بررسی مفهوم فتنه در بیانات آیت الله مصباح یزدی 8و9و10

بررسی مفهوم فتنه در بیانات آیت الله مصباح یزدی 8

بررسی چند شبهه

 

در جلسات گذشته درباره موضوع فتنه بحث می‌کردیم. یکی از مطالب گذشته این بود که در قرآن کریم، فتنه گاهی به خدای متعال، گاهی به شیطان و در بسیاری از موارد به انسان‌ها نسبت داده شده است. نکته قابل تأکید این است که معنای این نسبت‌ها، تقسیم فتنه ها نیست؛ به این معنا که بعضی فتنهها کار خدا، بعضی کار شیطان و بعضی کار انسان است؛ بلکه به یک معنا همه آزمایش‌ها به خدا هم نسبت دارد. این از مصادیق مسأله توحید افعالی است که آن‌چه در عالم واقع میشود، در یک نسبت عالی‌تری، به خدای متعال نسبت داده میشود.

شبهاتی در رابطه با فتنهها

در این‌جا دو شبهه پیش می‌آید:

1. وقتی خدا به وسیله شیطان کاری را انجام می‌دهد، یعنی شیطان از طرف خدا مأمور است که این کار را انجام دهد؛ پس باید از خدا طلبکار هم باشد، و می‌تواند بگوید: من برای نقشه شما، کار می‌کنم و نباید مؤاخذه شوم.

2. اگر فتنه‌ای که انسان‌ها بر پا میکنند، یا فتنه‌ای که شیطان انجام می‌دهد، به خدا هم نسبت داده شود، این باعث میشود که بعضی شرور به خدا نسبت داده شود؛ درحالی‌که «… الْخَیرُ فِی یدَیكَ وَ الشَّرُّ لَیسَ إِلَیك …»1.

پاسخ شبهه (1): حاکمیت تدبیر عام الهی بر همه هستی

جواب را با یک مثال شروع می‌کنم. فرض کنید شما باید شخصی را ملاقات کنید تا به شما کمکی کند؛ ولی فکر می‌کنید که او در شهر دیگری زندگی می‌کند و باید سفر کنید تا او را ببینید. صبح از خانه بیرون می‌آیید که مثلاً با اتوبوس به دانشگاه، یا به دنبال کسب و کارتان بروید؛ یعنی با قصد و اراده خود برای انجام کاری از خانه بیرون آمده‌اید. اتّفاقاً وقتی سوار اتوبوس می‌شوید، می‌بینید آن رفیقی که دنبالش بودید، پهلوی شما نشسته است. فکر می‌کردید باید رنج سفر را تحمل کنید یا چند روز معطّل شوید تا او را ببینید؛ امّا اتفاقاً او را می‌بینید. معمولاً این‌گونه جریانات را میگوئیم: اتّفاقی پیش آمد؛ امّا با دید توحیدی، نه هیچ کدام از این‌ها، اتّفاقی، و نه هیچ کدام جبری است. شما که از خانه بیرون آمدید با نیت و اراده خودتان آمدید و کسی شما را مجبور نکرد. آن رفیق شما هم مجبور نبود بیاید. او هم در فکر خودش کاری داشته، و به خاطر آن به این شهر آمده بود، و این دو قضیه با هم تلاقی پیدا کردند. آموزه دینی این است که همه این حوادث یک تدبیر فوقانی دارد. یعنی شما با اراده خودتان از خانه بیرون می‌آیید. او هم با اراده خودش از خانه بیرون می‌آید و اصلاً در ذهنش نیست که شما هم هستید، یا با او کاری دارید؛ ولی این‌جا یک تدبیر الهی، فوق تدبیر شما و او وجود دارد که شما باید همدیگر را ملاقات کنید. هیچ جبری هم در کار نیست. شما کار خودتان را کردید، و او هم کار خودش را کرد؛ امّا یک چیزی که خواسته شما و چه بسا خواسته او هم بوده، ولی به آن توجّه نداشته است، عملی میشود و یک نتیجه سوّمی تحقق پیدا می‌کند. آموزه دینی قرآنی ما این است که یک نقشه فوقانی، همه انسان‌ها (با همه کثراتی که دارند) و عوامل دیگری که ما اصلاً از وجودشان خبر نداریم، مثل فرشتگان، جنّیان، و تأثیر و تأثّرات متقابلی که بین این‌ها و بین عوامل طبیعی است، را با هم تنظیم می‌کند. این‌که چه‌طور این هماهنگی صورت میگیرد، عقل ما نمی‌رسد. آن کسی می‌تواند چنین کاری کند که علم نامتناهی دارد. وقتی ما بخواهیم اموری را با هم تنظیم کنیم، باید خیلی فکر کنیم؛ امّا او احتیاج به فکر ندارد. علم او نامتناهی، و محیط بر همه چیز است، و در یک کلمه، آن‌چه از آغاز خلقت تا پایان واقع میشود، برای خدا تقدّم و تأخّر ندارد، همه را می‌داند و اراده او بر همه حاکم است. فهم این مطلب خیلی زمان می‌برد؛ امّا قرآن این‌گونه ترسیم می‌کند.

یکی از جاهایی که خوب می‌توان فهمید که چه‌گونه اراده انسان با اراده خدا گویا در هم می‌آمیزد و متّحد میشود، داستان خضر در سوره کهف است. وقتی حضرت خضر می‌خواهد برای حضرت موسی توضیح دهد که چرا آن کشتی را غرق کرد، چرا آن جوان را کشت و چرا آن دیوار را تعمیر کرد، یک‌جا میگوید: «… فَأَرَدْتُ أَنْ أَعیبَها…‏»2: من خواستم که آن کشتی را معیوب کنم؛ یک‌جا میگوید: «فَأَرَدْنا أَنْ یبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیراً مِنْه…‏»3: ما خواستیم كه پروردگارشان به جاى او، فرزندى پاك‌تر و بامحبّت‏تر به آن دو بدهد، و یک‌جا میگوید: «…فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ یبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا…»4: پروردگار تو مى‏خواست آنها به حدّ بلوغ برسند و گنج‌شان را استخراج كنند. معنای این مطلب این نیست که یک جا اراده من است، یعنی اراده خدا نیست. یا آنجایی که اراده خداست، من هیچ کاره بودم؛ بلکه حضرت خضر آن کارها را انجام داد و می‌دانست که نتیجه چه میشود؛ امّا این کارها را، هم به خضر می‌توان نسبت داد و هم به خدا.

یکی شدن اراده اولیاء خدا، با اراده خدا

در این‌گونه موارد که هم اراده یک انسان صالح مؤثر است و هم اراده خدا و این دو با هم تطابق دارند، یک نکته معرفتی عمیقی وجود دارد. شاید بتوان گفت: این ولی خدا به حدّی رسیده بود که اصلاً از خود اراده استقلالی نداشت و هیچ وقت از نزد خود چیزی نمی‌خواست. در روایات هم نظیر این نکته را داریم. مثل روایت قرب نافله که خداوند می‌فرماید: «… إِنَّهُ لَیتَحَبَّبُ إِلَی بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بِهَا وَ رِجْلَهُ الَّتِی یمْشِی بِهَا …»5: … بنده تدریجاً با نوافلی که برای رضای من انجام می‌دهد، به جایی می‌رسد که او را دوست می‌دارم. وقتی او را دوست داشتم، هر چه از من بخواهد برایش انجام می‌دهم و می‌رسد به جایی که من می‌شوم دست او، چشم او، گوش او، من به جای او سخن میگویم و به جای او می‌شنوم و به جای او حرکت انجام می‌دهم. کسی که خودش را در مقام بندگی قرار می‌دهد و اراده‌اش را اختیاراً تابع خدا می‌کند، به جایی می‌رسد که خدا این لطف را در حقّش می‌کند. شاید نکته داستان حضرت خضر این باشد که او اصلاً از خود اراده‌ای ندارد. او آن‌چنان تابع اراده خدا شده که خدا به جای او تصمیم میگیرد. خدا چنین رابطه‌هایی با بعضی از بندگانش دارد. این در مورد اولیای خداست که اراده‌شان در واقع در اراده خدا فانی میشود و دیگر از خود خواستی ندارند.

