آيات در اين باب بسيار است
اول: والعصر، ان الانسان لفى خسر يعنى: بحق عصر سوگند ياد مى كنم كه بدرستى كه انسان در زيانكارى است؛ بعضى گفته اند: مراد به عصر، آخر روز است، و بعضى گفته اند: عصر حضرت رسول صلى الله عليه و آله است؛ [ تفسير فخر رازى 234/ 85-86. تفسير قرطبى 179/20. ] الا الذين آمنوا و عملو الصالحات مگر آنها كه ايمان آوردند و كردند كارهاى شايسته و توصوابالحق و توصوا بالصبر [ سوره عصر 1-3. ] وصيت نمودند يكديگر را به حق، و وصيت كردند يكديگر را به صبر.
على بن ابراهيم روايت كرده است كه: حضرت صادق عليه السلام اين سوره را چنين تفسير كردند: والعصر ان الانسان لفى خسر و انه فيه آخر الدهر الذين آمنوا و عملوا صالحات و ائتمروا بالتقوى و ائتمروا بالصبر يعنى: بحق عصر كه آدمى هر آينه در زيانكارى است و بدرستى كه در آن زيانكارى هست تا آخر عمر مگر آنها كه ايمان آوردند و اعمال شايسته كردند و قبول امر نمودند به پرهيزكارى را و قبول امر كردند به صبر و شكيبائى را. [ تفسير قمى 441/2. ]
و در احتجاج از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله در خطبه غدير فرمود كه: بخدا سوگند كه سوره والعصر در شان اميرالمؤمنين عليه السلام نازل شد. [ احتجاج 149/1. همچنين رجوع شود به شواهدالتنزيل 2/ 487-483. ]
و در اكمال الدين روايت كرده است ان الانسان لفى خسر مراد، دشمنان ماست كه در زيانكارى اند، الا الذين آمنوا يعنى: آنها كه ايمان آورده اند به آيات ما، و عملوا الصالحات، يعنى: مواسات با برادران مؤمن كرده اند در مال خود، وتوصوا بالحق، يعنى وصيت كرده اند به يكديگر را به امامت ولايت ائمه حق، و توصوا بالصبر يعنى: وصيت كرده اند بر صبر در فتنه هاى زمان غيبت حضرت قائم عليه السلام و بر دين خود ثابت مانده اند. [ كمال الدين 656. ]
و على بن ابراهيم و ابن ماهيار و ديگران به سندهاى معتبر از آن حضرت روايت كرده اند كه: خدا استثنا كرده است برگزيده هاى خود را از خلق و فرموده كه: همه در زيانكارى اند مگر آنها كه ايمان آورده اند به ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام و فرايض خدا را بعمل آوردند و وصيت نمودند و بازماندگان خود را به ولايت و صبر كردن بر مشقتها كه به ايشان مى رسد از جهت اختيار دين حق. [ تفسير قمى 441/2. تاويل الآيات الظاهرة 854/2. تفسير فرات كوفى 607. ]
دوم: يا ايها الذين آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا واتقوا الله لعلكم تفلحون [ سوره آل عمران 200. ] يعنى: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صبر كنيد و بسيار شكيبائى ورزيد و آماده دشمن باشيد و بپرهيزيد از عذاب خدا شايد رستگار گرديد.
اكثر مفسران گفته اند: يعنى صبر كنيد بر دين حق و ثابت قدم باشيد در جنگ كافران و در كمين دشمنان باشيد كه در سرحدها بر سر مسلمانان نيايند.[ تفسير بيضاوى 317/1. تفسير بغوى 388/1. ]
و به سندهاى معتبر ابن بابويه و ديگران از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده اند كه: يعنى صبر نمائيد بر مصيبتها و شكيبائى كنيد در تقيه از مخالفان و جدا نشويد از امامى كه پيشواى شماست. [ تفسير بيضاوى 317/1. تفسير بغوى 388/1. ]
و عياشى از آن حضرت روايت كرده است كه: يعنى صبر نمائيد بر ترك معاصى، و مصابره كنيد بر مشقت طاعات خدا، و مرابطه كنيد در راه خدا و مائيم راه خدا كه در ميان خود و خلق خود قرار داده، و هر كه در كمين دولت ما باشد و انتظار آن كشد چنان است كه در حمايت حضرت رسول صلى الله عليه و آله جهاد كرده است، و پرهيزكارى خدا آن است كه امر كنند مردم را به نيكيها از بديها و كدام منكر و بدى بدتر مى باشد از ظلمى كه اين امت به ما كردند كه و ما را شهيد نمودند. [ تفسير عياشى 21/1. ]
و ايضا به سند معتبر ديگر از آن حضرت روايت كرده است كه: يعنى صبر كنيد بر اداى فرايض و شكيبائى نمائيد در مصيبتها و خود را ببنديد به متابعت ائمه عليه السلام. [ تفسير عياشى 211/2. تفسير قمى 129/1. كافى 81/2. ]
و ايضا از يعقوب سراج روايت كرده است كه گفت: به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم،: آيا زمين باقى مى ماند بدون عالمى از شما كه مردم پناه برند بسوى او و دين خود را از او يعقوب! خالى نمى باشد زمين از عالمى از ما كه امامت او بر مردم ظاهر باشد و مردم حلال و حرام خود را اخذ كنند، و اين معنى از كتاب خدا ظاهر و هويدا است؛ پس حضرت اين آيه را خواندند كه يا ايها الذين آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا واتقوا الله لعلكم تفلحون و فرمود: يعنى صبر كنيد بر دين خود و صبر كنيد بر آزار دشمنان خود كه مخالفند در دين با شما و خود را به امام خود بچسبانيد و از خدا بپرهيزيد در آنچه شما را به آن امر كرده است و بر شما واجب گردانيده است.[ تفسير عياشى 212/1. همچنين رجوع شود به بصائرالدرجات 487. ]
و به روايت ديگر فرمود كه: صبر نمائيد بر آزارها كه در راه محبت ما مى كشيد و با امام خود موافقت كند در تقيه از دشمنان او و از امام خود جدا مشويد. [ تفسير عياشى 213/1. ]
و به روايت ديگر از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه: يعنى صبر كنيد به ترك معاصى، و مصابره كنيد به تقيه از دشمنان دين، و مرابطه نمائيد بر ائمه عليه السلام، و بپرهيزيد از مخالفت پروردگار خود شايد رستگار شويد.[ تفسير عياشى 213/1. ]
