تبعيض ناروا ريشه بسياري از مفاسد اجتماعي
در اين کلام به ريشه بسياري از مفاسد اجتماعي اشاره شده است. چه در رفتارهاي خانوادگي، چه در رفتارهاي اجتماعي، و چه در پستهاي مديريتي، در تمام اين مراحل براي اين فرمايشات، مصداق وجود دارد. از موارد ساده شروع ميکنيم که کمابيش مورد ابتلاء است.
عدالت در خانواده
معمولاً رفتار پدر خانواده که مدير خانواده محسوب ميشود، نسبت به همه افراد خانواده يکسان نيست. اگر چند اولاد دارد، بايد نسبت به آنها اِعمال مديريت کند، تعليم و تربيت کند، حقوق آنها را ادا کند. فرض اين که همه افراد خانواده را يکسان دوست داشته باشد، شايد در ميليونها خانواده يک مصداق هم پيدا نکند. به هر حال ممکن است انسان يک فرزندش را به خاطر کمال بيشتر، جمال بيشتر يا هنر بيشتر و يا به هر دليل ديگري، بيش از فرزندان ديگر دوست بدارد. اينکه ما يک نظام تربيتي تعريف کنيم و بخواهيم که در هر خانواده اي، پدر خانواده نسبت به همه اعضا يکسان محبّت داشته باشد، شدني نيست و يک نظام ايدهآلِ فرضي است.
خداي متعال، بر عهده پدر و مادر حقوقي را براي فرزندان قرار داده است؛ ولي معمولاً اشخاصي که تربيت ديني آنها ضعيف است، در رابطه با حقوق فرزندان، عدالت را رعايت نميکنند و اين به خاطر همان محبّت بيشتري است که نسبت به بعضي از آنها دارند. مثلاً براي يکي لباس بهتري ميخرند، بيشتر نوازشش ميکنند، به خواستههايش بيشتر توجّه ميکنند. يعني آن محبّت قلبي، معمولاً در رفتار اشخاص اثر ميگذارد. محبّت قلبي خيلي در اختيار انسان نيست؛ بالاخره يک شرايطي پيش ميآيد و خود به خود علاقه انسان به يکي از فرزندانش يا به يکي از دوستانش،… بيشتر ميشود؛ امّا رفتار، در اختيار انسان است. آدم نسبت به دو نفر که محبّت متفاوت دارد، ميتواند رفتار يکسان داشته باشد. در نظام تربيتي اسلام، حقوقي که براي فرزندان بر عهده پدر و مادر قرار داده شده، بر اين اساس است که پدر و مادر بايد در رفتار نسبت به فرزندان، يکسان رفتار کنند. به خاطر محبّت بيشتر به يکي، نبايد در رعايت حقوقي مانند لباس و غذا و چيزهايي از اين قبيل، بين فرزندان فرق بگذارند. اگر پدر برايشان غذا ميآورد، طوري بياورد که همه بتوانند يکسان از سفره غذا استفاده کنند؛ نه اينکه براي فرزندي غذاي بهتر و براي ديگري غذاي پستتري بگذارد.
استثناءها
البته در شرع يک اولويتهايي براي بعضي از رفتارها قائل شدهاند که آن هم نظام خاصّي دارد. مثلاً گفته شده: وقتي هديهاي براي فرزندانتان ميخريد، اول به دختر بدهيد. دختر لطيفتر و عاطفيتر است و بيشتر احتياج به رعايت و عطوفت پدر و مادر دارد.
گاهي ممکن است انسان در محيط خانواده براي تربيت و رعايت تشويق يا تنبيه، براي فرزندي امتيازي قائل شود؛ مثلاً کار خوبي کرده، بايد تشويق شود و يا کار اشتباهي کرده، بايد تنبيه شود تا ديگران هم ياد بگيرند؛ امّا اين نبايد به خاطر آن محبّت قلبي فرد باشد. اينگونه رفتارها حسابش جداست. آنچه در اسلام مذموم است، آنجايي است که منشأ تفاوت در رفتار، تفاوت در محبّت باشد.