تفاوت جهت نسبت، در عوامل مختلف فتنه

ولی یک بینش کلّی‌تری وجود دارد که حتّی کارهایی که عاصیان، مذنبین و حتّی عوامل طبیعی، انجام میدهند، به نوعی به خدا انتساب دارد؛ چراکه وجودشان و آثارشان همه در اختیار خداست. هر کس هر چه دارد خدا به او داده است. وجودش از خداست؛ اگر فکر یا قدرتی دارد از خداست، اگر نیرویی دارد، چه نیروی مادی، چه نیروی فکری و چه نیروی تدبیر، خدا به او داده است. پس به این معنا وقتی در قرآن، یک‌جا فتنه به خدا نسبت داده شده، یک‌جا به شیطان و یک‌جا به انسان، معنایش این نیست که آنجایی که فتنه به انسان نسبت داده شده، خدا هیچ کاره است. به یک معنا آن‌جا هم به خدا انتساب دارد؛ امّا ویژگی‌های این انتساب‌ها فرق می‌کند. از آن جهت به خدا انتساب دارد، که مصداق آزمایش است. هر فتنه‌ای که به خدا نسبت داده شده از آن جهت به خدا نسبت داده میشود که خدا این کار را تدبیر کرده تا انسان‌ها آزمایش شوند. این حیثیت انتسابش به خدای متعال است و این فتنه فرقی نمی‌کند که خوشایند باشد یا ناخوشایند، مرض باشد یا سلامتی، غنا باشد یا فقر، همه این‌ها آزمایش الهی است.

وقتی به شیطان نسبت داده میشود از آن جهت است که وسوسه او در پیدایش این پدیده تأثیر دارد. چون کارهایی هم که به خدا نسبت داده میشود، وسائط و اسبابی دارد. ولی باز این منافات ندارد که در عین حال آزمایش الهی هم فوق این باشد. یعنی همین کاری را که شیطان وسوسه می‌کند، یکی از مصادیق آن شروری میشود که «…نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَیرِ…»6. امّا هدف شیطان، آن بغض و کینه‌ای است که از آدم در دل گرفته و می‌خواهد انتقامش را از فرزندان آدم بگیرد. او که انسان‌ها را اغوا می‌کند، با اختیار خود اغوا می‌کند و از این کار، هدف خود را دنبال می‌کند، زمینه گمراهی را برای دیگران فراهم می‌کند، وسوسه می‌کند، تزیین می‌کند و …. در این کارها هم مجبور نیست. خودش گفت: «…لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعینَ»7. ولی وجود شیطان در اصل عالم خلقت، و این‌که بتواند وسوسه کند، تدبیر الهی است؛ چراکه تا وسوسه نباشد، امتحان، طرفین خیر و شرّ پیدا نمی‌کند. اگر راه یک طرفه بود، مثل راه ملائکه می‌شد و انسان امتیازی نداشت. پس فتنه، از آن جهتی که وسوسه شیطان در آن تأثیر دارد، کار شیطان است. ولی معنایش این نیست که در این‌جا امتحان نیست. امتحان در یک سطح بالاتر و یک تدبیر فراگیرتری است که این یک جزئی از آن نقشه آفرینش میشود. همین طور فتنههایی که انسان‌ها بر پا میکنند و شروری که از ناحیه آن‌ها پیدا میشود، مربوط به خود آن‌هاست، و از آن جهت که این‌ها اختیاراً از روی قصد سوء، برای ضرر زدن به دیگران و ایجاد آشوب و نابسامانی، این کارها را انجام میدهند، این‌ها به انسان‌ها نسبت داده میشود و مورد نکوهش قرار میگیرد. یعنی انسان‌هایی که مورد وسوسه شیطان قرار میگیرند و مشکلاتی می‌آفرینند، این‌ها هم مجبور نیستند. درست است که شیطان کمک می‌کند؛ امّا شیطان نمیتواند کسی را مجبور کند: «إِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلْطان‏ …»8: او سلطنت و قدرت و اجباری بر بندگان ندارد؛ فقط «… یوَسْوِسُ فی‏ صُدُورِ النَّاسِ»9. میگوید: خیلی خوب است. این کار را بکن، خیلی لذّت دارد! تقویت می‌کند، ولی جبر نیست. کاری که انجام می‌دهد با انگیزه خودش که اغوای بندگان است، می‌باشد. نتیجه‌ای که حاصل میشود، فراهم شدن زمینه انتخاب و اختیار برای انسان‌ها است که هدف آفرینش الهی است.

فتنهجویی انسان‌ها

اما انگیزه انسان‌ها که برای یکدیگر فتنهجویی میکنند، به یکی از دو امر برمیگردد:

1. به دنبال نفع خودشان هستند و این جز با فتنه حاصل نمیشود؛ دیگران را در گرفتاری می‌اندازند تا خودشان نفع ببرند. آب را گل‌آلود میکنند تا خودشان ماهی بگیرند. آب را که گل‌آلود میکنند، عدّه‌ای از خوردن این آب مریض می‌شوند، امّا او می‌خواهد ماهی خودش را بگیرد. به دیگران ضرر می‌زند، و اسباب زحمت برای آن‌ها فراهم می‌کند، تا به مقصد خودش برسد. مثال واضح این مورد، استعمارگران هستند که برای کشورهای دیگر نقشه می‌کشند، آن‌ها را به جان هم می‌اندازند، ایجاد اختلاف میکنند تا از منابع آنها استفاده کنند.

2. به دنبال ضرر زدن به دیگری هستند؛ به واسطه کینه‌هایی که از دیگران دارند، میخواهند انتقام بگیرند. یک جایی شکستی خورده‌اند، از دست کسی ناراحتی‌هایی کشیده‌اند، حالا میخواهند انتقام بگیرند. برای انتقام، ایجاد فتنه میکنند. گاهی ارضاء خواسته‌هایشان، که به نحوی به همین نفع و ضررها بر میگردد، در میان است؛ مثل حسد بردن به دیگران. انسان وقتی نسبت به کسی حسد می‌برد، بی‌جهت می‌خواهد به طرف ضرر بزند. به فکر این‌که چه نفعی می‌برد، نیست. از این‌که او مریض شود، از بین برود، گرفتار شود، دلش خنک میشود. ضرر دیگران را می‌خواهد برای این‌که دلش تشفی پیدا کند.

همه بر میگردد به این‌که یا نفع خود را می‌خواهد یا ضرر دیگری را، یا یکی را بالاصاله و یکی را بالتبع می‌خواهد. این انگیزه انسان‌هاست؛ ولی هیچ کدام از این‌ها نه منافاتی با وسوسه شیطان دارد و نه با نسبت دادن فتنه به خدا. همه این کارهایی که انجام میگیرد، یک تدبیر عامی ورای آن‌ها وجود دارد که این کارها انجام بگیرد تا همه به‌وسیلة همدیگر آزمایش شوند: «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَة …»10، «… لِیبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ …»11: بعضی را به وسیله بعضی دیگر آزمایش می‌کنیم.

پس این‌که در آیات قرآن، فتنه، گاهی به خدا، گاهی به شیطان و گاهی به انسان نسبت داده‌شده‌است، معنایش این نیست که ما سه جور فتنه داریم. همان فتنههایی که به دست شیطان اختیاراً صورت میگیرد، از جهت آزمایش، انتساب به خدا دارد.

