اثير(محمدجزرى)، النهايه، المكتبة الاسلاميه، ج 5، ص 227، ماده(ولى \”.

ولى معناى اصلى و محورى آن چنانكه راغب گفته، نزديكى دو چيز به هم است به طورى كه فاصله اى ميانشان نباشد. اين نزديكى يا پهلو درآمدگى بى فاصله شامل هرنوع نزديكى مادى و مكانى و معنوى مى شود. راغب اصفهانى، مفردات الفاظ قرآن، المكتبة الرضويه (كتاب فروشى مرتضوى)، چاپ دوم، پائيز 1362، ماده(ولى).

2- ر. ك: علامه طباطبائى، الميزان، چاپ بيروت، ج 5، ص 369 – 368، و ج 6، ص 13 – 11، و ج 10، ص 90 – 88؛ طبرسى، مجمع البيان، چاپ ناصرخسرو، تهران، ج 2، ص 365؛ عبداللَّه جوادى آملى، شميم ولايت، نشر اسراء، قم، اسفند 1385، ص 46

3- اصول كافى، بيروتى، ج 2، باب دعائم الاسلام، ص 24 – 18، به ويژه روايات 1 و 5.

4- همان

5- (ر. ك: بحارالانوار، ج 3، ص 13، ج 8، ص 359، ج 26، ص 267 و 281 و 289، ج 49، ص 127).

6- ر. ك: امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، نشر مؤسسه عروج، 1377 ه. ش، ص 100؛ همو، آداب الصلوة، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1378 ش، ص 139؛ علامه طباطبائى، ولايت و زعامت، نشر واحد تبليغات وانتشارات سپاه منطقه 2 كشورى، چاپ اول، ص 25 و 30 – 28.

7- ر. ك: ابوجعفر صفّار قمى، بصائر الدرجات، مكتبة آيةاللَّه مرعشى نجفى، 1404 ه. ق، ص 78؛ شيخ صدوق، التوحيد، مكتبة الصدوق، تهران، 1398 ه. ش، ص 330 – 329

8- ر. ك: اصول كافى، ج 1، ص 180 – 178، باب هاى: (انّ الارض لاتخلو من حجة) و (انه لو لم يبق فى الارض الّا رجلان لكان احدهما حجة) در زمين به عنوان رهبر راستين الهى، واسطه فيض الهى، +++ر. ك: همان، ص 197 – 196؛ بحارالانوار، ج 23، ص 37 – 29. مقتدا و اسوه عملى مردم ديندار و ولايتمدار ضرورت دارد، براى آگاهى از چگونگى واسطه فيض بودن ائمه(ع) نيز ر. ك: شيخ طوسى، كتاب الغيبة، مكتبة سِوى الحديثه، تهران، ص 238؛ ميرزاحسين نورى طبرسى، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البيت(ع)، قم، 1408 ه. ق، ج 12، ص 165 – 164

9- ر. ك: ابن منظور (محمدبن مكرم مصرى)، لسان العرب، ج 4، دارصادر، بيروت، ص 66 – 64، ماده(بصر)؛ طريحى، مجمع البحرين، ج 1، ص 206 – 204.

10- ر. ك: ابن منظور (محمدبن مكرم مصرى)، لسان العرب، ج 4، دارصادر، بيروت، ص 66 – 64، ماده(بصر)؛ طريحى، مجمع البحرين، ج 1، ص 206 – 204.

11- ر. ك: ابن منظور (محمدبن مكرم مصرى)، لسان العرب، ج 4، دارصادر، بيروت، ص 66 – 64، ماده(بصر)؛ طريحى، مجمع البحرين، ج 1، ص 206 – 204.

12- ر. ك: ابن منظور (محمدبن مكرم مصرى)، لسان العرب، ج 4، دارصادر، بيروت، ص 66 – 64، ماده(بصر)؛ طريحى، مجمع البحرين، ج 1، ص 206 – 204.

13- ر. ك: ابن منظور (محمدبن مكرم مصرى)، لسان العرب، ج 4، دارصادر، بيروت، ص 66 – 64، ماده(بصر)؛ طريحى، مجمع البحرين، ج 1، ص 206 – 204.

14- ر. ك: ابن منظور (محمدبن مكرم مصرى)، لسان العرب، ج 4، دارصادر، بيروت، ص 66 – 64، ماده(بصر)؛ طريحى، مجمع البحرين، ج 1، ص 206 – 204.

15- ر. ك: ابن منظور (محمدبن مكرم مصرى)، لسان العرب، ج 4، دارصادر، بيروت، ص 66 – 64، ماده(بصر)؛ طريحى، مجمع البحرين، ج 1، ص 206 – 204.

16- ر. ك: ابن منظور (محمدبن مكرم مصرى)، لسان العرب، ج 4، دارصادر، بيروت، ص 66 – 64، ماده(بصر)؛ طريحى، مجمع البحرين، ج 1، ص 206 – 204.

17- روزنامه جمهورى اسلامى، 72 / 8 / 13.

18- روزنامه جمهورى اسلامى، 72 / 8 / 13.

19- گزيده اى از سخنرانى ايشان در مورخه 1388/7/22 در جمع بسيجيان شهرستان آمل.

منبع: خبرگزاری – فارس – تاريخ شمسی نشر 23/01/1389 – به نقل از نشريه حصون- شماره 22


جستجو