عدالت در محيط مدرسه
فراتر از خانه، مسؤوليتهايي است که نسبت به افراد ديگر پيدا ميشود. مثلاً در مدرسه، مدير مدرسه يا معلّم يک کلاس به يکي از شاگردان که درسخوانتر و مؤدّبتر است، بيشتر علاقه دارد؛ تا اينجا که محبّتها خيلي اختياري نيست، مدح و ذمّي هم به آن تعلق نميگيرد. ملاک مدح و ذمّ رفتارهاي اختياري است. آري اگر اين محبّت لله باشد، ثواب به آن تعلق ميگيرد. امّا اگر اين محبت در نمره دادن، اثر بگذارد، تبعيض ناروا و ظلم است. همچنين اگر از دانش آموزي رنجيده باشد، اين رنجش نبايد در رفتارِ سر کلاس اثرگذار باشد. بايد همه شاگردان را يکسان و با يک چشم ببيند و براي همه يک جور درس بگويد.
پس در چنين محيطي که يک نفر نسبت به 20 نفر، 30 نفر،.. مسؤوليّتي دارد و آنها حقوقي بر او پيدا ميکنند، بايد حقوق آنها را يکسان رعايت کند.
عدالت در سطح مديران
در محيط اجتماع کسي که فرماندار يا استاندار شهري است، افرادي در اين شهر و استان با او ارتباطاتي دارند؛ بعضي فاميل و بعضي دوست هستند و با هم تعلق خاطري دارند. چه بسا خيلي از اين محبّتها يا احياناً کدورتها اختياري نباشد. تا اينجا که اختياري نيست، مدح و ذمّي هم ندارد؛ امّا آنجا که اين حبّ و بغضها در رفتار اثر بگذارد، مذموم است. مثلاً دو نفر براي گرفتن پروانه ساختمان به ادارهاي آمده اند و مسئول مربوطه با يکي رفيق است و با يکي بيگانه، اگر آن رفيق را مقدم کند و اول کار او را راه بيندازد يا ارفاقهايي در حق او کند و در حق ديگري نکند، اين مذموم است. روي اين صندلي که نشسته است، بايد ارباب رجوع را با يک چشم ببيند؛ گرچه در جاي ديگر اگر براي رفيقش از جيبش خرج کند، اشکالي ندارد.
عدالت قاضي
مصداق بيِّن چنين موقعيّتي، کسي است که بر کرسي قضاوت بنشيند. قاضي به طرفين دعوا بايد با يک چشم نگاه کند، دوست باشد يا دشمن، مؤمن باشد يا کافر، حتي در حرف زدن، در سلام کردن، در احوالپرسي کردن، در صدا زدن،… . ممکن است آن کسي که عليه او ادعا شده، پدر قاضي باشد و احترام پدر هم خيلي واجب است؛ امّا در دادگاه قاضي حق ندارد براي پدرش به خاطر اينکه پدر است، احترام خاصي قائل شود. اگر به پدرش احترام گذاشت بايد به طرف ديگر دعوا هم احترام بگذارد. حق دو طرف دعوا نسبت به قاضي يکسان است.
واقعيّتي دردناک در جامعه
متأسفانه، ميبينيم عملاً مشکلات زيادي در جامعه وجود دارد که ريشهاش عدم رعايت همين نکته است. در ادارات حق عدهاي پايمال ميشود، به آنها ظلم ميشود، در دادگاهها حقّشان ادا نميشود، چرا؟ چون بعضاً قاضي يا آن کسي که بايد خدماتي ارائه بدهد، نسبت به کسي علاقه دارد و نسبت به ديگري ندارد و به اين حبّ و بغضها ترتيب اثر ميدهد!
پيشگيري و علاج تبعيض
مرحله اول
اگر بخواهيم اهل تبعيض نباشيم، در درجه اول بايد درون خود را بکاويم، ببينيم منشأ و ملاک حبّ و بغضهاي ما چيست؟ سعي کنيم به اين جهت حرکت کنيم که ملاک حبّ و بغضهايمان خدا باشد.