پاسخ شبهه (2): فراهم کردن زمینه کمال، خیر است

آن فتنه‌ای که به خدا نسبت داده میشود، چون آزمایش است، هدفش معلوم است: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیبْلُوَكُمْ أَیكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً …»12. خدا می‌خواهد انسان‌ها به عالی‌ترین کمالی که یک مخلوق ممکن است واجد شود، برسند. یعنی خدا یک رحمت‌هایی دارد که کسی نمیتواند درک کند، مگر این‌که با اختیار خود، تسلیم محض خدای متعال باشد. اگر این کار را کرد، اساساً قدرت درک آن رحمت را پیدا می‌کند و الّا اصلاً نمی‌فهمد. لذّت بردن از یک رحمت، فرع بر این است که انسان مزه‌اش را بفهمد. اگر شخص بزرگی در یک موقعیت خاصّ، یک هدیه‌ای به کسی بدهد یا یک احترام خاصّ برای کسی انجام دهد، اگر آن طرف معرفت داشته باشد، ممکن است از این افتخار آن قدر لذّت ببرد که سرمست شود. مثلاً اگر کسی خدمت مقام معظّم رهبری شرفیاب شود و ایشان در بین همه جمعیت او را صدا بزنند و بگویند: «آقای فلان، من با شما کاری داشتم، و دوست دارم شما را ببینم». شخص با معرفت با این یک جمله، در پوست خود نمیگنجد، امّا یک بچّه‌ای که همان جاست، نمی‌فهمد که این چه ویژگی‌ای دارد.

خدای متعال رحمت‌هایی دارد که تا انسان معرفت آن را پیدا نکند، نمیتواند آن‌ را درک کند. این‌که فرموده: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیعْبُدُون‏»13، یعنی این راه را بپیمایید، تا قدرت درک آن رحمت را پیدا کنید، و الّا خدا بخیل نیست. آن رحمت را ملائکه هم درک نمیکنند. مخصوص انسان‌هایی است که از اولیای الهی باشند. اصلاً آدمیزاد خلق شده‌است برای این‌که لیاقت درک آن رحمت را پیدا کند. «… وَ لِذلِكَ خَلَقَهُم‏ …»14. برای رسیدن به این هدف به ناچار باید اختیار داشته باشد. لازمه اختیار هم گاهی این است که بعضی‌ها لغزش پیدا کنند. به اصطلاح اهل معقول، وجود عاصیان و منحرفین، مقصود بالعرض است. آن‌چه در خلقت مقصود بالذات است، خوبان هستند و در بین مقصودهای بالذات، خوب‌ترین‌ها در درجه اول، قصد شده‌اند؛ پس این عالمِ خلقت با همه عظمتش، برای چهارده نور پاک خلق شده‌است. آن‌ها مقصود اصلی هستند. مثلاً کسی که قصد دارد یک معدن الماس استخراج کند، چقدر هزینه صرف می‌کند، چقدر تلاش می‌کند و چقدر اعماق زمین را می‌کاود. مقصود از همه این کارها، استخراج چند مثقال الماس است. آن ذغال سنگی هم که در کنارش به دست می‌آید، مفید است؛ امّا مقصود اصلی الماس است. امور دیگر طفیلی هستند.

چون خدای متعال می‌خواهد انسان را به آن مرتبه‌ای برساند که هیچ مخلوق دیگری نمیتواند برسد، این بساط تشریع و … را قرار داده‌است. حتّی عزیزترین بندگانش باید در این راه، یعنی هدایت مردم، شهید شوند. البته آن کسی که فدا میشود، ضرر نمی‌کند؛ امّا همین که از نعمت‌های مادّی‌اش کم میشود، برای این است که دیگران هدایت شوند و آن‌ها هم بهره‌ای ببرند.

همه تشریعات الهی و امور تکوینی که زمینه اطاعت یا عصیان را فراهم می‌کند، آزمایش الهی است، و این خیر است. چه خیری از این بالاتر که این‌ها همه مقدّمه است برای این‌که انسان‌ها را به آن عالی‌ترین خیر ممکن برای یک مخلوق، برساند؟ ولی لوازمی هم دارد. یک ریزش‌هایی هم دارد. نجّار که در می‌سازد، خاک‌اره هم ریزش می‌کند. خاک‌اره هم بی‌فایده نیست. آنرا هم در بخاری می‌سوزانند؛ امّا خیلی فرق است بین دری که قیمت فراوان دارد با خاک‌اره‌ای که برای سوخت از آن استفاده میشود. پس هدف الهی از فتنه یک هدف بسیار مقدّس و عالی است. این همان هدف خلقت است که انسان‌ها آزمایش شوند؛ یعنی زمینه رشد برایشان فراهم شود. این شرور از آن جهت که موجب آزمایش‌اند و کسانی می‌توانند در اثر این آزمایش‌ها به مراتب خیلی عالی برسند، خیر هستند و این همان جهت امتحان است که به خدا نسبت دارد.

وسیله آزمایش، دل بستن ندارد

خوشا بر احوال آن کسانی که بفهمند حقیقت این عالم، امتحان است و جای دل بستن نیست. آیا اگر یک ورقه امتحانی به انسان بدهند که خیلی شکیل باشد، کاغذش خوب باشد و قلم خوبی هم به آدم بدهند که سر امتحان خوب بنویسد، این خیلی خوشحالی دارد؟ دنیا اسباب امتحان است، یک امتحانی است که هفتاد، هشتاد سال طول می‌کشد. ولی ماهیتش امتحان است. امّا نتیجه‌گیری از این امتحان و این‌که بعد از امتحان چه خواهد شد، یک عمر ابدی است. اگر قبول شدی بی‌نهایت رحمت، و اگر مردود شدی بی‌نهایت عذاب است: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَینَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ … وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ …»15. خوشی و ناخوشی‌های ابدی آن‌جاست. این‌جا همه وسایل آزمایش است. امّا وظیفه ما در فتنهها چیست، در جلسات آینده به آن می‌پردازیم.

والسلام علیکم و رحمة الله

1. الکافی، ج 3، ص 310 .

2. الکهف / 79 .

3. همان / 81 .

4. همان / 82 .

5. بحار الانوار، ج 67، ص 22 .

6. الانبیاء / 35 .

7. الحجر / 39 .

8. النحل / 99 .

9. الناس / 5 .

10. الفرقان / 20 .

11. محمد / 4 .

12. الملک / 2 .

13. الذاریات / 56 .

14. هود / 119 .

15. الحدید / 20 .

 

بررسی مفهوم فتنه در بیانات آیت الله مصباح یزدی 9

بررسی چند شبهه

در چند جلسه گذشته آن اندازه که خدای متعال توفیق داد، درباره فتنه بحث کردیم. از مطالب گذشته این بود که فتنه یکی از مصادیق امتحان است و امتحان یک سنّت عام إلهی و غیر قابل تعطیل است و همیشه به صورت‌های مختلف واقع خواهد شد. با توجه به این مطالب ممکن است سؤالاتی مطرح شود که به دستهای از آنها اشاره میکنیم.

مسئولیت در سلسله مراتب اسباب فتنه

ممکن است گفته شود: وقتی امری از سنّت‌های الهی است و باید واقع شود، به عبارت دیگر، مورد تقدیر الهی است، نتیجه‌اش، نتیجه تقدیر خداست و باید پذیرفت و ما در مقابل آن دست بستهایم. از افرادی که دیدی سطحی دارند، زیاد شنیده میشود که در مورد مشکلات پیش رو میگویند: «این امور از فتنههای آخرالزّمان است و چارهای از آن نیست و اینها در سخنان بزرگان پیش‌بینی شده است»! حتّی وقتی به نحوه تربیت فرزندانشان و رفتار خانوادههایشان شکایتی مطرح میشود، میگویند: «آخرالزّمان است دیگر، اینها مقتضای زمان است و باید پذیرفت»! اینگونه افراد در واقع با این منطق، میخواهند خودشان را تبرئه کنند. نظیر این سؤال، شبههای است که در مورد فتنههای شیطان مطرح میشود. به این بیان که خدا خواسته انسانها آزمایش شوند، شیطان را هم خلق کرده برای این که این نقش را ایفا کند؛ پس شیطان نباید مورد رجم و لعن قرار گیرد. البته نظیر این شبهه در سایر اسباب فتنه هم مطرح میشود؛ به این صورت که وقتی خدا خواسته این فتنهها واقع شود: «… إِنْ هِی إِلاَّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدی مَنْ تَشاء …»1، دیگر نباید آن‌ها را مؤاخذه کرد؛ چراکه آن‌ها اسباب امتحان هستند!