و نعمانى و كلينى و ديگران روايت كرده اند كه: عبدالله بن عباس شخصى را فرستاد نزد حضرت امام زين العابدين عليه السلام كه از تفسير اين آيه سؤ ال كند، حضرت در غضب شدند و فرمودند: مى خواستم آن كسى را كه تو را فرستاده است كه از من سؤ ال كنى خود اين آيه را از من مى پرسيد و من به او گفتم كه در شان فرزندان او و ما نازل شده است، و آن مرابطه كه ما به آن مامور شده ايم هنوز وقتش نشده است و از نسل ما كسى هست كه به اين مامور خواهد شد و گروه بسيارى را فوج فوج از دين خدا بدر خواهند كرد و زود باشد كه زمين را رنگين كنند از خون جوجه اى چند از جوجه هاى آل محمد عليه السلام كه پيش از وقت از آشيانه هاى خود پرواز كنند و طلب كنند امرى را كه به آن نتوانند رسيد، و مؤمنان در آن زمانها انتظار ظهور قائم آل محمد عليه السلام را كشند و صبر كنند بر جور مخالفان تا حكم كند خدا ميان ايشان و او بهترين حكم كنندگان است. [ غيبت نعمانى 233. تفسير قمى 24-23 تفسير عياشى 305/2. و در آنجا قسمتى از روايت آمده است. ]
و كلينى از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده است كه: چون حق تعالى خلق كرد ارواح طيبه پيغمبرش و وصى او و دخترش فاطمه و دو فرزندش حسن و حسين و ساير ائمه عليه السلام و خلق نمود ارواح شيعيان ايشان را، از همه پيمان گرفت كه صبر كنند و تقيه بعمل آورند و از متابعت ائمه دست برندارند و از مخالفت خدا بپرهيزند. [ كافى 451/1. ]
سوم: اولئك يؤ منون اجرهم مرتى بما صبروا ويدرؤ ن بالحسنة السيئة و مما رزقناهم ينفقون، واذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه وقالوا لنا اعمالنا ولكم اعمالكم سلام عليكم لا نبتغى الجاهلين [ سوره قصص: 54 و 55. ] يعنى: اين جماعت داده مى شوند مزد خود را دو مرتبه به سبب آنكه صبر كردند و دفع مى كنند به خوبى بدى را، و از آنچه روزى كرديم ايشان را در راه ما انفاق مى كنند، و چون شنوند سخن لغو را اعراض نمايند از آن و بگويند: ما را است كرده هاى ما و شما را است كرده هاى شما، سلام بر شما باد متعرض نمى شويم بيخردان را؛ اكثر مفسران گفته اند كه: اين آيات در شان آنها نازل شده است كه صبر كردند از آنها كه ايمان آورده بودند از اهل كتاب مانند سلمان و اضراب او. [ مجمع البيان 258/4. تفسير قرطبى 296/13. ]
و على بن ابراهيم روايت كرده است كه: در شان ائمه عليه السلام نازل شده كه صبر كردند به جور مخالفان و دفع مى كردند بدى كسى را كه نسبت به ايشان بدى مى كرد به نيكيهاى خود و اعراض مى نمودند از دروغ و لهو و غنا [ تفسير قمى 141142/2. ].
و كلينى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه: مراد به صبر، تقيه؛ و به حسنه نيز تقيه است؛ و به سيئه، فاش كردن اسرار ائمه عليه السلام است و ترك تقيه است. [ كافى 217/2. ]
چهارم: و جعلنا بعضكم لبعض فتنة اتصبرون و كان ربك بصيرا [ سوره فرقان: 20. ] يعنى: و گردانيديم بعضى از شما را از براى بعضى آزمايش آيا صبر مى كنيد، و بود پروردگار تو بينا.
ابن ماهيار از حضرت موسى عليه السلام روايت كرده است كه: جمع كرد حضرت رسول صلى الله عليه و آله حضرت امير و فاطمه و حسنين عليه السلام را در خانه و در را بر ايشان بست و فرمود كه: اى اهل من و اى اهل خدا! بدرستى كه خدا شما را سلام مى رساند و اينك: من دشمنان شما را از براى شما فتنه گردانيدم پس شما چه مى گوئيد؟ گفتند: صبر مى كنيم يا رسول الله از براى امر خدا بر آنچه نازل مى شود از قضاى خدا تا برويم به نزد او و ثواب جزيل او را بيابيم بتحقيق كه شنيده ايم خدا صابران را وعده هاى نيكو داده؛ پس حضرت رسول صلى الله عليه و آله به آواز بلند گريست كه هر كه در بيرون خانه بود شنيد، پس اين آيه نازل شد وكان ربك بصيرا يعنى: خدا مى دانست كه ايشان راضى مى شوند به اين فتنه و صبر خواهند كرد. [ تاويل الايات الظاهرة 372/1. ]
پنجم: و لقد ارسلنا موسى بآياتنا ان اخرج قومك من الظلمات الى النور و ذكرهم بايام الله فى ذلك لآيات لكل صبار شكور [ سروه ابراهيم: 5. ] يعنى: بتحقيق كه فرستاديم موسى را به آيتهاى خود كه: بيرون بر قدم خود را از تاريكيهاى كفر و جهالت بسوى نور ايمان و علم، و به يادآور ايشان را روزهاى خدا را، بدرستى كه در اينها علامتها و آيتها هست براى هر بسيار صبر كننده بسيار شكر كننده.
اكثر مفسران گفته اند كه: روزهاى خدا ايام عذابهائى است كه بر كافران گذشته فرستاده است. [ مجمع البيان 304/3. تفسير قرطبى 342/9. تفسير طبرى 418/7. ]
و عياشى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه: مراد به ايام خدا، نعمتهاى اوست. [ تفسير عياشى 222/2. مجمع البيان 304/3. ]
و ابن بابويه از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه: ايام خدا: روز ظهور حضرت قائم عليه السلام است؛ و روز رجعت ائمه عليه السلام و بعضى از دوستان و دشمنان ايشان به دنيا؛ و روز قيامت. [ خصال 108. ]
و على بن ابراهيم روايت كرده است كه: روز ظهور حضرت قائم عليه السلام است؛ و روز مرگ؛ و روز قيامت. [ تفسير قمى 367/1. ]
و ابن ماهيار از حضرت باقر عليه السلام روايت نموده است كه: صبار، آنهايند كه صبر مى كنند به آنچه بر آنها وارد شود از جانب خدا از شدت و بلا و نعمت و رخا و صبر مى كنند بر هر آزارى كه از دشمنان ما مى كشند به سبب محبت ما و شكر مى كنند خدا را بر نعمت ولايت ما اهل بيت كه خدا به ايشان عطا فرموده است. [ تاويل الآيات الظاهرة 473/2. ]
ششم: و اصبروا على ما يقولون واهجرهم هجرا جميل، وذرنى والمكذبين اولى النعمة و مهلهم قليلا [ سوره مزمل: 10 و 11. ] يعنى: خطاب كرد به حضرت رسول صلى الله عليه و آله كه: صبر كن بر آنچه مى گويند كافران و منافقان و جدائى گزين از ايشان جدائى كردن نيكو، و واگذار مرا با تكذيب كنندگان صاحبان نعمت و مهلت ده ايشان را اندك زمانى.