يک حبّ و بغضهايي است که واجب است و بايد آن حبّ و بغض را داشت. امام باقر ـعليه السلامـ مي فرمايند: «… هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ …»1 اساس دين محبّت است. به نص قرآن کريم و روايات متواتر اجر رسالت پيغمبر ـصلي الله عليه و آلهـ مودّت اهل بيت عليهم السلام است. اين حبّ، واجب است و حتّي اختصاص به شيعه ندارد. بسياري از برادران اهل تسنّن به اين مسأله اعتراف دارند؛ حتي در بعضي از شهرها که اکثريّت اهل تسنّن هستند، براي اداي اجر رسالت در شاديها و عزاداريهائي که مربوط به اهل بيت ـعليهم السلامـ است شرکت ميکنند. حتّي برخي بت پرستها نسبت به سيدالشّهداء ـعليه السلامـ علاقهمند هستند. آقايي که نماينده خبرگان کردستان بود و به شهادت رسيد، بسيار نسبت به اهل بيت ـعليهم السلامـ علاقهمند بود. ايشان به خود من گفت : «من معتقدم اگر کسي به حضرت زهرا ـعليها سلامـ جسارت کند کافر است».
به هر حال اين محبّت، محبّتِ واجبي است که بايد آنرا کسب کرد. يک مقدماتي دارد که بايد فراهم کرد. به مطالعه و تفکر نياز دارد و از همه مهمتر بايد آنرا اظهار کرد. وقتي محبّت عملاً اظهار ميشود، باعث افزايش محبّت قلبي ميشود.
در مقابل اين حبّ، بغضِ نقطه مقابل هم واجب است و اين يعني تولّي و تبرّي. اتقرب الي الله بحبّکم و بالبرائة من اعدائکم. به همان اندازه که محبّتِ دوست خدا لازم است، دشمني با دشمنان خدا هم لازم است. انسان هر کس را دوست بدارد دشمنانش را دشمن ميدارد. «… الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه …»2 از ويژگيهاي مؤمنين که قرآن ذکر فرمايد اين است که بالاترين مراتب محبّت را نسبت به خداي متعال دارند. اصل براي مؤمن، محبّت خدا است؛ حتي پيغمبر و امام معصوم و ديگران را هم به خاطر خدا دوست ميدارد. چون بندگان شايسته خدا هستند، آنها را دوست دارد. آنکه اصالتاً دوست داشتني است، کسي است که کمال و جمال و جلال از خودش باشد و آن فقط خداست. البته مودّت، محبّتي است که اثر عملي داشته باشد؛ يعني علاوه بر اينکه ما بايد در قلب خودمان به اهل بيت ـعليهم السلامـ عشق بورزيم، بايد رفتارهايي ناشي از محبّت داشته باشيم.
در مقابل حبّ و بغض مذکور، بعضي حبّ و بغضهاي مذموم وجود دارد. حبّ و بغضهايي که ناشي از امور دنيوي و غير الهي است. اگر انسان کسي را به دليل اينکه دشمن خداست دوست بدارد، اينکه مسلّماً کفر است؛ امّا اگر انسان کساني را دوست بدارد که خدا آنها را دوست نميدارد، اين شأن مؤمن نيست و نشانه ضعف ايمان اوست. مؤمن بايد ظرف دلش پر از محبّت خدا باشد و از آن به ديگران سرريز شود و هر فردِ ديگري را دوست دارد به اندازهاي دوست بدارد که با خدا ارتباط دارد. تحصيل يک چنين معرفت و محبّتي به اين آسانيها ميسّر نيست. غالباً انسان به خاطر يک جهات دنيوي هم کساني را دوست ميدارد.
مرحله دوم
در درجه دوم نوبت ميرسد به اينکه اگر گاهي کساني را به خاطر غير خدا دوست داشتيم يا براي غير خدا با کسي دشمني داشتيم، لااقلّ در مقام اداي حقوقشان، اين حبّ و بغضها را اثر ندهيم. اگر مسؤوليّتي داريم و دوست و دشمن به ما مراجعه کردند، در آن وظيفهاي که نسبت به ارباب رجوع داريم، يکسان رفتار کنيم. اين کار آسانتر از اين است که حبّ و بغضهاي انسان يکسان شود، يا همه براي خدا باشد. اگر آن همّت را نداشتيم، سعي کنيم اعمال ما طوري باشد که به واسطه حبّ و بغض، حق ديگري تضييع نشود. اين چيزي است که اميرالمؤمنين- عليه السلام – از شيعيانش انتظار دارد. لَا يَحِيفُ عَلَى مَنْ يُبْغِضُ وَ لَا يَأْثَمُ فِي مَنْ يُحِبُّ.