همه این شبهات از مقایسه بین آزمایشهای انسانی با آزمایشهای إلهی پیدا میشود. مثلاً وقتی در نظر میگیریم که مدیر یک دبیرستان کسی را برای طراحی سؤالات و برگزاری امتحان معین میکند، و او این کار را انجام میدهد، میگوئیم: باید ممنون او باشد؛ چراکه هم سؤالات را طرح کرده و هم امتحان را برگزار کرده است. چنین کسی در برابر اشتباه شرکت کنندگان، مسئولیتی ندارد. اینگونه موارد را با آزمایشات إلهی مقایسه میکنیم و میگوئیم: خدا ابلیس را خلق کرده برای این که مردم به وسیله او آزمایش شوند؛ در این صورت او عامل آزمایش است؛ پس چرا باید او را مذمّت کنند و او را عامل گمراهی افراد بدانند؟ این‌ها سه شبهه شبیه به هم هستند.

مسئولیت، تابع اختیار و قدرت

جواب این است که این دو آزمایش با هم متفاوتاند. تفاوت این دو در این است که افعالی که هم به خدا و هم به دیگران نسبت داده میشوند -یعنی هم گفته میشود: « … فِتْنَتُكَ…»2، هم گفته میشود: « … لا یفْتِنَنَّكُمُ الشَّیطان‏ …»3 و هم گفته میشود: «… لِیبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ …»4- به این جهت است که یک فعل ممکن است سه عامل داشته باشد: 1. انسانی که موجب گمراهی شده است، 2. شیطانی که آن انسان را وسوسه کرده است، 3. خدایی که ابلیس را آفریده و زمینة وسوسه را فراهم کرده است. هر سه فاعلاند. در جلسه قبل توضیح دادم که در این موارد اینگونه نیست که فتنه را یا باید به خدا نسبت دهیم، یا به شیطان و یا به انسان. انسان فتنه‌گر در حوزه کاری خود، وظیفه دارد که کارش را درست انجام دهد، حرف درست بزند، دروغ نگوید، تزویر نداشته باشد، حقّه‌بازی نکند. او تکالیفی دارد. اگر این تکالیف را درست انجام دهد، ثواب میبرد و اگر این وظیفه را درست انجام ندهد، مردم را وسوسه کند، فریب دهد و فساد بر پا کند، مؤاخذه میشود.

این نسبتها در سطح خودش حقیقت دارد. این شخص با اراده خود این افعال را انجام داده است و مسؤولیت آن افعال به عهده اوست. در یک نگاه عمیقتر این شخص در عین حالیکه فاعل است، عامل دیگری برای برپائی این فساد به وی کمک کرده است؛ یعنی شیطان او را وسوسه کرده و او وسوسه شیطان را پذیرفته و به اغوای دیگران اقدام کرده است. چون با اختیار خودش وسوسه را پذیرفته، مسؤولیت آن کار به عهده اوست. میتوانست نپذیرد. شیطان او را مجبور نکرده بود. همچنین از آن جهت که وسوسه شیطان در انجام این عمل نقش داشته است، به همان اندازه به شیطان هم نسبت داده میشود. شیطان هم مجبور نیست که کسی را به هیجان بیاورد و در انجام فتنه یاری کند. خدا هم تشریعاً او را نهی کرده است؛ ولی او با اختیار خودش عصیان میکند و اقدام به اغواء بندگان خدا میکند. بنابراین شیطان با این که عامل امتحان است، ولی نه مسلوب الاختیار است و نه معاف از مسئولیت. چون با امر خدا مخالفت میکند، معذّب هم خواهد بود.

او نسبت به کار خودش مسئول است؛ چون مسؤولیت تابع اختیار و قدرت است. هر جا قدرت باشد، مسؤولیت هم هست و در این سه سطح قدرت وجود دارد، پس مسئولیت هم وجود دارد. به عبارت دیگر، حساب عالم تکوین از عالم تشریع جداست. هر جا تشریع و امر و نهی خدا باشد، به دنبال آن ثواب و عقاب هم خواهد بود. خداوند به شیطان فرمود: «باید به آدم سجده کنی، نباید بندگان خدا را گمراه کنی». این تشریع است. امّا تکویناً چه خواهد شد، البته ابلیس نقش خود را ایفاء و کسانی را هم گمراه خواهد کرد؛ ولی آن مربوط به تکوین عالم است. ابلیس در مقابل اعمال خود، از آن جهت که نهی خدا به آن تعلق میگیرد، تکلیف دارد. اگر این تکلیف را انجام داد، ثواب دارد، و اگر مخالفت کرد، عقاب دارد.

از طرفی، خداوند میداند که شیطان با اختیار خودش در اینجا وسوسه میکند و این شخص هم با اختیار خودش وسوسه او را میپذیرد یا در معرض پذیرش آن قرار میگیرد. خداوند که بر همه این‌ها احاطه دارد، طرحی فوق طرح إبلیس، انسان فتنهگر و آن رفتار فتنه، میزند و روی این مفروضات یک طرح کلّی و تدبیر کلان قرار میدهد و آن عبارت است از اینکه باید انسانی و إبلیسی باشند و برخی از انسان‌ها تحت تاثیر إبلیس قرار گیرند و جزء شیاطین إنسی شوند. با وجود این تدبیر، بدون اینکه هیچ جبری در کار باشد، همه تحت یک امتحان فراگیر قرار خواهند داشت. از جهت آن تدبیر فوقانی که این اسباب و وسایل را فراهم کرده است، این اعمال به خدا هم نسبت داده میشود.

وظیفه ما در فتنهها

مسأله دیگر این است که ما در مقابل فتنهها چه تکلیفی داریم؟ فی‌الجمله جوابش معلوم شد که تا آن اندازه که اختیار و قدرت اطاعت خدا و قدرت مخالفت با شیطان داریم، مسئولیت داریم و نباید با امر خدا مخالفت کنیم. پس کسی نمیتواند بگوید: «بزرگان ما گفتهاند: در آخرالزّمان فتنههایی واقع میشود، پس ما دیگر تکلیفی نداریم»، زیرا این حوادث به دست خود انسانها و با اختیار خود آنها واقع میشوند. اگر گفتهاند: در آخرالزّمان بعضی از انسان‌ها خیلی بیحیا می‌شوند، معنایش این نیست که عدّهای بیحیائی کنند و بگویند: «آخرالزّمان است باید بیحیا شد»! این پیش‌گویی یک امر تکوینی است و تکلیف را از آن‌ها سلب نمی‌کند.

بزرگان ما خبر دادهاند که عدّهای با اختیار خود عصیان میکنند و رعایت ارزش‌های اسلامی را نمیکنند. وقتی وضع حیا در جامعه را با ده سال قبل مقایسه میکنیم، میببینیم مردها در حوزه کاری خود و خانم‌ها در حوزه خود، سطح حیاءشان چقدر فرق کرده است. نسل جدید حتّی در برخی خانوادههای متدین، اصلاً مسأله حیا را به عنوان یک ارزش اسلامی باور ندارند و خود را ملزم به رعایت آن نمیدانند. اطاعت و احترام به والدین در سنّتهای ما وجود داشته است. حتّی در روایات آمده است که از آداب اسلامی این است که تا پدر اجازه نداده است، فرزند در حضور پدر نباید بنشیند. این یک ادب اسلامی است. حالا دیده میشود که فرزند در مقام تأدیب پدرش بر می‌آید! فرهنگ ما تا این حدّ تغییر کرده و از فرهنگ اسلامی فاصله گرفته است.