ابن ماهيار روايت كرده است كه: يعنى صبر كن يا محمد بر تكذيبى كه تو را مى كنند، بدرستى كه من از ايشان انتقام خواهم كشيد به مردى كه از تو بهم رسد و او قائم من است كه مسلط خواهم كرد او را بر خونهاى ظالمان. [ تاويل الآيات الظاهرة 503/2. ]
و كلينى از حضرت كاظم عليه السلام روايت كرده است كه: يعنى صبر كن بر آنچه منافقان در حق تو مى گويند و دورى كن از ايشان دورى كردنى نيكو، و بگذار مرا با آنها كه تكذيب تو مى كنند در نصب كردن تو وصى تو على بن ابى طالب عليه السلام را. [ كافى 434/1. ]
و به سند معتبر ديگر از آن حضرت روايت كرده است كه: خدا در اين آيه امر كرده پيغمبر خود را به صبر تا آنكه نسبتهاى بسيار بد به او دادند و به امر الهى صبر كرد.[ كافى 88/2. ]
و در احتجاج از حضرت امير عليه السلام روايت كرده است كه: حضرت رسول صلى الله عليه و آله پيوسته با منافقان صحابه مدارا مى كرد و تاليف ايشان مى نمود و نزديك خود مى طلبيد و در جانب راست خود ايشان را مى نشانيد تا آنكه خدا او را رخصت داد در دور كردن ايشان و فرمود واهجرهم هجرا جميلا [ احتجاج 597/1. ] اينكه ميگويد: (رواياتي كه ميگويد قرآن قبل از بعثت و يكپارچه در شب قدر از لوح محفوظ به بيت المعمور نازل شده و بعد از بعثتبه تدريج از بيت المعمور بر رسول خدا ص نازل ميشده رواياتي است جعلي و خرافي چون مخالف كتاب است و مضموني مستقيم ندارد، بلكه مراد از لوح محفوظ عالم طبيعت و مراد از بيت المعمور كره زمين است) گفتاري استخطا و افتراء و به دليل اينكه اولا: ظاهر هيچ آيهاي از آيات قرآن مخالف با اين روايات نيست و بيانش از نظر خواننده گذشت. و ثانيا: در روايات نامبرده نفرمودهاند: قرآن قبل از بعثت، يك جا به بيت المعمور نازل شد، و كلمه يك جا را مفسر نامبرده در اثر دقت نكردن در روايات اضافه كرده و ثالثا: تفسير لوح محفوظ به عالم طبيعت تفسيري استبسيار زشت و خندهآور، و ما نميدانيم بنا به گفته وي به چه مناسبت عالم طبيعت در كلام خدا لوح محفوظ خوانده شده؟، آيا از اين جهت است كه عالم طبيعت از تغير و دگرگوني محفوظ است؟كه عالم طبيعت جاي همه دگرگونيها است چون عالم حركات است و ذوات موجودات سيال و صفاتشان هر لحظه در تغيير است. و يا از اين جهت لوح محفوظ خوانده شده كه تكوينا و يا تشريعا از فساد و تباهي محفوظ است؟كه اين نيز خلاف واقع است، براي اينكه عالم طبيعت عالم كون و فساد است. و يا بدين جهتبوده كه از اطلاع اغيار محفوظ استيعني غير اهل اطلاع كسي از اسرار آن آگاه نيست همچنانكه آيه شريفه: “انه لقرآن كريم في كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون” (45) خبر ميدهد؟كه اين نيز صحيح نيستبراي اينكه ادراك هر صاحب ادراكي نسبتبه عالم طبيعتيكسان است.
و بعد از همه اين اشكالات اشكال مهمي كه به وي وارد است اين است كه اين مفسر در توجيه نازل شدن قرآن در ماه رمضان هيچ وجه صحيحي كه هم در جاي خود صحيح باشد، و هم لفظ آيه آن را بپذيرد، نياورده، چون خلاصه گفتارش اين شد كه معناي جمله”انزل فيه القرآن”اين است كه”كانما انزل فيه القرآن”يعني گويا قرآن در ماه رمضان نازل شد. معناي آيه”انا انزلناه في ليلة””كانا انزلناه في ليلة”است، يعني گويا ما قرآن را در يك شب نازل كرديم، و حال آنكه نه اهل لغت چنين معنائي از چنين عبارتي ميفهمد، و نه اهل عرف و آشناي به سياق كلام. و اگر جايز باشد كسي بگويد نزول قرآن در شب قدر به خاطر نزول سوره حمد است، كه مشتمل بر رؤوس مطالب قرآن است، بايد جايز باشد كه ديگري بگويد معناي نزول قرآن نزول همه آن، يعني اجمال معارف آن استبر قلب رسولخدا ص، و هيچ مانعي هم ندارد كه كسي اين حرف را بزند و بيانش در سابق گذشت. البته در گفتار مفسر نامبرده اشكالهاي ديگري نيز هست، كه چون بيرون از غرض ما بود متعرض آنها نشديم. “هدي للناس و بينات من الهدي و الفرقان” مورد استعمال كلمه”ناس” كلمه ناس – كه عبارت است از طبقه پائين افراد جامعه كه سطح فكرشان نازلترين سطح است، بيشتر در همين طبقه اطلاق ميشود چنانكه آيه: “و لكن اكثر الناس لا يعلمون” (46) و آيه: “و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون” (47) اطلاق گرديده، معلوم ميشود ناس معنائي اعم از علما و غير علما دارد. و اين اكثريت همانهايند كه اساس زندگيشان بر تقليد است و خود نيروي تشخيص و تميز در امور معنوي به وسيله دليل و برهان را ندارند، و نميتوانند از راه دليل ميان حق و باطل را تشخيص دهند، مگر آنكه كسي ديگر ايشان را هدايت نموده حق را بر ايشان روشن سازد، و قرآن كريم همان روشنگري است كه ميتواند براي اين طبقه حق را از باطل جدا كند، و بهترين هدايت است. اما خواصي از مردم كه در ناحيه علم و عمل تكامل يافتهاند، و استعداد اقتباس از انوار هدايت الهيه و اعتماد به فرقان ميان حق و باطل را دارند، قرآن كريم براي آنان بينات و شواهدي از هدايت است، و نيز براي آنان جنبه فرقان را دارد، چون اين طبقه را به سوي حق هدايت نموده، حق را برايشان مشخص ميكند، و روشن ميكند كه چگونه بايد ميان حق و باطل فرق گذاشت، همچنانكه فرمود: “يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام، و يخرجهم من الظلمات الي النور باذنه و يهديهم الي صراط مستقيم”. (48) از اينجا علت اينكه چرا ميان”هدي”و ميان”بينات من الهدي”مقابله انداخت؟