تناسب پاداش با نوع آزمایش

البته در یک چنین فضایی عمل کردن به وظیفه خیلی سخت میشود و لذا رسول اکرم فرموده‌اند: «یأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ الصَّابِرُ عَلَى دِینِهِ مِثْلُ الْقَابِضِ عَلَى الْجَمْرَةِ بِكَفِّه …»5‏: زمانی خواهد آمد که نگه داشتن دین مثل نگه داشتن آتش سرخ شده در کف دست است. امّا متقابلاً کسانی که این همّت را داشته باشند که این آتش را در کف دستشان نگه دارند، صد برابر ثواب خواهند داشت. وقتی تکلیف سخت‌تر شد، به همان اندازه ارزش و ثوابش هم بیشتر میشود. وقتی امتحان سخت میشود، از طرفی قبول شدن در آن از امتیاز بالائی برخوردار است و از طرفی دیگر مردود شدن در آن موجب سقوط بیشتری میشود. این ویژگی امتحان است. در واقع معنای این‌که در آخرالزمان فتنهها زیاد میشود، این است که ظرفیت انسان‌ها وسعت پیدا کرده است؛ یعنی انسان‌ها این قابلیت را پیدا کردهاند که از آنها امتحان‌های سخت گرفته شود، تا با قبولی در این امتحان سخت، خیلی اوج بگیرند و طبعاً اگر هم سقوط کردند، خیلی سقوط میکنند. وقتی کسی که می‌خواهد امتحان دیپلم بدهد را، با شاگرد کلاس اول مقایسه کنیم، امتحان او خیلی سخت‌تر خواهد بود؛ ولی این نشانه رشد فراوان اوست که می‌تواند در این امتحان شرکت کند. این هم یک روی سکّه است. در دورههای قبل ظرفیت چنین امتحانهای سختی وجود نداشته است؛ لذا در این دوران است که یک طفل سیزده ساله، ره صد ساله را طی می‌کند. در دوران انقلاب ما صدها مورد امثال این اتّفاق افتاد که گمناماند و کسی از آنها خبر ندارد؛ یکی از آن‌ها به عنوان نمونه معروف شد و نام او ماند. در دوران دفاع مقدّس برخی افراد بسیار ترقّی کردند. بعد از آن دوران هم و همچنین در زمان حال، چنین پیشرفتهائی برای برخی افراد واقع میشود، امّا خدا بندگان خود را برای دیگران زود افشا نمیکند. خداوند دوستان خود را در پرده نگه میدارد. آن‌ها با خدا روابط خاصّ دارند. در زمان حاضر در بین مردم، به وفور بندگانی پیدا میشوند که نظیر آن‌ها در اعصار دیگر کم پیدا میشود؛ بندگانی که خیلی سریع ترقّی میکنند. البته باید امتحانهای سختی را پشت سر بگذارند و با خون دل، مشکلات فراوانی را تحمّل کنند.

پس وجود فتنههای سخت در آخرالزّمان، پیش‌بینی آن‌ها، و مقدّر بودن آنها، معنایش این نیست که ما مجبوریم و باید هر آنچه که اتّفاق میافتد را بپذیریم. ما، چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی، مکلّفیم که در حدّ توان با ظلم و فساد مقابله کنیم، خواه ظلم از طرف افراد زورگوی داخلی، و خواه ظلم جهانی و از طرف دولتهای زورگو باشد.

ملّتی بی نظیر

در آستانه پیروزی انقلاب، یک حرکت ملّی در کل کشور پدید آمد و به برکت راهنماییهای امام راحل ـ رضوان الله علیه ـ مردم تکلیفشان را فهمیدند و این امتحان را خوب گذراندند. در طول تاریخ کم میتوان پیدا کرد که یک امتحان دسته جمعی به این خوبی برگزار شده باشد. نظیر چنین امتحانی در همین روزهای اخیر واقع شد و مردم خیلی خوب امتحانهای خود را پشت سر گذاشتند. نظیر چنین اتّفاقاتی در طول تاریخ کم است که مردم فداکارانه راهی را که تشخیص دادند راه مرضی خدا و راه مورد قبول آقا امام زمان صلواه الله علیه است و فرمانده آن نائب امام زمان است، با جان و دل طی کنند و در مقابل همه سختیها و مشکلات آن بایستند. همیشه این طور نبوده است. این نشانه رشد جامعه و آمادگی برای امتحانات بزرگ و ترقیات فراوان است. البته این امتحانات، گاهی سخت و در حدّ جان کندن است. گاهی اتّفاق میافتد که یک نفر در یک روز ثواب صد شهید را میبرد، گویا صد بار در میدان جنگ و جهاد کشته میشود؛ یعنی گاهی آن قدر تکالیف و وظایف سختی در پیش روی انسان است که حکم جهاد را دارد؛ نیاز به مقاومت دارد. گاهی لازم است سخن بگوید و گاهی باید سکوت کند، سکوتی که گاهی تحمّل آن بسیار کار ‌سختی است. وقتی انسان به میدان جنگ و جهاد میرود، یک بار میتواند شهید شود و طبعاً برای او یک ثواب خواهد بود. ولی انسان می‌تواند در اثر انجام وظیفه در امتحان‌های سخت، هر روز صد بار ثواب شهید ببرد. صبح در یک ساعت، با انجام یک تکلیف سخت، یکبار ثواب شهادت نصیبش میشود؛ در ساعتی دیگر جریان دیگری پیش میآید، باز باید خون دل بخورد، از خودش مایه بگذارد، صبر کند، مشکلات را تحمّل کند، از منافعی صرف نظر کند، و اینگونه ثواب صد شهید را ببرد. گاهی ثواب گفتن کلمة حقّ در مقابل حاکم ظالم، از ثواب صد جهاد بیشتر است. این نشانه بالا رفتن ظرفیت است.

لزوم شُکر برای پذیرش در امتحان‌های دشوار

نباید از خدا گلهمند باشیم که چرا ما را در زمانی قرار دادی که این امتحانهای سخت وجود دارد؛ چراکه اولاً جا دارد خداوند بفرماید: من در کارم احتیاج به مشاور ندارم و آنچه را که صلاح می‌دانم عمل می‌کنم، و ثانیاً این خود یک رحمت از ناحیه من است که به شما اجازه می‌دهم در میدان امتحانات بزرگ واقع شوید. ورود در بعضی از امتحانات یک امتیاز محسوب میشود. به هر کسی اجازه نمیدهند وارد میدان هر امتحانی شود؛ بلکه برخی امتحانات شرایط خاصّی دارد. باید مدارکی ببرد که نشان دهد به اندازه لازم درس خوانده است. همین که خدا به کسی اجازه می‌دهد وارد این امتحان شود، برای او یک امتیاز محسوب میشود؛ یعنی او را پذیرفته است و لیاقت شرکت در این امتحان را دارد. پس به جای این‌که گلهمند باشیم که چرا تکلیف سخت به ما داده است، باید شکر خدا را به جا آوریم.

سنّت امتحان استثناء ندارد

همانطور که قبلاً اشاره کردیم این امتحانات را در دو بخش می‌توان دسته بندی کرد: یکی امتحانات و فتنههائی است که آثار سوء آن در واقع آثار مادی و دنیوی است، و دیگری فتنه در دین است؛ یعنی آشفتگیهائی که موجب میشود، انسان وظیفه شرعی خود را گم کند و ناخواسته به راه باطل کشیده شود. هر کدام از این‌ها هم گاهی فردی و گاهی اجتماعی است.

برای این‌که ما بدانیم هیچ کس از این فتنهها مستثنا نیست، در قرآن در دو آیه، در رابطه با شخص پیغمبر اکرم اسلام ـ صلی الله علیه و آله‌ـ میفرماید: ایشان هم مورد فتنه قرار گرفته است و خدا به پیغمبر اکرم هشدار می‌دهد که مبادا در این فتنه مردود شوی:

1. شخصی که متعلّق به قبیلهای بود که خیلی به پیغمبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ ارادت داشتند و به اسلام خدمت کرده بودند، دزدی کرد، ولی سرانجام رسوا شد و ثابت شد که دزدی کرده و باید دست او را میبریدند. این امر برای بزرگان قبیله خیلی سنگین بود. ایشان به تکاپو افتادند که به یک نحوی پیغمبر را راضی کنند که از اجرای حدّ صرف نظر کند. آیهای به این مضمون نازل شد که کسانی در صدد بر آمدند که تو را مورد فتنه قرار دهند و در دام بیندازند که بعضی از تکالیف را درست انجام ندهی. به حکم خدا حکم کن و مبادا هواهای نفسانی باعث شود که از اجرای حکم خدا منصرف شوی.

2. در تاریخ و در روایات نقل شده است که قبیلهای نزد پیغمبر اکرم آمدند و گفتند: ما حاضریم مسلمان شویم و حاضریم با شما پیمان ببنیدم که در جنگ‌ها شرکت کنیم و قوایمان را در اختیار شما بگذاریم؛ فقط به خاک افتادن در نماز و سجده کردن، برای ما سخت است و در شأ‌ن ما نیست؛ خواهش میکنیم این کار را از ما نخواهید. ما زکات میدهیم، به جهاد می‌آئیم و …، فقط این تکلیف را از ما بردارید. اینان جزء‌ اشراف و بسیار متکّبر بودند. قرآن می‌فرماید: «وَ إِنْ كادُوا لَیفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذی أَوْحَینا إِلَیكَ لِتَفْتَرِی عَلَینا غَیرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوكَ خَلیلاً»6: نزدیک بود که تو هم تحت تأثیر قرار بگیری. در آن شرایط سخت که مسلمانها نه امکانات مادّی و نه نیروی انسانی داشتند و دشمنان فراوان هم از اطراف آن‌ها را احاطه کردهبودند، یک عدّه‌ای آمدهاند و میگویند: ما حاضریم با یک شرط، همه جور امکاناتی در اختیار شما قرار دهیم. به طور طبیعی هر سیاستمداری میگوید: فعلاً از کمک این‌ها استفاده کنیم، بعد راه حلّی پیدا می‌کنیم. گویا به ذهن پیغمبر خطور کرد که آیا امکان دارد فعلاً نماز را از آن‌ها نخواهیم؟ در حال حاضر در جنگ ما را یاری کنند تا بر دشمنان پیروز شویم، بعد ببینیم خدا چه دستوری می‌دهد؟ دنباله آیه میفرماید: اگر چنین کاری کرده بودی، دو برابر آنچه دیگران در یک چنین موردی مجازات میشوند، مجازات میشدی و دیگر هیچ کس در برابر خدا تو را یاری نمی‌کرد. تو جز اطاعت امر ما و رساندن پیام ما وظیفهای نداری. ما میگوئیم: نماز باید با سجده باشد، تو هم باید همین را بگوئی و حقّ نداری این وظیفه را از کسی برداری.

آن اندازه که از روایات فهمیده میشود، این است که فقط به ذهن پیغمبر خطور کرد و چیزی اظهار نفرمود. پس شیطان فتنهگر حتّی از پیغمبر هم دست برنمیدارد. این اسباب را فراهم می‌کند تا بلکه لغزشی از ایشان صادر شود. امّا خدای متعال بندگان مخلَص خودش را حمایت می‌کند و نمیگذارد بلغزند. معنای عصمت همین است. البته مقصود از «نمیگذارد» ارشاد و هشدار است، نه سلب اختیار، و این همان کمک الهی است. بنابراین گاهی فتنه از طرف شیطان حتّی برای اولیاء و انبیاء إلهی هم پیش میآید.آنچه برای ما مهمّ است و باید بیشتر متوجّه آن باشیم، فتنههای اجتماعی مربوط به دین است. گاهی فتنه، فتنه اجتماعی است؛ در این مورد نه فقط یک نفر، بلکه گمراهی همه جامعه هدف است؛ یعنی شیطان آنقدر نیروهایش را متمرکز می‌کند و آنقدر نقشه میکشد تا امّتی را گمراه کند. این‌جاست که خطر خیلی بزرگ است و باید به راهنمائیهای قرآن در مقابله با این فتنهها توجّه کنیم وببینیم چه وظیفه‌ای داریم.

وفقنا الله و ایاکم انشاء‌الله

1. الاعراف / 155 .

2. همان .

3. الاعراف / 27 .

4. محمد / 4 .

5. بحارالانوار، ج 74، ص 100 .

6. الاسراء / 73 .

 

بررسی مفهوم فتنه در بیانات آیت الله مصباح یزدی 10

لزوم آمادگی برای مقابله با فتنهها

بحث ما پیرامون موضوع فتنه بود. در جلسه اخیر این سؤال را مطرح کردیم که با تصدیق به اینکه در آخرالزّمان فتنههائی واقع خواهد شد، تکلیف ما در قبال آنها چه خواهد بود؟ اگر کسی تصوّر کند که چون اینها قضای الهی است، حتماً واقع خواهند شد و ما وظیفهای نداریم، مثل دانشآموزی است که فکر کند شب امتحان تکلیفی ندارد. پیداست که نتیجه چنین امتحانی چه خواهد شد. هر کسی شب امتحان بیشتر از زمانهای دیگر احساس مسئولیت میکند، و سعی میکند از وقت خود بهتر استفاده کند تا در امتحان موفق شود و به هدفش نائل شود. اگر کسی بداند دزد وارد خانهاش شده یا دشمن به پشت دروازههای شهرش رسیده و بگوید: «دشمن آمده و دیگر چارهای نیست، باید تسلیم شویم»! مسلماً سخن بسیار جاهلانهای بر زبان رانده است. اگر کسی بخواهد با این توجیهات، تنبلی خود را توجیه کند، نه عقل و نه شرع چنین چیزی را نمیپسندد؛ به عکس، آنچه از روایات ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ فهمیده میشود و همچنین تاحدودی عقل آنرا درک میکند، این است که نه تنها ما در مقابل فتنهها بی‌تکلیف نیستیم، بلکه تکلیفی مضاعف داریم.

آثار فتنههای آخرالزمان در نهج‌البلاغه

فتنه خواه ناخواه آثار و تبعاتی دارد و در روایات هم به آنها اشاره شده است. اگر کسی تاکنون آثار و تتبعات یک فتنه سخت را ندیده بود، در حوادث اخیر به طور واضح چنین آثاری را مشاهده کردیم. اگر مروری بر خطبههای نهج البلاغه داشته باشیم، اهمیت وظیفه انسان در قبال فتنهها برای ما روشن میشود. امیرالمؤمنین در خطبه معروفی میفرمایند: «… لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْر …»1: شما حتماً دچار آشفتگی خواهید شد و شما را غربال میکنند و سره از ناسره جدا خواهد شد. مثل حبوباتی خواهید شد که داخل دیگ میریزند و آنرا حرارت میدهند. این حبوبات و محتویات دیگ، دائماً زیر و رو میشود. بسیاری از افرادی که دارای پستهای بالائی هستند و موقعیتهای مطلوبی دارند و مردم به آنها احترام میگذارند، در فتنه سرنگون میشوند. در مقابل، کسانی هستند که مورد توجه نیستند، ولی در فتنه بالا میآیند. اینکه نهایتاً چه خواهد شد، بستگی به قدرت مقاومت انسان دارد و اینکه بفهمد در جریان فتنه چه باید انجام دهد و چگونه دین خود را حفظ کند. حضرت در تعبیر دیگری میفرماید: «… أَیهَا النَّاسُ سَیأْتِی عَلَیكُمْ زَمَانٌ یكْفَأُ فِیهِ الْإِسْلَامُ كَمَا یكْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِیه …»2‏: فتنههائی پیش خواهد آمد که اسلام مانند ظرفی خواهد شد که محتویاتی دارد و آنرا وارونه میکنند و همه محتویات آن میریزد؛ به طوری که از اسلام جز یک ظرف خالی چیزی باقی نمیماند. در عبارت دیگری میفرمایند: «… وَ لُبِسَ‏ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً»3: روزگاری خواهد آمد که اسلام را مثل پوستینی که وارونه پوشیده شود، وارونه میپوشند. آنچه را که زیر است به رو میآورند و آنچه را در رو قرار دارد، به زیر میبرند. اینها نمونههائی از آثار فتنه است که امیرالمومنین ذکر میفرمایند و بعد میفرمایند: «… فَلَا تَكُونُوا أَنْصَابَ الْفِتَنِ وَ أَعْلَامَ الْبِدَع …‏»4: مبادا خود شما تابلوی فتنه و عامل بدعت‌گذاری شوید.