روشن ميگردد، چون مقابله ميان آن دو مقابله ميان عام و خاص است، قرآن براي بعضي افراد هدايت، و براي بعضي ديگر بيناتي از هدايت است. “فمن شهد منكم الشهر فليصمه” كلمه”شهادت”به معناي حاضر بودن در جريان، و اطلاع يافتن از آن است، (وقتي ميگوئيم من در وقوع فلان امر شاهد بودم، يعني حاضر بودم، و در نتيجه حضورم از جريان اطلاع يافتم)، و شاهد ماه رمضان بودن، به اين معنا است كه انسان همچنان زنده و هوشيار بماند، تا ماه رمضان فرا رسد، و آدمي از فرا رسيدنش آگاه شود، و اين شهادت هم نسبتبه تمامي ماه صادق است، و هم نسبتبه بعضي از آن، (مانند اينكه آدمي در اوائل ماه، مسافر باشد و در اواخر آن حاضر شود) و اما اينكه مراد از شهود شهر اين باشد كه انسان شاهد رؤيت هلال رمضان باشد در حالي كه مسافر هم نباشد، صحيح نيست چون دليلي در لفظ آيه بر آن نيست، بله از راه ملازمه آنهم در بعضي از اوقات و به كمك قرائن ميتوان چنين معنائي را بر آيه تحميل كرد، و ليكن در آيه هيچ قرينهاي بر اين معنا وجود ندارد. “و من كان منكم مريضا او علي سفر فعدة من ايام اخر” وارد ساختن اين جمله در آيه مورد بحث از قبيل تكرار به منظور تاكيد و غيره نيست، چون قبلا هم گفتيم دو آيه قبلي در مقام بيان حكم نبودند، و تنها در مقام زمينهچيني بودند، و فقط آيه سوم حكم را بيان ميكند، پس آيه سوم مشتمل بر جمله تكراري نيست. “يريد الله بكم اليسر، و لا يريد بكم العسر، و لتكملوا العدة” كانه اين جمله ميخواهد مجموع مطالب آيه را تعليل كند، هم استثنا شدن مريض و مسافر و افطار كردن آن دو در ماه رمضان را، و هم روزه گرفتن در ايام ديگر سال را، چيزي كه هست اينكه جمله اول مطلب اول را تعليل ميكند و ميفرمايد چون خدا سهولت را برايتان خواسته، و جمله آخر يعني”و لتكملوا العدة”مطلب بعد را و ميفرمايد اينكه گفتيم به همان عدد از روزهاي ديگر سال را روزه بگيريد براي اين بود كه تكميل سي روز امري واجب است. و حرف”لام”در جمله”و لتكملوا العدة”الخ لام غايت است، و جمله عطف استبر جمله: ” يريد”الخ، چون آن جمله نيز مشتمل بر معناي غايتبود، و تقدير كلام اين است كه: اگر ما شما را دستور داديم كه در سفر و مرض روزه را بخوريد براي اين بود كه بار تكليف شما را سبك كنيم، و هم براي اينكه عدد سي روزه را تكميل كرده باشيم، و بعيد نيست كه ايراد جمله: “و لتكملوا العدة”باعثشده كه ديگر مانند آيه قبلي حكم آن صورت را كه روزه طاقتفرسا باشد بيان نكند چون هم بيان آيه قبلي براي اينجا نيز كافي بود و هم كلمه (سختي بر شما نخواسته) دلالتبر آن ميكرد. “و لتكبروا الله علي ما هديكم و لعلكم تشكرون… ” ظاهر دو جمله مورد بحثبطوريكه لام غايت (البته غايتبه معناي غرض كه آن نيز اصطلاح ديگري است) اشعار دارد، اين است كه ميخواهند غايت و نتيجه اصل روزه را بيان كنند، نه حكم استثناي مريض و مسافر را چون وقتي ميبينيم جمله”شهر رمضان”را مقيد كرد به جمله: “الذي انزل فيه القرآن… “، ميفهميم كه ميان وجوب روزه رمضان و نازل شدن قرآن در رمضان يك نحوه ارتباط و پيوستگي وجود دارد، در نتيجه برگشت معناي ايتبه اين ميشود كه تلبس و اشتغال به روزه براي اظهار كبريائي حق تعالي ستبه خاطر اينكه قرآن را بر ايشان نازل فرمود، و ربوبيتخود و عبوديتبندگان را اعلام داشت، و نيز بدين منظور بود كه در مقابل اينكه به سوي حق هدايتشان فرموده و با كتاب خود برايشان حق را از باطل جدا كرده شكرش را بجاي آرند. و چون روزه وقتي متصف به اين صفت ميشود، يعني وقتي شكر نعمتهاي خدا ميشود كه مشتمل بر حقيقت معناي روزه باشد، يعني از روي اخلاص انجام شود، و روزهدار از آلودگيهاي طبيعت پاك باشد، و از بزرگترين مشتهيات نفس چشم بپوشد، لذا دنبال آيه نفرمود: “و ليتشكروا الله”، چون شكر تنها با روزه واقعي محقق ميشود، بلكه در مقابل فرمود: “و لتكبروا الله علي ما هديكم”براي اينكه تكبير و بزرگداشتخدا با صورت روزه هم انجام ميشود، چه اينكه اين صورت، حقيقت هم داشته باشد و يا نداشته باشد، و بهمين جهت مساله شكر را با كلمه”لعل اميد است”، از تكبير جدا كرد، و فرمود، “و لتكبروا الله علي ما هديكم، و لعلكم تشكرون”همانطور كه در اول آيات، در باره روزه فرمود: ” لعلكم تتقون”. بحث روايتي (شامل رواياتي در ذيل آيات روزه و نزول قرآن) در حديث قدسي (يعني احاديثي كه سلسله سندش منتهي به خود خداي تعالي ميشود) آمده: كه
خداي تعالي فرمود: روزه فقط براي من است، و من خود جزاي آن را ميدهم. (49) مراد از حديث قدسي: روزه فقط براي من است و من جزاي آن هستم (يا جزاي آن را ميدهم) مؤلف: اين روايت را شيعه و سني البته با مختصر اختلافي نقل كردهاند و وجه اينكه روزه براي خداي سبحان است اين است كه تنها عبادتي است كه از امور عدمي تشكيل ميشود، بخلاف عبادتهاي ديگر، از قبيل نماز، و حج و امثال آن، كه از امور وجودي تركيب مييابد، و يا حداقل امور وجودي هم در آنها دخالت دارند، و معلوم است كه فعل وجودي نميتواند محض و خالص در اظهار عبوديت عبد و ربوبيت رب سبحان باشد، چون خالي از نقايص مادي و آفت محدوديت و اثبات انانيت نيست، و ممكن است در انجام آن قصد غير خدا هم به ميان آيد، و سهمي از آن را براي غير خدا انجام دهد، چنانكه در موارد ريا و سمعه و سجده براي غير خدا اين آفتها مشاهده ميشود، بخلاف عملي كه همهاش نفي است، يعني روزه كه عبارت است از نخوردن، ننوشيدن، و فلان و بهمان نكردن، كه صاحبش خود را بالاتر از اسارت در برابر ماديات ميبيند، و با خويشتنداري خود را از لوث شهوات نفس پاك نگه ميدارد، و اين امور عدمي چيزي نيست كه غير خدا هم سهمي از آن داشته باشد، زيرا امري است تنها ميان بنده و پروردگارش و طبعا كسي جز خدا از آن با خبر نميشود. و اينكه فرموده: و”انا اجزي به”اگر كلمه”اجزي”را به صيغه معلوم بخوانيم، يعني من جزاي آن را ميدهم آن وقت دلالت ميكند بر اينكه در دادن اجر به بنده، كسي ميان او و خدا فاصله و واسطه نميشود، همانطور كه بنده هم در بندگي و عبادت خدا به وسيله روزه كسي را دخيل قرار نداد، و نگذاشت كسي از روزهداريش با خبر شود، چنانكه در باره صدقه آمده است: صدقه را تنها خدا ميگيرد، و بين صدقه دهنده و خدا كسي واسطه نيست، و در قرآن هم آمده: “و ياخذ الصدقات” (50) و اما اگر”اجزي”را به صيغه مجهول بخوانيم، معنايش اين ميشود: (خود من جزاي روزه قرار ميگيرم) آن وقت عبارت كنايه ميشود از نزديكي روزهدار به خداي تعالي.
و در كافي از امام صادق ع روايت آورده كه رسول خدا ص در اوائل بعثت مدتي پشتسر هم روزه ميگرفت، بطوريكه اشخاص مطلع ميگفتند ديگر ترك نميكند و سپس مدتي روزه را ترك ميكرد بطوريكه اشخاص ميگفتند ديگر روزه نميگيرد، بعد از مدتي اين رسم را رها كرد، يك روز روزه ميگرفت، و يك روز افطار ميكرد، كه اين همان روزه داوود پيغمبر است، بعد از مدتي اين رسم را كنار گذاشت، و در هر ماه ايام البيض آن ماه يعني (سيزده و چهارده و پانزدهم) آن را روزه ميگرفت، و سپس اين را هم ترك كرد، و در هر ده روز دو پنجشنبه و بين آن دو يك چهارشنبه روزه ميگرفت، و اين رسم را تا آخر عمر ادامه داد. (51) و از عنبسة العابد روايتشده كه گفت: رسولخدا ص در ايامي كه از دنيا رفت، در اين رسم و برنامه بود كه همهساله شعبان و رمضان و سه روز از هر ماه را روزه ميگرفت. (52) مؤلف: اخبار از طريق اهل بيت ع در اين باب بسيار است، و اين همان روزه سنتي است كه رسول خدا ص ميگرفت و گرنه روزه واجب تنها همان روزه رمضان است. و در تفسير عياشي از امام صادق ع روايت كرده كه در تفسير آيه: “يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام”فرموده: اين مخصوص مؤمنين است. (53) و از جميل روايت آورده كه گفت: از امام صادق ع از معناي آيه: “يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام”، و”يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم القتال”پرسيدم، فرمود: همه اين خطابها شامل حال گمراهان و منافقين و خلاصه تمامي افرادي كه به ظاهر شهادت به توحيد و نبوت و معاد دادهاند ميشود. (54) و در فقيه از حفص روايت كرده كه گفت از امام صادق ع شنيدم ميفرمود: روزه ماه رمضان قبل از امت اسلام بر هيچ امتي واجب نبود، عرضه داشتم: پس اينكه خداي عزوجل ميفرمايد: “يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب علي الذين من قبلكم”چيست؟فرمود: بله ماه رمضان قبل از امت اسلام روزهاش واجب بوده، اما نه بر امتها بلكه تنها بر انبياي آنان، خداوند امت اسلام را بر ساير امم برتري داده، چيزي را كه بر رسول خود واجب كرده بود بر امتش هم واجب فرمود. (55) مؤلف: اين روايتبه خاطر اينكه اسماعيل بن محمد در سند آن هست ضعيف است، و اين معنا در روايتي ديگر از عالم ع آمده كه آنهم مرسل است، يعني اصلا سندش ذكر نشده، و به نظر ميرسد هر دو روايتيكي باشد، و به هر حال از اخبار آحاد است، و ظاهر آيه هم مساعد با اين نيست كه مراد از جمله”كما كتب علي الذين من قبلكم”تنها خصوص انبيا باشد، و به فرضي كه چنين چيزي منظور بوده، از آنجائي كه مقام مقام زمينهچيني و تشويق و ترغيب بوده، تصريح به اسم آن انبيا از كنايه بهتر و مؤثرتر بود، و خدا دانا است. چند روايت در باره معناي”قرآن”، “فرقان”و”كتاب” و در كافي از كسي كه از امام صادق ع سؤال نموده روايت كرده كه گفت: پرسيدم آيا كلمه”قرآن”و كلمه”فرقان”به يك معنا است؟و يا هر يك معنائي جداگانه دارد؟ فرمود: قرآن همه كتاب خدا است، و فرقان تنها آن آياتي است كه احكام واجب را در بر دارد. (56) و در كتاب جوامع از آن جناب روايت كرده كه فرمود: فرقان عبارت است از هر آيه محكمي كه در قرآن است. و در تفسير عياشي و قمي از آن جناب ع روايت آوردهاند كه فرمود: فرقان عبارت است از هر امر محكمي كه در قرآن است، و كتاب عبارت است از آن آياتي كه انبياي قبل را تصديق ميكند. (57) مؤلف: خود كلمه”فرقان”و كلمه”كتاب”هم با معنائي كه در وايتبراي آن دو شده سازگار است، و در بعضي از اخبار آمده كه كلمه”رمضان”يكي از اسماي خداي تعالي است پس ديگر شايسته نيست كسي بگويد رمضان آمد و رمضان رفت، بلكه بايد گفت: ماه رمضان آمد و ماه رمضان رفت، (تا آخر حديث) و اين روايتخبر واحدي است كه در باب خودش غريب است، و اين كلام از ميان مفسرين از قتاده نيز نقل شده. ولي در اخباري كه راجع به اسامي خداي تعالي وارد شده نام”رمضان”ديده نميشود، علاوه بر اينكه كلمه”رمضان”بدون اينكه كلمه”ماه”قبل از آن آيد و نيز كلمه “رمضانان”” دو رمضان”در روايات وارده از رسولخدا ص و ائمه اهل بيت ع بسيار آمده، و اين جدا بعيد است كه احتمال دهيم هر جا كلمه”رمضان”در احاديث آمده”شهر رمضان”بوده، و راوي كلمه”شهر”را از آن انداخته باشد. (58) و در تفسير عياشي از صباح بن نباته روايتشده كه گفت: من به امام صادق ع عرضه داشتم: ابن ابي يعفور به من دستور داد چند مساله را از شما بپرسم حضرت پرسيد آن مسائل چيست؟عرضه داشتم: او از شما ميپرسد: وقتي ماه رمضان آمد و من در منزل باشم آيا جايز است مسافرت كنم؟فرمود: خداي تعالي ميفرمايد: “فمن شهد منكم الشهر فليصمه”، پس هر كس ماه رمضان را درك كند و در ميان خانوادهاش باشد نميتواند مسافرت كند، مگر براي حج و يا عمره، و يا براي طلب مالي كه ميترسد اگر به دنبالش نرود تلف بشود. (59) مؤلف: و اين نكته استفاده لطيفي است كه امام از اطلاق آيه براي حكم كراهتسفر كرده است چون مسافرت در رمضان جايز است اما با كراهت. و در كافي از علي بن الحسين ع روايت آورده كه فرمود: اما روزه در سفر و در حال مرض، عامه در آن اختلاف كردهاند، بعضي گفتهاند: مريض و مسافر ميتواند روزه بگيرد، و بعضي ديگر گفتهاند نبايد بگيرد، طايفه سوم گفتهاند مختار است، اگر خواستبگيرد و اگر نخواست نگيرد، ولي ما ميگوئيم بايد در اين دو حال حتما روزه را بشكند، و افطار كند، (منظور اين است كه روزه نبايد بگيرد، پس اگر در سفر و يا حال مرض روزه بگيرد روزهاش درست نيستبايد آن چند روز را دوباره قضا كند) براي اينكه خداي عزوجل ميفرمايد، “فمن كان منكم مريضا او علي سفر فعدة من ايام اخر”. (60) مؤلف: اين روايت را عياشي نيز نقل كرده است. و در تفسير عياشي از امام باقر ع روايت آورده كه در تفسير جمله”فمن شهد منكم الشهر فليصمه”فرموده: چقدر اين بيان براي كسي كه تعقلش كند روشن است!