وقتی انسان بفهمد چنین جریاناتی در پیش است، آیا باید برود و آسوده بخوابد، یا اینکه باید بیشتر حواسش را جمع کند؟

وظایف ما در فتنهها

ما در مقابل فتنهها حداقل سه نوع وظیفه داریم که هر کدام ممکن است اصناف متعددی داشته باشد.

1.در دام فتنه نیافتادن

اولین وظیفه مربوط به خود ماست؛ یعنی وقتی فتنهای در جامعه واقع میشود باید بدانیم که ما نسبت به خودمان چه وظیفهای داریم. این وظیفه به دو دسته تقسیم میشود:

1. دین خود و مصالح خود را از گزند دزدان حفظ کنیم. نگذاریم فتنهگران عقاید، دستاوردهای انقلاب و ارزشهایمان را نابود کنند.

2. مراقب باشیم مرکب سواری برای فتنهگران نشویم؛ چراکه در فتنه فقط این مسئله مطرح نیست که انسان مصلحتی را تأمین کند یا مصلحتی از دست او برود. یکی از مشکلات فتنه این است که گاهی از انسان ناخواسته سوءاستفاده میکنند. روایت مشهوری از امیرالمؤمنین نقل شده ـ که مقام معظم رهبری هم در دیدار خبرگان مطرح فرمودند ـ که میفرمایند: «كُنْ فِی الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیحْلَب‏»5: در زمان فتنه مثل شتر دوساله باش که نه در حدّی است که سوار آن شوند و نه پستانی برای شیر دوشیدن دارد. برخی از این سخن سوءاستفاده میکنند و میگویند: «در فتنه نباید در کاری دخالت کرد؛ بلکه باید به کناری رفت و بی طرف بود»! این برداشت، برداشت اشتباهی است. این روایت میگوید: مواظب باش سواری ندهی. مراقب باش از تو سوءاستفاده نشود. موضعگیری صحیح داشته باش. این امر در فتنه زیاد اتفاق میافتد که کسانی بدون اینکه فکر و طرحی برای این کار داشته باشند، ناخواسته ابزار دیگران میشوند و دیگران از رفتار، گفتار، نشست و برخاست و حتّی از سکوت آنها سوءاستفاده میکنند. اگر انسان آنجائی که باید سخنی بگوید، سکوت کند، یک نحوه سواری دادن به فتنهجویان است. ممکن است کسی مال و ثروتی داشته باشد و فتنهجویان از آن استفاده کنند، و یا آبرو و موقعیت اجتماعی داشته باشد و از آن بهره ببرند؛ در این صورت مصداق «له ضَرْعٌ فَیحْلَب» خواهد شد. پستان شیردهی میشود که از شیر آن استفاده میکنند، هرچند ممکن است خودش هم چنین چیزی را نخواهد.

2. نجات در دام‌افتادگان

وظیفه دیگر در قبال کسانی است که در معرض فتنهاند یا آتش فتنه دامنشان را گرفته است؛ چون در فتنه لااقل سه عنصر وجود دارد 1. فتنهانگیز؛ 2. کسانی که از فتنه خسارت میبینند و فتنه دامن آنها را میگیرد و منافع و مصالحی را از دست میدهند؛ 3. فردی که نه فتنهگر است و نه در دام افتاده. در اینجا ما خودمان را شخص ثالثی فرض کردیم که نه فتنهگر است و نه فریب‌خورده. وظیفه ما در قبال فریب خوردگان یا کسانی که در معرض فریب و طعمه شدن قرار دارند، این است که از آنها دستگیری کنیم. اگر آتش فتنه دامنشان را گرفته، وظیفه ما سنگینتر است و اگر در معرض فتنه هستند، نگذاریم به دام بیفتند.

3.مقابله با فتنهگران

وظیفه سوم ما نسبت به فتنهانگیزان است. چه قبل از اینکه آتش فتنه شعلهور شود، یعنی هنگامی که فهمیدیم کسانی درصدد فتنهانگیزی هستند، و چه بعد از اینکه آتش فتنه را روشن کردند و شعلههای آن در حال پیشروی بود، به طوری که دامن افراد را میگیرد. این مورد هم حالات مختلفی دارد:

1. گاهی انسان توانائی دارد که دست فتنهجو را بگیرد و نگذارد آتش را روشن کند، و یا اگر آتش روشن شده، میتواند آتش را خاموش کند.

2. گاهی فتنهگران دارای عِدّه و عُدّه کافی برای کارشان هستند و ما توان کافی برای جلوگیری از عمل آنها و از بین بردن آنها نداریم.

در مقابل هر نوع فتنه، عکسالعمل خاصّی باید نشان داد. باید هر کدام را جداگانه مورد مطالعه قرارداد تا راه از بین بردن آنرا کشف کرد، و اگر از بین بردن آن امکان ندارد، حداقل آنرا تضعیف کرد و آبی به آتش آن ریخت. کسانی که در معرض هستند را از آنجا دور کرد و دسیسههای فتنهگران را افشا کرد.

چرائی این وظایف

ممکن است گفته شود: به چه دلیل چنین وظیفهای به عهده ماست؟ گناه به گردن آنهائی است که فتنه برپا کردند، و آنهائی که در دام فتنه افتادند؛ باید دقّت میکردند که در چنین دامی نیفتند و حال که افتاده‌اند، تقدیرشان بوده و قضا و قدر چنین حکم کرده است و به ما مربوط نمیشود!

ولی باید بدانیم که در اینجا همان وظیفهای را داریم که در باب امر به معروف و نهی از منکر، ارشاد جاهل و مبارزه با ظلم داریم. مگر اینها مربوط به اسلام نیست؟ شاید بتوان گفت: با صرف نظر از دستورات شرع و واجبات متعددی که در این زمینهها داریم، در اینجا یک حکم روشن عقلی هم وجود دارد و آن، این است که:

اگر بینی كه نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه است

در اینجا خیلی نیاز به دلیل تعبّدی نیست. هر انسان سالم الفطرهای وقتی ببیند انسان دیگری در معرض خطر است، وجدان و فطرت به او اجازه نمیدهد آرام بنشیند. از بین رفتن احکام اسلام و رواج بدعتها از هر نوع آتش‌سوزی بدتر است؛ چون خسارت آتشسوزی محدود است و نهایتاً به زندگی دنیائی ما ضرر میزند و به هزاران سال نمیرسد؛ امّا عذاب آخرت محدود نیست. اگر کسی در چاه بیدینی افتاد، ضررش محدود نیست. حال چگونه وجدان انسان میتواند قبول کند که ببیند کسی نزدیک است دینش را از دست بدهد، و آرام بنشیند؟ ما اگر هیچ دلیل تعبّدی هم نداشتیم، عقل و وجدان ما برای این حکم کافی بود؛ چرا که: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»6. خداوند این اندازه شعور را به هر انسانی داده که تشخیص دهد در اینگونه موارد وظیفهاش این است که دست فرد در معرض خطر را بگیرد و نجاتش دهد. در زیارت امام حسین علیه السلام میخوانیم: «… وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیكَ لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ وَ الْعَمَى وَ الشَّكِّ وَ الِارْتِیابِ إِلَى بَابِ الْهُدَى مِنَ الرَّدَى‏ …»7: سیدالشهداء خون دلش (آخرین خونی که از قلب مبارکش جاری شد) را داد تا بندگان خدا را از جهالت نجات دهد. ما چگونه ادعا میکنیم که شیعه این امام هستیم در حالیکه نسبت به ضلالت و گمراهی مردم بیتفاوت هستیم؟! هم دلیل عقلی و وجدانی و هم دلائل تعبدی و هم سیره بزرگان ـ از همه مهمتر سیره سیدالشّهداء ـ حکم میکند که در چنین مواقعی نباید بیتفاوت بود.