براي اينكه در عبارتي كوتاه اين معنا را رسانده، كه هر كس ماه رمضان را درك كرد بايد روزهاش را بگيرد، و هر كس در ماه رمضان مسافرت كرد بايد روزهاش را بخورد. (61) مؤلف: روايات وارده از ائمه اهل بيت ع در اينكه مريض و مسافر حتما بايد روزهاش را بخورد بسيار زياد است، و اين مذهب ائمه اهل بيت ع است، (بخلاف علماي اهل سنت كه روزه رمضان را براي مسافر و مريض اختياري ميدانند)، و آيه شريفه بطوريكه خواننده توجه فرمود بر مذهب ائمه اهل بيت ع دلالت دارد. (62) و نيز در تفسير عياشي از ابي بصير روايت آمده كه گفت: من از امام ع از معناي جمله: “و علي الذين يطيقونه فدية طعام مسكين”پرسيدم فرمود: منظور بيماران و سالخوردگاني است كه توانائي روزه گرفتن ندارند. (63) و باز در همان تفسير از امام باقر ع در تفسير همان آيه نقل كرده، كه فرمود: منظور سالخورده و كسي است كه عطش آزارش ميدهد. (64) و نيز در همان تفسير از امام صادق ع روايت آورده كه فرمود منظور زني است كه از جان فرزندش بترسد و سالخوردگاني كه روزه برايشان طاقتفرسا باشد. (65) مؤلف: روايات در تفسير آيه، از ائمه ع بسيار است، و در روايت ابي بصير مراد از مريض آن بيمارانياند كه قبل از ايام ماه رمضان بيمار باشند و نتوانند قضاي روزه رمضان را در ساير ايام سال بجا آورند، چون واضح است كه كلمه (مريض) در جمله: “فمن كان منكم مريضا”شامل مريض نامبرده نميشود، و كلمه (عطاش) كه در روايت آمده به معناي بيماري عطش است. (66) (كه ظاهرا همان مرض قند باشد). “مترجم”باز در همان تفسير از سعيد از امام صادق ع روايت آمده كه فرمود: در عيد فطر هم تكبير هست، عرضه داشتم تكبير كه غير از روز قربان نيست، فرمود: چرا در عيد فطر هم هست، ليكن مستحب است كه در مغرب و عشاء و فجر و ظهر و عصر و دو ركعت نماز عيد گفته شود. (67) و در كافي از سعيد نقاش روايت كرده كه گفت امام صادق ع فرمود: براي من در شب عيد فطر تكبير هست، اما واجب يستبلكه مستحب است، ميگويد، پرسيدم اين تكبير در چه وقت مستحب است؟فرمود در شب عيد در مغرب و عشا و در نماز صبح و نماز عيد آنگاه قطع ميشود، ميگويد عرضه داشتم: چگونه تكبير بگويم؟فرمود: ميگوئي”الله اكبر، الله اكبر، لا اله الا الله، و الله اكبر، الله اكبر و لله الحمد، الله اكبر علي ما هدانا”و منظور از كلام خدا كه ميفرمايد: “و لتكملوا العدة”همين است، چون معنايش اين است كه نماز را كامل كنيد. و خدا را در برابر اينكه هدايتتان كرده تكبير كنيد، و تكبير همين است كه بگوئيد: “الله اكبر، لا اله الا الله، و الله اكبر، و لله الحمد”راوي ميگويد در روايت ديگري آمده كه تكبير آخر را چهار بار بايد گفت. (68) مؤلف: اختلاف اين دو روايت كه يكي تكبير را در ظهر و عصر نيز مستحب ميداند و ديگري نميداند ممكن ستحمل شود بر مراتب استحباب، يعني دومي مستحب باشد، و اولي مستحبتر، و اينكه فرمود: منظور از (و لتكملوا العدة) اكمال نماز استشايد منظور اين باشد كه با خواندن نماز عيد، عدد روزه را تكميل كنيد. باز خود تكبيرات را بگوئيد، كه خدا شما را هدايت كرد، و اين با معنائي كه ما از ظاهر جمله، “و لتكبروا الله علي ما هديكم… “فهميديم منافات ندارد، براي اينكه كلام امام استفاده حكم استحبابي از مورد وجوب است، نظير آنكه در سابق در جمله: “فمن شهد منكم الشهر فليصمه”گذشت، كه گفتم از آن، كراهت مسافرت در ماه رمضان براي كسي كه اول ماه را درك كند استفاده كردهاند، و اختلاف آخر تكبيرات در دو جاي روايت اخير مؤيد اين احتمال است كه بعضي داده و گفتهاند در جمله: “و لتكبروا الله علي ما هديكم”تكبير به دليل اينكه با حرف (علي) متعدي شده متضمن معناي حمد است. و در تفسير عياشي از ابن ابي عمير از امام صادق ع روايت كرده كه گفت: به آن حضرت عرضه داشتم: فدايتشوم احاديثي كه در بين ما بر سر زبانها جريان دارد مبني بر اينكه رسول خدا ص بيست و نه روز روزه ميگرفت، بيشتر است از احاديثي كه ميگويد، سي روز روزه ميگرفت؟آيا احاديث اول درست است؟فرمود يك كلمه از آنها سخن خدا نيست، و رسول خدا ص غير از سي روز روزه نگرفته، و علتش هم اين است كه قرآن ميفرمايد: “و لتكملوا العدة”و آيا رسولخدا ص آن را ناقص ميكرد؟ (69) مؤلف: اينكه امام فرمود: (آيا رسولخدا ص آنرا ناقص ميكرد) استفهامي است انكاري، و روايت دلالت دارد بر بياني كه ما كرديم، و گفتيم ظاهر تكميل، تكميل ماه رمضان است. و در محاسن برقي از بعضي راويان شيعه نقل كرده كه او بدون ذكر سند گفته منظور از تكبير در جمله: “و لتكبروا الله علي ما هديكم”تعظيم، و منظور از هدايت، ولايت است. (70) مؤلف: اينكه هدايتبه معناي ولايتباشد از باب تطبيق كلي بر مصداق است و ممكن است از قبيل همان قسم بياناتي باشد كه نامش را تاويل گذاشتهاند، چنانكه در بعضي از روايات آمده و در معناي دو كلمه”يسر و عسر”فرمودهاند:يسرولايت و عسر مخالفتبا خدا و دوستي با دشمنان خداست. و در كافي از حفص بن غياث از امام صادق ع نقل كرده كه گفت: از آن جناب از كلام خداي عزوجل پرسيدم، كه ميفرمايد: “شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن”، چطور ميفرمايد قرآن در ماه رمضان نازل شد، با اينكه در دو دهه بين اول و آخرش نازل شده؟ (71) امام ع فرمود: قرآن در ماه رمضان يك باره به بيت المعمور نازل شد و سپس در طول بيستسال به تدريجبه زمين نازل گرديد، آنگاه فرمود: رسولخدا ص فرموده صحف ابراهيم در اولين شب از ماه رمضان نازل شد، و تورات در روز ششم رمضان، و زبور در هيجدهم رمضان و قرآن در بيست و سوم از ماه رمضان نازل شده. مؤلف: اين روايت را كه كافي از امام صادق و آن جناب از رسولخدا ص نقل كرده الدر المنثور به چند طريق آن را از واثلة بن اسقع از رسولخدا ص نقل كرده است (72). و نيز در كافي و فقيه از يعقوب روايت كرده كه گفت: مردي را شنيدم كه از امام صادق ع از شب قدر ميپرسيد، كه آيا گذشته و يا همهساله هست؟فرمود: اگر شب قدر از بين برود، و برداشته شود، قرآن هم برداشته ميشود. (73) و در الدر المنثور از ابن عباس روايت كرده كه در باره ماه رمضان و ليله مباركه و ليله قدر گفت: ليله قدر همان ليله مباركه است كه در ماه رمضان واقع است، كه در آن ماه قرآن كريم از ذكر به بيت المعمور نازل شد، و بيت المعمور همان موقع ستارگان در آسمان دنيا است، كه قرآن در آنجا قرار گرفت، و سپس به تدريجبه رسولخدا ص نازل شد، قسمتي در امر و قسمتي در نهي و آياتي در باره جنگها نازل ميشد. (74) مؤلف: اين معنا از غير ابن عباس مانند سعيد بن جبير نيز روايتشده، و از گفتار ابن عباس چنين بر ميآيد كه اين نظريه خود را از آيات قرآني استفاده كرده، مانند آيه: “و الذكر الحكيم” (75) و آيات: “و كتاب مسطور في رق منشور و البيت المعمور و السقف المرفوع” (76) و آيات”فلا اقسم بمواقع النجوم، و انه لقسم لو تعلمون عظيم، انه لقرآن كريم، في كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون” (77) و آيه: “و زينا السماء الدنيا بمصابيح و حفظا” (78) كه ارتباط گفتار ابن عباس با همه اين آيات روشن است، تنها نقطه ابهامي كه در كلام وي هست و معلوم نيست از كجاي قرآن استفاده كرده، اين است كه گفته: محل ستارگان، آسمان اول، و موطن قرآن است، و دلالت آيات سوره واقعه بر اين معنا روشن نيست. بله در روايات ائمه اهل بيت ع آمده كه بيت المعمور در آسمان است كه ان شاء الله بحث ما پيرامون آن خواهد آمد. مطلب ديگري كه تذكرش لازم است، اين است كه احاديث هم مانند قرآن كريم محكم و متشابه دارد، و اشاره و رمز در ميان احاديثبسيار شايع است، و مخصوصا در مثل اينگونه حقايق (كه فهم بشر از دركش عاجز است) مانند لوح، و قلم، و حجب، و آسمان، و بيت معمور، و بحر مسجور، لا جرم بر يك فرد دانشمند لازم است كه براي بدست آوردن معناي واقعي كلام سعي كند قرائن كلام را به دست آورد. پينوشتها: 1) و او را (يوسف را) به بهاي ناچيزي، درهمي چند فروختند. “سوره يوسف آيه 20” 2) اي كساني كه ايمان آوردهايد براي شما در باره كشتگان قصاص مقرر شد. “سوره بقره آيه 178” 3) بر شما مقرر شد هنگامي كه مرگ يكي از شما فرا رسد اگر مالي بجاي گذارد براي پدر و مادر و خويشاوندان وصيت كند. “سوره بقره آيه 180” 4) خدا قضاء رانده كه من و رسولانم غلبه خواهيم كرد. “سوره مجادله آيه 21”
5) مينويسيم آنچه از پيش فرستادند، و آنچه اثر كه از دنبال دارند. “سوره يس آيه 12” 6) و بر ايشان (بني اسرائيل) نوشتيم كه شخص در مقابل شخص است (يعني اگر كسي ديگري را كشت اولياء مقتول حق دارند قاتل را بكشند و جان او برابر مقتول است.) “سوره مائده آيه 45” 7) اگر نيكي كنيد به خود نيكي كردهايد، و اگر بدي كنيد نيز به خود كردهايد. “سوره اسراء آيه 7” 8) هان اي مردم شما همان محتاجان به خدائيد، و خدا همانا بينياز است. “سوره فاطر آيه 15” 9) ما خبر داريم از اينكه سخن آنان تو را اندوهناك كرده، ولي آنها تو را تكذيب نميكنند، بلكه ستمكاران آيات خدا را انكار ميكنند. “سوره انعام آيه 33” 10) به سوي آفرينندهتان بازگشت كنيد و خودتان را (يعني كساني را كه گوساله پرستيدهاند) بكشيد آن براي شما بهتر است. “سوره بقره آيه 54” 11) بشتابيد به سوي ذكر خدا و سوداگري را واگذاريد اين براي شما بهتر است. ” سوره جمعه آيه 9″ 12) ايمان به خداي آوريد و در راه خدا با مال و جان خود جهادي كنيد اين براي شما بهتر است اگر بدانيد. “سوره صف آيه 11”. 