شناختهای لازم برای مقابله با فتنه

روشن شد که ما در باب فتنه سه نوع وظیفه داریم: 1. نسبت به خودمان؛ 2. نسبت به فتنهجویان؛ 3. نسبت به فتنهزدگان. برای عمل به وظیفه در این عرصه، دستیابی به چند شناخت لازم است:

– شناخت انواع فتنه؛ هر فتنه ویژگیهای مخصوص به خود را دارد. شگردها و روشهای فتنهجویان در هر نوع فرق میکند و به دنبال آن روش مقابله با آنها هم متفاوت است.

– وجود فتنه، توهّم نیست؛ باور کنیم که فتنهای در کار است تا خود را برای مقابله با آن آماده کنیم. یکی از شگردهای فتنهجویان از بیست سال پیش تا کنون این بوده که این مطلب را القاء کنند که احتمال وجود فتنه و توطئه، توهّمی بیش نیست. در مجلات و روزنامههای فراوان به طور مکرّر روی این مطلب تکیه کردند که مسئولان کشور با مطرح کردن احتمال وجود توطئه و فتنه، قصد دارند موقعیت خود را تثبیت کنند. یکی از نتایج حوادث اخیر در کشور این بود که باطل بودن اینگونه سخنان روشن شد و برای همه مشخص شد که توطئه توهّم نیست. این توطئهها همانطور که ضررهای زیادی داشت، منافع زیادی هم داشت. بسیاری از مسائل پشت پرده آشکار شد. دشمنانی رسوا شدند، که اگر این حوادث رخ نمیداد کسی باور نمیکرد اینگونه باشند. بنده شخصاً بعد از شصت سال طلبگی و با اینکه حداقل چهل سال است که در عرصه مسائل سیاسی حضور دارم، باور نمیکردم چنین حوادثی رخ دهد. پس اول باید باور کرد که توطئهای در کار است. قرآن میفرماید: «وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْكَ الْیهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم‏ …»8: از شما راضی نمیشوند تا وقتی که شما تابع آنها شوید. تا حدود سی سال پیش به زحمت میتوانستیم ثابت کنیم که کشورهای استعماری دشمن دین ما هستند؛ سیاستمداران ما باور نمیکردند. آنها گمان میکردند که استعمارگران تنها دشمن مال ما هستند و میگفتند: «آنها با ما دشمنی دارند، ولی دشمن اموال ما هستند و نفت ما را میخواهند؛ ما برای اینکه جانمان سالم باشد، نفت را به آنها میدهیم»! گمان میکردند با این کارها میتوانند از چنگال آنها نجات پیدا کنند. کمتر کسی مثل امام –رضوان الله علیه‌- پیدا میشد که بفهمد آنها دشمن اسلاماند. امام فریاد میزد: «اینها تنها دشمن من و شما نیستند، بلکه اینها از اسلام سیلی خوردهاند».

قرآن در مورد خود پیامبر میفرماید: «وَ إِنْ كادُوا لَیفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذی أَوْحَینا إِلَیكَ لِتَفْتَرِی عَلَینا غَیرَهُ وَ إِذاً لاَتَّخَذُوكَ خَلیلاً»9: اینها تلاش میکنند تا تو دست از وظیفه پیام‌رسانی برداری؛ اگر این کار را کردی و چیزهائی را به ما نسبت دادی که واقعیت نداشت و بدعتی را پذیرفتی، تو را دوست صمیمی خود قرار میدهند. «خلیل» نهایت رفاقت است. خداوند حضرت ابراهیم را بعد از نبوت و رسالت و امامت، به عنوان خلیل برگزید. در این آیه خداوند میفرماید: اگر تو در دین کوتاه بیائی، اینها تو را خلیل و دوست صمیمی خود قرار میدهند. این در مورد پیامبر بود. آیا برای ما غیر از این است؟ یکی از ابعاد این فتنهها این بود که دشمنان وانمود میکردند که با ما دشمنی ندارند و میگفتند: «این آخوندها هستند که برای ریاست خودشان چنین تبلیغ میکنند که ما قصد توطئه داریم، و با این کار ما را با هم دشمن میکنند. دست از حرفهای اینها بردارید و فرهنگ ما را بپذیرید و از صنایع و تکنولوژی ما استفاده کنید تا پیشرفت کنید!». این هم مصداقی است از «وَ إِنْ كادُوا لَیفْتِنُونَكَ …». بعد از این کلام، خداوند برای تأکید میفرماید: «وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَیهِمْ شَیئاً قَلیلاً * إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَینا نَصیراً»10: اگر چنین میکردی و اندکی به اینها تمایل پیدا میکردی (شَیئاً قَلیلاً) خداوند تو را به عذابی سخت در دنیا و آخرت مبتلا میکرد و دیگر یاوری در مقابل خدا پیدا نمیکردی؛ یعنی اگر بخواهی کوتاه بیائی باید به جنگ ما بیائی. این حکم شامل جانشینان ایشان اعم از امامان معصوم، علماء دین، مراجع تقلید و مقام رهبری هم میشود؛ چراکه جانشینی پیامبر فقط برای گرفتن سهم امام نیست، بلکه جانشین ایشان هم باید همان وظیفهای که به عهده پیامبر بود را در حدّ توان انجام دهد؛ باید دین و ارزشهای دینی را حفظ کند؛ باید مراقب باشد که در دین بدعتی گذاشته نشود.

پس در درجه اول باید بدانیم فتنهای در کار است، و بعد فتنهجویان را شناسائی کنیم. در فتنههای پیچیده، فتنهجو خود را به عنوان دوست معرفی میکند و با فرافکنی، دیگران را به عنوان فتنهجو معرفی میکند. امام خمینی ـ‌رحمه الله‌ـ میفرمود: «شیطان بزرگ آمریکاست». خیلی از دوستان میگفتند: «در حالی که اتحاد جماهیر شوروی که مهد کمونیسم و بیخدائی و بیدینی است، وجود دارد، چرا آمریکا شیطان بزرگ معرفی میشود. آنها که حداقل بعضی از پیامبران را قبول دارند». امّا امام با آن فراست خدادادی، همان وقتی که دستنشاندههای شوروی در ایران سرکار بودند، فرمود: «شیطان بزرگ آمریکاست، هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید».

– شناسائی نقشههای دشمن؛ بعد از شناسائی فتنهجویان باید بفهمیم چه راهکارها و چه نقشههائی دارند و قصد دارند از چه راههائی نفوذ کنند. در جنگ فرهنگی مانند جنگ نظامی، باید نقاط آسیبپذیرمان را شناسائی کنیم. باید دید کجای فرهنگ ما آسیبپذیر است و دشمن میتواند از آنجا وارد عمل شود. باید در مقابل سلاحهای دشمن، سلاحهای متناسبی داشته باشیم. مطالب دیگری هم وجود دارد که ان شاء الله در جلسات دیگر به آن میپردازیم.

والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته

1. نهج البلاغه، خطبه 16.

2. همان، خطبه 103.

3. همان، خطبه 108.

4. همان، خطبه 151.

5. همان، حکمت 1.

6. الشمس / 8.

7. کامل الزیارات، 228.

8. البقره / 120.

9. الاسراء / 73.

10. همان / 74و75.

جستجو