13) ما آن را (قرآن را) كتابي خواندني و عربي كرديم باشد كه شما دركش كنيد. “سوره زخرف آيه 3” 14) و قرآني كه آن را قسمت قسمت كرديم تا كم كم بر مردمش، بخواني و به تدريج نازلش كرديم. “سوره اسراء آيه 106” 15) خدا سخن آن كس كه در باره همسرش با تو مجادله ميكرد و به خدا شكوه ميكرد شنيد، و خدا همه گفتگوي شما را ميشنود. “سوره مجادله آيه 1” 16) و چون تجارت يا لهوي ميبينند تو را در وسط سخن در حالي كه ايستادهاي رها ميكنند. “سوره جمعه آيه 11” 17) مرداني كه عهد خود را كه با خدا بستهاند وفا ميكنند، بعضي از ايشان عمرشان سرآمده، و بعضي ديگر منتظر سرآمدن عمرند، و كمترين گوشهاي از عهد خود را دگرگون نميسازند. “سوره احزاب آيه 23” 18) سوگند به كتاب روشنگر كه ما آن را در شبي با بركت نازل كرديم، كه ما همواره كار بيم رساني را داشتهايم. “سوره دخان آيه 3” 19) ما آن را در شب قدر نازل كرديم. “سوره قدر آيه 1” 20) سوره بقره آيه 185 21) سوره دخان آيه 3 22) سوره قدر آيه 1 23) مثل آبي كه ما آن را از بالا نازل كردهايم. “سوره يونس آيه 24” 24) كتابي كه ما نازلش كرديم بر تو كتابي پر بركت تا در آياتش تدبر كنند. “سوره ص آيه 29” 25) كتابي است كه قبلا نزد حكيم خبير، فشرده بود، و سپس آياتش از هم جدا شد. “سوره هود آيه 1” 26) محققا براي آنها كتابي آوردهايم كه از روي علم تفصيل داديم كتابي كه هدايت و رحمت استبراي قومي كه ايمان آورند آيا جز تاويل آن را منتظرند روزي كه تاويلش بيايد آنها كه از پيش آن را فراموش كردهاند اقرار ميكنند كه رسولان پروردگار ما به حق آمده و حق گفتند. “سوره اعراف آيه 52 – 53” 27) اين كتابي نيست كه بتوان به خدا افتراء زد، ليكن مصدق كتب آسماني عصر خودش و تفصيل همان كتابها است كتابي استبدون شك از ناحيه رب العالمين (تا آنجا كه ميفرمايد) : بلكه اينان چيزي را تكذيب ميكنند كه احاطه علمي بدان ندارند، و هنوز تاويلش نيامده. “سوره يونس آيه 39 – 37” 28) حم سوگند به كتاب روشنگر كه ما آن را كتابي خواندني و عربي كرديم، تا شايد شما تعقل كنيد، و گرنه آن كتاب در كتابي اصلي بود، كه نزد ما مقامي بلند و فرزانه دارد. “سوره زخرف آيه 1 – 4” 29) سوگند به جايگاههاي ستارگان نخورم، و آن اگر بدانيد سوگندي بزرگ است محققا قرآني است ارجمند در نامهاي نهفته، جز پاك شدگان به آن دسترسي نيابند نازل كردني از پروردگار جهانيان است. “سوره واقعه آيه 80” 30) آن قرآني مجيد است كه در لوح محفوظ قرار دارد. “سوره بروج آيه 22” 31) بلكه آن قرآني است ارجمند در لوحي محفوظ. “سوره بروج آيه 22” 32) ماه رمضان كه در آن قرآن را نازل كرديم. “سوره بقره آيه 185” 33) ما نازل كرديم قرآن را در شب قدر. “سوره قدر آيه 1” 34) ما نازل كرديم قرآن را در شبي مبارك. “سوره دخان آيه 2” 35) در قرآن قبل از تمام شدن وحيش عجله مكن. “سوره طه آيه 114”
36) زبان خود را بدان حركت مده، كه به آن عجله كرده باشي، چونكه جمع آن و نيز خواندش به عهده ما است، پس همينكه آنرا خوانديم خواندنش را پيروي كن، و سپس به عهده ما است كه آنرا بيان كنيم. “سوره قيامت آيات 15 – 19” 37) سوره آل عمران آيه 7 38) ما نازل كرديم قرآن را در شبي مبارك و ما هستيم بيم دهندگان. “سوره دخان آيه 2” 39) سوره علق آيه 1 40) اي جامه بخود پيچيده برخيز و بترسان. “سوره مدثر آيه 2 – 1” 41) آيا ديدي آن كسي را كه بندهاي را از اينكه نماز بخواند نهي ميكرد، تو اي نهي كننده هيچ ميداني كه اگر آن بنده بر راه راستباشد، و يا به پرهيزكاري دستور دهد، ديگر جا ندارد كه تو او را از نمازش نهي كني، اي پيامبر تو بگو آيا ميداني آن نهي كننده را كه اگر تو را تكذيب كند، و از تو روي بگرداند چه كيفري خواهد داشت؟ راستي آيا او نميداند كه خدا رفتار او را ميبيند، و از قصد او اطلاع دارد؟بداند كه جريان به اين سادگيها نيست اگر از آزار پيامبر دستبرندارد موي پيشاني او را كه موي پيشاني مردي دروغگو و خطاكار استخواهيم گرفت، پس بايد اهل مجلس و قبيله و عشيره خود را بخواند، تا او را ياري دهند ما هم به زودي زبانه دوزخ را عليه او خواهيم خواند، تا او را فراگيرد. نه چنان است فرمان او مبر و نماز را ترك مكن همچنان سجده كن و نزديك شو. “سوره علق آيه 19” 42) و همانا تو را هفت آيه و اين قرآن بزرگ را داديم. “سوره حجر آيه 87” 43) سوره زمر آيه 23 44) آنچه را دستور دادهاي آشكار كن و از مشركان روي گردان. “سوره حجر آيه 95” 45) سوره واقعه آيه 79. 46) ولي بيشتر مردم نميدانند. “سوره روم آيه 30” 47) و اين مثلها را براي مردم ميزنيم و ليكن به جز دانايان آن را نميفهمند. ” سوره عنكبوت آيه 43″ 48) خداوند به وسيله قرآن كساني را كه پيرو خوشنودي اويند به سوي راههاي سلامت هدايت نموده از ظلمتها به سوي نور بيرون مكند با اذن خودش و به سوي صراط مستقيمشان راه مينماياند. “سوره مائده آيه 16“ 49) بحار الانوار ج 96 ص 245 حديث 14 50) و خداوند ميگيرد صدقات را. “سوره توبه آيه 105” 51 و 52) فروع كافي ج 4 باب صوم رسول الله ص ص 89 و 91 53و 54) تفسير عياشي ج 1 ص 78 55) فقيه ج 2 ص 61 حديث 14 56) اصول كافي ج 2 ص 630 ح 11 57) تفسير عياشي ج 1 ص 9 و تفسير قمي ج 1 ص 96 58) وسائل ج 7 ص 232 59) تفسير عياشي ج 1 ص 80 60) فروع كافي ج 4 ص 86 61) عياشي ج 1 ص 81 62) وسائل ج 7 ص 154 و ص 123 63) تفسير عياشي ج 1 ص 78 – 79 64و65) تفسير عياشي ج 1 ص 78 – 79 66و 67) تفسير عياشي ج 1 ص 82 68) فروع كافي ج 4 ص 166 69) تفسير عياشي ج 1 ص 82 70) محاسن ص 107 باب ولايت 71) اصول كافي ج 2 ص 628 72) الدر المنثور ج 1 ص 189 73) فروع كافي ج 4 ص 158 حديث 7 و فقيه ج 2 ص 101 74) الدر المنثور ج 1 ص 189 75) سوره آل عمران آيه 58 76) سوگند به كتاب سطربندي شده در اوراقي انتشارپذير، و سوگند به بيت معمور و سقف بلند گشته. “سوره طور آيه 5” 77) سوگند به محل ستارگان كه اين سوگند اگر بدانيد سوگندي است عظيم، كه قرآن كريم در كتاب پنهان بود، كتابي كه جز پاكان با آن تماس ندارند. “سوره واقعه آيه 79″11 78) ما آسمان دنيا را به چراغهائي زينت داديم. “سوره فصلت آيه 12”. |